#حضرت_زهراسلام_الله_علیهامدح
اشكم ولي ز چشم مدينه چكيده ام
ياسم كه جاي باغ به در آرميده ام
چون ابر پشت پاي علي اشك ريخته ام
چون آه در هواي علي پر كشيده ام
اي شبه مرد هاي مدينه چه ميكنيد
من ذوالفقار خسته ولي آب ديده ام
گفتي صلاح نيست كه نفرينشان كني
دست از دعا كشيدم و عزلت گزيده ام
همچون نسيم در زده ام خانه هايشان
هر شب به كوچه هاي مدينه وزيده ام
در جلوه ام دوباره مكرر نمي شوم
چون فرصتي گذشته ام و سر رسيده ام
نفسي فدا لنفسك يا مرتضي علي
هر چه بلاي توست به جانم خريده ام
#سیدرضاجعفری
.
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_فاطمی9
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
امام باقر علیه السلام فرمودند:
لاَ يَكُونُ هَذَا اَلْأَمْرُ إِلاَّ فِي أَخْمَلِنَا ذِكْراً
صاحب این امر (امام زمان علیه السلام) از همه ی ما اهل بیت، فراموش شده تر است.
(کتاب الغیبه نعمانی)
پر از شکایتم از روز های تکراری
چگونه می گذرد لحظه ها؟ به دشواری
چقدر آه نفس گیر و اشک پنهانی
چقدر خنده ی بی روح و تلخ و اجباری
بدون تو همه ی فصلها زمستانی ست
بهار شیعه بیا بی تو نیست گلزاری
چگونه زنده بماند کسی که می داند
تو بین دشت و بیابان بدون غمخواری
چقدر ارزش تو بین شیعه گم شده است
هنوز یوسف ِزهرا چه بی خریداری
هنوز گوشه ی چاه غریبی ات هستی
کسی برای نجاتت نمی کند کاری
شنیده ای همه دم درد شیعه را اما
چقدر حرف نگفته به سینه ات داری
برای دیدن تو شیعه زحمتی نکشید
تویی که بیشتر از ما به فکر دیداری
حواس شیعه کجا بوده در زمان گناه
چه اشک ها که شد از دیده های تو جاری
هزار سال گذشت و هنوز منتظری
نبوده سیصد و اندی حبیب و دلداری
هزار سال، هوای دلت شده ابری
به یاد کوچه ی غربت همیشه می باری
چقدر روضه گرفتی کنار هیزم ها
برای مادر خود روز وشب عزاداری
میان همهمه ها ،بار شیشه ای افتاد
به سینه رفت بدون اجازه مسماری
همیشه ناله ی مادر قرین گوش توست
تو گوئیا همه دم بین درب و دیواری
چگونه کوچه فراموش تو شود،یک عمر
کنار مادر خود در میان اشراری
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_فاطمی11
#گریه_میکنی
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
داری هنوز شام و سحر گریه می کنی
با منتهای سوز جگر گریه می کنی
اشکت بدل به خون شده و محتضر شدی
زخمیست پلک تو، چقَدَر گریه می کنی
آتش زده به قلب تو غمهای شیعیان
داری برای چند نفر گریه می کنی؟؟
این روزها که دست تو را بسته غیبتت
یاد طناب دست پدر گریه می کنی
بی اختیار می زنی هی فضّه را صدا
گویا میان شعله ی در گریه می کنی
با ناله از کبودی پهلوی مادرت
دستی گرفته ای به کمر گریه می کنی
وقتی گریز روضه ی تو می شود غلاف
بر بازویی که بوده سپر گریه میکنی
هر نیمه شب برای شب غسل زخم ها
یاد جفای بین گذر گریه میکنی
از خون ِمانده روی کفن یاد کردی و
از خون،شده دوچشم تو، تر گریه میکنی
وقتی که روبروی تو یک مشت هیزم است
حق می دهم که شام و سحر گریه می کنی
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#حضرت_زهرا__س__مدح
اشكم ولي ز چشم مدينه چكيده ام
ياسم كه جاي باغ به در آرميده ام
چون ابر پشت پاي علي اشك ريخته ام
چون آه در هواي علي پر كشيده ام
اي شبه مرد هاي مدينه چه ميكنيد
من ذوالفقار خسته ولي آب ديده ام
گفتي صلاح نيست كه نفرينشان كني
دست از دعا كشيدم و عزلت گزيده ام
همچون نسيم در زده ام خانه هايشان
هر شب به كوچه هاي مدينه وزيده ام
در جلوه ام دوباره مكرر نمي شوم
چون فرصتي گذشته ام و سر رسيده ام
نفسي فدا لنفسك يا مرتضي علي
هر چه بلاي توست به جانم خريده ام
حضرت زهرا (س)
مدح
#حضرت_زینب__س__میلاد
فوق ادراک کل دنیایی
گوهر لایق تماشایی
بین آغوش مادرت زهرا
در جمال علی هویدایی
ذوالفقار شجاعتی بانو
تو سراپا شبیه زهرایی
چه بگوییم لایقت باشد
ربنا آتنای لبهایی
عالمی محو خلقتت مانده
اسوه مادر مسیحایی
علت آفرینش عشقی
افتخار خدای یکتایی
وقت غُرش علی ترینی تو
نعره موج های دریایی
بهترین حرف واژگان هستی
مقتدای مدافعان هستی
️محمد حبیب زاده
حضرت زینب (س)
میلاد
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
تا قیامت بنویسم اگر از پروانه
ندهم جز خبرى مختصر از پروانه
زندگى کردن عشاق تماما درس است
میشود یاد گرفت آنقدر از پروانه
آبرو را همه از برکت چیزى دارند
عارفان از سحر, اما سحر از پروانه
عالمى را نفس سوخته اى زنده کند
معجزه هیچ ندیدم مگر از پروانه
سوز معشوق به سوز دل عاشق نرسد
شمع هم سوخته, نه بیشتر از پروانه
عاشق آن است که معشوق فروشى نکند
هیچگه دل نبرد سیم و زر از پروانه
