#استاد_قرائتی
✅ان شاء الله من صالح هستم.
پدر عروس سختگیری نکند، آقا عروسی کجا باشد؟ هرجا راحت هستی. مهریه چی؟ هرجور راحتی، پیراهن عروس چی؟ خرید با کی؟ کی برویم بازار؟ میگوید آقا هرجوری راحت هستی.
هرجور راحتی یعنی گیر نده. [حضرت شعیب به حضرت موسی علیهما السلام میگوید] «وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْكَ» بعد میگوید «سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّالِحِینَ» [قصص - ۲۷] ان شاءالله من صالح هستم. صالح یعنی چه؟ یعنی پدرزنی که گیر ندهد. مادرزنی که گیر ندهد صالح است.
و شما در نماز میگویی «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» ... همه مسلمانها در نمازشان به آدمهای صالح سلام میکنند و یکی از آدمهای صالح پدرزن و مادرزنی است که به داماد گیر ندهد.
🌐 درسهایی از قران ۲۹/ ۴ /۱۳۸۵
#ازدواج_آسان
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_عالی
💥آیا این روایات از جهت سند درسته؟!
#سبک_زندگی_اسلامی
#خانواده_مستحکم
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ دوتا کافی نیست...
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#خانواده_مستحکم
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨ پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله
"او زمانی به من ایمان آورد که مردم به من کفر ورزیدند و زمانی مرا تصدیق کرد که مردم مرا تکذیب نمودند و زمانی با اموالش مرا یاری داد که مردم مرا از اموال خود محروم ساختند. "
📚اسدالغابه، ج۷، ص۸۴
🏴رحلت جانسوز حضرت خدیجه سلام الله علیها را تسلیت عرض می کنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
❌ آنچه مانع فرزندآوری است، احساس فقر است...
کسی که از عهده تأمین نیازهای اولیه خود برآید فقیر نیست و فقري كه هر کس در مقایسه زندگی خود با دیگری احساس ميکند فقر نيست، صرفا احساس فقر است!! این احساس روح انسان را فاسد می کند به طوری که او خود را همواره محتاج چیزهایی می داند که در اختیار بقیه است، نعماتی که دارد را کوچک میشمارد و سپاسگزاری او کاهش می یابد..
♦️مهمترین عامل ایجاد احساس فقر
✔️ چشم دوختن و مقایسه!
مقايسه خود با افراد فرادست از نظر مادیات، سبب میشود كه انسان آنچه را خود دارد، نبيند.
قرآن کریم اين نوع مقايسه را در داستان قارون روایت میکند:
قارون از ثروت فراوانى برخوردار بود بهطوری که مشاهده زندگى او ديگران را به مقايسه وامیداشت و آرزوى زندگى قارونى را در آنان بهجوش می آورد.
💢مقايسهی خود با افراد فرادست در مادّيات، محصول اجتناب ناپذیر تفاوت اجتماعى نيست؛ بلكه به ويژگیهاى افراد بستگى دارد و عمدتاً زاييده دنياخواهى است. خردمندان و فرزانگان هرگز به چنين كارى دست نمیزنند هرچند شاهد زندگى قارونى نيز باشند، چنانکه در داستان مذکور، گروهى بودند كه هر چند قارون را ديدند، ولى به مقايسه اقدام نكردند. خداوند گروه اوّل را با عنوان «الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا» معرفی و از گروه دوم به عنوان «الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ» یاد کرده است. پس مشاهده لزوماً منجر به مقايسه نمیشود.
📌حلقه مفقوده میان مشاهده و مقایسه شگفت زدگی و چشم دوختن است. در این داستان هر دو گروه در مشاهده یکسانند اما گروه اول زندگی قارونی را «لَذُو حَظٍّ عَظِيم» میدانست و برایش شگفت انگیز بود، پس به آن چشم دوخت و مقایسه نمود...
✳️ خداوند متعال چشم ندوختن به زندگیهاى قارونى را از ما میخواهد:
✨«وَ لَاتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى؛ و به آنچه گروههايى از آنان را از آن برخوردار كرديم، چشم مدوز كه شكوفه هاى زندگى دنيا هستند و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است».
در اين آيه شريفه، از اين قبيل اموال به عنوان شكوفه یاد شده است كه عمرى كوتاه و ناچيز دارد. در مقابل، رزق خداوند یاد شده كه دو ويژگى دارد: خير بودن و پايدار بودن و اگر چنين است، نعمتهاى دنيايى قارونها چيز ارزشمندى نيست كه چشمها را به خود خيره كند.
