#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
مهمان دم در است، فقط جایمان کم است
شکر خدا بساط ضیافت فراهم است
این سو که استکان و سماور گذاشتیم
موکب زدیم و از سرِ شب چایمان دم است
آن سو کتیبهای است که رویش نوشته است:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
هرکس که آمده است به اینجا خوش آمده
خوب و بد و فقیر و غنی نیست، دَر هَم است
باید لباس خوب خودم را به تن کنم
این بهترین لباس، سیاه محرم است...
#سیده_تکتم_حسینی
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
در شهر نمانده اهل دردى جز تو
در جادهی عشق، رهنَوردى جز تو
در كوفه، اگر چه لاف مردى بزند
اى طوعه! نمانده است مردى جز تو
چون صبح مرا به بر کشیدند همه
گفتند ز خورشید و دمیدند همه
چون سایهی هولناک شب را دیدند
ترسیده، به خانهها خزیدند همه
ظلمتكدهاى است كوفه، چون شام بوَد
با اين همه، دل به يادت آرام بود
سرمستىام از بادهی عشق است و عطش
معراج من، افتادن از اين بام بوَد!
#سیدمهدی_حسینی_رکن_آبادی
#ورود_به_ماه_محرم
آماده شوید فصل ماتم آمد
تا کرببلا قافلهی غم آمد
با ناله و فریاد بگوئید به هم
ای اهل عزا ماه محرم آمد
#سیدهاشم_وفایی
#ورود_به_ماه_محرم
بر کشتهی بی کفن عزا میگیرم
هرسال براتِ کربلا میگیرم
بیمار و گرفتار، اگر هم باشم
با چایی روضهاش شِفا میگیرم
#مجتبی_عسکری
#پیشواز_محرم؛ #دلتنگ_محرم
ای تشنهترین شهید عالم عباس
ای مَشک تو روضهی مجسم عباس
دلتنگ نماز ظهر تاسوعائیم
ما را برسان تا به محرم عباس
#احسان_نرگسی
#ورود_به_ماه_محرم
بر قلب تمام مؤمنین غم آمد
هنگامهی آن غمِ مُعظّم آمد
مدّاح! بکش ز سینه مَدِّ آهی
ای اشک! قیام کن محرّم آمد
#حجه الاسلام_علی_مقدم(عاصی ازمشهد)
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#اول_مجلسی
#مثنوی
به استعانتِ اشکِ عَلَی الدَّوامِ حسین
شروع می کنم این ماه را به نام حسین
دوباره چشمه ی خون بین عرش جوشیده
تمام عالمِ امکان سیاه پوشیده
هزار شکر عجینیم با غم تو حسین
رسیده ایم به ماه محرم تو حسین
هزار شُکر که درگیر ماتمت شده ایم
دوباره مُحرِم ماهِ مُحَرَّمت شده ایم
قَبای بندگیِ خویش را کفن کردیم
لباس نوکری شاه را به تن کردیم
اجازه داده خدا تا ثواب کسب کنیم
سیاهه های عزا را دوباره نصب کنیم
میان سینه ی ما آهِ تازه..،دم شده است
بساط چایی و اسپند هم علم شده است
چقدر فرش حسینیّه جا به جا کردیم
چقدر پادویی روضه ی تو را کردیم
بقای نوکری از ربَّنای فاطمه است
به روضه آمدن ما دعای فاطمه است
در این حسینیه تحت لوای مولائیم
به زیر سایهی چادر نماز زهرائیم
خوشا به حال دو چشمی که غرقِ دریا شد
کسی که گریهکُنات شد..،عزیز زهرا شد
قسم به کوثر و زمزم،شفاست گریه ی تو
برای هرچه مریضی،دواست گریه ی تو
قسم به تذکرهی قدسی خدای جهان
"حسین"..،راه علاج است..،آی بیماران
اسیر معصیتِ ممتدم نکن ارباب
تو را به جان رقیه ردم نکن ارباب
مرا فقیر نگاهت بدانی ام خوب است
گدای شاه خراسان بخوانی ام خوب است
رکوع اشک شدم،گریهی نماز شدم
به جان دختر تو کربلانیاز شدم
چه می شود که به سمتت قدم قدم برسم
چه می شود که دم اربعین حرم برسم
▪️
▪️
چراغ سرخ دم قتلگاه روشن بود...