آنقدر وصل تو سوزنده تر از هجران است
که نمانده است نه بال و نه پر از پروانه
تا سحر سوختنش را به تماشا بنشین
تو فقط اول شب دل ببر از پروانه
جگر سوخته من خبرش پیچیده
چه بگیرى چه نگیرى خبر از پروانه
تا نفس هست مرا دور سرت میگردم
بیش ازین برنمی آید دگر از پروانه
پروبالى که نمانده ست برایم, اما
آنقدر هست بسازى سپر از پروانه
دل به آتش زدم و سعى خودم را کردم
دست تو باز نشد…درگذر از پروانه
نوبت شستن پروانه رسید و حالا
تازه فهمید چه میخواست در از پروانه
در همان مرحله ى سوختنش می مانم
تا قیامت بنویسم اگر از پروانه
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#مناجات
#غزل
در راه عشق باید آماده ی بلا بود
آغوش خار ، مزدِ طفل برهنه پا بود
دندان به کارِ یکی از صد گره نیامد
در کوی نیکنامان ، گریه گره گشا بود
انگار در زدن را از سائلان گرفتند
در را زدن تمام سرمایهی گدا بود
ای آخرت ! وفا کن ، با ما شکسته دل ها
با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بسکه مردن من، چون شمع ، بی صدا بود
در هر گذر من و دل از خوبی تو گفتیم
گر شهر عاشقت شد ، تقصیر ما دو تا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
**
ای دست ! روی خورشید من نشستی اما
آنچه سیاه کردی روز سفید ما بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دست بسته وا بود
امروز را نبینید ، این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیت گدا بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!!
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش تنها جهاز ما بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم :
آن را که می کشیدید او حجت خدا بود
آن شیر را که دیدم قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مسمط_مخمس
تو که می تــوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جـانی بمان
زمــین گـیر من،آســمانی،بمان
اگر می شـود می توانی بـمان
تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر
وجود تو کانون احـساس شهر
دعا گوی هر قـدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر
نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت
چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت
پس از غـصه ی پشـت در ماندنت
نـدارد علــی هـمزبانی بمــان
برای علی بی تو بـد میشود
بدون تو غم بی عـدد میشود
نرو که غــرورم لــگــد میشود
و این سـقف،سـنگ لحدمیشود
تو باید غــمم را بدانــی بمــان
چرا اشــک را آبـرو میکــنی
چرا چــادرت را رفـو میکـــنی
چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی
چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی
چه کم دارد این زنــدگانی بمان
#صابر_خراسانی
#حضرت_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#فاطمیه
#غزل
هرچه خوبی می شناسی جمع در یافاطمه ست
تکیه گاهِ ما یقین دارم که تنها فاطمه ست
شکر می گویم خدا را که غبارِ این درم..
آبرو و اعتبارِ گریه کُن ها..فاطمه ست
رشته های چادرش حبل المتینِ انبیاست
ناجی هر عاشقی در روزِ عقبا فاطمه ست
مرده را جان می دهد با یک دعای مضطرش
در حقیقت الگوی صدها مسیحا فاطمه ست
کارِ این بانوی عظما دستگیری از فقیر..
سفره دارِ بینوایان بینِ دنیا فاطمه ست
از گنهکارانِ امّت لحظه ای غافل نشد..
این بدان معناست که امیّدِ فردا فاطمه ست
مادرِ کلّ ِ امامان.. مادرِ ساداتِ عشق..
مفتخر هستیم چونکه مادرِ ما فاطمه ست
فاطمیون.. کلّ ِ دنیا را بهشتی می کنند..
ای بنازم باغِ زیبا و مصّفا فاطمه ست..
حضرت ختمِ رسل مادر خطابش می کند
صاحبِ این کلمه ی امّ ابیها فاطمه ست
کفو و همتایش علی شیرخدا باشد فقط
همسرِ والامقام و نفسِ مولا فاطمه ست
#محسن_راحت_حق
#زهرابمان
زهرا بمان و زندگی ام را بهم نزن
زهرا بمان و مرگ علی را رقم نزن
آشفتگی قلب مرا جمع و جور کن
فکری به حال و روز دل این غیورکن
اصلابمان و روی خودت را نشان نده
بازوشکسته،دست خودت راتکان نده
باتو بگویم از غم و درد و گلایه ها
خیلی دلم شکسته شده از کنایه ها!
دنیای من که در نظرم سوخت فاطمه
دیدم تو سوختی،جگرم سوخت فاطمه
ای با حیا!تو را جلوی دیده ها زدند
تو پا به ماه بودی و با ضربه پا زدند
حوریه ام تو را چقدر ظالمانه زد
پیش علی به بازوی تو تازیانه زد
#حسین_شهرابی
#حضرت_زهرا_علیهاسلام
هركس كه پانهاد به راه هدايتش
شد عاقبت بخير به لطفِ محبتش
گمنامِ عاشقيِ كه نمانده نشأن از او
از فاطمه رسيده براتِ شهادتش
حاجت گرفت ،روزيِ اين خانه را گرفت
هر روز مادرم به سلامي به ساحتش..
