eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ای با عظمت! عبد عظیم! ادرکنی وی سدره مقام و ری مقیم! ادرکنی از نسل حسن کریم آل اللّهی یا حضرت سیّد الکریم! ادرکنی
آمدی در خاک ایران تا که قم بی غم شود جای پای شیعه در این سرزمین محکم شود جمع شد معصومه‌ای بر چارده معصوم؛ تا روز محشر از گناهان من و تو کم شود بس که در اوج است بر جای قدم‌هایش فقط عالَمی باید کند تعظیم و عالِم خم شود هر که لائذ شد به درگاهش شود پاک از گناه هر که عائذ شد در این صحن و سرا آدم شود فاطمه از فاطمه آمد میان شهر قم تا که سیل اشک ما در کوچه‌ها نم نم شود تا که می‌گویم علی، اشکم چنان دُرِّ نجف در حریمت روی انگشتان من خاتم شود آنقدر گفت «اشفعی لی فاطمه» هر روز که؛ مادرم کم مانده بود از شوق تو مریم شود ای حریمت عُش آل الله روی گنبدت؛ چهارده تا اسم باید نقش بر پرچم شود
سلام ما به تو ای آفتاب پرده‌نشین یگانه دختر اسلام ای ملیکه‌ی دین سلام دختر باران، بهار آوردی بهار را وسط شوره‌زار آوردی علی شدی مس این خاک را طلا کردی برای ما نجف دیگری بنا کردی به یُمْنِ تو حرم اهل بيت شد وَالله به قم خوش آمدی ای دختر رسولَ‌الله
فاطمه ای کوثر موسای عشق   صاحب هر رتبه والای عشق با تو شود فاطمی احساس ها پاک تر از بوی گل یاس ها جلوه کند نور ، ز سیمای تو مظهر توحید ، مُصلّای تو غرق سکوت است تمام فَلک ذکر قنوت تو دعای مَلک   حضرت حق محو عباداتِ  تو منتظر وقت مناجات ِ تو چادرت از بالِ مَلَک ناز تر سفره ات از عرض و سما ، باز تر ریزه خور خوان تو کون و مکان وسعت احسان تو هفت آسمان صد چو سلیمان به حریمت گُم است مرکز فرمانِ تو شهر قم است « روح عبادات سلام علیک عمه سادات سلام علیک » شاهِ خراسان شده دلبسته ات قائمه عرش ، دو گلدسته ات مدح تو بر روی زبان پدر ذکر« فِداها» به لبان پدر ** ای که ز طفلی ز بلا سوختی چشم به راهِ پدرت دوختی  حسرت لبهای تو بوسیدنش آروزی هر شب تو دیدنش غم به روی غم ، سرت آورده اند تا خبرش را بَرَت آورده اند بعد پدر گریه شده کار تو دستِ رضا بوده نگهدار تو ذکر لبان تو رضا بود و بس راحتِ جان تو رضا بود و بس دیدنِ او کاشفِ هر کرب تو بسته به لبخند رضا قلب تو وای از آن روز که دلها شکست رشته دیدار تو با او گُسست قلب تو از هرچه که ترسید ، شد یارِ تو از پیش تو  تبعید شد  چاره تو  صبر به لوحِ قضا قاتلِ تو مدینه بی رضا در همه شب دیده به ره دوختی یاد رضا ناله زدی سوختی تاغم یکساله به پایان رسید لحظه به لحظه به لبت جان رسید نامه ای از یار به دستت رسید نامه نگویم همه هستت رسید دلخوشی ات دستخط یار شد حاجت تو دیدن دلدار شد بال و پرِ بسته تو باز شد ناقه سواریِّ تو آغاز شد تا ، رهِ   تو جانب ساوه رسید کامِ تو هم طعم مصیبت چشید روزِ تو مانند شبِ تار شد قافله خسته ات ، آزار شد باهمه اینها به دلی داغدار جانب قم قافله شد رهسپار کَم نشده پرده ای از مَحملت گَشته مدارا همه جا با دلت زینب ِ آقای خراسان شدی تاج سرِ مردم ایران شدی گُل به سر و روی تو از بام ریخت بر جگرم شعله غمِ شام ریخت زینبِ قم ، تاجِ سرِ قافله تو نشدی همسفرِ حرمله زینبِ قم ، پیش دو چشم ِ ترت دست نخورده به مویِ دلبرت زینبِ قم ، دختِ علی پیر شد گوشه گودال زمین گیر شد زینبِ قم ، رأسِ جدا دیده ای؟! نیزه به حلقومِ رضا دیده ای؟! زینبِ قم ، دستِ تو دیده طناب ؟! راهِ تو افتاده به بزمِ شراب؟! زینبِ قم ، آبرو ریزی نشد محضرتان حرفِ کنیزی نشد زینبِ قم ، جانم اگر بر لب است دردِ من از اسارتِ زینب است عمه سادات گرفتار شد ناقه نشین ، واردِ بازر شد عمه سادات به چشمِ ترش دید ، گِره خورده مویِ دلبرش عمه سادات زمین گیر شد تا که بریدند گلو ، پیر شد عمه سادات غرورش شکست نیزه به حلقوم حسینش نشست عمه سادات به دستش طناب دیده اش افتاد به بزمِ شراب عمه سادات چه چیزی شنید عصمتِ حق حرفِ کنیزی شنید
