eitaa logo
دوتا کافی نیست
50.6هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
32 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
افتخار اینهاست... 💖 هزاران جوانِ زیبا و با اصل و نسب و قدرتمند و محبوب به یک تار موی علی بن ابیطالب «علیه السلام» نمی‌ارزند. هزاران دختر زیبا و بااصل و نسب هم به یک تار موی حضرت زهرا «علیهاالسلام» نمی‌ارزند. آنهایی که هم از لحاظ معنوی و الهی آن مقامات را داشتند، هم بزرگان زمان خودشان بودند. ایشان دختر پیامبر صلی الله علیه و آله بود. رئیس جامعه اسلامی. حاکم مطلق. علی علیه السلام هم که سردار درجه‌ی یک اسلام بود. ببینید چطوری ازدواج کردند؟! چه جور مِهریه‌ی کم، چه جور جهیزیّه‌ی کم ... 💖 جهیزیّه‌ی فاطمه زهرا سلام الله علیها، به قدری بود که شاید دو نفر آدم با دست می‌توانستند از این خانه بردارند ببرند آن خانه. ببینید افتخار اینهاست. 💖 همه چیز با نام خدا و با یاد او. اینها برای ما الگو هستند. همان زمان هم جاهلانی بودند که مِهریّه‌ی دخترانشان بسیار زیاد بود مثلاً هزار شتر. آیا اینها از دختر پیامبر صلی الله علیه و آله بالاتر بودند؟! از آنها تقلید نکنید. از دختر پیامبر صلی الله علیه و آله تقلید کنید، از امیرالمؤمنین علیه السلام تقلید کنید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✨پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: «اگر على نبود، براى فاطمه هیچ همتا و مانندى یافت نمی‌شد.» 📚بحارالانوار ، ج۴۳، ص۱۴۳ 💐 سالروز ازدواج امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مبارک باد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌حسابشان خیلی سخت است... من به همه مردم در سراسر کشور توصیه می‌کنم که ازدواج‌ها را آسان کنند. بعضی‌ها ازدواج را مشکل می‌کنند. مهریّه‌های سنگین و جهیزیّه‌های گران ازدواج را مشکل می کند. اثر این را می‌دانید چیست؟! اثر این کارها این است که دخترها و پسرها بدون ازدواج در خانه‌ها می‌مانند، کسی جرئت نمی‌کند به ازدواج نزدیک شود. مگر کسانی که با تجمّل، عروس و داماد می‌شوند خوشبخت‌ترند؟! چه کسی می‌تواند چنین چیزی را ادعا کند؟! این کارها جز این‌که یک عدّه جوان را، یک عدّه دختر را حسرت به دل کند و زندگی را بر این‌ها تلخ نماید، اگر نتوانستند آن‌جور، آن‌ها هم عروسی بگیرند تا ابد حسرت به دل بمانند یا اصلاً نتوانند عروسی بگیرند، چیز دیگری نیست. تا آمدند دخترش را بگیرند، چون دستش خالی است، این دختر بماند توی خانه، این پسر دانشجو یا کارگر یا کاسب ضعیف، همین‌طور غیر متأهل بماند.  من گمان می‌کنم آن کسانی که با مجالس و محافل سنگین، کار را بر دیگران مشکل می‌کنن، حسابشان پیش خدا خیلی سخت است. نمی‌شود بگویند که آقا ما پول داریم، می‌خواهیم بکنیم، چون داریم. این از آن حرف‌های غلطِ روزگار است. داریم که دلیل نشد. انسان وقتی «دارد»، کاری بکند که دیگران نتوانند هیچ اقدامی بکنند، این درست است؟! جوان‌ها جرئت نکنند بروند طرف ازدواج. نباید کاری بشود افرادی که نمی‌توانند، افرادی که دلشان نمی‌خواهد، خلاف فکرشان هست، خلاف نیّت‌شان هست، نتوانند ازدواج کنند... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاش خوبی بود... 😁😂 این شیرینی تمام شدنی نیست....😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