درسِ خدا شناسي زهراست راه حق
تاريخ غرق ِ حيرت از اين طرز طاعتش!
درپيش شخصِ كور حجابش تكان نخورد
معنا گرفت حجب و حيا از نجابتش!
با پهلوي شكسته نمازش رها نشد
جان ها فداي لحظه به لحظه عبادتش
إثبات شد ز خط به خطِ خطبه اي كه خواند
مردانه ماند پاي علي و ولايتش!
اوكه دعا براي تمامِ مدينه كرد
اما نكرده اند زماني رعايتش
آن كس كه ضربه زد به در خانه ي بهشت
ثبت است بر جريده ي عالم جنايتش
از شوهرش به قيمتِ جانش دفاع كرد
باید نوشت پای تمامِ جراحتش!
از كينه آمده ست بفهمد كه رفتني است
خانم رضا نبوده بيايد عيادتش!
#حسین_شهرابی
#مناجات_مهدوی_فاطمی
#طناب
#کوچه_بنی_هاشم
حال کسی شبیه دل ما خراب نیست
از چه دعای دیدن تو مستجاب نیست
در انتظار دیدن آن لحظه ایم که
مابین چشم ما و جمالت، حجاب نیست
با عطر جان فزای تو ای جَنَّةُ النَّعیم
حاجت به بوی میخک و یاس و گلاب نیست
ای شهریار هر دوجهان با حکومتت
دیگر بدون حکم خدا انتصاب نیست
پیچیده است وصف جمالت ولی چرا
عمریست عکس ماه رُخَت، بین قاب نیست
حالا که #فاطمیه رسیده، غریب عصر
دیگر به قلب سوخته ات صبر و تاب نیست
فکر طناب دست پدر می کشد تو را
این پلک های زخمی تو بی حساب نیست
دارد هنوز مادر تو می زند صدا :
شایسته ی دو دست خدا که طناب نیست
دست یلی که یک تنه خیبرگشا شده
شاهی که بر تمامی فضلش حساب نیست
هر کس که شد رقیب علی موقع نبرد
فهمیده غیر مرگ، دگر انتخاب نیست
قرآن کجا وآل سقیفه، چه نسبتی ست
چونان علی، مفسّر ِ اُمّ الْکِتاب نیست
آن حیدری که داده سلامش، خدا به عرش
حالا چرا برای سلامش جواب نیست
یک تن نگفت در وسط کوچه: بی حیا
زن را زدن مقابل شوهر ثواب نیست
کوچه گذشت و مانده کبودی به روی ماه
چاره برای فاطمه،غیر از نقاب نیست
زهرا ، سر بریده ی همسر ندیده است
از این نظر شکسته دلی چون رباب نیست
یک سو سر رضیع به نی،آن طرف حسین
بر زنده ماندنش که حساب وکتاب نیست
می خوانْد روضه با نظری سمت نیزه ها:
حقّ ِلبان خشک شما، آفِتاب نیست
پایین بیا علی به برم خواب ِ ناز کن
بر روی نی که اصغر من جای خواب نیست
از بس که خورده ای به زمین از فراز نی
چاره به غیر ِ بستن تو با طناب نیست
#علی_مهدوی_ نسب(عبدالمحسن)
.
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه_مناجات
ای شده محوِ روی تو، شمس جدا، قمر جدا
روی کند به سوی تو، ملک جدا، بشر جدا
آدم و نوح هر یکی، دست زده به دامنت
منتظر ظهور تو، پدر جدا، پسر جدا
ای تو گلِ بهار ما، بیا به لالهزار ما
تا که نهیم بر رهت، دیده جدا و سر جدا
با نمکین بیان خود، از شکرین دهان خود
بریز در وجود ما، نمک جدا، شکر جدا
بیا که از اشارتت، شود فزوده خلق را
عشق جدا، خرد جدا، ادب جدا، هنر جدا
در انتظارِ مقدمت، به اشتیاق دیدنت
گریه کنند عاشقان، شام جدا، سحر جدا
مهدی منتظَر تویی، امام منتقِم تویی
که خیزد از قیام تو، عدل جدا، ظفر جدا
عنایتی که شام غم، سر آید و سحر شود
ای که رَوَد به حکم تو، قضا جدا، قَدَر جدا
ز فتنهی ستمگران، ز کینهی مخالفان
رسد به جان دوستان، بلا جدا، خطر جدا
بسته "موید" آرزو، بر علی و حسین او
تا که شوند، شافعش، پسر جدا، پدر جدا.
#سیدرضا_مؤید(ره)
#اصل_حقیقت
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
هرکس مُوحّد است و خدا را ندیده است
در وهم، نقشِ روی علی را کشیده است
آن قدرتِ مجرّدِ اعلیٰ که بنده است
پنداشتی خداست، ولیکن “پدیده” است
محدود نیست خالق ما، از میان خلق
این چهره را برای خودش برگزیده است
احسنت بر علی که نمایانگر خداست
احسنت بر خدا که علی آفریده است
هرکس که بهرهمند شد از نعمتی، بدان
از شاخهی درخت علی میوه چیده است
گاهی به عرش گرم عطا گاه بر زمین
بر دوش او یتیمِ فقیری پریده است!
