eitaa logo
قرار اندیشه
260 دنبال‌کننده
466 عکس
191 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔹 روضه آوینی 🔹 نمایش مستند روایت فتح و گفتگو پیرامون مسئله جهاد تبیین 🔹 چهارشنبه ٢٥ اسفند ١٤٠٠ 🔹ساعت ١٤ 🔹محفل اندیشه ای بانوان
✦؛﷽✦ 💠جهانِ بی‌قصه ماهیت فهمِ جدید، به گونه‌ایست که امور را مطالعه‌ می‌کند و همه چیز را به صرف علم مبدل می‌کند؛ به عبارت بهتر آن را به ابژه‌ی پژوهشی تبدیل و قابل شناخت میکند‌. مانند اینکه اگر می‌توانیم عناصر طبیعی این جهان را از طریق ابزارهایی همچون میکروسکوپ یا امثال آن مشاهده و پژوهش کنیم؛ امور انسانی و تاریخ را نیز می‌توانیم بشناسیم و ویژگی‌های آن را بدانیم و برشماریم. گویا این ویژگی این عالم است که گذشته‌ی سرزمین‌ها را از متن زمان و تاریخ جدا کرده و آن را تبدیل به داده‌ و اطلاعات می‌کند، به گونه‌ای که مسیر و قصه‌ی زندگی انسان‌ها در طول تاریخ به اوصاف و آداب و عادات پراکنده تقلیل داده می‌شود. در این حالت می‌توان دریافت که تاریخ از جای خود خارج می‌شود و انسان‌ها توان برقراری ارتباط با گذشته و سنت خود را از دست می‌دهند و این‌گونه تعلق جای خود را به سردی و گسست می‌دهد. گویا تاریخِ یک جامعه اگر گم شود، مردم آن جامعه دیگر حس تعلق و دل‌بستگی به آن ندارند و باید در گنگی و گیجی زندگی خود را به پایان ببرند. شاید بتوان گفت این فهم، انسان را از متن قصه‌ی خود خارج می‌کند و زندگی و دیدن و چشیدن طعم بودن را از وی سلب می‌کند و توان فکر و ساختن آینده و داشتن امید و عزم گشودن راهِ حیات را از او می‌گیرد. شاید سرنوشت جهانِ مردمان بی‌روایت و بی‌قصه این‌گونه است.... @gharare_andishe
✦؛﷽✦ انتظار، واژه‌ایست که همیشه در معرض معانی و برداشت‌های مختلف بوده‌است. منتظر بودن یا به نوعی چشم‌داشتن بر چیزی، تداعی‌کننده‌ی حالتی‌ست که آدمی، مضطرب و نگران و مایوس از وضع موجود، چشم بر رسیدن ناجی دارد تا به دست او مسائل حل شود و انسان در راحتی و آسودگی زندگی‌اش را سپری کند. در این نحوه نگاه، انسان، کار و مسئولیت خود را دعا و تضرع به درگاه الهی می‌بیند تا امر فرج حاصل شود و گشودگی‌های لازم صورت گیرد. در این مواجهه، نوعی بی توجهی به امور و مسائل جهان حاصل می‌آید و انسان صرفا در کناره‌ی میدان ایستاده؛ در انزوا و با فهمی راکد از زمان خود درخواست آمدن منجی را از پروردگار دارد. گویا او منجی را در خدمت ادامه‌ی زندگی بی‌دردسر همراه با رفاه و نوعی توسعه‌طلبی، بدون خطر کردن و عزمِ گشودن راه‌ آینده‌، می‌خواهد. اما گویا انتظار نیز همچون بی‌شمار مفاهیم دیگر باید در عالمِ خود معنا شود تا به درک و دریافت اصلی آن‌ بتوان رسید. شاید در یک تبیین اجمالی بتوان گفت انتظار کشیدن به نوعی مراقب بودن و یا درنگ کردن است. مراقبت از نوعی از بودن است که اصالت خود را طلب می‌کند و همواره می‌خواهد در سرخط وجود سکنی گزیند و فطرت‌بینی ذاتی خود را حفظ کند، تا در یک نوع فهم اسیر نشود و به بطن مسائل و مشکلات بنگرد تا بتواند نقطه‌ی عزیمت خویش را بیابد. در این حالت گویا انسان درخواست تشرف منجی را در میدان عمل و در نسبتی ثمرساز که از پوچی به دور است، در شئون مختلف زندگی خود، لحاظ می‌کند و این‌گونه مهیای رخداد عظیم ظهور می‌شود. به عبارت دیگر در این نگاه انسان در طی مسیر انتظار، خود را به اقیانوس مواج بحران‌ها می‌سپارد و در فراز و نشیب بنای عالمی قرار می‌گیرد، که سختی‌ها و چالش‌های آن آمادگی پذیرش انسان کامل را ایجاد می‌کند و در نهایت ظهور امامِ خود را در پس فهم خلا ایشان، به طور حقیقی تمنا می‌کند. 💠شاید بتوان گفت عالمی که در آن انتظار معنا دارد، انقلاب اسلامی به عنوان جهانی بین دو جهان است، که به دور از انزوا و انفعال، رجوع به خردِ جهان امروز را مهم می‌پندارد و در نسبتی صحیح، راه آینده‌ی خود که همان حکومت حضرت بقیه الله"علیه السلام" است را می‌گشاید. @gharare_andishe
18.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹حتی بلندگوی مسجد حس داشت بر لب بیا بیا گل نرگس داشت 🔹آن‌روزها نفس به نفس شهر آهنگ انتظار داشت حمیدرضا برقعی @gharare_andishe
