eitaa logo
این عماریون
316 دنبال‌کننده
265.8هزار عکس
74.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
هنگام تولد فرزندش، برای مدت کوتاهی در یکی از بیمارستان‌های شهرستان بابل حاضر شد و او را به یاد و ، حمیدرضا نامید و به برگشت. 🍃🌷🍃 بعد از نسبی از مجروحیت برای گذراندن دورۀ‌ فرماندهی به پادگان حسین(ع)🌷 تهران اعزام شد. 🍃🌷🍃 ایشان از ۱۸ ۱۳۶۳# تا ۱۸ ۱۳۶۳ یادشده را گذراند و پس از آن برای مدت کوتاهی به برگشت. در ۲۱# مرداد ۱۳۶۳# به‌ عنوان واحد شد. 🍃🌷🍃 ایشان اما دو ماه بیشتر طاقت نیاورد و بار دیگه ،اول ۱۳۶۳ اعزام و به‌عنوان محمد باقر(ع)🌷 مشغول به شد. در ۱۵ ۱۳۶۳# بار دیگر بر اثر ترکش از شد. 🍃🌷🍃 و این بار هم، به‌رغم کادر پزشکی، قبل از اتمام درمان، به صحنه ، از اول ۱۳۶۳# به عنوان محمد باقر(ع)🌷 و تا زمان در این کرد. 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : در خانواده ای مذهبی در شهر کرج بدنیا آمدم، آشنایی من و به سال 1370 گردد، از طریق معرفی یکی از همسایگانمان که با مادرشوهرم دوستی نزدیک داشتند بود. در همان جلسه اول با معرفی و در سال جنگ تحمیلی و که ماه در حق علیه باطل داشتند صحبت خود را آغاز نمودند. 🍃🌷🍃 و  از مورد تاکید ایشان برای بود. من و خوب شدم، و باعث شد که من بدون شرط و شروطی با باز و جواب را به او بدهم. 🍃🌷🍃 مراسم ازدواج ما خیلی و و بدون معصیتی برگزار شد و زندگی خود را با توکل به 🤍 شروع نمودیم. 🍃🌷🍃 یک سال بعد از ازدواجمان پسری زیبا به ما هدیه کرد، به دلیل و خاصی که به جواد(ع)🌷 داشتند، نام  را برای انتخاب کردند. 🍃🌷🍃 بعد از جوادم، خداوند آقا مرتضی و زینب خانم را به ما موهبت فرمودند. با بدنیا آمدن ، پدری تر شد و نازدانه .😭 🍃🌷🍃
همزمان با اوجگيرى اسلامى درس را رها كرد و به صحنه انقلابى پيوست تا آنكه انقلاب به پيروزى رسيد. 🍃🌷🍃 ایشان در ۱۸ سالگى با دخترخاله ‏اش ازدواج كرد. شرط ازدواج با دخترخاله‏ اش را تحمل هر گونه سختى در طول زندگى تعيين كرد و با تعيين 500 تومان مهريه عقد و يكسال اين دوران ادامه يافت. 🍃🌷🍃 پس از گذشت يكسال مراسم عروسى در كمال ، برگزار شد و از طريق كشاورزى امرار معاش می کرد تا آنكه به زنجان نقل مكان كردند و در آنجا ساكن شدند. در همين زمان به پاسداران انقلاب درآمد و از آن پس زندگى خود را از اين راه تامين می کرد ایشان در به صورت جدى به روى آورد. 🍃🌷🍃 در كنار سياسى - عقيدتى، زير نظر «پرويز عطايى» ایشان به آموزش پرداخت و كمربند سياه گرفت ، ضمن گذراندن دوره سربازى در ‏ به تحصيل پرداخت و گرفت. 🍃🌷🍃 ایشان باآغاز تحميلى «حضور در را شرعى» دانسته و از طرف عازم شد و به عنوان آموزش عقيدتى فعاليت می کرد. 🍃🌷🍃
