با هر سلامِ صبح، به مولایمان حسین
انگار روبروی #حرم ایستادهایم
شکرِ خدا که ذکرِ لبِ ما حسین شد
ممنونِ لطفِ #مادرِ این خانوادهایم
https://eitaa.com/bineshaneha
“شيـعـهی أربعيـنـی“
در امتــدادِ #حـركــــتِ_حـسيـنــــی
نـــور آمده… نــــــوری فرا زمينـــی
نـــوری كـه از درونِ #بيــتِ_مـــــادر
میتـابـــد از پنـجـــرهی حــسيـنـــی
دارد تــلاوت میشـــود بـه #عــــالـم
آيــــهی رَبّْ بـه صــورتِ مُبـيــنــــی
در این فضــای #اِعْـتِــــزالِ جمـعـــی
حـرکـت نمـا سوی #کـهفِ_حَصینـــی
اینجــا فقـط اوســـت وَ #آیــــــاتِ او
حـرکـت و همـراهـی و همنشینــــی
دارم بـه ســوی مـــــــادرم مـیدَوَم
#مــــادر! شمــــا پنـــاهِ مؤمنینــــی
حرکـتِ ما به يُمنِ تـو #فـاطمــی است
شــادم ز اين سلــوكِ اين چنيـنـــی
بايـد همـاهنـــگ شَـــوَم بـا شمــــا
شيـعــه شَـوَم… #شيـعـــهی_أربعيـنـــی
“وَالله! إِنْ قَطَـعْتُـمُـــوا يَـميـنـــی
إِنّـی أُحــٰامـی أَبَـداً عَنْ دينــــی“
همـــراهِ نــــورِ صـــاحـبِ #ولايـــت
وارد شــــدم مــولا به مـاجــرايـــت
ديـــدم كه جـــاری شـده از یُمنِ تـو
رحمتــی بـا خـــاصيـتِ هــدايـــت
زيـن رحــمـت آورده مرا #فـــــاطـمه
پـای پيـــاده ســوی #كــــربـلايـــت
احســـاس میكنــم كه در أربعيــــن
او مـیكِـشـــانَـــدَم بهرِ #لِقــــايـــت
میجوشــد این هـدایــت از نـــورِ تـو
پُــر شـده عالـــم از تـو و نِــدايـــت
#مَنْ_كــــٰانَ_فينــٰا_بـٰاذِلاً_مُهْجَـتَــــهْ…؟!
آمـــــادهام تـا بِشَـــــوَم فــدايـــت
#حَــــرْبٌ_لِمَـنْ_حـٰارَبَكُــــــمْ بـه وَالله!
سينـــه سپـــر كــردهام از بـرايـــت
سـربـــازیام را بپذيــر #ای_حـسيــــن
بایــد دفـــاع کنــم ز #خیمههـایـــت
“وَالله! إِنْ قَطَـعْتُـمُـــوا يَـميـنـــی
إِنّـی أُحــٰامـی أَبَـداً عَنْ دينــــی“
میخواهــم آقــا هر چه میتــوانــــم
#نصـرت کنـم تـو را ز مـال و جـانــــم
تا صبـح، گِــردِ #خيـمـههــا بـتـــــازم
وَقْـفَت شَــوَم بـا همــــهی تــوانـــــم
تیـــرهـــا را بـا بـدنــــم بگـيــــرم
چـون كــــوه ســـدِّ راهِ دشمنـانــــم
میگـفت: در نبـــردِ #حــــقّ_و_باطـــل
تـا آخــرش همـرهتــان بمــانــــــم
بـا دسـتِ خالـــی آمـدم بـه ميـــدان
مــولا! ببيـــن در صـفِ #يـــاورانـــــم
تـا كـــــربـلا بـه ســويتــان آمـــدم
از طـرفِ #مــــــــادرِ_مهـربـــانـــــم
هر چنــــد بيــن ايــن همــــه دلاور
كوچكتــريـن #ســـربـازِ_كــاروانـــــم
#لَبَّيـْــكْ_يـا_حـسيـــــن! بر زبـانـــــم
وز پـیِ تــــو راهــــیِ #آسمــانــــــم
“وَالله! إِنْ قَطَـعْتُـمُـــوا يَـميـنـــی
إِنّـی أُحــٰامـی أَبَـداً عَنْ دينــــی“
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“وقفِ سربازی مهدی (عج)”
مشغولِ #مولا بودن از هر اوجبی واجبتر است
هر لحظه او را یاد کن، کاین زندگی در محضر است!
