eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
-640803071_-212508.mp3
4.85M
✅ فرزند دوم و القائات اشتباه والدین به فرزند اول 🕋 @NasleTohidi کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ معرفی پزشک... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
از همون لحظه که دادنش بغلم 😍چشمامو میبندمو 😌 بوش میکنم 👶 بوی نی نی کوچولویی که نه ماه🤰 تو وجودم پرورشش دادمو، باهاش از دنیای بیرون گفتم رو با تمام وجود به ریه هام میدم ☺️ بعد دست کوچولوشو میگیرمو انگشتای ریزه میزشو میگیرم تو دستمو میگم خوش اومدی به زندگیمون میوه ی دلم و پیشونیه کوچولوشو میبوسم 😘 بعد دستای فسقلیش بعد پاهای نازش اون تو خواب بهم لبخند میزنه😌 من دلم ضعف میره براش 😍 اسمشو میذاریم رقیه سادات ☺️ براش گلسرای رنگی میخرم 😃 پنسای خرگوشی و میزنم به اون یه ذره موهای کوشولوش 👶 براش پاپوشای خوشگل میخرمو درست میکنم و به پاهای کوچولوش میکنم اونم با تعجب نگاه کنه به پاهاشو انگار کشف بزرگی کرده 😳 تاپ سفید با دامن تورتوری قرمز با جوراب شلواری سفید پاش میکنم که تاتی تاتی کنه بره بغل باباش 🤗 اونم انقد ماچش کنه که به مرز خفگی برسه بازوهای نازشو یواش گاز میگیرم 😅 که دردش نیاد میدونم دلم طاقت نمیاره و محکمه محکم میبوسمش 😍 اون میخنده و مرواریدایی که تازه نیش زدن رو به نمایش میذاره من دلم غش میره برای خنده هاش 😋 براش روسری های رنگاوارنگ میخرمو یادش میدم چجوری سرش کنه درست مثه خودم☺️ ولی اون چون هنوز کوشولوعه سعی میکنه روسری رو از سرش در بیاره و باهاش بازی کنه 😂 آخرم نمیتونه و لجش در میاد 😖 جیغ میزنه منو باباییش میخندیم از تلاشش و گریه اش 🤣 بغل میگیرمش و حسابی بوی موجودی که ثمره ی وجودمه رو به ریه هام تزریق میکنمو با تمام وجودم خداروشکر میکنم بابت این نعمت 👼 بعد میبرمش تو آشپزخونه یه زیرانداز پهن میکنمو آرد و کره و خلاصه بساط شیرینی پختن🍩 رو پهن میکنمو یکم آرد و کره میذارم جلوش میذارم باهاشون بازی کنه😉 و ذوق کنه حسابی سرو کلشو پر آرد کنه منم بخندم از کاراش 😂، خمیری که با دستای خوشگلش درست کرده رو میذارم کنار شیرینی های خودمو🍪 میذارمشون تو فر تا بپزن اونم بشینه کنار گاز و به فری که چراغش روشنه زل بزنه 😳 و شیرینی هارو نگاه کنه که دارن پف میکنن و آماده میشن 😲 منم بلندش میکنمو یه بوسه محکم از لپای تپلش میگیرم تو بغلم فشارش میدم 😍 و میبرم تمیزش میکنم. همون موقع باباش میاد بلند میشمو همونجور که با یک دست دخترمو تو بغلم گرفتم دست آقامونو میبوسم اونم پیشونیمو میبوسه ☺️ دخترم خودشو پرت میکنه بغل باباش اونم ذوق میکنه و غرق بوسش میکنه 😚 صدای خنده هاشون بلنده و من میرم سمت آشپزخونه سینی چای و شیرینی نی نی پز 🍪 رو میارم تا خستگی آقامون در بره نی نی اشاره می‌کنه و میخواد بفهمونه من درست کردم 😋 منم میخندمو میگم این شیرینیا خوردن داره 😜 چون نی نی پزه 😏 اونم یه شیرینی بر میداره میذاره دهنشو میگه اووومممم 😋 و هردومونو تو بغلش میگیره ... 💝 ✍ زهرا سادات هاشمی 👈 من و همسرم هفت ساله ازدواج کردیم و هنوز خدا بهم فرشته کوچولو هاش رو به امانت نداده از شما و اعضای خوب کانال میخوام که برای همه کسانی که مثل ما هستن دعا کنید ما هم لیاقت مقام پدر و مادر شدن رو داشته باشیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
