eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ باذن‌الله... 🌱 تاسوعا در نقطه صفر مرزی.‌.. . 🍃چهار سال است که آسمان ایرانشهر تلخ را مرور می‌کند. آن روزهایی که برای تاراج خاک سرزمینمان از جنوب شرق و غرب دندان‌ می‌ساییدند و عمه سادات را نشانه رفته بودند، مردی با نبوغ نظامی و باریزی هوایی در نیروهای مسلح رخ نمایی می‌کرد. . 🍂فرمانده‌ای در قامت استاد خلبان، که زادگاهش موطن است و به برکت وجود چونانی، دارالشهدا، نگین انگشتری تهران نام گرفته‌ است. . 🍃این بهار است که آن دارالشهدای تهران در او را در زیست دنیایی، کنار خود حس نمی‌کند و آسمان بهار، بدون درخشش چتربازی او، به زمستان پیوند می‌خورد... . 🍂اما من باور دارم وجوه اجتماعی و روحیات و رسم ایثار و جوانمردی در جبهه معرفتِ امثال شهید مایلی‌ها در این سرزمین، نقش آفرین و اثر گذار بوده و هست... . 🍃بی‌شک این گوشه از تهران در هیچ مقطعی از تاریخ انقلاب بی‌اثر نبوده است و با سربازان، شهدا، و این تکه از شهر، جان گرفته و جان بخشیده است. . 📝 پی‌نوشت: 🌿سردار شهید حاج ، معروف به حاج احمد متولد ۱۳۳۵/۱/۴ در تهران، محله امام زاده حسن علیه السلام(دارالشهدای تهران) و فرمانده یگان ویژه هوایی صابرین و قرارگاه هوایی قدس نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در ۱۳۹۵/۷/۱۹ شب در ایرانشهر با درجه رفیع بازنشسته شد. . 🌺به مناسبت سردار . 📅تولد: ۱۳۳۵/۱/۴، تهران . 📅شهادت: ۱۳۹۵/۷/۱۹.ایرانشهر . 📅انتشار:۱۳۹۹/۱/۳ .
🍃در سرسبزی سال ۳۵، پا به هستی نهاد تا زندگیِ سراسر خدمت داشته باشد. . 🍃آغاز نوجوانی اش همزمان بود با آغاز و نتیجه اش شد عشق به و فرار از ... . 🍃علاقه اش به ورزش‌های هوایی پایش را به شاهنشاهی باز کرد و اگر میدانست این پسر،بعدها یکی از مخالفانِ سرسختِ رژیم خواهد شد، قطعا کلوپ را جمع می‌کرد!!😎 تا سربازی با توانایی و آمادگی برای قیام ورزیده نشود! . 🍃پای که از گلیمش دراز تر شد، پای احمد را به باز کرد. تحت عنوان ، ابتدا به سپس عازم جبهه های غرب شد. . 🍃والفجر ، و خیبر رزم آوریِ احمد را به چشم دیدند...🌹 او حتی برادرش داوود را در کربلای ۵ بخشیده بود🕊 زمانی هم که در جبهه نبود،رسالت نیروها را به دوش می‌کشید . 🍃جنگ که تمام شد، خواب را از چشمِ اشرار و قاچاقچیان ربود!! راه اندازیِ گشت‌های هوایی در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان، امنیت این منطقه را بالا برد و راه را بر جولانِ بست💪 . 🍃محصورشدگان در محاصره و ، اندک آب و غذا و دارویی که دریافت می‌کردند را مدیونِ ابتکارِ حاج احمد بودند! . 🍃اگر او دانش بارریزی هوایی را انجام نمی‌داد، معلوم نبود چندین نفر از ساکنان شهرک های شیعه نشین، جانشان را از دست می‌دادند😔 دانشی که پیش‌تر، تجربه نوعِ متفاوت و پیچیده‌اش در نیروهای مسلح ما نبود! و این را مدیون حاج احمد و همرزمانش هستیم🙂 . 🍃این مردِ و رکورد دار پرش (سقوط آزاد) سالها بود که روحِ بزرگش را در آسمان جا گذاشته بود و به دنبالِ راهی برای رسیدن به آرزویِ دیرینه اش، خدمت را به بهترین نحو انجام میداد. . 🍃وعده تحقق آرزویش را از عالمی شنیده بود و همین ،قلب متلاطمش را آرام می‌کرد💚 . 🍃در شب ، بی‌دستِ کربلا، دستانِ حاج احمد را در آسمانها گرفت💔 . 🍃، طی بازگشت از عملیات شناسایی در نقطه صفر مرزی ، در آغوشِ اربابش آرام گرفت🕊 . 🍃آری، سرانجامِ عاشقانِ خمینی جز حسینی شدن نیست🥀 . پ.ن:شهید،وعده شهادت را از آیت‌الله حسن زاده آملی شنیده بودند. . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز شهادت قمری . 📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱۳۳۵ . 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۹۵.شب تاسوعای حسینی . 📅تاریخ انتشار : ۵ شهریور ۱۳۹۹. . 🥀مزار شهید : آستادن مقدس امامزاده حسن (ع) تهران .
