eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
831 عکس
285 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست، کـ‌آن را نیست پایان، غم مخور حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب جمله می‌داند خدایِ حالْ‌گردان غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شب‌هایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور @golchine_sher
پرنده باش خودت را به بادها بسپار برو به اوج نگو حال پرکشیدن نیست و عشق مثل کتابیست خوب و بی پایان  که در نگارش آن واژه رسیدن نیست @golchine_sher
مانده‌ام در حسرت دیدار، امّا بگذریم بار دیگر می‌کنم تکرار امّا بگذریم این مسافر را گمانم برده‌ای دیگر ز یاد گرچه دارم می‌شوم انکار امّا بگذریم دیگر از دوریِ تو کم‌کم،کم آوردم عزیز گرچه دارم می‌کنم اقرار امّا بگذریم بین ما جز عشق هرگز صحبتی دیگر نبود گشته‌ای همصحبت اغیار امّا بگذریم گفته بودم دوستت دارم ولی این جمله هم عاقبت شد بر گلویم دار امّا بگذریم رفته‌ای امّا برایت بی‌قراری می‌کنم گفته‌ای دست از سرم بردار امّا بگذریم این غزل را از سر دلتنگیِ خود گفته‌ام گرچه گویی می‌کنم اصرار امّا بگذریم ختم قرآن کرده‌ام شاید که برگردی، ولی عشقت آخر شد عذاب‌النّار امّا بگذریم کار من پیش ستم‌هایت سکوت و‌ گریه بود می‌کنی با عاشقت پیکار امّا بگذریم اخم‌هایت هم به جانم می‌نشیند بی‌وفا گرچه دائم می‌دهیم آزار امّا بگذریم با صدایت می‌شدم در خواب، لیکن بعدِ تو می‌شوم با گریه‌ام بیدار اما بگذریم گفته بودی مؤمنی بر عشق من اما دریغ کرده‌ی از عشقم استغفار اما بگذریم این جفا هرگز روا با چون منی شیدا نبود دود گشتم چون نخی سیگار اما بگذریم @golchine_sher
دیده ام در دیدگانت عمق اقیانوس را می دهد رونق جمالت بی گمان فردوس را می نشاند ماه عالمتاب را اندر محاق تا که روشن میکند رخساره ات فانوس را سرو، میگردد خجل از قامتت هر بامداد تار گیسویت پریشان میکند طاووس را طاق ابرویت که کافر میکند بر آن طواف می زند برهم یقیناً تخت کیکاوس را کی رسد عنقا بدان عشقی که میسوزد جگر جز به آتش برنشاند عاقبت ققنوس را میکنی از من دریغ ار آسمان را باک نیست از لبم منما جدا آنی تو آخر بوس را میبری ساعت به ساعت دل زهر انس و پری تا زنی بر سنگ خارا حرف نامانوس را کاش میشد در دلم کاشانه میکردی ز عشق بشکنم گردن ، در این پیرانه سر کابوس را حرمتم را چرخ بازیگر ز دستانم گرفت آه و حسرت را چه باید کرد و این افسوس را @golchine_sher
هر چند خودت از همه عالم گِله دارى تا صبح اگر شكوه كنم حوصله دارى آشوب دلم گوش به فتواى كسى نيست جز حرف تو كه دست در اين غائله دارى من عاشقم و ترس ندارم تو وليكن اقرار كنى عاشقى از من صله دارى نه مثل پرى هستى و نه مثل فرشته يك نوع جديدى و خودت شاكله دارى اى خاطره ى مبهم از ياد نرفته در قلبى و از دست ولى فاصله دارى @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
📙 کانال اشعار 💠 اشعار _سرود و نوحه 💠 تکی بیتی _ طرح استوری 💠 اطلاع رسانی کارگاه های آموزش شعر 💠 اطلاع رسانی جلسات و اجراها _مصاحبه‌ها 💠 گزارش تصویری عکس و کلیپ اجراها کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇 https://eitaa.com/ahmadiraninasab کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇 https://t.me/ahmadiraninasab
دور باش و غرق رویاهای خود زندگی چیزی به جز تکرار نیست! (پرنده شرقی) @golchine_sher
