#تجربه_من ۶۵۹
#فرزندآوری
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#رزاقیت_خداوند
#حرف_مردم
#جنایت_سقط_جنین
من ۳۳ سالمه، سه تا بچه دارم. ۲۴سالم بود که ازدواج کردم و زود بچه دار شدم و وقتی پسرم سه سال و سه ماهش بود دخترم به دنیا اومد، خودم دوست داشتم فاصله سنی شون کم باشه برعکس بعضی ها که میگن بچه اولمون بره مدرسه بعد اقدام میکنیم.
وقتی پسرم کوچیک بود تمام وقتم رو میگرفت، همش آویزونم بود و وابسته یا باید باهاش بازی میکردم یا ببرمش بیرون، وگرنه بهونه میگرفت ولی وقتی دخترم به دنیا اومد دیگه بهونه نمی گرفت، دور و بر نی نی بود و واقعا عالی بود، اختلاف سنی بچه ها که زیاد باشه ده تا بچه هم که بیاری انگار تک فرزندی بزرگ میکنی و هم برا مادر سخته، هم بچه ها ارتباط عاطفی کم تری دارن.
واسه بچه ی سوم دو دل بودم چون وضع مالی مون خیلی جالب نبود و سخت میگذشت، شوهرم دوباره تو یک شرکت پروژه ای که سه ماهی یه بار حقوق میدادن، کار میکرد. همه میگفتن سقطش کن بچه برا چی می خوای، به خودت برس، کی دیگه بچه میخواد، بعضی ها حتی حاضر بودن هزینه سقط رو هم از جیب خودشون بدن اما من گفتم بچمو میخوام، همه میگفتن وضع مالی تون خوب نیست، بچه تون مریض بشه، ندارین ببرینش دکتر، اما می گفتم خدا بزرگه یعنی خدا میتونه هر روز هفت هشت میلیارد جمعیت کره ی زمین رو روزی بده اما اگه دختر من دنیا بیاد و جمعیت زمین بشه هشت میلیارد و یه نفر دیگه نمیتونه رزق بچم رو بده خلاصه توکل کردم بر خدا، دخترم که بدنیا اومد قدمش خیر بود و کلی رزق آورد تو زندگیمون و شوهرمم رفت سر یه کار با حقوق خوب انگار خواب میدیدم.
یکسال نشده بود که من فهمیدم دوباره باردارم اما از بس اطرافیان مسخره میکردن و با حرف هاشون تیکه میانداختن، تصمیم گرفتیم سقطش کنیم و این بزرگ ترین اشتباه زندگیم بود، رفتم قرص گرفتم و دو دل بودم اما فقط بخاطر حرف اطرافیان قرص ها رو استفاده کردم و بچه سقط شد.
بچمو دیدم، گرفتمش تو دستم یه فرشته ی ضعیف و بی پناه قلبش رو گرفته بود تو دستش، خدا میخواست این فرشته رو به من بده، چطور تونستم بکشمش؟! همون لحظه پشیمون شدم اما دیگه فایده نداشت، خیلی دیر بود. خیلی پشیمونم خیلی...
اینم بگم یکی از همونایی که میگفت بچه نیار الان در به دره دکتر هست واسه آوردن بچه...
یکی از دوستام هم دو تا دختر داشت، رفت دکتر رژیم پسر زایی گرفت، بچه سوم هم دختر شد وقتی دختر کوچیکش پنج سالش بود، فهمید بارداره، رفت سونو فهمید دختره و سریعا سقطش کرد، فقط به جرم اینکه دختره اما چیزی نگذشت که یکی از دختراش شکم درد گرفتش بردنش دکتر... حال دخترش اونقدر بد بود که مدرسه نتونست بره و باید چند عمل سخت انجام میداد و همش استرس داشت، چون ممکن بود دخترش بعد از این عمل ها هیچ وقت بچه دار نشه، نزدیک صد میلیون هم هزینه عمل داد اون موقع و میگفت آه اون بچه ست که سقط کردم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_عباسی_ولدی
✅ فاصله سنی مناسب بین فرزندان
یک قاعده ی کلی در باره فاصله ی سنی بین دو فرزند وجود دارد و آن این که از نظر تربیتی باید فاصله سنی دو بچه به اندازه ای باشد که بتوانند همبازی هم بشوند و همدیگر را درک بکنند. کسانی که فاصله ی زیادی بین فرزندان شان می گذارند؛ یک دردسرهای خاصی را باید بپذیرند که شاید خیلی بیشتر از آن دردسرهای ابتدایی باشد که معمولا وقت تولد بچه بعدی ایجاد می شود.
