«بازی مشقی و کار خونه»
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۶ساله، #حسین ۳ساله و #یحیی ۶
ماهه)
آقامحمد ما امسال پیشدبستانیه. هر چند روز یکبار معلمشون حروف یا شکلهایی رو سرمشق میده تا تو خونه انجام بدن و مهارت دستشونو بالا ببرن.
اما این پسر ما، هیچ علاقهای به نوشتن مشق نشون نمیداد.🤷🏻♀️
از بیخیالی و تلنبار شدن مشقهای ننوشتهای که هیچ وقتم نوشته نشدن گرفته، تا جدی گرفتن شدید و نشستن بالاسرش که «همین الان باید بنویسی» رو امتحان کردیم و جوابی نگرفتیم.
تا اینکه به الگوی شارژم کن تا کارتو انجام بدم رسیدم.😉
آقامحمد گاهی مثلاً کاغذ یا دفترشو میآورد که توش برام این چیزا رو بنویس. در واقع حرفا و فکراش که دوست داشت نوشته بشن، ولی طبیعتاً خودش بلد نبود.😏
منم همیشه سختم بود بشینم یه جا و دیکته بنویسم.
تا اینکه با این روش شارژم کن، این مشکل منم حل شد.😅😁
به این صورت که هر دومون مداد و کاغذ رو میذاشتیم جلومون، به ازای هر حرفی که آقامحمد مینوشت، من یه کلمه براش مینوشتم و در یک بازی برد-برد هردو به اهدافمون میرسیدیم. هم مشق محمد نوشته میشد و هم حرفایی که میخواست من براش مینوشتم.🥰
مثلاً محمد ۱۰ تا حرف مینوشت.
و من ده کلمه مینوشتم و بعد مداد از دستم میافتاد و میگفتم شارژم تموم شد؛😁
و چقدر محمد از این حرکتم ذوق میکرد.😂
گاهی هم میشد که آقا محمد حرفی نداشت که براش بنویسم.
اینجور مواقع باید ایدههای جدید میزدم.
مثلاً گاهی اگه میخواست کارتون توی گوشی ببینه، میگفتم ۳ خط بنویس، بعد ببین.
و اگه میخواست یکی دیگه ببینه، میگفتم ۳ خط دیگه بنویس، یکی دیگه هم اجازه داری ببینی...
(البته این روش خیلی اتفاق نیفتاد.)
گاهی هم روش شمارش جواب میداد. مثلاً میگفتم تا ۳۰ میشمرم ببینم چند تا دونه مینویسی؟
همهٔ اینها وقتایی که بازی بازی انجام میشن و با تعجب من روبهرو میشه که «چهجوری تونستی به این سرعت و قشنگی بنویسی»، جواب بهتری میده.
یه جورایی بازی مشقی!
پ.ن: حتی مورد داشتیم گفتم مشقاتو بنویس، گفته میخوام کمکت کنم خونه رو جمع کنیم.😁
گفتم پس هر دونه که مینویسی، حق داری یه دونه کار انجام بدی.
بعد مثلاً میگفت الان این کارو کردم، یکیش هدر رفت؟😂
یا مثلاً چند تا کار رو یکی حساب میکرد که بیشتر کار کنه و کمتر مشق بنویسه😂
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
سلام و نور خدمت دوستان عزیز 💜
میخوایم دورهمی یک کتاب در حوزهی جمعیت بخونیم. 😉
کتاب #بادبانها_را_بکشید که شامل یازده روایت مستند از یازده خانوادهی ایرانی هست.
تو این کتاب از هر طیف مادر و پدری رو میبینیم:
خانوادهای که تو روستا زندگی میکنه، یا خانوادهی دیگهای که پایتختنشینه.
خانوادهای که تو موقعیتی اقدام به بارداری میکنند که عرف خیلی اون رو نمیپسنده، یا دیگری که بعد از گذشت ده سال از انتخاب سبک زندگی بدون فرزند، خانوادهی خودش رو گسترش میده و برای تأمین موقعیت تربیتی مطلوبتر به وطن برمیگرده.