او، چون أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّه…! میبیند! مرا
از این نگاهِ نافذش! غافل نگردم، بهتر است
قلبم به شوقِ لحظهی وصلِ به #مهدی میتپد
شاید که من عاشق شدم! دلدادهام! او دلبر است!
در نام، همنامی کند او با رسول الله، چون
او أَشْبَهُ النّاسِ زمانِ ما به آن پیغمبر است
گاهی تصوّر میکنم مولایمان را تا #ظهور!
در صحنههای رزم او بیباک همچون حیدر است
در کاروانی مهدوی، مهدی در اوجِ اقتدار
همچون أمیرالمؤمنین هنگامِ فتحِ #خیبر است
چون #فاطمه الگوی اوست،مهدی شبیه فاطمهاست
پس در عمل، رفتارِ او، رفتارهای #مادر است!
مولا! بیا ویرانهی قلبِ مرا آباد کن
زیرا نگاهت چشمهای زآن نهرِ پاکِ #کوثر است
أَیْنَ الْحَسَنْ؟ أَیْنَ الْحُسَیْن و أَیْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَیْنْ؟
در جستجوی اهلِ بیت، این زندگی زیباتر است
در لابهلای روزها از خویش میپرسم چرا
مولای ما بینِ همه! در غربت و بییاور است؟
گاهی ز #نورِ روشنِ خورشید و ماهِ روز و شب
یادِ تو میافتم که نورت از همه روشنتر است
هر سمتوسویی،رو کنم، چشمم به دنبالِ شماست
گلها و کوهستان و دریاها… تو را یادآور است!
با یادِ تو مولای من، غافل شدم از یادِ خویش
همچون کبوترها ببین یادِ توأم بال و پَر است
مثلِ پرستوها تو را میجویمت در #آسمان
هر قدر هم پَر میکشم باز او از آن بالاتر است!
#بارانِ رحمت در دلِ این ابرها در حرکت است
وآن ابر! دارد میرسد! ابری که بارانآور است!
خورشیدِ پشتِ أبرها! محتاجِ نورت گشتهایم
أَیْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَه…؟ نورِ شما روشنگر است
با انتفاع از نورتان، داریم روشن میشویم
ای روشنایی بخشِ ما، نورت چه پاک و برتر است
در آرزوهایم چو #سربازی! فدایت گشتهام
آری شهادت پیشِ تو! آغازِ کارِ یاور است
در #محضرِ مولای ما دنیا تفاوت میکند!
برخیز! و در محضر بیا! کاینجا جهانی دیگر است!
شرمندهام آقا که من یک عمر پیدایم نبود
دورانِ دوری از شما قلباً تأسّفآور است
حالا پس از عمری ببین شرمنده سویت آمدم
عمرم گذشت و فرصتم در لحظههای آخر است
با هر نگاهم! دم به دم! دارم صدایت میکنم!
مولا قبولم میکنی؟ حالا که سائل، بر در است!
آهسته گفتم بسکه لحنم حاکی از بیچارگی است
کاین خواهشی با التماس از یک غلام و نوکر است
أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِياء…؟ ذکرِ شب و روزم شده
عبدی به خاک افتاده و از خاک هم او کمتر است
یَابْنَ الْعُلُومِ الْکامِلَه! بر #یاوران نوری بده!
زیرا علومِ أهلِ بیت، آن علمِ انسانپرور است
دستی بگیر از شیعیان یابْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقيم!
در این جهنّم! راهِ تو، تنها مسیر و مَعبر است
زین حسُّوحالم با #دعای_ندبه میجویم تو را
حسّی که در کلِّ دعا، حالِ امامِ جعفر است
پس عهد میبندمکه #وقفِ یاریِ مولا شوم
عهدی که تا پایانِ عمر، دائم تعهّدآور است
چون آن أُولِي الْأَمْری ز تو بر رهبری جاری شده
قلبم به یادِ امرتان، تسلیمِ امرِ #رهبر است
فرمانبری را در قبالِ رهبری تمرین کنیم
مولا! چو فرمانده تویی! او از شما فرمانبر است!