🍃درست پیش، در حیاط ، پلاک هشت غنچه ای از دیار شکوفا میشود که بعدها میشود یکی از ستارگان میشود یکی از عاشقان همان بانویی که حیات کربلا گره خورده وجودش است ... همان بانویی که اگر نبود در کربلایش میماند .🌹. . متولد در خانواده ی دیده به جهان گشود . وی در دامان رشد یافت که هم اکنون نیز زینب وار راه پیشوایش ، (س) را ادامه میدهد . . 🍃به گمانم مسعود عسگری ، محبوب آسمانیش، بر روی گستره ی هستی بود که آمدنش از برای بود که به تصویر برساندش .... او چون غنچه ای شکفته شد تا برای ما که بازیچه ی ساعت روزگار شده ایم‌ معنی آزادگی را به تصویر برساند .❣ . 🍃گفتم ! میگوند (ع) فردموده اگر ندارید ، لااقل آزاده باشید ... 😞 . 🍃با افتخار قهرمان قصه ما ، با تولدش هم دین را به همگان می آموزد و هم آزادگی را ..🙂 . 🍃این را میشود از آهنگ و تعبیر کلمات آشنایان شهید متوجه شد، میشود از اسمی که بر صفحه روزگار به جای گذاشته متوجه شد.... . 🍃به گمانم ساعت سرخ نیز، عاشق زندگانیش بوده ، سیره اش را دوست داشته که اینگونه آنرا در خود ماندگار نگه داشته ... . 🍃ای کاش مادر های زمانه فرزندانشان را بدین سان نمایند. فرزندانی که با تولدشان دنیایی را میسازد . . ✍نویسنده : . به‌مناسبت سالروز تولد : . 📅تاریخ تولد : ۸ شهریور ۱۳۶۹ . 📅تاریخ شهادت : ۲۱ آبان ۱۳۹۴ .حلب سوریه . 📅تاریخ انتشار : ۸ شهریور ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : بهشت زهرا .
▪️عاشورا . ▪️سال ها زندگی کرده‌ام و معنای سیاهی و را این طور فهمیدم که همه آنچنان در این ده روز می گیرند که عالمی را متوجه خود می کنند و عمر را خرج می کنند بدون حسرت خوردن برای ثانیه ای و خدا را شکر می گویند برای همین گذر در این اتمسفر . . ▪️تمام سال را در این پیچ و خم روزها می گردم تا نوبت به محرم برسد که عقده پاره کنم و بشکنم اما امسال....😔 . ▪️ده روز مثل باد گذشت بدون آنکه دستم پر شود; لااقل من به این فضا عادت ندارم. خودم را در زمره می بینم که سر تپه های مشرف به ایستاده بودند و نظاره می کردند که تو را را می کشند و می گفتند نکشید او را ،پسر پیامبر است.فقط همین فقط می گفتند😞 . دید نمی برد دست را بالا برد و موهایش را گرفت و با پا زیر و رویش کرد پیامبر را و سر را نبرید بلکه با ۱۲ ضربه جداکرد و گرفت مقابل . دردم سر بریدن حسین نیست خون جگر از آن لحظه شروع شد که حضرت فرمود: ...😭 . ▪️حسین عزیز دل زهرا نگذار مثل حسرت بر دلم بماند... ای به قربان که دنیا را زیر و رو کرد اما دل را نه...😓 . ✍نویسنده: . . 📅تاریخ انتشار: ۸شهریور ۱۳۹۹ .