مانند کویر، تشنه‌‌ی دریاییم بی تو ـ به خدا! ـ همه تک و تنهاییم انگار کنار قبر زهرا هستیم هر وقت زیارت شما می‌آییم
رواق دختر موسى بن جعفر است این جا حریم فاطمه بنت پیمبر است این جا درِ بهشت برین گر طلب کنى به خدا ببوس با ادب آن را که آن در است این جا زمین قم به مثل چون صدف بُوَد آرى وجود حضرت معصومه گوهر است این جا ببند عقد نماز اندر این مقام رفیع که جاى گفتن الله اکبر است این جا مخوان به خلد برینم ز کوى او واعظ براى من ز دو صد خلد، برتر است اینجا حبیبه ی حق و ریحانه ی رسول و على یگانه دختر زهراى اطهر است این جا ببوس از سر صدق و صفا ضریحش را که مورد نظر حىّ داور است این جا مسیح زنده شود در حریم این بانو عجب ز فیض دمش روح پرور است اینجا ز یمن موکب اجلال فاطمه بنگر که درّ تاج سر هفت کشور است این جا فروغ روضه‌ی او پرتو افکن است به مهر چرا که مطلع خورشید انور است این جا اگر به دیده ی ادراک بنگرى بینى که مهر و ماه هم از ذرّه کم‌تر است این جا از آن شدند سلاطین مقیم در کویش که خاک درگه او زیب افسر است این جا کند به درگه او سجده صبح‌دم خورشید که از فروغ ولایت، منور است اینجا اگر تجلى حق بینى از در و دیوار عجب مدار که دخت پیمبر است این جا تبارک الله از این روضه ی بلند رواق که از تصوّر و از وصف برتر است این جا برو طهارت دل کن بیا به روضه ی او که جاى مردم پاک و مطهّر است اینجا از آن پناه به کوى تو آرم اى بانو! که فیض روح ز لطفت میسّر است این جا مرا که نام بُوَد حیدر، آمدم به درت چرا که نور دو چشمان حیدر است این جا زمین قم شده روشن از آن به غیب و شهود که نور حق به جمالت برابر است این جا ز آفتاب قیامت، غمى نخواهد بود مرا که سایه ی لطف تو بر سر است این جا سزد که «معجزه»! قم هم چنان بهشت بُوَد چرا که دختر موسى بن جعفر است این‌جا (فرزند مرحوم )
اهل قم خیر ببینید که غوغا کردید احترامی که به این دختر زهرا کردید اهل قم خیر ببینید پناهم دادید با سلام و صلوات آمده راهم دادید همه گفتید به هم عمه سادات آمد گوییا فاطمه از سوی سماوات آمد اهل قم خیر ببیند چه مسرور شدید غیر زنها همه از محمل من دور شدید اهل قم خیر ببینید گلاب آوردید تا که دیدید که لب تشنه ام آب آوردید اهل قم خیر ببینید شما کف نزدید دور ناموس خدا ساز و نی و دف نزدید اهل قم خیر ببینید به خواهر نزدید طعنه ام بر سر هر کوچه و معبر نزدید اهل قم خیر ببینید مراقب بود تا نیفتم زروی ناقه مواظب بودید اهل قم خیر ببینید خدایی مردید چقدر چادر و پوشیه نثارم کردید اهل قم خیر ببینید محبت کردید کوچه را وقت ورودم همه خلوت کردید اهل قم خیر ببینید مودت دارید سر ناموس خدا این همه غیرت دارید شاد کردید شما قلب رضا را به خدا همچو زینب سر بازار نبردید مرا اینکه با گریه معصومه مدارا کردید همه جبران غم زینب کبری کردید بعد از آن خستگی راه توانم دادید بهترین نقطه این شهر مکانم دادید به خدا حق مرا خوب رعایت کردید روز و شب از من بیمار عیادت کردید زحمتی بود اگر غرق ملالم نکنید من دگر رفتنی هستم ،حلالم بکنید غربت و درد و غم و غصه هماهنگ شده بهر بابای غریبم دلم تنگ شده بعد مرگم اگر از کوی رضا میگذرید کمی از خاک مزارم به خراسان ببرید تا که در قبر شود یار من و همسخنم نامه اش را بگذارید درون کفنم اهل قم اجر شماها همگی با زهرا وقت تشییع بگویید فقط یا زهرا مادرم فاطمه شب دفن شد و یار نداشت به جز از هفت نفر او که عزادار نداشت نیمه ی شب چه غریبانه و مظلومانه بدن مادر ما رفت برون از خانه لرزه ها بود که بر عرش برین می افتاد پی تابوت علی هی به زمین می افتاد
قم کجا شام کجا عزت و دشنام کجا گل اکرام کجا سنگ لب بام کجا یاری یار کجا بارش آزار کجا لطف ایام کجا رنجش و آلام کجا من گرفتار شدم عمه گرفتار ولی دل آرام کجا هلهله عام کجا من اسیر غم یار عمه اسیر غم یار درک آلام کجا خنده حُکام کجا من شدم ناقه نشین عمه شده ناقه نشین محمل بسته کجا ناقه بی بام کجا من چنان عمه خود داغ برادر دیدم داغ اقوام کجا تهمت بدنام کجا فرصت آل کجا کندن خلخال کجا آل اسلام کجا سیلی و دشنام کجا عنبر و عود کجا آتش نمرود کجا تن تبدار کجا شعله به اندام کجا معجر پاره کجا دختر آواره کجا وحشت طفل کجا حمله به ایتام کجا سرکجا سنگ کجا کوفه گل رنگ کجا نیزه جنگ کجا خنجر گلفام کجا
