eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۱۰ ازدواج ما سنتی بود، خواهرشوهرم منو تو مسجد دیده بود☺️ و شد باب آشنایی دو خانواده. همشهری از آب درآمدیم با رسوماتی شبیه يکديگر. تو جلسه ی خواستگاری و یکی دوجلسه ی آشنایی بعدش خیلی به دلم نشست🥰. تو صحبت هامون اصل حرف ها، رو ساده گرفتن جهیزیه و عروسی بود. مخصوصا اینکه عروسی با مولودی باشه بدون آهنگ. یعنی درست همون چیزهایی بود که من همیشه دلم میخواست. خانواده همسرم مشکلی نداشتن، میگفتن هرجور خودتون صلاح میدونید ولی راضی کردن خانواده ام کار سختی بود. خیلی سخت.... تک دختر خونه بودم با هزار آرزو که برام داشتن، تازه مامانم خیلی موافق ازدواج تو این سن نبود، بابام هم که سخت مخالف این بود که اصلا خواستگار خونه راه بده😠 بالاخره راضی شدن یه صیغه ی محرمیت خونده بشه و یه جشن نامزدی گرفتیم. بعد از انجام آزمایش ها و مشاوره رفتن بعد از دوماه روز ولادت حضرت معصومه تیر ۹۸ عقد کردیم. تاریخ دقیق عروسی معلوم نبود ولی مامانم مخالف زود عروسی کردن بود تا وقت داشته باشه سر حوصله جهاز بخره. از همون موقع شروع کردم به نوشتن لیست جهاز ، چیزای واجب و لازم رو نوشتم، همونجوری که همیشه دوست داشتم ولی مامانم اصلا قبولش نداشت و معقتد بود باید جهاز دهن پر کن بگیره شغل بابام آزاد بود و امید ما به وام ازدواج بود. همون موقع ثبت نام کردم سریع هم اسم مون دراومد ولی ضامن رسمی نداشتیم.... چندبار بانک عوض کردیم بلکه شرایطش فرق کنه، تو این مدت هم زمان داشت می‌گذشت ما هنوز کاری نکرده بودیم..... تا بالاخره تاریخ عروسی معلوم شد، ولادت حضرت علی علیه السلام اسفند ۹۸ و ما همچنان دنبال وام ازدواج... تابستون هم تموم شد. به مامانم گفتم بیا کم کم خرده ریزاشو بگیریم تا وام دربیاد. از برکت عروسی حقوق بابام بیشتر شد و ما میرفتیم خرید😅 یکسری رو قسطی برداشتیم، بقیه رو هم کم‌کم گرفتیم. ولی بحث های من و مامانم تمومی نداشت چندبار سر ليست باهم دعوامون شد، وقتی دید حریفم نمیشه کوتاه اومد. جهاز تقریبا آماده بود، تالار و آرایشگاه روهم رزرو کرده بودیم البته اونم ساده و دور از تجمل خونه هم اجاره کرده بودیم. خوشحال ازینکه دیگه داریم میریم سرخونه زندگیمون، که یکدفعه ویروس منحوس کرونا اومد..😱😱😱 تالارها بسته شد، آرایشگاه ها تعطیل شد همه چی تعطیل شد. اصلا دوست نداشتم باور کنم همه چی داره بهم میریزه😨 بابام گفت بدون عروسی که نمیشه، بذارید هر وقت این مریضی تموم شد اونوقت عروسی کنید... من کلی گریه کردم😭 قهر کردم خانواده همسرم کلی اومدن رفتن تا بالاخره بابام راضی شد😁 بدون عروسی برم سر خونه زندگیم... اثاث هامو بردیم چیدیم همه چیز آماده بعد یه هفته وام ازدواج رو ریختن برام که عملا دیگه بدردم نمیخورد. شب اول عید خانواده همسرم اومدن دنبال عروس با سلام‌ و صلوات و چادر سفید رفتم خونه خودم. خیلی لحظه ی سختی بود جدایی دلتنگی از طرفی غربت کلا ۱۲ نفر بودیم....😢😢 ولی الان که بهش فکر میکنم اصلا ناراضی نیستم. خوشحالم که وسایل تجملی نگرفتم و ساده و راحت گرفتم. وام ازدواج منو همسرم برداشت با مال خودش یه تیکه زمین گرفتیم قسطشون هم خودش میده، بعد از دوسال از ازدواجمون هم رفتیم آتلیه و عکس با لباس عروس گرفتیم. ما زندگیمون رو خیلی ساده شروع کردیم خیلی هم راضی هستیم. اول زندگی زیر بار قرض های سنگین نرفتیم.