eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.1هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 🏴 عشق یعنی به تو رسیدن ... 🎤محمد حسین پویانفر #یا_حسین کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨ویژه دعا کنید.... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 🏴حواست هست به موهای سفید سرم؟ دوست دارم...🥀 🎤 حمید علیمی #یا_حسین کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
سلام الان که این پیام رو براتون میفرستم من و پسر کوچولوم عمود 828 موکب صاحب الزمان هستیم. آخرین باری که تونستم برم پیاده روی اربعین حدود ۴ سال پیش بود که بچه ها کوچیک بودن ولی خب هرچی بچه ها بزرگتر میشدن امکان رفتن به این سفر مهم برای من دورتر میشد، مخصوصا بخاطر سقط و حاملگی خيلي سریع بعدش امکان نبود که منم با خانواده برم اربعین و هر سال تنها با بچه ها می موندم. ولی امسال همسر مهربانم از خودگذشتگی بزرگی کرد و گفتن که این چند روز از دوتا فرزند دیگرم که ۶ ساله و ۵ ساله هستند، نگهداری میکنن تا من و پسر کوچولو مون بیاییم پیاده روی اربعین و من واقعا بخاطر این لطف و محبتشون ازشون ممنون هستم... مخاطب حرفم پدرها هستن، درسته که تربیت و پرورش فرزندان بیشتر به مادر مربوط میشه ولی پدرها هم میتونن با همراهی کردن همسرشون، شرایط رو برای مادرها بهتر بکنن و هم خودشون در ثوابش شریک باشن. اینم بگم که بعضی از دوستان همسرم که متوجه شدن ایشون امسال بخاطر من نرفتن اربعین، خیلی تعجب کردن و البته در کنارش مسخره هم کرده بودن که مونده خونه مثل زنها بچه داری بکنه و... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#پیام_مخاطبین ✨ در انتظار موهبت الهی... #التماس_دعا کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
امام حسین علیه السلام السَّلامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَيِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَ أَسْخَطَكَ وَ أَسْخَطَ نَبِيَّكَ ، وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِكَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِينَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِيلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِيما السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيدا وَ مَضَيْتَ حَمِيدا وَ مُتَّ فَقِيدا مَظْلُوما شَهِيدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُورا فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ [أَجْسَامِكُمْ‏] وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ.  کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#ارسالی_مخاطبین 👌پیاده‌روی اربعین به همراه فرزندان... #نسل_حسینی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
به لطف امام حسین علیه السلام ما هم کربلایی شدیم... سخت ترین لحظه در این سفر ورود ما به خاک عراق بود، ساعت حدود ۱۱ صبح... نزدیک ظهر بود، از قبل حواسمان بود برای بچه ها آب و غذا برداریم... نزدیک ۱۵ بچه همراه ما بود... وقتی از گیت رد شدیم باید تا رسیدن به ماشین، مسافتی رو پیاده می آمدیم. بچه ها ۱۸ ساعت در راه بودند و الان همه خسته و حتی یک متر پیاده روی زیر آفتاب براشون بسیار سخت شده بود. حالا ما بودیم و بیابان و آفتاب و بچه ها... و آبی که در حال تمام شدن بود... مردها به سرعت برای پیدا کردن ماشین رفتند... اما کو ماشین.... زائر زیاد و ماشین کم... از زمین و آسمان گرما به تک تک سلول هایمان نفوذ میکرد... نمیشد راحت نفس کشید... پسر ۳ ساله ام در کالسکه خواب بود. از فرط خستگی نشسته خوابیده بود، چفیه ای روی کالسکه انداختم، هوا خیلی گرمه، برداشتم خیس کردم دوباره روش انداختم خنک بشه... اما طی چند دقیقه دوباره خشک شد... سراغ یکی دیگه از پسر هام میروم... چفیه رو خیس میکنم میندازم روی سرش، مدام میگه مامان پس کی میریم؟ و چنگی به جگر من میزند... دلداریش میدم، بابا رفته دنبال ماشین، تحمل کن، الان میان... پسر دیگرم از گرما روی زمین بی حال نشسته، ازش میپرسم خوبی؟ با صورت سرخش و چشم های بی حالش نگاه می کنه و چیزی نمیگه... نمیخواد ناراحت بشم... بچه سه سالم بیدار شده، میرم پیشش... وای چقدر عرق کرده، بچه داره میپزه!! دنبال آب میگردم... خدا رو شکر هنوز آب داریم... میزنم صورتش و سرش رو خیس میکنم. با صدای نحیفش میگه مامان آب بده... آب رو میگیرم جلو دهانش تا یک دل سیر بخوره... راستی این بچه الان گشنه س، اها کمی آجیل با خودم آوردم، بذار بریزم براش سرگرم بشه گرمای هوا یادش بره ... سریع میرم از تو ساکِ خوراکی ها، آجیل رو پیدا میکنم... چقدر بردارم؟ سر میگردونم، بقیه بچه ها هم وضعیتشون مثل بچه های منه، همش رو برمیدارم، یه کم واسه بچه خودم میریزم... بقیه اش رو بین همه بچه ها تقسیم میکنم. بچه ها بیحال پیش مادر ها نشستند... پدرها باغیرت و مستاصل دائم از این طرف به اون طرف میرن تا ماشین گیر بیارن، ولی کو ماشین... گه گاه، میان به زن و بچه شون سر میزنن، کمک میکنن، کمی بچه ها رو بغل میکن و راه میبرن، دوباره میرن... شوهرم نبود، دائم از این بچه پیش اون بچه میرفتم. خدا یا چه کنم؟! حال پسر بزرگم خوب نبود، اها بذار آبلیمو قاطی آب کنم بدم بهشون تا عطششون برطرف بشه... اما نه اول بذار یه سایه بون درست کنم... اما کجا با چی؟ ساعت ۱۲ شده بود، خورشید وسط اسمون... بچه ها رو جلو کالسکه نشوندم، فقط رو سرشون سایه میشد اما خب از هیچی بهتره... چفیه ها رو خیس کردم انداختم رو سرشون، یه چفیه برداشتم و انداختم رو کالسکه.. یه گوشه ش رو گره زدم به دسته کالسکه بغلی، سایه روی بچه ها بیشتر شد... دوتا بطری آب رو نگاه کردم. دیگه داشت به تهش میرسید. کمی آب لیمو ریختم تو آبی که فقط ته یک بطری مونده بود، به بچه ها دادم بخورن، نمی تونستن... کمی التماس کردم، تورو خدا بخورین... بچه ها عادت ندارن، ترش بود، حق داشتند. تو رو خدا بخورین، مقاومت کردن، قیافه رو در هم کشیدم، میگم بخورین... میخواید حالتون از این بدتر بشه؟ قربون صدقه شون رفتم، تحمل کن مامان، الان ماشین پیدا میشه... دیگه آب نداریم... خودم خسته و هلاکم... کی میتونه این همه راه رو برگرده تا برسه به آب!! از گرما دارم میپزم با چادر... حتی یک قدم نمیتونم بردارم، تشنگی و گرما به حدی فشار میاره که حتی گشنگی هم از یادمون رفته... بچه ها جون ندارن، یادم افتاد کمی عسل آوردم...بذار به بچه ها بدم کمی جون بگیرن بعد برم. به بچه ها یک قاشق عسل دادم. گفتم میک بزنید... یهو نخورید، اینجوری کمی بزاق دهانشان بیشتر ترشح میشه، کمتر تشنه میشن... چند دقیقه یک بار سرم رو بلند میکردم... دور و بر رو نگاه میکردم... پس کو ماشین؟! صورتم از گرما سرخ شده بود. بچه ها گفتن مامان حالت خوبه؟! اره خوبم... گرمت نیست؟! چرا ولی نه زیاد... باید روحیه ام رو حفظ کنم حتی اگر شده در ظاهر... ادامه در پست بعدی 👇👇
به هیچکس نمیتونم بگم کمک میخوام، همه حالشون بده... پس این ماشین کو؟!!! بچه هام آب ندارن... گفتم بشینید اینجا تا من بیام، میخوام برم آب بیارم... آماده شدم برم، یهو یکی صدا زد بیاید ماشین پیدا شد... بدویید... پاشید...یکی از اقایون ماشین گرفته ... اما!!! من کدوم رو ببرم؟! کالسکه وسایل رو که خیلی سنگین بود... تو اون زمین خاکی راه نمی رفت... کالسکه بچه رو یا بچه هام رو که حال راه رفتن نداشتن!! اول پسر کوچکم رو بغل کردم و از عرض جاده سریع رد شدم... باید کالسکه رو هم تحویل بدم. پسر بزرگم داره کالسکه وسایل رو میاره... گیر کرده... داره زور میزنه... بچه رو میدم بغل یکی از همراهان... کالسکه رو میدم به راننده بذاره بالا... اون یکی پسرم کو؟؟؟ بدو بدو میرم به سمت جایی که نشسته بودیم.. لب جاده ایستاده... میرم سریع میارم... حال نداره بیاد میکشم و میارم... وسط راه میرم کمک پسرم کالسکه رو هل میدیم... حالت تهوع دارم... نگران بچه ها هستم... همسرم کجاست؟ چرا نیومده؟ نکنه ما بریم اون بمونه... دست تنهام... بچه ها رو سوار میکنم... کلی راه تا نجف مونده... باید غذا و آب بردارم، به اندازه تو راه... دوباره یه ساک رو برمیگردونم... ذهنم کار نمیکنه... دیگه چی لازم دارم... یادم نمیاد... آب نداریم... چه کنم؟! ساعت یک بعد از ظهره... میرم تو ماشین... یا خداااااااا... ماشین مثل کوره آتیش شده... حتی هوا واسه نفس کشیدن نیست، چون ماشین خاموشه کولر کار نمیکنه... دوست دارم ماشین زودتر حرکت کنه... اما نه، همسرم هنوز نیومده... برم دنبالش؟! کجا رو بگردم؟! بچه ها حالشون بد شده.... همسرم رو از دور می بینم. لبخند میزنم بین اون همه سختی ، پیدا شدن یه محرم یه امید، یک لحظه همه جا رو برات بهشت میکنه... جا تنگه اما مهم نیست، فقط دوست دارم زودتر حرکت کنیم... خدا رو شکر گذشت، خدا رو شکر کسی به بچه هایم بی احترامی نکرد... کسی بچه ها را نزد. گوشی پاره نشد... بچه ای گم نشد.. کسی سنگ نزد... مسخره نکرد.. خدا را شکر... در راه آب هم به دستمان رسید... هوا هم خنک شد... بعد از نجف رفتیم کربلا... الحمد لله در راه دوستان عراقی مثل پادشاهان از ما پذیرایی می کردند الحمد لله امام حسین علیه السلام خوب جبران کرد برامون.. لبخند از روی صورت بچه هام نمی افته.... رسیدیم کربلا... کربلااااااا... پی نوشت: "ما فقط سه ساعت تو صحرا، زیر آفتاب، توی گرما، با آب و غذا!! مونده بودیم... فقط سه ساعت!!!!!!" کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💎چه بسیار افرادی پاک دیده میشوند که محصول پاکی مادر در دوران حمل و شیرخوارگی میباشند و چه بسا مردان بد طینتی که آنها نیز ساخته دوران حمل و شیرخوارگی [خود هستند.] 💎 لهذا از نظر اسلام دستورهای مخصوصی برای لقمه پدر و برای مادر در دوران حمل و شیرخوارگی وارد شده است. تربیت فرزند از نظر اسلام از قبل از تولد، بلکه از قبل از انعقاد نطفه آغاز میشود. 💎 و از همین جا هم میتوان به اهمیت وظیفه مادران پی برد، و هم اهمیت مقام مادری که چه اندازه مادران قدرت دارند در بهبود و اصلاح نژاد و در فاسد کردن آن معلوم میشود، و معلوم میشود که مردان از این نظر واقعاً فرع و طفیلی هستند نسبت به زنان... 📚 یادداشت‌های استاد مطهری کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#پیام_مخاطبین ✅ دعا گوی همه بودم.... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۲۴۸ تمامی قوانین زندگی در خانواده من، طبق دستورات اهل بیت علیهم السلام و قرآن حکم میشد نه حرف مردم... از ازدواج گرفته تا مادیات و سبک زندگی😊 ازدواج در سن کم، از طرف خدا و اهل بیت علیهم السلام نه تنها منع نشده، که توصیه هم شده... پس همه عمل کردیم. البته تربیت ما با بقیه فرق داشت و از سن تکلیف، بیشتر از دغدغه تحصیل، مادرم دغدغه عفت، پاکدامنی و کدبانو بودن ما رو داشتن... الگو ما حضرت زهرا سلام الله علیها بود. برای همون وقتی ۱۴ ساله میشدیم، برای ازدواج آماده بودیم. من ۱۴ سالگی ازدواج کردم ما جهیزیه نمیدیم مگر ضروریات زندگی. من اول زندگی تلویزیون، جارو برقی، بوفه، تخت خواب و چیزا که واجب اولیه نبود، نداشتم. همسرم هم ۲۰ سالش بود، تازه کار پیدا کرده بود. مهریه من چون در روز تولد امام حسین عقد کردم، از همسرم خواستم به نیت ۷۲ شهید کربلا ماهیانه ۷۲ هزار تومن به حساب کودکان سرطانی بریزند و ایشون هم قبول کردند😊 من چون خانه مادرم، بافتنی و خیاطی یاد گرفته بودم، گاهی برای سرگرمی در خانه انجام میدادم و همسرم