#فرهنگ_عامه
#بندپی #ادملا #سوادکوه #لفور #امامزاده_حسن
💝#منظومه
💞#معصومه_باکر #تقی_لفوری
💠پژوهشگر جناب آقای #علی_حسین_صادقی می نویسد:
{{از مهمترین منظومه های عاشقانه که در لفور خوانش می شد منظومه معصومه باکر بوده که از دامدار بندیی جهت تعلیف دام به چاشتخوران آمده و تقی نوروزی چاشتخورانی عاشق این دختر می شود و اشعاری در رثای این عشق می سراید و همچنین اشعاری عليه خوانین منطقه از جمله منوچهر خان و پدرش میرزا محمدخان و سرهنگ علی مردان خان برادر خانم امیر اکرم که ساکن آلاشت بودند، می سروده است.
🌸نمونه ای از اشعار عاشقانه ی [#تقی_لفوری در وصف محبوب و مرادش؛ #معصومه_باکر] از این قرار است:
👇👇
ای داد و بیـ ــداد و ای بـرادرون
معصومه باکر مه چنده مهربون
معصومه باکر چنده خشن زبون
ونه لب و لوشه مثل تیرنگ زبون
🔴و شعر زیر را در محبوسگاه میرزا محمدخان سروده است: 👇👇
ای داد و بیداد، ای پروردگار
میرزا محمدخان و وجود برقرار
مقصر بیتی در بابل کنار
نُخسه بیرم این چهار گُنج دیوار
میرزامحمدخان ته وجود برقرار
تِه مِن خان آمِن تِه کاکُل دار
تره سه تیغ بکشم بــه مثــل بخار
دِ تا دست دارمه تره ؟؟؟؟؟
میرزا محمدخان ملا درد یُون
زین قاشق طلا بو راه دار زنون
آلاشت گته شهر نکنّه میون
صدتا خان درنّه به غیرِ سلطون
ابوالحسن خان مسکن در تهرون
صاحبخانه داشته وِ هیفده تا نشون
میرزا محمدخان ته وجود برقرار
ته م باغ شاه و سن ته سُر دار
ته من خانم و مـن تـه کاکل دار
اون عرش و کرسی یه خوانی تبار
🟡[تقی لفوری] و شعری دیگری در یکی از عروسی های آلاشت، عروسی پسر حاجی محمد قلی، دایی صمصام سلطان؛ پدر خانم فضل اله خان دعوت بود.
📌خیاط نسبت به اشعار تقی اهانتی نموده، در جایی دیگر در نزاع بین گاوها نر ((جونكا) سره انجام شد که فی البداهه تقی اشعار زیر را می سراید:
اِسا ایی بمو كوفه عيد مـاه
خروج ها کرده آن شیخ عبیداله
کمر شش لول و سرما هوت کلو
هِر خال پشتامِ گو ره سر بداه
کچل شاخ بزونه دشمن له بداه
برمه بمونه اون شرخان و عیسی
انده بردنه تاشِ آقاجا
اون پسر مأمور بیه برخوردار شوکا
اون باجر خانم ته وجود بی بلو
دارنی بزرگی چه کندی صدا
ایوون شش دری در هاکن وا
اون آقا زری خان آلاشت اعلی
اون شهر ملعون صحرای کربلا
نسل امامان کرده سر جدا
📌[مرحوم] تقی نوروزی در زمان قاجاریه در منطقه ساکن بوده و حدوداً ۱۳۰ سال پیش ؟؟؟ بود.