هزار نیزهی خونین درون یک تن بود
نفس نفس زدن او به آه بند شده
صدای چکمه ی یک بددهن بلند شده
به خشکی لب آقا لگد نزن ای شمر!
به پیش مادر او حرف بد نزن ای شمر
سنان کشانده عقب جمع نیزهداران را...
خدا بخیر کند حلق شاه عطشان را
#بردیا_محمدی
* آفتاب علقمه
تا سیر بنگرد رخ زیبای یار چشم
ای کاش بود جای دوچشمم هزار چشم
آمد به جلوه سرو ِقد ِدلبری که هست
لعل لبش چو آب حیات و خمار چشم
از منظر نگاه به رویش چو بنگری
گویی گشوده ای به سوی مرغزار چشم
هر بار از تشعشع برق جمال او
افتد ز کار گر نکند استتار چشم
از دور تا نظاره ی او کرد لحظه ای
دیگر ندید منظره ی ناگوار چشم
دوزند بر رخش، گذرد چون به رهگذار
از روزن دریچه صغار و کبار چشم
ترسم که چشم زخم خوردکاینچنین مباد
از او مراقبت نشود گر چهار چشم
وقت است تا حکایتی از کربلا کنم
کزمحنتش نخفته به لیل و نهار چشم
یاد آمدم ز حضرت عباس آن که داد
در لشکر حسین گه کار زار چشم
وقتی سکینه گفت عمو جان بیار آب
گفت آن امیر علقمه با افتخار: چشم
از خیمه گاه راهی شط شد برای آب
بگشودچون عقاب پس آن تکسوارچشم
شد خیره بر جمال اباالفضل نامدار
در عرصه از سپاه عدو بیشمار چشم
خودرا به شط رساندپس ازکارزارسخت
لب ازعطش تفیده وچون شوره زارچشم
می خواست تا که آب بنوشد ولی حیا
همراه با وفا شد و پوشید زار چشم
برداشت آب و گشت روان سوی خیمه ها
هر چند بود همچو دلش بیقرار چشم
تا مشک آب را برساند به کودکان
بر خود نهیب زدکه از آن بر ندار چشم
دشمن هدف گرفت ازو مشک آب وریخت
برخاک و زان امیر وفا گشت تار چشم
می رفت تا به تاخت نبودش غمی به دل
اما دریغ شد هدف تیربار چشم
چون ناامید گشت امیدش به کارزار
جاری نمود گریه ی بی اختیار چشم
فرمود : یا اخا برسان خویش را به من
تا پیش از آن زمان که بگیرد غبار چشم
در راه توست تا که به بالین من رسی
دل درتپش به سینه وچشم انتظارچشم
وقتی که نیست دیدن وجه اللّهم نصیب
دارد به روزگار کجا اعتبار چشم؟
در راه دوست گر هدف تیرها نبود
می خواستم برای چه در روزگار چشم؟
تا پیش ازآن که جان و تنم را کنم فدا
شد بخت یار تا که بسازم نثار چشم
گر خیره بر رخ تو نباشد به گاه نزع
ای عشق را قرار، چه آید به کار چشم؟
آمد حسین و بر سر زانو سرش نهاد
گفتا که ای گشوده سوی کردگار چشم
بشکسته است داغ تو پشت مراونیست
نوری به دیدگان و بود یار ِخار چشم
تا بنگری جمال علی ّ و رسول را
ای آفتاب علقمه بر هم گذار چشم
ره برد در بهشت و به نزد پدر رسید
ساقی به هم نهاد چو با اقتدار چشم
آوخ ز کهنه پیرهنی کان کفن شده ست
یاد آمدم که هست چو یعقوب تار چشم.
🕊 عباس خوش عمل کاشانی 🕊
*ماه محرّم
ای بر لب تو زمزمه ی ماه محرّم
بنهاده سر از شوق به درگاه محرّم
از حنجر گلگون شهیدان خدایی است
پیغام تو را : گم نکنی راه محرّم
بر گنبد افلاک ، ملک برد و بر افراشت
پرچم ز کف قائد خونخواه محرّم
با فوج ملک همدل و همراه و هم آواز
شد خیل عزادار دل آگاه محرّم
این قافله در قافله آتشکده دل هاست
افروخته از ماتم جانکاه محرّم
در خشک و تر عالم و آدم زند آتش
گر شعله کشد از سر ِ نی آه محرّم
جز غنچه ی لب های علی اصغر گلپوش
بر خنده نشد باز لبی گاه محرّم
ما خیل گدایان سر کوی حسینیم
با شد که عنایات کند شاه محرّم.
