eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.1هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹۷۵ من اولین بچه خانوادم هستم و سال ۶۳ دنیا اومدم، یه برادر و یه خواهر دیگه هم دارم. خلاصه بچگی مون با شیطنت و بازی با هم گذشت چون فاصله سنیم با هم کم بود. سال ۸۳ درسم تموم شد و پسر عمه ام اومد خواستگاری و خیلی سنتی ازدواج کردیم. از همون دوران عقد با هم خیلی مشکل داشتیم اصلا از نظر مذهبی و خانوادگی به هم نمیخوردیم ولی چون فامیل بودیم، همه میگفتن زشته جدا بشیم و این شد که حرف مردم و باوررهای اشتباه خانوادهامون باعث شد با وجود این همه اختلاف ازدواج کنیم. اوایل ازدواج فهمیدم باردارم و به خاطر مشکلاتی که داشتیم متاسفانه بچه رو سقط کردیم و این بزرگترین اشتباه زندگیم بود، تو این زمان من حوزه علمیه قبول شدم و شروع کردم به درس خوندن و یه جورایی رفتارهای همسرم رو تحمل میکردم. تا اینکه بعد ۲ سال همه بهم گفتن اگه یه بچه بیاد، رفتارهای همسرت بهتر میشه و این شد که فکر بچه دار شدن افتاد تو سرم خلاصه که از تصمیم من تا بچه دار شدنم ۵ سال طول کشید، هرچی دکتر رفتم آزمایش دادم میگفتن سالمی ولی خواست خدا نبود. انگار خدا میخواست تنبیه بشم واسه اینکه بچه اولمو سقط کردم. این شد که به فکر روشهای کمک باروری افتادیم و سال ۸۸ ای وی اف کردم و دخترم رو باردار شدم همزمان با دنیا اومدن دخترم درسمم تموم شد. خدا یه دختر سالم و صالح بهمون داد و اسمش شد زهرا خانم. گذشت تا سال ۹۴ انقدر اختلافهای ما زیاد شد که مجبور شدیم از هم جدا بشیم و کلا زندگیمون وارد مرحله جدید شد. من با یه دختر تنها بدون هیچ شغل و درآمدی با توکل به خدا یه کار پیدا کردم و تونستم یه خونه اجاره کنم و هزینه های خودم و دخترم رو تامین کنم. شکر خدا دخترم انقدر روزی داشت که شرایطمون هر روز بهتر میشد. خانوادم درگیر تنهایی من بودن تا اینکه یه آقایی تقریبا هم شرایط خودم اومدن خواستگاری و بعد از پرس و جو متوجه شدیم که با هم تفاهم داریم و سال ۱۴۰۱ ازدواج کردیم. دخترم توی تنهایی بزرگ شد چون یا من سر کار بودم یا خسته و این شد که به فکر آوردن بچه افتادیم و سال ۱۴۰۲ به خواست خدا و طبیعی تو سن ۳۹ سالگی خدا بهمون یه دوقلو هدیه داد. از دوران بد حاملگی و هماتوم و ویار نگم براتون از اینکه از ۵ ماهگی انقدر شکمم بزرگ بود که فکر میکردن همه پا به ماه هستم و اینکه ماه آخر استراحت مطلق شدم به خاطر کوتاهی طول سرویکسم و اینکه از ۲۴ هفتگی بهم میگفتن احتمال زایمان زودرس داری و در تمام این مراحل به حضرت زهرا متوسل میشدم و ایشون جوابمو داد و بهمن ماه، یه روز سرد پسرام با سزارین توی ۳۶ هفتگی به دنیا اومدن و این شد که خانواده سه نفره ما ۵ نفره شد. الان پسرام ۵ ماهه هستن با اینکه تفاوت سنی زیادی با دخترم دارن ولی باز نشاط و خوشحالی رو میبینم تو صورت دخترم و اگه خدا بخواد تصمیمون بر اینه که بعد یک سالگی دوقلوها دوباره اقدام کنیم. اینارو گفتم که بدونین هرجا که زمین خوردید با توکل به خدا دستتون رو بزارید رو زانوهاتون و بلند بشین و به فکر تنهایی بچه هاتون باشید. چون تو این ۵ ماه من تازه متوجه شدم روحیه دخترم چقدر عوض شده، دیگه اون دختری که مدام سرش تو گوشی بود و تنها تو اتاقش می‌نشست، نیست. ممنون از کانال خوب دوتاکافی نیست و ممنون از همه مادرهایی که تجربه هاشونو به اشتراک می ذارن 🥀 انشااله که خدا به هر کس که آرزو بچه داره فرزند سالم و صالح عطا کنه و اونایی هم که فرزند دارن براشون نگه داره🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ازدواج آسان و آسمانی... 