📚 هفت خوان خیالی
#احساس_فقر
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✨امام محمدباقر عليهالسلام:
«دعا آنچنان است که مقدّرات حتمي الهي را دگرگون ميکند.»
📚اصول کافي، ج ٤، ص ٢١٦
#التماس_دعا
#رویای_مادری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
#استاد_عالی 💥آیا این روایات از جهت سند درسته؟! #سبک_زندگی_اسلامی #خانواده_مستحکم کانال«دوتا کاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌حذف واژه مادر از دایره لغات پزشکی آمریکا و انگلیس...
#سبک_زندگی_غربی
#فروپاشی_خانواده
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۰۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#ساده_زیستی
#قسمت_اول
فرزند آخر یک خانواده تقریبا پرجمعیت بودم
۶ تا خواهر و برادر بودیم. یه بچه ی بسیار بسیار درس خون، همیشه شاگرد اول یا نهایتا شاگرد دوم کلاس بودم.
وقتی کنکور رو دادم تصمیم گرفتم برم کلاس حفظ قرآن😍😍 یعنی تصمیم که نه یه دعوت نامه از طرف خدا... همزمان همون سال دانشگاه قبول شدم و رفتم دانشگاه
هم درس میخوندم
هم قرآن حفظ میکردم.
عید همون سال تو سن ۱۸ سالگی از طرف یکی از اقوام با همسر جان آشنا شدیم و ایشون وارد زندگی بنده شدند.
یه مراسم عقد بسیار ساده برگزار شد و من شدم ملکه قلب آقای همسر💘💘
همسر جان با تحصیل و حفظ قرآن بنده شکر خدا مشکلی نداشتند و من هر دو رو ادامه میدادم و در هر دو شکر خدا بسیار موفق بودم.
استاد قرآنم که خدا برامون حفظش کنه، همیشه می گفت حفظ قرآن ذهن انسان رو باز میکنه ✨ به روح آدم جلا میده🌟 قلب انسان رو صفا میبخشه.💖
بعد از ۲ سال یه مراسم عروسی بسیار ساده گرفتیم،، بدون سرویس طلا و بدون آینه شمعدان،، چون به نظرم اصلا ضروری نبود.
با وجود اصرار هر دو خانواده که حتما بخر مردم چی میگن ،، برامون حرف در میارن،، اما من گوشم به این حرفا بدهکار نبود،، گفتم فقط وسایلی رو خریداری میکنم که برام لازمه
برای زندگی به منزل مادرشوهر جان رفتیم و در یک اتاق خیلی کوچیک زندگی رو آغاز کردیم.
خلاصه من و همسرم زندگی عاشقانه مون رو با کلی آرزوهای قشنگ شروع کردیم. زندگی خیلی خیلی خوبی داشتیم. خیلی همدیگه رو درک میکردیم. سختی هم بود اما با توکل بخدا و گذشت کردن سختی ها هم تموم میشد.😌😌
سال آخر دانشگاه بودم ، قرآنم رو هم جزهای آخر بودم که متوجه شدم خدا جمع دونفرمون رو سه نفره کرده.😍 کلی ذوق و شور و نشاط افتاد تو خانواده ها مخصوصا خانواده مادرشوهر جان💓💓 چون نوه اول و نور چشم خانواده بود
یه بارداری خیلی خیلی راحت رو پشت سر گذاشتم و پسر اولم طی یک زایمان طبیعی نسبتا راحت به دنیا اومد😍😍 یه پسر شیطون که از شیطنت هاش نگم براتون😅😅 از ساعت ۶ صبح آقا بیدار بود. البته شکر خدا شب ها رو میخوابید و من شب بیداری نداشتم براشون🙏
اما خیلی شیطون بود لحظه ای آروم و قرار نداشت، همیشه باید دنبالش می بودم، شیطنت هاش تا جایی بود که حتی تلویزیون مادرشوهر هم از دستش در امان نبود و چند باری به زمین خورد😱😱
با وجود پسرم دانشگاه رو تموم کردم و موفق شدم حافظ کل قرآن کریم بشم. پسرم یک ساله بود که در موسسه ای که قرآن رو حفظ میکردم مشغول به تدریس شدم
حدودا ۳ ساله بود که همسرجان زمزمه ی فرزند دوم رو به زبان آوردند ولی از من انکار... منی که از شیطنت های پسر اول گاهی کلافه میشدم اصلا حاضر نبودم بچه دومی داشته باشم. حدودا ۹ ماهی رو در مقابل همسرم ایستاده و مخالف صد در صد برای بچه بعدی بودم. اما بلاخره موافقت کردم هر چند که واقعا دلم راضی نبود.