💠دلنوشته ای به حضور حضرت دوست سلام به آقایی که از اول حضور در حوزه ما را سربازت نامیدند اما نمی دانم تا چه اندازه سربازی‌ات را کردم . شرمنده‌ام آقا وظایفی که سپرده بودی را گاهی از یاد بردم و گاه فراموش کردم که... ، گاهی خطا کردم، برای آمدنت نه دعا کردم نه کاری که ظهورت را نزدیک کند، انجام دادم. روزها را گذراندم وعصرهای جمعه برای رهایی از دلتنگی خودم را مشغول دنیا کردم . این روزها بیشتر دلمان گرفته از عصر جمعه هم بیشتر امانه برای اینکه نیستی شاید برای ظهورت دعا میکنم تا از غم و غصه رها شوم تمام شود همه ی گرفتاری های زمین وشما که امام زمان هستید برای پایان بدی های زمین می آیید فقط همین است؟ امشب میخواهم تورا فقط برای خودت بخواهم برای ظهورت وحضورت دعا کنم اما چه کنم به بچه های مظلوم فلسطین،به گریه های مادرهای یمنی به گرسنگی هزاران کودک فکر می کنم وحضور شما را برای پایان همه ی بدی‌ها می خواهم شرمنده ام که عاشقی نمی دانم ومعشوق را برای کاهش آلام خود طلب می کنم ... ✍ @gharare_andishe
باید چون دختر قیصر از مشهورات زمانه بگریزی و نرگس شوی تا در وجودت مهدی بارور شود و عالم را از بوی گل نرگس سرشار کنی ... باید به عهدت باز گردی تا موعود را بیابی، باید به سرآغاز رجعت کنی و صفا و صداقت کودکی را تجدید کنی تا عالمی دیگر برایت محقق شود و عقل انتظار در وجودت شکوفا گردد؛ عقلی که عزم تو در خلاف عادت را جزم می کند. آری این گونه است که مهیای بقیه الله می شوی و زمان و صاحبش را می یابی. 🦋خود را به عهد کودکی ام بردن آرزوست... @kooodaki @gharare_andishe
هر لحظه جان آدمی تحقق و تبلور راه و صراط است به شرط آنکه از قفس تنگ خیالات به در آییم و دست یدالهی انسان کامل را گرفته در فضای حیات بخش جان او نفس بکشیم... چقدر سخت است «نبودن» در بستر «بودن» او که کامل است و دستگیر، اما نگاه ما چرا او را گم کرده و انتظار را که تفسیر حقیقت انسان است، جای دیگری و در افق بی فروغ دنیا معطل کرده ایم انتظار چه چیزی را میکشیم وقتی منتظَر را رها کرده ایم! نمی‌توانیم انتظار نکشیم چون هویت و حقیقت ما در پسِ چیزی بودن و اتصال و انتظار رخ نمایاندن و دیدن و رفتن، حل شدن و او شدن است پس به «او» نگاه کنیم....در جان ماست، جانمان را پیدا کنیم... ما سرگشته خودمانیم خود واقعی مان... ✍ @gharare_andishe
❗️شاید اشتباه ما همین جا است! شاید بدبختی ها را نباید بدبختی تلقی کرد؛ شاید مشکل، مفهوم های اشتباهی است که ما به برخی چیزها داده ایم؛ شاید باید پایه و اساس مفاهیم را برچید و آنها را را از نو ساخت؛ باید بدبختی ها و مشکلات را ناامیدی تلقی نکرد باید آن ها را مسیر تلقی کرد، پل ترقی کرد. برای رسیدن به امید و شاید میتوان همین امید را هم خدا تلقی کرد... شاید مشکل من هم همین مفاهیم است که در مغزم نمیپیچند و مدام در پی حقیقت ها به دنبال مفاهیم میگردم! شاید هر نیامدنی نیامدن نیست، هر آمدنی آمدن نیست و اما مفهوم حقیقی کجاست؟ آیا میتوان مفاهیمی که سالها به آنها جان داده ایم و با آنها نازندگی کرده ایم را به سمت و سوی مرگ بکشانیم تا زندگیمان جریان تازه ای پیدا کند؟ مطمنا برای پیداشدن ماه از پس خورشید راه طولانی در پیش است و پیمودنش کار آسانی نیست گرچه در میان چشمان آسان جلوه گر میشود اما چه کسی خستگی ماه را جز خودش میتواند درک کند! و شاید هم در پس مفاهیم من ماه خسته است نه در مفاهیم حقیقی، به هر حال درک مفاهیم سَخت سخت است. البته اگر این حرفم مفهومی درست باشد...! ✍ @gharare_andishe
💠جهاد تبیین شاید ظاهرش مجاهدت در جنگ‌ نرم است  اما گوئی باطن آن خبر از  نیستی حقیقت است در ما؛ اما حقیقت کجا ظهور میکند؟ آری در عهد است در عهد با حق و روایت، قصه ها، حیات این  عهد است و روایتگر باغبان این عهد است اوست که ریشه های خشک ایمان ما را دوباره آب میدهد جان تازه ای به عهدمان میدهد ما را تاب عزم میدهد. عهد ما  از ایمان جان میگیرد  و ایمان ما از  تذکر. روایتگر متذکر نحوه بودنمان است و اگر  عزم همت ها سست است، ریشه اش در ایمان ماست اشک در روضه نیز گویی تجدید عهد است تا ریشه ایمانمان خشک و ضعیف نشود و پاهای خسته ما از راه نماند. آری روضه آوینی  تجدید عهد است با عهدی که مستضعفان با امام بستند حضور در این روضه تجدید عهد است با راه  امام و امت آن؛ آری حکم جهاد تبیین روضه از نبودن عهد ماست و وای بر ما کوردلان که عهد خویش را به غفلت سپردیم آری، جهاد تبیین روضه نبودن ماست و سست عهدی مان پس سید مرتضی روضه بخوان که ایمان هایمان تشنه عهد دوباره ایست با تو و روایت ات. شاید حضور در راهیان نور و روضه آوینی، حضور در حرمیست  که تجدید عهد با مهدی باکری هایی بود که حرمت حرم انقلاب برایشان سنگین تر از شکسته شدن شیشه عمرشان بود. @gharare_andishe