بچه هایی که تفاوت سنی بالائی دارند؛ ۶-۷ سال با هم تفاوت سنی دارند نمی توانند همبازی همدیگر بشوند. به همین دلیل هم در سنین بالاتر این پدر و مادرند که باید جور همبازی بودن بچه ی دوم یا سوم را بکشند. یعنی پدر ومادری که ۲ تا ۳ تا بچه دارند با فاصله ی سنی ۶_۷ سال در اصل باید گفت اینها سه تا تک فرزند دارند.
اگر فاصله ی بین فرزند اول و دوم یک جوری باشد که اینها وقت همدیگر را بتوانند خوب پر کنند؛ به شدت تربیت آسان می شود. البته آن اوائل به دنیا آمدن فرزند دوم یا مثلا اوائل به دنیا آمدن فرزند سوم وقت پدر و مادر یک مقدار گرفته می شود؛ اما در غیر آن زمان واقعا در وقت پدر و مادر صرفه جوئی می شود.
👈 اگر بچه ها نتوانند در محیط خانه همبازی های خوبی برای همدیگر باشند مشکلات زیادی پیش می آید مثلا :
⚠️یکی از مشکلات این است که بچه ها به شدت تمایل به بیرون از خانه پیدا می کنند که همه پدر و مادرها می دانند که تمایل شدید بچه به محیط بیرون ازخانه چقدر مضرست.
⚠️یکی دیگر از مضراتش این ست که خیلی گرایش به تلویزیون پیدا می کنند.
⚠️گرایش به فضای مجازی پیدا می کنند.
⚠️گرایش به بازیهای کامپیوتری پیدا می کنند.
و همه ی این ها یک مثنوی «هفتاد من» ست مشکلاتی که برای بچه ها ایجاد می کنند.
#فرزندآوری
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
📚ایران، جوان بمان
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_عباسی_ولدی
✅ بهترین فاصله سنی بین فرزندان...
از نظر تربیتی فاصلۀ بین بچهها باید به اندازهای باشه که بتونن همبازی هم باشن و همدیگه رو درک کنن. بچّهها با تفاوت سنّی بالا، نمیتونن همبازی هم باشن. به همین دلیل هم کار پدر و مادر بعد از بچه دوم، خیلی سخت میشه.
اگه فاصلۀ بین بچه اوّل و دوم، به اندازهای باشه که این دو تا وقت همدیگه رو پُر کنن، به شدّت تربیت آسون میشه و بجز اوایل به دنیا اومدن بچه دوم، توی وقت پدر و مادر، صرفهجویی میشه.
در غیر این صورت، هر دو بچّه به صورت مستقل، وقت پدر و مادر رو میگیرن، چون نمیتونن همبازی خوبی برا هم باشن. پس، فاصلۀ زیاد بین بچّهها، نه تنها کمکی به مسئلۀ تربیت نمیکنه؛ بلکه کار تربیت رو هم سختتر میکنه.
اگه بخوایم این فاصله رو به صورت عددی بیان کنیم، حدّاکثر فاصلۀ میان بچهها، نباید از سه یا سه سال و نیم، بیشتر بشه. هر اندازه فاصلۀ بچّهها از این عدد بیشتر بشه، وقت پدر و مادر برا تربیت اونا، بیشتر گرفته میشه.
👈 ناگفته نمونه، فاصلهای که این جا گفته شد، برا شرایط عادیه. ممکنه مادر، مشکلاتی داشته باشه که بارداری تو همین فاصله هم براش مناسب نباشه که تشخیص این مسأله به عهدۀ متخصّصه.[یا اینکه ممکنه شرایط جمعیتی کشور ایجاب کنه، حداقل فاصله ممکن رو در نظر بگیریم]
📚 ایران جوان بمان
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۱۵
#فرزندآوری
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#مدیریت_اقتصادی
#قسمت_دوم
گذشت تا ماه رمضان سال بعدش. من خیلی به دمنشو زعفران علاقه دارم و هر روز با زعفران افطار میکردیم. اواخر ماه باید دوره زنانه ام میشد که نشد و با خوش خیالی گفتم حتما به خاطر روزه گرفتن عقب انداختم. اما روز عید فطر بیبی چک زدم و مثبت شد.
ترس عین خوره افتاد به جونم. اخه محمد هنوز خیلی کوچیک بود و این یکی هم با کلی زعفرون ندونسته محکم سر جاش بود!
محمد صدرا رو ۱۸ ماهگی هم از شیر و هم از پوشک گرفته بودم تا با اومدن بچه جدید خیلی اذیت نشم.