👌دیوارنگاره میدان انقلاب کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خانم‌ها در محیط خانواده باید تأمین‌کنندۀ آرامش برای شوهر و فرزند خود باشند، درست است که مرد هم باید نیازهای زن را تأمین کند، اما یک بانوی متعهد، باید زمینۀ آرامش را برای همسرش فراهم کند. از این جهت است که مدیریت محیط خانواده دشوار است و نباید آن را دست کم گرفت. البته به این معنا نیست که دختران بترسند و از ازدواج منصرف شوند بلکه اگر طالب رشد و کمالند، باید ازدواج کنند. امام رضا علیه‌السلام فرمود زنی نزد امام باقر (ع) رسید و گفت می‌خواهم برای رسیدن به فضل و کمال هرگز ازدواج نکنم. امام فرمود این کار را نکن. اگر خودداری از ازدواج، فضیلت و کمالی در بر داشت فاطمه سلام الله علیها به درک این فضیلت از تو شایسته‌تر بود، در حالی که هیچ کس در فضیلت و کمال بر او پیشی ندارد. 📚بحار الأنوار: 103/219/13 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ضرورت دعا و توسل... من سراغ دارم کسانی که در ایام انتخابات – حتی انتخابات مجلس – روزه می‌گرفتند؛ خودشان و زن و بچه‌شان؛ و نذر می‌کردند، برای این‌که یک کاندیدای غیرمعتبر نرود [به] مجلس، عبادت‌های سنگین، نذر می‌کردند، اموالی، چند روز روزه می‌گرفتند، عبادت می‌کردند، تا این‌که آن کاندید مرجوح [به] مجلس نرود؛ اوایل انقلاب. اما حالا نمی‌دانم، الان توی متدیّنین و مقدّسین، چنین چیزهایی وجود دارد؟ و چقدر؟ که برای بیرون آمدن یک کسی که اصلح هست، نذری، نیازی، دعایی، توسلی ... . و بالاخره اگر همه فراموش کنند، من و شما که گوشت و پوستمان از نان امام زمان [سلام الله علیه] روییده، خیلی بی‌مهری است، جفاست که در یک همچون موردی که مصلحت خودمان و مصلحت کشورمان و مصلحت عالم اسلام متوقف بر این است، یک توسل جدی نداشته باشیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۶ من دختری به شدت درس خوان و فعال بودم که توی همه پایه ها نفر اول بودم و حتی رکوردهای علمی منطقه مون رو هم جابه جا کردم و قبل از اینکه دیپلم بگیرم به عنوان نخبه از طرف آموزش و پرورش منطقه مون معرفی شدم و توی سطح شهر برام بنر زدن و با قبول شدگان کنکور اون سال منو هم تشویق کردن. به محض اینکه کنکور دادم با پسرعمه ی عزیزم عقد و ازدواج کردم و وارد تربیت معلم شدم، توی دوران دانشجویی هم توی تمام مسابقات استانی و کشوری مقام آوردم و به شدت فعال بودم و استادا حساب ویژه ای روی من باز کرده بودن، تا درسم تموم شد و سال اول چون محل کارم از خونه مون دور بود باز با همکارانم خونه گرفتیم و مجردی زندگی می‌کردیم و سال دوم کاریم به محل زندگی خودم منتقل شدم و اقدام به بارداری کردم. بعد از عمل لاپاراسکوپی که دکترم انجام داد و چسبندگی رحمم رفع شد خداروشکر باردار شدم و خدا یه دختر به ما داد، هنوز دخترم یکسال و دو ماهش بود که خداخواسته باردار شدم و با اینکه با وجود شاغل بودن و بچه کوچیک داشتن اذیت میشدم اما دوست داشتم که بچه ام تنها نباشه و یه همبازی داشته باشه فرزند دوم من هم خداروشکر دختر بود. خوشحال بودم که هم جنس هستن و بیشتر باهم کنار میان، من همچنان درگیر فعالیت های مدرسه بودم و حسابی