✅ دانشآموزان دختر متأهل میتوانند در نوبت روزانه مدارس ادامه تحصیل دهند.
امامی رضوی، مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان:
متن ماده ۶۹ آییننامه اجرایی مدارس مصوب شورای عالی آموزش و پرورش در سال ۱۴۰۰ مبنی بر ثبتنام و نحوه ادامه تحصیل دختران دانشآموزان ازدواج کرده در مدارس روزانه به شرح ذیل جهت استحضار و صدور دستور لازم ایفاد میشود:
ماده ۶۹ – دانشآموزان ازدواجکرده میتوانند با رعایت شئونات دانشآموزی و اصول اخلاقی و تربیتی با دیگر دانشآموزان، مانند سایرین در مدارس روزانه ثبتنام و به تحصیل ادامه دهند.
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#مقام_معظم_رهبری
✅ وقت فریضه....
فریضه وقت دارد، در وقت خود باید فریضه را انجام داد، بهترین وقت انجام فریضه هم اول وقت -وقت فضیلت- است. خب بعضی اصلا فریضه را انجام نمیدهند میگویند بیخیال، بعضی انجام میدهند اما با تأخیر، بعضی میگذارند وقت که گذشت انجام میدهند، مثل توابین؛ توابین وقتی که باید میآمدند -که عاشورا بود- نیامدند؛ وقتی آمدند که کار از کار گذشته بود. یا قیام مردم مدینه با رهبری عبدالله بن حنظله؛ آمدند در مقابل یزید ایستادند قیام کردند حاکم مدینه را بیرون کردند اما دیر؛ آن وقتی که شنیدهاند که حسینبنعلی علیه السلام از مدینه خارج شد آن وقت باید به این فکر میافتادند، نیفتادند؛ دیر به فکر افتادند، یک سال بعد به فکر افتادند؛ نتیجه همانی شد که تاریخ ثبت کرده است؛ قتل عام شدند، تارومار شدند، نابود شدند، هیچ کاری هم نتوانستند بکنند.
کار را در وقت باید انجام داد. خب اگر بخواهیم کار را در وقت انجام بدهیم، بایستی فریضه را بشناسیم، بدانیم چه کاری باید انجام داد تا آن را در وقت خود انجام بدهیم.
🔹رهبر معظم انقلاب | دیدار مردم قم | ۱۹ دی ۱۳۹۵
📚 جهاد تبیین
👈 مقام معظم رهبری در پیام خود به فعالین حوزه جمعیت، تلاش برای افزایش نسل و جوان شدن نیروی انسانی کشور و حمایت از خانواده را، یکی از ضروریترین فرائض مسئولان و آحاد مردم عنوان کرده بودند.
#بحران_جمعیت
#فرزندآوری
#جمعیت_مولفه_قدرت
#نوبت_جهاد_ماست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۱۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#ساده_زیستی
#تربیت_فرزند
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#قسمت_اول
من متولد ۷۲ هستم وقتی ۱۹ سالم بود با همسرم که یکی از دوستای برادرم بود، آشنا شدم و بهار ۹۲ ازدواج کردیم، یه عروسی ساده تو خونه گرفتیم، مهریه هم با هم توافق کردیم و ۱۴ تا سکه مهرم شد.
همسرم بسیار آدم صبور و مهربانی هست، میگن من ۲ سال برای اینکه خدا بهم تو رو بده هر روز دعای توسل خوندم، خودمم همیشه از امام زمانم همسرمو می خواستم، آخرش هم خودش ما رو بهم رسوند.
خلاصه بعد ازدواج تو یه خونه ۴۰ متری واحد بالای خونه پدر همسر زندگیمون شروع شد، تو یه خونه روستایی پر رفت و آمد.
بعد از یک سال از زندگی باردار شدم، قبلش رفتیم جمکران از آقا خواستیم فرزندی صالح قسمتمون کن و یک ماه بعد فهمیدم دخترم رو باردارم، دخترم آبان ۹۴ بدنیا اومد به شدت کولیک داشت و همش گریه میکرد، واقعا سخت بود تا ۶ ماه مدام جیغ و گریه ولی همسرم الحمدلله کمکم میکرد البته از صبح میرفت و ۷ شب میومد ولی با تمام خستگی باز کمکم میکرد.
بعد هم خیلی مریض میشد، تب های مقاوم که به هر روشی که میرفتیم، پایین نمی اومد و تو یک سالگی تشنج کرد، خیلی سخت بود و دوبار هم تو ۲ سالگی و من باید تا ۵ سالگی مواظب می بودم تا خطر تشنج رفع بشه.
با خودم میگفتم تا ۶ سالگیش بچه نمیارم ولی توکل کردم به خدا و گفتم خدا هوامو داره و یه سقط داشتم،خیلی دلم شکست.