*عباس خوش عمل کاشانی.
ای سفر کرده ز یثرب! برگرد
کوفه، غرق تب و تاب است میا
نیست هرگز خبر از بیداری
بخت این خطّه به خواب است میا
بگذر از کوفه که شرح این شهر
قصّهی دشت و سراب است میا
نه سفیر تو، اسیر تو منم
شاهدم دست و طناب است میا
اگر این جا طلب آب کنی
تیر و شمشیر، جواب است میا
#جواد_هاشمی_تربت
🏴یا اباعبدالله🏴
(شعر منتشر نشده؛ سرودهی محرّم ۱۴۴۰ قمری)
#حضرت_امام_حسین_علیهالسلام
#عاشورایی
هر چند کهنه، پیرهنی داشتی؛ چه شد؟
گر بود پیرهن، کفنی داشتی؛ چه شد؟
ای یوسف عزیز! چه کردند گرگها؟
آخر تو "کهنهپیرهنی" داشتی؛ چه شد؟
جسم تو ذرّه ذرّه در این دشت، پخش گشت
در زیر آفتاب، تنی داشتی؛ چه شد؟
ای دور از دیار که تا دیر میروی!
آواره تا به کی؟ وطنی داشتی؛ چه شد؟
خود را چه خوب خرج خدا کردی! ای کریم!
سر داشتی؛ چه شد؟ بدنی داشتی؛ چه شد؟
هم بی حبیب ماندی و هم بی زهیر؛ آه!
نامآوران صفشکنی داشتی؛ چه شد؟
تو شمع و در طواف تو جمع مخدّرات
در خیمهگاه، انجمنی داشتی؛ چه شد؟
بالین تو سکینه، کنارت رقیّه بود
در باغ، یاس و یاسمنی داشتی؛ چه شد؟
#جواد_هاشمی_تربت
من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم
که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم
نام این دشت زد آتش به غمآباد دلم
این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم
جلوه ی روی تو در مردمک چشم من است
تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم
نکند بی تو از این معرکه برگردم من
هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم
بین اینان که ز صخره دلشان سنگتر است
سنگ بر آینه باب است، بیا برگردیم
ما همه تشنهی دیدار تو و طرح عطش
نقشهاش نقش بر آب است، بیا یرگردیم
دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه!
تا عمو پا به رکاب است، بیا برگردیم
#وروديه
#غزل
#جواد_هاشمی_تربت
#امام_حسین_علیه_السلام
سر تو بینشون دعوا گرفته
تو کوفه هرکسی چنتا گرفته
بساط نیزه و شمشیر فروشا
شنیدم رونق این روزا گرفته
نسیم این بیابون بوی خونِ
الهی رودلم داغت نمونه
دلم شور میزنه داداش رو لب هات
چرا انا الیه راجعونِ
میشه حسرت برام بوسیدن تو
دارم میبینم از حالا تن تو
به روی خاکه و پاک میکنه شمر
خون شمشیرشو با پیرهن تو
#مجتبی_نجیمی
#امام_حسین_علیه_السلام
"هواللطیف"
هرکه از داغ شما چشمهٔ زمزم دارد
تا ابد در دل خود شور محرم دارد
فرض اینکه انس و حرمله آدم باشند
سگ دربار شما فخر به آدم دارد
عالِمی که به شما رو نزده آدم نیست
آدم کوی شما عزت عالَم دارد
دم حسین بن علی،بازدمم ثارالله
هر که زنده است همین بازدم و دم دارد
به غم عشق حسین بن علی دل دادم
غم عالم نخورد هرکه همین غم دارد
روشناتر بود آن چهره که اشکش جاری است
«روی گل تازه از آن است که شبنم دارد»*
هرکه از داغ تو گریان نشود دوزخی است
هیزم خشک تعلق به جهنم دارد
علم مشکی آویخته بالای حرم
مثل نخلی است خزان دیده که ماتم دارد
کوچه در کوچه گذر کن که به مرقد برسی
راه عشق است و چنین کوچهٔ پر خم دارد
#مصطفی_فروردین
#امام_حسین_علیه_السلام
ای شاه سر جدا که جهان خاک مقدمت
من سالهاست مرده ام از داغ و ماتمت
اینکه نفس به سینه من مانده یا حسین
از شوق چیست غیر عزاداری و دمت
من دست رد به سینه خورشید میزنم
در انتظار رؤیت ماه محرمت
از من خبر دهید به خاک دیار دوست
در سینه آرزوست بیایم ببوسمت
#محسن_غلامحسینی
.