📚منبع:
کتاب منتشر نشده:
{{گذری بر تاریخ و تمدن لفور}}
🖊علی حسین صادقی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شعر #شاعر #نویسنده
#دلنوشته
⏰یکی آمد
به شعرم سرک کشید و رفت🏃
آن یکی آمد
کلاهم راسیخک کشید و رفت🤷
بنده که شاعر نیستم
و کلاهی برسرم نیست 🤦
پس چرا یکی سیخک،
یکی سرک کشید و رفت؟💁♂
من که در کار خویش هستم
و کاری ندارم👨💻
به کار دیگران، صفحه شانسم را
یکی میخک کشید و رفت🕺
روزگار، نامروّت گشت
و مردمانش بی محبت❤️🔥
جای دلداری به قلبم
چنگک کشید و رفت💘
📝#بداهه_یهویی
🖊#سیدقاسم_صیادمنش
۲۴بهمن۱۴۰۳
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4096
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
13.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلم از طرف رضا گرگانی
🎙#خوانش_مازنی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ریشه اصطلاح "علّاف" و "الکی" از کجا آمده است؟!
#واژگان #اصطلاحات
#فارسی_را_پاس_بداریم
#درست_بنویسیم
#الاف
#علّاف
✍الاف به عنوان صفت بیکار برای کسی است و یکی ازاشتباهات رایج در نوشتار عامیانه است.
نوشتن درست آن علاف است. بر اساس لغت نامه ی معین معنی کلمهی علاف “بیکار و باطل” است در حالی که کلمهی الاف هیچ معنایی ندارد.
📌تعبیر دیگری که معمولا برای آدم بیکار استفاده میکنند، عاطل و باطل است. این ترکیب ممکن است گاهی به اشتباه به صورت «آطل و باطل» به کار رود در حالی که صورت درست آن همان عاطل است.
بر اساس لغتنامهی معین معنی کلمهی عاطل “بیکار مهمل بیهوده” است. شاید در ابتدا این طور به ذهن برسد این ترکیب یک ترکیب اتباعی است؛ مانند «چیز میز»، «کتاب متاب» یا «اخم و تخم» که در آن یک کلمهی بی معنی بر وزن کلمهی معنادار دیگری استفاده میشود. ولی این تصور غلط است و عاطل یک کلمهی معنادار است.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🌍#لفور
💞#منظومه #شاه_باجی
🗓دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸۷-0:0
💌لفور شاهباجي و مازرون موندگار
مرور بخش هايي از منظومه محلي شاباجي
مازندنومه:
منظومه عاشقانه شاباجي به منطقه سوادکوه تعلق دارد."شاه باجي جعفري"بين سال هاي 1255 تا 1260 شمسي در روستاي "دهکلان"لفور به دنيا آمد.
در ييلاق گالش بچه اي به نام"ملاخان جان حيدري"دلباخته شاه باجي مي شود.در همين گير و دار "عبدالعلي خان پهلوان"به خواستگاري باجي مي آيد.
شاباجي جاافتاده به عقد پسري 16 ساله درمي آيد.تفاوت سني اين دو نفر سبب مي شود که بعدها شوهر باجي دوباره ازدواج کند.منظومه عاشقانه شاباجي سروده همان گالش بچه عاشق است.
بخشي از اشعار اين منظومه را در وبلاگ"عادل جهان آراي"-روزنامه نگار سوادکوهي- يافتيم که در پي آمده است.