همسرم راهی کربلا بود، اربعین بهش گفتم از امام حسین یه محمد حسین بخواه، وقتی برگشت، محمد حسین رو امام حسین بهمون بخشید، دخترم از تنهایی دراومد، خیلی داداشش رو دوست داشت، پسرم به لطف خدا اروم بود ولی بعد از ۶ ماهگی از در و دیوار بالا میرفت، خیلی شیطون بود و البته باهوش.
همسرم کشاورز بود و همش ضرر میکرد، تخمه آفتاب گردون یه سالی کاشته بود، آورد خونه تا قیمتش بهتر بشه، حشره بهش زد و پر از کرم شد، فکر کنید چند تن تخمه!!!
وقتی پسرم ۶ ماهه شد، کرونا اومد و ورودی های روستا رو بستن تا ماشین میوه فروشی داخل نیاد بخاطر کرونا، شوهرم تصمیم گرفت بره و از میدون تره بار شهر نزدیک، میوه بیاره بخاطر مردم تا کرونا شیوع نکنه و این شد که دیگه این شغل همسرم شد و میوه فروشی زد و از جهت مالی فرزندان روزی خودشون رو آوردن و خیلی وضع اقتصادی مون بهتر شد. ولی در کل زیاد اهل ریخت و پاش نبودیم، و ساده زندگی میکردیم.
من عاشق روستامون هستم چون الحمدلله مردم اینجا بسیار معنوی و ساده زیست هستن و زندگی رو به کام بقیه تلخ نمیکنن و آدم تو زحمت تجملات و چشم وهم چشمی نمیفته این خیلی مهمه.
گذشت و با اینکه پسرم واقعا شیطون بود ما به عشق آقا، پسرم رو که از شیر گرفتم، تصمیم به فرزندآوری گرفتیم و باردار شدم، ویار وحشتناک داشتم با دوتا بچه کوچیک، شوهرمم که بلاخره سرکار بود ولی باز وقتی بود، همراه خوبی بود، مادرشوهر و بقیه هم گرفتاری خودشون رو داشتن و مامانم که دور بودن چون ما از دو روستای جدا هستیم، از کسی متوقع نبودم، اینطوری بهتر بود و تنها کمک و نیازم رو از خدا می خواستم، الحق که همیشه حضورش رو حس میکردم و بهترین یاور هست برام.
پسرمم از پوشک گرفته بودم، اما اصلا همکاری نداشت و الان که ۳ سال و ۵ ماهش هست، تازه ۲ ماهه که همکاری می کنه و خیلی سخت بود.
چیزی که این وسط کمکم هست، کتاب صوتی من دیگر ما استاد عباسی ولدی بود که بهم آرامش و انگیزه میداد و راه وچاه نشونم میده.
یکی از نقطه ضعف های من، دعوای بچه هاس ولی کلا بچه هام میدونن زدن در هرحال ممنوعه و به ندرت این کار رو میکنن خیلی جدی ولی بدون خشونت باید به بچها یاد داد. بعضی ها میگن بچه اس چیزی نگید ولی خط قرمز و چارچوب بچه هام، ممنوعیت زدن دیگران، زدن حرف زشت و انجام کار خطرناک هست.
من و همسرم همیشه سعی میکنیم جلو بچه ها، مهربون باشیم، با هم قرار گذاشتیم هر بحثی بود، بریم تو اتاق و مسئله رو حل کنیم و هیچ وقت اجازه نمیدیم کسی تو زندگیمون دخالت کنه و مشکلاتمون رو باهم حل میکنیم محترمانه...
باید خط قرمزهای زندگی مشخص بشه و واقعا آرامش مادر یکی از مهم ترین چیزها تو تربیت هست که اگر شوهر خوبی داشته باشیم که عالی و اگر نبود، با ارتباط خالصانه با خدا آرامش بگیریم تا تربیت همراه با آرامش داشته باشیم.
یه مدتی بخاطر دخالت اطرافیان و نداشتن خونه مستقل، واقعا کم آورده بودم ولی با گفتگو با همسرم که البته خیلی طول کشید تا اثر کنه به نتایجی رسیدیم و الحمدلله با اینکه هنوز تو همون خونه کوچک و شلوغ روستایی هستیم ولی مدیریت زندگی، بدون دلخوری فاحش، دست خودمون هست و آرامش خیلی زیادی نسبت به قبل داریم.
ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۱۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#ساده_زیستی
#تربیت_فرزند
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#قسمت_دوم
با دنیا اومدن دخترم تو اسفند ١۴٠٠، زندگی ما با سه فرزند شیرین تر شد، اوایل بخاطر کولیک و از پوشک گرفتن پسرم، تو دلم میگفتم نباید عجله میکردم ولی الان میگم خیلی هم عالی شده، دختر بزرگم میره کلاس اول، پسر سه ساله و نیمه ام هم با خواهر کوچکش بازی میکنن.