پسرم ۴ ساله و نیم بود که پسر دومم به دنیا اومد.👶👶 یه بارداری خیلی خیلی راحت، نسبت به بارداری اول هم راحت تر، اما این بار پسر دومم رو موقع زایمان به مشکل خوردم و سزارین شدم. یه پسر فوق العاده آروم که از مظلومیت و آقا بودنش هر چی بهتون بگم کم گفتم. شب ها رو کامل میخوابید، صبح ها معمولا تا ۱۰خواب بود هر وقت هم بیدار بود صداش در نمیومد.
خلاصه این شاهزاده کوچولوی من تمام دید و نظر بنده رو نسبت به بچه داری عوض کرد.
الان من شده بودم مادر دوتا پسر ۴ونیم ساله و یک نوزاد🌹🌹
زندگی به روال عادی میگذشت و من هم چنان مشغول تدریس بودم ، پسرم ۵ ماهه بود که شک کردم به اینکه نکنه باردار باشم😳😳 چند روزی خواب و خوراک نداشتم از استرس و دلهره... خلاصه دل رو زدم به دریا و رفتم آزمایشگاه...
تا عصر که جواب آزمایش اومد هر چی دعا و نذر و نیاز بلد بودم رو انجام دادم که جواب منفی بشه، وقتی زنگ زدم به آزمایشگاه گفت مبارک باشه جواب مثبته...
اون موقع تو خونه فقط من بودم و پسر کوچیکم، بچمو تو بغل گرفتم و چند ساعتی زار زار گریه کردم😭 اشکام اصلا بند نمیومد. هرچی نگاه به پسرم میکردم بیشتر گریه میکردم.😢
هوا دیگه تاریک شده بود، پسرم رو بغل کردم و رفتم خونه مادرم...
وقتی رسیدم به منزل مادرم، تصمیم گرفتم به مامانم بگم. اما نمیدونم یه دفعه ی چیزی پشیمونم کرد از اینکه بگم😕 قضیه بارداریم رو از همه مخفی کردم😎 فقط صمیمی ترین دوستم خبر داشت و تو ماه های اول که خیلی از لحاظ روحی بهم ریخته بودم خیلی کمکم میکرد.
👈ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۰۰
#فرزندآوری
#حرف_مردم
#سختیها
#قسمت_دوم
در این دوران بود که پدرم متاسفانه به سرطان مبتلا شدند و دوران بیماری رو میگذروندند. 😰😰
تا ۹ ماهگی پسر دومم بهش شیر دادم و بعدش دیگه خودش نخورد. روزها به همین منوال میگذشت پسر دومم کم کم داشت چهار دست و پا راه میرفت، تا حدود ۶ ماهگی هیچ کس به غیر از دوستم از بارداریم خبر نداشت. بعد از ۶ ماه کم کم همه مشکوک شدند مخصوصا مامانم، که نکنه تو بارداری🤔🤔
ولی من به هیچ کس نمیگفتم به قول خودمون همه رو یه جوری دست به سر میکردم.😶😶
تا اینکه بیماری بابام شدت پیدا کرد و بابای مهربونم از پیش ما رفت و تو بهشت جای خودش رو پیدا کرد😭😭 بعد از مراسم هفتم بابام، مامانم دیگه مرتب میگفت دلواپستم برو دکتر، بعد از مشورت با دوستم تصمیم گرفتیم که قضیه رو علنی کنیم.
خلاصه ی سونو دادم و رسما بارداری بنده برای همه محرز شد، در این زمان پسر دومم ۱۱ ماهه بود، حرف های مردم شروع شد
که چه خبره!! چقدر بچه پشت سر هم🤐 تو این اوضاع و احوال گرونی😮 چجوری میخوای بزرگشون کنی و...
ولی من گوشم بدهکار این حرفا نبود، برام مهم نبود که باردارم، تا اینکه سومین پسر من پاش رو به دنیا گذاشت.😍
پسرم که به دنیا اومد، اومدم خونه مامانم الان من بودم و یه پسر ۵/۵ ساله، یه پسر ۱ ساله و یک نوزاد دو روزه ...
اقوام و آشنایان هر کدوم که به عیادت من میومدند شروع میکردن به جای من آه و ناله کردن که وای خدا چقدر زندگیت سخته😱 سه تا بچه کوچیک، آدم دیگه مزه زندگی رو نمیفهمه، اینا کوچیکی یه جور اذیتت میکنن، بزرگ بشن هم جوره دیگه و...