جانم به عزتش که جهان گرچه مُلک اوست
از هرچه هست غیر خدا دل بریده است
تاریخ گفته است که در غزوهها مدام
رنگ از رخ نفاق و منافق پریده است
اسب دسیسه در پی والعادیاتِ او
از نعرههای أینَ تَفِرّوا رمیده است
هر کافری که سینه سپر کرد، مرتضیٰ
با ذوالفقار خود به حسابش رسیده است
حیف اینکه حقّ اصل حقیقت گرفته شد
این عقده نیست بلکه تماماً عقیده است
خر قیمت نبات چه داند؟! ولای او
تنها حلاوتیست که “مؤمن” چشیده است
این شعر، لطف اوست به این شاعر ضعیف
این بار سخت، قدّ قلم را خمیده است
مولا فمَن یَمُت یَرَنی گفت و تا به حال
در سینه دل به شوق همان دم تپیده است
#حمزه_محمدی
.
#مناجات_با_امام_حسین
#امام_حسین
#شب_جمعه
به صحنش آمدم پیچیده گویا عطر سیب اینجا
همان عطری که میسازد ز هر لالی خطیب اینجا
چه تصویری از این بهتر؟چه شوری هست شیرینتر؟!
"هلا بیکم" به زائرهاش میگوید حبیب اینجا
چه اکسیری میان بارگاه خویش دارد که
زده بر دامنش دست توسل هر طبیب اینجا
مسلمان و یهودی و مسیحی فرق دارد؟ نه...
نمیماند کسی از بارِ عامش بی نصیب اینجا
خریده کربلا را تا که زائرخانهاش باشد
غریب است و نمیخواهد کسی باشد غریب اینجا
::
میان قتلگاه انگار دستی میرود بالا
به لب دارد گمانم مادری "امن یجیب" اینجا
به خود که آمدم دیدم که تا امروز میآید
صدای بغض "هل من ناصر" مردی غریب اینجا
نوشته میشود با تیغ مردی از تبار او
سرودِ انتقام حضرت شیب الخضیب اینجا
#عباس_جواهری_رفیع
.
#مدح_امیرالمؤمنین
در مدح مولا باید از قرآن بگویم
یعنی علی را چشمه ی ایمان بگویم
باید شبیه فاطمه آن اسوه ی عشق
هر موقع آمد نام حیدر ،جان بگویم
#مرتضی_عابدینی
.
#میلاد_حضرت_زینب
قدومت نور باران کرده بانو وسعت شب را
به تحسین تو وا کردند اهل آسمان لب را
شدی آئینه ای از جلوه های حیدر و کوثر
خدا رو کرد در شان مقامت نام زینب را
حسین آرام جانت بود و لبخندت در آغوشش
ادا کرده است در روز ولادت حق مطلب را
به دنیا آمدی بانو که بر دوش تو بگذارند
به حکم صبر و نطق باشکوهت حفظ مکتب را
کنار لولو و مرجان،تو را کم داشت این دنیا
خدا در خانه ی شمس و قمر آورد کوکب را
#محمدجواد_منوچهری
#یا_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
.
#مدح_حضرت_زینب
تو آسمانی و توصیف تو هنر می خواست
سرودن از تو فقط ،شاعری قدر می خواست
کبوتری که گرفتار بازی دنیاست
برای پر زدن تا دمشق پر می خواست
شکست بغض غزل تا نوشت یا زینب(س)
برای وصف تو شاعر دو چشم تر می خواست
بزرگ مرتبه ای دختر علی (ع)که حسین(ع)
به احترام تو از جای خویش بر می خاست
گذشتی از همه دنیا برای عشق حسین
برادری که تو را تاج روی سر می خواست
برای دیدن داغ عظیم زاده شدی
شکسته کشتی بحر بلا سپر می خواست
صبور بودن در داغ کربلا هنر است
شکست دادنتان را اگرچه شر می خواست
میان آن همه بی رحم ای سلاله ی نور
شکستن جبروت ستم جگر می خواست
تو خطبه خواندی و آوار شد بنای ستم
خلیل آل علی(ع) اینچنین تبر می خواست
نبود قسمت من در مدافعین حرم
شهید راه تو بودم خدا اگر می خواست
#محمدجواد_منوچهری
#یا_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
.