محمد محسن آذر ۹۷ به دنیا اومد. زندگی با دو تا بچه پشت سر هم واقعا سخت بود خونه نامرتب. غذا گاهی آماده نبود و واقعا نمیرسیدم! اما همسرم درک میکرد و خیلی غر نمیزد😉
یکسال که گذشت بچه ها دیگه با هم میرفتن بازی و وقت من آزاد تر شده بود و گاهی ساعت میگذشت و بچه ها با من کاری نداشتن. با هم بزرگ شدن. با هم بازی میکردن دعوا میکردن و کنار هم زندگی رو یاد میگرفتن.
تو این مدت به ادامه تحصیل و کار کلا فکر نمیکردم. اینقدر همراهی بچه ها خوب بود که چند تا خانواده دیگه بعد از ما تصمیم گرفتن بچه هاشون پشت سر هم باشن.
گذشت تا تیر امسال که دوباره عادت ماهیانه ام عقب افتاد با جلوگیری های سفت و سختی که داشتم اصلا فکر بارداری نبودم. اما وقتی بیبی چک زدم مثبت شد. ایندفعه بیشتر نگران سلامتی بچه بودم رفتم سونو و خدا رو شکر مشکلی نبود و محمد علی مون هم فروردین امسال دنیا اومد.
در مورد دکتر و آزمایش و اینجور چیزا بچه اول آدم خیلی ترس داره. همه آزمایش های بارداری و سونو ها رو رفتم و بعد دنیا اومدنش با اندک مریضی دکتر متخصص میبردم. اما برای دومی فقط سونوگرافی ها و آزمایش های خون ضروری بارداری رو رفتم و غربالگری ها رو اصلا نرفتم! و بعد دنیا اومدنش دکتر کمتر میرفتیم چون میدونستم چکار کنم تا کمتر مریض بشه یا مریض شد چکار کنم زود خوب بشه.
سر سومی هم فقط آزمایش های لازم مثل تیرویید و قند و اینا رو رفتم و سونو رفتم و غربالگری ها رو نرفتم.
حتی قند سه مرحله ای هم به دکترم گفتم اذیت میشم و ننویسه برام😁😂😁 و دکتر آزمایش قند معمولی نوشت برام.
در مورد هزینه ها هم بچه اول نمیدونی چی لازمه همه چیز میخوای بخری یه عالمه لباس میگیری که بعضا خیلی هاش استفاده نمیشه. اما برای دومی خرج هم دستت اومده و هم اینگه کلی چیز از بچه قبلی مونده که میشه استفاده کرد.
در مورد رزق بچه ها هم واقعا هر بچه که میاد کلی رزق مادی و معنوی همراش داره. مثلا سر اولی ماشین گرفتیم همون اول بارداری. سر دومی زمین بزرگی برای خونه خریدیم. و سر سومی من که اصلا قصد کار نداشتم برای اولین بار آزمون استخدامی شرکت کردم و قبول شدم. دعا کنین برام که در ادامه راه هم موفق باشم. البته من خیلی از شاغل شدن با وجود بچه ها ترس و اضطراب دارم. اگه مامانی هست که میتونه کمک کنه لطفا تجربه اش رو بگه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ پشیمانم...
#آسیبهای_تک_فرزندی
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۳۸
#فرزند_آوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
من در یک خانواده پر جمعیت که ۵ خواهر و۳ برادر بودیم، به دنیا آمدم. پدرم کارگر بود و مادرم خانه دار. هردو سختی های زیادی متحمل شدند. از آنجایی که همه بچه ها پشت سر هم بودند، ازدواج هاشون هم پشت هم بود.
از یک طرف که یک نفر مون ازدواج می کرد بابام علاوه بر تهیه ی جهیزیه، به فکر سیسمونی هم بود. ولی بابام هیچ وقت خم به ابرو نمی آورد و تا جایی که در توانش بود همه چیز به بچه ها می داد.
اگر چه برا پدر سختیهای داشت اما پر جمعیت بودنمون شیرینی خاص خودش رو داشت، خیلی خوبه که خواهر داشته باشی و باهاش درد و دل کنی ،خیلی خوبه که برادر داشته باشی و پشتت باشه. واقعا از زندگی در کنار خواهر و برادرهام لذت می بردم.
