#حضرت_زهرا_شهادت
#احراق_بیت #محسنیه
خاک تو سرشته از سرشتی که علی ست
تو کوثر جوشان بهشتی که علی ست
پرسید درِ خانه: که مولای شماست؟!
بامیخ به پهلوت نوشتی که علی ست
#مهدی_رحیمی_زمستان
#حضرت_زهرا_شهادت
#احراق_بیت
#محسنیه
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد،
این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
دست بالا برود روضه به پا خواهد شد
حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد
زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف...
فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد
بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد
داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
#وحید_محمدی
#امام_زمان_محسنیه
#امام_زمان_مناجات
#محسنیه
فتنه ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه
مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه
پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من
شعله ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه
یک لگد بر در گرفته ثلثی از سادات را
پشت در غوغاست برگرد ای عزیز فاطمه
ناله ی حیدر بیا شد ناله ی فضه بیا
اوج غم اینجاست برگرد ای عزیز فاطمه
پشت در زهرا صدایت کرد مهدی جان بیا
منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه
مرتضی آمد عبا را روی بانویش کشید
شرمسار آقاست برگرد ای عزیز فاطمه
روی دیوار و در و مسمارِ بیت مرتضی
رد خون پیداست برگرد ای عزیز فاطمه
#مجتبی_قاسمی
#حضرت_محسن_بن_علی
#محسنیه
#لعنت_بر_سقیفه
از حق گذشته ایم به ایجاب مصلحت
لب بسته ایم یا به ستم یا به مصلحت
عالِم که امتناع کند از بیان حق
جاهل دهد به سفسطه فتوا به مصلحت
باید به مکرهای معاویه تن دهیم
وقتی فروختیم علی را به مصلحت
محسن حقیقتی است که مسکوت مانده است
دیروز به مصالحه حالا به مصلحت
ظلمی که دیده فاطمه٬انکار میشود
کم کم که اعتراف دهد جا به مصلحت
از قاتلان فاطمه نامی نمی بریم
دردا به این مسامحه دردا به مصلحت
لعنت به دشمنان وطن٬ بی ممانعت
منع است لعن دشمن مولا به مصلحت
«باپیرو سقیفه برادر نمیشویم»
حتی به حکم وحدت و حتی به مصلحت
#ع_رجبی
#حضرت_زهرا_شهادت
#محسنیه #احراق_بیت
درحنجره اش صدای تو می شکند
مردی که فقط برای تو می شکند
در خورده به پهلوی تو اما بی بی
پهلوی علی به جای تو می شکند
#مهدی_رحیمی_زمستان
#محسنیه
#لعنت_بر_سقیفه
آغاز روزهای سیاه از سقیفه شد
دنیا که گشت پر ز گناه از سقیفه شد
روز غدیر چشم جهان روشنا گرفت
روز جهان چه زود سیاه از سقیفه شد
می خواست روی پای عدالت بایستد
افتادنِ جهان تهِ چاه از سقیفه شد
می رفت با علی که زمین آسمان شود
افسوس این امید، تباه از سقیفه شد
از آن به بعد جنگل دنیا درست شد
اینگونه باز، باب نگاه از سقیفه شد
هیزم جواب زحمت یک عمر احمد است
دنیا اگر سیاه شد آه از سقیفه شد
بستند باب شهر علوم رسول را
استاد جهل، رهبر راه از سقیفه شد
#حسن_کردی
#حضرت_محسن
#محسنیه
#احراق_بیت
افتاد گره پشت در خانه به کارم
در نقطه آغاز خزان گشت بهارم
از بار فشار در و دیوار نشد تا
یک بار تو را تنگ در آغوش فشارم
حالا که نشد از رخ تو بوسه بچینم
در مقتلت از خون جگر لاله بکارم
هر قدر نگه داشتم این در که نیایند
...پهلوم شکستندو تو رفتی ز کنارم
تشییع ،تو را با عجله خادمه ام کرد
فهمید که بر دیدن تو تاب ندارم
اینگونه که داغ تو بر این سینه تنگ است
لاله شکفد یاد تو از سنگ مزارم