. 🍃هم شهر کرده هم ایمان‌مان. کار به جایی رسیده تنها می‌گیرد و تنها گریه می‌کند. را ابن خناس ها کرده‌اند و تحویلش داده اند. . 🍂کار کشیده به کشیدن از سر ناموس‌مان. بر گردید تا از کشیدن پاره نشده. . 🍃ما نه نه زمان فقط شما را می‌خواهد تا پشت را محکم بگیرید تا کمر خم نکند تا کار به پسرش نرسد. . 🍃بشکن خمار مستی.... . ✍نویسنده: . 🍃به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد: ۹ شهریور ۱۳۳۳ . 📅تاریخ شهادت: ۷ مهر ۱۳۶۰ . 📅تاریخ انتشار: ۹ شهریور ۱۳۹۹ . 🥀مزار:  بهشت زهرا(س) .قطعه ۲۴. رديف ۹۸. شماره ۴۴ .
. 🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس کرده بود. . 🍃حسرت هایش برای نبودن در ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف عمه سادات آرام گرفت. . 🍃عشق به شهید در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. . 🍃دلش در گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. . 🍃مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند . با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست . . 🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. . 🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست .در روز شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف. . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه . 📅تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۹ . مزار : بهشت رضوان .
☆بسم رب عشق☆ . 🍃روضه مجسم شنیده ای؟ سوریه از این روضه ها زیاد به خود دیده، از بگیر تا و و... جای جایش روضه است. . 🍃از همان وقتی که زمزمه به مزار پیچید و آسمان * از دیدن این بی حرمتی و آشفتگی طوفانی شد ، در دل هم غوغایی به پا شد غیرتشان به جوش آمد گفتند و راهی زخم دیده شدند تا شاید مرهمی باشند بر روی زخمش😞 . 🍃فاطمیون هم پا در میدان نهادند تا نشان بدهند دوباره تکرار نخواهد شد، شاید از همان موقع بود که سوریه شد مسلخ و شیعیان علی. . 🍃محمود یکی از همان عاشقان بود از آمده بود و به قول خودش، و انسانیت مرز ندارد و هرجا ظلمی باشد شیعه آرام ندارد مخصوصا اینکه سخن (س) هم در میان باشد! . 🍃حال میخواهم از بگویم. روزی که بود و همه عزادار ، جایی هزاران کیلومتر دور تر از ایران در حومه حلب ، سری را از بدن جدا کردند و بدن را گلوله باران😭 . 🍃در دل همسفرش آشوبی بود و خبر همسر آتش به جانش انداخت و خبر شدنش دلش را بیشتر سوزاند. بچه ها دلتنگ برای پدر و چشم انتظار تا پدر را ببینند، برای دو کودک انتظار دیدن پدر سخت است بعد از دو ماه حال پدر آمده با تنی بی سر و پر از جراحت😔 . 🍃روضه مجسم ، تنی پاره پاره است که سر ندارد و که دلتنگ پدر هستند، و ما این چشم های منتظر و دلهای صبورشان هستیم‌😓 . * مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در سوریه که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است. . ✍نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۶۰ . 📅تاریخ شهادت : ۲۰ مهر ۱۳۹۵.حومه حلب سوریه . 📅تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : مشهد .
. 🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس کرده بود. . 🍃حسرت هایش برای نبودن در ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف عمه سادات آرام گرفت. . 🍃عشق به شهید در دلش جوانه زد. نام جهادی را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. . 🍃دلش در گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. . 🍃مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند . با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست . . 🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. . 🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست .در روز شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف. . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه . 📅تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۹ . مزار : بهشت رضوان .