هنوز از خوبی ات پُر می شود دُکان عطاری تمام حُسن را ای گُل درون سینه ات داری بیا آغوش گرمت را برای عاشقان وا کن دگر هرگز نمی سوزد دلی از درد بی یاری تویی شیرین ترین لبخند دنیا با همه تلخی دگرگون می کند یادت به هنگام گرفتاری بیا ای‌عشق با ما هم‌کنار‌‌ سفره‌ای بنشین بیا تا کام ما رنگین شود حتی به مقداری به گوش جان خود هرکس‌ صدای نرم تو دیده شده‌ مدهوش از عطرت ،ولی در اوج هوشیاری به تَن پیراهنی از صبر پوشاندیم می آیی؟ بیا ای عشق ما جز تو نمی خواهیم غمخواری (مهمان خدا) @golchine_sher
ای عشق! ای شکنجه‌گر مهربان من دلسوزی تو می‌زند آتش به جان من من راضی‌ام به مرگ، مرا زجرکش مکن درد فراق بیشتر است از توان من کام از هزار جام گرفتم ولی هنوز خالی‌ست جای بوسهء تو، بر لبان من ویرانه است خانه من بی حضور تو آشفته است بی‌سر زلفت جهان من بازآ و قفل بشکن و آزاد کن مرا ای قهرمان گمشدهء داستان من بر تربتم دو غنچه به هم بوسه می‌زنند عشق است و زنده است هنوز آرمان من @golchine_sher
برف آمد و آفتاب جادو میکرد دستان ِسپید ِباغ را رو میکرد خورشید به قصدِ پایکوبی سر زد هی خانه به خانه برف پارو می کرد! @golchine_sher
ما از امیدها همه یک‌جا گذشته‌ایم از آخرت بریده، ز دنیا گذشته‌ایم از ما مجو ترددِخاطر که عمرهاست کز آرزوی وسوسه فرما گذشته‌ایم گشته است در میانه روی عمر ما تمام ما از پلِ صراط همین جا گذشته‌ایم عزم درست کار پر و بال می‌کند با کشتی شکسته ز دریا گذشته‌ایم از نقش پای ما سخنی چند چون قلم مانده است یادگار به هرجا گذشته‌ایم ما چون حباب منت رهبر نمی‌کشیم صدبار چشم بسته ز دریا گذشته‌ایم صائب ز راز سینه‌ی بحریم با خبر چون موج اگر چه تند ز دریا گذشته‌ایم @golchine_sher
نزدیکی‌ام آموخت که از دیدۂ معشوق هرقدر شوی دور، همان قدر عزیزی... @golchine_sher
کلامش واژه واژه خط به خط مثل پیمبر بود به وقت خطبه خوانی روی منبر نیزحیدر بود چنان آئینه‌ی « والکاظمین الغیظ» شد حلمش که در خندیدنش آیات رحمانی مصور بود ربود از خلق عالم دل به حسن خلق و ثابت کرد که تاثیر محبت بیشتر از زور و زیور بود کرامت داشت آنگونه که در هنگام بخشیدن غریب و آشنا در چشم او با هم برابر بود برای آب و نانت هم بخوان باب الحوائج را کسی که روزی عالم به یمن او مقدر بود زبان روزه شب میکرد صبحش را میان بند و شب تا صبح بر روی لبش الله اکبر بود غلط گفتند زندانی شده در اصل باید گفت که زندان خود اسیر حضرت موسی بن جعفر بود یهودی زاده‌ای که دم به دم آزار داد او را میان سینه‌اش بغض علی از فتح خیبر بود شکستند استخوانش را و رویش شد کبود اما تمام غصه‌اش از روضه‌ی پهلو و مادر بود خداراشکر اگر کشتند، جسمش را کفن کردند خداراشکر که رأس شریفش روی پیکر بود @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آبشارم که فروریخته بر دوشِ خودم در خودم ریخته‌ام دست در آغوشِ خودم اگر از چشمِ تو افتاده‌ام ای قلّه چه باک مانده‌ام پایِ تو در کوه فراموشِ خودم مثلِ خاکستری از قافله‌ای سوخته‌ام که خودم ساخته با نغمه چاووش خودم تو دراین معرکه هم کاسه ی سودابه ی شهر من در این مظلمه خونخواه سیاووش خودم بس که بر سینه زدم سنگ شماراهربار بت تراشیده ام از سینه ی منقوش خودم سکه بریخ ،سرخورشید کشیدی فریاد سکه بریخ ،من و هنگامه ی خاموش خودم من اگرجامه کبودم بنویسیدکه من آخرین گمشده ی شهرسیه پوش خودم قاضی معرکه کردید کلاه خودتان پنبه ها کردم از آن همهمه درگوش خودم با شراب غزلم خلق به نوشانوشند نیست جز خون جگر سهمی ازاین نوش خودم پیرتان دست مرا پیش دوعالم رو کرد « آفرین بر نظر رند خطاپوش خودم » باز با پای خودم آمده درحلقه ی تان باز با دست خودم دوخته پاپوش خودم آخرین تیر مبادا نشود خرج شغاد منم و آخر شهنامه ی خونجوش خودم . @golchine_sher