سرم شلوغ بود(معاون پرورشی و درگیر مسابقات و جشنواره ها و جشن ها و مراسمات) و مدرسه ما هم طوری بود که بیشترین بازدید رو داشت و منم عاشق کارم بودم و با تمام وجودم مایه میذاشتم و وقتی خونه می اومدم با وجود داشتن دوتا بچه کوچیک حسابی خسته میشدم. دخترم یکسال و یک ماهه شده بود که مادر شوهرم گفت دخترکوچکم(فاطمه کوثر) احساس میکنم اون جنب و جوش قبل رو نداره شاید جاییش درد میکنه، خودم که توی نخش رفتم، دیدم به شدت آروم شده، بردمش دکتر اطفالی که همیشه دخترامو می‌بردم و منو می شناخت، جریان رو گفتم، دیدم بعد از معاینه کامل دوتا بشکن زد کنار گوش دخترم، پرسیدم چی شده دکتر، حالت عصبانی به من گفت چیزیش نیست، بچه های مردم کلی عیب دارن هیچی نمیگن، خدا دختر به این دسته گلی بهت داده روش عیب میذاری. از رفتار دکتر تعجب کردم و اومدم از مطب بیرون به دوستم که توی مرکز بهداشت کار میکرد جریان رو گفتم اونم گفت نکنه مشکل شنوایی داره، ببرش شنوایی سنج و منم چون دخترم کلمه کلمه حرف می‌زد قضیه رو خیلی جدی نگرفتم اما وقتی بردم شنوایی سنجی و بعد از چند روز با کلی زحمت که تونستیم با کمک شربت دخترمو خواب کنیم که تست بگیرن با جواب دکتر دنیا روی سرم خراب شد، دختر کوچولوی من فقط ۲۰ درصد شنوایی داشت و به مرور شنوایی شو از دست داده بود. شوهرم قبول نکرد. شیراز رفتیم جواب همین بود، چندجا تهران بردیم اما باز قضیه هیچ فرقی نکرد، با راهنمایی های بهزیستی، مرکزی رو برای آموزش گفتاردرمانی واسه دخترم پیدا کردیم و کلاساشو شروع کردیم، اون اوایل بهم گفتن با سمعک جواب میده اما بعد ۶ماه همون ۲۰ درصد هم از دست رفت و شنوایی فاطمه کوثر من صفر شد و توی نوبت کاشت حلزون قرار گرفت که حدود دو سال طول کشید تا پروتز کاشت حلزون به دخترم رسید و توی این دوسال من و شوهرم و مادرم ذره ذره آب شدیم و زیارتگاهی نبود که ما نرفته باشیم برای گرفتن حاجت مون که داشتن شنوایی دخترم بود، توی این مدت دخترک مهربون من به شدت عصبی و لجباز و پرخاشگر شده بود و نشنیدن حسابی کلافه اش کرده بود و من مادر هیچ کاری از دستم برنمی اومد، خیلی ها بهم میگفتن وقتی نمی شنوه کلاسش نبر فایده ای نداره، اما ما خونه و مغازه و چند تا زمینی که داشتیم رو همه فروختیم و از شهر خودمون بخاطر دخترمون به مرکز استان اومدیم و تمام کلاس ها رو میبردیمش، هم کلاس های مهد که از طرف بهزیستی بود و هم کلاس خصوصی و هم کلاس موسیقی و نقاشی توی این مدت اینقدر حالم بود بود که مثل طلبکارا با خدا حرف میزدم که اگه تو بخوای میتونی به دختر من شنوایی بدی، یادمه روز عاشورا دختری به نام فاطمه فک کنم از استان فارس بود توی تلویزیون نشون داد که نابینای مادرزاد بود ولی توی حرم امام حسین (ع) شفا پیدا کرد، میگفتم چطور اون فاطمه رو شفا دادی، خب فاطمه ی منم شفا بده. افسردگی شدید گرفتم که اسامی دانش آموزانم هم یادم نمی موند، اینقدر حالم بد بود با اینکه نمیذاشتم دانش آموزانم بفهمن و اونجا خودمو خیلی سرحال نشون میدادم اما فراموشی هام سوژه شده بود طوری که توی ذهنم چیزی دیگه بود اما چیزی دیگه به زبونم جاری میشد و میگفتم که باعث شده بود اعتمادبه نفسم به شدت افت کنه و دیگه اونطور که باید نمیتونستم واسه کارم مایه بذارم و از طرفی باید با دخترم فعالیت هایی که میگفتن توی کلاس باید توی خونه تمرین میکردم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۶ مرخصی بدون حقوق گرفتم و تمام زندگیمو چسبیدم به دخترم، دختر اول ( فاطمه اطهر) خیلی اذیت شد این مدت و همین دور شدنمون از خانواده هامون رو نتونست بپذیره و میبردمش مشاوره تا بتونه با محیط جدید و آدمای جدید کنار بیاد اما بلاخره برای فاطمه کوثر من هم عمل کاشت حلزون زیر نظر بهترین دکتر ایران توی تهران براش انجام شد و خداروشکر همون کلاس هایی که قبلا برده بودم باعث شد روند حرف زدنش به سرعت طی بشه و الان که کلاس دومش تموم شده هزار ماشاالله مثل بلبل حرف بزنه. تازه خیالم از حرف زدنش راحت شده بود که بخاطر میخچه ای که کف پاش داشت بردم دکتر گفتن انحراف داره، یک عمل سال گذشته انجام شد و خودمو برای عمل دوم امسال آماده میکردم و با دکتر هماهنگ کرده بودم که متوجه شدم خدا خواسته باردارم، البته من همیشه دلم بچه زیاد میخواست و حتی زمانی که همکارم زنگ زد که سرسفره حضرت علی اصغر هستم گفتم برام یه دست لباس حضرت بیار، اما با توجه به شرایطی که داشتیم جدی نگرفته بودم. مراحل بارداریم به شدت سخت بود و یه ماه اول بیمارستان بستری شدم و چون هیچی نمیتونستم بخورم فقط از طریق سرم تغذیه میشدم، یکم که بهتر شدم و مرخص شدم مجدد برای عمل دخترم اقدام کردم ولی به دلم افتاد اول یه قربونی به نیت حضرت فاطمه (س)انجام بدم و چند روز قبل از اینکه پیش دکتر بریم فاطمه کوثر مرتب میگفت بریم زیارت و بعد از زیارت راهی دکتر شدیم، دکتر با دیدنش کلی تاکید کرد که این عملش از عمل قبلی هم به شدت سنگین تره و خودتو همه جوره باید آماده کنی، ولی گفت قبلش یه عکس بگیرین ببینم چندجا عمل میخواد، وقتی جواب عکس رو دید گفت باورم نمیشه اصلا پای فاطمه کوثر نیازی به عمل نداره و فقط با دوتا شربت تقویتی مشکلش حل میشه🥺 شوهرم به محضی که از مطب اومدیم بیرون نماز شکر خوند و من اینو معجزه خانوم حضرت فاطمه میدونم چون مونده بودم با این حال خودم چطوری دخترم رو عمل کنیم و چطوری فیزیوتراپی ببریم و چقدر طول میکشه تا راه بیفته اما خانوم جانم همه چیز رو حل کرد، درسته توی این ۷سال خیلی اذیت شدم خیلی جاها کم آوردم، خیلی جاها با خداجونم طلبکارانه حرف زدم که مطمئنم بنده ی جاهلشو میبخشه، اما نذاشتم دخترم احساس ضعف و کمبود کنه. جلوی بقیه خودمو خیلی قوی نشون دادم، حتی شده تظاهر به قوی بودن کردم، اجازه ندادم کسی برای خودم و دخترم دلسوزی کنه، الانم دخترم کلاس اول و دوم شاگرد اول مدرسه بود، بازیگر تئاتر هست، کلاس نقاشی شو ادامه میده، سرکلاس قرآن هم که به خانم معلم اجازه تدریس نمیده از بس شیرین زبونی میکنه😊، و ما منتظریم که سومین دختر خانواده مون انشاالله بعد از ۳ ماه دیگه به ما بپیونده، فقط بین دخترا و پدرشون سر انتخاب اسم اختلاف وجود داره که انشاالله به تفاهم برسن. مامان گلی ها واسه نی نیم دعا کنین که صحیح و سالم باشه، سر بارداریم خیلی حرف شنیدم که چرا گذاشتی باردار بشی، حتی خیلی ها بهم گفتن سقطش کن، اگه اینم مشکل شنوایی داشته باشه چی، اما من به خدام ایمان دارم، حتی اگه مشکل شنوایی داشته باشه حق زندگی داره و با تمام وجودم برای حرف زدنش تلاش میکنم و من قوی شدم و خدا منو قوی کرده ممنونم از شما بابت کانال زندگی بخشتون🙏🌹 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. در رابطه با تجربه ۹۷۶ با تمام وجودم این مادر بزرگوار رو درک میکنم💞 و همه آنچه را در مورد شنوایی و کاشت بچه شون گفتن رو میفهمم چون منم پسرم کاشت شده. با تمام وجودم بهشون خدا قوت میگم 💐و از خدا میخوام که این بچه شون سالم و صالح باشه 🤲 و با حرف زدنش تمام خستگی های این مادر رو به فراموشی ببره. بزرگترین دردی که خانواده یک فرد معلول میکشن بیش از هر چیز فرهنگ فوق العاده غلط جامعه در مورد افراد معلول هستش.