---------------------------
اي دادا بيدادا اي برادرون (اي برادرها فرياد مرا بشنويد)
شاه باجي نازدار مه چنه مهربون (شاه باجي ناز دار من چقدر مهربان است)
اسپه دسا بال آ صورت شير و خون(دستهايش سپيد و صورتش گلگون است)
قد بلن بالا و مه چنگ ميون[1](بلند بالا و كمر باريك است)
كمند گيس آ ترز مازرون(كمند گيسوي او ترز مازندران است)
ته اسپه گندم من اسپه آرد نون(تو گندم سفيد و من آرد سفيد هستم)
ته منه خرش آ عسل آ راغون (تو خورش و روغن و عسل من هستي)
ته سور چنار و من ته ساهه بون(تو چون چنار بلند و من سايهبانت هستم)
من مشكي دستمال و ته سوال ميون(من مانند دستمال سياه بر پيشاني تو بسته هستم)
ته مسجد شاه و من ته چراغون(تو مانند مسجد شاهي كه تو را چراغان ميكنم)
نردبون بهلم بوريم آسمون(نردبان بگذارم به آسمان بروم)
سرجان خداره بئيريم دس دامون(دست به دامان خداوند دراز ميكنم)
اول ياعلي، ديوم ونه وچون(اول مولا علي(ع) دوم دست به دامان فرزندان او ميشوم)
سوار بويم من ته بوريم خراسون(من و تو براي زيارت امام رضا به خراسان برويم)
زرهه آقاره بئيريم دس دامون(ضريح آقا امام رضا(ع) در بگيريم)
امه كار در بوره سوكا و آسون(دعا كنيم تا كار ما راحت و آسان تمام شود)
***
وسوي[2] كوه ره آ بئيته ميها(كوه وسو را ابر گرفته است)
مه دل تنگ هائيته شومه گليا[3](هر گاه كه دل تنگ شوم به روستاي گليا ميروم)
علي جان آمي زنا كاهنه كار(زن عمو علي جان بسيار داناست)
ته كجه دئيا و چچيه ته كار(تو كجا بودي و كار تو چيست)
عزب خاخره ته شه خنه نار(خواهر عزب را در خانه نگه ندار)
من بكردمه بوردمه لدار[4](من نگران شدم و به روستاي لدار رفتم)
شومه سر نيشت بيمه بوردمه كنار(هنگام خوردن شام ياد يار كردم و دست از شام كشيدم)
به مثل وره كا مار هايتمه مار[5](مانند برهاي كه به آغوش مادرش برود)
ككي[6] بئيمه دار هايتمه دار(مانند كوكو به سر درختها رفتم تا آواز فراق بخوانم)
هر چي بئوتمه شه زاريه زار(هر چه گفتم از زاري و بدبختي خود)
اي داد و بيداد و اي جان برار(اي داد و بيداد اي برادر عزيز)
لفور شاهباجي و مازرون موندگار(شاهباجي در منطقه لفور هست و ماندگار در مازندران)
مه دلِ بورده موندگار مار(دل من را مادر ماندگار از من گرفت)
به قربون سر آهو مزه دار(من فداي سر شاهباجي شوم)
امسال زمستون يك روزه قرار(زمستان امسال روزي است كه قرار ندارم)
هر روز ورف زنه صدمات بسيار(هر روز برف زياد ميزند و صدمه زيادي ميبينم)
د سه تا گت و خورد هاكردمي بهار(با دو سه بزرگ و كوچك بهار شد)
سه تا چهار تا «[7]نو» ره هاكردمه پامال(سه چهارتا عدد نو را زير خاك گذاشتم)
گو ره راه بدامه شومه كوي «لار»[8](گاوها را به طر ف كوه لار حركت دادم)
انه بوردمه تا لفوره روآر(آنقدر رفتم تا به رودخانه لفور رسيدم)
از اون سر در بمو كيجاي برار:(از روبه رو برادر دلدارم را ديدم)
«خداقوت هاده چه هسي تنار»[9](به من گفت خسته نباشي چرا تنها هستي؟)
:«گالشون د سه تا درنه دمال(گفتم كه گالشها عقبتر دارند ميآيند)
بوري جونكا مه بكرده زنهار(از گاو نر من كه به رنگ خرمايي است ترسيد)