من فرزند آخر خانواده بودم. سال ۸۵ عقد کردیم و ۷ ماه بعد هم رفتیم سر خونه و زندگیمون. همسرم اول از پرجمعیت بودنمون خوشش نیومده بود ولی بعد از عقد که چندبار خونمون رفت و آمد کرد، واقعا خوشش اومده بود و همیشه لذت دورهمی هامون رو برای خانواده اش تعریف می کرد. مخصوصا شب یلدا که همگی خونه ی بابام جمع شده بودیم و جمع صمیمی من و خانوادم رو دید، تمام افکارش عوض شد.
اون زمان سال اول دانشگاه بودم و من همسرم به فکر بچه نبودیم تا اینکه بعد از یکسال و نیم اطرافیان و خانواده ی همسرم از ما خواستند که بچه بیاریم اما من که درسم رو بهانه کرده بودم، راضی نمیشدم. از طرفی هم سال آخر دانشگاه بودم. اما کم کم راضی شدم و با همسر تصمیم به بارداری گرفتیم. ویار خیلی بدی داشتم و برای همین، بیشتر ترجیح می دادم بیرون باشم تا حالت تهوع ام کمتر باشه. اما این ویار منو تا ماه آخر ول نکرد. روزی که آخرین امتحان دانشگاه رو دادم روز بعدش در تیر ۸۸ پسر اولم به دنیا آمد😊 و خیروبرکتش هم آورد و چند ماه بعدتر خونه دار شدیم.
بعد از یکسال برای فوق شرکت کردم که قبول نشدم وتصمیمم به همین بود که سال بعد بیشتر بخوانم که قبول بشم اما با وجود پسرم که خیلی هم شیطون بود، نمی شد و سال بعد هم قبول نشدم، برای همین قید درس رو زدم.
کمی که پسرم بزرگتر شد با اینکه بیکار بودم خودم رو سرگرم خیاطی کردم و اصلا به فکر بچه ی دیگه نبودم. تا اینکه پسرم که به پیش دبستانی رفت، من و همسرم تصمیم به بارداری دوم گرفتیم اما ۷ماه طول کشید تا اینکه پسر دوم هم رو باردار شدم و سال ۹۴پسر دوم به دنیا آمد. این پسرم هم با خودش برکتش رو آورد و ما یک ماشین خوب خریدیم.
اون زمان به اختلاف سنیشون راضی بودم چون پسربزرگم کمکم بود و حسادت نمی کرد و داداشش رو دوست داشت اما از طرفی کمی که بزرگتر شدند خیلی با هم بازی نمی کردند. با وجود دوتا بچه به تحصیل خیلی علاقه داشتم. پسر دوم که دوسالش شد، تصمیم گرفتم به حوزه برم و آنجا، درس بخوانم و همسرم هم موافقت کرد. اوایل کمی سخت بود اما کم کم رو روال افتادم. اون زمان با همسرم تصمیم گرفتیم خونمون رو بفروشیم و بزرگترش رو بخریم اما فروختن خانه همانا و یکدفعه گران شدن و دوبرابر شدن خانه همان. و این شد که نتوانستیم خانه بخریم و مستاجر شدیم.
سال سوم حوزه بودم که تصمیم گرفتیم فرزند سوم هم رو باردار بشم. می خواستم اختلاف سنی کمتری با پسر دوم هم داشته باشه، همسر هم موافقت کرد. بعد از سه ماه باردار شدم. همسرم خیلی دختر دوست داشت و از طرفی دیگران هم منتظر یک دختر از ما بودند اما روزی که فهمیدم بچه پسره، ناراحتی خودم از یک طرف، طعنه و کنایه اطرافیان از طرف دیگه حالم رو خیلی بد کرده بود و همش گریه می کردم. اما همسرم بازهم خداروشکر کرد و گفت ان شاالله صحیح و سالم باشه. همین قوت قلبم بود. بعدش خودم استغفار کردم که چرا حرف دیگران روم تاثیر میذاره و دعا کردم که بچم سالم باشه 😊
پسرم هنوز به دنیا نیومده بود با خودش خیررو برکتش رو آورد. اونم سفر کربلا بود که خانوادگی قسمتون شد و بعد از به دنیا آمدنش هم خانه خریدیم. هر چند از خانه ی قبلیمون هم کوچکتر بود اما در اون شرایط خداروشکر کردیم که تونستیم همون رو بخریم. الان هم که سه سالش هست و ماشالله شیطون و بازیگوش که مایه ی نشاط و شادی ما در خونه هست.
از اختلاف سنی دوتا پسر کوچیکم خیلی راضی هستم چون همبازی خوبی با هم هستند و همیشه من به همسرم میگم ای کاش بین پسر اول و دوم هم همین طور بود و اختلاف سنیشون کمتر بود چون الان پسرم بزرگم ۱۴سال و دومی ۸سالش هست و با هم همبازی خوبی نیستند.