😔💔 بخدا قسم اگه این افراد مفید نبودند یقیناً آفریده نمیشدن، آخه با کدامین علم این همه نسخه می پیچید نباید بچه بیارید و چرا بارداری و قص علی هذا🤔. و بزرگترین کمک برای رشد یک معلول پذیرش اون از طرف پدر و مادر هستش.💕 این قضیه در حدی مهم هستش که میتونه به این افراد کمک کنه زندگی ایی مثل افراد عادی سپری کنند و در آرامش باشند. خواهش میکنم🙏🙏🙏🙏 والدین دارای فرزند نقص عضو و معلول رو زجر ندید چون اونها مسئولیتی از طرف خدا بر دوششونه که باید به نحو احسن انجام بدن. نیاز به انرژی دارن. به اندازه کافی درگیر مشغولیت های متفاوت اعم از هزینه های سنگین، صرف وقت و حوصله و انرژی، گاها سواستفاده کادر درمان، بدتر از این ها گاهی نبود دارو یا قطعات پزشکی و ... هستند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ رهبر انقلاب خطاب به بانوی نخبه: خدا ان شاءالله عاقبت بخیرتان کند و بچه های زیادی به شما بدهد، گول این حرفایی که می‌زنند را نخورید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹۷۷ من فرزند پنجم یه خانواده‌ پرجمعیت بودم. از وقتی به سن بلوغ رسیدم، خواستگار زیاد داشتم ولی به خاطر داشتن خواهر بزرگتر اصلا تمایلی به ازدواج نداشتم. گرچه خانواده مشکلی با ازدواج کردنم نداشتند. یه خواهرام هم ۳ سال کوچکتر از من بود. گذشت تا من وارد دانشگاه شدم و سال بعدش خواهر کوچیکه رفت حوزه و باز هم من مخالف ازدواج... یه روز از دانشگاه که اومدم مادرم گفت اینقدر مخالفت کردی که حالا خواهرت میخواد شوهر کنه😊 منم زیاد ناراحت نبودم و براش آرزوی خوشبختی کردم. ۹ماه بعد از عقد خواهرم، همسرم به خواستگاری من اومدن، دیگه این بار اصلا نتونستم نه بگم و پدر خدا بیامرزم منو بردن داخل اتاق و گفتن که این مورد با بقیه خواستگارات فرق داره، پسر آقاییه☺️ منم دیگه مخالفت نکردم ومن و آقایی با هم عقد کردیم با یه جشن خیلی ساده و مختصر. خانواده شوهرم عقیده داشتن که دوران عقد باید خیلی کوتاه باشه. بعد از ۲ ماه تماس گرفتن با خانواده م که اگه موافقید بفرستیم شون ماه عسل... به شوهرم گفتم من هنوز تو شوک عقد هستم و آمادگی ندارم ولی چون شما میگی قبول میکنم. من هم بچه حرف گوش کن😉 یه هتل رزرو کردیم و رفتیم مشهد و با اذن امام رضا جانم زندگیمون را شروع کردیم. خانواده هم جهازم را بردن خونه ی جدید که همسرم خریده بودن، چیدند. خونه کوچیک و قدیمی بود ولی خداراشکر راضی بودیم. به همسرم گفتم من تو قضیه ازدواج با شما موافقت کردم، شما هم خواهشاً عجله برا بچه دارشدن نکن، به من فرصت بده تا با خودم کنار بیام. ایشون هم قبول کردن با اینکه کل خانوادشون تو سالگرد ازدواج شون بچه بغل بودن☺️ بعد یک سال با پیشنهاد شوهرم اقدام کردیم برای بچه دار شدن. بعد از هفت ماه همسرم اومدن خونه و گفتن مادرم میگه برید دکتر داره دیر میشه😳منم با اینکه میدونستم طبیعیه ولی قبول کردم و رفتیم دکتر... وقتی ویزیت شدم و آزمایشات را انجام دادیم، دکتر گفت مشکلی ندارید اما یه سری قرص و آمپول میدم استفاده کن ان شاء الله همین ماه