دخترم بسیار مسئولیت پذیر شده ، وقتی خونه س خواهرش رو نگه می داره تا به کارهام برسم و پسرمم که خیلی شیطون بود الان عاقل تر شده و این از برکات چند فرزندی است.
یه بحث دیگه من در اطرافیان هستن بچه مثلا ۴ تا دارند ولی با فاصله سنی زیاد، اینجوری بچه ها با هم ارتباط نمیگیرن، و دنیاشون باهم متفاوته، شاید من سخت بود برام فاصله کم ولی بچه ها باهم همبازی میشن و نرمال تر بزرگ میشن، بچه های با فاصله سنی زیاد، انگار تک فرزند هستن، اتفاقا سخت تر هست تربیتشون.
خدای من، مربی من، با دادن این فرشته ها، من رو تربیت میکنه، من آدم زود جوشی بودم، با هر فرزند کامل تر شدم، صبورتر و لطیف تر شدم و چی از این بهتر...
ارامش داشتن مادر در تربیت خیلی مهمه، سعی کنیم با یاد خدا آرام باشیم تا موفق تر باشیم.
بعضی موقعا به مادرایی فکر میکنم که نه از روی اجبار بلکه بخاطر شان اجتماعی به کار بیرون رو میارن و روزهای طلایی بودن با کودکان شون رو با دست خودشون از دست میدن( البته بجز کارهایی که زنان ضرورت داره که حضور پیدا کنن و کسایی که نان آور خانواده هستن) و شان زن رو کار بیرون منزل میدونن و خانه داری و انسان سازی زن رو دون شان😔
با خدای خودم که خلوت دارم، میگم خدایا من میگم به دیگران بچه بیارید، میترسم روزی بچه هام ناصالح بشن و این آدما بگن بیا اینم بچه زیاد، گفتیم بدرد نمیخوره، خدایا شرمندم نکن، تربیت فرزندان من دست خودت و اهل بیت علیهم السلام که من ناآگاه چیزی نیستم که بخوام تربیت کنم.
همیشه توکلم به خودش هست که بهترین یاور انسان فقط خودش هست و بس.
خدا روشکر میکنم اگر لیاقت مادری بنده های بیشتری از خودش رو به من بسپاره و مادر شیعیان بیشتری از آقامون باشم ان شاء الله.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌«همدم امروز ، یاور فردا»
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#امام_خمینی
"اگر بخواهید بیخوف و هراس مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و توطئههای آنان شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید."
🔹۷خرداد۶۳
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مقام_معظم_رهبری
✅ خانواده سنت الهی است....
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#خانواده_مستحکم
#دوتا_کافی_نیست
#جمعیت_مولفه_قدرت
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🚨 ارمغان شعار "زن زندگی آزادی" برای زنان غربی...
💥آمار های تکان دهنده از فرزندان بی پدر در کشورهای با سبک زندگی غربی...
👈 بیشترین آمار فرزندان بی پدر (۶۰ درصد) به فرانسه، کشور به اصطلاح مهد تمدن ها، تعلق دارد.
#انقلاب_جنسی
#تزلزل_خانواده
#سبک_زندگی_غربی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📢 فراخوان کانال «دوتا کافی نیست»
💥طرح به اشتراک گذاری تجارب
شما میتونید #تجارب زندگی خودتون رو برای ما بفرستین، تا بقیه هم استفاده کنن... قطعا شما تجربیاتی دارید که تو هیچ کانال و کتابی پیدا نمیشه...
✅موضوعات مورد نظر:
#فرزندآوری
با تولد فرزندان زندگی مشترک پر از نشاط و هیجان میشه، حضور بچه ها، تجربیات و نکات ارزنده ای رو برای پدرها و مادر ها به ارمغان میاره، که می تونه برای سایرین جالب و شنیدنی باشه
واکنش ها و عکسالعمل های مثبت و منفی سایرین نسبت به فرزندآوری، نیز می تونه، عبرت آموز و قابل تامل باشه
#اشتغال_زنان_و_مادری
کم نیستند، مادرانی که برای مراقبت و توجه و محبت بیشتر به بچه هاشون، از کاری که داشتند، چشم پوشی کردند. و یا هم زمان با اشتغال، از فرزندان خود مراقبت و نگهداری کردند. از مادرانه هاتون برامون بنویسید.
#ازدواج_آسان
برای برخی از جوانان، ازدواج به موقع و آسان، به یک رویا تبدیل شده، اما مطمئنم، کم نیستند کسانی که با توکل به خدا و با چشم پوشی از برخی رسومات، ازدواج ساده و موفقی داشتند.
با اشتراک گذاری تجربیات خود، کمک کنید تا این موضوع برای سایرین باور پذیرتر بشه
#سبک_زندگی
قطعا یکی از عوامل مهم و اثرگذار در تعداد فرزندان هر خانواده، فرهنگ و سبک زندگی حاکم بر خانواده هاست. خانواده های چندفرزندی با به اشتراک گذاری تجارب خود در این حوزه، می تونن الگو و راهگشای سایرین باشند.