٧۵٠ من در یک خانواده سنتی و نسبتا مذهبی و اوضاع مالی تقریبا خوب بزرگ شدم. منو خواهرم فاصله سنی کمی از هم داریم، خواهرم ٢ سال از من بزرگتره و به گفته مادرم من زمانی بدنیا اومدم که دکتر بارداری رو برای مادرم ممنوع کرده بود. تا جایی‌که از دوران کودکیم یادمه مادرم بیشتر وقتش رو برای خواهرم میذاشت برای همین هیچ وقت حس نکردم که خواهر دارم، مادرم اغلب مهمونی ها رو با خواهرم میرفت و همیشه لباس ها و لوازم خوبی براش میخرید، چون معتقد بود دختر بزرگ خونه تو چشمه و باید بهتر دیده بشه خلاصه فضا جوری بود که با اینکه دانشجو بودم ولی اصلا فاز ازدواج نداشتم و خودمو بچه میدونستم برای همین تا خواهرم ازدواج نکرده بود، مادرم حتی حرف خواستگار رو هم با من نمیزد حتی وقتی پیشنهادهایی به خودم میشد از ترس اینکه مادرم بفهمه یا خواهرم ناراحت بشه، خودم ردشون میکردم و حرفی به خانواده نمیزدم چون فکر میکردم من اگه خواستگار داشته باشم گناه کردم!! اغلب وقتم با دوستانم میگذشت برای همین برعکس خواهرم از خانه داری چیزی نمیدونستم. تا اینکه خواهرم ازدواج کرد و در دوران عقدشون مادرم تازه با من در مورد خواستگار و این چیزا حرف زد و حتی در اتفاقی عجیب یکی از خواستگارا رو به خونه راه داد😂!! البته چون زیاد تو چشم نبودم خواستگار زیادی هم نداشتم😄 خودم هم چون معیارهای خاصی در مورد همسر آیندم داشتم اغلب همون چندتایی رو که اومده بودن رو رد کرده بودم. متاسفانه خواهرم در دوران عقد بخاطر اختلافاتی که با همسرش داشت طلاق گرفت و بازهم درهای خواستگار به روی من بسته شد!😬 چند ماه از این ماجرا گذشته بود که در اتفاقی جالب با شخصی آشنا شدم، ایشون هم شخصی مذهبی بود از لحاظ تحصیلات و موقعیت شغلی همون شرایطی رو داشت که من دوست داشتم😉 ایشون اول از خودم خواستگاری کرد و منم بهشون گفتم باید با خانوادم صحبت کنم. وقتی به مادرم گفتم اولش ناراحت شد ولی وقتی از شرایط و موقعیت این شخص گفتم، موافقت کردن که مادرشون بیان خونه مون منم توکل کردم به خدا که هرجور صلاحه همون بشه چون دیگه دانشگاهم هم تموم شده بود و ۲۵ سالم شده بود. همین یکبار اومدنشون ادامه دار شد و جلسات رسمی تر شد و خانواده ها باهم آشنا شدن و در این بین من و همسرم😍 بیشتر باهم آشنا شدیم و با لطف خدا در یک روز بهاری و میلاد امام هادی علیه السلام ما عقد کردیم. ولی خودم میدیدم که نه خواهرم و نه مادرم هیچ ذوقی برای ازدواج من ندارن. بیشترین وقتی که با همسرم میگذروندم پارک و اینجور جاها بود تا زیاد جلوی چشم مادر و خواهرم نباشیم! همسرم زیاد دوست نداشتن نامزد بمونیم و خانواده ها باهم صحبت کردن و چند ماهی نامزد موندیم تدارک عروسی خیلی زود فراهم شد. اما جهیزیه رو مادرم با بی رغبتی تمام برام تهیه کردن حتی برای یک قلم از وسایلم نظر منو نگرفت منم فقط از خدا صبر میخواستم تا بدون ناراحتی زندگیمو شروع کنم. از اون طرف هم متوجه شدم همسرم هم سر یه موضوعی با خانوادش به اختلاف خورده و علت اصرارش به کم نامزد موندنمون همون موضوع بوده.. همسرم تازه استخدام شده بود و سرمایه چندان زیادی نداشت و چون میخواست رو پای خودش بایسته کل هزینه خرید عقد و این چیزا رو هم خودش کرده بود و همین مستقل زندگی کردنشون منو