🍃روز به روز غرق می شویم در و تعلقاتش ، آنقدر سرگرم که فراموش می کنیم در دنیا مسافریم و آخرِ هر دل بستن، دل کندن است... . 🍂پویا ایزدی ، مسافر دنیا بودن را خوب فهمید و رفت... برید از دل بستگی هایی که به دنیا وابسته اش کرده بودند.شهدا را واسطه قرار داد تا بتواند بگذرد حتی از و دخترش.... . 🍃داستانِ بابایی بودن دختر ها را همه بلدند. بگذریم از وداع ریحانه با پدرش .از دل برای بی تابی فرزندش .اما خداراشکر اگر بابا شد ، مادری هست که او را در آغوش بگیرد. نه هست که پاهایش را زخم کند و نه که در آن بخورد.اما امان از که لالاییِ هرشب دختران شهداست و ، تنها قصه ای است که هیچ وقت تکراری نمی شود. . 🍂به قول : « عصر بود، موشک که خورد، از روی تانک پرت شد پایین. درست مثل (ع)، از روی مرکب.....» . 🍃عشاق دارند یکی یکی به ملحق می شوند. ، سردار دل ها ... ایم در دنیا. زمین گیر شده، کم آورده ایم از این همه . کاش را یاد بگیریم.... . ✍نویسنده: . 🕊به مناسبت شهادت . 📅تاریخ تولد  : ۱ شهریور ۱۳۶۲ . 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴. حلب سوریه . 📆تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۹ . 🥀مزار :  اصفهان .
🍃نهم محرم ماه سال ۱۳۹۴ به رسید. با دیدن دو فرشته کوچکش، همه می گفتند پا روی نفس دنیا گذاشته بود. اما گذری که به روز های زندگی اش میکنی میگویی نه...! 🍃او به ندای "هل من ناصر ینصرنی" امامش لبیک گفت. به قولی، یزید زمانش را شناخت و پا در مسیر شهادت گذاشت🕊 🍃از آنچه در مقابلش بود هیچ ترسی نداشت، برایش فرقی نمیکرد سخت و یا حتی آسان مهم عمل به تکلیفش بود. این را میشد از همان شب فهمید، شبی که با اسرار از فرمانده اجازه گرفت و از همه جلو تر رفت تا وقتی که تشنگی بر همه غالب شد اما توان او را نگرفت...! 🍃بلکه تکرار سخنان امامش جانِ تازه ایی به او می بخشید. " اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید" آن شب با جان هایی که از تشنگی به لب رسیده بود قرار شد تا با دوستانش به بروند و اجازه نبرد با اسرائیل را بگیرند. 🍃اما روزگار عزیز کرده ها را زیاد میهمان زمین نمیکند. عزیزه بود و همان شب پیش چشمان برادر آسمانی شد و داستانش تمام💔 🍃ماندیم ما و داستان سالهای پس از او روزهایی ک قهرمانانی چون عبدالله باقری، حسین محرابی، محمد حسین مومنی، و را در خود ندید😢 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ فروردین ۱٣۶۱ 📅تاریخ شهادت : ٣۰ مهر ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ٢٩ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا
♡ 🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش، او را نذر حضرت عباس کرده بود. 🍃حسرت هایش برای نبودن در ، کار دستش داد. بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد، پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف عمه سادات آرام گرفت. 🍃عشق به شهید در دلش جوانه زد. نام جهادی را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند. گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. 🍃دلش در گرفتار شده بود. اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. 🍃مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند. با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست. 🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. 🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست. در روز شهید شد، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش. تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف. ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴ ( ۹ محرم ۱۴۳۷) 📅تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضوان 🕊محل شهادت : حلب، سوریه