خلاصه حرفها و نیش و کنایه ها همینجور مرتب زده می شد و همین حرف ها باعث شد تا افسردگی مزمن بعد از زایمان بگیرم 🤕🤕
انقدر از لحاظ روحی بهم ریخته بودم که تا ۴ ماهگی پسرم کارم فقط و فقط گریه بود.😪خواب و خوراک نداشتم و پسرم شیر خشکی شد. به حدی رسیده بودم که پسرم رو نمیخواستم ، مرتب به خدا میگفتم من دوستش ندارم. بعضی از کارها رو فقط و فقط از روی اکراه انجام میدادم😴😴
از حال و روزم دوستم خبر دار بود و آبجیم
که هر دو بهم خیلی کمک میکردند تا حالم خوب بشه، اما خیلی موثر نبود. خواهرم اصرار داشت که برم پیش مشاور، اما من گفتم باید خودم تلاش کنم تا خوب بشم.
تا ۴ ماهگی پسرم منزل مامانم بودم. از رفتن به خونه خودم و داشتن ۳تا بچه کوچیک و بزرگ کردنشون به تنهایی واهمه داشتم. تا اینکه با همسرم تصمیم گرفتیم در اولین فرصت به منزل خودمون برگردیم. بعد از چند روز استرس فراوان بالاخره یک روز دل رو زدم به دریا و اومدم خونه خودم...
زندگیم میگذشت اما با سختی فراوان، همسرم مرتب سر کار بود. خودم هم کارم رو در موسسه داشتم به غیر از مواقعی که در موسسه بودم، بقیه زمانم رو پیش بچه هام بودم.
البته مادرم و مادرشوهرم هم زمانی که من سرکار بودم بچه ها رو نگه میداشتند و من همین جا دستای هر دوشون رو بوسه میزنم😘😘
گاهی میشد که هر دوتا پسر کوچیکم رو با هم بغل میکردم😕😕 یا یکی رو روی پاهام میخوابوندم یکی رو بغلم🤨 خیلی خیلی خیلی سخت بود.
اوضاع و احوال روحیه ام کم کم بهتر شد، خودم رو داشتم پیدا میکردم، گفتم بچه ی من ناخواسته نبوده، خداخواسته بوده😇 خدا اگه برای انسان یه چیزی رو بخواد حتما در اون خیری هست🤓 توکلم رو به خدا زیاد کردم
نیش و کنایه ها دیگه برام مهم نبود،، یعنی سعی میکردم بهش بها ندم ،، زود ازش بگذرم، در مقابل بعضی از افراد که نیش و کنایه میزدند حتی جواب گو هم بودم.
زندگی سخت و پر فراز و نشیب من و همسر جانم با ۳تا بچه کوچیک به سختی و شیرینی های همراه با اون گذشت.
بچه های من الان کمی بزرگ شدند از اون سختی ها تا حدود خیلی خیلی زیادی کم شده، بچه هام الان تو روز خیلی کم با من کار دارند خودشون خیلی خیلی مستقل هستند. کل روز رو با هم بازی میکنند. خونه ی من همیشه پر از خنده ی بچه هامه🎖🎖 بچه هام به هم خیلی وابسته هستند ، بدون همدیگه هیچ خوراکی نمیخورند.
و من الان مادری هستم بسیار پشیمون از اینکه چرا حرف های مردم برام مهم بود، چرا با غصه خوردن پسرم از خوردن شیر مادر محروم شد😕 چرا با عدم توکلم به خدا جلوی حرف مردم رو نگرفتم😠 چرا از لحظات نوزادی کودکم کمال لذت رو نبردم😨 و چراهای خیلی خیلی زیاد دیگه...
اما مادری هستم بسیار جوان با دنیایی از تجربه😉 که هر چه خدا برام رقم بزنه رو با جون و دل پذیرا میشم چون خدا ارحم الراحمینه🙂
از تمام خوانندگان داستان زندگیم میخوام که برای اینکه مادری موفق باشم خیلی خیلی برام دعا کنند.