مادری که به خاطر مانع دیدن فرزند بیشتر برای پیشرفت شخصی تا مرز سقط جنین پیش میره، یا مادری که بعد از ورود فرزندان؛ با تغییر سبک کاری، مسیر فعالیت اجتماعی و شغلیش رو توی خونه ادامه میده.
خانوادهای که با وجود مهاجرتهای متعدد بخاطر کار پدر خانواده، زندگی رو متوقف نمیکنن و مسیر رو با پویایی و پشتکار بیشتری ادامه میدن و ...
وجه اشتراک همهی این یازده خانواده، رضایت و خوشحالی اونها از تصمیمی هست که گرفتن.
راویهای کتاب، زندگی رو فانتزی و دور از سختی نمیبینن؛ اما این سبک زندگی رو با همهی سختیها و آسونیهاش دوست دارن و از بودن اعضای خانواده کنار هم لذت میبرن.
کتاب #بادبانها_را_بکشید به کوشش جمعی از نویسندگان و با دبیری خانم مریم حلاج تدوین شده و انتشارات راهیار اون رو منتشر کرده.
برای اطلاع از روش تهیه کتاب و عضویت در گروه همخوانی تشریف بیارین کانال پویش کتاب مادران شریف:
👇
🔗 https://eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
«ما ماندهایم زیر آوار...»
#ز_س_مسعودی
(مامان #ریحانه ۱۰، #میثم ۴ ساله)
از این پهلو به آن پهلو؛ راحت نیستم.
بلند میشوم. بالش و پتو را برمیدارم. روی شزلون ولو میشوم. اینطوری که به پشت میخوابم، بچه آسیبی نمیبیند؟
ساعت نزدیک دو ظهر است. دیشب قرآن به سر بود و جوشنکبیر. بقیه خوابند.
هنوز بوی غذا میآید. قابلمهٔ نشستهٔ قورمهسبزی توی ظرفشویی مانده. عوق میزنم.
راه میروم. به طرف بچهها. توی اتاق خوابیدهاند.
یک آن تصور میکنم آن یکی مرده و این یکی که پتو تمام سرش را گرفته، زیر آوار مانده.😭
پتو را کنار میزنم. نکند زیادی گرمش بشود؛ یا نفسش تنگ بشود.
این یکی که هنوز اسمی نتوانستهایم برایش انتخاب کنیم، لگد میزند. قدش حتماً از کف دست کمی بیشتر است و قطر پاهایش لابد اندازهٔ آن ماژیک علامتزنی شده که روی پیشخوان آشپزخانه مانده. پنج ماههش تازه تمام شده. آن زن بارداری هم که میگویند در بیمارستان شفا به او تجـ....
تمام بازدمهایم «آه» شدهاند. آرام میگویم: «تلک قضیه... و تلک قضیه»
تصویرها بدون اجازه، بدون نوبت، بدون اینکه فرصتی پیدا کنم برای هضمشان، در ذهن میآیند و میروند. میروند؟! نه! میگویند هیچ تصویری، هیچ خاطرهای از وجود آدم پاک نمیشود. فقط آنهایی که سختند و هولناک، تهنشین میشوند یکجایی که جلوی چشم نباشند و از پا درت نیاورند.😓
مثلاً تصویر آن چهار پنج تا بچهٔ بیجان که دراز به دراز روی زمین گذاشته بودند.
تصویر آن پدر بزرگی که چشمان نوهاش را، که قرار نبود دیگر هیچوقت باز شود، میبوسید. تصویر آن زنی که فریاد میزد: «دنیا بماند برای اهلش! دنیای شما به درد ما نمیخورد.»
طعنهاش را حس میکنم. انگار به من میگفت. به خود خودم.😢
گوشی را برمیدارم. صدا را کم میکنم و میچسبانمش به گوشم. مداح میخواند:
عاشورا شد ما موندیم یه کنار
تماشاچی شدیم آخر کار
خواب میدیدم بچهها بازی میکنند و تانک به طرفشان میآید. من اما زیر آوار ماندهام. داد میزنم و نمیشنوند. دست دراز میکنم و به جایی نمیرسد. تانک نزدیک میشود و
من فقط تماشا میکنم. تماشا!😭
گرسنگی امانم را بریده. قدم میزنم. خانه به هم ریختهشده. نمیتوانم خم شوم و سر و سامانی به اوضاع بدهم. خیال میکنم آن روفرشی نیمی از سقف است که فرود آمده و این چادر نمازی که روی زمین افتاده، جسم بیجان کسی. این کسی را توی خیال هم نمیتوانم انتخاب کنم.