دوباره آمده ام تا به من بها بدهی مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی گره به کار من افتاده ای کلید بهشت خدا کند که به من فرصت دعا بدهی من از زیارت قبلی خراب تر شده ام خداکند به من بی پناه جا بدهی من از زبان رضا با تو درد دل دارم مگر که پاسخ این ((اشفعی لنا))بدهی توآمدی و مقام رضا مشخص شد تو خواستی که کلیدی به دست ما بدهی دلم برای محرم چه زود تنگ شده مگر که باز تو امضای کربلا بدهی هزار عید فدای دو روز ماتم تو اگر اشاره کنی٫رخصت عزا بدهی... تمام سال برای تو روضه می گیریم هزار مرتبه هم در عزات می میریم
ای به جلالت ز آفرینش برتر ذات تو تنها به هرچه هست برابر زادهٔ خیرالوری رسول مکرم بضعهٔ خیرالنسا بتول مطهر از تو تسلی گرفته خاطر گیتی وز تو تجلی نموده ایزد داور عالم جانی و عالم دو جهانی اخت رضایی و دخت موسی جعفر فاطمه‌ات نام و از سلالهٔ زهرا کز رخ او شرم داشت زهرهٔ ازهر ای تو به حوا ز افتخار مقدم لیک ز حوا به روزگار موخر تاج وی‌استی و از نتاج وی‌استی وین نه محال است نزد مرد هنرور شمس ‌که او را عروس عالم خوانند به بود از خاوران ‌که هستش مادر سیم به از سنگ‌ هست و خیزد از سنگ لاله به از اغبر است و روید ز اغبر تا که ترا نافریده بود خداوند شاهد هستی نداشت زینت و زیور بهر وجود تو کرد خلقت‌ گیتی کز پی روح است آفرینش پیکر دانه نکارند جز که از پی میوه حقه نسازند جزکه از پی‌ گوهر علت ایجاد اگر عفاف تو بودی نقش جهان نامدی به چشم، مصور عصمتت ار پیش چرخ پرده کشیدی بر به زمین نامدی قضای مقدر عمر تو چون لفظ کاف و نون مشیت کم بُد و زو زاد هرچه زاد سراسر هست ز یک نور پاک ایزد ذوالمن ذ‌ات تو و حیدر و بتول و پیمبر گر ز یکی شمع صد چراغ فروزند نور نخستین بود که ‌گشته مکرر تا تو به خاک سیاه رخ بنهفتی هیچکس این حرف را نکردی باور کز در قدرت خدای، هر دو جهان را جای دهد در دو گَز زمین مقعر چرخ شنیدم ‌که خاک در برگیرد خاک ندیدم که چرخ گیرد در بر بس کن قاآنیا ثنای ‌کسی را کش ملک‌العرش مادح است و ثناگر
کرم از دست تو ای دست عطا میچسبد در شبستان تو قرآن و دعا میچسبد بارها تجربه کردم به خدا در حرمت... بیشتر از همه جا ذکر "رضا" میچسبد
خواهر خورشید هشتم ماه هشتم می‌شود روشنایی بخش شام تار مردم می‌شود غیر ذات چهارده تن هیچکس معصوم نیست مانده‌ام معصومه پس معصوم چندم می‌شود؟ دختر موسی، کلیم الله ها می پرورد در حریمش لال مشغول تکلم میشود چشمه عصمت به دست حضرت معصومه است او بخواهد دختر بدکاره خانم می‌شود یاکریمانِ کریمان نیز حاجت می‌دهند نذر، بعضی وقتها یک مشت گندم می‌شود هیچ اندوهی نمی‌ماند برای زائرش بغض می‌آرند در صحنش تبسم می‌شود مرجع تقلید باشی یا من بی دست و پا... دست و پایت در حریم قدسی‌اش گم می شود مرقد او هست لنگرگاه کشتی نجات موج زائرها می‌آیند و تلاطم می‌شود از بلاهای زمین و آسمان آسوده است هر کسی در عصر غیبت ساکن قم می‌شود
ای جنّ و انس و حور و ملک، سائل درت خورشید، شمعِ روی ضریح مطهّرت جدّت بُوَد امیر عرب، جدّه فاطمه باب الحوائجت پدر و نجمه مادرت دخت امام، اخت امام، عمۀ امام آئینه‌دارِ امّ ابیهاست منظرت ای مه‌لقا که خواهر خورشید هشتمی صد آفتاب با خجلی گشته اخترت حتّی گر انتظار پدر، مانعت نبود کفوی نداشتی که شود عِدل و همسرت تو کیستی که همچو شه کربلا حسین باشد حرام، آتش دوزخ به زائرت! آورده‌ام پناه به کویت، ردم مکن جان جواد، میوۀ قلب برادرت عمریست بین مشهد و قم در شُدآمدیم جانم به آن مسافرت و این مجاورت! فرداست در تلاطم امواج سیّئات حبل المتین ما همه، نخ‌های چادرت این