باردار میشی. منم مصرف کردم. ماه بعد یه بی بی چک خریدم و تست کردم، مثبت بود. به شوهرم گفتم گفت شاید اشتباه باشه بریم آزمایش خون. آزمایش هم مثبت بود. روزها می‌گذشت ومن گهگاهی دل درد می‌گرفتم مادرم می‌گفت طبیعیه ولی یه روز هفته پنج دل درد وحشتناکی گرفتم رفتیم دکتر گفتن احتمال سقط داری ولی سونو گرفتن گفتن خوبه. دل دردهای من ادامه داشت و خیلی اذیت بودم یه دکتر دیگه گفت علائمت سقط یا خارج رحمه ولی ساک حاملگی نرمال داخل رحمت هست. بستری شدم زایشگاه تا علت دل درد مشخص بشه. یه دکتر می گفت من یه احتمال میدم برات. البته این مورد احتمالش مثل اینه که الان یه شهاب سنگ بیفته کنار ما یعنی خیلی مورد نادر. گفتم چی ؟ گفت اینکه تو دوقلو حامله باشی یکی داخل رحم باشه یکی خارج رحم😳 گفت باید سه روز یه بار سونو بشی ،(البته بیرون از بیمارستان با دستگاه پیشرفته)تا بفهمیم هست یا نه؟ من تو شش هفته ی اول بارداریم ۱۲بار سونو شدم تا اینکه اواخر شش هفته یه دکتر سونوگرافی مجرب متوجه شد که بله من دوقلو باردارم یکی تو رحم و طبیعی و یکی تو لوله رحم و هر دو رشد کرده بودن و قلب داشتن... دکتر سونوگرافی گفت زود برو دنبال درمان خطرناکه. با چشم گریون با شوهرم تو خیابون راه می‌رفتیم و نمیدونستیم کجا بریم...😢 یه دفعه چشمم افتاد به اسم دکتر وکیلی که خدا انشاالله خیرشون بده از دکترای زنان اصفهان هستند و دکتر مومن. خسته تون نکنم رفتم و ایشون قبول کردن بچه ی تو لوله رحم را بردارند. البته گفتن موندن اون بچه هم ۵۰ ۵۰ هست. با نذر و نیاز عمل شدم. بعد عمل دکتر گفت دختر خدا دوستت داشته که فقط درد داشتی و چیزیت نشد اندازه نیم لیتر خون تو شکمت بود به علت پارگی لوله رحم.. خدا خواست و با زحماتی دکتر وکیلی دختر قشنگم مرداد ۹۰ تو ۳۸هفتگی دنیا اومد که دکتر میگفت من برای تو و این بچه استرس زیادی کشیدم که تو عمر پزشکیم نکشیدم😌 البته دکتر گفت اگر بچه میخوای سه ماه دیگه اقدام کن چون احتمال بچه دار شدنت خیلی کمه به خاطر اینکه تخمدانهات کوچیک شدن. وقتی همسرم موافقت نکردن. بعد ۳سال از تولد دخترم، اقدام به بارداری کردیم، باردار شدم و دختر دومم دنیا اومد و سال ۹۴ برای دومین بار طعم مادر شدن را چشیدم. از اون تاریخ به بعد شوهرم به خاطر استرسهایی که داشتیم سر بارداری دیگه قبول نمیکنه بچه دار بشیم... الان دختر اولم ۱۳ ساله و دومی ۹سالش هست. با اینکه الان حدود ۴۱ سالم هست ولی دوست دارم به عشق رهبرم بازهم طعم مادر شدن را بچشم. انشاالله خدای مهربونم به حق آقام امام علی (ع) اول به تموم مادران این سرزمین که فرزند ندارند اولاد سالم و صالح عطا کنه و به من هم دوباره لیاقت مادر شدن بدند🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اکسیر ‌و‌ کیمیا «روز عرفه را قدر بدانید. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمّی است؛ لحظه‌ لحظه‌ی این ساعات مثل اکسیر، مثل کیمیا حائز اهمّیّت است؛ این‌ها را با غفلت نگذرانیم. یک نمونه [از اعمال‌]، این دعای عجیب امام حسین (علیه‌السّلام) در عرفه است که مظهر خشوع و تذلّل و ذکر و مظهر ابتهال در مقابل پروردگار است. یک نمونه‌ی دیگر دعای امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) در صحیفه‌ی سجادیه است.این‌ها را با تأمّل و با تفکّر بخوانید؛ این توشه‌ی شما است.» ۹۴/۶/۲۵ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075