🌐دنیا راه می‌رود! آسمان و زمین راه می‌روند، سالها و ماه ها می آیند و می روند و آدمی نیز در این بستر در راه است... گاهی می‌شود یک روز به اندازه چندین ماه برایمان می‌رود و گاه حواسمان نیست و در چشم بهم زدنی دنیا چندین سال راه می‌رود و این عمر ماست که زیاد شده ولی انگار تو را زمان برده و خود راه نرفته ای! و گاه نیز هرچه میدوی، زمان جلوتر از توست! با سرعت نور است که میتوان فاصله را چون سال نوری پشت سر گذاشت و کم کرد... راه رفتنی به سرعت نور، عمر را زیاد می‌کند اما نه سال و ماه آن را، بلکه عمر را بابرکت می‌کند. اینجا زیاد همان برکت است. آنجا دیگر در زمان روزمره غرق نمی‌شویم، آنجا زمان بستر جاری عشق است تا ما را در خود به حضور برساند، به قرب، به آنجا که راه نمی‌رود و همه حضور است... سال نوری، همان سال منور به نور شماست که عمرها، روزها و ساعتها را پر برکت می‌کند، راه رفتنی با صاحبِ زمان که گویی هماهنگ با زمین و آسمان است و هر لحظه اش احسن الحال است... ▫️زمان بستر جاری عشق است.. @gharare_andishe
✦؛﷽✦ باز شدن چشم به آینده، از سنخ اطلاعات و کسب تخصص نیست. بلکه وقتی می‌توان از آینده سخن گفت که توان و ظرفیت‌های یک ملت که به ضرورت تاریخ نهان و پوشیده است، را در اوقات خاص وطلائی یک جامعه به آگاهی رساند و به زبان آورد. به عبارت دیگر؛ فکرِ آینده، نظر به دانسته‌ها و اطلاعات آینده‌پژوهانه و تدبیر کارها مبتنی بر آن‌ها نیست تا بتوان آن را آموخت و آموزش داد. بلکه آینده راهی‌ست که باید مردم جامعه در دل زندگی روزمره‌ی خود بیابند و بپیمایند و پیمودن این راه با زنده شدن اراده ممکن می‌شود و گویا این زنده‌شدن با دیدنِ قابلیت‌های خود و شرایط تمهید کننده‌ی آن آینده میسر می‌شود. راهِ آینده از دل زندگی و وضع مردم کوچه و بازار می‌گذرد. وضع آینده‌ی ما، از حالِ ما و آگاهی ما به این حال معلوم می‌شود. و هر چه فهم و پذیرش نسبت به ضعف‌ها و جهل‌ها بیشتر باشد، آینده‌ای متناسب با شئون مختلف ساخته‌خواهد و این وحدت و دوری از آشفتگی تاریخ ما را رقم خواهد زد. چه بسا وقتی از سالی نو که تکرار روزهای گذشته نباشد، می‌توان سخن گفت و به آینده‌ای که به سمت ما فراخوانده‌شده‌است، نظر داشت که در پیچ و خم مسائل واقعی و توان‌های حقیقی‌مان ایستاده‌باشیم و مسئولیت آنها را در این روشنی‌گاه بر عهده‌ی خود احساس کنیم. @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امید شاید همان حکایت بقای انسانیت است؛ گویی انسان همین است، بودنی امیدوارانه و منتظرانه؛ او برای یافت خودِ زنده اش باید در بستر جاری زمان، گذشته اش را به یاد آورد و راه رسیدن به آینده اش را بیابد. امیدوار بودن توانی در پی دارد که در علت و اثر و شکل و فرم نیست؛ توانش در بستر چشم اندازی است دیریاب تر و فراخ تر که علت و اثر و فرم و شکل، زیرِ سایه آن است. با امید گویی خود را در برابر همه تاریخ ایستاده میبینی! گویا توانی است در پس بیم و وحشت و ضعف قلب؛ توانی برای تاب آوردن التهاب دنیا، برای معنای دوباره زنده گی؛ توانی برای التیام دوری و غیبت انسان از جان خود که همان جان جهان است و فرید است و وحید، امید داریم که این امید ما را به جانمان برساند... ▫️وحید: کسی که متناسب با شأن و مقام خودش یار نداشته باشد، کسی به او مراجعه نکند و اعوان و انصار نداشته باشد... @gharare_andishe
روزها می‌گذرد و هر کدام از ما در کاری یا حرفه‌ای یا تخصصی مشغولیم و تمام هدف و غایتمان، تاثیرگذاری بر خودمان و محیط پیرامونمان و در سطح کلان بر کشور و جامعه‌یمان است. در مسیر کارهایمان مدام خود را ارزیابی می‌کنیم که در کدام قسمت ضعف داریم و در کدام قسمت توانمندیم. به هر حال شاید همه‌ی ما تصدیق کنیم که هر چه تلاش می‌کنیم و جوانب کار را می‌سنجیم مشکلات تمامی ندارد و هر چقدر تلاش کنیم باز هم یک جای کار می‌لنگد و در آخر هر کار و فعالیتی از خود می‌پرسیم کجای کار ایراد دارد؟ چرا مسائل در یک روال معقول قرار نمی‌گیرد؟ و نقطه‌ی بنیادین و مولد ایرادات از کجا نشات می‌گیرد؟ و از این قسم سوالات.... اگر مقدمه‌ی گفته شده برای شما آشناست یا به عبارتی حرف دلتان است. کتاب "گسست تاریخی و شرق شناسی" به قلم دکتر رضا داوری اردکانی می‌تواند روایت زخم‌های التیام نیافته‌ی این روزهای ما باشد. کتابی که سعی دارد از حواشی و تکرار گفته‌های تکراری بپرهیزد و نوع مواجهه‌ی ما را تذکر دهد و به چشم آورد. کتاب در مقدمه‌ای سه صفحه‌ای در باب نگاه تاریخی سخن می‌گوید و سعی دارد نگاه تاریخی و کلی را از نگاه جزئی و سیر در اتفاقات و حوادث جزئی بازشناساند. همچنین نگاه مرسوم به تاریخ را که نگاه خطی به زندگی انسان است را مورد سوال قرار می‌دهد و نگاه دوری را تفصیل می‌دهد و در نهایت به این سخن می‌رسد که دوره‌های تاریخی هر کدام اصول و مبادی خاص خود را دارند و آنچه ما می‌بینیم ظواهر آن عالَم است. که این ظواهر در عالمی غیر از آن معنا ندارد و نمی‌توان مسائل و راه حل‌های آنها را به هر جایی تسری داد. در فصل اول بعد از مقدمه به گسست تاریخی اشاره می‌کند و به دنبال آن شواهدی دال بر اینکه درجوامعی به لحاظ تاریخی گسست و فاصله ایجاد شده؛ می‌پردازد و جوامعی مانند جوامع ما را به لحاظ تاریخی در وضعیت ویژه و خاصی می‌بیند، وضعیت که از گذشته‌ی خود خارج شده و در تاریخ کنونی نیز قرار ندارد. به عبارت دیگر در بی ‌تاریخی و بی عالمی قرار دارد. و حال با توجه به این موضوع باید کارها و تصمیمات اعم از فرهنگی اقتصادی سیاسی را باید با لحاظ این نکته‌ی مهم انجام داد. و در فصل سوم نگاه شرق شناسانه را مورد بررسی قرار می‌دهد و به این نکته تذکر می‌دهد که به دلیل غلبه‌ی نگاه تجدد ما ناخواسته مسائل را آن‌گونه که شرق‌شناسان روایت کرده‌اند می‌بینیم و می‌فهمیم. و چه بسا که مسائل را باید از سیطره‌ی این نگاه ازاد کرد تا تاریخ را آنگونه که هست ببینیم و بفهمیم. در نکته‌ی آخر دکتر داوری اشاره می‌کند که نگاه شرق‌شناسانه، نتیجه‌ی یک سیاست برنامه ریزی شده نیست که دستهایی پشت پرده آن را طراحی کرده باشند بلکه اقتضای بسط تجدد بر این بوده تا چنین رویکردی به وجود آید و خود شرق را به خودش ، چنان که یک غربی می‌بیند بشناساند. اگر شما از کسانی هستید که در مسیر علمی و تحصیلی خود و یا در کارهای فرهنگی و هنری خود به مسائل عمیق‌تر می‌اندیشید و قبل از عمل به دنبال فهم بهتر موقعیت و وضعیت هستید، اگر به دنبال جایگاه کارها در وسعتی کلان هستید و اگر طالب درنگ و تاملید این کتاب می‌تواند مفید واقع شود. @gharare_andishe
کربلای لحظه‌ها... کربلا همان‌ درنگی‌ست، که در لحظه‌ای خاص رخ می‌دهد. لحظه‌ی انتخاب، لحظه‌ی اولویت‌بندی کارها، لحظه‌ی دل کندن از چیزها.... در همین اوقات است که انسان با خودش روبرو می‌شود و به جای اصلاح مناسبات بیرونی و مشغول شدن به آن‌ها، بر سر مساله‌ی خودش می‌ایستد. آنجایی که راهی، پیش‌روی خود نمی‌بیند و باید دست به انتخاب بزند .آن لحظه‌ای که باید ترسِ از دست دادن داشته‌ها و دانسته‌های خود را پوچ ببیند؛ همان لحظه‌ای که تردیدها و دودلی‌ها تو را آماج حمله‌ی خود قرار می‌دهند و تو باید فقط پوک و پوچ بودن آن‌را درک کنی؛ همان لحظه کربلای آدمی‌ست. همان لحظه که ابراهیم‌وار بتِ این ترسِ مهیبِ توخالی که در گوش آدمی وسوسه می‌خواند را می‌شکند؛ همان‌کاری‌ست که اصحاب کربلا انجام دادند. همان‌لحظه‌ای که ریسمان از همه‌چیز و همه کس می‌بری و رها و آزاد از هر ضرورتی خود را متصل به جان جهان می‌بینی. آنجاست که خودِ اصیلِ خود را می‌یابی... ✍ @gharare_andishe
💎کانال، آب، ماهی، عطش... برایم همیشه کانال یادآور آبی بود که در مسیر خود جریان دارد مثل کانال ماهی که نام حضرت زهرا "سلام الله علیها" را تداعی کننده بود تا اینکه کانال کمیل در مسیرم قرار گرفت و حرفهای تازه ای داشت از اینکه کانال می‌تواند خاکی باشد و مسیرت را از زمین به آسمان ملکوتی کند به جای آب عطش رهگشا باشد و در خاک شراب طهور به تو نوشانده شود وقتی که استقامت را سرلوحه بودنت قرار می دهی چشمی باز می شود که ندیدن هایی برایت دیدنی می شود آنگاه مگر جایی برای شک و تردید می ماند می بینی و می روی و دیگران را دعوت می کنید بهتر بگویم با دعوت نامه ی خصوصی سفره میزبانی را می گسترانی حال این مهمان است که با چشم دلش باید ببیند و با گوش جانش بشنود و مسیرت را با انتظار و پاسبانی ادامه دهد اما می بینی در ما چنین استقامتی نیست و از پس خودمان بر نمی آییم و مثل همیشه خودت در آغوش گرمت جایمان می دهی و با خودت می بريمان... ✍ @gharare_andishe