خودم را در آینه میبینم. بینیام قرمز شده و چشمانم تنگ. سفیدی رد اشک تمام گونههایم را گرفته.
روی شکمم دست میکشم. این گریهها ضرر نداشته باشد برایت؟
استاد میگفت گریهٔ غم لازم است و رشد میدهد. گریهٔ استیصال اما تو را خرد میکند. این گریه، گریهٔ غم است یا استیصال و بی چارگی؟😟
دهانم خشک شده و تلخ. دکتر میگوید روزه برایت حرام است. لیوان آب را به جای سه جرعه، در چهار جرعه سر میکشم:
«السلام علیالحسین
و علی علی بن الحسین وعلی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
و علی غزه»
خانه آرام است. بچهها خوابیدهاند. سایهٔ پدرشان روی سرشان.
من اما گرسنگی امانم را بریده. دستی انگار معدهام را چنگ میزند. بدجور هوس مرگ کردهام.
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هدایت شده از جان و جهان
#روایت_خواندنی
#برشهایی_از_روایت_طفلِ_جان
#کتاب_سررشته
تصمیم گرفتم بهتدریج جدایش کنم. شب میلاد امام علی(ع)، سه کیلو شیرینی تر گرفتیم. یک مرکز نگهداری از دختران بیسرپرست بالای خیابانمان بود. جعبه را تحویل دادم به نگهبانی آنجا. در راه برگشت نیز در دلم چند جملهای با رباب گفتوگو کردم. آخر شب، روی کاغذ یک جدول کشیدم و بالایش نوشتم: «چکلیست ترک اعتیاد.» زدم روی یخچال.
◾️◾️◾️◾️◾️
ماه رمضان که رسید، من سرفراز و بسامان، روزهگرفتن را شروع کردم. سال قبل، ده روز روزه گرفته بودم. سال قبلترش، زنی تازهزا بودم که کل ماه را خورده بود و نوشیده بود و خوابیده بود. با شوق و ترس وارد رمضان شدم. مثل وقتی که تازهعروسها مهمانی میگیرند، دلم میخواست همهچیز سر جایش باشد.
◾️◾️◾️◾️◾️
اگر همین پانزده روز پیش، طفلی را از شیر باز نکرده بودم، جسارت فکرکردن به قطع شیر شیطان را نداشتم. شب، حوالی ساعت یازده بود که بالاخره شارژ هاجر ته کشید و روی پایم خاموش شد. پدرش هم قبل از او خاموشی اتاق را زده بود. من در اضطراب عزم جدید بودم. دوباره پوست بین دو کتفم، کشیده میشد. «امشب باید چهکار کنم؟» تکیه دادم به دیوار، شانههایم را محکم به آن کشیدم. درِ کوله را باز کردم. دلم میخواست هرچه را از اول مکلفشدنم تا حالا انباشت کرده بودم، بکشم بیرون و وارسی کنم. «چطور این بار رو زمین بذارم؟»
#مژده_پورمحمدی
❇️🎙روایت کامل را در پادکست طفلِ جان بشنوید...
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
هدایت شده از جان و جهان
پادکست طفلِ جان_کتاب سررشته، کانال جان و جهان.mp3
25.98M
❇️ #پیشنهاد_ویژه_جان_و_جهان
#روایت_شنیدنی
#طفلِ_جان
#کتاب_سررشته
نویسنده: #مژده_پورمحمدی
گوینده: #زهرا_جعفریان
تنظیم و تدوین: #فاطمه_پاییزی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#ز_جعفری
مامان #ریحانه سادات ۷ ساله، #فاطمه سادات ۵ ساله، #آمنه سادات ۹ ماهه)
- ریحانه سادات بیدار شو، صبح شده!
(پشتش رو میکنه و پتو رو میکشه روی سرش)
چند دقیقه بعد ...