ازتون خواهش میکنم حضور خدا رو در ثانیه به ثانیه ی زندگیتون حس کنید، بدونید خدا بنده هاش رو خیلی دوست داره، خدا اگه سختی هم بهمون میده هدفش بزرگ تر شدن ماست، خدا میخواد بهترین جایگاه های بهشتش رو بهمون بده.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
﷽
---
بچه را خواباندم. سه تای دیگر را نهار دادم. نشستم پای سجاده کمی #قرآن بخوانم. به صفحه دوم نرسیده، بیدار شد. بغلش کردم. با پاهایش بازی اش گرفته بود با قرآن. مصحف را گذاشتم کنار و فکر کردم "سهم من چه؟"
دست روی صورتم گذاشت و برداشت و خندید. دالی بازی اش را گرفتم، ادامه دادم؛ و خندید. از ته دل. به مسخره بازیهای من، به تکرار صدباره حرکات دست من.
سه تای دیگر هم به ما پیوستند. خنده های آنها چهارنفره شد؛
سهم من کامل تر!…
پشت همان شکلکهای مسخره، قلقلک های نوبتی، فکر کردم: اصلاً مادری، جز عبادت چیست؟
آن هم #عبادت دائماً سَرمَدا!
تمام روز خدمت به خلق خدا، آن هم کسانی که جزتو پناهی ندارند! کسانی که حتی اگر آب بخواهند و تو سیرابشان نکنی، تشنه میمانند!
وقتی نیت صالح و شایسته است،چطور هر لبخند من به کودکم عبادت نیست؟ وقتی رَوش صحیح است چطور کارهایی از من که منجر به شاد کردن چند کودک میشود عبادت نباشد؟
(که فرمود: نزد خدا عبادتی محبوبتر از شادکردن مؤمنان نیست!)
مُطعم بودن، ساقی بودن، خادم بودن، شادکننده بودن عبادت نیست؟
حتی من فکر میکنم همین که منِ انسان، مطابق با #فطرت الهی خود، فرزنددار شده ام و #والدگری میکنم، همین تبعیت از فطرت بی نقص الهی، خودش عبادت است! چون پشت پا زدن به نظم خلقت نیست، کجروی نیست.
اصلاً همین که امانت دارِ خلیفه خدایم!
تلاش برای حفظ امانت، عبادت نیست؟
متّصف شدن به صفات خدا را بگو!
این که یک مادر، چون خدای مهربانش، رازدار است، بخشنده است، انیس است، پرده پوش است، رفیق است، معین است، سریع الرضا است، میکوشد دائم الفضل باشد، صبور باشد، حلیم باشد، شکور باشد،…
این مسلک، این تلاشها، عبادت است!
اینها به کنار!
تلاش بیست و چهاری برای #کظم_غیظ را بگو! این که دیگر خود عبادت است! هی برسی به نقطه جوش، هی لا اله الا الله گویان لب بگزی، جرعه خشم فرودهی!
روزه زبان چطور؟ مدام مراقب باشی کلماتت، جملاتت، لحنت چیست تا مبادا الگوی بدی شوی برای مُتِربیهایت!
از این هم بگذر
دائم التوبه بودن چی؟! چه کسی بیشتراز یک #مادر هی خودش را #محاسبه میکند، هی قول میدهد که ازفردا بهتر میشود، هی توبه میکند با بغض و اشک؟
آن عبادتهای پنهانیتر را بگو؛
توکل مدام، حسن ظن به خدا، دعا برای غیر خود،…
.
#مادری
که جمع همه اینهاست
-وقتی با نیت و روش نیک است-
اگر دائم العبادة بودن نیست
اگر مصداق عبودیت و تسلیم نیست
پس چیست؟
آن هم عبادتی که از آفت عُجب و ریا به دور است! چون غالباً در سِتر است. خدا پسندیده که مستور باشد؛ تا بماند بین خودمان و خودش.
#مادرم_باافتخار 💕
#مادری_نیمی_از_عرفان_است
#مادری_رشد_است
#مادری_مقدس_است
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
⚠️جنگ با قانون؛ برای خدمت به مافیا
چند نکته:
1- غربالگری طبق متن قانون حمایت از خانواده، حذف نشده.
2- بخش غربالگری از سامانه های سطح یک حذف شده و به سامانه سطح دو (موضوع ماده 54 قانون) اضافه می شود.
حالا چند سوال:
1- چرا در نامه فوق عنوان نشده که غربالگری به یک سامانه دیگر افزوده خواهد شد؟! به بخش «موضوع» نامه دقت کنید!
2- چگونه متن یک نامه اداری بین دو مسئول وزارت بهداشت، که خیلی هم اتفاقی! شیطنت آمیز نوشته شده است، به بیرون درز کرده و به دست اصحاب رسانه رسیده است؟
3- آیا وزیر بهداشت، دکتر برکاتی (تهیه کننده نامه) را نمی شناسد و از سابقه ضدجمعیتی او و خدماتش به صندوق جمعیت سازمان ملل بی خبر است؟!