#مدح_حضرت_زینب
#میلاد_حضرت_زینب
گلستان امامت را گلی یکدانه پیدا شد
یَمِ مواج رحمت را یکی دُردانه پیدا شد
به گِرد شمع عشق و معرفت پروانه پیدا شد
برای جان عالم جان و هم جانانه پیدا شد
که از بیت علی امشب نوای شوق می آید
که طبع من ز شادی بر سریر ذوق می آید
علی امشب ز خوشحالی تبسم بر لب آورده
غم هجران زهرا را به پایان زینب آورده
به دنیا فاطمه نوزاد خود را امشب آورده
علی گردیده شادان ، فاطمه زِینِ اَب آورده
همه خوشحال و خندانند از میلاد نور امشب
شده چشم نبی روشن ازین جشن و سرور امشب
به دنیا کوثر پیغمبرِ حق کوثر آورده
برای مرتضی زهرای اطهر دختر آورده
ز دریاب ولایت شیر حق را گوهر آورده
حسین بن علی را اُمِّ اَب یک خواهر آورده
قدم زد در جهان زینب که الگوی زنان گردد
که روشن از وجود او زمین و آسمان گردد
به دنیا آمده تا رهبر خیل زنان گردد
چراغ روشنی در ظلمت مُلک جهان گردد
که استاد وفاداری به هر پیر و جوان گردد
که عشق آموز خیل کاروان عاشقان گردد
علی را مونس و بر فاطمه جان است این دختر
حسین بن علی را جان و جانان است این دختر
امیر کاروان عشق و ایمان است این دختر
به مُلکِ معرفت سرخیل و سلطان است این دختر
سفیر عاشقان و محو جانان است این دختر
زبانش بهر دشمن تیغ برّان است این دختر
علی را وارث نطق و بیان و علم و دین باشد
چو زهرا مادرش حُورایِ در روی زمین باشد
کجا وصفش توان کردن که حُورائیست چون زهرا
کجا مدحش توان گفتن که زهرائیست چون زهرا
به علم و معرفت دردانه ی یکتائیست چون زهرا
به گلزار ولایت گلشن آرائیست چون زهرا
بُوَد زَینِ اَب این دختر که مادر بر جهان باشد
که دین از نطق شیرینش همیشه جاودان باشد
مبارک باد یا زهرا که نورِ بحر و بر زادی
تو هستی کوثر و کوثر بر ابناءِ بشر زادی
تو زهرا هستی و زهرا و مانندی دگر زادی
حسین بن علی را یاور و نور بصر زادی
خدا از بهر قرآن یاور و یار آفرید امشب
برای قهرمان کربلا دلدار و غمخوار آفرید امشب
به روی دوش زهرا یاور دین خدا را بین
فراز عرش حق محبوبه ی عرش خدا را بین
به روی دست زهرا مصدر مهر و وفا را بین
به گلزار ولایت غنچه ی سرخ ولا را بین
که نخل عصمت پیغمبری امشب ثمر داده
خدا بر آسمانِ غیرتِ هستی قمر زاده
چه شور محشری در خانه ات برپاست یا زهرا
که بر بال ملائک پای انسان هاست یا زهرا
ز تبریک ملائک خانه پر آواست زهرا
مبارک بادشان تا عرصه ی اعلاست یازهرا
مبارک باد یا زهرا تو را میلاد فرزندت
هزاران آفرین بر جان این محبوب دلبندت
علی جان زینبت آمد مبارک باد مولا جان
که جان در این تنت آمد مبادک باد مولا جان
صفای گلشنت آمد مبارک باد مولا جان
صفای دامنت آمد مبارک باد مولا جان
برای جسم عشق و معرفت او جان جانان است
برای حفظ ارزش های عاشورا نگهبان است
#محمد_مبشری
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹فجر صادق🔹
و رستاخیز تو از چشم دنیا خواب خواهد برد
شب تشویش را آن نور عالمتاب خواهد برد
بتاب ای فجر صادق! روشنیبخش حقایق باش
وگرنه دین ما را جعفر کذّاب خواهد برد
رسیده سامری با صوت سحرانگیز دقّالباب...
اگر دل دل کنیم ایمانمان را «باب» خواهد برد
تویی تنها تو بابالله و وجهالله و سِرّالله
کدامین مدّعی سهمی از این القاب خواهد برد؟!
کسی که رو بگرداند از آن لبخند، خواهد باخت
کسی که از نگاه تو شود سیراب، خواهد برد
نگاهت نغمۀ باران، نگاهت چشمۀ ایمان
نگاهت خستگیها را از این مرداب خواهد برد
جهان در انتظار آن نماز جمعه در اقصاست
قنوت روحبخش تو دل از محراب خواهد برد
::
غزل را تا زدم، دادم به دست رود؛ میدانم
که این لبتشنه را تا خیمۀ او آب خواهد برد
#عباس_همتی
#امام_زمان_مناجات
#دوبیتی
بغض غم دوریت گلوگیر شده
تعجیل نما آمدنت دیر شده
از کودکیم منتظرم برگردی
برگرد ببین منتظرت پیر شده
#رضا_قاسمی
#غزل
#مناسبتی
نمادِ صبر بینِ دوستان و دشمنان: زینب
نوشتم عزّت و آزادگی، امّا بخوان: زینب
مقامِ صبرِ او ایّوب را از پا در اورده،
که صبرش مایه یِ رشکِ همه پیغمبران، زینب
بپرس از لابِلای دفترِ تاریخ، میبینی؛
علمدار و جلودارِ سپاه و کاروان: زینب
اگر الّا جمیلا گفت، زیبا بود و زیبا دید
که زیباییِّ عاشوراست در هر داستان زینب
میانِ ضرب و شتمِ شعله هایِ داغِ سوزافروز
امیدِ بی پناهان و خدایِ کودکان: زینب
پرستاری، علمداری، عزاداریّ و دلداری
یگانه زن میانِ کُلِّ زنهایِ جهان زینب
پس از طوفان که میخواهد ریاکاری کند در دهر،
روایت میکند از خنجرِ شمر و سنان زینب
به بزمِ مِی، میانِ قَهقَهِ مستانه ی تزویر،
که آتش میزند بر خِرمَنِ این دودمان؟ زینب
تعجّب نیست از شاگردِ درسِ حضرتِ زهرا
که گردد در هجومِ غصه و غم خطبه خوان، زینب
به کنجی از خرابه، لحظه ی آخر، به حالی زار
رقیّه زیرِ لب میگفت: جانم، عمه جان زینب
چه می دانی الا زاهد، تو از تعبیرِ تطبیرش؟
به چوب محملش داده جهانی را تکان، زینب
به هنگامِ وداعِ آخرین با حضرتِ معبود،
حدیثِ عاشقی را میکند خاطرنشان زینب
#مهران_قربانی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها_مدح
سِر علی سِتر علی سُکر علی راز علی