جهاز لاکچری نگرفتیم، تالار هم نگرفتیم هیچ اتفاقی هم نیوفتاد. آدم همیشه باید واسه دل خودش کار کنه نه حرف مردم 😏😎 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جنس محبت... محبت باید اختیاری باشد. یک سری محبت های ما احساسی و هیجانی است. یعنی وقتی بچه‌های ما یک کار شیرینی می کنند قربان و صدقه آنها میرویم؛ نمی گویم بد است، ولی محبت اختیاری یعنی چه؟ یعنی من بدانم باید به بچه های خود محبت کنم، محبت اهل بیت (علیه السلام) به فرزندان خود از جنس اختیاری بود و لزوماً هیجانی نبود. یعنی بچه های خود را عمیقاً دوست داشته و این را ابراز می کردند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
روزه اول ماه محرم... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۱۱ من سال ۸۸ در سن ۲۱ سالگی با همسرم که ۲۳ سال داشتن ازدواج کردم. همسرم کارگر ساده کارخانه بود و درآمد زیادی نداشت، بالاخره بعد از ۹ ماه دوران عقد و سختی های آن با عروسی مختصری به خانه پدرشوهرم که در یکی از روستاهای اطراف شهر بود رفتیم. همسرم علاقه ی زیادی به فرزند داشت که با عنایت خداوند بعد از یکسال صبر کردن خداراشکر باردار شدم و خیلی خوشحال بودم ولی متاسفانه این خوشحالی دوام نداشت و در ۸ هفته قلب جنین تشکیل نشد و سقط شد.😔 بعد از ۶ ماه دوباره اقدام به بارداری کردم ولی متاسفانه دومین جنین هم سقط شد ناراحت و ناامید بودم و خیلی دعا و نذر میکردم. با خواست و عنایت خداوند در سال ۹۱ اولین فرزند دخترم به صورت طبیعی به دنیا آمد ولی متاسفانه دخترم مشکل پوستی و اگزما داشت و تا دوسالگی مدام گریه میکرد به خاطر مشکلی که داشت به دکترهای زیادی در شهرهای مختلف مراجعه کردم که نهایتاً گفتند دخترم به خاطر مشکل ژنتیکی، غده عرق ندارد و دندانهایش بیرون نمی آید ولی تاکنون دکترها دلیل علمی محکمی نتوانستند برای این مشکل پیدا کنند. من همیشه توکل به خدا و ائمه دارم که انشاءالله مشکل دخترم به زودی حل شود. 🤲 به خاطر خارش و خشکی پوست و حرارت زیاد بدن و دندان های دخترم خیلی هزینه کردیم و سختی های زیادی کشیدیم ولی نتیجه زیادی نداشته اما خداراشکر دخترم با این مشکل کنار آمده هست.😌 در پنج سالگی دخترم به فکر فرزند بعدی افتادیم که متاسفانه آن هم سقط شد بعد از آن تحت نظر پزشک و آمپول هایی که هرروز باید میزدم الحمدالله فرزند دومم باردار شدم. خیلی استرس داشتم که این فرزندم هم مانند قبلی مشکلی داشته باشد و در ۳۵ هفته با درد به بیمارستان مراجعه کردم که گفتن سریع باید سزارین شوی و خداراشکر پسرم با عنایت خاص خداوند سالم به دنیا آمد ولی متاسفانه به خاطر زایمان زودرس ۲۰ روز در دستگاه بود که آن دوران الحمدالله با سختی ها و دلهره های زیاد به پایان رسید.😊 برخلاف دخترم که خیلی گریه میکرد، پسرم خیلی آرام بود و به کلی دوران سختی نوزادی دخترم را فراموش کردم.😉 بعد از سه سال دوباره اقدام به بارداری کردم که دوباره متاسفانه سقط شد و بعد از سه ماه با تدابیری که از طب سنتی یاد گرفتم و با توکل به ائمه دوباره اقدام به بارداری کردم که خداراشکر فرزند سومم را باردار شدم.🙂 وقتی که فهمیدم که فرزندم دختر هست کمی استرس گرفتم که خدای نکرده مانند فرزند اولم مشکلی داشته باشد ولی توکل به خدا کردم. علاقه زیادی به زایمان طبیعی داشتم ولی به علت سزارین شدن و کورتاژ های مداوم خیلی دکترم تاکید نمی کرد با توکل به خدا و همراهی پزشکم خانم دکتر علاقمند توانستم فرزند سومم را در سال ۱۴۰۱ به صورت طبیعی سالم به دنیا بیاورم.