عرصه نیست جای ظهور مقام تو باشیم و بنگریم کراماتِ محشرت زهرا که جای خود، به خدا جرم خلق را بخشند روز حشر، به خدّامِ محضرت تنها نه اهل قم سر خوانت نشسته‌اند خلق جهان مدام بَرَد فیض از درت شد ماجرای عشق حسینیّ و زینبی تکرار در حکایت تو با برادرت تو زینب امام رضا، او حسین تو جز قرب او نبود تمنّای دیگرت دل کندی از دیار، به امّید وصل یار مهلت نداد اجل که رسی نزد دلبرت این را دگر حدیث و حکایت نیاز نیست حتماً رضا گرفت به دامان خود، سرت گویند ناله کردی و غش کردی از فراق تا شد نهان برادرت از دیدۀ ترت روز سلامتی اگر این است حال هجر پس چه کشید عمۀ محزون مضطرت! قلب تو از فراق برادر کباب شد امّا سرش نگشت جدا در برابرت...
سر تا به قدم زهرا ، یا حضرت معصومه تاج سر کرمنا ، یا حضرت معصومه ای آینه ی عصمت ، ایمان و حیا ، عفت در حسن تو شد پیدا ، یا حضرت معصومه مهر تو سرشت ما قم از تو بهشت ما از خاک تو خشت ما ، یا حضرت معصومه ای کهف امان کویت وی باغ جنان بویت ای روح تو روح افزا ، یا حضرت معصومه چون بنده ی درگاهت افتاده سر راهت صد موسی «واعدنا» ، یا حضرت معصومه هم دختر موسایی هم خواهر دریایی دریاب دل ما را ، یا حضرت معصومه صبر از تو رضا از تو ، آمین دعا از تو ماییم همه نجوا ، یا حضرت معصومه
هم زمزمه‌ي سبز بهاران با تو هم روح بلند چشمه ساران با تو   از راه رسيدي و کويري تشنه جنت شده، اي حضرت باران با تو ____       تا خاک مرا سرشت، يا معصومه روي دل من نوشت: يا معصومه       يک پنجره پرواز مرا خواهد برد از صحن تو تا بهشت، يا معصومه        
آئينه توحيد به قم مي آيد يا خواهر خورشيد به قم مي آيد نذر نفحات فاطمي اش صلوات با آمدنش عيد به قم مي آيد
این سرزمین که عرصهٔ جولان جنگ نیست اینجا قم است ، نیزه و میدان سنگ نیست تا تشنه می شوی همه سَقّات می شوند اینجا برای آب ، نیازی به جنگ نیست اینجا همه برای تو تعظیم می کنند حرف از هجوم تلخ نظرهای تنگ نیست قرعه اگر به نام تو افتاده غم نخور یونس در این دیار ، دچار نهنگ نیست این رسم عاشقی است که میراث برده ای رویی به غیر روی برادر قشنگ نیست آخر ، وصال رود به دریا سراب شد پس آسمان برای تو فیروزه رنگ نیست اینجا که جلوهٔ حرم اهل بیت شد پس هیچ کس چو زائر قبرت زرنگ نیست امثال من که هیچ ، فقیهان روزگار اینجا کمیت حاجتشان با تو لنگ نیست بی خود که نیست دور و بر تو شلوغ شد حاجت ، اسیر چون و چرا و درنگ نیست
جبرییل اینجا هر از گاهی کبوتر میشود خاکبوس دختر موسی ابن جعفر میشود قم بهشت آرزوی هر پریشان خاطری است عافیت خواهی اگر ، اینجا میسر میشود عصمت و شرم و نجابت ارث او از فاطمه است در صفات و خلق ، دختر عین مادر میشود در وقار و صبر ، تمثال شریف زینب است در کمال علم ، تالی تلو حیدر میشود حضرت معصومه هم شأن نزول کوثر است در زلال مهر او دلها مطهر میشود در مثل آئینه آئینه است کوچک یا بزرگ هر که انکار مقامش کرد کافر میشود یک اشارت از نگاهش بانی فیضیه شد دست لطفش امتداد فیض کوثر میشود نام او را چون به حاجت بر زبان می آورم باغ جانم از نسیم او معطر میشود تا زند جوش شفاعت زمزم احساس او عرصه ی محشر " کمیل" ، آن لحظه محشر میشود
حسنی_علیه_السلام تو چه کردی که تو را نام نهادند: کریم مثل بابات حسن ، مرتبه دادند: کریم تو چه کردی که همه در عوض کرب و بلا به روی خاک حریم تو فتادند ، کریم آنچنان مرتبه ای داد به تو هادی دین که به کس غیر تو این جاه ندادند ، کریم آن کسانی که ز طومار حسین جا ماندند شب جمعه ، حرمت ، خیرالعبادند ، کریم از شلوغی سر کوی تو فهمیدم که... سائلان تو زیادند ، زیادند... کریم روز محشر که شود ، از کرم مادرتان زائران حرم تو ، همه شادند ، کریم