مادرم چون خودش سختی زیادی کشیده همش به ما میگه سه تا بچه کافیه. اما من و همسرم بچه خیلی دوست داریم و از آن موقعی هم که رهبر عزیزمان فرزند آوری را در حکم جهاد دانستند، من و همسر تصمیم گرفتیم که بچه ی چهارم رو بیاریم. دوست داریم اگه خدا صلاح بدونه و مصلحتمون باشه صاحب دختر بشیم. برامون دعا کنید🌺🌺
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۴۹
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#حرف_مردم
#جنسیت_فرزند
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#صاحبخانه_خوب
من مادر دوتا گل دختر هستم، سال ۹۱ عقد کردیم و سال ۹۲ ازدواج ،چون سرکار میرفتم همسرم شرط گذاشته بودن تا موقعی که بچه نداریم، میتونی بری، بعد از یکسال و خرده ای تصمیم به آوردن فرزند کردیم و بعد از سه ماه باردار شدم اما جرات نمی کردم به مامانم بگم چون میدونستم ناراحت میشه و میگه خیلی زوده، تا سه ماهم تموم شد هیچ کس جز همسرم خبر نداشت.
ویار سختی داشتم، هیچی نمی تونستم بخورم، سرکار هم استعفا دادم، مادرم آخر ماه سوم بود بهشون گفتم، نوه اول میشد دخترم اما وقتی شنید اصلا خوشحال نشد، ما خودمون یه خواهر و برادر هستیم، چند ماه بعد مراسم عروسی برادرم بود و مادرم ناراحت از اینکه میذاشتی عروسی برادرت تموم بشه بعد بچه میاوردی،الان عروسی اون کلی هزینه داره، که به حق میگفت اما من ایمان داشتم خدا روزی رسان هست، نگران بود دست و بالم خالیه، سیسمونی نمیتونم بگیرم و این حرف ها، از طرفی ناراحت از اینکه چرا کارم رو رها کردم.
خلاصه حلمای قشنگ من سال ۹۴ بدنیا اومد، رزق و روزی خودش رو آورد ماشین مون رو عوض کردیم و صاحب خانه که ادم بسیار با شخصیتی بودن اون سال نه پول و نه کرایه رو اضافه نکردن، گفتن شیرین بچه دار شدن تون...
دخترم داشت بزرگ میشد، از شیر گرفتم بعدم از پوشک که همسرم پیشنهاد داد بچه دوم و بیاریم، من مخالف کردم الان زوده ولی ایشون میگفت هرچی فاصله کم تر باشه بهتره که الان متوجه شدم کار خوبی کردم، خلاصه یه سفر کربلا رفتیم از اونجا برگشتیم و من سه ماه بعد باردار شدم، بازم همون ویار و حالت تهوع های اذیت کننده اما همچنان جرات نداشتم به مامانم بگم، خلاصه سه ماه کامل تموم شده بود، تازه وارد ماه چهارم شدم که مامانم متوجه شد از رنگ پریدگیم، وقتی متوجه شد انقدر دعوا کرد منو که چرا انقدر زود، بچه ات خیلی کوچیه تازه داره ۳ سالش میشه، خیلی ناراحت شدم و دلم شکست اما به روی خودم نیاوردم، از طرفی ام تو قوم و خویش حرف و حدیث که انقدر زود دومی رو آورده، شوهرش لابد پسر میخواسته، خیلی ناراحت میشدم از این حرف ها اما اصلا اهمیت نمی دادم و فقط برای سلامتی بچه ام دعا میکردم. خلاصه دختر دومم هم سال ۹۷ بدنیا اومد، فاصله سنی اش با خواهرش ۳ سال بود، برعکس اینکه همه میترسوندن منو که بدنیا بیاد خواهرش حسودی میکنه، اصلا اینطوری نبود، دخترم با اینکه ۳سال بیشتر نداشت ولی انقدر دوست اش داشت، پا به پای ما با بزرگ شدن خواهرش ذوق میکرد و الحمدالله همبازی خوبی برای هم شدن.
الان حدود یک ساله همسرم برای فرزند سوم میگه اقدام کنیم منتها منتظر بودم بدنم یه کم قوی بشه، چون دوتا سزارین با فاصله کم داشتم سر دختر دومم انصافا اذیت شدم، دعا کنین انشالله صاحب فرزند سوم بشیم و خدا کمک مون کنه، مطمئنم این سری ام مامانم خوشحال نمیشه و بیشتر دعوام میکنه اما بخاطر آقا و بحث بحران جمعیت و اینکه همسرم دوست داره میخوام بیارم.