😃 خداراشکر دخترم هم مانند پسرم آرام و خیلی مهربان هست و فرزندانم هم خیلی دوستش دارن و باهم همبازی هستند و در نگهداری او خیلی به من کمک میکنند.😊 همسرم همیشه با اینکه در خانه اجاره ای هستیم و او هم کارگر ساده با درآمد کم هست، میگوید دوست دارم فرزندان زیادی داشته باشم و بهتر است بچه هایم خواهر و برادر و نوه هایم عمو و عمه و دایی و خاله داشته باشند.😍 انشاالله که خداوند به من و به تمامی مادران سرزمینم توان جسمی و مالی بدهد که بتوانیم فرزندان بیشتری بیاوریم و نسل شیعه را روز به روز بیشتر کنیم. انشاالله 🤲🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از هوالرزاق
خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما ✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد 👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از هوالرزاق
هدایت شده از هوالرزاق
هدایت شده از هوالرزاق
هدایت شده از هوالرزاق
هدایت شده از هوالرزاق
بندگی خدا... اگر فرزندان تان را برای بندگی خدا تربیت کنید، نسل شما جهانی می شود. این ویژگی اسلام است که پیامبرش جهانی، کتابش جهانی، امامتش جهانی و در نهایت حکومتش جهانی خواهد شد. در اسلام همه شاخصه های کلی نگاه جهانی دارند و لذا اگر فرزندان ما با این مدل تربیت شوند جزئی از این کل جهانی و پایدار خواهند بود. ولی برای رسیدن به این هدف در ابتدا نیازمند یک خانواده منسجم هستیم که در آن آرامش گمشده بشر قابل پیدا شدن باشد، و آرامش در خانواده به دست نمی آید مگر با ایمان و عمل. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوتا کافی نیست
#تجربه_من ٨٠٨ #فرزندآوری #حرف_مردم #جنایت_سقط_جنین #حق_حیات من مدت کوتاهی هست که با کانال شما آ
سرمایه ی بشر... در مورد تجربه ۸۰۸، میخواستم بگم آفرین که متوجه خطاشون شدن، ذکر استغفار رو زیاد بگن و مطمئن باشن خدا همونه که سیئات رو به حسنات تبدیل میکنه. ان شاء الله مسیر و سبک زندگی شون با دعاهای پسرکوچولوشون تغییر میکنه. ما هم مستاجر بودیم و بعد از تولد فرزند سومم، بدهی سنگینی بالا آوردیم و با درآمد ماهی کمتر از ۱۰ تومن که بیشتر از ۶ تومنشم قسط میدیم، بچه سومم هنوز پوشکیه، ماشینمونم پیکان و خدارسونده، الان هم تو خونه مادرم ساکنیم، خدا خیرشون بده. ولی همسرم داره تلاششو میکنه، خودم در حد توان قناعت میکنم، خدارو شکر سلامتیم همه مون، خدارو شکر سایه پدر و مادرهامون بالاسرمونه، خدارو شکر احساس کمبودی نداریم. مالِ دنیا، تو دنیا میمونه، خدا بزرگه و به وقتش روزی همه رو میرسونه، ما بنده ها عجولیم،کم طاقتیم و به اتفاقات اطرافمون به چشم امتحان نگاه نمیکنیم وگرنه تلاشمونو میکردیم حتما نمره بالایی🥇 تو امتحانات الهی بیاریم. اینا رو فقط برای این گفتم که عزیزان قدر داشته هاشونو بدونن💡🙏 و هیچ نعمت خدا رو کم نبینن. قطعا کسانی هم هستن که شرایط مالی سخت‌تری دارن، ولی سرمایه💰 بشر پول نیست، محبت اهل بیت علیهم السلام و محبت اعضای خانواده به همدیگه ست که با میلیاردها میلیارد هم نمیشه جایگزینش کرد.❤️ از همه اعضای محترم میخوام برامون دعا کنین حق الناسی گردنمون نمونه و شیرینی زندگیمون بیشتر بشه با گلهای بهشتی بیشتر😉. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۱۲ من در سن ۲۱ سالگی عقد کردم با پسر یک خانواده که ظاهرا باهم تفاهم فکری و فرهنگی و اعتقادی داشتیم ولی متاسفانه از همون روز عقد اختلاف ها شروع شد. خانواده اون آقا اهل تجملات و مهمانی های مختلط و جشن عقد آنچنانی بودن و حتی بدون خواست و مشورت با ما مجلس عقد رو مختلط برپا کردن در حالی که خرج مجلس عقد رو پدر من تقبل کرده بود! خلاصه آتش اختلاف ها از همین جا شروع شد و هرچی میگذشت بیشتر میشد تا اینکه متوجه شدیم خانواده ای که ظاهرا اهل مسجد و نماز و روزه و سفرهای زیارتی هستن در باطن زندگیشون چندان پایبند به محرم و نامحرم و ... نیستن و تازه متوجه شدم چه انتخاب نادرستی کردم البته تسلیم نشدم تلاش کردم هر طور شده زندگی مشترکم رو حفظ کنم. حتی برای خرید جهیزیه خانواده اون آقا در خرید وسایل دخالت میکردن و به ما میگفتن ازین مارک بخرید و یا ماشین ظرف شویی بخرین یا سرویس ظرفتو چوبی باید بخری! و ازین حرف ها... تحمل این شرایط واقعا برای من و خانوادم سخت بود ولی بازم تحمل میکردیم، حرف ها رو نشنیده میگرفتیم و هر طور شده، سعی میکردیم این زندگی مشترک رو با کوتاه اومدن حفظ کنیم که البته بعدا فهمیدم اشتباه کردیم! من قبل از ازدواج و حتی بعداز شروع زندگی مشترک هم چادری و مححبه بودم ولی کم کم به خاطر فشار های همسر مجبور شدم از حجاب و پوششم هم کوتاه بیام و اعتقاداتم متاسفانه سست شد هم تحت فشار از طرف همسر و خانوادش بودم و هم ناراحت از شرایط خودم که سست شدنم در حفظ حجاب نه تنها آرامش منو بیشتر نکرد بلکه باعث شد دچار افسردگی بشم، چون هرچقدر تلاش میکردم بیشتر به چشم همسر بیام، فایده نداشت و هرروز ایشون میخواست من با پوششی طبق مد و درخواست خانوادش در جامعه حاضر بشم. کار به جایی رسید که دیگه نماز هم نمیخوندم و ... الان که این متن رو مینویسم یادآوری اون روزها واقعا برام سخته😔😓😭( این نکته رو باید داخل پرانتز عرض کنم که حفظ حیا و پوشش و عفت یک نیاز ذاتی و فطریه و افرادی که با بی‌حجابی و پوشش ها و آرایش های خلاف شرع و عرف در جامعه رفت و آمد میکنن، اول از همه به روح و روان خودشون آسیب میزنن و بعد به بقیه، بماند که چقدر حق الناس به گردنشون میاد) در سال ۹۶ به برکت محرم و آقا ابا عبدالله مجدد توبه کردم و با اعتقادی قوی تر از قبل و عزمی راسخ تر از گذشته برای نگه داشتن حجابم شروع کردم به نماز خوندن و نمازهای گذشته رو هم به صورت قضا، ادا کردم و با وجود نیش و کنایه ها از طرف اطرافیان از خدا خواستم که خودش یه جوری نجاتم بده و راه چاره ای برام باز کنه چون اون آقا موافق نماز خوندن من نبود و اذیتم می‌کرد. متاسفانه یا خوشبختانه این زندگی متزلزل سال ۹۷ به خاطر اختلافات اعتقادی😑 به طلاق ختم شد و شاید این اتفاق بد برگ جدیدی از دفتر زندگی منو ورق زد. البته اینم بگم روزهای بسیار سختی رو پشت سرگذاشتم چون خانواده ای که یک آدم رو از حق و حقوق انسانی خودش مثل عبادت کردن منع می‌کردن، خیلی راحت هم بدترین تهمت ها رو بهم زدن و این باعث شد من حتی نتونم برای نماز جماعت به مسجد محله برم. اما خدای خوبم و آقای مهربانم امام حسین هوامو داشتن و بعد از مدتی همونطور که به راحتی آبروی منو بردن خدا به واسطه اتفاق هایی که در طول سه سال افتاد عزت و آبرو بهم داد و همه متوجه شدن اون خانواده چه بر سر من آوردن... سال ۱۴۰۰ مجدد با توکل بر خدا و با نیت جلب رضایت امام زمانم با وجود مخالفت های پدرو مادرم به خاطر تجربه تلخی که داشتن به یکی از خواستگار ها جواب مثبت دادم و متاهل شدم البته رضایت پدرو مادرم رو گرفتم و جواب بله دادم😊 از همون ابتدا با همسرم قرار گذاشتیم زندگی رو ساده بگیریم و من که از قبل جهیزیه داشتم همونها رو استفاده کنیم. به همسرم گفتم من اصراری به گرفتن عروسی ندارم. با هم به توافق رسیدیم هرچی زندگیمون ساده تر و بدون گناه شروع بشه، برکتش برامون بیشتره پس با گرفتن یک جشن عقد خیلی ساده در منزل پدرو مادرم اونم در ایام کرونا( مهمان ها در حد برادر و خواهر عروس و داماد) و چند ماه بعدش روز میلاد آقا امیرالمومنین امام علی علیه السلام عازم مشهد شدیم ( به جای برپا کردن مجلس عروسی) و بعدش یک ولیمه خیلی ساده در منزل پدر شوهرم دادیم و رفتیم سر خونه زندگیمون. ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۱۲ به برکت نیت های صادقانه ای که داشتیم همسرم بعد از عقد رفتن سر یه کار خوب ( قبلش درآمدشون پایین بود و شغلشون آزاد) به برکت سفر اربعینی که همسرم رفت متوجه شدم بعد از حدود یک سال باردارم و به برکت این بارداری همسرم در جای جدیدی مَشغول به کار شد که خیلی شرایطش از محل کار قبلی بهتر بود. الان آقا علی اکبرم، حدودا ۲ ماهه ست... با وجود تمام سختی هایی که بچه داری داره، یک لبخند پسرم رو با دنیا عوض نمیکنم من آدم نق نقویی هستم و طی دو ماه اخیر و خصوصا ماه اول تولدش خیلی غر زدم، چون درگیر افسردگی بعد از زایمان شدم، علاوه بر اون هم هیچ تجربه ای در بچه داری نداشتم و حتی نوزادی رو قبلا بغل نکرده بودم، الانم بلد نیستم ولی مطمئنم خدا و اهل بیت کمکم میکنن. پیش کسی اینو بازگو نمیکنم ولی دوست دارم بازم بچه دار بشم و فکر میکنم مادر شدن با تمام سختی هاش، بیدار خوابی ها ش، از خود گذشتگی هاش و فرسودگی هاش ،شیرینه و از همه مهمتر اینکه نسل شیعه باید زیاد بشه راستی! در طول بارداری پیش هیچ متخصصی نرفتم و حتی یک بار هم غربالگری ها رو انجام ندادم و فقط پیش یک مامای خوب در شهر خودمون میرفتم و ازش خواهش کردم بدون زیر نظر پزشک بودن مراقبت های بارداری رو برام انجام بده، مثل وزن گیری و فشار خون و سونو( سونوگرافی فقط ماه چهارم رفتم و هفته ۳۶ برای اینکه خیالمون راحت بشه سر بچه چرخیده به سمت پایین) به جاش سعی کردیم با تغذیه سالم ( مثل خوردن روزانه ۲۱ عدد مویز و یا روزانه ۷ عدد بادام بدون پوست) نیازهای بدنم در دوران بارداری رو تامین کنم. زایمان پسرم طبیعی بود و ازین انتخابمم راضیم... رشته من هوشبری هست و پدرمم تکنسین اورژانس، اینو میگم که فکر نکنید با یک آدم متحجر و عهد دقیانوس رو به رو هستید😁 با وجود تمام خدماتی که علم نوین پزشکی ارائه میده اما منو همسرم تصمیم گرفتیم زیر نظر یک مامای کاربلد باشیم و خداروشکر نتیجه خوبی هم گرفتیم. سیسمونی هم منو همسرم فقط در حد ضروریات خریدیم( در حد لباس، پوشک، رخت خواب برای نوزاد و سبد چوبی برای حمل و نقل نوزاد، چند تکه پارچه تمیز و نرم، حوله و یک شیشه شیر برای روز مبادا ، تخت و کمد و .... رو هم منها کردیم و قرار نیست هیچ وقت بخریم چون واقعا نیازی بهش نیست و پسرم انقدر وول میخوره که نمیشه روی زمین نگهش داشت چه برسه روی تخت کودک!😅) یک ننو هم از برادر همسرم قرض گرفتیم اصلا هم احساس خجالت و شرمساری نمیکنیم، چون چشم و هم چشمی و اسراف از همین چیزا شروع میشه. ان شا الله خدا برای همه بندگانش گشایش و راه نجاتی در مشکلات فراهم کنه و به من هم توان و استقامت و لیاقت بده تا بتونم باز هم مادر بشم و فرزندانم رو فدایی امام زمانم و رهبر عزیزم تربیت کنم. ازتون میخوام دعا کنید برام تا بتونم چندتا خواهرو برادر دیگه برای پسرم اضافه کنم😊 🙏🏻🌿🌺 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075