- ریحانه خانم داره دیر میشهها!
+ (همراه با غُرغُر): کم خوابیدم 😩
- بابا داره میرهها، منم نمیتونم ببرمت!
+ امروز نمیرم مدرسه، درس جدید نداریم که! 🫣
- ریحانه میدونی دیشب چی شده؟!
+ (با چشمانی نیمه باز): چی!؟ 🤨
- ایران به اسرائیل حمله کرده و کلی موشک زده بهشون 🥳
+ (از جا میپره): راس میگی؟ یعنی نابود شد رفت پی کارش؟! 🤩
- هنوز کامل نه، یه کمی نابودشون کردیم، إن شاءالله همین روزا شرشون کامل کنده میشه ☺️
+ (در حال پایین اومدن از تخت): آخ جون، حتما تو مدرسه جشن داریم، شاید تا وقتی برگردم از مدرسه کامل نابود شده باشه 😋
#یک_مامان_متشکر_از_عملیات_انتقام😅
احمد: مامااااان؟ زهرا حاج قاسمَم رو نمیده. بهش بگید!
زهرا: الکی میگه! حاج قاسم خودمه...
مامان: بیا بهت یکی دیگه میدم.
احمد: نه، از اون حاج قاسمها که میخنده میخوام، نه عصّبانی. اونای دیگه رو نمیخوام، فقط همونو میخوام، بهش بگید.😭
زهرا: نهخیر نمیدم مال خودمه.
مامان: بیا یدونه دارم حاج احمد، مثل شما که اسمت احمده... (شهید احمد کاظمی)☺️
احمد: نه، حاج قاسم میخوام. مثل زهرا.
خلاصه دعوا داشت بالا میگرفت.🤷🏻♀️
مامان: بیا شاید یه خوشحال اینجا داشته باشم... ایناها ببین چقققدرم خوشحال تره! (تلقین گاهی جواب میده)
احمد لبخند رضایتی زد و گفت آره خوشحالتر از مال زهراست و رفت.🥰
بچهها که رفتن، تازه با دقت بیشتری به عکسها نگاه کردم، انگار همین امروز گرفته شده بودن، خندههای رضایت بعد از یک عملیات گسترده و موفق.
توی ذهنم دیشب رو تصور میکنم:
شاید وقتی موشکها از خاک سرزمینتون بلند شدن، بسمالله گفتین و توسل کردین، شاید بالای بینالحرمین که رسیدن، شما هم اونجا بودین و سلامی به ارباب دادین، شاید همراهیشون کردین تا مطمئن بشین به هدف میخورن...
شمایی که عمرتون رو برای دیدن چنین روزی تلاش کرده بودین، مگه میشه حالا توی بهشت نشسته باشین به خوش گذرونی؟!
یادم نمیره اون شب که خوابتون رو دیدم. با جمعی از شهدا بالای بیتالمقدس عملیات داشتین، توی آسمون کارهایی میکردین که زمینیها در محدودهٔ اختیارشون نبود. غوغایی بود اون بالا.
اشتباه بزرگ دشمن همینجاست، اونی که شهید شد، نمرده و زندهست، فقط زندهای نامرئی با قدرتهایی فرا مادی.
🌸شادی روح همه شهدا صلوات🌸
#ع_فاطمی
(مامان #زهرا ۶.۵ و #احمد ۴.۵ ساله)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام سلام🌸
یه خبر خوب و داغ😍
یه گفتگوی جذاب داریم و چون هنوز خیلی از بهار قرآن فاصله نگرفتیم، باز هم با موضوع قرآنی😉
دعوتید به یه مهمونی مجازی پای صحبت یه مامان پنج فرزندی که حافظ کل قرآن هستند و فرزندانشون هم تو مسیر حفظ هستن
🧕🏻«خانم اعظم اشرفی»
لیسانس معماری
حافظ کل قرآن
مربی حفظ و داور رسمی مسابقات حفظ قرآن
•┈┈••✾🌱🟨🟩🟨🌱✾••┈┈•
انشاءالله فردا تو جلسهٔ گفتگوی برخط، در خدمتشون هستیم تا هم بیشتر باهاشون آشنا بشیم و هم از تجربیاتشون در حفظ قرآن خودشون و فرزندانشون استفاده کنیم.
شما هم باهامون همراه باشید.🧡
🗓️ تاریخ: فردا | چهارشنبه | ۲۹ فروردین
⏰ زمان: ساعت ۱۰:۳۰ صبح تا ۱۲ ظهر
🔶 آدرس جلسه:
https://daneh.ir/demo2/mod/lmskaranskyroomtwo/view.php?id=39964
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
سلام سلام🌸 یه خبر خوب و داغ😍 یه گفتگوی جذاب داریم و چون هنوز خیلی از بهار قرآن فاصله نگرفتیم، باز
داریم به زمان گفتگو با خانم اشرفی نزدیک میشیم🌷🌷
ساعت کوک کردید؟ 😍
از اینجا وارد جلسه بشید ساعت ۱۰:۳۰
https://daneh.ir/demo2/mod/lmskaranskyroomtwo/view.php?id=39964
گفتگو با خانم اشرفی ۲۹ فروردین ۱۴۰۳ مادران شریف .mp3
35.77M
«صوت کامل گفتگو با خانم اعظم اشرفی»
▫️مادر ۵ فرزند
▫️حافظ کل قرآن
▫️مربی حفظ و داور رسمی مسابقات حفظ قرآن
🔶 محورهای گفتگو:
🔸فعالیتها و شرایط زندگی و خانوادهشون
🔸تجربیاتشون در زمینه حفظ قرآن مادران و فرزندان
🔸پاسخ به سوالاتی درباره حفظ قرآن
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
«صوت کامل گفتگو با خانم اعظم اشرفی» ▫️مادر ۵ فرزند ▫️حافظ کل قرآن ▫️مربی حفظ و داور رسمی مسابقات ح
سلام مامانا🌸
خوبین؟
همراه بودین با گفتگوی امروزمون؟😉 نبودین؟🤭
اگر نبودید، خیالتون راحت باشه...🥰
ما صوت کامل گفتگو رو ضبط کردیم براتون.
با مامانی گفتگو کردیم که ۵ فرزند داشتن و حافظ کل قرآن عزیز بودن و فرزندانشون هم تو این راه هستن. مادر فعالی که برای تمام روز بچههاشون برنامه دارن و خودشون هم مربی و داور حفظ قرآن هستن.
اگه دوست دارین بدونید درباره چیا صحبت کردن، صوتش اینجاست👆🏻
🔷 ایشون یه کانال هم دارن، برای دوستانی که تمایل دارن باهاشون مرتبط بشن:
https://eitaa.com/madarane5
#گفتگو
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام بر مادران شریف ایران زمین ✋🏻
حال و احوالتون چطوره؟😊
آقا یه سوال داشتیم!🤔
ما چهجوری هستیم آقای مجری!؟
چیزه... یعنی... ببخشید🤭
میشه مادران شریف رو برای ما توصیف کنین؟
در یک جمله!💬
بهطور خلاصه اگر بخواین کانال مادران شریف رو به کسی معرفی کنین، در موردش چی میگین؟! 🤗
البته خوشحال میشیم اینم بدونیم که چند وقته افتخار همراهی شما رو داریم و اینکه آیا این همراهی، براتون فایدهای هم داشته؟!😌
پیامهاتون رو به این شناسه ارسال کنین
👇🏻
🔗 @moh255
بیصبرانه منتظریم تا توصیفات قشنگ شما رو دربارهٔ کانال مادران شریف ایران زمین بخونیم و بشنویم. 📝😉
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
سلام مامانا🌸 خوبین؟ همراه بودین با گفتگوی امروزمون؟😉 نبودین؟🤭 اگر نبودید، خیالتون راحت باشه...🥰 م
دوستانی که مایل بودید با خانم اشرفی مرتبط بشید، آدرس کانالشون به پیام بالا اضافه شد. 👆🏻
مادران شریف ایران زمین
سلام بر مادران شریف ایران زمین ✋🏻 حال و احوالتون چطوره؟😊 آقا یه سوال داشتیم!🤔 ما چهجوری هستیم آقا
بریم ببینیم چیا در مورد ما میگید...😄🤪