ارث فرزندان من، عشق حسین بن علی است از خدا در روضه ها، نسل حسینی خواستم 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ شأنِ زن مسلمان، بالاتر از این حرف هاست... 📌من به خانمهای مسلمان، به خانمهای جوان و به خانمهای خانه‌دار عرض میکنم: سراغ این که غرب مثل خوره به ‌جان جوامع دنیا و از جمله جوامع کشورهای درحال توسعه و کشورهای رو به پیشرفت و از جمله کشور ما انداخته است، نروید. مصرف باید در حدّ لازم باشد، نه در حدّ اسراف. ... شأنِ زن مسلمان بالاتر از این حرفهاست که اسیر زر و زیور و جواهر آلات و از این قبیل شود. 📌نمیخواهیم بگوییم اینها حرام است؛ میخواهیم بگوییم شأن زن مسلمان بالاتر از این است که در دورانی که بسیاری از مردم جامعه ما محتاج کمکند، کسانی بروند پول بدهند طلا بخرند، زینت‌آلات بخرند، وسایل زندگی رنگارنگ بخرند و در انواع و اقسام روشها و منشهای زندگی، اسراف کنند. ، الگوی زن مسلمان نیست. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ تولد ۵ قلوها در شیراز😍😍 🔺رئیس بیمارستان حضرت زینب(س) شیراز میگه مادر ۲۹ ساله اهل جویم لارستان در بیمارستان حضرت زینب ۵ قلو زایمان کرد. 🔺این مادر که دومین بارداریش رو تجربه می‌کرد، یک دختر و چهار پسر به دنیا آورده. 🔺خوشبختانه همه نوزادان سالم هستن و از دستگاه تنفسی استفاده نمی‌کنن ‌و فقط بخاطر اینکه در میانگین وزنی یک کیلوگرم تا ۱.۵ کیلوگرم قرار دارن، در آی‌سی‌یو هستند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیا از اینا می ساختن، وقتی بچه بودن؟😎 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ موانع تولید نسل را بردارید. 💥هشتاد میلیون جمعیّت در یک کشور، آبرو برای این کشور است؛ اینکه من اصرار میکنم که حتماً بایستی تکثیر نسل بشود، خانواده‌ها باید فرزنددار بشوند -فرزندهای بیشتری- برای این است که فردای این کشور به همین جوانها احتیاج دارد و جوان و نیروی انسانی چیزی نیست که انسان بتواند از خارج وارد کند؛ بایستی خود کشور آن را تأمین بکند. 📌ما چند سال قبل اصرار کردیم، گفتیم -در سخنرانی، در جلسات خصوصی با مسئولین- که موانع تولید نسل را بردارید؛ مسئولین هم قبول کردند، تصدیق کردند حرف ما را، منتها در متأسّفانه موانعی وجود دارد؛ آن‌چنان که باید و شاید به این نسخه‌ی اسلامی که «تَنَاکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا فَاِنّی اُباهی بِکُمُ الاُمَمَ یَومَ القِیامَة» عمل نمیکنند، [امّا] به نسخه‌ی غربی عمل میکنند!! این یکی از موانع پیشرفت ما است. (۹۷/۱/۱) «دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
دوتا کافی نیست
#مقام_معظم_رهبری ✅ موانع تولید نسل را بردارید. 💥هشتاد میلیون جمعیّت در یک کشور، آبرو برای این کش
۱/جناب آقای دکتر عین اللهی باسلام و احترام اخبار نگران کننده ای از شیوه عزل و نصب در وزارت بهداشت به گوش می رسد. برادرانه نکاتی را عرض می کنم: -اکنون با توجه به شرایط همه گیری کرونا در کشور، تدوین یک برنامه دقیق و انتصاب مدیران شایسته، مهمتر از هرگونه بازدید میدانی است. ۲/ -مراقبت فرمایید، گزینه هایی که برای انتصاب بررسی می کنید، کانالیزه به شما معرفی نشوند، حتی از طرف نزدیکان و خویشاوندان. اگر مقدور نشد، گزینه ها را از چند کانال، با تفکرات و سلایق گوناگون بپذیرید. -به توصیه پدرخوانده های وزارتخانه، توجه نکنید وگرنه توفیقی بیش از گذشتگان نخواهید داشت. ۳/ عمل به توصیه پدرخوانده ها، شما را از نعمت نیروهای کارآمد، جهادی و دلسوز محروم می کند. -وزارت بهداشت احتیاج به خانه تکانی مفصل و چابک سازی دارد و این مهم، میسر نمی شود مگر با تغییر . ۴/ تغییر مدیران میانی کار دشواری است و بسیاری از موجهین، مانع آن خواهند بود. لطفا پایمردی کرده و در این موضوع کوتاه نیایید. -در موضوعات حیاتی و دوست و دشمن را بشناسید؛ پیش از آنکه دیر شود. دعاگوی توفیق روزافزون شما ✍ حسین مروتی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما ✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