☆بسم رب عشق☆ 🍃روضه مجسم شنیده ای؟ سوریه از این روضه ها زیاد به خود دیده، از بگیر تا خانطومان و حلب و... جای جایش روضه است. 🍃از همان وقتی که زمزمه به مزار حجر بن عدی پیچید و آسمان * از دیدن این بی حرمتی و آشفتگی طوفانی شد، در دل علویان هم غوغایی به پا شد غیرتشان به جوش آمد گفتند و راهی سوریه زخم دیده شدند تا شاید مرهمی باشند بر روی زخمش😞 🍃فاطمیون هم پا در میدان نهادند تا نشان بدهند دوباره تکرار نخواهد شد، شاید از همان موقع بود که سوریه شد مسلخ محبان و شیعیان علی. 🍃محمود یکی از همان عاشقان بود از آمده بود و به قول خودش، شیعه و انسانیت مرز ندارد و هرجا ظلمی باشد شیعه آرام ندارد مخصوصا اینکه سخن حریم عمه سادات(س) هم در میان باشد! 🍃حال میخواهم از روضه مجسم بگویم. روزی که بود و همه عزادار سقا، جایی هزاران کیلومتر دور تر از ایران در حومه حلب، سری را از بدن جدا کردند و بدن را گلوله باران... 🍃در دل همسفرش آشوبی بود و خبر همسر آتش به جانش انداخت و خبر مفقود شدنش دلش را بیشتر سوزاند. بچه ها دلتنگ برای پدر و چشم انتظار تا پدر را ببینند، برای دو کودک انتظار دیدن پدر سخت است بعد از دو ماه حال پدر آمده با تنی بی سر و پر از جراحت... 🍃روضه مجسم، تنی پاره پاره است که سر ندارد و که دلتنگ پدر هستند، و ما مدیون این چشم های منتظر و دلهای صبورشان هستیم‌😓 *مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در سوریه که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است. ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ مهر ۱۳۹۵.حومه حلب سوریه 📅تاریخ انتشار : ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مشهد
♡ 🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش، او را نذر حضرت عباس کرده بود. 🍃حسرت هایش برای نبودن در کربلا، کار دستش داد. بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد، پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت. 🍃 نام جهادی را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند. گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. 🍃دلش در گرفتار شده بود. اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. 🍃مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند. با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست. 🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که سردار دل‌ها از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. 🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست. در روز شهید شد، نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف. ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۸ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضوان 🕊محل شهادت : حلب، سوریه
‍ ☆باذن‌ الله☆ °•تاسوعا در نقطه صفر مرزی.‌.. 🍃چهار سال است که آسمان ایرانشهر تلخ را مرور می‌کند. آن روزهایی که برای تاراج خاک سرزمینمان از جنوب شرق و غرب دندان‌ می‌ساییدند و عمه سادات را نشانه رفته بودند، مردی با نبوغ نظامی و باریزی هوایی در نیروهای مسلح رخ نمایی می‌کرد. 🍃فرمانده‌ای در قامت استاد ، که زادگاهش موطن شهدا است و به برکت وجود چونانی، دارالشهدا، نگین انگشتری تهران نام گرفته‌ است. 🍃این چهارمین بهار است که آن دارالشهدای تهران در روز میلاد حاج احمد مایلی او را در زیست دنیایی، کنار خود حس نمی‌کند و آسمان بهار، بدون درخشش چتربازی او، به زمستان پیوند می‌خورد... 🍃اما من باور دارم وجوه اجتماعی و روحیات و رسم ایثار و جوانمردی در جبهه معرفتِ امثال شهید مایلی‌ها در این سرزمین، نقش آفرین و اثر گذار بوده و هست... 🍃بی‌شک این گوشه از تهران در هیچ مقطعی از تاریخ انقلاب بی‌اثر نبوده است و با سربازان، شهدا، جانبازان و این تکه از شهر، جان گرفته و جان بخشیده است. 📝 پی‌نوشت: سردار شهید حاج احمد مایلی، معروف به حاج احمد متولد ۱۳۳۵/۱/۴ در تهران، محله امام زاده حسن علیه السلام(دارالشهدای تهران) و فرمانده یگان ویژه هوایی صابرین و قرارگاه هوایی قدس نیروی زمینی س.پ.ا.ه پ.ا.س.د.ا.ر.ا.ن انقلاب اسلامی بود که در ۱۳۹۵/۷/۱۹ شب در ایرانشهر با درجه رفیع بازنشسته شد. 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : آستان مقرس امامزاده تهران 🕊محل شهادت : ایرانشهر