همهی حرف خداوند از آغاز علی
گفت معراج علی آنهمه اعجاز علی
در حرا یاکه حرم باز علی باز علی
از علی گفتم و گفتند که اما زینب
نقطهی با علی و نقطهی زهرا زینب
پنج تَن میشود اینگونه مجسم : زینب
همه از جَدّ و اُم و اَب همه باهم زینب
پنج تَن نقطه شده تا بنویسم زینب
پنج نقطه زدهام تا بزنم دَم زینب
نامِ او اول علی بعد ، علی زینب شد
آیهی اعظم علی آیتِ عُظمی زینب
واژهای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را
قلمی کو که نویسد به زبان بانو را
که چُنین خاک ندیده است چُنان بانو را
که جهان حیرتِ محض است جهان بانو را
فاطمه باید از این نام بگیرد پرده
بسکه در فهمِ جهان هست معما زینب
از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین
بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین
مادرش گفت حسین و پدرش گفت حسین
از دلش گفت حسن از جگرش گفت حسین
همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت
همه دیدند حسین است سراپا زینب
آمده تاکه ببینند غمی جاری را
آمده تاکه بگوید به بلا آری را
به سرِ دوش کشد بیرقِ بیداری را
تا به عباس دهد درسِ علمداری را
آمده تا بنویسند پس از اعجازش
کربلا کربُبلا گشت ولی با زینب
معنیِ محض شهود است که آرایه ندید
عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید
سایهی روشن او را زنِ همسایه ندید
غیرِ عباس و حسینش به سرش سایه ندید
بعد از آن خطبه شد و خطبهی او تیغِ دو دَم
بعد از آن خصم خس و پهنهی دریا زینب
فاطمه رفت ولی نه دلِ خانه او بود
جایِ زهرا همه شب شمعِ شبانه او بود
سه اماماند به گِردش که بهانه او بود
سپرِ هر سه در آن ظلمِ زمانه او بود
مادری کرده برای سه امامش جا داشت
که بگویند به او اُمِ ابیها زینب
زیرِ دینش همه مدیون بلاءِ زینب
کعبه تا کرببلا زیر لواءِ زینب
زنده شد دینِ خدا پس به خداءِ زینب
باء بسمِ لله ما هست زِ باءِ زینب
اول فاتحه شد آخر نامش یعنی
مانده قرانی اگرمانده به یک یازینب
مثل یک آه بلند آه که جانکاه گذشت
عمرش اندازهی پنجاه و چهار آه گذشت
با حسین و حسنش آه چه کوتاه گذشت
کَس نفهمید چه بر او همهی راه گذشت
همهی راه بجای همه او خورد زمین
همهی راه سپر بود به هرجا زینب
آن پیمبر که به هنگام سخن گریه کُنَد
گفت هرکس به غمِ زینب من گریه کُنَد
میبَرد گرچه به یک پلک زدن گریه کُنَد
اَجر آنکه به حسین و به حسن گریه کُنَد
در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم
هفت دفعه قسم ماست به عُلیا زینب
روضهاش بود که دیدی کفنش را بُردند
نالهاش بود چرا پیرهنش را بُردند
تیغها زودتر از نیزه تنش را بُردند
خورجینها سرِ دور از بدنش را بُردند
همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت
نخی از مقعنهی عصمتِ کبری زینب
#حسن_لطفی
.
بانوی برتر
با چادرش قیامت عظما رقم زده
بانویِ برتری که جهان را بهم زده
در علقمه علم به زمین زَد برادرش
در شام و کوفه اوست که حالا علم زده
با«یاحسین»گفتن خود عشق می کند
او که فقط زِ عشق حسین آه.. دم زده
غم های او چو کوه بلند است و اُستوار
با صبر خود چه طعنه بر این کوهِ غم زده
از کودکی به غصّه و غم مبتلا شده
لطمه به صورتش زِ همان سنّ کم زده
زینب عفیفه ایست که در راه عفتش
معجر نداده، بوسه به دست قلم زده
از آسمان بپرس چه شد عاقبت، که او..
در کربلای خونِ خدایش قدم زده!
ای«ملتمس»قیام خدا زنده شد از او،
او زیرِ تازیانه دَم از این ستم زده..
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#مدح_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
.
#حضرت_زینب_مدح
السلام علیک یا زینب الکبری
دلبران را دل اسیرِ دلبری زینب است
عاشقان را سر فدایِ سروری زینب است
جن و انسان و ملائک را نگر چون یک به یک
بر کف آنها مدال نوکری زینب است
جای بحثی در مقام او نمی ماند دگر
تا خداوند تبارک مشتری زینب است
بر سر کل خلایق از ازل تا به ابد
سایه ی چادر سیاهِ مادری زینب است
چادر او پرده ی عرش و حجاب عرش شد
ای بسی فرش بهشتی پادری زینب است
هر که نزدش مس رَوَد درجا طلایی می شود
یک نگاه ویژه ای در زرگری زینب است
جنس او از نور و روح پاک او روح خداست
این نشان از امتیاز و برتری زینب است
حضرت طاها، علی، زهرا، حسن، زینب، حسین
در میانِ خانواده محوری زینب است
او فقط از نان دست فاطمه نان می خورد
ورنه..اطعام بهشتی حاضری زینب است
ساقی کوثر اگر چه حضرت حیدر بُوَد
لیک حیدر مست جام کوثری زینب است
در کلاس فضل و جود و غیرت و عشق و ادب
حضرت عباس هم پامنبری زینب است
نطق او ترفند او، انوار او شمشیر اوست
این روش شیواترین جنگ آوری زینب است
کِی شود در جنگ با کفر و ستم مغلوب، کِی؟
تا رقیه همدم و همسنگری زینب است
حیدرِ زهرا تبارِ کوفه و شام بلاست
اعتبارش هم صدای حیدری زینب است
قافله سالارِ بعد از کربلا زینب شده ست
قافله تحت پناه و رهبری زینب است
باعث پیروزی روز دهم جز این نبود
خطبه هایی که همه روشنگری زینب است
از مقاماتش بُوَد بوسه به رگهای حسین
از محالاتش همین بی معجری زینب است
ارث شاه بی کفن از فاطمه پیراهن و..