بیرون خونه روزی حلال میآورد. کوثر خانم که بدنیا اومد همسرم کارش رونق گرفت، رسمی شد و کم کم روزیمون بیشتر... تلویزیون و جارو برقی برام خرید و از خونه چهل متری به خونه ۶۵ متری کوچ کردیم. الان هم فرزند دوم رو باردار هستم و تصمیم دارم برای افزایش نسل شیعه، فرزندان زیادی بیارم. البته اینم بگم که تمام خرید خانه ما کالا ایرانیه. همسرم میگه خرید کالای خارجی خیانت به کشور و مذهب شیعه است چون جوانان ایرانی تنها اقتصاد شیعه دنیا رو بدست دارن باید حمایت کرد😊 من درس خوندن رو دوس داشتم اما پرورش انسان رو بیشتر😊 تو اون دنیا بیشتر از تحصیلات عالیه، مادر مفید بودن و همسر خوبی بودن و اینکه چند تا شیعه برای حضرت زهرا پرورش دادم، بدرد من میخوره. اینکه اون دنیا بتونم سرم رو جلو حضرت زهرا سلام الله علیها بگیرم بالا و بگم این سرباز ها رو من برای فرزند شما امام مهدی عج تربیت کردم. بنظرم شنیدن این حرف بیشتر حضرت زهرا خوشحال میکنه تا بگم به خاطر گرفتن فوق لیسانس و دکترا، فرصت ازدواج و مادر شدن رو از خودم گرفتم😊 البته اهل مطالعه هستم. به خاطر همین عضو کتابخانه شدم و هر ماه چندتا کتاب می گیرم تا بخونم... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌وقتی بچه دار میشی، خدا یه بار دیگه، بهت فرصت بچگی میده😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
باسلام و خداقوت خدمت شما و ممنون بخاطر کانال فوق العادتون❤️ منم دوست داشتم تجربه تلخ زندگی خودم را بیان کنم به امید اینکه کسانی که تفکر اشتباهی مثل من دارند، خودشون رو اصلاح کنند و دچار اشتباه من نشوند. من سال۹۳ در سن ۲۱ سالگی ازدواج کردم. بعد از چند ماه همسرم دوست داشت بچه دار بشیم و چند بار بهم گفته بود ولی من هر بار توجهی نمیکردم و میگفتم نه حالا زوده.... بعد از یکسال شروع کردم به ادامه تحصیل و درسها وقت زیادی از من میگرفت و باز میگفتم من باید برای بچه دارشدن حسابی برنامه معنوی و چله نشینی از ۴۰ روز قبل و کلی از این کارها انجام بدم و به شدت از اینکه ناخواسته باردار بشم، می ترسیدم. بخاطر همین خیلی مواقع قرص اورژانسی میخوردم که یه موقع ناخواسته باردار نشم. خلاصه حدود دو سالی از زندگیمون با این تفکرات اشتباه گذشت و من همواره به امید اینکه موقعیت مناسب برای طهارت روحی و معنوی پیش بیاید و بعد باردار بشم، روزها رو سپری کردم.😞 بعد از دوسال دچار مشکلات جسمی خیلی بدی شدم و خوب نمیشدم، بعدا فهمیدم متاسفانه رحم دچار فیبرم و کیست شده، بخاطر اینکه بارداری را عقب انداخته بودم، و من تازه بعد ازچند سال حالا چندین پله عقب افتادم و تازه باید دنبال درمان مشکلات جسمی ام باشم و تازه بعد از حل این مشکلات خدا میداند که دیگر باردار بشوم یا۰۰۰ از همه شما عاجزانه التماس دعا دارم😭😭 ،دعا کنید بیماری ام برطرف شود، و لذت مادر شدن را بچشم...😭 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#ارسالی_مخاطبین 👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 #برکت_خانه کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۲۴۹ من سال ۸۵ ازدواج کردم و خیلی زود و تقریبا ناخواسته سال ۸۶ پسرم بدنیا اومد. بخاطر یک سری مشکلات و عدم تفاهمات اول زندگی که داشتیم یک عده میگفتن اشتباه کردی بچه دار شدی!! دیگه بچه نیار... منم تحت تاثیر همین حرفها دیگه تمایلی به‌ بچه دار شدن مجدد نداشتم و میگفتم هر گلی بخواد به سرمون بزنه همین بچه میزنه و همه امکاناتو براش فراهم کردیم.. البته قدم پسرم خیر بود برامون، هنوز ۶ ماهه بود که برای حج تمتع ثبت ‌نام کردیم.. دو ساله بود که به‌ زیارت حضرت زینب مشرف شدیم و ۳ ساله بود که برای حج عمره ثبت ‌نام کردیم و وقتی ۵ ساله بوده سه تایی رفتیم حج عمره... سالها میگذشت و نه من و نه همسرم تمایلی نداشتیم برا بچه دوم.. منم تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدم بعد از ۸ سال وقفه بین مدرسه تا دانشگاه، مشغول به درس خوندن شدم.. تا اینکه خواهرم که دو سال ازم کوچیک تر بود، بچه دومشو بدنیا آورد... خواهر کوچیکمم بعد یه ماه بچه اولشو دنیا آورد و این یک تلنگر شد برای شوهرجان بنده که همه میگفتن باجناق بزرگه عقب موندین و شیرینی و عزیزی بچه های خواهرهام شد جرقه ای که ما هم بفکر بچه بیفتیم... اما انگار خدا میخواست جواب ناشکری هامونو بده، حالا که ما بچه می‌خواستیم خدا بهمون بچه نمی‌داد. تمااام آزمایشات و سونوگرافی ها رو که انجام دادم سالم بود و دکتر گفت شاید مشکل از شوهرته برای اونم آزمایش نوشت. اونم سالم بود اما خدا میخواست اشتباهمونو نشونمون بده. خلاصه با کلی نذرو نیاااااز و دارو و قرص بعد از یکسال وقتی که تقریبا باورمون شده بود که دیگه نمیشه بچه دار شیم خدا لطف کرد بهمون و دامنم سبز شد. اون موقع ترم ۷ دانشگاه بودم و خیلی برام سخت بود اما درسمم رها نکردم تا اینکه بعد از یک هفته از امتحانات پایان ترم ۸، دخترم دنیا اومد اما به اصرار خودم و کلی بهونه تراشی سزارینم کردن. چون بچه اول طبیعی و سخت بود و اون زمان نه کلاس آمادگی بود نه آگاهی بود. برخورد پرسنل بیمارستان خیلی زننده و بد بود و من استرس شدید داشتم که دومی حتما باید سزارین بشم. اما از شانس بدم بسیاااار اذیت شدم بیشتر از اولی.. اول که بی‌حسی زدن بی‌حس نشدم. بیهوشم کردن بچه دنیا اومد تازه بهوش اومدم، گفتن خونریزی کردی و سریع دوباره منتقل کردن اتاق عمل و مجدد بیهوشم کردن.. فشار خونم تا نزدیک 20 بالا رفت و بشدت تب و لرز داشتم خلاصه بهم فرآورده های خونی وصل کردن و بعد دو روز که در قسمت مراقبت‌های ویژه بودم مرخص شدم اما درد بخیه هاام خیلی زیاد بود گاهی اوقات از شدت درد ضعف میکردم و چشمام سیاهی میرفت. این درد تقریبا تا ۵۰ روز با من همراه بود.. و هیچ کارم رو نمتونستم خودم انجام بدم. خلاصه سال ۹۵ دخترم اومدو زندگیمون شیرین شد. شوهرم محبتش به من و بچه ها بیشتر شد. مسئولیت پذیر تر شد. وقتی دخترم یکسال و سه ماهش بود متوجه شدم دوباره باردارم... اولش که خیلی شوکه شدیم و گریه میکردم دودل بودم چون هنوز خیییلی بچم کوچیک بود و شیر میخورد اما باز میگفتم این بچه وااااقعا خداخواسته است. اینا همه یطرف زایمانمو چکار کنم😥 تصمیم گرفتم کلاسهای قبل از زایمان شرکت کنم تا بتونم دوباره مثه بچه اولم زایمان طبیعی داشته باشم چون حالا واقعا از سزارین ترسیده بودم... خدا خیر بده خانوم دکتر زهرا موهبتی که از همون اول منو دلگرم می‌کرد و میگفت میشه طبیعی باشه فقط باید خودت بخوای، خلاصه کلاسای آمادگی زایمان و نرمش ها رو انجام میدادم و یک ماما همراه هم گرفتم چون ریسک زایمانم بالا بود و فاصله دوتا بچه ۲ سال بود... اما به لطف خدا و اهل بیت تونستم زایمان طبیعی خوبی داشته باشم و خدا یک دختر خوشکل دیگه سال ۹۷ بهمون داد. درسته که خیلی اذیت شدم و هنوزم میشم اما دیدن بازی‌های خواهرانشون، قهرو دعواهاشون منو به وجد میاره و خستگی رو از تنم بیرون میکنه. الحمدالله زندگیمون با اومدن دوتا دخترام روح تازه ای گرفت. دخترا شدن سوگلی های باباشون و از سرو کولش بالا میرن. شوهرم اول زندگی اصلا توی خونه تاب و قرار نداشت اما الان دخترا باعث شدن باباشون دلش غش کنه واسه اینکه از سرکار زودتر بیاد خونه... الان که به گذشته نگاه میکنم خیلی حسرت میخورم برای ظلمی که بحق پسرم شد. برای تنهاییهاش و اینکه خیلی وابسته و متکی و شکننده شده و الان که ۱۳ سالشه و دنیاش با خواهراش فرق داره، نمیتونن همدیگرو درک کنن. این همه پرحرفی واسه این بود که شما اشتباه من نکنین. فاصله زیاد بین بچه ها خییلی بده. سزارین نسبت به طبیعی خییییلی بدتره من تجربه هر دوشو دارم. و اینکه زندگی با حضور بچه ها شیرین تر میشه... ان شاالله که خداوند به همه بچه سالم و صالح عطا کنه. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💠 فرزند یك هدیه خدایی است. قرآن راجع به فرزند(وهب) گفته هبه كردن، فرزند تصادف نیست غیر از تخم هندوانه است كه هندوانه می‌شود 💠 و لذا قبل از آمدن آن كلمه بشارت می‌گویند «وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى» هود/۶۹ به ابراهیم بشارت دادیم یعنی خداوند وقتی می‌خواهد به ابراهیم بچه بدهد می‌گوید كه به تو تبریك می‌گویم 💠 «یَا زَكَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى» مریم/۷ «أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُكَ بِیَحْیَى» آل عمران/۳۹ لقب‌هایی كه راجع به بچه هست همه‌اش بشارت است پس بچه هدیه است و آمدنش بشارت است. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#ارسالی_مخاطبین 👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 #برکت_خانه کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
سلام به شما و همراهان خوب کانال دوتا کافی نیست کانالتون خیلی خوبه خیلی به آدم امید میده... منم انقدر تجربه دوستان دیگر رو خوندم که واقعا به وجد اومدم و هوس بچه کردم آخه من بچه خیلی دوست دارم اونم چهار پنج تا بچه😃 اما کو بابای بچه؟!😔 راستش من مجردم اما دلم میخواد ازدواج کنم تشکیل خانواده بدم اما نمیشه دوتا گله دارم: اولی از مسئولین که اوضاع اقتصادی مملکت رو انقدر افتضاح کردن که پسرا موقعیت ازدواج ندارن، انقدری پول ندارن که یه خونه اجاره کنن واسه همین حتی از اسم ازدواج هم میترسن، سراغی از ازدواج نمیگیرن و دومی از آقا پسرهایی که سراغ دخترهای با حجاب و با عفت و مومن و با شخصیت که اهل زندگی هستن نمیرن و با دخترهایی ازدواج میکنن که فقط رنگ و لعاب دارن و اصلا اهل زندگی نیستن و فقط اهل تجملات هستن و تا تقّی به توقّی میخوره مهریه اجرا میذارن زندگی شون از هم میپاشه دخترهای پاکی مثل من باید در حسرت همسر و مادر شدن بمونیم و از خاله زنک ها حرف بشنویم و سرکوفت بخوریم😔😢 و دخترهای بی حیا و بی حجاب آمار طلاق رو بالا ببرن ضمن اینکه به قول حاج آقا پناهیان این آقا پسرها با انتخاب غلط شون باعث شدن دخترهای محجبه برای دیده شدن از حجاب دلسرد بشن و به سمت مانتویی شدن برن حتی مانتویی سر و سنگین اما اگر برعکسش اتفاق بیوفته و بدحجاب ها بی شوهر بمونن و یکم سرکوفت بشنون برای دیده شدن و ازدواج با حجاب میشن... اینا درد جامعه ماست ای کاش درمان میشد تا زمینه ازدواج ما جوان ها فراهم بشه. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#رهبر_معظم_انقلاب اگر دیدید که همسرتان یک نقطه عیبی دارد ـ هیچ انسانی بی‌عیب نیست ـ و مجبورید او را تحمل کنید، تحمّل کنید که او هم همزمان، دارد یک عیبی را از شما تحمّل می‌کند. آدم عیب خودش را که نمی‌فهمد، عیب دیگری را می‌فهمد. پس بنا را بگذارید بر تحمّل... اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید. اگر دیدید کاری نمی‌شود کرد، با او بسازید. #همسرداری کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌پیمانکاران پروژه تحدید نسل - سه گروه عمده کنترل جمعیت را در ایران به پیش بردند. نخستین گروه و در واقع آغازگر پروژه تحدید نسل ایرانیان، و به خصوص مسئولان سازمان برنامه و بودجه بودند. دغدغه این افراد بودجه کشور و نگرانی‌های اقتصادی بعد از اتمام جنگ بود و این مسئله آنها را به کنترل جمعیت علاقه‌مند کرده بود. البته مسئله مهم‌تر این بود که بانک جهانی، اعطای وام‌های بین‌المللی را مشروط به کنترل جمعیت کرده بود. در واقع دولت آقای هاشمی برای دریافت این وام‌ها زیر بار پذیرش صفر شدن رشد جمعیت رفته بود، هدفی که در تضاد کامل با منافع ملی است. - گروه دوم مسئولان وقت هستند