🍃نهم محرم سال ۱۳۹۴ به رسید. با دیدن دو فرشته کوچکش، همه می گفتند پا روی نفس دنیا گذاشته بود. اما گذری که به روز های زندگی اش میکنی میگویی نه...! 🍃او به ندای "هل من ناصر ینصرنی" امامش لبیک گفت. به قولی، یزید زمانش را شناخت و پا در مسیر شهادت گذاشت🕊 🍃از آنچه در مقابلش بود هیچ ترسی نداشت، برایش فرقی نمیکرد سخت و یا حتی آسان مهم عمل به تکلیفش بود. این را میشد از همان شب فهمید، شبی که با اسرار از فرمانده اجازه گرفت و از همه جلوتر رفت تا وقتی که تشنگی بر همه غالب شد اما توان او را نگرفت...! 🍃بلکه تکرار سخنان امامش جانِ تازه ایی به او می بخشید. " اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید" آن شب با جان هایی که از تشنگی به لب رسیده بود قرار شد تا با دوستانش به امام حسین بروند و اجازه نبرد با اسرائیل را بگیرند. 🍃اما روزگار عزیز کرده ها را زیاد میهمان زمین نمیکند. عزیزه بود و همان شب پیش چشمان برادر آسمانی شد و داستانش تمام💔 🍃ماندیم ما و داستان سالهای پس از او روزهایی ک قهرمانانی چون عبدالله باقری، حسین محرابی، محمد حسین مومنی، و را در خود ندید. ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ فروردین ۱٣۶۱ 📅تاریخ شهادت : ٣۰ مهر ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ٢٩ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا
♡ 🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش، او را نذر حضرت عباس کرده بود. 🍃حسرت هایش برای نبودن در کربلا، کار دستش داد. بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد، پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت. 🍃 نام جهادی را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند. گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. 🍃دلش در گرفتار شده بود. اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. 🍃مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند. با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست. 🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که سردار دل‌ها از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. 🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست. در روز شهید شد، نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف. ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضوان 🕊محل شهادت : حلب، سوریه
🍃روز به روز غرق می شویم در و تعلقاتش، آنقدر سرگرم که فراموش می کنیم در دنیا مسافریم و آخرِ هر دل بستن، دل کندن است... 🍃پویا ایزدی، مسافر دنیا بودن را خوب فهمید و رفت. برید از دل بستگی هایی که به دنیا وابسته اش کرده بودند. شهدا را واسطه قرار داد تا بتواند بگذرد حتی از و دخترش... 🍃داستانِ بابایی بودن دختر ها را همه بلدند. بگذریم از وداع ریحانه با پدرش. از دل برای بی تابی فرزندش. اما خداراشکر اگر بابا شد، مادری هست که او را در آغوش بگیرد. نه خار مغیلان هست که پاهایش را زخم کند و نه که در آن سیلی بخورد. اما امان از که لالاییِ هرشب دختران شهداست و شهادتِ پدر، تنها قصه ای است که هیچ وقت تکراری نمی شود. 🍃به قول : « عصر بود، موشک که خورد، از روی تانک پرت شد پایین. درست مثل (ع)، از روی مرکب.....» 🍃عشاق دارند یکی یکی به قافله شهدا ملحق می شوند. ایزدی، حججی سردار دل ها ... ایم در دنیا. زمین گیر شده، نفس کم آورده ایم از این همه گناه. کاش را یاد بگیریم... ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد  : ۱ شهریور ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴ 📆تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : اصفهان 🕊محل شهادت : حلب سوریه