💎نهر خیّن حال و هوای راهیان نور اینگونه است که یکی از خواسته های انسان، ناخواسته طلب شهادت می شود. حال اگر این طلب اوج بگیرد؛ می خواهد در همین سفر شهادتش رخ دهد. در یکی از مسیرها که از اتوبوس برای اقامه ی نماز پیاده شدیم. یکی از دوستان طلبش را به زبان آورد و دیگری هم همراهی کرد. در این میان به ایشان گفتم مگر " نه هنوز " استاد طاهرزاده را نشنیده اید که اینگونه طلب می کنید!؟ گفتند:نه بنده به اندازه وسع ناچیزم، یافتم را از "نه هنوز" اینگونه بیان کردم: (خیلی مهم است که شهادت را چگونه ببینیم؛ آیا آن را یک عمل فردی و نجات از دنیا و مافیهای آن می بینیم یا شهادت را یک عمل تاریخی می نگریم که در آن راه باز کردن برای دیگران رقم می خورد. اگر توانستیم مسیری برای دیگران باز کنیم، چه بخواهیم، چه نخواهیم، شهادت رخ نمایانده است. از این‌رو است که در تاریخ انقلاب اسلامی "شهید زنده" معنادار شده است.) راهیان نور زمانی جلوه گر شد که شهدا دیدند از دست ما کاری بر نمی آید و از اینرو خودشان دوباره وارد میدان شدند تا دست ما را بگیرند. تا زمانی که مسیر برای دیگران باز نکردیم و مشقت این عمل را به جان نخریده ایم که البته کسی که در این مسیر قرار گیرد معنای عشق برایش تجلی می‌کند و به جز شیرینی نمی یابد طلب شهادت صرفا لفاظی با زبان بیش نیست. راوی "نهر خیّن" از وخامت اوضاع و شهادت مظلومانه رزمندگان در عملیات کربلای ۴ خاطره اش از یکی از شهدا را اینگونه بیان کرد: وقتی بالای سرش رسیدم و جراحت عمیقش را دیدم، گفتم: "زنده ای؟" گفت: "نه هنوز" ✍ @gharare_andishe
در پندار اکثر ما دوربین جسم بی جانی‌ست که صرفا ابزاری برای تصویربرداری‌ست و یا سخت‌افزاری است که می‌توان تکنیک آن را آموخت و به ضبط و ثبت اتفاقات پرداخت.در این نگاه دوربین است که تصاویر را روایت کرده و انسان را هدایت می‌کند. اما اگر عمیق‌تر نگاه کنیم، دوربین از آن جهت که با انسان نسبت دارد، وجه انسانی دارد، به عبارت دیگر دوربین، فرهنگی‌ست که شیئیت پیدا کرده‌است. در واقع در این نگاه این دوربین نیست که تصاویر را دریافت می‌کند بلکه انسان و جهت وجودی اوست که لنز دوربین را رو به سوی تصاویر تنظیم می‌کند.بنابراین انسان با دوربین به امکانی دست پیدا می‌کند تا عالَمِ درونی خویش را به تصویر بکشد و روایت کند. دریچه‌ی دوربین آوینی گویا لحظه به لحظه نگاه و احوالات درونی او را نمایش می‌دهد و به همین دلیل است‌که دوربین او تصاویری می‌گیرد که لنز دوربین‌های دیگران نمیتوانستند آن‌ لحظه‌ها را ببینند. او با نشان دادن آن پیرمرد روستایی با صفا که با آن‌که فرزندانش شهید شده‌اند، بازهم خود با تمام وجود در طلب و تمنای شهادت است، به جایی اشاره می‌کند و نوعی از بودن را نشان می‌دهد که انسان این‌گونه می‌تواند با مرگ انس بگیرد، مرگ در دل زندگی، در دل لحظه‌های هر روزی. شاید آوینی با گذر کردن از مرز دوربین بودن دوربین، توان به نمایش گذاردن هنری "و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی" را به دست آورد. آنجا که تصویر با کلمه گره می‌خورد و جملاتی بیان می‌شود و در لحظه‌ای بعد دوربین صحنه‌ی رزمنده را ثبت می‌کند که " ما واسطه‌ایم ....همه چیز به دست اوست." و این‌گونه دوربین او روایت‌گر زندگی و حیات انسانی‌ست که بر روی کره خاکی می‌تواند در همه‌جا به ملاقات خدا برود. گویا محال است بدون دلداده‌گی و تعلق شاعرانه به جهان صحنه‌هایی چنین ساده و بی‌پیرایه را به نمایش گذارد، همان‌گونه که دوربین آوینی نیز بدون قهرمان‌سازی‌های هالیوودگونه و سوژه‌گی انسان‌ها، توانست با روایت برهه‌ای از تاریخ، وجود خدا را در دل عزم انسان‌ها نشان دهد و بگوید.انسان‌هایی که اسلحه‌ها را به بازی گرفتند و با هیچ پنداشتن خود، کربلای خود را یافتند. @gharare_andishe
49.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. بهار که می‌شود همه بیاد می‌آوریم که چه تنهائیم و آواره و بی‌سامان. بهار که می‌شود زنده که می‌شویم یادمان می‌آید که چه تنهائیم. تنهائی که میدانی با در آغوش کشیدن هیچ کس مرهم نمی‌یابد. اما تو باز می‌گردی تا با کسی عهدی از جان ببندی. چرا که آدمی با عهد است که زنده است. 🎥 ببینید| تو را دوست دارم 🔹 جنوب- نوروز ۱۴۰۱ 🔸 ویدئوی با کیفیت این روایت را از طریق لینک زیر تماشا کنید. https://aparat.com/v/05vBy @soha_sima