دختر ایشان: تابستان ۵ سال پیش که آن موقع پسر من ۱۲ ساله بود و تا به حال بدون مادرش و پدرش جایی نمانده بود، پدرم به من گفتند که اجازه بده یک ماه پیش من باشد. گفتم اختیار ما دست شما است. ... همان لحظه که من پسرم را پیش آنها گذاشتم، اینها می‌خواستند با ماشین به سمت تهران بروند. پسر من را جلو نشاندند و گفتند که الان آقا صدرا همراه ما هستند، حساب و کتاب این چند وقت ما هم دست آقا صدرا است. آن مبلغ مالی‌ای را هم که داشتند به او داد و گفت این دست تو باشد. ما هر وقت خواستیم خرید کنیم از تو پول می‌گیریم. یعنی از همان اول کار که بچه‌ی ۱۲ ساله را پیش خودشان گرفتند، به او مسئولیت دادند. نوجوان بیشترین چیزی که نیاز دارد احساس بزرگسال شدن است. این حس را کاملاً به او دادند ... بعد صحبت می‌کردند. حالا به نظر شما کجا ضرورت دارد خرج کنیم؟ این را بگیریم یا نگیریم؟ اگر تو صلاح می‌دانی ما می‌گیریم. اگر تو صلاح ندانی نمی‌گیریم. این صحبت‌هایی که بین آنها می‌شد خیلی برای رشد شخصیتی پسر من موثر بود. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ معرفی پزشک... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۷۰ سال ۱۳۸۵ وقتی من تقریبا ۱۶ سال داشتم ازدواج کردم، با یه جهیزیه بسیار ساده و فقط ضروری، بچه ی آخر خونه بودم با یک برادر و یک خواهر قبل از خودم، یک سال عقد بودیم و من همون سال دوم دبیرستان رو خونه ی پدری گذروندم، دوم دبیرستانم که تموم شد عروسی کردیم بدون تشریفات و برگزاری جشن عروسی و با یک مسافرت یک روزه به قم و زیارت بارگاه حضرت معصومه زندگیمون رو شروع کردیم. به غیر از مدیر مدرسه مون که از دوستان همسرم بودن بقیه از ازدواج من خبر نداشتن و قرار شده بود کسی متوجه این قضیه نشه. خلاصه قرار براین شد که من سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی رو در کنار همسرم و زیر یک سقف مشترک ادامه بدم. همسرم هم که مشعول به تحصیل بود از این قضیه استقبال کرد، من که با اشتیاق تمام درس میخوندم و یادمه همون سالها با این که هم باید خونه داری میکردم و هم درس میخوندم هر سال شاگرد ممتاز کلاسمون میشدم. همسرم هم تشویقم میکرد که حالا که درسم خوبه ادامه بدم. دو سال از زندگی مشترکمون گذشته بود که عزم کوچ به شهر دیگه ای رو کردیم به خاطر درس و کار همسرجان، درست زمانی بود که من امتحانات ترم دوم پیش دانشگاهی رو داده بودم، برام خیلی سخت بود این جابجایی و دور شدن یکباره از خانواده و جدایی😢 اما چاره ای جز این نبود ما که تا قبل از این خونه ی پدرشوهرم زندگی میکردیم و نه از کرایه خونه ها خبر داشتیم و نه قیمت رهن خونه ها، من یه مقدار طلا داشتم که توی عروسی هدیه گرفته بودم، تصمیم گرفتیم اونها رو بفروشیم تا بتونیم پول پیش خونه رو جور کنیم که همین کار روهم کردیم . البته من همون سال کنکور دادم و قبول نشدم به خاطر مهاجرت یکبارمون به شدت ناراحت بودم و به خاطر همین دیگه مثل قبل دل به درس نمیدادم و نمیخوندم یه مدتی گذشت و من تصمیم گرفتم تو ی این تنهایی دوباره رو به درس بیارم چون خیلی اوضاع خسته کننده و تکراری