ارث او هم صورت نیلوفری زینب است
زَد به محمل سر زِ داغ سرورش سر را شكست
سرّ اين صحنه گمانم بی سری زینب است
پیکر پاک برادر را بغل کرد و بگفت:
بارالها این جزای خواهری زینب است
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#مدح_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
#مناجات_مهدوی_فاطمی18
#بستر
#لحظات_آخر
#گریز_به_گودال
یارب امان بده که دگر شیعه مضطر است
عمریست از نبود امامش مکدّر است
از لحظه ای که حضرت مهدی شده طرید
دنیا به کام مردم پست و ستمگر است
هر شنبه تا به جمعه رسد زجر می کشیم
بعد از غروب جمعه،به هر سینه آذر است
دیگر نمانده در دل ما صبر و طاقتی
یارب کدام جمعه ظهورش مقدّر است
دیگر بگو که نیست نیازی به آفتاب
با ماه روی خود به جهان، نورگستر است
یارب بس است دربه دری ِامام ما
تا کی غریب و خائف و بی یار ویاور است
او وارث تمامی غم های مرتضاست
یک عمر دیده، دشمن او روی منبر است
برچین بساط ظلم و جفا را به حرمت ِ
زهرای داغدیده که در بین بستر است
آمد دم شهادت و مهدیست خون جگر
در سینه ی شکسته او داغ مادر است
در بستر است حوریه ای که به نور او
عرش خدا و جنّت اعلیٰ، منوّر است
در بستر است قوّت بازوی مرتضی
نام نکوی او رجز شیر خیبر است
در بستر است فاطمه سرّ تمام خَلق
مصداق قدر و آیه ی تطهیر و کوثر است
در بستر است عالمه ی بی معلّمه
آن بانویی که حجّت آل پیمبر است
دارد میان بستر خود درد می کشد
اما به فکر درد غریبی ِ حیدر است
از داغ روی داغ شده چون شَـبَح ولی
تنها به فکر سینه ی پُرداغ همسر است
حیدر کنار بستر او ناله می زند
عمر ِ بهار زندگی اش رو به آخر است
یک گوشه ی نگاه علی سمت فاطمه
گوشه نگاه دیگر او سمت آن در است
با یک نگاه بر قد و بالای فاطمه
گوید به ناله؛ آه ، گل من چه پرپر است
چیزی نمانده است از او غیر استخوان
یارم چقدر خسته و رنجور و لاغر است
گاهی شده ست ذکر لبش فاطمه و گاه
لعن مغیره، قنفذ و ثانی کافر است
حالا که رو به قبله شده قبله ی علی
در قلب خون فاطمه یک درد دیگر است
گوید: علی به فکر حسینم زمان مرگ
بنگر به یاد کربوبلا دیده ام تر است
من در میان بستر خود سر گذاشتم
اما حسین من به روی خاک، بی سر است
زخمی شده ست گردن آسیب دیده ام
اما به روی حنجر او ردّ خنجر است
در زیر دست و پای عدو رفته ام درست
در زیر نعل تازه گلم پاره پیکر است
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#فاطمیه
#حضرت_زینب__س__میلاد
به عشق حضرت خیبرشکن آن شافع ِ محشر
رسیدی! زینتِ بابا تو را نامید پیغمبر(ص)
ملائک بوسه بر قنداقه ات دادند و جبرائیل
گشوده بر فراز ساحتِ گهواره بال و پر
پدر؛ سرمایهٔ رأفت؛ قسیم ٱلنار وٱلجنّه
خدا هم حیفش آمد که نباشد صاحبِ دختر
تمام آیه ها در گوش ِ هم یک عمر می خوانند
علی(ع) قرآن ناطق بود و زینب؛ کوثرِ حیدر
تو بنت ٱلفاطمه(س) نور دلِ إنسیة ٱلحورا
برایت نیست هرگز غیر زهرا(س) مادری بهتر
اگر نازل شدی بر خانهٔ ارکانِ خلقت حکمتش این بود؛
که باشد جمع روحِ پنج تن در جانِ یک پیکر
تویی ناموس اهل ٱلبیت! درّ نابِ نایابی
تو زینت بخش ِ اصحاب کسایی؛ بالأخص مادر
یقولُ إنّما...خواندی و در پاکیِ اهل ٱلبیت
ندارد آیهٔ تطهیر حرفی غیر از این دیگر
کلامت وارث نهج ٱلبلاغه! مطقن و گیرا
چه برّنده ست لحن خطبه هایت! گوش شیطان کر
صلابت از حیا و از وقارت میشود جاری
شکوهِ چادرت یادآورِ کعبه ست پا تا سر!