بر او سلام که شایستۀ سلام است او که از سلالۀ ابن الرضا، بِنام است او که هاشمی نسب و فاطمی مرام است او که یادگار برومند ده امام است او به شهر سامره مصداق فیض عام است او به نور و جلوۀ رخسار ماه او، صلوات جمال گلشن توحید را تبسم اوست مسیح عترت اطهار را تجسم اوست کلیم با شجر طور در تکلم، اوست که دومین حسن، ابن الرضای سوم اوست ز حادثات جهان، جان‌پناه مردم اوست به هرکه راه برد در پناه او، صلوات خدای خوانده به حُسن جمال خود، حَسنش ستارۀ سحری، خوشه‌چين انجمنش شفای دیدۀ یعقوب، بوی پیرهنش که دیده ماه فلک، گل بریزد از دهنش؟ شمیم وحی خدا می‌تراود از سخنش به عطر و رایحۀ دل‌بخواه او، صلوات ستارگان همه شب شمع محفلش هستند فرشتگان به ادب در مقابلش هستند موالیان خداجوی سائلش هستند معاشران همه محو فضائلش هستند به آیه آیۀ قرآن که در دلش هستند شده‌ست سورۀ قرآن گواه او، صلوات نگاه او، به گل تازه چیده می‌ماند شمیم او، به گلاب چکیده می‌ماند لبش، به غنچۀ شبنم ندیده می‌ماند قدش، به سرو ز نور آفریده می‌ماند دلش به پاکی صبح و سپیده می‌ماند به سجدۀ سحر و صبحگاه او صلوات امام گفت که یک‌رنگ باش و یک‌رو باش برای سنجش اعمال خود ترازو باش برای خدمت و ایثار دست و بازو باش مباش در پی شهرت ولی خداجو باش همیشه یاد خدا و عنایت او باش به اوج و منزلت دیدگاه او، صلوات کسی که مهر و محبت مرام مهدی اوست کسی که قسط و عدالت پیام مهدی اوست کسی که فتح و ظفر در قیام مهدی اوست کسی که ختم امامت به نام مهدی اوست سلامت دو جهان، در سلام مهدی اوست به جذبه‌های بدیع نگاه او، صلوات محمدجواد غفورزاده(استادشفق خراسانی) امام عسکری (ع) میلاد
جان میدهم فقط و فقط پای سامرا زاده شدم به شوق تمنّای سامرا دیگر نیازمند کسی نیستم که من هستم گدای دست تو آقای سامرا حال مرا برای خودت روبه راه کن حاذق ترین طبیب مسیحای سامرا از لطف بی نهایت تو بی مقدمه پر زد دلم به گنبد زیبای سامرا حالا شدم برای حریمت کبوتری ای منتهای عشقِ خداوند عسکری ای دومین حسن که وجودت خدایی است صبر تو حیدری و دلت مجتبایی است در کنج صحن خلوت تو هر فرشته ای مشغول لحظه های شریف گدایی است صدها درود و تهنیت سبز بر دلی که آب و تاب عاشقی اش سامرایی است وقتی کبوتری به هوای تو می پرد دیگر کجا به فکر فرار و جدایی است هرکس که میرسد تو به او لطف میکنی فرقی نمی کند طرف اصلاً کجایی است با این حساب بر در این خانه آمدم بر دور شمع روی تو پروانه آمدم ای جلوه ی حقیقی هفت آسمان حسن رفته شعاع نور تو تا لا مکان حسن در زیر چتر سایه ی تو آرمیده ایم از پرتو جمال تو روشن جهان حسن در مدح تو همیشه قلم کم می آورد قفل است درسرودن تو هر دهان حسن میخوانمت به طرز زمان های کودکیم بابای مهربان امام زمان حسن بنیان گذار کرب و بلا روز اربعین ای بانی زیارت ما شیعیان حسن شغل همیشگیم دراین خانه نوکریست کار همیشگی شما بنده پرویست حتی بهشت در به در آستان توست تنها نه آسمان که زمین هم از آن توست قطره اگر کنار تو باشد که قطره نیست زیرا که تحت مرحمت بی کران توست از پشت پرده یک دو کلامی سخن بگو گوشم در انتظار شِنود بیان توست بین درندگان به نماز ایستاده ای این هم نشانه ای ز جلال نهان توست هر چند ظاهراً تو به مکّه نرفته ای کعبه همیشه گرم طواف نشان توست روز ولادت تو زمان هم عهدی است بعد تو جانشین بلافصل مهدی است شاعر: محمدحسن بیات لو امام عسکری (ع) میلاد
دل تنگم دوباره بی بی جان آمده خدمت حریم شما بوده و هست این دلم بانو بر سر سفره کریم شما گاه وقتی که دل پر از درد است مأمن بی قراریش هستید پر گناه است این دل غمگین شاهد گریه زاریش هستید می چکد اشک تا که از چشمم می سپارم دلم به دست خدا نزدتان گریه می کند چشمم چون خجالت زده است پیش شما شده دل،دشت پر زعصیان و.. طالب چند قطره باران است راستش این دلم کمی تنگ حرم با صفای سلطان است رفته از یاد این دل زارم آن سحر های ناتمام حرم شده ام من هوایی عشق و گریه در بین ازدحام حرم آمدم تا وساطتم بکنید نزد سلطان عفو و جود و رضا آمدم تا که مشهدی بروم با نگاه کریم و لطف شما التماس کمی دعا دارم ای فراسوی باور دنیا با دعای شما شود آیا بروم مشهد و به کرببلا السلام علیک یا سلطان از تو من یک نگاه می خواهم قسمت می دهم به شاه غریب دیدن قتلگاه می خواهم آخر کار قصد روضه و دل تنگ آن روز سخت و جان فرسا یاد آن روز واقعه کرده یاد آن طعم تلخ عاشورا شاعر: سجاد صفوی حضرت معصومه (س) روضه
