eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
2.2هزار دنبال‌کننده
332 عکس
74 ویدیو
13 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
با هر سلامِ صبح، به مولایمان حسین انگار روبروی ایستاده‌ایم شکرِ خدا که ذکرِ لبِ ما حسین شد ممنونِ لطفِ این خانواده‌ایم https://eitaa.com/bineshaneha
؟ …کجایی ای حسین؟ آرامِ جانم کجایی ای تمامِ نورِ قلبِ بی‌کرانم!؟ کجایی الهی!؟ یقین دارم تو شاه‌راهی…! کجایی ای سراسر نورِ مادر ؟ ز حبَّت پیکرم گردید پَرپَر…! ز وصفِ حُـبِّ تو می‌سوزم ای نور…! چرا زین گشته‌ای دور…!؟ حیاتم! حرکتم! تویی تو…! سرآغاز و سرانجامم…! تویی تو…! تو رفتی پس چرا من بر زمینم!؟ کجایی آفتابِ سرزمینم!؟ عزیزِ سویم نظر کن… ز حُبَّت آتشم را بیشتر کن… من از به سویت می‌شتابم…! نگاهم کن شعاعی زآفتابم …! https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “پرنده‌ی مهاجر”: تو هم بالا بیا! ای ! بیا بالا که زینجا نیست بهتر…! بالا و زین مَنظر نظر کن به دیروز و…! به امروز و…! به فردا…! تو زین مَنظر ببینی آشکارا که ما از نورِ مادر خلق گشتیم! همه سرشتیم…! همان زهرای أَطْهَر همان زیباترین مفهومِ مادر! داشت می‌دید…! که … از آن آغاز در دامانِ مِهرش تمامِ نورِ ما را پرورش داد… نگو کاین نیست… در یاد! نگو ای نورِ مادر…! تو پایینی برادر…! ز خود بیرون بیا تا خود ببینی که نورت از نورِ زهراست…! از آن آغازمان در نور…!؟ بودیم…! وگر بینی! درونِ نور…!؟ هستیم…! و هم به سوی نورِ …! چرا مِنْکُمْ…؟ چرا فِیکُمْ إِلَیْکُمْ…؟ گمانم آن!؟ کلیدِ این معمّاست… من و تو با وجودش! اُنس… داریم وَ زین رو از فراقش بی‌قراریم فراقش در ماست…! ای دوست…! وگرنه در …! ای دوست…! ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
در ز نور، هیاهو به پا شده ! ببین برای حسینت چها شده این سیلِ شیعیان ز نجف تا به راهی به سوی چشمه‌ی شده https://eitaa.com/bineshaneha
“حسینی شویم” زمانِ قیامِ سپاهِ خداست سرآغازِ رزمِ ماست سراسر به گوش آید از کربلا صدای سمِ اسب یاران ما تلاطم به پا گشته در آسمان ز آرایشِ جنگیِ به خط گشته یک لشگرِ بی‌شمار به سربازیِ صاحبِ ذوالفقار با همین أربعین به مجراییِ شیعیان در زمین! ز بالاترین إرتفاعاتِ ! سرازیرِ دنیا شده تا ظهور! تکاپوی ما بوی اوست! ز آرامشِ قبلِ طوفانِ اوست! به نابودی دشمن آماده‌ایم! ولی تابعِ نورِ فرمانده‌ایم! در این می‌جوشد از کربلا ز چشمانِ فرمانده !! چرا کربلا، کربلا گشته است؟ زیارتگهِ أنبیاء گشته است؟ به کرب و بلا دختِ چه دید؟ چرا عمّه إلّا جَمیلٰا ندید؟ حماسی‌ترین مَشی در کربلاست ولی راز آن بیش از این ماجراست شهادت عیان بود پس راز نیست خدایا! در این ماجرا راز چیست؟ به کرب و بلا صحنه نورانی اَست! یکی غرقِ در نورأفشانی اَست! ز این نور روشن شود! سرانجامِ آن محوِ دشمن شود! خدا با ظهوراتِ نورِ ! ز دشمن بگیرد بسی انتقام! از این رو بیا کربلایی شویم به خونخواهیِ او خدایی شویم ز أبعادِ نوری در این ماجراست که هر أرزشی چشمه‌اش کربلاست! اگر نبود به سوی ظهور! أربعینی نبود! بروزاتِ این صورت است بهشتی که سرتاسرش نعمت است أبالفضلِ ما رفت سوی فرات که آب آورد در مسیرِ حیات حیاتی که در حینِ تقدیمِ جان! به خوبان عطا گشت در هر زمان! در این صحنه! او بابِ حق را گشود! شهادت به معنای پایان نبود أبالفضلِ ما بود و دریای نور! در این پهنه می‌تاخت سوی ظهور! به نحوی که او تربیت گشته بود تُهی از خود و شخصیت گشته بود به همپایی نورِ مولا حسین وجودش پُر از نور شد با حسین قمرْ گونه می‌تاخت در کاروان ولی غرقِ فرهنگِ تقدیمِ جان در آن دم که در کربلا شد شهید ز جسمش رها گشته بالا پَرید حسینی شد! و رفت در آسمان فراتر از آن رفت و شد ! بسی نور می‌تابد از دست او که مجرای نورُ الحسین است او دلِ شيعیان ساكنِ كربلاست که این خانه، ماست همه أنبیاء کربلا آمدند که در نورِ این خانه بالا روند بیا با حسین آسمانی شویم به همپایی او به مجرایی نورِ مولایمان همه شیعه باشیم و در آسمان برای همیشه چو مولا شویم که هر لحظه با نور إحیا شویم امامِ حسین قلبِ این ماجراست! که معطوفِ پمپاژِ نورِ خداست! إمامی که با نورأفشانی‌اش نشانی شد از ربِّ پنهانی‌اش! زمان و مکان تحتِ فرمانِ اوست جهان در یدِ نورِ سلطانِ اوست ز اوجِ عوالم به سوی ظهور خدایی کند در نظامِ أمور بدان! نورِ أَلرّوحْ زین أربعین شده وارد خاکِ این سرزمین! چنان مادری‌های او جاری اَست که آماده‌ی بهره‌داری اَست! چه در قالبِ مرد هستی چه زن صفت‌های بیگانه را پس بزن! که چون پنجره بابِ خالی شوی! وَ مَجرای این نورِ عالی شوی! اگر نورِ بتابد به ما خدا داند از ما بسازد چه ها از این لحظه جان بر کف آماده باش به همراهی نور دلداده باش حَنیفیَّتِ شیعه بالاتر است به همپاییِ نوریِ مادر است به پهنای شمشیر! در هر نماز به میدان بیا و سراسر بتاز! بیا محضرِ چو نوری که وصل است با آسمان فقط مادرِ مهربان را ببین که از آسمان آمده تا زمین! گواهِ حضورش همین آیه‌هاست به میدان بیا کاو در این ماجراست هماهنگِ با نورِ باش حنیفانه در إرتفاعات باش! (ع) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
با هر سلامِ صبح، به مولایمان حسین انگار روبروی ایستاده‌ایم شکرِ خدا که ذکرِ لبِ ما حسین شد ممنونِ لطفِ این خانواده‌ایم https://eitaa.com/bineshaneha
“به سوی فاطمه” تا از همین حالا به سوی آسمان باشیم فلک را سقفْ بشکافیم و با او بیکران باشیم درونِ بیتِ او وارد شویم و سال‌های سال ! نوری! فراتر از زمان باشیم تمامِ عمر مردانه برای نصرتِ مادر همه همگامِ نورِ او حنیفانه! دَوان باشیم به یُمنِ آب و جاروی‌های ، در مسیرِ مُلْک روان گردیم و همراهش درونِ کاروان باشیم طلوعِ همچون اذانِ صبحِ عاشوراست بیا آماده‌ی بذلِ تمامِ مال و جان باشیم فقط از فاطمه گیریم، فقط با فاطمه باشیم برای ، چو دست و بازوان باشیم به سمتِ دشمنانِ او همه بُرّان و کوبنده چو شمشیری به دستانِ امیرِ مؤمنان باشیم رها از نَفْسِ اَمّاره، فقط از او اثر گیریم! به هر شکلی که او میخواست، همان شکل و همان! باشیم خبر می‌داد می‌بیند! جُنوداً لَمْ تَرَوْها را بیا در نورِ او زین پس سپاهی در نهان باشیم بسانِ پرتوهای ساطعْ گشته از خورشید همه دلداده‌ی مادر، پیِ مولایمان باشیم چو حزب الله بی وقفه به تاییداتِ روحٍ مِنْه همه با هم بتازیم و سپاهی در عیان باشیم یقیناً فاطمه اینجاست! همین جا در میانِ ما بیا در محضرِ مادر، چو مادر باشیم درونِ دست و بالش چون غلامان و کنیزانش! بیا تا در قبالِ او غلامی قدردان! باشیم به یادِ مادری‌هایش، که با ما مهربانی کرد بیا چون فاطمه ما هم همیشه مهربان باشیم س س ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “پرنده‌ی مهاجر”: چرا أشبه به نباشیم…؟ چرا چون قاصدک‌های خدایی…! درونِ نور ِبی‌پایانِ مادر! سراسر نورِ بی‌پایان نباشیم؟ پرنده دور…! پرواز بود و داشت… می‌رفت…! پرنده نورِ چشمش باز! بود و داشت… می‌رفت…! نگاهش بر! نگاهِ مادرش بود! نگاهِ مادرش بس رازآلود…!؟ عجیب است…! تو گویی مادرش خیلی غریب! است… دو چشمش محو نقطه‌ای دور…! خدایا! او چه می‌بیند! در آن نور…!؟ نمی‌دانم برادر ولی روزی شنیدم از رفیقم در شبی تار…! به او می‌گفت: مادر که در این آسمان ستاره‌ی عزیزش نیست… پیدا…!؟ عجب…! گرفتم…! پیامِ چشمِ را گرفتم…! نگاهش غرق… در فریادِ مهدی است…! وَ در قلبش سراسر یادِ است…! ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
“برای ظهورش مهیّا شویم” باغِ گل‌های زیبا شویم برای ظهورش مهیّا شویم بیا توشه از خیمه‌گاهِ رضا بگیریم و در کوی مولا شویم به دنبالِ اَیْنَ الَحَسن یا حسین؟ بیا ذِي طُوىٰ یا به رَضْوا شویم بیا صادقانه پیِ محضرش به خدمت همه عمر برپا شویم بیا رو به خورشیدِ کنیم بیا ذرّه باشیم و بالا شویم بیا قاصدک‌های مفتونِ عشق از اینجا ببُرّیم و آنجا شویم بیا فارغ از ما و من! او شویم! بیا غرقِ انوارِ شویم بیا از دلِ روزهایی که رفت به امّیدِ رخسارِ فردا شویم بیا تا بمیریم از این مردگی در او باقیِ عمر، اِحیا شویم بیا خنده باشیم بر صورتش به تقوا و اخلاق رعنا شویم بیا با صفات وَرَع، اجتهاد به یاریِّ آن شاهِ والا شویم به سبحانَ سبحانِ مولا شبی بیا تا دمِ صبح، اِسراء شویم بیا ریزه‌خوارِ سرِ سفره‌اش بمانیم و عمری شکیبا شویم برای شفای دل مادرش بیا باقیِ عمر برپا شویم به سوی همان ذکرِ در آیه‌ها بیا غرقِ طاها شویم کجایی رفیقِ شفیقِ ؟ بیا کربلایی! مهیّا شویم بیا همچو هفتاد و دو لاله رو بروییم در دشت و زیبا شویم کجایی حبیب؟ و کجایی زهیر؟ کجایی که چون جُوْن، شیدا شویم؟ بیا زیرِ بارانِ تیر و سَنان سپر سینه در پیشِ شویم بیا و ، بیا همچو هادی، هویدا شویم بیا قاسمِ جبهه‌ها! یا علی بگوییم و در آسمانها شویم بیا تا یکی از هزاران هزار از این لاله‌های مصفّا شویم بیا نسلِ سلمان! کمی زودتر به دنبال آن نورِ اَعْلیٰ شویم بیا شهدِ چشیده! بیا در آن قلّه‌ها رو به بالا شویم بیا اربعینی که یادت به خیر بیا موکبش تا مصفّا شویم بیا قافله قافله بیشتر برای تَحَسُّس به صحرا شویم بیا يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا سوی او وَلَا تَيْأَسُوا رو به مولا شویم بیا در صراطِ السَّوی غرقِ او تَرَبُّصْ کنان سوی بالا شویم بیا پیرمردِ مسیرِ حبیب! در این جاده‌ها باز برنا شویم مبادا چو مرداب خموش چو جویی چو رودی چو شویم بیا خیمه‌گاهش که مهر و صفاست بیا تا در این خیمه معنا شویم ✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری https://eitaa.com/bineshaneha
“یک کهکشانْ ستاره به معراج می‌روند” کشتی به رفته ز طوفانِ کربلا یاران ملازمند به سلطانِ کربلا هم نَفْسِ مُطمَئِنّه و مِصْباحِ نور، او چنین نوشته از جریانِ کربلا اینجا قمرْ یکی، شمسْ یکی، ضُحیٰ یکی آری حسینی‌اند جمله‌ی کربلا در آن نبرد، جَمیلا چه دیده است؟ از کارِ بی مثالِ سلیمانِ کربلا یک کهکشانْ ستاره به معراج می‌روند! از دشتِ لاله‌گون و بیابانِ یک و یک کاروانْ حسین این ماجرای لوح و قلم، جانِ کربلا ✍🏻 شاعر: محمد علی قاسم زاده https://eitaa.com/bineshaneha
“مادر خواهد آمد…” زآن مهربانم، شُکری است بی‌نهایت گر راقبِ ظهوری! بشنو تو این حکایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” بی‌مزد بود و منّت، هر نعمتی عطا کرد ! چقدر زیباست این مهرِ بی‌نهایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” از هر طرف که دیدم جز رحمتش نیافزود ممنونم از تو مادر! با این همه عنایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” با مهرِ مادریّ‌ات أُنسی عجیب داریم در بر گرفته ما را أنوارِ آشنایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” می‌گفت هم نورِ محبتِ توست مادر! چه دلنشین است این صحنه‌ی لِقائت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” مولای تشنه لب را آبی نداد دشمن امروز می‌تَراود ! ز کربلایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” با رعد و برق و ، چون سیل در بیابان باریم همچو طوفان بر دشمنِ ولایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” وَالْعادِیاتِ ضَبْحا…! محصولِ أربعین‌ها است شهری به سوی بر پا شده برایت! “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” چشمْ نوریم، افتاده‌ایم به پایت اَلْفَتْحْ! إفتتاحی است از کُنْهِ ماجرایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” مادر! قبولمان کن تا همچو شیعیانت همگام تو بتازیم ای کوکبِ هدایت! “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” (س) (س) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
با هر سلامِ صبح، به مولایمان حسین انگار روبروی ایستاده‌ایم شکرِ خدا که ذکرِ لبِ ما حسین شد ممنونِ لطفِ این خانواده‌ایم https://eitaa.com/bineshaneha