که مهم‌ترین ابزار تحدید نسل را در اختیار داشتند، شبکه بهداشت و سلامت تا دورترین روستاهای کشور گسترده شده و با عموم مردم ارتباط چهره به چهره داشت. مهم‌ترین کاری که این شبکه کرد، این بود که با همان شعارهای معروف «دو بچه کافیه» و «فرزند کمتر، زندگی بهتر»، کم فرزندی را به ارزش اجتماعی و «فرزندآوری زیاد» را به ضدارزش تبدیل کرد. خانواده‌هایی که فرزندان بیشتری می‌خواستند توسط کارکنان این شبکه تحقیر و بازخواست می‌شدند که متاسفانه همچنان رسوبات آن طرز تفکر در بین این افراد وجود دارد. وزارت بهداشت برای کنترل جمعیت از تمام ابزارهای ممکن استفاده کرد. از کار گسترده فرهنگی گرفته تا ارائه ۱۳ روش مجانی ضدبارداری، عقیم‌سازی رایگان و ایجاد محدودیت در سن بارداری زنان. - گروه سوم، هستند. که در مقاطع مختلف سوء عملکردهای عجیبی داشته‌اند. به عنوان نمونه برخی از آنها با استناد به رشد بالای جمعیت در سرشماری سال ۱۳۶۵، دست به بزرگ‌نمایی زدند و گفتند که جمعیت کشور به بیش از یک میلیارد نفر خواهد رسید! این دسته از کارشناسان واقعیات آماری جمعیت را به اطلاع عموم نرساندند و نیز بابت افت بسیار شدید نرخ باروری در کشور هشدار ندادند. 🔻خلاصه آنکه اقتصاددان‌ها کنترل جمعیت را کلید زدند، جمعیت شناسان توجیه آماری آن را فراهم کردند و پزشکان از طریق شبکه بهداشت آن را اجرا کردند. حمایت‌های بین‌المللی و غرب زدگی دلایل اصلی رویکرد ضدجمعیتی این سه گروه می باشد: اقتصاددان تحصیل کرده آمریکا، پزشک تحصیل کرده آمریکا و جمعیت‌شناس تحصیل کرده آمریکا، کار را جلو بردند. افرادی که اگرچه خدمات زیادی دارند، ولی به هر حال تربیت شده غرب و خروجی «دیپلماسی علم» آمریکایی‌ها هستند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
٢۵٠ من ۲۱ ساله بودم که ازدواج کردم و همسرم ۲۴ ساله❤️ یک سال بعد از عروسیمون بخاطر امر امام خامنه ای عزیز، تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم. اما چون دانشجوی سال سوم دندانپزشکی بودم مادرم شدیدا مخالفت کردند و گفتند هیچ کمکی به من نمیکنن.😔 من تصمیم گرفتم تغییر رشته بدم که بتونم به زندگیم برسم و مادر بشم.👨‍👩‍👧‍👦 اما مادرم، منو تهدید کردند که: اگه تغییر رشته بدی، دیگه اسمت رو نمیارم و مادرت نیستم!! تا اینکه بعد از گذشت دوسال و سه ماه از عروسیمون، باردار شدم😍 اما وقتی به مادرم گفتم باردارم، ایشون اصلا خوشحال نشدن😒 و گفتن: تو گواهی نامه رانندگی تو نگرفتی، درستم مثل گواهینامه، رها میکنی! حالا ببین! اما شاید باور نکنید، من از ترمی که باردار شدم مرتب معدلم بالاتر رفت. توی بارداریم، امتحان جراحی عملی دو دادم و نمره اول کلاس شدم، خودمم باورم نمیشد😱 دخترم که یکساله شد، گواهینامه رانندگی هم گرفتم👍 متأسفانه مامانم همون‌طور که قول داده بود، قبول نکرد دخترمو نگه داره ولی هزینه مهدکودک بچه مو تقبل کردن، که از کمک مالی شون سپاسگزارم🌺 منم برای اینکه به مادرم ثابت کنم به درسم لطمه ای وارد نمیشه، از دانشکده مرخصی نگرفتم. بخاطر پیدا نکردن پرستار مطمئن و مذهبی، مجبور شدم از پنج ماهگی دختر نازم رو بذارم مهد کودک، هر روز صبح زود با غصه دختر ناز پنج ماهه مو میبوسیدم و میذاشتمش تو بغل مربی مهد😭 ترم آخر دخترم دو ساله بود و دیگه مهد رو قبول نمیکرد و از صبح تا ساعت سه عصر جیغ و داد و گریه... و مربی ها به سختی تحملش میکردن😨 منم در یک حرکت جهادی، وقتی آخرین بخش عملی مو به پایان رسوندم، دخترمو از مهد گرفتم و امتحانات ترم آخرمو با دخترم تو خونه خودمون خوندم، برا دخترم کتاب شعر میخوندم و بازی می‌کردیم 😅 بعدش بکوب درس میخوندم و جالبه که معدل اون ترم بالای هفده شد. خلاصه آخرین امتحانات رو دادم و تصمیم گرفتم پایان نامه مو ترم بعد دفاع کنم. بعد از امتحانات، یک کارگاه عملی داشتیم که آخرین روز دانشکده محسوب میشد. . بدون هیچ وقفه ای، همون روز که اومدم خونه، نماز طلب فرزند خوندیم و... بعد از گذشت مدتی، بالاخره نتیجه آزمایش بارداریم مثبت شد و ما بسیاااااار خوشحال❤️ اما از هفته ششم بارداری ویار و تهوع وحشتناک به سراغم اومد😢 من که برای بچه اولم هیچ مرخصی از دانشکده نگرفته بودم و یک ماه بعد زایمان اولم سرجلسه امتحان حاضر شده بودم، حالا از پس کارهای ساده زندگیم برنمیومدم😭 همسرم که اغلب دیر وقت به منزل میرسید به تمیز نبودن خونه و ظرف های نشسته اعتراض میکرد.