رختی که نشد قسمت تو تا که بپوشی
باید که برای علی اصغر بگذارم
#موسی_علیمرادی
#حضرت_زهرا_شهادت
#محسنیه
#احراق_بیت
لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید
آنش به آشیانه خیرالبشر کشید
از سینه شکسته و مسمار در بپرس
زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید
ثانی به یک لگد دو نفر را شهید کرد
از پا فتاد مادر و شش ماهه پر کشید
با یک لگد حرامیِ بی دین به باد داد
شش ماه زحمتی که به حملِ پسر کشید
مادر صدای یا ابتایش بلند شد
وقتی که داد بر سرش آن بی پدر کشید
(تَبَّت یَداه) دست به رویش بلند کرد
ابرِ سیه به چهره همچون قمر کشید
دائم میان خانه سرش بسته بود ، آه
زهرا چقدر دردِ سر از دردِ سر کشید
مهدی بیا به دار بکش آتشش بزن
هر چه کشید مادرتان از عمر کشید
#عبدالحسین
#حضرت_زهرا_شهادت
#محسنیه
#احراق_بیت
دری که بوسه گه انبیای عظمی شد
چگونه بود که با ضربه ی لگد وا شد
بجای دسته گل جای احترام و سلام
شرار، قسمت آن خانه ی معلی شد
مقابل نفس بانوی عفیف علی
صدای عربده یک غریبه پیدا شد
آهای سینه زنان فاطمه زمین افتاد
کمک دهید که در بین کوچه دعوا شد
امان ز میخ که کج رفت سمت پهلو رفت
امان ز در که شکست و بلای زهرا شد
قلاف تیغ یکی و دوتا نه،خیلی بود
چگونه اینهمه ضربه به دست او جا شد؟!
اگرچه پشت در خانه رفته بود از حال
به احترام نگاه علی ز جا پا شد
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_محسن
#محسنیه
ای جذبه عشق در نگاهت محسن
.ای چشم امید ما براهت محسن
آخر گنهم چیست که باید هرروز
.افتد نظرم به قتلگاهت محسن
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_زهرا
#احراق_بیت
#محسنیه #عامیانه
روضه از اين ديگه بدتر نمي شه
غنچه با شعله برابر نمي شه
هر چي سعي مي كنم امشب براتون
كه نگم از ديوار و در نمي شه
حرفي از مردونگي پيش نكشيد
هيچ جا زن حريفِ لشكر نمي شه
وقتي آتيش بياد از جلو بخواي
از عقب نيوفتي با سر نمي شه
درِ خونه رو مادر افتاده بود
اوضاع از اين ديگه بدتر نمي شه
هر چي كه مي زدنش بازم مي گفت
برا من هيچ كسي حيدر نمي شه
***
كي مي دونه نوكِ مِسمار يعني چي؟
كي مي دونه مردم آزار يعني چي؟
به خدا خيلي بَده اگر بگم
يه عزيز كرده بشه خار يعني چي؟
مي دونم هيچ كسي باور نداره
گريه ی حيدرِ كرار يعني چي؟
بريد از چشمِ علي سوأل كنيد
خجالت كشيدن از يار يعني چي؟
اونكه با لگد در و وا مي كنه
چي مي فهمه زنِ باردار يعني چي؟
#علی_صالحی
#حضرت_محسن
#محسنیه
مثل حسن ، مثل حسین ، آقاست محسن
نور دو چشم حضرت زهراست محسن
در این فضیلت مثل و مانندی ندارد
اول شهیدِ غربت مولاست محسن
روز قیامت او شفیع شیعیان است
مشکل گشای عرصه ی عقباست محسن
با مادرش آمد ، که بابایش بماند
مانند اصغر ، حامیِ باباست محسن
اصلا به دنیا هم بیاید یا نیاید
یک سومِ ساداتِ این دنیاست محسن
هرکس که دستِ کم گرفته داغ او را
با او بگو: اصلِ عزای ماست محسن
از پشتِ در آتش به جان خیمه افتاد
پس ریشه ی اصلی عاشوراست محسن
روز قیامت اولین حکم الهی است
پایه گذار محشر کبراست محسن
#پوریا_باقری
#حضرت_زهرا
#محسنیه
#احراق_بیت
قلب دنيا سنگ شد وقتي كه آن در مي شكست
بايد از شرمندگي آنجا زمين سر مي شكست
فاجعه تازه رقم مي خورد وقتي كوچه ديد
در كمال بهت مردم قلب حيدر مي شكست
چشم هاي ذولفقاري علي خون گريه داشت
هيبت اسطوره سردار خيبر مي شكست
آيه اي از سوره اش روي زمين افتاده بود
قامت رعنايي بانوي كوثر مي شكست
نيروي پروانه بر در كارگر واقع نشد