#تربیت_فرزند
در مسیر تربیت صحیح فرزندان، تجارب ناب و ارزشمندتون رو با ما به اشتراک بگذارید. از بایدها و نباید ها که در این مسیر به کار گرفتین برامون بنویسید.
#بارداری
دورانی شیرین و خاطره انگیز، که با سختی های خاص خودش همراه است. از احساسات خود در این دوران برای ما بنویسد. از نکات کلیدی و کاربردی که دوران بارداری رو لذت بخش تر و راحت تر می کنه. از لحظات شیرین که باخبر شدین، به زودی مادر خواهید شد، بنویسید.
#سقط_جنین
سالانه بیش از ۲۵۰ هزار سقط جنینِ غیر قانونی در کشور اتفاق می افته، با بیان تجربیات و شنیده ها ی خود، به کاهش آن کمک کنید.
#غربالگری
متاسفانه آزمایش های غربالگری که در دوران بارداری انجام میشه، در ایران به صورت افسار گسیخته انجام میشه و برای مادران با استرس های زیادی همراه است. و بعضا به سقط جنین غیر قانونی ختم میشه. تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
#اقتصاد_خانواده
با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه و کاهش قدرت خرید مردم، مدیریت صحیح درآمدها و هزینه ها، امری اجتناب ناپذیر است.
به کدام یک از نیاز های خود اولویت میدهید؟!
صرفه جویی در هزینهها، با وجود داشتن چند فرزند چگونه امکان پذیر است؟!
چگونه فرزندانی قانع و مقتصد تربیت کنیم؟!
✍متن ارسالی:
🔸جامع و کامل و کاربردی باشه
🔹قابل پخش باشه😊
🔸در ابتدا یادداشت، هشتگ مربوط به موضوع نوشته بشه
⬅️ نکته: تجارب شما میتونه هم #تلخ باشه هم #شیرین!
👈 آیدی ارسال تجارب:
🆔 @dotakafinist3
🆔 @dotakafinist3
🌺 با ما همراه باشید.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ خدا رو شکر....
مدتی بود به علت شرکت در جهاد فرزندآوری و کثرت اولاد و کمبود فضا، دنبال تخت دوطبقه برای چیدمان و جاسازی ۴ فرزند در یک اتاق بودیم. در پرانتز از آنجا که اکثر رفقای بنده از سر طیف پزشکان مرفهند و بودجه و درآمد خانواده از ته طیف پاسداران کمتر مرفه و اینجانب مانند گروه اول به افزایش جمعیت کمک میکنم و مانند گروه دوم دخل و خرج میرسانم، لذا دست به حساب کتابمان باید اندکی دو دو تا چهار تا گونه باشد.😅البته که خدا رزاق است.
جست و جو را از خیابان وصال راسته تخت فروشی ها آغاز کردیم. زیبا بودند و چشم نواز. قیمت ها حدود ۲۵ تومانی میشد. لاجرم سطح توقع را پایین تر کشیده، به سمساری ها و در نهایت سایت دیوار شیراز رسیدیم.😅
در هر گام ۵ تومنی افت قیمت داشتیم تا رسیدیم به دو ملیون و پانصد تومان. حالا خود تعداد گام های رو به عقبمان را حساب کنید. تا اینجا توانسته بودیم یک صفر از رقم ماجرا کم کنیم💪
از قضا این بار در دایره دوار تقدیر باز به وصال رسیدیم. البته نه مغازه های شیک و پیک آن، بلکه خانه ای قدیمی در ته یکی از کوچه هایش که عزم بر فروختن تخت های چوبی عتیقه شان بعد از ۲۵ سال داشتند.
بالاخره در زمان خودش لاکچری طوری بوده. خریدیم و در یک اقدام وانت گونه، بار زدیم و راهی خانه شدیم.
فروشنده مهربان تعدادی میل بافتنی به ما اشانتیون داد. جفت بودند و زیبا. یکی از آن ها اما تک بود و به کار نیا. حکمتش را نفهمیدیم ولی از آنجا که ما استاد تعمیر هستیم نه تعویض، به امید روزی که جایی بکار رود خوشحال و پلنگک زنان از سود اضافی که کسب کردیم، راهی شدیم و غرق در سرهم بندی تخت ها.
مشعوف از این که ۲۰ میلیون نداشته از زندگی جلو افتاده که ناگاه متوجه سکوت مبهمی در خانه شدیم. سرشماري سرانگشتی از بچه ها بحساب آوردیم و دیدیم یکی کم است و سکوت بود و این برای مادران نشانه خوبی نیست🤨 یعنی یا باید صدای جیغشان در گوشت باشد یا جلوی چشمت تا آرامش داشته باشی و چه پارادوکس جذابیست جیغی و فریادی که آرامش بخش است. حداقل خیالت راحت است که سالم اند😁
از پی اش رفتیم. همان میل بافتنی تک بی حکمتِ بکار نیا را در دستانش دیدیم. کم سن بود و بی عقل و در تصوراتش آن را با چوب طبل اشتباهی گرفته بود و گوشی تازه قسط به پایان رسیده مادر را به جای تنبک و آن چنان موسیقی دلنوازی در خلوت برای خود نواخته بود که صفحه ال سیدی جیغ بنفشی کشیده بود و به کما فرو رفته بود و اشانتیون ۲۵۰۰ تومنی، دو نیم میلیون خرج روی دستمان گذاشته بود😢 و البته که خدا رزاق است.