🙊 دخترم دوست داشت باهاش بازی کنم.😢 مادرم تماس می‌گرفت و بابت عقب انداختن دفاع و سرکار نرفتن بهم اعتراض میکرد و کار به جر و بحث میکشید.😤 اطرافیانم مخصوصا خانواده شوهرم مستقیم و غیر مستقیم به جنسیت بچه و اسم گذاری و... حساسیت نشون میدادن😨 و من خسته و عصبی و داغون بودم😤😨😢 تا اینکه متوجه شدم پدرم دچار حمله قلبی شدن...اون شب فشار عصبی زیادی بهم وارد شد، وقتی ایشون در بیمارستان بستری بودن، من هم بستری شدم و جنینم رو از دست دادم.😭 الحمدلله، پدرم از بیمارستان مرخص شدن، من هم بعد از مرگ جنین و سقط، مرخص شدم. 😔 اما چون مادرم مشغول پرستاری از پدرم بودند، به منزل مادر همسرم رفتم. و بعد از سه روز، افسرده و مغموم به منزلمون برگشتم.😞 یک ماه و نیم بعدش، از پایان نامه ام دفاع کردمو درسم تمام شد🌸 حالا مادر و پدرم منتظر بودند که من مشغول کار شوم!! و بحث های مفصلی در گرفت😢 اما من محتاج مادر شدن بودم👼 چهار و نیم ماه از سقط جنینم می‌گذشت که پزشک زنان، باتوجه به شرایط روحی ضعیفی که داشتم، بهم گفتن باید هرچه زودتر باردار بشی و گذشت سه ماه از سقط کافی بوده نیاز نبوده این همه مدت صبر کنم! این در حالی بود که همه ی اطرافیانم من رو از بارداری تا یک سال آینده منع میکردند!!! من که از این همه دخالت به ستوه آمده بودم، تصمیم گرفتم این بار چراغ خاموش پیش برم و به هیچ کس نگم که باردارم. این خبر تا هفته بیستم بارداری، به حول و قوه الهی پنهان موند😊 و بعد از اونم با تمام کسانی که میخواستن توی زندگیم دخالت کنند، محترمانه و قاطع برخورد میکردم و اصلا بحث نمیکردم👍 همسرم توی این مدت بعد از سقط، خیلی مراقبم بودن و توی کارهای منزل واقعا عالی به من کمک میکردن❤️ خدا حفظشون کنه الحمدلله فرزند دوممون به دنیا اومد😍 اما هنوز نگاه متعجب خانواده و دوستان، روی زندگیم متمرکزه که چرا سرکار نمیرم!!! نیت کردم إن شاء الله تا مدرسه رفتن همه بچه هام، اونا رو زیر پر و بال خودم بزرگ کنم تا مثل بچه های پرورشگاهی در مهد کودک،حسرت آغوش مادر نداشته باشند. از خدا می‌خوام بهم توفیق خوب مادری کردن و فرزندآوری مجدد عطا کنه، لطفا شما هم با یک صلوات برام دعا کنید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#مشاهدات_یک_بهورز 📌با مینی بوس خانم ها رو می بردیم بیمارستان و عقیم می کردیم... #کنترل_جمعیت کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
♨️شوخی هم نداریم... 🔥 رابطه‌ی دختر و پسر حرام است. شوخی هم نداريم، بله بچه‌ها كه با هم رابطه دارند، مي‌خواهند بازی كنند، تاجرها هم كه با هم رفیق می‌شوند، می‌خواهند تجارت کنند. دختر و پسر جوان چه رابطه‌ای دارند جز اینکه می‌خواهند خوش باشند؟! 🔥 یا ساعت اول گناه می‌کنند، یا اگر دختر، دختر سلمان باشد،‌ پسر هم پسر ابی‌ذر، ممکن است یک هفته، دو هفته، نیتشان سالم باشد. 🔥 اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمود من به زن جوان سلام نمی‌كنم، برای اينكه می‌ترسم جواب سلامش دل علی را تكان بدهد، آن وقت شما می‌خواهيد دو ساعت با هم بنشينيد و گپ بزنيد ... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ «سند ۲۰۳۰» هرچی رشته بود، پنبه شد... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1