شده بود، برای دختری که دائم یا مدرسه بود یا مهمونی خونه ی مادر و مادرشوهر و اقوامی که نزدیکمون بودن یا خرید یا خیلی کارهای دیگه حالا از من یه دختر تنها و ناراحت ساخته بود. چندماهی از هجرت مون نگذشته بود که متوجه شدم باردارم🙊 منو همسرم که اصلا بچه نمیخواستیم😳 من تازه داشت اوضاع روحیم خوب میشد به هر حال کاریش نمیشد کرد بعد از تقریبا چهار سال باردار شده بودم اما نمیخواستم این بارداریم مانعی برای درس خوندنم باشه، تصمیم گرفتم به صورت غیر حضوری درس بخونم که هم لطمه ای به زندگیم نخوره و هم توی خونه کنار همسر و بچه ای که چندماه دیگه میخواست متولد بشه باشم. و البته اینطوری مشکل مسافت و دوری راه هم حل میشد. دوران بارداری و زایمان راحتی رو گذروندم و همزمان هم درس میخوندم تا این که پسرم دو ساله و نیمه شد که یک دفعه همسرجان ازم خواست که دیگه درس رو ادامه ندم و کنار بگذارم😞خیلی برام سخت بود اما حفظ زندگیم برام مهمتر بود و اولویت داشت به خواست و اراده ی همسر جان و علی رغم میل باطنیم درس رو کنار گذاشتم البته این روهم بگم از همون سالی که من ازدواج کردم به خاطر یه سری مشکلاتی که بین دوتا خانواده پیش اومده بود که مجال گفتنش اینجا نیست دائما حرفو حدیث بود تو خونه و مخالفت همسرم هم، بی تاثیر از این قضیه نبود. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۷۰ پسرم خیلی تنها بود، خیلی خوب میشد اگه یه همبازی پیدا میکرد. تصمیم داشتیم که بچه دار بشیم، پسرم که دقیقا سه ساله بود متوجه شدم باردارم اما نمیدونستم چطور باید به خانوادم قضیه ی بارداریم رو بگم چون میدونستم اصلا واکنش خوبی نشون نمیدن، مامانم به شدت مخالف بچه دار شدن من بود و همیشه میگفت بچه دوتا خوبه ولی برا تو که مستاجری و شوهرت تو رو برده شهر غربت، همین یکی بسه. خلاصه روز موعود فرا رسید و خانوادم فهمیدن که من باردارم، مامانم از همون اول بهم گفت که کاری نداره و چون به حرفش گوش ندادم برای زایمانم نمیاد ،اما بعدش دلش سوخت و گفت دعا میکنه که این یکی دختر بشه که دیگه نیارم😔 خواه ناخواه حرفهای دیگران داشت روم تاثیر منفی می ذاشت، دست خودم نبود شهر غربت، تنهایی، دوتا بچه، مستاجری....... و خیلی حرفهای دیگه که ازش تو ذهنم غول ساخته بودن، من تقریبا اعتقادی به روزی مادی و معنوی که بچه با خودش میاره نداشتم، اینقدر که تو گوشم خونده بودن همه چیز گرونه، زندگی سخته، کی گفته خدا الکی روزی میده، خدا عقل داده باید فکرتو به کار بندازی بعد بگی خدا گفته و.......... ذهن من پر از این افکار منفی بود، این بار هم خدای مهربونم بهمون یه پسر خوشگل هدیه داد و من رو متوجه کرد هیچ چیز بی خواست و ارادش شکل نمیگیره... مامانم برا زایمانم نیومد ولی خدای بزرگم منو تنها نگذاشت و یکی از بهترین دوستانم رو بدون اینکه بهش بگم که دارم میرم بیمارستان و از طریق پسر کوچیکم متوجه شده بود به بالینم فرستاد که کمکم کنه و تا عمر دارم شرمنده ی دوستم هستم بعد زایمانم با دیدنش گل از گلم شکفت، منتظره هیچکس نبودم و ناراحت اما خدا میدونه وقتی دوستم رو پشت در اتاق زایمان دیدم چقدر خوشحال شدم. این بار هم به خواست و اراده ی خداوند زایمان نسبتا راحتتری از قبل داشتم و پسرم رو که پر از روزی معنوی بود در آغوش کشیدم. شاید روزی مادی پسر دومم خیلی محسوس نبود یا به چشم من نیومد اما به شدت روزی معنوی زیادی داشت که قابل شمارش نیست. پسر دومم هم خیلی زود قد کشید و بزرگ شد و هم چنان تیکه و کنایه های خانواده تمومی نداشت و وجود من رو پر از اضطراب میکرد. نزدیکای اربعین امام حسین علیه السلام بود که همسرم قصد سفر به کربلا کردن، خیلی دوست داشتیم که با هم بریم اما نشد، همسرم گفت به نیابت از من این سفر رو میرن و اولین نگاهی که به حرم ابا عبدلله انداختن حاجت من رو میخوان، ازم پرسید حاجتت چیه من هم گفتم به امام حسین بگو از طرف من، سومین بچه مون دختر باشه 👧 سومین بچم رو بعد از برگشت همسرم از کربلا باردار شدم به صورت خیلی اتفاقی🤔 وقتی فهمیدم باردارم تا چند روز اشکم تموم نمیشد و گریم بند نمیومد نه از این که چرا باردار شدم، استرس و اضطراب بازخورد خانواده ها علی الخصوص مادرم برام کاملا روشن بود، من تو خونواده ای بزرگ شده بودم که دو بچه زیاد محسوب میشد چه برسه به سه تا😰. مدتی گذشت و سعی کردم اول با خودم کنار بیام، همسرجان هم خیلی کمکم کرد و با صحبتهاش بهم انرژی مثبت می داد از روزی های فراوون خدا و نعمتهایی که بهمون داده که توان لحظه ای شکر گذاریش رو نداریم تا سلامتی بچه ها و بارداری آسون و ........ اول بارداریم رو با مادرشوهرم درمیون گذاشتم و خداروشکر خیلی دعوا نکرد🤗 و گفت آب و نون شون که با خودتونه، سختی های بزرگ کردنشم با خودتون، هر چی دوست دارید بیارید😄 دو ماهم بود که مادرم متوجه بارداریم شد و خدا میدونه که از اون به بعد به من چی گذشت، هفت ماه چرا به فکر خودت نیستی، زندگی سخته، بچه ی زیاد تربیتش سخته، تو که نه ماشین داری نه خونه ... اما جالب اینجاس از اون جایی که خدای مهربون حاضر و ناظر به اعمالمون هست و به پیغمبرشون در قرآن فرمودن( و یرزقهم من حیث لا یحتسب) ما تونستیم همون ماه اول بارداریم، صاحب ماشین بشیم 🚖 تقریبا سر و صداها کم شد ولی مادرم هم چنان سر سنگین و ناراحت از من بود. روزها می گذشت و من منتطر روزی بودم که نوبت سونو گرافیم برسه و منتظر حاجت روا شدنم بودن، اگه بچم دختر میشد همه میگفتن خوب دختر میخواست و بهش رسید و اگه پسر میشد میگفتن خوب پس باز میاره تا دختر بشه، تا اون روز حرف دیگران برام خیلی زیاد مهم بود یعنی بهتره بگم اصلا بنای زندگی من حرفهای اطرافیانم بود، اینکه چه کاری رو دوست دارن من انجام بدم و این که از چه کاری خوششون نمیاد من انجام ندم. چهار ماهم بود که با کلی نذر و نیاز راهی مطب دکتر شدم و با استرس خیلی زیاد روی تخت دراز کشیدم قلبم تند تند میزد خانم دکتر گفت چندتا بچه داری گفتم دوتا گفت جنسیت شون؟ گفتم پسر گفت مبارک باشه پسره😄گفتم خانم دکتر مطمئنید گفت بله مطمئن😄 ادامه دارد... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۷۰ با گریه از مطب اومدم بیرون همسرم و بچه ها توی ماشین منتظر من بودن مطمئن بودم که همسر جان براش مهم نیست جنسیت بچه چیه و فقط مثل همیشه می پرسه سالم بود یا نه، اما برای من که باید با خانوادم که منتطر بودن بفهمن جنسیت بچه چیه مواجه میشدم خیلی مهم بود، البته غیر از اون خودم هم از صمیم قلب دختر میخواستم و نمیتونم این مسئله رو انکار کنم. وقتی برگشتم خونه موقع اذان مغرب بود با گریه نشستم سر سجاده و قرآن رو باز کردم (من همیشه مواقعی که خیلی ناراحتم و واقعا مستأصل میشم به قرآن رجوع میکنم و از خداوند مهربون راهنمایی میخوام)سوره ی اسرا آیه ی ۸ (عسی ان یرحمکم و ان عدتم عدنا ..............