باید که ز داغم خبری داشته باشد ، هر مرد که با خود جگری داشته باشد حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش در لشکر دشمن پسری داشته باشد ! حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل بازیچه ی دست تبری داشته باشد سخت است پیمبر شده باشی و ببینی فرزند تو دین دگری داشته باشد ! آویخته از گردن من شاه کلیدی این کاخ کهن بی که دری داشته باشد سردرگمی ام داد گره در گره اندوه خوشبخت کلافی که سری داشته باشد! @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
مادربزرگم خانه‌ای از جنس باور داشت آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت از بیت های بوستانش معرفت می‌ریخت بر شاخه‌‌ی سبز گلستانش کبوتر داشت بوی خوش گل‌های قالی بس که می‌پیچید چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت آن خانه‌ای که ابرها همسایه‌اش بودند از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت از پنجره هم‌دست باران میشدم هر بار بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت قطعا ملائک استجابت را می‌آوردند وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام هر روز ختم چارقل را با سماور داشت همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند روزی که نذر سفره‌ی موسی بن جعفر(ع) داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت می‌گفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود سجاده‌ای در کنج زندانی محقر داشت با اشک‌هایش پایه های عرش میلرزید در سجده‌ی نیمه شب خود صبح محشر داشت با یک اشاره خیر و شر را جابجا می‌کرد آنقدر که بدکاره‌ دست از کار خود برداشت هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت زنجیرها حتی دخیل دست او بودند باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت آن روزه‌داری که طعام سفره اش غم بود آن روضه‌داری که همیشه ذکر مادر داشت بر شانه‌ی شب پیکر خورشید را بردند تقدیر روی شانه‌هایش در و گوهر داشت پای گریز روضه خوان تا کربلا می‌رفت می‌گفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت از بوریا و نعل تازه زود رد می‌شد از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت @ahmadiraninasab
مرا هر قدر ذوق رفتن و پرواز شاعر کرد تو را اندیشه‌ات مانای تاریخ معاصر کرد میان آیۀ والفجر یا بعد از لیالٍ عشر تو را باید کجا خواند و کجا بایست حاضر کرد؟! تو را با کشتی نوح و تو را در نیل با موسی تو را هم‌پای ابراهیم می‌باید مجاور کرد پیمبروار در اطراف تو پروانه پروانه کلامت مردم این شهر را عمار یاسر کرد جوان‌ها را مرامت کربلا در کربلا قاسم غمت پیران عاشق را حبیب بن مظاهر کرد به راه افتادی و با تو بیابان‌ها خیابان شد جهان را هر خیابان در مسیر نور عابر کرد سپاه فیل آورده‌ست دنیا و نمی‌فهمد ابابیل آنچه را با لشکر بی‌دین و کافر کرد به تحریف تو در ذلت نشستند و نمی‌دانند که عزت را همین نام خمینی بود صادر کرد زمان با من سر ناسازگاری داشت انگاری مرا پابند دنیا و تو را مرغ مهاجر کرد @golchine_sher
منم همان که برایت درانتظار نشسته چه بی قرار پس از تو سر قرار نشسته پرنده ای که رها کرد کوچ‌ را دل من بود که روی شاخه سرد تو از بهار نشسته بیا که دانه به دانه بگویم از غم دوری که راز های مگو در دل انار نشسته بتاب بر ظلماتم که آفتاب سرشتی منم زمین که به شوق تو در مدار نشسته قسم به "عکس دوتاییمان" نرفته ای از یاد به روی خاطره هامان اگر غبار نشسته چه میکند نفست ای نسیم روح فزایم به شمع بی تپش بر سر مزار نشسته دلم کنار تو مانده هنوز هم که هنوز است هنوز عاشق تو بر سر قرار نشسته @golchine_sher