در #کاروان با یاوران، او مهربانی میکند
پس با خراسانی! ببین مولا درونِ لشکر است!
✍🏻 شاعر: سید محمد حسینی
https://eitaa.com/bineshaneha
با هر سلامِ صبح، به مولایمان حسین
انگار روبروی #حرم ایستادهایم
شکرِ خدا که ذکرِ لبِ ما حسین شد
ممنونِ لطفِ #مادرِ این خانوادهایم
https://eitaa.com/bineshaneha
“سفرهی پنهان”
در #اربعينِ حسين، ميزبان تويی مادر
برای تابشِ اين نور، #آسمان تويی مادر
ميانِ اين همه #موكب، يكی چه پنهان است!
كسی كه لطف میكند اندر نهان، تويی مادر
چه سفرههای عظيمی برایمان پهن است
وَ سفرهدارِ نهان، بیگمان، تويی مادر
هميشه قافلهسالاریِ تو پنهانی است
يگانه فاطمهی بینشان، تویی مادر
چه بینشانه به #عالم محبّتَت جاری است
نظامدارِ نهان در جهان، تويی مادر
تمامِ #حبِّ_حسينی، محبّتی از توست
چرا كه مادرِ اين مهربان، تويی مادر
به پيشگاهِ تو قلباً به خاك افتاديم
كه در #نظامِ_خدا حكمران، تويی مادر
تو إذنِ تربيت از #نورِ أربعين دادی
تمامِ هستیِ ما كودكان، تويی مادر
سلوكِ شيعه به يمنِ تو فاطمی گرديد
كه أصلِ نوریِ ما شيعيان، تويی #مادر
ز ما بساز سلاحی برای #مهدیِ خويش
كه يار و ياورِ #صاحبْ_زمان، تويی مادر
چه روشن است از آن إرجِعي إليٰ رَبِّك…(فجر/۲۸)
كه أصل و مقصدِ اين #كاروان، تويی مادر
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
بینشانهها
“برو آب بیار” پرتویی غرقِ نورِ #عِینُ_الله با نگاهِ امام شد همراه در دلِ قطرهای ز آن قطرات جریان
#مادر! این بار هم نگاهی کن
شیعه را با فرات راهی کن
جریانی بده به ما با هم
در همین #رودخانهی_عالم
در نیازیم و از تو میخواهیم
وز تو جز مادری نمیخواهیم
سالها لطف و #مهربانیِ تو
یاد داده به ما نشانیِ تو
#مادرِ_مهربانِ شیعه تویی
وآنکه با ماست تا همیشه تویی
https://eitaa.com/bineshaneha
“بايد بتازم”
از #كاروان جا ماندهام بايد بتازم
پَر میكِشم مادر! به سويت در #نمازم
بايد درونِ نورِ تو #حركت نمايم
چشمْ انتظارِ پرتويی از كربلايم
يادش بخير من سالها در #خانه بودم
حالا دوباره سوی بِيتَت پَر گُشودم
در جستجويت آمدم در آسمانها
مادر! مرا راهم بده در #بینشانها
هر چند بيرون از فضای خانه هستم
يادم نرفته #عهد و ميثاقی كه بستم
من عهد بستم تا أبد #سرباز باشم
گردِ حريمِ #خيمه در پرواز باشم
بالا روم از آسمان سوی إمامم
از جنسِ مولايم شَوَم، با او بمانم
پس ترك كردم خانه و كاشانهام را
راهی شدم سوی شما در بیکرانها
وَالله، مادر! از فراقت در فَغانم
بهرِ لِقای خود بده راهی نشانم
در فقرِ خود میسوزم و چيزی ندارم
چشم انتظارِ #رحمتِ پروردگارم
با سعی و عزمِ خويش، افتادم عقبتر
ديگر نمیدانم چه بايد كرد #مادر!
در آرزویت میشتابم در زمانها
گفتی: نشانم را بپرس از بینشانها
رفتم سراغِ بینشانی! گفت: حركت…!
برخيز و راهی شو درونِ نورِ رحمت…!