و یدع الا نسان بالشر دعاعه بالخیر و کان الانسان عجولا)(امید است که خداوند به شما رحم کند و اگر طغیان و فساد کنید ما هم به عذاب شدید باز میگردیم. و انسان به همان صورت که خوبی ها را می طلبد،بدی ها را می طلبد و انسان بسیار عجول و شتابزده است) وقتی این آیات اومدن جلوی نظرم ناخودآگاه اشکام بند اومدن، اون جا بود که متوجه شدم دارم ناشکری میکنم و خدای حکیم مطمئنا بهترین ها رو نصیبمون کرده و ما از خیلی چیزها بی خبریم. فردای اون روز وقتی همه فهمیدن که این فرزندم هم پسره به حالتهای گوناگون بهم می فهموندن که پس به قول معروف این رشته سر دراز دارد😒 خوب حالا من مونده بودم و متقاعد کردن یکسری آدمی که اصلا حرفهای منو قبول نداشتن نه تنها حرفهای من بلکه آیات قرآن، اونجا بود که فهمیدم خیلی از ماها مصداق آیه ی شریفه ی ( نومن ببعض و نکفر ببعض) هستیم، می بینیم کجا و چی به نفعمون هست همون جا حجت رو قرآن قرار میدیم ولی وای به اون روزی که اعتقادات تو خالی ذهنمون با کلام خدا و اهل بیت تطابق پیدا نکنه...... جالب اینجاست که خودم میدونستم چیکار دارم میکنم و با خدا جونم عهد بستم که انشاالله لیاقت داشته باشم و بچه هام رو خوب تربیت کنم که یار و مددکار حضرت حجت باشن انشاالله، اما باز هم سعی در متقاعد کردن اطرافیان داشتم، همونهایی که تو خفا به حرفهای من میخندیدن و احتمال میدادن شاید من عقلم رو از دست داده باشم😄 بارداری راحتی رو پشت سر گذاشتم البته خوب با بودن دوتا پسر بچه ی شیطون و نبودن همسر (چون همسرم گاهی برای کار مجبور بودن ما رو تنها بگذارن و به شهر دیگه ای برن) کار سختتر بود اما با توکل بر خدا و توسل به حضرت رباب (که ارادت خاصی بهشون دارم) میگذشت. این بار هم اولتیماتوم از طرف مادرم صادر شد که برای زایمانم نمیاد 😔 دوباره استرسها شروع شد و فکر و خیال اینکه اگر نتونم این بار زایمان طبیعی داشته باشم چون این بارداریم یه کم با حاملگی های قبلم تفاوت داشت و اون فشار بالای من بود و همین بیشتر من رو می ترسوند. به خاطر کار همسرم مجبور شدیم به شهر خودمون برگردیم و حالا دیگه من ۷ ماهه باردار بودم، باز هم خدای مهربونم کمکم کرد و تنهام نگذاشت و من تونستم با یک زایمان طبیعی خیلی راحت پسرم رو دنیا بیارم البته اینبار تنها کسی که پشت در اتاق زایمان منتظرم بود همسرم بودن که بعد از زایمانم هم به یکی از خدمه مقداری پول داده بودن و ازشون خواستم بیان کمک من و لباسهای پسرم رو بپوشونن😊 نکته ی قابل توجه این اتفاقات اینجاست که هر چی من از طرف اطرافیان تهدید میشدم که اگر بچه بیارم تنها میمونم و کسی حاصر نیست بیاد کمکم اما هر بار اسباب و مسببات الهی جوری رقم میخورد که همه چیز آسون تر از قبل می شد. الحمدلله و با فضل خدا یه پسر شیطون و خوشگل نصیبمون شده که هر کسی تا میبینتش عاشقش میشه😊 ثواب دوسال شیر دادن به پسرم رو این بار هدیه به حضرت رباب مادر شش ماهه ی کربلا کردم و ازشون خواستم که اینبار خونه مون رو به قدوم مبارک یه فرشته کوچولو مزین کنن که همونجا نذر کردم که اگر این اتفاق بیفته اسمش رو به تبعیت به اسم مادرمون حضرت فاطمه، فاطمه می گذارم. از زایمان پسر سومم به بعد تقریبا همه ی انگشت اشاره ها به سمت من بود حتی اگر تا اون موقع از سمت خانواده ی همسرم هم حرفی نمیشنیدم، حالا دیگه اونها هم شروع کرده بودن به نصیحت و پند و اندرز این که دیگه بسه، خیلی سخته، بچه ی زیاد دردسره، تو که شوهرت همیشه پیشت نیست، میخوای چکار این همه، بچه آینده میخواد و در آخر آموزش راههای مختلف جلوگیری از بارداری توسط فامیل😳 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۷۰ بابت این اتفاقات خودم رو مقصر میدونم که اجازه میدادم دیگران اینقدر راحت در مورد