بته سن چچيه؟ بتمه «چار بهار»[10](گفت گاو نر شما چند ساله است)
ونه رخت و قالب مثال تلار(كه شكل و قامت آن به اندازه خانه است)
اتا شاخ نيزوه اتا شاخ پيشدار(كه شاخهايش مانند نيزه )
گوره كه بزوئه گو نئونه خار(اگر شاخش به گاوي بخورد امكان ندارد كه آن گاو سالم بماند)
صلوات برمحمد و دارنه پيشدار[11](بر محمد كه چنين متاعي داري)
⚠️[شوربختانه در این نوشتار بخش زیادی از منظومه معصومه باکر و تقی لفوری به نام منظومه ی شاه باجی معرفی و منتشر شده است. با تطبیق اشعار دو منظومه متوجه ی این رخداد نامطلوب خواهید شد. محسن داداش پور باکر]
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4100
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
ادامه👇👇
«شو منزل كجوئه اي جان برار؟»(بعد گفت شب كجا منزل ميگيري؟)
جواب بئوتمه« موزيين روآر(به او گفتم: در منطقه موزيين)
مه كهر يابو و منزل بار(اسب كهرم بار مرا ميآورد)
سه تا تاچه بار با ونه سربار(نزديك به 300 كيلو بار به اضافه سرباري هم دارد)
گوي دل دره نارنه چارودار»(نيازي به كسي ندارد، خودش ميان گاوها ميآيد)
روز بعته چچيه؟ روز «ميرزانهار»[12](گفت ساعت چند است؟ گفتم نزديك ظهر است)
خداحافظ شما الله نگهدار(با من خداحافظي كرد و رفت)
موزيين رو آر بوردم كنار(تا به رودخانه موزيين رسيدم)
گوك جا هاكردمه دكردمه تلار(گوسالهها را از گاوها جدا كردم)
اتا خو بختمه بئيمه بيدار(گرفتم خوابيدم و بعد بيدار شدم)
بيرون بوردمه بزومه مارمار(بيرون رفتم و دوباره گوسالههارا پهلوي مادرانشان براي دوشيدن بردم)
كشت[13] مه دوش سرا جوله[14] مه چنگال(ريسمان روي كتف من وجوله در دست من)
صد تا گو بمونه همه ته نمار[15](صد رأس گاو شيرده رادوشيدم كه همه سرحالوچاق بودند)
پيش پيش دئيه غلفر[16] جانمار(جلوتر از همه غلفر بود كه گاوي شيرده و قبراق است)
جوله مشت بئيه شيركنه قارقار(آنقدر شير داشت كه جوله پر شد و صداي آن به گوش ميرسيد)
كاكر و ببو جلو پيش بيار(برادر و بابا بياييد ببينيد و تماشا كنيد)
خدا بركت هاده غلفر توار(خدا بركت بدهد به تبار و نسل غلفر)
سركه دگرسه بونه دمس مار(وقتي كه پاييز شود دوباره آبستن ميشود)
انه بدوشتمه افتاب بورده مار(آنقدر گاوها را دوشيدم كه آفتاب غروب كرد)
گو ره بدوشتمه آ بوردمه تلار[17](گاوها را دوشيدم و به تلار رفتم)
اونجه هنيشتمه هاكردمه خيال(آنجا نشستم و به فكر فرو رفتم)
فردا تيغ افتاب خرمه نهار(فردا هنگام ظهر ناهار ميخورم)
تلك[18] مه دوشهسر تو گيرنه گلار(چاشت روي كف من تاب ميخورد)
سنگرج كوه را بوردمه كنار(وقتي كه كوه سنگرج رسيدم)
بوري شاخ بزوئه من بئيمه خشحال(از صداي گاو نرم خوشحال شدم)
بوري شير نر آ و چرخ گيرنه لار(گاو نرم مانند شير نر در ميان كوه ميگردد)
كريكه[19]ي نو ره هاكردمه قطار(چند عدد نو را كنار هم قطار كردم)
ماه پانزده لتر[20] بكشيمه بهار( هر ماه پانزده لتر كره ميگيرم)
پاييز بموئه من بئيمه گركي[21](پاييز كه شد به طرف گر ميروم)
هلييشت ملك مه درسي وازي(به ملك هلي يشت ميروم كه همه سنگ ريزه است)
ونه دله ي دار دمبل و موزي(درختهاي مخصوص اين منطقه موزي و دمبل است)