. حدود ۱۳ سال است که رهبر انقلاب مسئله اقتصاد و تولید را دغدغه اول کشور میدانند. حال آنکه حرکت عناصر فکری و فرهنگی ما در دانشگاه و حوزه و بخش‌های فرهنگی مردمی و دولتی اصلا ارتباطی با این جهت گیری ندارند. دلیل این را میتوان در جدا انگاشتن عرصه‌های مختلف زندگی اجتماعی از هم دانست. اینکه تصور درستی از اثرگذاری این حوزه‌ها بر روی یکدیگر نداریم. مثلا با تصور افزایش تولید، کار فرهنگی میکنیم حال آنکه اگر به ابعادی که رهبر انقلاب برای مسئله روشن می‌کنند فکر کنیم، افزایش تولید خود کار فرهنگی است. در اینجا کار فرهنگی به توصیه کردن و نصیحت کردن و در نهایت به دعوت مدام دیگران به کاری تقلیل پیدا میکند. هر روز روی می‌آوریم به تشویق و تنبیه یا تحذیر در حالی که رهبر انقلاب میگویند: "فرهنگ مثل هواست" بی رنگ و بی بو ولی دربرگیرنده. هوا تمام فضای اطراف ما را دربرگرفته و در عین ناپیدایی پیداست و اثر بخش. اینکه بدنه فکری و فرهنگی کشور ذهنشان این عرصه‌ها را از هم جدا می‌داند ریشه‌ی آن در نداشتن علوم انسانی است. تاثیر علوم انسانی و خلاء نبود آن جایی مشخص می‌شود که با واژه‌ای به نام دانش بنیان در نسبت با تولید یا اقتصاد چگونه برخورد کنیم و تعریف ارائه کنیم. اینجا معلوم می‌شود که بر روی این مسائل فکر نکرده‌ایم و امروز دستمان پر نیست. به همین دلیل حضرت آقا در دیدار با خبرگان می‌گویند قدرت ملی امری مرکب از "علم و فناوری" و "تفکر و اندیشه ورزی و آزاد فکری" است. یعنی راه حل فرهنگ و اقتصاد و هنر و صنعت را رهبر انقلاب در مسئله تولید و به تعبیری ساختن میدانند. امروز اگر ما فلسفه نداریم دلیلش چیست؟ چون امروز را درنیافته‌ایم و اصلا نمیدانیم از فلسفه چه‌ کار می‌آید. منظورم این نیست که موضوع فلسفه را تولید بگذاریم یا موضوع ادبیات و جامعه شناسی را اقتصاد و تولید دانش بنیان بگذاریم و با روش و منطق این علوم سرفصل‌هایی تعریف کنیم که موضوع را به انتزاع بکشاند و فاصله نظر و عمل و زیاد کند. کاری که در محافل انقلابی ما رایج است که تا رهبری افقی را نشان می‌دهند سریع آن را تبدیل به کلید‌‌ واژه‌ای می‌کنیم و سرازیر در فیلم و داستان و مقاله و..... و از آن محصول میگیریم و خروجی و آمار می‌دهیم که مثلا فلان قدر رمان در حوزه جمعیت نوشته‌ایم و خیالمان آسوده می‌شود که خدا را شکر، داریم برای افزایش جمعیت کار میکنیم که البته در این وضعیت نه ادبیات ما رشد میکند و نه مسائل ما حل می‌شود. همه این تلاش‌ها مغتنم است ولی درباره ثمر بخشی و اثر آن نمی‌توان اظهار نظر دقیقی کرد. ما هنوز راه تبدیل مشکلات به مسائل را نیاموخته‌ایم. از همین رو مدام درباره مشکلات سخن میگوییم و وقت عمل که میرسد جسارت اقدام نداریم. این نداشتن جسارت عمل برای حل مشکل از نبود تفکر در ما نشات میگیرد. تفکر عزم اقدام و حرکت و عمل را در ما به وجود میاورد. تفکر است که ما را به وقت عمل می‌رساند و آینده را برای ما میاورد و به ما کمک می‌کند تا صورت بندی دقیقی از مسائل‌مان به دست آوریم. اینکه آن مسئله چیست و ما در چه موقع و مقامی از آن ایستاده‌ایم و چه امکانی پیش رو داریم. @soha_sima
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای صبح فروردینِ من اي تکیه گاه آخرین ای کهنه سرباز زمین جانِ جهان، ایران زمین . . . اي در رگانم خون وطن اي پرچمت ما را کفن... 🇭🇺🇭🇺🇭🇺 @gharare_andishe
💠گذرواژه: سیاست چیست؟ سیاست شاید همان توانِ زیستن انسان در جهان است؛ انسانی که زمینی است و از جنس خاک و دل در آسمان دارد و توان صعود به آن را دارد. انسان، راهی است در این میانه، او خودِ راه است، گویی همان سیاست است. از آنجا که سیاست با زمانه پیوند دارد، سوال اینجاست که این انسان چه وقت مجال می یابد که سیاسی باشد؟ یعنی در دل این عادات و روزمرگی های زندگی زمینی، مجال انسانیت بیابد و توان سیاسی بودن! گویی روز جمهوری اسلامی بروز یکی از این مجالهاست؛ مجال برای انسانی که خود را می یابد و بر تصوری که از خود ساخته، فائق می آید، در خود می‌بیند که می تواند... روح دارد و حیات و حرارت... می‌تواند خود تصمیم بر رفتن و عزم بر ساختن بگیرد و راه آینده خود را بگشاید. @gharare_andishe