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃خیال می‌کنند هر چه بیشتر بنویسی، راحت تر کلمات را بر زبان جاری می‌کند اما گویا در این وادی، همه چیز برعکسِ همیشه است. 🍃اینجا، در دیار حبیبانِ بی شمارِ ، هر چه بیشتر بدانی، کلمات کمتری را میهمان کاغذ می‌کنی؛ اصلا آنقدر در این راه متحیر می‌شوی و شگفت زده، که خیال می‌کنی جوهر کافی برای وصف هایشان در جهان نیست. 🍃تازه! اگر مخاطبت شهید حجت الله اصغری شیبانی باشد که دیگر مات می‌مانی و تنها خیره به کاغذ سفید مقابلت می‌شوی. تصور کن باید تمامِ آن سال زندگی را، را و همه ی قهرمانی هایش را خلاصه کنی در یک متن چند بندی. 🍃باید بنویسی و بگویی که او مرید بود؛ در هیئات پایه ثابت دلدادگی و در شیطنت ها روی کودکانه اش را نمایان می‌کرد. حجت البته نه! بهتر است بگویم ؛ با این نام وارد فضای مجازی شده بود تا هم شود و هم با این نامِ گمنام بماند. دیگر پس از این همه مدت، ورد زبانمان شده که زهرای مرضیه (س) گمنام می‌خرد. 🍃طاهای داستان! رسم دلبری را از بر بود، گویا شب های روضه قدم به قدم با شرمندگی آقا ابالفضل همراه میشد و تا می‌رفت؛ او هم در درون شرمنده بود. شرمنده دیوار های که محل تیر و ترکش ها شده بودند، شرمنده امام زمان (عج) که نتوانسته بود برای عمه شان شود. 🍃اما قصه قرار بود جورِ دیگری به پایان برسد، صدای حجت یا همان طاهای جهادگر به گوش حسین (ع) رسید و روحِ او بود که روز با جسمی بی دست به ملاقات خانواده ی آسمانی‌اش رفت. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١ فروردین ١٣۶٧ 📅تاریخ شهادت : ١ آبان ١٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ٣٠ مهر ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : شهر ری
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 🍃 که می‌خوانی، وقتی به آیه ی «وَقالَ رَبُکُمْ ٱُدعونی اَسْتَجِبْ لَهُمْ» میرسی، سراسر وجودت و آرامش می‌شود. خیال می‌کنم اصلا از همینجاست که ما با آن بالایی رقم می‌خورد. صدا زدن های ما و جانم گفتن های خدا؛ تنها باید چشم ها را بست و با دل توکل کرد. 🍃حمیدرضا هم از آن بنده هایی بود که بی ترس و نگرانی فرمان اش را به دست بهترین راننده سپرده بود؛ از جاده ی هوی و هوس به خاکی زد و در مسیر مستقیم افتاد. خدا را خواند و آنقدر بر دعا و جهادش پافشاری کرد تا استجابت خدا مستقیم آمد و راه حمیدرضا را در پیش گرفت. 🍃هر چه پیش میروی و زندگی شهدای برایت آشنا تر می‌شود، پی میبری که همه شان غلام عباس بودند؛ اصلا خود عباس بن علی رضایت نامه هایشان را امضا کرده و آن ها را به حریم خواهرش راه داده است. 🍃آخر عباس هم بود و هم ، مگر می‌شود در مکتب ابالفضل باشی و غیرت در وجودت ریشه نداند؟! مگر می‌شود معلمِ لحظه به لحظه ی کشیدنت ابالفضل باشد و تو منشِ جانبازی را نیاموزی؟! 🍃حمیدرضا شاگرد برتر این نیز به مولایش اقتدا کرد و سر بلند، رجز خواند «کُلُنا عَباسَکَ یا زینَبْ» و آنقدر عباس وار جنگید تا نهایت روز این ترکش ها بودند که به سمت حمیدرضا می‌دویدند. 🍃آری! حمیدرضا به خود و خدای خودش قول شهادت داده بود، قول روسفید شدن. اینجا هم مرید ابالفضل بودن خودش را نشان داد، به عهدش وفا کرد و صدای لبیک گفتن هایش، تسکینی شد برای دل مهدیِ . خدایا! ما اینجا تورا می‌خوانیم. باشد که ما هم در این مکتب روسفید شده و شامل استجابت تو باشیم. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ شهریور ١٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ٢ آبان ١٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۲ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان