eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر آتش به دلت هست  اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب  مرتب داری،  یا پریشانیِ روز و دل آتش زده  هرشب داری روز و شب تب داری چاره‌اش نور علی نور ، دعای نور است بسم رَبِ نور است گرچه او مستور است چاره‌اش زمزمه‌ی نور  دعای زهراست چاره‌اش یک مدد از چادر بانوی خداست نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ نور می‌خواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب نور از ریشه‌ی آن چادر قدسی است که قدیسه‌ی صدیقه به سر داشت که بر افلاک گذر داشت که از او نور ، سحر داشت همه شب یا همه روز نور می‌تابد از آن چادر مشکی تا ماه نور می‌گیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه نور می‌جوشد از این چادرِ پُر وصله‌ی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی چادری که نه به هر ریشه فقط  معجزه پنهان کرده عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده @hosenih چادری که در آن جمع اسماء خدا است و خدا در دلش فاطمه پنهان کرده چادری که همه افلاک پریشان کرده زخم کتمان کرده درد درمان کرده جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده در دل این گرداب سیره‌اش را  دریاب ریشه‌اش را دریاب چادر ارث زهراست این سلاحِ تقواست رنگی از نورِ خداست هرکه دارد ، به سرش سایه‌ی رحمت دارد حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد عطرِ عصمت دارد چادرِ مشکیِ او ریشه‌ی غیرت دارد  آی عزت دارد چادرت را دریاب چیست آن پوشش بیت الله است مشکی اما به دلش جوشش بیت الله است چیست چادر  صدف گوهرهاست حرم دخترهاست  حافظ باورهاست چادر مشکی تو شهپر توست خواهرم سنگر توست دست زهراست که روی سر توست وارث نور حجاب  چادرت را دریاب  حاضری  در همه جا  ولی از پلکِ هوس‌هایی دور مثل قرآن کریم فی کتابٍ مکنون فی حجابٍ مَستور چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست سِتر ناموس خداست چادر آسودگی لاله از اندیشه‌ی باد چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازی‌هاست خیمه‌ی عاشوراست صاحبش با زهراست چادرِ مادرمان دست مرا می‌گیرد  با همان انوارش با همان اسرارش با همان حِسِ صمیمیتِ خود با همان غیرتِ خود بِینِ راه و بیراه بِینِ گاه و بیگاه ... تا که لب باز نکرده است دعا می‌گیرد با همان مادریش فکر من است روز وشب روضه‌ی او ذکر من است نه فقط دست من و تو   به پرش هست دخیل همه از نوح و خلیل فطرس و جبرائیل  دودمان آدم سالها هست که حاجات از آن می‌گیرند از همان مقنعه جان می‌گیرند ناتوانند و  توان می‌گیرند قرن‌ها هست زبان می‌گیرند: چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست چادرت را بتکان روزی ما را بفرست و خدا نیز از آن نور مباهات کند فخر بر مادر سادات کند محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند چادری که به پَرَش بوسه‌ی ، احمد دارد روی هر ریشه‌ی آن بوی محمد دارد چقدر چشم کشیده است علی بر رویش چادرِ بانویش نورِ سرمد دارد   ولی افسوس که  یک روضه‌ی پر غُصه‌ی بی حد دارد روضه‌ای بد دارد ای مدینه ای داد  دادها از بیداد از نگاهی سنگین آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین چه شده ، طعمه‌ی بی باکی شد یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد @hosenih پشت در بود که آتش سر زد یک نفر شعله‌ای آورد و به جانِ در زد  در آتش زده را وای که بر مادر زد زینب اُفتاد  حسن  بر سر زد دید در کَنده نشد ضربه‌ی دیگر خورد   وای که محکمتر زد ... (قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می‌زد تازه می کرد نفس را مجدد می‌زد وای از دست مغیره چقدر بد می‌زد جای هرکس که در آن روز نمی‌زد می‌زد) .... کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود سپرِ زینب بود لشکری دور و بر زینب بود  در میان گودال جگر زینب بود آنطرف‌تر حرمِ شعله‌ورِ زینب بود اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود گرچه زینب از غم غیر خوناب  نخورد گرچه مانند دلش جگری چاک نشد زیر لب گفت ولی «مادر آب ببین که  پسرت آب نخورد پدرِ خاک بیا که   پسرت خاک نشد» چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت کوهِ غم را برداشت بی حسین و عباس دو عَلَم را برداشت یک تنه بارِ حرم را برداشت نعره‌اش کاخ ستم را برداشت..‌ شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صبحت بخیر! همسر من!هم قطار من! یک روز دیگر است که هستی کنار من شکرخدا!گمان کنم امروز بهتری! پیراهن جدید مبارک! بهار من! @hosenih نان که تو می پزی چقدر مزه میدهد! نان پخته ای که سر برسد انتظار من از آتش تنور کمی فاصله بگیر! آتش بد است با من و با روزگار من.. مثل قدیم باز "علی جان" صدام کن دستی بکش بروی دل بی قرار من زهرا! برات لقمه گرفتم!قبول کن! روزه بس است آب شدی روزه دار من افتاده ام‌ به پات!بمان!جان من بمان! رحمی بکن به گریه اطفال زار من اسما!برای خانه دوتابوت لازم است.. مرگ من است لحظه ی مرگ نگار من من‌ بودم و کسی به تو با تازیانه زد؟! تا عرش رفت آه دل ذولفقار من روز دهم قرار من و تو دم غروب وقتی که خورده است به مقتل گذار من @hosenih وقتی که شمر رفته روی سینه حسین سر میبرد مقابل چشمان تار من خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند وای از غرور دختر ناقه سوار من شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تلاش و زحمات حضرت زهرا(س) برای هدایت مهاجر و انصار شب است و در سکوت شب صدای باد می‌پیچد شب است و در مدینه گریه‌های باد می‌پیچد کسی در کوچه‌های سنگیِ تاریک اینجا نیست کسی در راههای خاکیِ باریک آیا نیست ؟ کسی در شهر پیدا نیست ولی انگار می‌آید صدای رفتنی اینبار صدای رفتنِ جمعی میان کوچه‌ای تب‌دار چرا اینگونه می‌آیند اگرچه غرقِ دردند چرا این چار تَن اینگونه می‌گردند... به روی مرکبی خانومِ پیری است رنجیده  گمانم سالها از داغهایی سخت کاهیده  به خود از درد پیچیده به هر گامی که مرکب راه می‌آید صدای آه می‌آید خدایا این که است این قدر بیمار است؟ چرا از درد سرشار است غریبی یا عزادار است گَهی بر یک طرف خَم می‌شود پهلوش می‌گیرد زمانی دست بر سر می‌گذارد روش می‌گیرد به هر گامی که می‌آیند  با سرفه نفس گیرد  توانش نیست  جانش نیست  می‌آید که حق را باز پَس گیرد @hosenih به رویِ مرکبی خانومِ پیری هست اما نه هرآنکس هست باشد ای مدینه لیک زهرا نه و مَردی پیش مرکب بندِ افسار است در دستش ببین جای طنابی هست بر دستش چرا اینقدر غمگین است چقدر این داغ سنگین است خودش را می‌خورد هرچند گریان نیست ولی شرمندگیِ مرد آسان نیست خودش را می‌خورَد او با دلی پُر خون خودش را می‌خورَد آورده او ناموس حق را باز  هم بیرون اگرچه غم فراوان است ولی باور کنید این مردِ خیبر قبله‌گاه شیر مردان است ولی باور کنید او پهلوان جنگجویان است همه باور کنید از یک نگاهش کوه می‌ریزد چرا امشب از این رو اینهمه اندوه می‌ریزد چرا او سر به زیر است مثلِ بانویش  خودش پیر است... عَرقها از جبینِ خیس آن مظلوم می‌آیند و در پشت سرش دو کودک معصوم می‌آیند دو کودک با حواسِ جمع تا مادر نیافتد از رویِ مَرکب  دلِ این شب مبادا باز این شیشه ترک بردارد از غمها خدایا بارِ شیشه دارد او آیا؟ حسین از آنطرف با قلب پُر آتش حسن از این طرف می‌آید و هِی می‌تپد قلبش دوباره  پیشِ مادر هست  خدایاشکر حیدر هست... چهل شب می‌شود اینگونه می‌آیند در شبها چهل شب می‌شود  خانه به خانه می‌روند اما فقط یک خانواده نیمه شب آواره‌اند اینجا علی شاهد برای خویش آورده علی شاهد برای اینهمه مردم منم مَردِ غدیرِ خُم و این است شاهدم زهرا و زهرا شاهد آورده است با آن حال که من هم ارث می‌گیرم که من هم دختر پیغمبرم این است تقصیرم؟ علی در می‌زند ، در باز می‌کردند انصار و مهاجرها نگو یارانِ پیغمبر بگو اغیار و تاجرها یکی در باز کرد و گفت شرمنده نمی‌آیم یکی هم گفت  یادِ من نمی‌آید غدیر خم امان از حرف نامردم یکی در باز کرد و روی خود را آنطرف کرد یکی هم داشت مولا حرف می‌زد  بِینِ حرفش زود  در را بست دلِ زهرا چه بد بشکست علی ماند و سلام او فقط زهرا جوابش داد  اگرچه گریه‌اش اُفتاد فقط زهرا جوابش داد علی با فاطمه تنها به پشتِ دربها بودند چهل شب پشت درها در پِیِ یک آشنا بودند @hosenih چهل شب رَدِ غم پیداست از خانه به هر کوچه چهل شب رفته‌اند و جز سه تُن یک یار و یاورنیست بجز سلمان و مقداد و ابوذر نیست ولی آنروز در کوچه ولی آنروز در خانه میانِ جمع اوباش و اراذِلها و بیگانه چهل تَن یا که سیصد تَن روایتها فراوان است خدایا کینه عریان است غلافِ تیغ پنهان است حرامی هم رجز خوان است تلافیِ غدیرِ خُم  فقط آتش  فقط هیزم امان از دستِ نامردم به پیش طفلِ سر در گُم حسن چشمانِ زینب بست که مادر پشت دربِ خانه‌ی خود هست زمین اُفتاد و در اُفتاد امان از چادر زهرا  امان از رد شدن‌ها و امان از پا زدن‌ها و  امان از رفت و آمدها خدایا میخ لج  کرده خدایا راه کج کرده.... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گریه کنید مادر ما بیگناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود @hosenih یک مرد هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود از شدت خجالت از هم در این سه ماه راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود جای تمام شهر برایش علی گریست جای تمام شهر علی غرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود @hosenih همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه تنها کسی که گوش به او داد چاه بود رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش راه عبورش از وسط قتلگاه بود شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در شعله ور شد غنچه اش را در خطر دید میخواست برگردد ولی دیوار نگذاشت سعی فراوان کرد حتی بین آتش در را نگه دارد ولی مسمار نگذاشت... شاعر: @hosenih
شهری که قول داد به حیدر وفا کند بعداز نبی چه شد که بنایی دگر گذاشت روز غدیر کینه ی جمعی شروع شد آن کینه ای که در دل تاریخ اثر گذاشت @hosenih پس آتش از همان جریان آب میخورد آن آتشی که بر دل مولا شرر گذاشت یک میخ سرخ روز علی را سیاه کرد میخی که خون فاطمه را روی در گذاشت یک سوم از ادامه ی سادات کشته شد مسمار بود فاطمه را بی پسر گذاشت @hosenih راحت بگو که انسیه را بی هوا زدند ضرب غلاف زخم به دل بی خبر گذاشت بادی وزیدو شاخه ی یاس علی شکست یاسی که روز های بدی پشت سر گذاشت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باید بری, نه! محضِ رضایِ خدا نگو دق می کنم بدون تو, این جمله را نگو زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز سنگ صبور من, نرو از پیشم ای عزیز زهرا شبِ عروسی مان خاطرت که هست؟ مهریه ی زلال و روان خاطرت که هست؟ یادت که هست قول و قراری که داشتیم؟ یک روح واحدیم, شعاری که داشتیم @hosenih ای دل خوشیِ زندگی ام می شود نری؟ از حال و روز من که شما با خبرتری! گریه نکن محدثه, غمگین نکن مرا با رفتنت غریب تر از این نکن مرا با درد دنده های شکسته جدال کن تقصیر دست بسته ی من شد, حلال کن دل گرمی علی, به نظر زود می روی! نه سال شد فقط, چقدر زود می روی بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد فریاد مرتضی که به جایی نمی رسد زهرا بمان و چهره ی غم را عبوس کن زهرا بمان و زینب مان را عروس کن غصه به کار دل، گره ی کور می زند خیلی دلم برای حسن شور می زند زهرا بمان که بغضِ بدی در گلوی توست دامادیِ حسین و حسن آرزوی توست حالا که اعتنا به قسم ها نمی کنی! فکر حسین تشنه لبت را نمی کنی؟ دیدی که رنگ از رخ مهتاب می پرد شب‌ها حسین تشنه لب از خواب می پرد @hosenih در باغ میوه هایِ دلت، سیب نوبر است این کربلایی از همه شان مادری تر است حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد پیراهن حسین شنیدم، تمام شد باشد برو قبول، علی بی پناه شد باشد، قرار بعدی مان قتلگاه شد باشد برو که کرببلا گریه می کنیم باهم کنار طشت طلا گریه می کنیم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر روز غصه های دلم بیشتر شود شب بی وصال یار، چه غمگین سحر شود یا رب روا مدار که این طفل نابلد دور از امام خویش، چنین در به در شود @hosenih نگذار مثل این همه ایامِ طی شده این چند سالِ آخر عمرم هدر شود تکرار بی حیایی من شد دلیل، اگر روی لبم دعای فرج بی اثر شود وای از دل شکسته ی مهدیِ فاطمه وقتی که از معاصی ما باخبر شود ظرف سیاه قلب مرا اینچنین نبین یک روز آخر از کرم دوست، زر شود جان ها فدای آن نفسی که امام عصر گریان برای روضه ی دیوار و در شود @hosenih ملعونِ دومی به معاویه شرح داد جوری به در زدم که علی خونجگر شود باید چگونه جمع شود تکه تکه اش آیینه که زمین بخورد دردسر شود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
و خـداونـد اگر "واعتصمـو" می گوید از کـرامـات نـخ چــادر او می گوید شاعر: @dobeity_robaey
بر زمین افتادنت اصلا تماشایی نبود ای کسی که پیش پای تو پیمبر شد بلند شاعر: @dobeity_robaey
باز هم امن یجیب ِ طفل مضطر شد بلند نافله خواندی نشسته آهِ حیدر شد بلند باز هم از خواب ، امشب مثل هر شب فاطمه مجتبی با وای مادر ، وای مادر شد بلند @hosenih چشم بر هم زد علی و دید شد نقش ِ بر آب دلخوشی هایش همه ، آتش که از در شد بلند بر زمین افتادنت اصلا تماشایی نبود ای کسی که پیش پای تو پیمبر شد بلند از مسلمانی ِ اینها و غریبی ِ علی داد و بیداد یهودی های خیبر شد بلند آه ای هم صحبت روح الامین ، من را ببخش پیش چشمم بر سرت فریاد کافر شد بلند جان به لب گردید علی اما هزاران بار شکر باز هم از ماذنه الله اکبر شد بلند @hosenih از گلویت آب خوش پایین نرفته باز هم های هایت یاد این مظلوم ِ بی سر شد بلند فاطمه می بینمت روز دهم وقتی حسین ناله ی هل من معینش زیر خنجر شد بلند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پیر شد خانوم ِ خانه... حیف شد... رفت با غربت شبانه...حیف شد... دید جای دلخوشی آزار از- فتنهٔ دوره زمانه... حیف شد... @hosenih حیف شد آن دستِ خیّر شد کبود با غلاف و تازیانه، حیف شد... روی پهلو شب به شب سر باز کرد زخم ها دانه به دانه... حیف شد... همدم و سنگ صبورش را علی(ع) بُرد حیران روی شانه... حیف شد... بیقرارانه سپردش دستِ خاک بی مزار و بی نشانه... حیف شد... بی توقع، با کسالت، زود رفت با محبت! بی بهانه... حیف شد... @hosenih بچه ها عادت به مِهرش داشتند مادریِ عاشقانه، حیف شد... بعد از این دیگر مبدّل شد به اشک خنده های کودکانه، حیف شد!... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای یاسِ سربلند!، نبینم شکسته‌ای ای کوهِ سرفراز!، نبینم که خسته‌ای @hosenih ای که همیشه، سروِ قدت، استوار بود!، در بسترت، مباد، ببینم، نشسته‌ای ای لاله‌ی جوانِ علی، ای شهیدِ عشق، مظلومه‌ام، که بارِ سفر، زود، بسته‌ای!، با مرتضی بمان و خداحافظی نکن اصلاً نگو که، از همه دنیا، گسسته‌ای از رویِ پا نیفت!، ستونِ فلک تویی، هرچند قدخمیده و بازوشکسته‌ای @hosenih دستی بلند کن به دعا، بهرِ ماندنت، ای دست‌گیرِ من، تو مگر دست‌بسته‌ای؟! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صدای آمدنت بهترین ترانه ی من فدای در زدنت ای چراغ خانه ی من شکسته‌بالِ تو پرواز می کند..،امروز خودش برای تو در باز می کند امروز غریب کوچه ی کینه..،سلام حیدر من به جای اهل مدینه..،سلام حیدر من کدام شانه کشیده است بارِ درد مرا کسی علیک نگفته سلامِ مردِ مرا @hosenih به رغم این همه اندوه ناشمرده‌؛علی خلاصه غم نخوری..،فاطمه نمرده؛علی نگو که حال و هوای دلت بهاری نیست ببین که بسترم امروز لاله‌کاری نیست رسیده سُرخی گل روی شاخه ی زردم ببین به خاطر تو پیرهن عوض کردم تَرَک..،تَرَک..،همگی را شِمُرده ام حیدر شبیه آینه ی سنگ خورده ام حیدر من و شکستگی دنده ها و گریه و آه ببین..،برای تو نان پخته ایم..،بسم‌الله! بیا وُ فکر نکن بر غلافِ آن شمشیر... تو را به بازوی آسیب‌دیده..،لقمه بگیر اگرچه آه گلو را به گریه بخشیدم اگرچه این دم آخر..،نشسته خوابیدم اگر لگد به پرم ضربه زد..،فدای پرت اگر دری به سرم ضربه زد..،فدای سرت سه ماه آخر زهرای تو چه زود گذشت سه ماه آخر زهرای تو کبود گذشت عقاب لانه ی من..،بال و پر به قربانت هزار محسن من..،پشت در..،به قربانت عبور سینه‌ی خود را مسیرِ آه نکن بیا به چوبه‌ی گهواره اش نگاه نکن @hosenih نسیم چادر خود را به فرش خانه زدم خودم به موی سر زینب تو شانه زدم به پای هر نخ آن صبح و شام سوخته ام برای تشنه‌لب تو،لباس دوخته ام غروب عصر دهم..،قتلگاه..،آه حسین میان آن همه سرنیزه..،بی پناه..،حسین نوای العطش او به گوش می آید صدای بدهنی چکمه‌پوش می آید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نشسته غمت کنج روز و شبم چقد خونه بی تو شده بی صفا عزیزدلم! فاطمه(س) رفتی و علی(ع) مونده و گریۂ بیصدا ندیدم از اونها به جز دردسر همونها که جز حق ندیدن ازم عزادار کردن من و یک شبه تو و محسنم رو گرفتن ازم @hosenih نخواستی ازم چیزی و هیچوقت به غیر از یه چیزی که شد قاتلم نمی خواستی کاش تابوت ازم به این کار راضی نمیشد دلم همون شب که برگشتم از دفن تو کشیدم با گریه تویِ کوچه آه دیگه خونه ای که شده شعله ور نیازی نداره به پرچم-سیاه تو رفتی شبونه، به جز داغِ تو فقط از یه چیزی شدم اذیت نبستم «درِ» خونه مون و ولی نیومد کسی واسۂ تسلیت غم ِ بچه ها رو کشیدم به دوش ولیکن یه چیزی عذابِ منه حسن(ع) خیلی بیتابه! تو گریه هاش با دستاش تویِ صورتش میزنه @hosenih گرفتم تو آغوشم اما چجور؟! بگیرم ازش اضطراب و تب و... چقدر آرزو داشتی و نشد- بمونی عروسش کنی زینب(س) و... دلش سوخته! مونده تو خاطرِش که مابینِ دیوار و «در» سوختی با دست ورم کرده واسه حسین(ع) روزِ آخری پیرهن دوختی! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دنیا به چشمش ازتوبهتر را نخواهد دید عالم دگر مثل تو دلبر را نخواهد دید @hosenih دیگر علی بعد از تو روز خوش نخواهد داشت دیگر کسی لبخند حیدر را نخواهد دید با حافظ قرآن بگو فکر کفن باشد از صبح فردا روی کوثر را نخواهد دید آری حسن دلخوش به غسل نیمه شب بود میگفت علی بازوی مادر را نخواهد دید حیدر سه دفعه تا در خانه زمین افتاد مردی چنین در شعله همسر را نخواهد دید @hosenih هرکس تورا رنجاند بانو مطمئن باشد روز جزا روی پیمبر را نخواهد دید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هلال می‌شود از بار ماتمش قد ماه به خاک می‌چکد اشک و به عرش می‌رود آه @hosenih به زیر چوبه‌ی تابوت، شانه ای لرزان درون سینه پر از بغض ماتمی جانکاه هوای باغچه ی خانه را خزان زده است که عمر مادرمان شد شبیه گل کوتاه چقدر غصه ز چشم پدر سرازیر است؟ نگاه می‌کند از گوش چشم جانب چاه صدای سوخته‌ی در هنوز می‌آید که روز من شده از دود آه شام سیاه گذشتن از دل کوچه دوباره مشکل شد از اتفاق پر از خاطرات بستن راه @hosenih شب است و هفت نفر در سکوت می‌خواند به عزت و شرف لا اله الا الله شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عمری گذشت اما به درد تو نخوردم شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم تو فکر من بودی ولیکن من نبودم اصلا به فکر نوکری کردن نبودم من دور بودم تو مرا نزدیک کردی راه مرا از کربلا نزدیک کردی گفتی اگر تو بی پناهی من حسینم حتی اگر غرق گناهی من حسینم گفتی بیا پاک از گناهت میکنم من تو رو به چاهی رو به راهت میکنم من گفتی بیا مثل تو خیلی خار دارم حتی برای مثل تو هم کار داردم @hosenih آواره ام آواره را آواره تر کن بیچاره ام بیچاره را بیچاره تر کن آوارگی در این حسینیه می ارزد بیچارگی در این حسینیه می ارزد هر شب اسیرم میکنی پای بساطت داری تو پیرم میکنی پای بساطت من چای میریزم گناهم را بریزی یکجا تمام اشتباهم را بریزی شأن نزولت میکند آخر بلندم سر را تو دادی جای آن من سربلندم وقتی گذر کردند خیلی ها از اینجا رفتند تا معراج تا بالا از اینجا اینجا گرفته از خدا عیسی دمش را اینجا خدا بخشیده آخر آدمش را من خام بودم غصه و غم پخته ام کرد این پخت و پزهای محرم پخته ام کرد می بینم اینجا پنج تا نور مقدس این آشپزخانه است یا طور مقدس ؟ اینجا همان جایی است که مولا می آید زینب می آید بیشتر زهرا می آید پخت و پز آقای بی سر را به من داد در کارهایش کار مادر را به من داد من عالمی دارم در اینجا با رقیه هر وقت دستم سوخت گفتم یا رقیه منت ندارم بر سرت تو لطف کردی حالا که هستم نوکرت تو لطف کردی یک شب غذای خواهرت را بار کردم یک شب غذای دخترت را بار کردم باید که دست از هرچه غیر از کربلا شست دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست خدمت ، به این بی رنگ و بو هم رنگ و بو داد این کفش ها را جفت کردن آبرو داد در هرکجا که نام پیراهن می آید زهرا می آید پیش ما حتما می آید من دست بر سینه دم در می نشینم در مجلس فرزند مادر می نشینم من می نشینم کار و بارم پا بگیرد شاید به من هم چادر زهرا بگیرد آن چادری که عصمت کبری در آن است فردای محشر منجی پیغمبران است خدمت تجلى ارادت هاى شيعه ست بالاترين نوع عبادت هاى شيعه ست ما به ولايت ميرسيم از اين مودت ما به مودت ميرسيم از راه خدمت خدمت درِ اين خانه تنها فرصت ماست گفتند: اينجا پنج روزى نوبت ماست اين پارچه مشکى -فداى روى ماهش- دارد سفيدم مي کند رنگ سياهش از سوخته دل ها نگير آقا غمت را يک وقت از دستم نگيرى پرچمت را @hosenih بگذار يک گوشه به پاى تو بميرم کنج حسينيه براى تو بميرم من که به غير از لطف تو يارى ندارم من که به غير از کار تو کارى ندارم آنقدر بین دسته هایت ایستادم نذر علی اصغر تو آب دادم ای کاش بین این ایستادن ها بمیرم آخر میان آب دادن ها بمیرم خوب است نوکر آخرش بی سر بمیرد خوب است بین نوکری ، نوکر بمیرد خوب است ما هم گوشه ای عطشان بیفتیم در زیر پای این و آن عریان بیفتیم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
رفتی و بعد تو هیچکی نیومد بگیره از حالمون یه خبری خونه سوت و کوره! تنهاتر شدیم خیلی سنگینه غم ِ بی مادری بعد تو، بابا شبا توو نور ماه میشینه مظلوم؛ گریه میکنه ذوالفقار و درمیاره از غلاف بیصدا، آروم؛ گریه میکنه @hosenih بعد تو افتاده از خواب و خوراک از غمت میسوزه توی تب حسن(ع) بابا میگه پسرم بهم بگو... با خودت چی میگی زیر لب حسن(ع)؟! مبهمه حال و هوای زینبت(س) رنگ بغض و غم به خونه میزنه می شینه روزا کنار چادرت موهاش و با گریه شونه میزنه من به لبخند تو وابسته ام و سر گذاشتن رویِ پاهای خودت دست-پخت فضه عالیه ولی- نون نخوردم جز با دستای خودت @hosenih مهربونیات مگه یادم میره جای خالیته برام عین عذاب می پَرم از خواب! گریه میکنم... نیستی و کنارمه یه ظرف آب راستی مادر، نمیدونم که چرا بابا هی دس میکشه رویِ گلوم؟! سینه م و می بوسه و زل میزنه- به «سرم»...وقتی می شینه روبروم! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همان غمی که تو داری علی همان دارد ولی به جانِ حُسینت که بیش از آن دارد من آن غریب دیارم که خانه ویرانم خوشا به حال غریبی که خانمان دارد خدا کند که نبیند غمی که ما دیدیم کبوتری که عزیزی در آشیان دارد @hosenih مدینه گفت که راحت شد از تو ، اما نه پس از تو خانه‌ی ما پنج روضه‌خوان دارد نمی‌زنند به لب ، نان ، یتیم‌های علی که جای دستِ تو را قرص‌های نان دارد لباس‌های تو را یک به یک علی تا کرد و تازه دید چقدر از تنت نشان دارد نشان سینه و سُرفه  نشان شعله و در نشان تیزیِ زخمی که داستان دارد شکست پهلویِ تو پیشِ پهلوانِ تو و از آن زمان کمرم دردِ بی امان دارد @hosenih از آن زمان که گرفتی تو دامنم اما رسید قنفذ و دیدم نفس زنان ، دارد به شیشه‌ای که ترک خورده سنگ می‌کوبد نشست و گفت که هست این ، هنوز جان دارد زِ گریه تا به مزار گُمَت علی نرسد خدا کند به شب هفتمت علی نرسد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صد حیف این زخم کهنه.. دارو و درمان نخورده نور جمال نگارم برچشم گریان نخورده من ایستادم ته صف ای نوح دل دارم آخر جایی به من هم بده تا کشتی به طوفان نخورده @hosenih دستی بکش بر سر من تا سر به زیر تو باشم سر سبز بودن ندارد خاکی که باران نخورده ای سفره خالی ات سبز با تو نشستن چه خوب است  ما در کنار تو خوردیم نانی که سلطان نخورده عاشق شدن کار من نیست عشق است و آواره بودن من که پی تو گذارم سمت بیابان نخورده! ای یوسف بی گناهم زنجیر پای تو از ماست شاکی اسیر است و مجرم شلاق زندان نخورده @hosenih کی دعوتم میکنی تو پس دیر شد کربلایم راه گدا تا به حالا هرگز به هجران نخورده پیراهنش روی نیزه انگشترش دست قاتل زخمی‌ نمانده که دیگر بر جسم عریان نخورده © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
الهي ای فلک ديگر نگردي اگر دور سر حيدر نگردي الهي اي نَفَس بي ياد زهرا اگر رفتي به سينه برنگردي شاعر: @dobeity_robaey
بی گمان امّ البنین با عشق نسبت داشته چون که در نزد علی بسیار حرمت داشته التفاتی کرده مولامان و با این التفات بر سر آن مهربان بسیار منّت داشته بی جهت ننشسته مهرش بر دل و جان علی فاطمه با فاطمه، قطعاً شباهت داشته @hosenih نام این بانو کنار نام زهرا می برند بس که این بانو به آن بانو ارادت داشته صاحب این روح زهرایی شدن آسان نبود سال ها روی لبش کوثر تلاوت داشته مهربانی بین که او با بچه های فاطمه بیشتر از بچه های خود محبّت داشته تا که بغض بچه ها با نام مادر نشکند از همین هم نام بردن هم خجالت داشته رنگ نخلستان گرفته چشم های عاشقش بس که با غم های مولایش رفاقت داشته @hosenih مادر عبّاس شد تا علقمه باور کند خون او در اصل عاشورا شراکت داشته از مزار خاکی اش هم می توان فهمید که هر کسی شد فاطمه سهمی ز غربت داشته یا اباالفضلی بگو کز خانه ی امّ البنین دست خالی بر نگشته هر که حاجت داشته شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e