#فراق_کربلا
مشتاق زیارتم ولی روزی نیست...
یک درد قدیمی است و امروزی نیست
(دل ،کرب و بلا، فراق) هرگز ...به خدا
داغی به چنین تلخی و جان سوزی نیست
#محمدجواد_منوچهری
#امام_سجاد__ع__روضه
دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را
در یک غروب سرخ بلای عدیده را
با ناله ام زمین زمان گریه می کتد
از مادر ارث برده ام این اشک دیده را
من با همین لبان خودم نیمه های شب
بوسه زدم گلوی بریده بریده را
یعقوبم و بدست خودم بین بوریا
چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را
یادم نمی رود که چگونه مقابلم
بستند دست عمۀ قامت خمیده را
یادم نمی رود سر شب لحظۀ فرار
فریادهای دختر گیسو کشیده را
هنگام جابه جائی سر روی نیزه ها
دیدم شکاف هنجر و خون چکیده را
لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد
دیدم سپاه روی بدن ها دویده را
یک تار موی عمۀ ما را کسی ندید
پوشانده بود نور حسین این حمیده را
بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی
خون کرده صحنه ای دل مهنت کشیده را
دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش
طفل یتیم و وحشت و رنگِ پریده را
شاعر : قاسم نعمتی
امام سجاد (ع)
روضه
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
تمام دار و ندارم نثار مقدم تو
فدای ماه عزایت، فدای ماتم تو
هزار شکر نَمردم به زیر بار گناه
هزار شکر رسیدم به زیر پرچم تو
غبار فرش حسینیه آبرویم داد
چکید اشک روانم ز دیده از غم تو
شنیدهام رمضان برتر است از هر ماه
قبول میکنم آن را ولی محرم تو ...
چه ماتمیست که عرش خدا سیهپوش است
چه غصهایست فراتر ز داغ اعظم تو
#محمد_نعمت_دوست
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
آذین کنید خانه و پرچم بیاورید
کم کم بساط روضه و ماتم بیاورید
گریاندن جماعت دلداده سخت نیست
کافیست تا که اسم محرم بیاورید
از شادی حقیر ملولم، برای من
از عرشِ کردگار، کمی غم بیاورید
روزی که میبرید مرا سوی مدفنم
پیراهن سیاه مرا هم بیاورید
بر ما چشانده طعم غمش را برای ما
از آن جناب، سفرهی ماتم بیاورید
باید شبیه ابر برای تو گریه کرد
ای چشمها مباد دمی کم بیاورید!
#محمدحسین_امیری
#حضرت_رقیه_س_شهادت
شاعر برای گفتن از این غم کمک میخواست
روضه برای شرح این ماتم کمک میخواست
آنقدر روی پیکرش زخم و کبودی بود
مرهم برای زخم، از مرهم کمک میخواست
از راه رفتنهای او چیزی نمیگویم
گاهی برای ایستادن هم کمک میخواست...
آتش میان خیمهها افتاد و از آن روز
شانه میان گیسوی درهم کمک میخواست
در خاطرش آمد رباب آن روز از باران
حتی به قدر بارشی نم نم کمک میخواست
یاد مدینه زنده شد در کنج ویرانه
عمه برای غسل او آن دم کمک میخواست
.
.
.