بال هايش شعله ور گرديد و پر پر مي شكست
در به روي شعله ها چرخيد و تا پهلو رسيد
از تلاقيِ در و ديوار مادر مي شكست
#حسن_کردی
#حضرت_محسن_شهادت
#محسنیه
#سقیفه
امان نداد سقیفه به چشم های ترت
هنوز خشک نشد در کفن تن پدرت
هنوز میوه ی اشک تو کال بود ولی
که خواستند ببینند باغ بی ثمرت
برای امر خلافت شروع شد قصه
بساط هیزم و آتش نشست پشت درت
((به روی سینه ی تو جای بوسه ی میخ است))
و خنده کرد عدو بر شکستن کمرت
نیاز بود که طفلت بزرگتر باشد
اگر که خواست میان بلا شود سپرت
به جای ظلمت خانه فروغ بود ای کاش
تمام قصه ی کوچه دروغ بود ای کاش
#مهدی_فلاح_نیا
#حضرت_زهرا
#احراق_بیت
#محسنیه
مولای عالم بی کس و تنها و یار است
چشمان طفلانش چنان ابر بهار است
هیزم در این خانه جای لاله چیدید
در را نسوزانید زهرا داغدار است
اصلا نه اینکه فاطمه دخت رسول است
حرمت نگه دارید زهرا باردار است
فکر غریبی علی او را زمین زد
نامرد مردم مادر ما بی قرار است
دست علی را بسته اید ای بی حیاها
او فاتح بدر است و صاحب ذوالفقار است
اینجا میان کشمکش قنفذ جلو رفت
اما سر و کار حسین با نیزه دار است
#محمود_اسدی_شائق
#احراق_بیت
#حضرت_محسن
#محسنیه
زمین به لرزه در آمد به دل شرر افتاد
دمیکه مادر سادات پشت در افتاد
بهشت، شعله گرفت و ز هرم آن آتش
عزیز حیدر کرار، در خطر افتاد
صدای فاطمه را پشت در شنید،ولی ..
چنان لگد به در خانه زد، که در، افتاد
صدای یا ابتایش به آسمانها رفت
که آه یا ابتا محسنم دگر ، افتاد
چنان هجوم به درب سرای او بردند ...
که از درخت ولای على ، ثمر ، افتاد
طناب بسته به دستان مرتضی اما
طنابشان به گلوی پیامبر افتاد
اگرچه دست ، شکسته ، ولی امانش برد
دمیکه نیمه ی شب، درد بر کمر افتاد
علی ندید ، ولی پیش دیده ی زینب ...
شکست مادر و کم کم شکسته تر افتاد
بجز کبودی رخ ، یادگاری از کوچه ...
به کتف و بازو و ابروی او اثر افتاد
شکست درب و خدا هم عزا گرفت آنروز
چرا که مادر سادات پشت در افتاد
#محسن_تهرانی
#احراق_بیت
#حضرت_محسن
#محسنیه
ای حامی ولایت ، ای محسن عزیزم
رفتی و من ز داغت، اشک از بصر بریزم
هنگام ضربه در ، بودی کنار مادر
گشتیم هر دو باهم ، فدای راه حیدر
هر شب به یاد داغت ، در پشت درب خانه
بنشینم و بگریم ، ای طفل نازدانه
طفل نخورده شیرم ، مادر شود فدایت
با جان خود نمودی ، از شیر حق حمایت
مظلومی علی از ، داغ غمت عیان است
مانند قبر مادر ، قبر تو هم نهان است
وقتی که جسم پاکت ، بر سینه ام سپر شد
گفتم به فضه بیا ، فاطمه بی پسر شد
تو اولین فدای ، راه ولایت استی
تو اولین شهید ، پیش ولادت استی
با که بگویم این را ، با محسنم چها شد
شش ماهه کودکم از ، ضرب لگد فدا شد
هم جان و پیکرم سوخت ، هم ماه و اخترم سوخت
هم بین دود و آتش ، غنچه پرپرم سوخت
#علی_سلطانی
#احراق_بیت
#محسنیه
غرور حیدر کرار در مدینه شکست
و درب بیت امامت به پای کینه شکست
سه روز بعد نبی یاس مرتضی پژمرد
سه روز بعد نبی استخوان سینه شکست
#نعیم_امینی
#احراق_بیت
#محسنیه
#حضرت_محسن
نقشه ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد
با جسارت های قنفذ این سند ترسیم شد
محسنیه شد میان شیعه،در این روزها؛
از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد
با حضور میخ در زهرا برای محسنش
پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد
بابت اینکه ولی شد در حقیقت،پشت در؛
هدیه ی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد
یک نفر پشت در و آن یک میان کوچه ها
فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد
حال مادر در میان بسترش بدتر شد و
زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد
غیر از اینکه قبر زهرا گشت پنهان از همه
روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد
اینکه زهرا با ولایت ماند با اهدای جان
نکته ی برجسته ی تربیت و تعلیم شد
#مهدی_رحیمی_زمستان
صلی الله علیک یا محسن بن علی (علیه السلام)
می نویسم در غزل از آنکه رویایی ندید
علت خلق دو دنیا بود و دنیایی ندید
غنچه ی نورسته ای که با لگدهای خزان ،
پشت در ، پرپر شد و فصل شکوفایی ندید
او عدالت پیشه ای مثل علی میشد ولی،
رفت و دنیا اینچنین آقا و مولایی ندید
او کرامت پیشه ای مثل حسن میشد ولی،
رفت و خوان نعمتش را حاتم طایی ندید
پیرهن هایی که زهرا دوخت را بر تن نکرد
روی دوش مرتضی ، دشتی و صحرایی ندید
محسن ششماهه رفت و قامت عباس را
در لباس و منصب زیبای سقایی ندید
از برادرزاده هایش قاسم و اکبر بپرس؛
رفت و وقت تشنگی، رودی و دریایی ندید
روضه ی این خاندان اشک است و شور و اشتیاق
خواهرش در کربلا هم غیر زیبایی ندید
#مهران_قربانی
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
یک لحظه نشد ز عمه جانش غافل
پروانهصفت دور و بر زینب بود
#محمود_شریفی
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹زمزمۀ آب آب🔹
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمامنمای رباب بود
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود...
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی همرکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود...
لبهای خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود...
در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود...
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه میزد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابهٔ شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
#سیدرضا_مؤید
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
مرا به شور کشید ست شهد انگورش
مذاب کرده مرا انعکاسی از نورش
حَلاوت عَسَل اَصل را نجف دیدیم
شراب می چکد از دست رنج زنبورش
«شنیده ایم» کرامات عاشق لالش
«ندیده ایم» به جز روشنایی از کورش
اگر که ماه تَرَک خورد و شَمس بر می گشت
به حکم دست یدالله بود و دستورش
بپرس از دَرِ خانه، مراتب صبرش
بپرس از دَرِ خیبر، مراتب زورش
شنیدم از دو لب ذوالفقار، می فرمود:
نوای هو هوی باد صباست ماهورش
دوباره خالی ام از خویش و پُر شدم از عشق
دوباره سرخوشم از شعر های مشهورش...
«علی امام من ست و منم غلام علی»
هزار جان گرامی فدای دستورش
علی ست مظهر «لایدرکٌ و لا یُوصَفْ»
نمی توان به دو تا جمله کرد محصورش
علی ست شاخص تشخیصِ خالِص و مُخلص
قسم به روز حساب و به نفخه ی صورش
علی فراتر از اِدراک ما زمینی هاست
خدا به دلبری از خلق کرده مأمورش
تَبوک را علی از دور حَل و فصلش کرد
و رومیان همه خواندند امپراطورش
کسی که تشنه ی پندش ملائکه بودند
به چاه کوفه چه گفت?! و چه بود منظورش?!!
دلی که عاشق مولاست رو نخواهد کرد
به جذبه های بهشت و کرشمه ی حورش
به شأن آیه ی «کَهْفُ الرَّقیمْ»، پی بردم
به محض دیدن عُشّاقِ جور واجورش
به دار باقی تمار و یاری عمار
نگاه کن، به هنر های #مست و مستورش
همیشه خنده ی جانانه گریه می طلبد
به اشک خوانده مرا شعر های پُر شورش
سلام کرده ام از وادی السلام به او
به شوق وعده ی شیرین لحظه ی گورم...