مرضیه عاطفی
حضرت زینب (س)
میلاد
#حضرت_زهرا__س__روضه
این روزها شب وسحرت طول می کشد
حتی دقیقه در نظرت طول می کشد
تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت
در پیش چشم های ترت طول می کشد
از کنج خانه تا دم در غصه می خورم
از بس که راه مختصرت طول می کشد
اینگونه پیش گر برود ای کبوترم
درمان زخم های پرت طول می کشد
با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی
از بین کوچه ها گذرت طول می کشد
بگذر از این محله که در وقت حادثه
تا مجتبی شود سپرت طول می کشد
تنگ غروب می رسی و درک می کنم
درد دل تو با پدرت طول می کشد
گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی
آرام کردن پسرت طول می کشد
گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست
افسوس قصه جگرت طول می کشد
تو می روی و تازه شروع غم من است
گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد
گودال بود و روضه ی تو مادرانه بود
مادر چقدر ذبح سرت طول می کشد
هادی ملک پور
حضرت زهرا (س)
روضه
إثبات شد ز خط به خطِ خطبه اي كه خواند
مردانه ماند پاي علي و ولايتش!
اوكه دعا براي تمامِ مدينه كرد
اما نكرده اند زماني رعايتش
آن كس كه ضربه زد به در خانه ي بهشت
ثبت است بر جريده ي عالم جنايتش
از شوهرش به قيمتِ جانش دفاع كرد
باید نوشت پای تمامِ جراحتش!
از كينه آمده ست بفهمد كه رفتني است
خانم رضا نبوده بيايد عيادتش!
#حسین_شهرابی
#حضرت_زینب__س__مدح
می نویسم پس از خدا زینب
جمع اسماء و اسمها زینب
می نویسم که وَالضُحی زینب
ربنا بعد ربنا زینب
ای عطا بخش هل اتی زینب
نام او تا که بر زبان افتاد
کوه برخاست آسمان افتاد
علم از شانه ی یلان افتاد
هرچه سر بود به آستان افتاد
می نویسم که انما... زینب
پنج تن حَبل محکم آوردند
نام او را که با هم آوردند
به زبان اسم اعظم آوردند
واژه ها بعد از آن کم آوردند
همه گفتند یک صدا زینب
مرتضی بعد از این دو کوثر داشت
فاطمه بعد از این دو حیدر داشت
کعبه این دفعه هم ترک برداشت
شور نام حسین بر سر داشت
زینت نام مرتضی زینب
کعبه ی احترامها آمد
قبله گاه پیامها آمد
به قدومش سلامها آمد
عمه جانِ امامها آمد
عمه جان امامها زینب
دست جد مطهرش دادند
تالوای پیمبرش دادند
شیر شد شیر مادرش دادند
خوش به حالش که خواهرش دادند
خوش به حال حسین با زینب
کیست مرد آفرین بنیان کن
کیست مرد آفرین ولیکن زن
در مقامات او فقط ماندن
این جهان لال و آن جهال الکن
مانده وصفش در ابتدا زینب
چادرش را اگر تکان بدهد
شور بر هفت آسمان بدهد
راه را تا خدا نشان بدهد
باید احمد این چنین اذان بدهد
اَشهدُ اَنتِ مِن کسا زینب
حرف تعظیم اوست بسم اله
وقت تکریم اوست بسم اله
جان که تقدیم اوست بسم اله
عشق تسلیم اوست بسم اله
یا وسین است وکافُ یا زینب
سر بلندی دل زِ دولت اوست
کربلا هم رهین همت اوست
گردنش زیر بار منت اوست
همه عالم گواه عصمت اوست
شمع سادات نینوا زینب
به علی رفتهُ علی شده است
سر و پایش سینجلی شده است
مرد نه ،بهترش ولی شده است
به بلاهای حق بلی شده است
یک تنه رفته تا کجا زینب
مریمی در حجابی از نور است
یا که موسی به وادی طور است
یک زن اما به حق سلحشور است
چقدر از مدار ما دور است
كه خدا گفته مرحبا زینب
بال جبریل خاکِ مرکبِ اوست
دو سه نهج البلاغه بر لب اوست
چند منظوبه نقل هر شب اوست
و ابالفضل هم مؤدب اوست
حضرت هیبت و حیا زینب
همه عالم در احتجابش بود
هیبتش حاله ی حجابش بود
یک عشیره در التهابش بود
وعلمدار خود رکابش بود
دارد این گونه کبریا زینب
مثل سرخی کوه پنهان است
گرد باد است مثل کوران است
یک تن اما هزار طوفان است
شاهدم شام شام ویران است
مثل زهراست سر به پا زینب
تازه جلوه نکرده با نامش
کرده دست حسین آرامش
وَرنَه چون خاک می کند گامش
کوفه را با همه برو بامش
گفت حیدر که لافتا زینب
می رود در مقابلش حیدر
دوبرادر کنار این خواهر
پشت سر کوه شرم، آب آور
تا رود شب زیارت مادر
شب و این احترامها؟ زینب
مثل آئینه هست پیش حسین
و حسین آمده است پیش حسین
چشمها را که بست پیش حسین
دل خواهر شکست پیش حسین
رفت آن شب به کربلا زینب
آنهمه احترام را می دید
کوچه و سنگ و بام را می دید
گذر و ازدحام را می دید
اشکهای امام را می دید
چادرش زیر دست و پا زینب
شاعر:
حسن لطفی
🆔https://eitaa.com/reyhanatonabiesfahan
کانون فرهنگی ذاکرین ریحانة النبی(س)