زندگیم تصمیم بگیرن. یه مدت تصمیم گرفتم از مواضع زندگیم دفاع کنم ولی وسطاش کم آوردم و دوباره همون راه قدیم رو پیش گرفتم هر کی میگفت بچه نیاری ها میگفتم نه دیگه بسه یا هرکسی می گفت ببین اگه برا خاطر دختر میخوای بیاری که نیار معلومه دیگه تو هر چی بیاری پسر میشه😒 پسرم دوساله شده بود و الحمدلله چند روزی بود که از شیر گرفته بودمش، متوجه شدم که یه حالتهایی بهم دست میده🤮 حالم زیاد خوش نبود، پیش خودم گفتم من که باردار نیستم ولی حالا بذار یه بی بی چک بگیرم برا رفع ابهام خودمم که شده، همینکار رو هم کردم همسرم پیشم نبود وقتی دوتا خط رو بی بی چک رو دیدم، انگار یکی یه سطل آب یخ ریخته روی سرم باورم نمیشد😧 سریع اومدم و زنگ زدم به همسرم و های های گریه میکردم ایشون میگفتن گریه نکن، گفتم چطور گریه نکنم ما مستاجریم و صاحب خونه جوابمون کرده، هیچ کس منتظر بچه ی چهارم ما نیست، همه مسخرمون میکنن، همسرم با طمانینه و آرامش بهم گفت که خواب دیده خیر کثیری قراره شامل حالمون بشه ولی من کوتاه نمیومدم بعد از خداحافطی دوباره مستاصل شدم، وضو گرفتم و رفتم سمت قرآن از خدا خواستم راهی جلوی پام بگذاره، قرآن رو باز کردم صفحه ی ۳۰۷ قرآن کریم جلوی صورتم بازم شد سوره ی مریم ایه ی ۲۶ (فکلی و اشربی و قری عینا ........فاتت به قومها تحمله قالوا یا مریم لقد جیت شیئافریا)(مریم از آن خرما بخور و از آن نهر بیاشام و اگر کسی را دیدی که درباره ی نوزادت پرسیدند بگو من برای خداوند روزه ی سکوت گرفته ام) انگار که خداوند مثل همیشه تنهام نگذاشت و آرومم کرد، تصمیم گرفتم به همین شکل عمل کنم و تا وقتی متوجه بارداریم نشدن به اقوامو فامیل نگم که باردارم. روزهای اول بارداری چهارمم بود که استرس رهن و اجاره ی بالای خونه و مسافت دور کار همسرم تنهایی من خرجو برجهای گزاف مدرسه ی بچه ها و ... من رو لحظه ای غافل نمیکرد، توی همون ماه اول بارداری به طرز شگفت انگیز و معجزه آسایی برطرف و رو به راه شد، وقتی خداوند میفرماید (یرزقه من حیث لا یحتسب ) یعنی همین اصلا با دودوتا چهارتای زمینی ما جور در نمیاد و قرار هم نیست جور بیاد، وجود ناخواسته ی این بچه تو زندگیمون قفلهای باز نشدنی رو یک به یک برامون باز میکرد، بدون اینکه خودمون متوجه بشیم دست پروردگار مهربونم رو روی سرمون میدیدم😊 همسرم همون روزهای اول بارداریم و با توجه به وسعت رزق اتفاق افتاده توی زندگیمون بهم گفت بچمون دختره😊 بعد از چهار ماه، متوجه شدیم که نی نی مون دختره و بالاخره من به آرزوم رسیدم😍 و خداوند رحمتش رو شامل حالمون کرد الحمدلله، نمیدونستم چطور باید شکر خدا رو به جا بیارم. بعد از تعیین جنسیت و توی ماه ششم تقریبا به اقوام خودم و همسرم گفتم که باردارم همراه با جنسیت جنین😜 همشون اول شوکه میشدن و می گفتن چرا زودتر نگفتی😄 گفتم چون میدونستم با پالسهای منفی که بهم القا می کنید حالم بد میشه و این بهترین تصمیم زندگیم بود با مادرم که مخالف شدید فرزندآوری من بودن صحبت کردم هنوز هم مخالفن و گاهی با کنایه بهم میگن پنجمی رو امسال میاری یا سال دیگه😄 ولی حرف بقیه اصلا دیگه برام اهمیت نداره، اون کسی که باید ببینه داره میبینه و مطمئنم هیچ وقت تنهامون نمیگذاره، فهمیدم روزی دست خداست، اول و آخر رو خدا جونم تعیین میکنه، این که من تلاشم رو بیشتر کنم برای روزی بیشتر خیلی خوبه ولی برکت دست اوست و مالی رو که او برکت بده زندکی رو متحول میکنه، فهمیدم که دعا خیلی زیاد اثر داره و اگر انسان های با آبرو رو پیش خدا شفیع قرار