خوشحال میکرد. منم وقتی فهمیدم کل هزینه ها تا الان با خودشون بوده و پدرش برای عروسی گرفتن هیچ هزینه ای نمیخواد بکنه مراسم عروسی رو ساده گرفتیم و بدون اینکه دوستان و اقوام و خانواده هامون بفهمن حتی آرایشگاه و ماشین عروس رو از طریق یه موسسه ازدواج آسان هماهنگ شدیم و با هزینه خیلی کم اونا رو انجام دادیم، شام عروسی رو هم یه رستورانی گرفتیم که قبول کرده بود بیعانه بگیره و مابقی رو روز بعد باهاشون حساب کنیم بخاطر همین پولهای نقدی که بعضی ها بعنوان کادو در جشنمون داده بودن رو دادیم به رستوران... خلاصه زندگیمون رو در خونه ای که اجاره کرده بودیم شروع کردیم و چون هر دو عاشق بچه بودیم از همون اول اعمال عبادی برای فرزندآوری رو هم به جا می آوردیم و تقریبا چهارماه بعد از ازدواجمون متوجه شدم که خدا خواسته و به ما فرزندی عطا کرده 🥰 همسرم که از خوشحالی داشت پرواز میکرد منم همینطور چون واقعا بچه ها رو خیلی دوست دارم ولی بعد یاد مادرم افتادم که چه برخوردی با من خواهد کرد!! 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۵۰ دلمو به دریا زدم و با جواب آزمایش رفتم منزلشون و حدسم هم درست بود، وقتی بهش گفتم داری مادربزرگ میشی گفت خاک تو سرم! حالا به خواهرت چی بگم!! من که از این رفتار خشکم زده بود برای دلداری دادنش که خدا منو ببخشه گفتم میخوای برم سقطش کنم؟ ولی مامانم سکوت کرد و این بیشتر منو رنجوند. ولی بعد گفت نه این کارو نکن ولی فعلا به کسی چیزی نگو حداقل تا وقتی که شکمت بالا نیومده باشه! چون ویار بدی هم داشتم، کمتر خونه اونا میرفتم چون نمیتونستم چیزی بخورم برای همین چندباری که مادرم برامون غذا آورده بود، خواهرم متوجه میشه و خیلی خوشحال میشه و از این ناراحت میشه که چرا زودتر بهش نگفتم! منم دیگه نتونستم بگم مامان نذاشت که بگم. دخترم قبل دنیا اومدنش برکتش رو آورد و ما تونستیم ماشین بخریم در همون روزهای بارداریم خواهرم ازدواج کردن😍 و زایمان من موقعی اتفاق افتاد که مادرم در تدارک جهیزیه خواهرم بود و حتی به همین دلیل وقتی دخترم به دنیا اومد مثل فامیل فقط به عیادتم اومد و یکی دوساعت پیشم موند و رفت خونه تا به کارهای خودشون برسه... چون طبیعی هم زایمان کرده بودم و درد زیادی رو هم تحمل کرده بودم بعد از زایمان هم وقتی دیدم مادرم زیاد پیشم نموند و رفت دلم میخواست فقط گریه کنم ولی بخاطر دخترم فقط ذکر میگفتم تا با آرامش بتونم بهش شیر بدم. از یکی از دوستانم هم خواهش کردم شب بیاد پیشم بمونه. البته ناشکری نمیکنم از روز بعدش مادرم ده روز اومد خونه مون و کمک حالم شد. دخترم تمام دنیای من شده بود و خیلی سعی میکردم تربیت درستی داشته باشه برای همین دلم میخواست یه بچه دیگه هم با فاصله کم داشته باشم تا روزهایی رو که خودم به تنهایی گذروندم رو این دخترم تجربه نکنه، به برکت وجود دخترم ماشین مون رو عوض کردیم و مدل بهتر و بزرگتری خریدیم و چند باری هم رفتیم پابوس امام رضا علیه السلام😊 در روزهایی که داشتم دخترم رو از پوشک می‌گرفتم تا خودمو آماده بچه دوم کنم اختلافات خواهرم با همسرش بالا گرفته بود و باز حرف طلاق پیش کشیده شد البته اینم بگم واقعا خواهرم دختر خیلی مهربون و آرومیه ولی بخت و اقبالش اینجوری شده! یکبار که مادرم فهمید رفتم دکتر زنان به خیال