داشت بادمان پنچر میشد که پدر فهیم ماجرا، جوری وارد مدیریت کردن فضا شد در قالب جملاتی از قبیل خداروشکر که به چشمشان نزدند، خدارو شکر به چارشان نزدند و خلاصه داشت میل بافتنی را به اقصی نقاطشان فرو میکرد که آنچنان راضی شدیم و گفتیم بس است دیگر مرد.
کله بچه را بوسیده و ضمن تشکر از نزدن آسیب بیشتر، همه سجده شکری رفته و شاد و خرم به ادامه ماجرا پرداختیم😁
#فرزندآوری
#مدیریت_اقتصادی
#رزاقیت_خداوند
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ ایده جالب تجربه ۳۲۴ برای طراحی و چینش تخت بچه ها با هدف مدیریت فضای کوچک خانه.
👈 این تخت ها در واقع دو تخت دو طبقه ی مجزا هستند که داخل همدیگه بسته شدند. ابعاد تشکها ۸۰*۱۸۰ هست. شما می توانید تجربه ۳۲۴ را اینجا بخوانید.👇
https://eitaa.com/dotakafinist1/3408
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۱۱
#رویای_مادری
#ناباروری
#سختیهای_زندگی
#فرزندآوری
#قسمت_اول
سال ۸۴ بود، ۱۹ ساله بودم و تازه دانشگاه قبول شده بودم، می دونستم بابام تا درس و دانشگاهم تموم نشه، موافق ازدواجم نیست، به همین خاطر با خیال راحت داشتم درس می خوندم.
اون موقع خواهر سومم با ۱۴ سال اختلاف سنی با من دوساله بود و زندگیمون رو از سکوت و یکنواختی در آورده بود، تا اینکه مادر همسرم منو در مسجد دیده بود و فرداش اومدن خواستگاریم و در کمال تعجب و علی رغم سخت گیری هایی که قبلا با دیگر خواستگارام داشت. بابام خیلی راحت گفتن که همسرم به دلش نشسته و پس از تحقیقاتی که انجام دادن، ما به صورت کاملا سنتی ازدواج کردیم.
یه چند ماهی که از عقدمون گذشت، متوجه دخالت های خانواده همسرم شدم البته همسرم خیلی سعی می کرد که خاطر من مکدر نشه ولی نمی دونم چرا بی دلیل از هر کاهی، کوه
می ساختن و بهانه پشت بهانه، خیلی سخت
می گذشت چون واقعا مونده بودم چه طور باهاشون رفتار کنم که سوء تفاهم نشه و ارتباط بهتری داشته باشم ولی بازم برای کوچک ترین حرف و رفتاری، بهانه ها شروع می شد، خیلی سعی می کردم احترامشان رو نگه دارم ولی باز طبق روال قبل، چیزی تغییر نمی کرد.
با این حال من درسم رو می خوندم و تنها چیزی که منو به ادامه ی این زندگی راغب می کرد پاکی و صداقت همسرم بود.
پدر شوهرم قول های بسیاری برای کمک بهمون داده بودن ولی همگی بعد از عقد به فراموشی سپرده شد. ناگفته نمونه همسرم از وقتی خدمت سربازیش تموم شده بود تا زمان ازدواج، تو مغازه باباش کار می کرده بدون دریافت هیچ حقوق و دستمزدی و به این امید که بعد از ازدواج باباش، برای اداره زندگی بهش کمک کنه که عملی نشد.
یک سال از عقدمون گذشت و با اینکه دوران عقد برا بیشتر زوج ها شیرین ترین ایام هست، برای منو و همسرم خیلی سخت می گذشت، نمی دونم چرا، با وجود اینکه خودشون منو پسندیده بودن و حتی از نظر شرایط خونوادگی هر دو خیلی به هم نزدیک بودیم، ولی دلیل این بهانه جوییها مشخص نبود و من سعی می کردم که خانواده ام متوجه این مسائل نشن، چون واقعا همسرم رو دوست می داشتم، دلش پاک و صاف بود و بی ریا و این بود دلیل تحمل تمام سختی ها و اشک ها و غصه ها و سوال های بی جواب.