ای متجلی از رخت جلوه حسن داوری غیر نبی به انبیا داده خدات برتری هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری خلقت و طینتت همه فاطمی است و حیدری حسن نکویت از همه کرده ندیده دلبری تویی امام عسکری تویی امام عسکری **** محیط علم و معرفت یگانه گوهرش تویی سپهر نور اگر دهد مه منورش تویی ملک اگر ملک شده، امام و رهبرش تویی سلام ما به سامره که سایه گسترش تویی مزار تو در آن زمین، نموده نورگستری تویی امام عسکری تویی امام عسکری در آسمان معرفت شمس تویی، قمر تویی تمام نخل علم را ریشه تویی، ثمر تویی بحار نور را همه صدف تویی، گهر تویی شب سیاه هجر را صبح تویی، سحر تویی به ده امام و یک ولی پدر تویی، پسر تویی ز وصف ما، ز مدح ما، تو بهتری، تو برتری تویی امام عسکری تویی امام عسکری **** تو چشمه علوم حق ز دَه یمِ ولایتی تو حسن کردگار را جمال بی نهایتی تو برتر از حدیثی و تو فرق هر روایتی تو مظهر حقیقتی، تو مشعل هدایتی تو آن ستوده حضرتی تو آن بزرگ آیتی که می کند جمال تو ز خالق تو دلبری تویی امام عسکری تویی امام عسکری اگر چه در زمین دمد فروغ جاودانی ات کنند سجده قدسیان به حسن آسمانی ات هزار حیف، شد بدن چو لاله خزانی ات نوشته شد به خون دل، کتاب زندگانی ات بسان شمع سوخته نماند از تو پیکری تویی امام عسکری تویی امام عسکری **** سلام روح و اولیا به پیکر مطهرت چه شد که زهر دشمنان شراره زد به پیکرت نشان مرگ شد عیان به عارض منورت به وقت مرگ مهدی ات چو جان گرفت در برت دگر نگشت تشنه لب بریده از قفا، سرت دگر به نیزه بر سرت، نشد جفا ز هر سری تویی امام عسکری تویی امام عسکری نماز خواند مهدی ات به پیکرِ مطهرت به احترام شد نهان، به خاک، جسم اطهرت دگر میان شهرها نشد اسیر، خواهرت نخورد چوب بر لب و نرفت نوک نی سرت نگشت توتیا دگر ز سم اسب، پیکرت نشد تن تو غرقِ خون ز تیر و تیغ و خنجری تویی امام عسکری تویی امام عسکری **** هماره پر زند دلم به محفل عزای تو شراره بر دلم فکن که سوزم از برای تو چه می شود سفر کنم به شهر سامرای تو سلام من، درود من، به صحنِ با صفای تو وجود و بذلِ دست تو،«میثم» و خاک پای تو نمی زنم نمی زنم جز درِ این حرم، دری تویی امام عسکری تویی امام عسکری غلامرضا سازگار امام عسکری (ع) مدح
اثر سروده شده از شاعر دلسوخته اهل بیت علیهم السلام ، مرحوم استاد محمد حسن زاده (راضی) توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها خدا کند که بمیرم برای روضه تو براتِ عشق بگیرم به پای روضه تو تمام عمر ضرر کرده است بی تردید به‌گوش هر که نخورده صدای روضه تو در این مقام نیازی به عرض حاجت نیست نیاز را نشناسد گدای روضه تو دری شکسته و آتش گرفته و مسمار نگفتنی شده این واژه های روضه تو تمام آرزویم زیر قبه این باشد که بشنوم شب جمعه صدای روضه تو سروده : مرحوم استاد محمد حسن زاده (راضی) روحش شاد و یادش گرامی باد نثار روح استاد عزیز مرحوم حسن زاده (راضی) صلوات بفرستید 🆔https://eitaa.com/reyhanatonabiesfahann کانون فرهنگی ذاکرین ریحانة النبی(س)
عمر خود را همه با ياد تو  سَر خواهم کرد شب غم  را به خيال  تو سحر خواهم کرد وصف  خال   لب  زيبای   تو  مجنونم  کرد از پی  ِ ليلی ِ حُسن   تو   سفر  خواهم کرد بر در  ميکده ی عشق  تو  آيم  شب  و  روز لب خود  را  ز  مِی ناب  تو   تَر  خواهم کرد دوری  وصل   و   فراق   تو   کُند   محزونم غم  هجران تو  را   اشک  بصر خواهم  کرد گر  چه  هر  دَم  بزند  دشمن  تو  طعنه  ولی دلخوشم  زانکه نگه بر  تو  قمر  خواهم کرد گردش  چشم   سياهت   دلم  از  کف  برده عاقبت  بر  رُخ   ماه   تو   نظر  خواهم کرد هر طرف  مينگرم  جلوه ی  روی  مَه توست چشم  کوته  نظر از  پرده  به درخواهم کرد گر    بيايی   و    قدم   بر  رخ  من   بگذاری ديده را  فرش رهت  وقت گذر خواهم کرد @mortaza110shahmandi   ایتا