#علی_اصغر_یزدی
#مولانا_امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
فیض بیداری وقت سحرم دست علییست
ای خدا شکر! که برروی سرم دست علیست
عزتش مال خودش بود به من هم بخشید
آبرویی که به آن مفتخرم دست علیست
یاعلی گفت و عرق ریخت مرا نوکر کرد
برکت نان حلال پدرم دست علیست
خوب و بد نانخور اوییم بلا استثنا
به کسی کار نداریم کرم دست علیست
ذکر یا فاطمه در روز قیامت دارم..
چون صراطی که ازآن میگذرم دست علیست
روی اعلامیه ام ناد علی بنویسید
کار تلقین تن محتضرم دست علی ست
کربلایم ز علی و نجف من ز حسین
سفرم دست حسین و سفرم دست علی ست
در نجف تولیت صحن و حرم دست حسین
کربلا تولیت صحن و حرم دست علیست
جلوی چشم ترش فاطمه را میکشتند..
بخدا علت چشمان ترم "دست علیست
#سید_پوریا_هاشمی
هدایت شده از کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
مرا به شور کشید ست شهد انگورش
مذاب کرده مرا انعکاسی از نورش
حَلاوت عَسَل اَصل را نجف دیدیم
شراب می چکد از دست رنج زنبورش
«شنیده ایم» کرامات عاشق لالش
«ندیده ایم» به جز روشنایی از کورش
اگر که ماه تَرَک خورد و شَمس بر می گشت
به حکم دست یدالله بود و دستورش
بپرس از دَرِ خانه، مراتب صبرش
بپرس از دَرِ خیبر، مراتب زورش
شنیدم از دو لب ذوالفقار، می فرمود:
نوای هو هوی باد صباست ماهورش
دوباره خالی ام از خویش و پُر شدم از عشق
دوباره سرخوشم از شعر های مشهورش...
«علی امام من ست و منم غلام علی»
هزار جان گرامی فدای دستورش
علی ست مظهر «لایدرکٌ و لا یُوصَفْ»
نمی توان به دو تا جمله کرد محصورش
علی ست شاخص تشخیصِ خالِص و مُخلص
قسم به روز حساب و به نفخه ی صورش
علی فراتر از اِدراک ما زمینی هاست
خدا به دلبری از خلق کرده مأمورش
تَبوک را علی از دور حَل و فصلش کرد
و رومیان همه خواندند امپراطورش
کسی که تشنه ی پندش ملائکه بودند
به چاه کوفه چه گفت?! و چه بود منظورش?!!
دلی که عاشق مولاست رو نخواهد کرد
به جذبه های بهشت و کرشمه ی حورش
به شأن آیه ی «کَهْفُ الرَّقیمْ»، پی بردم
به محض دیدن عُشّاقِ جور واجورش
به دار باقی تمار و یاری عمار
نگاه کن، به هنر های #مست و مستورش
همیشه خنده ی جانانه گریه می طلبد
به اشک خوانده مرا شعر های پُر شورش
سلام کرده ام از وادی السلام به او
به شوق وعده ی شیرین لحظه ی گورم...
#علی_اصغر_یزدی
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مثنوی
علی فصل شروع هرچه عشق است
علی سرمشق بانوی دمشق است
علی هر لحظه اش صد کهکشان است
امیر و لنگر هفت آسمان است
علی خورشید تابان زمین است
علی تنها ، امیر المومنین است
علی امضای رحمان و رحیم است
علی یعنی صراط المستقیم است
علی در اوج مانند سهیل است
علی چشمان گریان کمیل است
علی دلبر علی عشق و علاقه ست
علی رهبر، علی نهج البلاغه ست
علی شمشیر بران و حکیم است
علی همبازی شهری یتیم است
علی در داوری مانند ماه است
علی پاکیزه از رجس و گناه است
علی شمع است شمعی جاودان سوز
علی پروانه ی شیعه شب و روز
علی پرودگار سعی و کارست
علی همدوش تیغ ذوالفقارست
علی همراز شب با گوش چاه است
علی در آسمانها پادشاه است
علی اندازه و قدرش زمین نیست
زمین جای امیرالمومنین نیست
علی موسیقی رقص وجودست
علی سالار سبز هر سرودست
علی سقای حوض سلسبیل است
علی مافوق شخص جبرییل است
#علی_اکبر_مقدم
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
هر کس بر آستان تو سر بر زمین شود
در چشم آسمان و زمین برترین شود
وقتی ابوتراب تویی ، خاکِ پای تو
برتر ز لوح و کرسی و عرشِ برین شود
در حیرتم چگونه به رویَت عرق نشست
خورشید را که دیده که شبنم نشین شود؟!