حرف آخرم اینه اصلا به حرف دیگران توجه نکنین، بعد از ده سال زندگی اینو یاد گرفتم برای خودتون زندگی کنین و حرف دیگران براتون اهمیتی نداشته باشه، زود بچه دار بشین، میگن از دست شون در رفته، دیر بیارین میگن بچه دار نمیشه، دختر باشه میگن پسر میخواد و بالعکس...
دعا کنین خدا هرچی میده، صالح و سالم باشه و سرباز آقا صاحب الزمان عج
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ دوتا کافی نیست...
#فرزندآوری
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۹۶
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#رزاقیت_خداوند
#معرفی_پزشک
#قسمت_دوم
به همسری گفتم فاصله دوتا پسرها ۳سال و ۹ ماه شد و یکم زیاد شده و خیلی همبازی های خوبی برای هم نیستن.🤷پس بیا اینبار با فاصله سنی کمتر اقدام کنیم☺️
پسرمو از شیر گرفتم و به خاطر حرف رهبرم و همچنین خواندن مطالب کانال بسیار خوب شما❤️ یک سری اقدامات که برای دختر دار شدن لازم بود، انجام دادیم😌 و لطف خدای مهربان شامل حالمون شد و آذر ۱۴۰۰ دختر قشنگم طبیعی به دنیا اومد. ☺️
زندگی این چند سال پر از فراز و نشیب بود، پر از شادی و ناراحتی، اما من و همسرم در همه حال سعی کردیم همو درک کنیم و پشت هم باشیم😌🥰
۱/۵ ساله بود دخترم، صاحبخانه جوابمو کرد و گفت خودم میخوام بیام بشینم🙁خیلی سخت بود با سه تا بچه کوچولو، دنبال خونه باشی و این قیمت ها و اینکه همه خونه به خانواده بچه دار نمیدادن🥺
یک روز حالم خییییلی بد شد و مثل همیشه به عزیزمون متوسل شدم و از امام رضا جان مدد خواستم🤲 و مثل همیشه با لطفشون ما رو شرمنده کردن و یه خونه خیلی خوب باقیمت مناسب برامون پیدا شد.
الآنم چند وقتی هست با وجود کوچولوها مشغول به مشاغل خانگی و تولید مواد سالم خوراکی شدم☺️خیلی احساس خوبی داره.
به همه خانوما و دوستای گلم پیشنهاد میدم تلاش کنید، حتی اگر به اندازه خریدن یک جفت جوراب باشه👌 بسیار حالتون خوب میکنه☺️ توی فکر بیشتر شدن بچه ها هستم😉 حتی دوست دارم کاری کنم که چندقلو باردار بشم و انشاالله فرزندانم در آینده تاثیر خیلی زیادی در جامعه داشته باشند🤲
وام فرزندآوری و کمک ودیعه مسکن دریافت کردیم 🤲 اما هنوز ماشین قسمت ما نشده🤷 اونم حکمتی داره قطعا♥️
خیلی دوست داشتم بچه ها رو ببریم کربلا، اما انگار هنوز دعوت نشدیم😔 الهی که امام حسین همه عاشقاشونو بطلبن🤲
یادم رفت بگم سر دخترم که باردار بودم، هفته ۱۲ بارداری، حالم خیلی بد شد و دکتر گفت داری مراحل سقط طی میکنی😭😭😭خیلی ترسیدم، خیلی از کورتاژ میترسیدم🥺 خدارو هزار مرتبه شکر بعد از یه مدت استراحت و استفاده شیاف حالم بهتر شد، اما تا آخر بارداری لکه بینی و استرس داشتم😔
توان بدنی ما خانوما خیلی زودتر از آقایون کم میشه، پس قدر زمان طلایی باردار شدن رو داشته باشید و برای بارداری هیییییچوقت درنگ نکنید، مخصوصا الان که خیلی واجب هست و نوعی جهاد ما خانوم ها هست ♥️♥️♥️
تک فرزندی بزرگترین ظلمی هست که یک پدر و مادر میتونن در حق فرزندشون بکنند😔🙁 خواهش میکنم تا دیر نشده اقدام کنید و از زندگی با این فرشته ها لذت ببرید.