از اين پس به دفعات در سالهاى 1358#، 1359# و 1362# به اعزام شد. در بازگشت از هم ایشان آرام و قرار نداشت و به ‏آورى و مورد نياز# رزمندگان مى ‏پرداخت و براى آنها گاه تا قم مى‏ رفت. 🍃🌷🍃 ایشان با نيروهاى سازندگى همكارى می کرد و به در زمان محصول كمك می کرد،به ديدار #شهدا مى ‏رفت و بر اين فراوان داشت. 🍃🌷🍃 به روایت از خواهر : ۱۱ روز از عيد گذشته بود كه به ديدنم آمد، وقتى ازش گله‏ مند شدم گفت: خواهرم پدران و مادرانى كه فرزندانشان شدند چشم اميدشان به ماست كه آنها را تنها نگذاشته و به ديدارشان برويم.» 🍃🌷🍃 كمتر بر تن می کرد چرا كه معتقد بود مبادا اين لباس شود. در ‏نامه خود نيز نوشت: «وقتى امام فرمود:«كاش من هم يك بودم»، اى واى بر من و شما كه اين مقدس است و ما را بيشتر می کند.» 🍃🌷🍃
قاسملو دردو مرحله دستور ایشان داد. به رغم های فراوان جان سالم به در برد و پس از ماه ایشان را با گروگانهای خود مبادله کردند. 🍃🌷🍃 پس از ، دوباره به رفت ،در آنجا ایشان را به عنوان سپاه انتخاب کردند. 🍃🌷🍃 ایشان در سال 1360# عازم های جنوب شد.و به عنوان گردان محمد باقر(ع)🌷 لشكر حسين (ع)🌷در فتح المبين شركت کرد. 🍃🌷🍃 و در يك حركت انگيز ایشان به حالت خيزتا پشت سنگر دشمن رفت و دشمن را خاموش کرد تا راه را برای ادامه باز كند. و در همين مورد هدف دشمن قرار گرفت. 🍃🌷🍃 سرانجام علی اکبر جزی هم درتاریخ 1361/1/3# در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید: گلزار شهر اصفهان. 🍃🌷🍃
دوران آغازين مصادف با# پيروزی انقلاب به رهبری خميني (ره) بود . اما هنوز چند صباحی از تشکيل نظام جمهوری اسلامی نگذشته بود که تحمیلی شروع شد. 🍃🌷🍃 خود را از و می دانست. تا اينکه مدرسه را رها و در ثبت نام کرد و پس از دوره عازم شد. 🍃🌷🍃 ایشان در حضور پيدا کرد و از پا شکستگي شد ، و در 4 هم از و مورد و قرار گرفت. 🍃🌷🍃 ولی هر بار بلافاصله پس از مجدداً عازم مقدم می شد. 🍃🌷🍃
با آغاز ، تلاش برای حضور در میدان های نبرد و سازماندهی نیروها در استان کرمان، از ایشان چهره ای و ساخته بود. در گوناگون و در مدیریتی به خوبی . 🍃🌷🍃 در سال ۱۳۶۳# ایشان به #پاسداران سیرجان منصوب و در طول سال ، بسیار چشمگیری در شهر ایجادکرد مدتی هم در بود. 🍃🌷🍃 در سال ۱۳۶۴# در «والفجر ۸»  به دلیل های شیمیایی دشمن بعثی از و به شد و در همین زمان واحد استان را . 🍃🌷🍃 در جنوب در منطقه عباس با لشکر ۴۱ ثارالله به #حاج قاسم سلیمانی مشغول شد. 🍃🌷🍃 در کربلای ۴ ایشان هم علاوه بر ، ستادی و نیروها و و رسانی و آنها تا عملیاتی های بسیار زیادی داشت. 🍃🌷🍃 در این عملیات تجهیز و هدایت قایق ها تا نزدیک منطقه عملیاتی «کربلای ۴» بود و از آنجا که این عملیات با سختی و دشواری روبرو شد مجبور به بازگشت به خرمشهر شد.