بدیم مطمئنا حاجت میگیریم یا دنیوی یا اگر نشد به سبب تقدیر انشاالله در عالم آخرت و از همه مهمتر صبور بودن و تحمل کردن رو آموختم نه ماه بارداری من هم با کلی ذوق و انتظار به پایان رسید و این بار هم من و همسرم راهی بیمارستان شدیم، این بار هم همسرم به یکی از خدمه مقداری پول داد و ازش خواست کمکم کنه. البته بماند که رفتارهای دکتر ها و ماماهای بیمارستان که چطور بود😒 من هنوز مستاجرم و یه ماشین قدیمی سوار میشیم اما هیچ وقت لنگ نموندیم برام مهم نیست خونه دار بشم یا نشم، مهم اینه که هر جای کره ی زمین که هستم، زندگی هدفمند داشته باشم و برای کاری که میکنم ارزش قائل باشم، اگر تو این راه گزندی هم بهم رسید نترسم و با صلابت ادامه بدم چون مطمینم درست ترین راه رو دارم میرم این روهم بگم در آخر که همه چیز پول نیست گاهی بچه هامون با وجودشون معنویات بهمون هدیه میدن البته که با یکم بصیرت میتونیم همه ی این اتفاقات رو ببینیم چون خیلی اتفاقات توی زندگی چشم باطنی میخواد نه ظاهری برای همه زنهای خوب سرزمین دعا میکنم به حق حضرت رباب و طفل شیرخوارشون صاحب فرزنهای زیاد بشن و علی وار بزرگ شون کنند «دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
‏رئیس‌جمهور در اولین حضور در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی لغو اجرای سند ۲۰۳۰ را به دستگاه‌های اجرایی ابلاغ کردند رئیسی بین نسل آینده و نابودی فرهنگی دیوار کشید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
عموماً کسانی که فطرتهایشان بدون مداخله‌ی مستقیم مثل ملاک دادن، موعظه، انس، معاشرت و ... بیدار شده، هم بهتر خود را حفظ کرده‌اند و هم دیگران از کار آنها بهتر نتیجه گرفته اند. مداخله‌ی غیرمستقیم، در طلوع فطرت، نتیجه و اثر بهتری دارد ... کسی که در وقت نماز در پارک اذان بگوید و به نماز ایستد، دیگران را تحریک می‌کند که چه چیز کم دارند که خالقشان را عبادت نمی‌کنند. 📚 آیینه تمام نما کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استقبال از پدر ارتشی بعد از ۱۳۴ روز ماموریت دریانوردی😍😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ وام مسکن به چه کسانی تعلق می‌گیرد؟ بر اساس جزءهای ۱ و ۲ بند «ه» و جز ۱ بند «و» تبصره ۱۶ ماده واحده قانون بودجه کل کشور در سال ۱۴۰۰ بانک‌ها مکلف هستند در همه شهرها به خانوارهایی که صاحب فرزند سوم به بعد شده یا می‌شوند و فاقد مسکن هستند، وام ودیعه، خرید یا ساخت مسکن (بنا به درخواست خانوار) پرداخت کنند. این وام که از آن به عنوان وام مشوق فرزندآوری یاد می‌شود، در همه شهرها ۱۵۰ میلیون تومان، قرض‌الحسنه (کارمزد ۴ درصدی) و با بازپرداخت ۲۰ ساله است. بنابراین رقم اقساط آن ۹۰۸ هزار تومان خواهد بود. البته با توجه به رشد روزافزون قیمت مسکن، اثرگذاری این وام برای خرید مسکن در شهرهای بزرگ اندک است و بعنوان وام ودیعه می‌تواند کارکرد مؤثری داشته باشد اما در شهرهای کوچک مبلغ ۱۵۰ میلیون تومان، هم برای خرید و هم برای ساخت می‌تواند کارکرد مؤثری برای خانوارها داشته باشد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌مخالفان سرسخت فرزندآوری... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: «انسانی که از دنیا می رود جز از ناحیه ۳ چیز پیوندش با دنیا قطع می شود: دانشی که مردم از آن سود ببرند یا صدقه جاری (مانند وقف اموال) یا که برایش دعا کند.» 📚بحار الانوار ج ۲ ص ۲۳ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1