تنها تویی یَدُاللَه و جز دست های تو
دستی نبود لایق آن آستین شود
عین الیقین ماست نگاهی ز چشم تو
در کارگاهِ حُسنِ تو شک هم یقین شود
از بسکه سر به سجده نهادیم در نجف
در روز حشر نامِ تو نقش جبین شود
آری بدیم و لایق صدها عتاب ، لیک
حیف از جبین توست مُنقّش به چین شود
من طالب تو هستم علی جان تمامِ عمر
مگذار بیش ازین دل عاصی حزین شود
#عاصی_خراسانی
#مولانا_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
به بستر رفت، بستر نه که اینجا سنگر است اصلا
یکی از آنهمه سنگر که رفته، بستر است اصلا
در این بستر که خوابیدن نه بیداریست سرتاسر
در آن موج خطر سرتابه پا، سرتاسر است اصلا
در این بستر که زیر انداز آن شاید کمین باشد
و شاید نه که از هر سو نشان خنجر است اصلا
چه مشتاقانه با جان آمده در راه جان دادن
که عشقش دادن جان در ره پیغمبر است اصلا
نه حالا آمده با نیت تقدیم جان خود
که او از اول این قصه بر این باور است اصلا
نه اینکه با خیال سایبان و کرسی و مسند
که حیدر بین یاران بر مرامی دیگر است اصلا
چه می گویم خدایا بین یاران مثل او هرگز
نه تنها او ز یاران از همه عالم سر است اصلا
در این بستر، شهادت، مرگِ در بستر نخواهد بود
در این بستر که حتی مرگ از آن مُضطر است اصلا
از این مرد است قاسمها یکایک یاد می گیرند
شهادت اتفاقی از عسل شیرین تر است اصلا
خدایی بوده هر کاری که حیدر پای آن بوده
و هر کاری خدایی بوده، کار حیدر است اصلا
اگر کفر خدای او نمی شد من یقین دارم
از آنچه دیدم از او می شدم حیدرپرست اصلا
#احمد_رفیعی_وردنجانی
#حضرت_سكينه علیهاالسلام
#مسمط
🔹آیات شگفت🔹
تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم
دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم
میرسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم:
«شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی»
راه را گم کرده بودم، آخر آیا میرسیدم؟
خسته و تنها در آن صحرا، چه غربتها که دیدم
هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم
دشت ساکت بود، اما این صدا را میشنیدم:
«اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی»
آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش...
کاش من هم میشدم از کشتگان یک نگاهش
آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش
راه او آغاز میشد از میان قتلگاهش...
«لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی»
میزد آتش بر جهانی غربت بیانتهایش
کودک ششماهه هم میخواست تا گردد فدایش
ناگهان شد غرق خون با یک سهشعبه ربنایش
کاش آنجا آب میشد آب از هُرم صدایش:
«كَيْفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ يَرْحَمُونی»
بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری
هر دلی بیتاب میشد با طنین سرخ قاری
دخترش راوی خون بود آن میان با بیقراری
میسرود این اشکها را تا بماند یادگاری:
«وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی»
#یوسف_رحیمی
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
#غزل
🔹دست نوازش🔹
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را
تنها مرو ای همسفر، از خیمه به صحرا
همراه ببر، باغ گل پرپر خود را
تا قلب سکینه، کمی آرام بگیرد
بگذار روی شانهٔ گلها، سر خود را...
با رفتن خود، ای گل داودی زهرا
پاییز مکن، باغ بهارآور خود را
بگذار که تا روی تو را سیر ببینم
آرام کنم، خاطر غمپرور خود را
یوسف به تماشای تو آمد، که بپوشی
پیراهن دلبافتهٔ مادر خود را
در هیچ دلی، ذرّهای اندوه نماند
بگشاید اگر لطف تو بال و پر خود را
گر بر سر آنی، که به مهمانی خنجر
در باغ شهادت، بِبَری حنجر خود را
چون موج بکش، بر سَرِ این ساحل غمگین
یکبار دگر، دست نوازشگر خود را...
#محمدجواد_غفورزاده