بعد از یک سال، با یک عروسی ساده، زندگیمون رو در یک خانه ای که هنوز کاملا تکمیل نبود ولی چون اجاره ی کمی داشت، شروع کردیم به امید اینکه مستقل میشیم و کم کم اوضاع رو به راه میشه ولی شرایط بهتر نشد که بدتر شد تا اینکه بارها منو همسرم تصمیم گرفتیم توافقی از هم جدا بشیم، همه ی این ها در حالی بود که من تمام تلاشم رو می کردم که خونواده ام متوجه نشن.
یک سال گذشت به خاطر شرایطی که داشتیم به بچه فکر نمی کردیم، هر دو افسرده شده بودیم چون دلیل این سنگ اندازی ها رو نمی دونستیم.
برای اینکه بتونم زندگیمون رو حفظ کنم مسئله بچه رو با همسرم مطرح کردم ولی زیاد موافق نبود ولی می گفت به خاطر این همه سختی که برا من تحمل کردی، نمی خوام لذت مادر شدن رو ازت بگیرم شاید با اومدن بچه زندگیمون از این بی روحی و افسردگی در بیاد.
بعد از گذشت چند ماه که باردار نشدم برای بررسی اولیه رفتم دکتر و اونجا بود که دکتر با دیدن آزمایشی که برا همسرم داده بودن، گفتن که مشکل جدی تو آزمایشات همسرم هست که هیچ راه درمانی نداره و شما هیچ وقت نمی تونید بارداری طبیعی داشته باشید.
دنیا رو سرم خراب شد، دیگه هیچ انگیزه ای نداشتم، هر ماه که می گذشت دکتر دیگه ای رو انتخاب می کردم ولی همه حرفشون یکی بود. دیگه به هیچی فکر نمی کردم فقط هدفم بچه بود، با این اوضاع درس می خوندم تا بتونم کار کنم و از عهده ی خرج و مخارج دکتر و هزینه های سنگین ناباروری بر بیام.
جالبه و شاید برای بعضیا خنده دار که نشستن تو نوبت های طولانی دکتر برام اصلا خسته کننده نبود، گاهی روزهایی که قرار بود برم با دکتر جدیدی ویزیت بشم اون روز صبح رو سر از پا نمیشناختم، تفریحم شده بود که با دکتر جدیدی ویزیت بشم شاید یکی حرف جدیدی بزنه و راه درمانی پیدا بشه ولی هرچه پیش می رفتیم یاس و ناامیدی بیشتری تو حرف های پزشکان دیده می شد.
موضوع ناباروری و البته انکار از طرف خانواده همسرم که مشکل پسر ما نیست، هم به حرف های قبلیشون اضافه شده بود و من همچنان این زندگی رو با چنگ و دندون نگه می داشتم.
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۱۱
#رویای_مادری
#ناباروری
#سختیهای_زندگی
#فرزندآوری
#قسمت_دوم
البته خیلی کمک پدر مادرم و خواهرام، به من کمک کرد تا بتونم این سختی ها را پشت سر بذارم...
بعد از چند سال زمینی که خریده بودیم که بتونیم خونه بسازیم رو به خاطر هزینه های درمان فروختیم و با بخشی از اون پول یه خونه ی کوچیک نیمه ساز و البته پایین شهر خریدیم و با کمک پدر و مادرم و فروش طلاهام و وام تونستیم به ماشین بخریم که بتونیم راحت تر روند درمان رو ادامه بدیم.
آخه ما دکتر های مختلف تو شهرهای قم و تهران هم می رفتیم ولی با اینکه حرف همه یکی بود و سال های سال می گذشت ولی نمی تونستیم قبول کنیم که بچه دار نخواهیم شد.
۴ بار ای وی اف ناموفق منو از پا نمی نداخت و من خسته اما با کور سویی از امید ادامه می دادم، تا اینکه بعد از گذشت ۱۶ سال و تو ای وی اف پنجم در سن ۳۷ سالگی باردار شدم.
وقتی نتیجه ی آزمایشم رو گرفتم، همه گریه می کردیم، تو مدت ۱۵ روز از زمان ای وی اف تا گرفتن نتیجه ی آزمایش به دو تا شهید متوسل شده بودم. وقتی به همسرم زنگ زدم و نتیجه آزمایش رو گفتم، شوکه شده بود، اصلا نمی تونست حرف بزنه و هنوز که هنوز میگه باورم نمیشه...
مادر شوهر و پدر شوهرم دارن لحظه شماری می کنن برای دیدن کوچولوی ما، اینقدر خوشحال هستن که بچه ی من دختره چون ۵ تا نوه ی پسر دارن، میگن زنی که بچه اولش دختر باشه، قدمش پربرکته.
فرشته کوچولوی من اومده تا همه ی سختی ها و رنج هایی که کشیدیم رو از زندگیمون پاک کنه، الان که دارم این پیام رو میدم به فضل و لطف خدا به زودی فرشته ی کوچولو و ثمره ی عشقمون یا به قول آقام معجزه ی زندگیمون به دنیا میاد.