پیش تو هرقدر از دلتنگی‌ام گفتم نشد درد دل کردم ولی از دردهایم کم نشد هیچ‌کس جای تو را در خاطراتم پر نکرد بردی از یادم ولی یادت فراموشم نشد @golchine_sher
گام اول ،گام دوم وقت است، برخیزی! ببینی پشت سر را رد عبور از پیچ و خمهای خطر را از جان و دل ،خوف و خطر را درک کردیم از شب گذشتیم و سحر را درک کردیم کشتی ما بود و تلاطم های دریا یک سمت؛ ما بودیم و سمتی؛ کُل دنیا کشتی ما درگیر توفان بود آری اما خدا هم، ناخدامان بود آری بودند گرگان و شغالان دور ایران غافل از اینکه هست در این بیشه شیران چل سال با هم قله ها را فتح کردیم فهمید دنیا ،قهرمانان نبردیم سرها:چه سرهایی شقایق در چمن شد تن ها:چه تن هایی فدایی وطن شد شد انقلاب از خون پاکان آبیاری سرتاسر ایران شد آری لاله کاری آهنگ آزادی میان شهر پیچید دلواپسی از کوچه های خسته کوچید با حکم موسای زمان، دادیم جولان با انقلاب ناب خود، رفتیم لبنان رفتیم مصر و لیبی و بحرین و تونس گشتیم با واماندگان همراه و مونس می آید از قدس شریف اکنون نویدی دارد فلسطین می شود دور از پلیدی دیگر نخواهی دید ،زخم وخون زیتون از بین دارد می رود، آفات صهیون *** وقت است برخیزی! ببینی پشت سر را رد عبور از پیچ و خمهای خطر را خوردیم تیر از دشمنان و ترکش از دوست حالا زرهپوش است دیگر این رگ و پوست در گام اول: چل قدم، چل سال رفتیم ما سوی آزادی و استقلال رفتیم در گام دوم هم ولی امر با ماست فردای روشن در مسیر نور، پیداست دنیا شده حیران موشکهای ایران هر کس نگاهی چپ کند، گردیده ویران سیمرغ را خفاش ها، تحریم کردند ما را به فکر خام خود، تسلیم کردند ترسی نباشد، جاده هموار است ما را آن پیر فرزانه جلودار است ما را با شور و شیدایی جوانان این دلیران گل کاشتند آری به هر جایی در ایران در گام دوم هم جوانان پیشتازند با طرح نو،باید که ایران را بسازند چون حاج همت ،همتی جانانه باید چون حاج قاسم، غیرتی مردانه باید باید زمینه ساز شد، عصر ظهور است دنیا دگر تاریک شد ، هنگام نور است عطر ولیعصر(عج) می پیچد به دنیا پرپر نخواهد شد دگر لبخند گلها لب تشنه گان خسته را دریاست در راه... جانان من برخیز! هان! مولاست در راه... @golchine_sher
ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن باغ جان را تازه و سرسبز دار قصد این مستان و این بستان مکن چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن خلق را مسکین و سرگردان مکن بر درختی کآشیان مرغ توست شاخ مشکن مرغ را پران مکن جمع و شمع خویش را برهم مزن دشمنان را کور کن شادان مکن کعبه اقبال این حلقه است و بس کعبه اومید را ویران مکن این طناب خیمه را برهم مزن خیمه توست آخر ای سلطان مکن نیست در عالم ز هجران تلخ‌تر هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن @golchine_sher
امان از داستان عشق و فرجام غم‌آلودش نمی‌دانستم این آتش به چشمم می‌رود دودش تو را با دیگری می‌بینم و با گریه می‌پرسم از این دیگرنوازی‌ها خدایا چیست مقصودش چه دنیایی که وقتی در دلِ من خانه می‌کردی نمی‌گفتی که بی‌رحمانه خواهی‌ساخت‌ نابودش درختی ازدرون پوسیده‌ام کِی روز ویرانی‌ست چه فرقی می‌کند وقتی نباشی دیر یا زودش جهان را دادم و حسرت خریدم ای دل غافل ضرر در عاشقی کم دیده‌ بودم این‌ هم از سودش @golchine_sher