4- آیا دکتر حیدری -معاون بهداشت وزارت- که کفایت عزل امثال برکاتی را ندارد، از پس مسئولیت سنگین معاونت برخواهد آمد؟
5- آیا صاحب اکانت خیزران همان نیست که به اعتراف خودش، پول گرفته بود تا برای مهرشاد سهیلی رپورتاژ برود؟ اجازه هست خوش گمان نباشم؟
#مافیای_هزار_میلیاردی
#غربالگری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨امام حسن مجتبی علیه السلام:
«هرکه به حُسن انتخاب خداوند تکیه کند، جز آن وضعی را که خدا برایش برگزیده است، آرزوی داشتن وضعی دیگر نکند.»
📚 میزان الحکمه ج ۴ ص ۴۷۳
🌺🍃 ولادت با سعادت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✅ نسخه ای معنوی برای درمان ناباروری!!
از دربانان بارگاه معاویه بود. یکی از روزها که امام حسن علیه السلام به نزد معاویه رفته بود، در راه بازگشت، به دنبال امام آمد، شرح حالش را گفت و از آن حضرت خواست تا دعایی به او بیاموزد، شاید خداوند، فرزندی به او بدهد.
امام فرمودند: «علیک بالإستغفار» استغفار را پیشه خود ساز ... از آن به بعد، مرد بسیار #استغفار کرد، تا اینکه خداوند، به او، ۱۰ فرزند عطا کرد.
این خبر به معاویه رسید. به آن مرد گفت: چرا از امام نپرسیدی که این سخن را، بر چه اساسی بیان کرده است و چرا استغفار چنین خاصیتی دارد؟ اتفاقاً، روزی آن حضرت، پیش معاویه آمد. آن مرد، علّت این رهنمود امام را جویا شد.
✨ امام حسن علیه السلام فرمودند:
آیا نشنیدهای که خداوند در داستان هود میفرماید:
✨«وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا ًو #یزدکمقوةالیقوتکم». سوره هود، آیه ۵۲
و در قصه نوح فرمود:
✨«اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَ #یمددکمبأموالوبنین وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ و َيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا». سوره نوح، آیه ۱۲
📚مسند الامام المجتبی علیهالسلام، ص ۶۰۳
#رویای_مادری
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ اطاعت امر خدا...
پدربزرگم، خدا بیامرز، به خاطر درمان بیماری خواهرشون میان تهران و برای گذران زندگی کارگری میکنن. اون سال که ماه رمضان در اوج تابستان قرار داشته، ایشون بنایی میکردن و کارگر بنا بودن. فکرشو بکنید، زیر نور مستقیم آفتاب. سر کارگرشون، وقتی متوجه میشه ایشون و دوستش روزه میگیرن، با عصبانیت بهشون تحکم میکنه که نباید روزه بگیرید چون از قدرت کارتون کم میشه و کار جلو نمیره.
ایشون هم که فرد مومن و با اعتقادی بودن، برای اینکه به صاحب کارشون اثبات کنند که با اطاعت امر خدا و گرفتن روزه، خللی در کاراییشون وارد نمیشه، با دوستشون یک قرار میگذارن. به این ترتیب که نصف روز، یک نفر بخوابه و دیگری کار کنه و بعد شیفتشون رو عوض کنند. با این تدبیر، توانستند قوتشون رو بازیابی کنند و به لطف خدا کارشون را سر موقع تحویل دادند.
پدربزرگم بارها این خاطره را تعریف کردند و هر بار با هیجان و طوری که چشمشون از شعف برق میزد. آخرش هم با هیجان میگفتند وقتی دستمزدم را میگرفتم، از خیابون دولت تا فلان جا پیاده میرفتم و یک هندوانه بزرگ میخریدم، و موقع افطار میخوردیم. طوری میگفتند که شیرینی اون هندونه رو ما هم احساس میکردیم.
#رمضان_کریم
#بندگی_خدا
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨امام حسن علیه السلام فرمودند:
کسانی که صاحب فرزند نمی شوند ، زیاد ذکر استغفار را بگویند، ان شاالله خداوند آنها را صاحب اولاد خواهد کرد.
📔مصباح کفعمی حاشیه ص ۵۸
#ناباروری
#رویای_باروری
کانال«دوتا کافی نیست»:
@dotakafinist1