وقتی برای ماندن و صحبت نداريم
من قول دادم #اربعين در كربلاييم
خواهانِ زهرایی بيا در كربلايش
آنجا بيابی #كاروان را در لِقايش
آن شهر در خود خانهای آباد دارد
يعنی حريمِ كربلا أبعاد دارد
تا كربلا با ما بتاز و همسفر باش
با ما در آن أبعادِ نوری در سفر باش
در اربعين ما عازمِ كرب و بلاييم
روحاً در آن #نور و در آن حال و هواييم
نورِ فضایِ أربعين از جنسِ بالاست
اين #آيهْ نوری موسِمی از بيتِ زهراست
در ماجرای أربعين، تابشْ از آنسوست
برپايیِ اين معجزه از جانبِ اوست
در أربعين با رحمتش میگيردَت دست
درهای بيتِ مادرِ ما بازتر هست
بايد #به_سوی_فاطمه سبقت بگيريم
در أربعين وارد شده رفعت بگيريم
اي أهلِ عالم! أربعين، نوری روان است
در امتدادِ حركتِ آن كاروان است
از همرهی با #فاطمه غافل نمانيد
در كاروان وارد شده، با او بمانيد
گر چه حسينِ فاطمه در كاروان بود
دائم دو چشمش سوی رَبّْ در آسمان بود
#مولا_حسين چون قلب در اين كاروان است
او مركزِ پمپاژِ نور از #آسمان است
نور و #معارف آمده، إيمان بياريد
حركت كنيد و در ركابش جان سپاريد
گر در ركابش بگذريم از اين و آنها
حُـبّ میكِشد ما را به سوی آسمانها
بايد درونِ كاروان دائم بتازيم
آينده را با إذنِ مولامان بسازيم
اين أربعين بايد شَوَم از ياورانش
با إذنِ او وارد شَوَم در كاروانش
دائم به سوی كاروانْ پا در ركابم
جا ماندهای از كاروانم، میشتابم
بايد رها گردم ز قيد و بندِ دنيا
بهرِ لِقاءْ راهی شَوَم همراهِ مولا
شايد پذيرايم شود در أربعينش
راهم دهد در نورِ آن #كهفِ حَصينَش
عُزْلَت گزينم از همه… او باشد و او
راهی شَوَم با فاطمه… او باشد و او
در ابتدا از خويش بايد میگذشتم
تا همنوا با او بگردد سرگذشتم
إستادهام بر خصم، طبقِ #عهد_و_پيمان
إذنم دهی مولا! بتازم سوی #ميدان؟
دست و سر و جان و تنم باشد فدايت
من تا أبد جان میدهم مادر! برايت
ليك آرزو دارم كه تا پيش از #شهادت
آتش زنم بر تار و پودِ دشمنانت
در طولِ عمر، دائم به فکرِ انتقامم
در جستجوی مهدیِ صاحبْ زمانم
ای نورِ چشمِ فاطمه…! مهدی…! كجايی؟
آييم سويت ما همه… #مهدی…! كجايی؟
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
با هر سلامِ صبح، به مولایمان حسین
انگار روبروی #حرم ایستادهایم
شکرِ خدا که ذکرِ لبِ ما حسین شد
ممنونِ لطفِ #مادرِ این خانوادهایم
https://eitaa.com/bineshaneha
“تـا لحـظــه لـقـاء”
با هر نگاهِ خويش صدا میزنم تو را
دائم به #جستجوی توأم، با خود بِبَر مرا
میجويَمَت مدام به يادِ گذشتهها
#شهرِ_غريب و مادرِ پنهان و بچهها
#مادر! هميشگی است يادِ تو درقلبهای ما
دلبستهی توايم #ای_نورِ_آشنا
ما كودكان هنوز در بُهْت و حيرتيم
مبهوتِ فهمِ نورِ تو و كُنْهِ ماجرا
#بارانْ_صِفَت، شديم جاری به إذنِ أبر
ما را ببر به بحر! ای أصلِ قطرهها
داريم میدَويم در پیِ جلبِ رضای تو
آيا شود كه #نيم_نگاهی كنی به ما
#مولای خوبِ ما به فريادمان برس!