هادم بخرنا بوَِن پهكلي(به گاوها و گوسالهها ميدهم كه چاق شوند)
سنهي ديگر و بون صدوسي(تا سال آينده بيشتر از صد كيلو شوند)
سال اتا ره من كمه قربوني(هر سال يك رأس گاو را قرباني ميكنم)
تصدق ته سر جان شاباجي(تصدق سر شاباجي)
صد داغ و فراق من دارمه ته ارمون(صد داغ و فراق من آرزوي تو را دارم)
ته كه دوني مه دل چنه دره خون(تو ميداني كه دلم چقدر خون است)
انار ترش و شيرين مه شاه باجي(شاباجي مانند انار ترش وشيرين است)
ستاره ماه دور بين مه شاه باجي(مانند ستاره و ماه است شاباجي من)
اتا روز دئيمه كجب[22] گو پلي(روزي در منطقه كجب پهلوي گاوها بودم)
راه دكردمه بوردمه خمنونسي[23] (راه افتادم به طرف كوه خمنون)
اونجه هنيشتمه پلنگ دسوري (آنجا مانند پلنگي چمباتمه زدم)
گوش تير هاكردمه سون د بهري (گوش را مانند پلنگ تيز كردم)
نظر بهشتمه ميمن سي[24] (كوه ميمن را نگاه كردم)
كيجائون بمونه فكشون[25] تلي (دخترها آمدند در ميان درختچه هاي فكشون)
هدانه شواش و دل بئه پلي(شاباش سر دادند و دلم ريخت)
پيش پيشْ د هيه مه جان شاباجي(جلوتر از همه دخترها شاباجي من بود)
دس كمر هزه و دب خانومي(مانند خانم خانها دستش به كمر بود)
اسپه اوسي سرْ رج پولك دچي(آستين سفيدداشت كه رويشدكمههاي زيبايي نقش بسته بود)
شاباجي هيمه شاخ اشكاري(هيزم شاباجي به بزرگي شاخ گوزن است)
رفيقون هيمه زرشك و تلي (اما هيزم رفقايش مانند شاخههاي نازك زرشك است)
پاييز بموئه م غم فراوون(فصل پاييز آمد و غم من زياد شد)
مه جان دلخواها بورده دهكلون[26] (دلخواه من به طرف دهكلون رفت)
اينجه دنينه ته سر و همسرون (اينجا كسي سر و هم اندازه او نيست)
🌍#لفور
💞#منظومه #شاه_باجی
🗓دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸۷-0:0
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4100
ادامه👇👇
ماه سه دفه ته سر هادم پيغوم (سه بار در ماه به تو پيغام دادم)
ته غصه نخر كه بئيمه پشيمون (تو غم نخور من پشيمان شدم)
از خدا مرگ خامه نوم بئووه گوم (از خدا ميخواهم بميرم و نامم گم شود)
جان شاباجي ته برو مه پلي (شاباجي عزيز تو بيا پهلوي من)
چن ساله ته وسه من بئيمه ككي[27](چندسالاستكهمن برايتو مانند فاخته سرگردان شدم)
گهي در ييلاق و لرگه چال[28] سي (گاهي در ييلاق و يال لرگه چال)
نامه بنويسم و پيش آ بديع (نامه بنويسم براي آقا ربيع)
آبديع، آربيع هنيشن هئئي (آقا بديع و آقا ربيع كنار هم بنشينن)
وشون شه كلا ره هاكنن قاضي (كلاه هم را قاضي كنند)
برسنْ بيارن م مار و حاجي (قاصد بفرستند مادر و من باباي من بروند)
حرف د و سه م جان شاباجي (سخن از شاباجي بگويند)
م مار كج نظرو پرنئونه راضي(مادرم سخت گير است و پدرم راضي نميشود)
هر كس خانه بئيرن ته اسم و ته نوم (هر كس ميخواهد نام تو را ببرد)
از خدا مرگ خامه نوم بئووه گوم (از خدا ميخواهم كه او بميرد و نامش گم شود)
صدف لو شه و رز رزه دندون (لبش مانند صدف و دندانهاي ريزي دارد)
چمند سوال و يك اسب ميدون (پيشانياش چندان كشيده است كه شبيه ميدان اسبدواني است)
قوا(كت)چار وردي و چاشني ايرون (كتش مانند چادر است)