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم نوشت تا که فقط عاشق شما باشم   نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم   خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟ همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم   امام عصر! امام زمان! مباد دمی دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم   تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم در این زمانه که او نیست، من چرا باشم؟   میان خانه‌ات امشب عزا به پا کردی چه می‌شود که در آن مجلس عزا باشم؟   برای آنکه کمی در غمت شریک شوم اجازه می‌دهی امشب که سامرا باشم؟   قسم به اشک روانت، برای من بنویس که باز یک سحر جمعه کربلا باشم
دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را نگاهی باز می گیرد سرِ راهِ نگاهم را کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را که برگردانده امشب سوی دیگر قبله­ گاهم را من امشب حاجی این قبله این قبله نما هستم من امشب بنده مولایِ سُرِّ من رَئا هستم                                 * درون سینه ام انگار شور دیگری دارم به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم شرابی ناب از انگورهای عسكری دارم من امشب عشق را تکرار در تکرار می­خوانم حسن(ع)جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم                               * وزیده از پگاهِ شهر پیغمبر(ص) نسیمی که رسیده سالهایی قبل همراه شمیمی که تمام شهر را پُر کرد آن فیضِ عظیمی که خبر داده است باز از جلوه­ ي دست کریمی که همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد که مثلِ آن حسن(ع) آرامِ جانِ این علی(ع) باشد                                * نگاهت چون مسیحاییست که بر مرده ها جان است که گاهی لرزه بر اندام مأمورانِ زندان است و یا ابریست که در آسمان هم حکمِ باران است بگو این چشم انسان است یا از آنِ یزدان است تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی صِفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟ رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید حریمت کعبه آمال، قبرت قبله­ ي امید گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می خواهید دخیل عشق بندید از همان جا بر درِ خورشید اگر که سائل شهر مدینه مجتبی(ع) دارد کسی چون عسكری(ع) را هم گدای سامرا دارد                             * میایی و برای مهدی ات(عج) دلداده می­سازی هزاران عاشقِ در دامِ عشق افتاده می­سازي از اشک دیده­ ي چشم انتظاران جاده می­سازی برای امرِ غیبت شیعه را آماده می­سازی میان پرده، اسرارِ خدا را بی صدا گفتی برای شیعیانت افضل الاعمال را گفتی                             * تو آن معنای پروازی که بی تو هیچ بالی نیست زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست به جز درد فراقِ مهدی ات(عج) آقا ملالی نیست یقیناً جاي فرزندِ تو در اين بزم خالی نیست دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقا جان دعا کن تا ابد صاحب زمانی(عج) باشم آقاجان                            * اجازه می دهی امشب تو را ابن الرضا(ع) گویم صفای مرقدِ شش گوشه ات را کربلا گویم غریب سامرا، از غربت یک آشنا گویم برایت قصه­ ی یک مادر و یک کوچه را گویم از آن ابری كه زیر ظلمتش پوشاند ماهش را از آن مادر که بينِ کوچه ها گم راهش را