مثلِ هميشه رحم كن به يتيمانِ بينوا
آن عدّهای كه از همه جا رانده میشدند
سوی تو آمدند در #نورِ_كربلا
میگفت: #أربعين، #موسِمی از نور میوَزد
در اين #قرارگاهِ_رسولان_و_أنبياء
تا كربلا به تاخت! خود را رساندهايم
تا بهرهمندمان كنی از نورِ اين فضا
در پيشگاهِ تو، #محضرِ_مولايمان_حسين
ما هم قسم شديم به #سربازیِ شما
زين پس شبانه روز با تو هماهنگ میشويم
مادر! تويی همان #نورِ_هماهنگ_با_خدا
همراه با توأيم به هر سو كه میروی
پَر میكِشيم با تو به هر سو…! به هر كجا...!
چشمانِ جستجوگری ای نور! دائماً
در جستجوی توست تا #لحظهی_لِقاء…
#حمدِ خدا كه با همهی بیلياقتیم
پيغام دادهای! که فلانی تو هم #بيا…!
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
خداوندا لَکَ #الحَمد…
که تو پروردگارِ عالمینی…
وَ صَلَّ اللهْ… بر أحمد وَ آلش…
پرنده شد سراسر غرقِ نورِ هر دو بالش…!؟
وَ سوی اوجِ عالم پَر کشید و گشت… آغاز
تَحَسُّسنامهی #پروازِ_سرباز...!
عجیب است…!
شگفت انگیز و نورانی است…! اینجا…!؟
#پرندهای_مهاجر بود و گویی داشت میرفت…
درونِ #نورِ_بابُ_الله…! بالا…!
عجیب است…!
فقط نور است و نور است…!؟
سراسر #اهلِ_بیت است و حضور است…!؟
#رفیقم پیش از این میگفت… با ما
که #عالم پُر شده از نورِ زهرا…!
شهادت میدهم او راست میگفت…
پرنده! زآنچه این بالاست…! میگفت…!
خداوندا لَکَ الحَمد…
که ما را از خودت آغاز کردی…!؟
خداوندا لَکَ الحَمد…
که در #رَجعَت به سوی نورِ #مادر
درِ #شهرِ_غریبت را به رویم باز… کردی…!
رفیقم پیش از این میگفت… با ما
که گر در را به روی فکر و میل و خواهش و #حبّ و تعلّقهای نَفْسِ خویش…! بستی…!
اگر روزی زدی ظرفِ مَنیّت را شکستی!
وَ گر آمادهی پرواز…! هستی…
سپس دیدی! که در #دنیای پستی!
تو هم با ما بیا در نور… بالا…!
بیا بالا… درونِ #بیتِ_زهرا …!
و همچون نورِ سَلمان باش… منّا…!؟
از این افکار و احساسات و درخواست…!؟
بیا بیرون برادر تا ببینی
که هرچه هست… زهراست …!
وجود است و وجود است…!
برای شاهکارِ آفرینش…
#وجودِ_فاطمه چون تار و پود است…!
شهادت میدهم او راست… میگفت…!
پرنده! زآنچه در اینجاست…! میگفت…!
#دعای_ندبه
#امام_مهدی_عج
#صاحب_الزمان_عج
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“أغثنی یا اباصالح”
بیا ای چارهی کارم، #أغِثنی_یا_اباصالح
ببین که بی تو بیچارم، أغثنی یا اباصالح
در این دنیای وانفسا در آن عقبای واویلا
فقط تنها تو را دارم، أغثنی یا اباصالح
تویی تو دین و ایمانم، تویی آرامشِ جانم
تویی ماه شبِ تارم، أغثنی یا اباصالح
به هر دردی طبیی تو بخوان اَمَّنْ یُجیبی تو
ببین #مولا که بیمارم، أغثنی یا اباصالح
پریشانم پریشانم، پشیمانم پشیمانم
گرفتارم گرفتارم، أغثنی یا اباصالح
منم آن یار سربارت همان که داده آزارت
ببخشا گر خطاکارم، أغثنی یا اباصالح
تو میخوانی غم مارا، تو داری مرهم مارا
تو میدانی که ناچارم أغثنی یا اباصالح
من #اشکِ نم نم آوردم، ببین مولا کم آوردم!
تویی تنها خریدارم، أغثنی یا اباصالح
به خشکیِّ لبِ اصغر، به اشکِ دیدهی #مادر
نگاهی بر دل زارم، أغثنی یا اباصالح
بیا جانها بقربانت، تورا جانِ عموجانت
گره واکن تو از کارم، أغثنی یا اباصالح
✍🏻 شاعر: سید مجتبی شجاع
https://eitaa.com/bineshaneha