پرك الماس و نوار كرمون (مانند الماس است و لباسش نوار كرمان دارد)
مهريه بنويسم ملك مازرون (ملك مازندران را مهريه او ميكنم)
رسوا نوويم بين سرو همسرون(بين يار و رفقا رسوا نشويم)
اي داد و بيداد و هاكنم چتي(اي داد و بيداد چه كار كنم)
اتا قصر بسازم چهل تا دري(قصري بسازم كه چهل تا در داشته باشد)
ونه بالا ر من بسازم هشتي(در بالاي آن بهار خوابي بسازم)
ونه دله دوه جان شاباجي(كه در درون آن شاباجي منزل كند)
بادخنك بند جان شاباجي(باد خنك به سروروي شاباجي بوزد)
چتر زلف بزنم قيچي فرنگي(زلف را قيچي فرنگي شكل بدهم)
دشمنون خله نه د كنيم كلي(تمام دشمنان را در لانهاي حبس كنم)
اي داد و بيداد وهاكنم چكار(اي داد و بيداد چه كار كنم)
شاباجي ر بورده عبدل خميار(شاباجي با عبدالله خميار ازدواج كرد)
عبدل ر كشمه كونك رو آر(عبدالله را در كنار رودخانه ميكشم)
ونه نعش ر اهلمه كهر سربار(جسد او را روي اسب كهر ميگذارم)
كهره بزنم اسبكي اوسار(كهر را افسار سفيد ميزنم)
و ره بورما لفوره روآر(او را به طرف رودخانه لفور ميبرم)
اونجه پيدا بوه نعش خريدار(شايد آنجا كسي نعش او را بخرد)
صواحي سر مه شاباجي نگار(هنگام صبح شاباجي زيباي من)
ابر داشته هوا مه چش وارشي(هوا را ابر گرفت و چشم من باراني است)
چنه هاكنم من گو و گالشي(چقدر من گالشي و دامداري كنم)
كار هاكردمه من زمستون و تابستون(من در زمستان و تابستان كار كردم)
سير و پياز بئيه منه خرشي(غذاي من فقط سير و پياز شد)
🌍#لفور
💞#منظومه #شاه_باجی
🗓دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸۷-0:0
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4100
ادامه👇👇
📝پانویس:
[1] كمر باريك
[2] كوهيست در حدود 10 كيلومتري شمال الاشت
[3] يكي از روستاهاي بندپي بابل بخش ييلاقي كه به الاشت نزديك است
[4] لدار نام محلي است
[5] مانند بره در آغوش مادر قرار گرفتم
[6] نام پرندهاي است وبه كوكو يا فاخته ميگويند كه معمولا آواز بيقراري ميخواند. كوككي هم ميگويند
[7] ظرفي چوبي كه گالشها ماست و شير را در آن نگهداري ميكنند.
[8] منطقهاي ييلاقي و خنك در سوادكوه
[9] تنها
[10] چهار ساله
[11] صلوات فرستاد كه با تعريفي كه از گاو نرش كرد؛ گاوش چشم نخورد
[12] نزديك ناهار يا چاشت
[13] -ريسماني كه با دم گاو درست ميشود.
[14] - ظرف مخصوص شيردوشي كه معمولا با چوب درست ميكنند
[15] - چاق و سرحال
[16] - نام گاو ماده است
[17]- جايگاه مخصوص دامدارها است
[18] - چاشت نيم راه
[19] - محل مخصوص نگهداري لبنيات دامداران
[20] - مقياس وزن است
[21] - منطقهاي گرم
[22] - نام مكان است
[23] - كوهي در اطراف آلاشت
[24] - ملكي در اطراف آلاشت
[25] - فكشون نام منطقهاي در اطراف الاشت
[26] - نام روستايي در لفور سوادكوه
[27] - فاخته يا كوكو
[28] - لرگه چال نام مرتعي است در اطراف لفور
🌍#لفور
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸۷-0:0
💞#منظومه #شاه_باجی
❤️لفور شاهباجي و مازرون موندگار
📖مرور بخش هايي از منظومه محلي شاباجي
http://www.mazandnume.com/fullcontent/9010/
📎پیوست:
سلام و سپاس.