شاید بتوان گفت جمهوری اسلامی تنها امکان استقلال ایران در این تاریخ است که به فعلیت نسبی رسیده‌است. فارغ از میزان فعلیت آن و میزان همت ما در ادامه‌ی تمهید فضای تجلی شئونات مختلف حقیقتی به نام انقلاب اسلامی، شاید باید به سخنی که مردم را به میدان عمل وارد کرد، توجه کرد. چه شد که مردم _ با همه‌ی موانع بزرگ که کار را ناممکن نشان می‌داد_ جسارت به خرج دادند و عزمِ ساختنِ راه کردند. مردمی که به جای کارخانه‌های مونتاژ در صنعت، به جای تقلید در فرهنگ، به جای انزوا در دین و مذهب و به جای حقارت در سیاست و در یک کلام به جای ادامه‌ی راه توسعه‌ی متصرفانه‌، آینده را در آینه‌ی سخن مردی دیدند که آنها را متوجه توان و سرمایه‌های خودشان کرد؛ مردی که سخنش، همانند چراغی، نور بر راهِ مانده در غبار جهل و نادانی انداخت، تا با خودآگاهی تاریخی ذیل عقل این تاریخ در ملجا حضور مادرانه‌ی ولی فقیه، ایرانی اسلامی را در امکان جمهوری اسلامی بیابد. چه بسا که ایران امروز پس از گذشت چهل سال از مسیر طی‌شده‌اش باید باز هم خود را در همان سرآغاز تعریف کند و بازیابد تا به جای ادامه راه سرمایه و مصرف و طی مسیرهای تکراری و انتزاعی، مسائل خود را دریابد و با همان عزم آغازین قدم در راه تولید و کارآفرینی و ساختن جهان خود بگذارد. @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙سلام بر تو ای ماه خوب خدا... . . . سلام بر تو که اصل سلام، دیدن توست سلام بر سحرستان اول رمضان... @gharare_andishe
🔹بسم الله الرحمن الرحیم اندیشه ای مرا با خود می‌بَرد و به انتظار می نشانَد و طالب شوقی میشوم برای «شدن»... سرفه امانم را بریده، البته نترسید، نه کرونا ست، نه شیمیایی... شاید هم هر دو است، در اوج سرفه که صدایش آزار و اذیت است برای دیگران، فکری مرا مزه مزه می کند: آیا می‌شود قصه ی غصه ی ما هم قصه ی غصه ی تو شود؟ آیا می‌شود خون من هم چون خون تو حیات شود و حیات دهد؟ آیا می‌شود نَفَس من هم چون نفس تو نوایی قدسی و نشاط بخش شود؟ آیا می‌شود وجودم قلم شود و چون قلم وجود تو برویَد و برویاند، بسوزد و بسوزاند؟ به تو و خلوتت با قلم فکر میکنم و توجه به تو و حضورت در میدان رزم با دوربین و قلم مرا می نوشد، غوطه ور می‌شوم در تو، در صدایت، در قلمت و در نگاهت، چه مستانه، قصه ی ملت امام حسین علیه السلام را به تصویر کشیدی! ندای «ن و القلم و ما یسطرون» جانم را آرام می‌کند در نسیم محبت محمدی ص و مرا به نهر نینوا می‌کشاند و میشوم همه اشک در نگاه به خون حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و به خون همه یارانش در سیر تاریخ که تو از دسته خاصی از یارانش بودی که قلم را به دوات خون خویش که متصل به خون اوست، زدی و نوشتی که قلمت شد مُبَیِن گمشده ترین حقیقت تاریخ... حیرانم در تو و اشک، غمم را به رشک می‌کشاند... بر لب جوی عمری می‌نشینم که زمستان های بهار شده دیده و بهارهایی در بهار و درختان خواب بیدار شده و چشمه های خشکیده ی روان شده و برعکس نیز هم و همچنان در لذت و حیرت است از ربی که تو را از کامران به مرتضی رسانده... و باز بر سر عمر خویش منتظرم، منتظر او امروز وقتی شد تا مرور کنم، روایت تو از فتح ملتی که به نور حسین زهرا سلام الله علیها، مولای خویش را یافته است و چشم در چشم ولی خویش، ملت نیز از می وجودی که حق بر او نوشانده، نوشیده است... شاید بگویی شاهدش کو؟ تو چه میدانی ملت هم نوشیده است یا نه؟ می‌گویم بیا به نظاره بنشین روایت «سه ورق از مقاومت» را... قصه ی ملتی که شیطان را خسته کرده تا جایی که چه شبها و چه روزها که دشمن عرصه را بر خود تنگ دیده و دیگر در نهایت قساوت با بمب شیمیایی به میدان آمده، ولی او که در اوج رؤیت و مشاهده و محبت به ولی خویش، خودی نمی‌بیند، فریاد سر می‌دهد: جنگ، جنگ تا پیروزی.. تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست... این همه حضور و شور، این حضور در اوج حملات هوایی دشمن، قصه چیست؟ چرا او باز هم با یک پا میدان را رها نکرده؟ چرا او با سه شهید دادن باز ایستاده است و محکم شعار می دهد؟ راز اینکه مادر شهیدی که زیر بمباران شیمیایی دشمن ایستاده و می‌گوید راهت ادامه دارد، چیست؟ سید الشهدای اهل قلم راز این قدرت را در استقامت ملت می‌داند، ملتی که می داند، تاریخ پادشاهان و مظلومان را می شناسد و آمده با لبیکی از عمق جان تاریخ حقیقی را بنویسد. او با نوای نینوایی خویش می گوید: «تاریخ حقیقی را ما با خون بر لوح دلمان نوشتیم.» این ملت عاشق امام حسین علیه السلام تا پای جان پای بازگرداندن نهضت انبیا ایستاده است... و مستانه هم ایستاده است و استقامت یعنی قلب عاشق، عقل، چشم و گو‌ش و.... ملت را نیز عاشق می‌کند... ببین. و منتظران از روایت فتح دیروز روایت فتح امروز را می‌جویند... می‌شود ای دوستِ منتظرِ آن یار، لختی امروز را در همین روایت ببینی، آیا می‌شود بمب شیمیایی امروز را در جنگ نرم ببینی که ریه های ما و پوست ما را نشانه رفته؟ امروز در این رزمگاه تمام باورهای ملی و وجودی ملتم و دختر و پسر نوجوان و جوان ملتم، شیمیایی شده است، عزیزان ما سرفه های خشک و جانکاهی می‌کنند، شاید دختر من تا مرض جان دادن درد می‌کشد، شاید پسر تو تا مرض جنون فریاد می‌زند و سرفه می‌کند تا آن سموم از ریه هایش خارج شود، آیا می‌شود ایستاد و چون ملت آن روز فریاد مقاومت سرداد؟ آیا میتوانی التیامی بر درد او باشی؟ آیا میتوانی شربت روانی برای درمان ریه اش باشی؟ آیا می‌شود تمام وجودت مهر باشد و مادرانه بسوزی و در این شب آخرالزمانی که رسیدی به فقر خویش، عاجزانه همه دعا شوی و اشک‌؛ و دست از سر مستی غرور و دانایی ها و برنامه ریزی های فرهنگی برداری؟ @gharare_andishe
"این برادر عزیز را در یکی از مدارس علمیه ی مشهد مقدس زیارت کردیم. شاید برای آنها که هنوز نمی خواهند حقیقت را باور کنند، بین فقه و اصول و جبهه های جنگ تناسبی نباشد، اما برای ما که علما و فقها را ورثه انبیا می دانیم، حقیقت مسلم این است که فتح ما در جبهه های نبرد، در همین کلاسهای فقه و اصول است که پایه ریزی می گردد.. پیمان علم، پیمانی کربلایی است و آن که این پیمان را با خدا بست، در مدرسه درس فقه می خواند و در جبهه عشق و قربتا الي الله بر سر این هردو درس با وضو وارد میشود و این هر دو را جبهه مبارزه با کفر و شرک می داند و می داند که این راه، راه شهادت است.. " مستند" تاریخ سازان چه کسانی هستند" .شهید سید مرتضی آوینی. @gharare_andishe
✦؛﷽✦ 💠آن پیکِ نامور که رسید از دیار دوست 💠آورد حِرزِ جان ز خط مشکبار دوست . . . . . 🔹محفل انس با قرآن 🔹روخوانی جزء پنجم قرآن کریم 📆 پنج شنبه ٥ رمضان ١٤٤٣ 🕰ساعت ١٤ 🔰محفل اندیشه‌ای بانوان @gharare_andishe
🔹قصه ی مردی که در قلب‌هایمان خانه دارد. اسطوره نیست. در همین حوالی ما زندگی می‌‌کرد و در همین مناسبات معمول نفس می‌کشید. در قصه‌ی زندگی‌اش احوال متفاوت داشت و مسیر بودن خود را بی‌پیرایه دنبال می‌کرد. در بینابین حال و هوای هنرهای تجسمی و معماری و موسیقی آهنگ وجود خود را در عالم انقلاب اسلامی یافت.آهنگی که بعدها شاید نت‌های موسیقی و نوای محزون مستند روایت فتح شد و آتشی را در دل‌ها زنده نگاه می‌داشت. دریچه‌ی دوربینش قدم‌های بسیجی‌ها را دنبال می‌کرد و زبانش راوی عشق و وجد و حرارتِ در مرز تاریخ بودن آنها شده‌بود؛ کسی چه می‌داند شاید باز هم نوای هستی را در طی طریق آنها می‌شنید.... و حال امروز مائیم و یک یاد و خاطره از آوینی... یاد و خاطره‌ای که اگر به سرچشمه‌ی خود بازگردد، ما را نیز به نحوی از بودن دعوت می‌کند. بودنی که همه‌اش اراده و عزم است. بودنی که برای ماندن و تحملِ مرارتِ ساختنِ راه، اراده‌ی پولادین می‌خواهد و نوای شاعرانه‌ی آوینی نوید امکان چنین زندگی و حیاتی را به ما می‌دهد و غبار چشم‌های ما را می‌زداید. با آوینی می‌توان بار سنگین تاریخ را بدون سلب مسئولیت از خود به دوش کشید و سخن از آینده گفت. گویا آوینی امکانِ آینده‌ی ماست. @gharare_andishe
. شاید دوماه بود که به سالروز شهادت آوینی فکر می‌کردیم. که این روز چه پیش پای ما می‌گذارد. تا اینکه به ناگاه خود را در "موقعیت مهدی" یافتیم. موقعیتی که با غربت همراه است اما نه غربتی که دیگران را سرزنش کنی که چرا تو را نمی‌فهمند بلکه موقعیتی که با تمام وجود می‌خواهی دیگران در آن حاضر شوند و حضور در پهن دشت هستی را احساس کنند. بقیه الله خیرلکم إن کنتم مومنین. همانگونه که آوینی به غربت امثال حاتمی کیا حتی در میان حزب الله اشاره می‌کند اما خبر از آن می‌دهد که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدست اینان سپرده است. آری جهاد تبیین عبور از امروز و فرداها و سکنی گزیدن در پس فردای تاریخ است و از آنجا همچون مهدی باکری‌ها زبان باز کردن به ای کاش احمد اینجا می‌شدی می‌دیدی اینجا چه جای قشنگیه... و آنوقت دل ربودن از حاج احمدها و حاج قاسم‌ها... رزقنا الله... 🔹بیست و نهمین سالگرد شهادت @soha_sima