.. شد ربیـــعُ الثّانی و فصلِ شـــروعِ دلبـری ست گوییــا میــلادِ مسـعودِ امــــامِ عســــکری ست پــس به یُمـــنِ مقــدمِ بابایِ مــــوعــودِ جهـــان هم زمین، هم آسمان، در شور و حالِ دیگری ست با لبـــی خنــدان، ز دشمـــن نیـــز استقــبال کرد روبرویِ دشمنــش هم، شیـــوه اش پیغمبری ست چـــاه یا زنـــدان برای دردِ دل جــای خوشی ست دردِ دل های امـــام عســکری هم، حیـــدری ست از نجـــف تا کـــــربلا از ســـــامــــرا تا کاظمیــــن مجمـــعِ شایستـــگانِ تـــاج و تخــتِ رهبری ست صحـــن هـــایِ دیگـــری احــداث بایــد کرد، چون اجتمـــاعِ عاشقـــــانِ تـــــو، به حَدِّ اکثـــــری ست ما سَرِ خـــود را به درگاه تو قُــــربان کـــــرده ایم سر فراوان است، هرجا‌ صحبت از تاجِ سری ست دیــده ام صـدها هـــزاران بـــار، با نـــامِ شمــــــا سفره ای پهن است، هرجا که مریضی بستری ست 🌸میلاد با سعادت یازدهمین خورشید ولایت، بر شما خوبان فرخنده باد🌸
پری برای مناجات نیمه شب بدهید نگار آمده پس باده روی لب بدهید مرا همیشه فقیر الحسن لقب بدهید  مرا ز قوم بنی سامرا نسب بدهید سرم که گرم تو شد خوب و سربه راه شدم مسافر سفر "سُرَّ مَن‌ راه" شدم خوشم که محمل لیلی رکاب داد به من مجال دیدن رویش به خواب داد به من خمار بودم و ساقی شراب داد به من شرابی از نجف بوتراب داد به من که از نجف بروم سامرا و هو بکشم حدیث عشق تو را به هزار سو بکشم دلم‌ به گیسوی تو بسته است وا نکنی جدا شدم ز همه تا مرا رها نکنی نیاید آنکه مرا خاک زیر پا نکنی بگو چکار کنم گر مرا دعا نکنی حرام‌ باد نفس گرکه نیست پای شما مباد سر به تنم‌ گر نشد فدای شما خدا نوشت خدایی کنی و سر باشی برای من، منِ بی دست و پا پدر باشی به شیعیان گرفتار خود سپر باشی امام مفترض الطاعه بشر باشی من آمدم به سویت از سوی ملیکه قم مرا پناه بده ای امام یازدهم تمام مردم ایران تب شما دارند امید پر زدن سمت سامرا دارند چه اشتیاق عجیبی به آن هوا دارند به دل هوای ضریح جدید را دارند پرم بده روی آن گنبدی که خورشید است کسی شبیه تو آقا کجا و کی دیده است خراب شد حرمت باز زود احیا شد در حرم بروی خیل زائران وا شد دوباره دور تو از زائران چه غوغا شد ز نور گنبد تو کل شهر زیبا شد میان‌ صحن از بغض سینه میسوزد دلم برای غریب مدینه میسوزد اگرچه یک حسن فاطمه حرم دارد ولی یکی دگرش غم بروی غم دارد نه گنبد و نه ضریح و نه یک علم دارد و صحن خاکی او اشک و روضه کم دارد برای غربت او تا ابد سخن دارم هرآنچه را که خدا داده از حسن دارم
باز شد پنجره ای سمتِ نسیمِ ملکوت نور تابید در آیینه ی صبح از جبروت تشنه ی بوی نفس های بهارش بودیم از همان روزِ ازل مستِ نگارش بودیم چه حضوری که از آن عشق بشارت میداد چه طلوعی که خدا مُهرِ شهادت میداد نفسش عطرِ سلام و صلوات آورده است آسمان را قدمش آبِ حیات آورده است عطرِ سیبی ست که از گلشنِ عرش آمده است شاخِ طوباست و بر زینتِ فرش آمده است هر طرف جلوه ی خورشید جمالش پیداست حَسَن و نورِ حقیقت ز کمالش پیداست مژده مژده حسنِ دومِ زهرا آمد سیزده صورتِ اعجاز تماشا آمد نور افشانیِ عالم همه از جلوه ی اوست آخرین حجتِ حق از ثمر و میوه ی اوست پدرش آینه ی مکتبِ صادق باشد پسرش چشمه ی قرآنِ حقایق باشد از دمِ سوسنِ او بوی چمن می روید صبح از جامِ لبش حُسنِ حَسَن می بوید جلوه ی روشنِ او جلوه ی ایثارِ خداست دامنش سبزترین دامنِ گلزارِ خداست به قدمهاش چو داود گل آرایی کرد از دَمش حضرتِ یعقوب دل آرایی کرد بر لبش سوره ی توحید تلاوت دارد دامنش دولتِ مسعود امانت دارد شده آن بزم نشینِ دمِ او چون عیسی(ع) شده پروانه ی شمع اش به دو عالم موسی(ع) حَسَن آیینه ی حُسنش به خدا اعجاز است ز نسیمش همه درهای اجابت باز است نور تابید و جهان غرقِ تبسّم شده است کهکشان در نفسش ذره شد و گم شده است یازده بار زمین سر به خضوع آمده است از دمِ اوست که خورشید طلوع آمده است یازده بار خدا صورتِ احمد چو کشید بینِ آن صورتِ زیبا رخ زیبای تو دید یازده پنجره وا شد به سوی دولتِ یار آخرین پنجره مانده است به دستانِ بهار شانت این بس پسرت حضرت مهدی(ع) باشد بعدِ حق عالمِ ما را متصدّی باشد!