⚠️شوربختانه در این نوشتار بخش زیادی از منظومه معصومه باکر و تقی لفوری به نام منظومه ی شاه باجی معرفی و منتشر شده است. با تطبیق اشعار دو منظومه متوجه ی این رخداد نامطلوب خواهید شد.
🔲شوربختانه پژوهشگران و محققین محترم در نگارش منظومه معصومه باکر و تقی لفوری حتی از یک شخصیت حقیقی یا حقوقی در طایفه ی مشهور باکر در ایران سوال نکردند.
با اینکه تبار باکر مقیم انند سوادکوه، باکر سره و خرم آباد باکر دودانگه ساری، باکرمحله بندپی شرقی بابل؛ ادملا تا مرحمت اباد آذربایجان زادگاه #شهید_مهدی_باکری مطرح و در دسترس بوده و هستند.!!!
از طرفی این منظومه از ارتفاعات جنوبی آمل، اهالی بندپی، سوادکوه و حتی در دودانگه ساری نیز رواج یافته و جماعت باکر به رسم احترام آن را سینه به سینه محفوظ داشتند، اما معمای بزرگ آن است که چرا نویسندگان در تثبیت این منظومه ی جذاب به سراغ تبار باکر نرفته و به اشتباه این دُخت زیبا روی باکر را مقیم #لدار [اکثریت ساکنین لدار از تبار بتیار و مهاجر از بطاهرکلا نور هستند] معرفی کردند. در حالی او و خانواده اش زاده و ساکن روستای باکرمحله؛ #ادملا بندپی بودند. البته شاه ظله سلطان باکر در روستای لدار مرتعی به مالکیت داشته که خانواده ی معصومه باکر پس از خروج از لفور در آن چند صباحی اسکان و سپس به #گوتلار [از اراضی مزروعی و جنگلی در شمال شرقی ادملا] ادملا و در نهایت وارد محله ی ادملا شدند. خانه سرای معصومه و برادرانش در حموم سر موسوم به پیت قبرسون واقع شده بود.
از جمله اشتباه واضح در نوشتار های منتشر شده واژه ی #شاه_درکا میباشد که جایگزین کلمه ی #چادرکا شده است.
{{ ته خنه ی پشت ره گنّه شاه درکا
شاه مراد علی سرره بده لا}}
خانه ی اجدادی #معصومه_باکر در کنار رودخانه ی چادرکا در ادملا واقع شده است که هم اکنون نیز آن محیط در اختیار برادرزادگان آن مرحومه با نام خانوادگی #علیجان_زاده_باکر می باشد.
معصومه باکر پس از آنکه با مخالفت برادرش مواجهه شد به امر خانواده به عقد پسر کدخدای ادملا درآمده و عروس کدخدا اباذر باکر شد، که این موضوع نیز در غالب نوشتار منتشر شده مغفول مانده و شوهر معصومه باکر را #گیلا معرفی کردند. این بیان صحیح نیست و با واقعیت تضاد دارد. همچنین باید توجه کرد که عدم توجه ی پژوهشگران به منظومه خوانی جماعت باکر، اهالی بندپی، آمل و حتی در منطقه ی سوادکوه موجب گردید که بخش مهمی از ابعاد زندگی معصومه باکر دیده نشود، چرا که مستندات صوتی و تصویری قابل توجهی در #پژوهش_ادملاوند جمع آوری شده است که از این نکات اساسی پرده برداشته بطوری که موجب بازنویسی و بازنگری این منظومه خواهد شد.
🖊محسن داداش پور باکر ۱۴۰۳/۱۱/۲۵
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4100
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─