از همه اعضای کانال و مامانای عزیز می خوام برام دعا کنن که کوچولوی من سالم به دنیا بیاد و یه خواسته ی دیگه ای که داشتم اینه که برام دعا کنند تا بتونم دوباره فرزند دیگه ای داشته باشم با اینکه ای وی اف و درمان ناباروری پروسه ی سخت، وقت گیر، پر استرس ، پر هزینه هست و از الان دارم دوباره رو آقام کار می کنم که برای دومی هم باهام همکاری کنه 😊
و در پایان برای تمام چشم انتظار ها دعا کنید که طمع شیرین و وصف نشدنی مادر شدن رو بچشند.
دلیل اینهمه پر حرفی این بود که بگم موضوع ناباروری مشکلی بزرگ البته اغلب قابل درمان هست اما وقت گیر، با هزینه های سرسام آور و مهم تر این که اکثرا زوج های نابارور درک نمی شوند و باید به تنهایی این مسئله سخت رو پیش ببرند.
امید که به این مسئله جدی تر توجه شود.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ سومین رویداد ملی «مادران قاسمپرور» در شانزدهم دیماه ۱۴۰۱ در استانهای مختلف ایران برگزار خواهد شد.
👌 به مادرانی که از روز شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی (۱۳۹۸/۱۰/۱۳) تا سومین سالگرد شهادت این سردار بزرگ نام فرزندشان را «قاسم» گذاشتهاند و تاکنون به آنها تندیس تقدیم نشده، نشان ملی «مادران قاسمپرور» اهداء خواهد شد.
🕘 مهلت ثبت نام:
چهارم دی ماه لغایت دوازدهم دی ماه ۱۴۰١
ثبتنام از طریق آدرس👇
🌐 https://b2n.ir/rooydad_meli
و یا آیدی👇
🆔 https://eitaa.com/rooydad_meli
@madaranghasemparvar
#فرزندآوری
#سلیمانیها_در_راهند
#مادران_قاسم_پرور
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۱۲
#فرزندآوری
#مدیریت_اقتصادی
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#خانواده_دوستدار_فرزند
من در سال ۸۴ با همسرم به طور کاملا سنتی عقد کردم و دوران سخت و طاقت فرسای ١/۵ ساله را شاید به تلخی، به امید زندگی زیر یک سقف مشترک سپری کردیم.
عقد بسیار ساده و مقارن با نیمه شعبان بود، گرچه با تاخیر یکماهه میتونستیم عید فطر پیش رهبری عقد بشیم، ولی از ترس از دست دادن همدیگه طی این مدت، ترجیح دادیم زودتر عقد بشیم.
مادرم از اول مخالف ازدواج ما بود و تمام این تلخی های عقد هم مربوط به رفتار نسنجیده ایشون بود، که خاطرات تلخش را تا ابد برای ما باقی گذاشت.
ولی در این دوران واقعا همدل بودیم و سعی کردیم تا از این فرصت برای رفع نواقصمون کمک بگیریم و رشد کنیم تا بعد راحت تر کنار هم باشیم، با گفتگو و نوشتن، نامه نگاری هایی که گاه حامل آنها خودمون بودیم و هرجا سختمون بود، صحبت کنیم، می نوشتیم.
بالاخره فروردین ۸۶ با سفر به مشهد و بعد هم یک ولیمه مختصر مستقل شدیم در شهری دور از خانواده ها...
۲ سال در غربت زندگی کردیم که سرشار از خوشی بود و تنها لحظات تلخ آن را مادرم رقم میزد.
مادر من معلم بودن و بصورت کاملا افراطی درگیر کارشون بودن و به همین جهت من از کار بیرون منزل متنفر شده بودم، علیرغم درس خوبم که در مدارس تیزهوشان بودم.
یک تجربه ی تلخ، سقط در یک سال و نیم بعد از ازدواجم در غربت داشتم که خیلی از نظر روحی برای من سخت بود و زمینه ای شد تا به فکر انتقال به شهر خود شویم و در کمال ناباوری این اتفاق افتاد و در سال ۸۸ بازگشتیم.
در سال ۸۹ خدا پسرم را به ما عطا کرد، من با فکر فرزندان زیاد و یک خانم خانه دار به تمام معنا به جنگ با عرف خانواده و بویژه مادرم رفته بودم.
۲ سال و ۳ ماه بعد دختر اولم را باردار شدم، کاملا به اختیار، تا سه ماه مادرم را مطلع نکردم تا آرامش بیشتری داشته باشم و این اتفاق در بارداری های بعدی هم افتاد.
بارداری فوق العاده سختی داشتم و در ماه آخر استراحت مطلق کامل، به اجبار ماه آخر را به مادرم که به اصرار من بازنشسته شده بود، زحمت دادم. که قدر دان زحمات شون هستم.