اینکه حامله هستم سریع اومد خونه مون ولی وقتی فهمید فقط برای مراقبت های قبل از بارداری رفتم، بهم گفت یه وقت فکر بچه دوم به سرت نزنه هاااا، خواهرت ناراحت میشه، ببینه اون درگیر جدایی هست و تو خوشحال داری بچه دوم میاری😢 منم برای همین الکی دندونام رو بهونه کردم و از همسرم خواستم دندونام رو ترمیم کنم بعد به فکر بچه باشیم، رفتن به دندون پزشکی رو هم هی عقب مینداختم تا کارهای خواهرم تموم بشه بعد از اینکه خواهرم جدا شد من کارهای دندونم رو شروع کردم. دخترم پنج ساله شده بود در این مدت ما خونه خودمون رو خریده بودیم و مادرم که حدس زده بود دیگه همه چی مهیا هست و دارم آماده بچه دوم میشم باز نصیحت های دلسوزانش رو شروع کرد ولی دیگه به حرف هیچکس اهمیت نمیدادم چون داشت فاصله بچه هام زیاد میشد. از خدا خواسته بودم بهم حداقل دوتا دختر بده تا حس زیبای خواهری رو بین بچه هام ببینم خداروشکر فرزند دومم دختر بود و وقتی سه ماهه باردار بودم این خبر رو به مادرم گفتم چون میدونستم خبری نیست که زیاد خوشحالش کنه ولی این بار ظاهرا خوشحال شد و باز به فکر فرو رفت که الان چطور به خواهرم بگه! خانواده همسرم سر فرزند اولم که شنیدن بچه دختره یه بهونه ای آوردن و دعوا راه انداختن و قهر کردن و رفتن ولی در یک سالگی دخترم ظاهرا آشتی کردن و روابط بهتر شد ولی سر دختر دومم دعوایی که راه انداختن بیش از اندازه مسخره بود و بهونه دعوا هم زیادی بچگانه بود و هنوزم که هنوزه آشتی نکردن و الان چند ساله ندیدمشون. چند باری با واسطه اقوامشون خواستیم رابطه رو برقرار کنیم ولی پدر همسرم نخواسته! الحمدلله دخترم با اومدنش زندگی ما رو شیرین تر کرده، همیشه تلاش میکنم دخترهام باهم کارهاشون رو انجام بدن و رابطه سالم و بامحبتی بین شون هست، دختر دومم الان سه سالشه به برکت وجود دخترهام ما تونستیم خونه مون رو بزرگتر کنیم و ماشینمون رو هم بهتر کردیم و رزق کربلا هم نصیبمون شد. خدا بخواد خیلی دوست دارم حداقل چهارتا بچه رو داشته باشم چون با حضور بچه ها هم برکت خدا در زندگیمون زیاد شده هم آرامش روحی و روانی زیادی به دست آوردیم. نکته مهمی که میخوام بگم اینه که سرنوشت زندگی هرکدوم از بچه ها نباید خللی در زندگی بچه های دیگه ایجاد کنه در شادی هم شاد باشیم در غم و غصه های همدیگه همدردی کنیم ولی قرار نیست زندگیمون رو متوقف کنیم. از خدا میخوام ذریه پاک و سالم نصیبمون کنه دختر و پسرش فرقی نداره 😊 مهم افزایش نسل شیعه و تربیت یار امام زمانمون هست 🌹 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشنهاد جالب استاد رحیم پور ازغدی به مسئولین قانون گذار در زمینه ازدواج جوانان و مسائل جنسی ... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌جسارت به خدا... ما سر دو راهی هستیم، یا باید بگوییم مردم به راه حرام بروید؛ هر چه بادا باد و یا ازدواج موقت را توصیه کنیم. بحث بین انتخاب ازدواج موقت یا دائم که نیست، بلکه بحث بر سر انتخاب زنا و ازدواج موقت است. اگر کسی گفت ازدواج موقت نه، یعنی زنا بله. بعد آیا ما می توانیم آن شخص زناکار را اعدام یا سنگسار کنیم؟ آیا شما حاضر هستید به آن کسی که در نتیجه ی این فشار، مرتکب این عمل شد سنگ بزنید؟ اسلام هم نگفته که این شخص را سنگ بزنید! چون کسی که دستش به ازدواج دائم نمی رسد رجم (سنگسار) او صدق نمی کند و فقط باید به صد ضربه شلاق اکتفا کرد. شما فکرش را بکنید ببینید اگر اسلام حکم شدیدی نسبت به زنا آورده و این حکم از سوی خداوند رحیم صادر شده است، آیا آن «رحیم»، بدون اجازه ازدواج موقت امکان دارد حکم به شلاق زدن زناکار بدهد؟ او این کار را نمی کند! خداوند به آدم و حوا (علیهما السلام) فرمودند از این درخت نخورید. اما قبل از آن، به آنها فرمود: «یا آدَمُ اسکُن اَنتَ و زَوجُکَ الجَنَه ... » این باغ بهشت برای شما، از هر کجایش دلتان خواست بخورید، اما «و لا تَقرَبا هَذِه الشَّجرَه»: ولی نزدیک این درخت نشوید. پس مطلبی که در ازدواج موقت است این است که اصل در ازدواج، ازدواج دائم است. اگر ازدواج دائم میسر نشد و انسان بین حرام و ازدواج موقت قرار گرفت باید ازدواج موقت را انتخاب کند. اگر مجرای حلالی را ببندید، گناه باز شدن مجراهای حرام، گردنتان می افتد! فرض کنید شما دریچه ی اطمینان چیزی را ببندید. بعد یکدفعه آن چیز منفجر شود. شما می گویید من که منفجرش نکردم! خودش منفجر شد. درحالیکه این را تو بستی! اگر شما یک چوب کبریت در سوراخ دَرِ زودپز قرار دهی و یک خانواده هم دور آن نشسته باشند، بعد این زودپز منفجر شود و همه این ها کشته شوند، شما قاتل همه آنها هستید. شما می گویید من با این چوب کبریت نمی توانم کسی را بکشم؛ ولی من می گویم: بله می توانید. شما اگر بیایید جلوی ازدواج موقت را بگیرید، فردا تمام زناها در نامه عمل شما نوشته می شود. هر کس قلم به دست بگیرد و این حکم را زشت جلوه دهد و یا بد دفاع کند و یا خوب حمله کند، به حکم خدا جسارت کرده و چون حکم خدا ناموس خدا و محارم خداست؛ پس اگر به حکم خدا جسارت شود به خود خدا جسارت شده است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
4_5938465252260710001.mp3
1.13M
قفل های ازدواج را بشکنید. 👌بسیار راهگشا و کلیدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
چمران... یک روز مادرم غذای گرم و لذیذی را برای من و مصطفی پخته بود. مصطفی آن شب دیر وقت به خانه آمد. وقتی به او گفتم بیا این غذا را بخور، همین که خواست بخورد از من پرسید که آیا بچه های یتیم خانه هم از همین غذا خوردند؟  گفتم نه بچه ها غذای یتیم خانه را خوردند و این غذا را مادرم برای شما پخته، چمران با تمام گرسنگی و ولعی که برای خوردن غذا داشت، این غذا را کنار گذاشت و گفت ما قرار گذاشتیم فقط غذایی را بخوریم که بچه ها بخورند. به او گفتم حالا که بچه ها خوابند و شما هم که همیشه رعایت می کنید این دفعه این غذا را بخورید. دیدم چمران شروع کرد اشک ریختن و گفت بچه ها خوابند، خدای بچه ها که بیدار است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
با دقت... يك خانمی سه تا خرما داشت. دو تا بچه هم با او بودند. یك خرما را به این بچه داد. یك خرما را به آن بچه داد. آن خرمای وسطی را چنان با دقت نصف كرد و به بچه‌ها یكی نصفه داد. امیرالمؤمنین [علیه السلام] صحنه را كه دید، فرمود: مادر به خاطر این عدالت و انصاف تو مثلاً آینده‌ات خوب است. یك بشارتی به او داد. حالا یادم نیست. خوش عاقبت هستی. اهل بهشتی. یك چیزی، حضرت امیر [علیه السلام] یك تشكری از او كرد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075