یک بار به زن برادرم گفتم بیا قول بدیم همییییشه یک نینی توی خونه پدرجون باشه، یک بار من، یک بار تووو. خندید و گفت روی من حساب نکن😎 اما من روی حرفم هستم و تا بتونم به حرف رهبرم گوش میدم و با افتخار برای ایرانم ،برای فرزندانم جهاد میکنم🤲 معامله با خدا همییییییشه برد_برد هست☺️ یک لحظه هم شک نکنید❤️
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۷۳
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#معرفی_پزشک
#زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین
#قسمت_اول
من متولد ۶۲ هستم و فرزند سوم خانواده،
ما چهارتا بچه بودیم پشت سرهم، یک خواهر و یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر دارم.
دوران کودکی الحمدلله عالی، چون برادر و خواهر پشت سر هم داشتم و منزل ویلایی، مدام در حال بازی بودیم و خلق بازی و برنامه های جدید و خوش بودیم
همه با هم بازی می کردیم و همه با هم درس می خواندیم.
پدرم دبیر بودند (خدارحمتشون کنه خیییلی خوب بودند) و مادرم هم همراه ما درس میخواندند، کتاب و دفتر که پهن می شد، همه می نشستیم و بهترین دوران عمرمان بود تا اینکه دانشگاه قبول شدم.
از وقتی خودم را شناختم آرزوی داشتن بچه داشتم، یک بچه برای خودم، حتی وقتی که خیلی کوچک بودم و اصلا به ازدواج فکر هم نمی کردم.
الحمدلله پدرم مرد فرهیخته ای بودند و دستم را برای انجام کارهای فرهنگی در مدرسه و دانشگاه باز گذاشته بودند. پدرم بسیار مطالعه می کردند و من هم همینطور بودم. پدر منبع همه سوالات و شبهات ما بودند.
سال ۸۰ وارد دانشگاه شدم. برای داشتن همسر شایسته کسی که خدا او را دوست داشته باشد، خیلی دعا میکردم ولی از آمدن خواستگار به منزل اصلا خوشم نمی آمد، از خدا خواستم که فقط کسی که قسمتم هست و تو میپسندی بیاید و همینطور هم شد سال ۸۱ عقد کردیم.
همسرم مرد مهربان و خود ساخته ای بودند الحمدلله، متاسفانه بعد از عروسی تحت تاثیر جو جامعه که بلافاصله بعد ازدواج فرزند نیارید، به مدت ۲سال فرزند نیاوردیم که الان پشیمان هستم.
پسر اولم به خاطر پیشرفت نکردن زایمان طبیعی به روش سزارین فروردین ۸۶ به دنیا آمد. کولیک داشت و مدام جیغ می زد، هر دو به شدت ناراحت بودیم از اینکه فرزند آوردیم و فکر میکردیم که ما را از هم دور کرده... و بدتر اینکه افسردگی بعد زایمان هم گرفته بودم.
تجربه نداشتم و یکسری حساسیتها، زود رنجیها و قانونمندی هایی که داشتیم هم کار را بدتر میکرد.
پسرم کم کم خیلی بهتر شد و بودنش باعث شادی و نشاط بیشتر، با خودم فکر می کردم همین یکی کافی هست.
هرروز با پسرم تمرین های مختلف که در کتابها خوانده بودم انجام می دادم و این کار حالت وسواسی پیدا کرده بودم.
دفتری داشت که همه کلمات که عکسش را کشیده بودم. در ۱ سالگی اسمش را میگفت و همه دفترش را می شناختند😄
۵ سال بعد که ماههای آخر بارداری دوم را میگذراندم همه چیز خیلی فرق کرده بودم.
الحمدلله از حساسیتهای من خیلی کم شده بود، درس حوزه را شروع کرده بودم و به شدت درگیر کارهای فرهنگی و حوزه بودم و البته پدر عزیزم رو از دست داده بودم.😭
وقتی سونوگرافی به من و همسرم گفت دختر هست از خوشحالی اشک در چشمهایم جمع شد.
سال ۹۱ فاطمه خانم به جمع سه نفره ما اضافه شد و با آمدنش کلی خوشحالی برای داداشش آورد که همیشه شکایت داشت که من داداش و خواهر ندارم و صندلی عقب ماشین، هیچکس پیش من نیست.
ادامه👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۷۳
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#معرفی_پزشک
#زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#قسمت_دوم
سه سال بعد در حالی که هنوز درس حوزه می خواندم، پسر دومم به دنیا آمد. در حاملگی دوم به کربلا رفتم و حاملگی سوم سفر مکه قسمتم شد. حاملگی های خوبی داشتم الحمدلله، غیر از ویار خیلی شدید ملالی نبود.