دختر اولم بعد از فراز و نشیب سخت بارداری خیلی راحت در فروردین ۹۲ به دنیا آمد و یک موجود بی دردسر و کاملا مستقل، طوری که این بار با فاصله ی کمتر، تصمیم به بارداری مجدد گرفتم. قصه ی زایمان زودرس و استراحت مطلقی که به دلیل نداشتن کمک، رعایت نکردم.
دو روز قبل از مراسم ازدواج تنها برادرم با ۴۲ روز تفاوت پزشکی دختر دومم را به دنیا آوردم، خدارا شکر سالم و به شکل طبیعی...
دو و نیم سال از تولد فرزند سوم گذشته بود که تصمیم به داشتن فرزند بعدی گرفتیم و در این زمان مقام معظم رهبری هم تاکید به فرزند آوری بیشتر داشتن و ما مصممتر ازقبل و حق به جانب تر، برای مواجهه با افرادی که دائم ما را سرزنش میکردند به راهمون ادامه دادیم.
و خداوند لطفش را شامل حالمون کرد و در سال ۹۷ دختر سومم را به ما عطا کرد.
در ضمن ما با اقتصاد مقاومتی و با یک حقوق زندگی را به خوبی مدیریت میکردیم و خیلی از موارد مصرفی اعم از خوراکی و پوشاکی را در خانه تولید میکردیم. میتونم به جرات بگم لباس کل اعضای خانواده دوخت خودم بود، بخاطر علاقه ی زیادم به خیاطی، همسرم هم خیلی همراهی میکردن در خرید پارچه های متنوع و با وجود تعداد زیاد مون، همیشه در فامیل هم خوش پوش بودیم و هم نوپوش با هزینه ای گاها یک چهارم بقیه....
با تولد هر فرزند رزق مادی و معنویمون بیشتر شد، باتولد پسرم ماشین نو خریدیم، با تولد دختر اول یک زمین با فروش طلاهای پس اندازم و با مساعدت خانواده ام و لطف خدا سال ۹۴ خونه ای بزرگ ولی قدیمی و تقریبا دور از مرکز شهر خریدیم.
با تولد دختر سوم گرچه تصادف سختی کردیم و ماشین مون تقریلا کامل از بین رفت ولی جز شکستگی پای پسرم و شانه ی دختر اول و مقداری جراحات دیگر خدا را صد هزار مرتبه شکر همه زنده ماندیم و بعد از مدت کوتاهی هم در سلامت کامل بودیم و هم یک ماشین بهتر و بزرگتر از قبل خریدیم.
بعد از گذشت دو سال و نیم از تولد فرزند چهارم تصمیم به بارداری مجدد گرفتیم که بخاطر فوت غافلگیرانه ی مادر شوهرم و شرایط روحی همسرم و بعد هم خواست خدا، یکسال و نیم این تصمیم به تعویق افتاد، تا اینکه به لطف خدا دوماه هست که باردار و طبق معمول مادرم بی اطلاع!
من نوه ی اول خانواده مادریم هستم، لذا در این سبک زندگی و فرزندآوری پیشگام بودم و تقریبا رسم غلط و منحوس دوتا بچه کافیه را که به شکل جدی در نسل مادران ما رسوخ کرده و ادامه داشت را برچیدم و این نهضت با تلاش بقیه نیز ادامه پیدا کرده الحمدلله.
از خدا میخواهم که به همه ی زنان سرزمینم که آرزوی مادر شدن دارند، توفیق مادری با فرزندانی صالح و سالم عطا کند، و مرا هم در این راه کمک نماید.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_علی_صفایی_حائری
📌بندگی دنیا، اسارت و خسران محض...
بر فرض كه ما به ثروت ها و لذت ها برسيم و در هر دقيقه چند ميليون تومان به چنگ بياوريم. اين همه ثروت و لذت در ما چه استعدادى را زياد مىكند؟
اين ما هستيم كه ثروت ها را زياد كرده ايم اما ثروت ها، چه؟ فقط نيروى ما را مصرف كرده اند و روى هم جمع شده اند.
بر فرض اين ثروت ها به ما رفاه و آسايشى بدهند اما بيشتر از اينها از ما گرفته اند. ما براى رفاه، به اين همه استعداد نياز نداشتيم. ما براى رفاه به انسان بودن نياز نداشتيم.
يك زنبور عسل به رفاه در سطح عالى ترى رسيده بدون اين كه اين همه استعداد داشته باشد. بدون اين كه از فكر، عقل، اختيار، وجدان و فرقان برخوردار باشد.
[حیوانات] لباسشان همراهشان است و خوراكشان دم دستشان و هيچ گاه خودكشى هم نكرده اند، زيرا خودآگاهى نداشته اند.
عبوديت در راه نفس و خلق و دنيا و شيطان، چيزى جز از دست رفتن و چيزى جز خسارت نيست. بندگىِ اينها اسارت است و بندگىِ حق، آزادى است.
📚 مسئولیت سازندگی، ص ۷۷
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075