من در پی رد تو کجا و تو کجایی دنبال تو دستم نرسیده است به جایی ای «بوده» که مثل تو نبوده است، نگو هست ای «رفته» که در قلب منی گرچه نیایی این عشق زمینی است که آغاز صعود است پابند «هوس» نیستم ای عشق «هوایی» قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی ای قطب کشاننده پر جاذبه دیگر وقت است دل آهنی‌ام را بربایی گفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدم دشنام و جفایی و دعایی و وفایی یک عالمه راه آمده‌ام با تو و یک بار بد نیست تو هم با من اگر راه بیایی… @golchine_sher
وقتش شده بیایی و درمانمان کنی فکری به جسم زخمی ایمانمان کنی ما را فراق روی تو، تا کفر برده است برگرد تا دوباره مسلمانمان کنی ما آبروبریم به دردت نمی‌خوریم حق می‌دهیم از همه پنهانمان کنی ابری شدیم و راه به گریه نبرده‌ایم داریم امید تا که تو بارانمان کنی ما را کنون که تا حرم شاه راه نیست ای کاش تا که زائر سلطانمان کنی * * حالا که کاظمین نرفتیم کاش که ما را غبار راه خراسانمان کنی حالا که پای سفرهٔ موسی بن جعفریم در این عزا تو کاش که مهمانمان کنی امشب خودت گریز به کرب و بلا بزن تا که فدای سید عطشانمان کنی @golchine_sher
از نگاه روی تو، دل سیر می‌گردد مگر آخر آدم با تو باشد، پیر می‌گردد مگر ‌‌ با نگاهی قلب من را کرده‌ای مالِ خودت شهر با یک حمله‌ای تسخیر می‌گردد مگر ‌ لحظه‌ی دیدارِ عکست نیز خشکم میزند بی طناب، این دست و پا زنجیر می‌گردد مگر ‌ عاشقم باشی نباشی، سرد باشی یا که گرم حس عاشق لحظه‌ای تغییر می‌گردد مگر ‌ در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است آتش دل با سخن تعبیر می‌گردد مگر...!!! @golchine_sher
هیچ کس را غیر من اصلا نمی آرَد به چشم سربلنـدم مـــــــی کند او با همین رفتارهـــــا... @golchine_sher
آنقدر با این غزلهایم هیاهو می کنم تا بدانی عاشقم! دارم تکاپو می کنم دفترم آماده ای؟! می بندمت امشب به شعر تا سحر با این قوافی بازیِ زو می کنم چوب جادوی قلم، احساس می‌خواهد نه علم! عاشقم! حتی بدون علم جادو می کنم شعله می پیچد میان دفترم با هر غزل واژه های داغ خود را، یک به یک رو می کنم تا نسوزد کاغذ و آتش نگیرد دفترم واژه ها را اندکی پهلو به پهلو می کنم چشمها را بسته ام! شاید ببینم روی تو با خدایت حرف دارم! خواهش از او می کنم اولش مبهم، ولی کم کم سه بعدی می شوی رو به رویم می نشینی ، هر طرف رو می کنم در زمین، در آسمان، در کهکشان‌ها میدوی خیر مقدم میدهی، تا رو به هر سو می کنم آنچنان در واژه ها ، عطر تو می پیچد که من... دستهارا، واژه ها را...شعر را بو می کنم این که می بارد به دفتر ، فرق دارد! اشک نیست دارم اینجا را برایت آب و جارو می کنم ناگهان شاید بیایی! گردو خاکی می شوی گریه هم گر می کنم، بانو از این‌رو می کنم شور و حالی دارم! انگاری که هفده ساله ام با جوانان ادعای زور و بازو می کنم نازنین شاید بخندی! ژست می گیرم هنوز مثل ایام جوانی دست در مو می کنم با غروری می نشینم روبه روی آینه کَل کَلی با چین‌های پشت ابرو می کنم رو سفیدم کرده ای! ای عشق چندین ساله ام صورتم را می تراشم، برف پارو می کنم با تمام پیریَم، امشب جوانی می کنم می نویسم! تحفه ای، تقدیم بانو می کنم @golchine_sher
نیتی داری اگر سربسته در سر، نذر کن در بساطت هرچه شد با خود بیاور، نذر کن دست خالی پیش‌ ارباب کرم رفتن خطاست شاعری؟ باشد، مداد و چند دفتر نذر کن می‌روی مشهد دل از بند زمینی‌ها بکن آسمانی باش، گاهی هم کبوتر نذر کن هرکجا کارَت به مشکل خورد، اهل روضه باش بعد هم یک سفره‌ی موسی بن جعفر نذر کن ده برابر، ده برابر "عشق" جبران می‌کند بر در این خانه سائل! ده برابر نذر کن مادرم را _که خدا رحمت کند_ در کاظمین، گفت: مادر، حاجتی داری؟ بر این در نذر کن @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080