هر پزشکی که میرفتم و هرچقدر قرص ضد تهوع میخوردم فایده ای نداشت و همه پزشکها میگفتن چاره ای نیست😔
فکر میکردم سه تا فرزند دارم و کافی هست اما چند سال قبل به همسرم گفتم سه تا فرزند به خاطر دل خودمان آوردیم بیا فرزند چهارم رو فقط به خاطر امر رهبر و یاری امام زمانمان بیاوریم. هرچند جو فامیل فرزند چهارم رو خیلی نمی پذیرفت.
همسرم مخالفت کردند به خاطر ویار شدیدی که داشتم و اینکه همه چیز زندگی تحت الشعاع این حالت من قرار میگرفت.
یکسال طول کشید تا توانستم به مرور و با صحبتهای مختلف ایشان را راضی کنم(هر مردی که جلوگیری کند از بارداری و همسرش فرزند بخواهد، باید دیه بدهد هربار) اینم گفتم البته با مهربانی و جزو آخرین حربه ها😉
به همسرم گفتم اگر خدا بخواهد میتواند این بارداری را بدون ویار قرار بدهد و همینطور هم شد. یکسال هم طول کشید تا باردار شدم.
قبل بارداری چهارم با کلاس سبک زندگی آشنا شدم که خوراک های خوب را به برنامه زندگی اضافه کردم و خوراکی های صنعتی دارای مواد نگهدارنده، سس، سوسیس کالباس و نوشابه و... را کلا حذف کردیم.
بارداری بدون ویار برایم خییلی شیرین بود. تصمیم گرفته بودم این بار زایمان طبیعی داشته باشم. اما متاسفانه هیچ دکتری قبول نمیکرد بعد سه بار سزارین طبیعی زایمان کنم.
تا اینکه دکتر آیتی عزیز در مشهد قبول کردند. از من پرسیدند چرا میخواهی طبیعی زایمان کنی؟ گفتم هم اینکه برای فرزند بعدی سزارین پنجم نشم و هم اینکه به بقیه که میخواهند وی بک داشته باشند نشان بدهم که امکانپذیر هست💪
ماههای آخر تمام مواردی که برای یک زایمان طبیعی لازم هست رو تحت نظر مامای طب سنتی انجام دادم(دمنوش ، آبزن ، ورزش ، ماساژ) ورزش ماههای آخر بارداری، در حقیقت همه کارهای خانه هست که مادران ما در قدیم انجام میدادند و متاسفانه الان به هر بهانه ای انجام نمی شود. جاروی دستی کشیدن، فرش را نشسته نپتون کشیدن، شستن لباسها در تشت
و...
و الحمدلله صبح یک روز سرد پاییزی، وقتی گرمای بدن پسر کوچولوی عزیزم رو در آغوشم حس کردم، انگار دنیا رو به من دادند. باورم نمیشد که موفق شده بودم دکتر و ماماهای بیمارستان هم متعجب احساس پیروزی می کردند.
همان روز مرخص شدم و یک شب هم در بیمارستان نماندم. دکتر آیتی گفتند خوب هستی و میتونی مرخص بشی😜
الان پسر اولم ۱۷ سالشه، دخترم ۱۲ ساله،
پسر دوم ۹ ساله و پسر کوچولوم، یک ساله هست.
از اینکه بین بچه ها فاصله زیاد گذاشتم پشیمان هستم. واقعا توصیه میکنم که فاصله ۳یا ۴سال بیشتر بین هر فرزند خیلی خوب نیست. و من الان باید در ۴۰سالگی حداقل فرزند پنجمم ۳ساله می بود.
در تمام این سالها با وجود فرزندان کارهای فرهنگی انجام دادم و درس میخواندم و در حال حاضر معلم هستم😅
در پایان اینکه در موقعیتهای مختلف الحمدلله قابلیت حل مسئله و توانایی حل مشکل را داشتم. به نظرم بر میگردد به اینکه پدر و مادرم با راحت طلبی ما را بزرگ نکردند و این راحت طلبی آسیب زننده ترین چیز در بحث تربیت دینی هست.
ممنونم از مادر عزیزم 🌹و پدر خوبم 🌸
برای شادی روح پدر عزیزم صلواتی هدیه بفرمایید. 🙏
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#سوال_مخاطبین
✅ سوالات شما...
لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇
🆔@dotakafinist3
🆔@dotakafinist3
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#فشار_خون_بالا
#سازش_بین_فرزندان
#همسر_بداخلاق
#بیماری_روحی
#دیابت_بارداری
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#دل_درد_نوزاد
#کهیر
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075