به روایت از همسر : با یک موتور با لباس خاک آلود از ماموریت برگشته بود و با همان لباس آمد خانه ما برای خواستگاری. مادر و پدرم برای ازدواج من خیلی سخت گیر بودند. 🍃🌷🍃 در جلسه اول آشنایی که مادرم حضور داشت فقط می خواند و مادر از او بسیار خوشش آمده بود و به من گفت: مغفوری مرد زندگی است. 🍃🌷🍃 وقتی ازدواج کردیم جهیزیه من تقریباً از وسایل قیمتی بودند و مغفوری که متوجه شد از من خواست ظروف، پرده ها و قالی ها را تعویض کنیم. با درآوردن پرده های خانه، موافقت کردم. 🍃🌷🍃 روی های خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالی ها من را از غافل می کند، او یک ساده مانند تهیه کرده بود و یک گوشه خانه گذاشته بود و زمانی که در خانه بود روی این فرش می نشست. 🍃🌷🍃 تبلیغات بود و بیشتر در پشت خدمت می کرد و در هایی که در ،، انجام می داد عده زیادی را راهی می کرد. 🍃🌷🍃
به روایت از مادر : پسرم آقا متولد سال 1343# بود، از زمان به رفت و همیشه برای به نبرد می‌کرد. 🍃🌷🍃 اسلامی،، و و معاشرت با از های فرزند بود😭 و اسلامی فرزندم یکی از با بود.😭 🍃🌷🍃 پسرم در پایان سال دوم راهنمایی بود که عراق به کشورمون حمله کرد و با در تونست به بره.😭 🍃🌷🍃 بارها به نبرد اعزام شد، این روال ادامه یافت و با اینکه بود خدمت او اعلام و این‌بار در سربازی راهی شد. 🍃🌷🍃 من هم یک مادر هستم و و# دوری از فرزندم را با دیدن و مادرانه، هر روز خود را می دهم.😭 🍃🌷🍃 من ۶ فرزند دارم، ۵ دختر و یک ( غلامزاده )داشتم، که اسمش رو آقا گذاشتم. 🍃🌷🍃 پسرم خواب دیده بود که ۴۰ ۴۵# روز دیگر است به من نگفته بود که این خواب را دیده، به عمه اش گفته بود من ۴۰# تا ۴۵# روز دیگر زنده ام و درست روز و پنجم موقع ا صبح شد.😭 🍃🌷🍃
در والفجر هشت در  ام‌الرصاص به شدت شد، طوری که را روی زمین می‌کشید، اما باز به  برگشت. سرانجام  در تاریخ ۱۲/‌۰۲/‌۶۵ در حالی که گردان علی اصغر (ع)🌷 بود، در منطقه  به رسید. 🍃🌷🍃 سال ۱۳۹۲ که مادرشان درگذشت،  در مراسم چهلمین روز درگذشت مادربزرگوارشان ، قاسم به صورت سرزده آمد و به مادر ، ایستاده سخنرانی کرد. 🍃🌷🍃 به روایت از حسین امیرعبداللهیان خارجه کشورمان :  ایرلو صدای رسای و بود. 🍃🌷🍃 ایرلو به عنوان شیمیایی مقدس، با برکت خود را در مسیر و نظام اسلامی گذراند و در این راه برای کشور و اسلامی نمود و به الله🤍 پیوست. 🍃🌷🍃 سرانجام حاج حسن ایرلو هم در تاریخ ۱۴۰۰/۹/۳۰ دراثر کرونا به شهیدش پیوست وبه رسید. 🍃🌷🍃 #شهید درگلزار شهر ری. 🍃🌷🍃
ایشان هم بود. اصغر و حسین ایشان از دفاع مقدس هستند که هنوز هم و هستند.💔 🍃🌷🍃 با شروع تحمیلی ،   به‌عنوان پس از طی دوران آموزش نظامی به جنگ اعزام شد که این ، قریب به #۴ سال به طول می‌انجامد. 🍃🌷🍃 برادر ایشان توفیق یافت تا در طول #۴ سال در مختلف ضمن یاری اسلام، دشمن متجاوز را به خاک سیاه بنشاند. سمت او تیپ بود و سرانجام در و پنجم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ دجله به رسید. 🍃🌷🍃 پسر خانواده شان بود. در بیست و یکمین روز مرداد ۱۳۴۵ در تهران متولد شد وقتی به رفت، به زحمت سنش به ۱۵# سال می‌رسید. 🍃🌷🍃 مدتی در بود و بعد مدتی هم در ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌷 و مدتی هم در ل ۱۰ (ع)🌷.با وجود سن کم، پا به پای ما برادران در بزرگ شرکت کرد. 🍃🌷🍃
ایشان از ورود به پاسداران حضور در ها را به کار در شهر ترجيح می داد لذا به مناطق رفت و در المبين ، المقدس ، ، ابن عقيل ، مقدماتی ، 2 و مرحله و 4 شرکت کرد. 🍃🌷🍃 و مختلفي را در اين بر عهده داشت،ایشان در متعدد و شد از جمله در والفجر مقدماتی از ناحيه شد و عملاً خود را از دست داد. 🍃🌷🍃 ایشان در سال 1362# براي درمان و چشم از طرف پاسداران به آلمان اعزام و بعد از مراجعت عليرغم استراحت پزشکي به بازگشت و در مسلم ابن عقيل ابوالفضل (ع)🌷 را بر عهده گرفت. 🍃🌷🍃 در زمان تصدی نسبت به آمادگي نيروهاي تحت امر بسيار حساس بود و با نظمی و توجهی به مسائل به شدت برخورد می کرد. 🍃🌷🍃