یادش بخیر آن روز آخر مادر پیرم
از من برای نصب یک پرچم کمک میخواست
#عباس_جواهری_رفیع
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محاوره
رنگ آسمون چرا اینجوریه؟
صبحه یا که شب شده، اینجا کجاست؟
عمه من کی خوابیدم تو یادته؟
خواب بد دیدم بگو بابا کجاست؟
خوابه یا بیداریه این لحظهها؟
خیمهمون عمه مگه اینجا نبود؟
جمعمون چرا پراکنده شده؟
از کجا داره میاد این بوی دود؟
راستی گهواره چی شد؟ علی کجاست؟
دل من پَرمیکشه واسه نگاش
توی آغوش کی خوابش میبره؟
کی الان میخونه لالایی براش؟
عمه از علقمه نیمده عمو؟
مشک پُر آب عمو جونم کجاست؟
دل من تنگه برای دیدنش
این سر کیه که روی نیزههاست؟
چی میخوای از جون من مرد عرب؟
دیگه من چیزی ندارم به خدا!
شعلههای دامنم رو میبینی؟
خستهام دنبال من دیگه نیا
اومدی خاموش کنی دامنمو؟
لطفتو حتماً به بابا جون میگم
توی مشک تو یه ذره آب هست؟
واسه بابا ببرم تشنهاس یه کم
آخه من کار بدی کردم مگه
که منو زندونی کردن کوفیا؟
تو میدونی چیه این بزم شراب؟
حرفشون رو من نمیفهمم چرا؟
من نمیدونم چرا تو شهر شام
نون و خرما یه نفر به ما میداد؟
من نخوردم لقمهای از این غذا
آخه خیلی بوی کهنگی میداد
کی میگه که من زبونم میگیره؟
خیلی هم شیرین زبونم عمه جون
خیلی وقته با کسی حرف نزدم
آخه من بی همزبونم عمه جون
عمه، تو، شطرنج، میدونی چیه؟
یا که اون طشت طلا واسه کیه؟
خیزران دیگه چرا تو دستشه؟
اینهمه گریه دیگه واسه چیه؟
واسه چی به ماها میگن خارجی؟
من مسلمونم، مگه نه عمهجون؟
این لباسا خنده داره؟ پس چرا
تا منو دیدن شرو(ع) شد خندهشون؟
عمه این سر کیه پیش منه؟
چقدم موی سرش خونی شده
این سر خونیه بابای منه؟
میگما اینجا چراغونی شده!
کی رگای گردن تو رو برید؟
کی یتیمی رو برای من نوشت؟
عمه میگه رفتی تو پیش خدا!
چطوری تنهایی رفتی توو بهشت؟
التماست میکنم منو ببر
راحتم کن از غم و از اضطراب
دخترت رو تو دیگه تنها نذار
با یه دنیا از سؤال بی جواب
#رضا_جوان_بخت
#حضرت_رقیه_س_شهادت
به ظاهر در شب ویرانه سر آورده بود انگار
به واقع قصه را امشب به سر آورده بود انگار
نسیم از گیسوی بابا به سمت دخترش آمد
برای لیلی از مجنون خبر آورده بود انگار
خبر بسیار سوزان بود از عمق تنوری که
برای دختری بوی پدر آورده بود انگار
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید*
برای شام، رویای سحر آورده بود انگار
چه رویایی؟ سراسر خون! چه رویایی؟ لبالب زخم!
پدر را قطعه قطعه از سفر آورده بود انگار...
لب و دندان خونی حرف میزد بی صدا با او
خبر از ماجرای تشت زر آورده بود انگار
نوازش کرد بابا را چنان ام ابیهاوار
که در آغوش مادر یک پسر آورده بود انگار
اگر چه دردها را یکبهیک در گوش بابا گفت
زمانه بر سر او بیشتر آورده بود انگار
#عباس_جواهری_رفیع
#حضرت_رقیه_س_شهادت
ام ابیها شد رقیه در شب آخر
زهراییاش تکمیل شد آخر، شب آخر
از وضع نامطلوب سر، بر صورت خود زد
دختر چه الهامی گرفت از سر، شب آخر
میگفت: بابا این چه رگهاییست داری؟
خیلی شکایت داشت از خنجر شب آخر
شبهای قبل آشفتهتر بودم اگر، افسوس
وضعم نشد بابا از این بهتر شب آخر
با ضربههای زجر، بابا کاملاً حس شد
اینکه چه دردی داشته مادر شب آخر
با اشکهایم فتح کردم شام را بابا
با گریه کردم کار یک لشکر شب آخر
#حسن_معارف_وند
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی؛ #شب_سوم
#ورود_به_ماه_محرم
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم محرم شد
چشم بستم درون خود باشم
کربلای غمت مجسّم شد
همهی آنچه روضهخوان میگفت
پشت این چشم بسته میدیدم
بی خود از خود سیاه پوشیدم
کار ده روزم اشک و ماتم شد
عبد بودن، غلامتان بودن
آرزوی محال و دوری بود
هرکجا سر زدم نشد امّا
وسط روضهی تو کم کم شد
در زمین ما، در آسمانها هم
جمع پیغمبران عزادارت
سینه زن نوح، گریه کُن عیسی
روضه خوانِ غم تو آدم شد
رشتهی اتّصال من با تو
نخ پرچم سیاه هیأت بود
من که ممنونم از علمدارت
باز دستم دخیل پرچم شد
**
معتقد بودم از همان اول
عشق یعنی حسین، یعنی تو
وسط روضهی سه ساله و شام
اعتقادم به عشق محکم شد
راستی دخترم همین امشب
تشنهی آب شد لبش خشکید
یادم افتاد چشم نم دارت
با نگاه رقیّه پر غم شد
یادم آمد که مشک بی سقّا
التماس لب تو را میکرد
یادم آمد رسیدی و قدّت
از کمر تا شد از کمر خم شد
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
برای من که دلم نیست در کمند کسی
به جز حسین نباشد مهم، پسندِ کسی
به بند بند وجودم قسم که در همه عمر
دلم نبوده به جز اهل بیت، بندِ کسی
به غیر فاطمه و حیدر و حسین و حسن
خدا کند که نباشم نیازمند کسی
در این دو روزهی دنیا به غیر آل عبا
مباد بر سر ما سایهی بلند کسی
در آن زمان که پدر میگریزد از فرزند
نمیرسد به محب علی گزند کسی
به اشک روضه قسم میخورم که بر لب ما
به روز حشر نبیند به غیر خنده کسی
#محمود_یوسفی
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محاوره
رفتنت مثل رفتن خورشید
بعد تو سهم دخترت شامه
توی تاریکی خرابهی شهر
روی ماهت چیزی که میخوامه
حق داری حرف نمیزنی با من
خستهای تازه از سفر اومدی
خیلی تحویل گرفتی دختر تو
تا که گفتم بیا با سر اومدی
اومدی و خرابه روشن شد
تو برا ما همیشه نور بودی
طوری که بوش میاد بابای گلم
چن شبی مهمون تنور بودی
نمیشه خوب ببینمت آخه
دشمنا نور چشمامو بردن
خدا میدونه مردای شامی
چی به روز سر تو آوردن
همونی که گرفته پیرهن تو
دوتا گوشوارهی منم برده
میشه از اخم صورتت فهمید
به رگ غیرت تو برخورده
نکنه دیدی دستامو بستن!
نکنه دیدی ماجراها رو!
نگو که دیدی میزدن طعنه!
نگو که دیدی میزدن ما رو!
#شهریار_سنجری
#حضرت_رقیه_س_شهادت
مرغ باغ ملکوتم که شکسته است پرم
ریخته دست زمان، خاک یتیمی به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگیِ مختصرم
چند روزیست که از حال دلم بیخبری
چند روزیست که از حال سرت بیخبرم
شانهی سنگ شده جایِ سر دختر تو
جایِ آغوش تو ای کوهترین مرد حرم
مو ندارم به سر و سوخته گیسویی که
میرسیدهست زمانی قد آن تا کمرم
کاش میشد که دوباره به مدینه برویم
تا که انگشتری از شهر برایت بخرم
کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم
حال با حرمله و شمر و سنان همسفرم
سیلی و هلهله کم بود که با زخمزبان
هرکسی زد نمک طعنه به زخم جگرم
گر چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا
معجر سوختهای هست ببندم به سرم
کاش میشد که نخی از گل پیراهن تو
با خودم محض تبرک به مدینه ببرم
آبرو بود که از کاخ ستم میبردم
با همین اسلحهی اشک و همین چشم ترم
دستوپا گیر شدم مرحمتی کن بِبَرم
که در این قافله با تاول پا دردسرم
بین زهرا و رقیه چه شباهتهایی است!
کشتهی سیلیِ بعد از غم داغ پدرم
#منصوره_محمدی_مزینان
#ورود_کاروان_به_کربلا
عباس آمدهاست و علی اکبر آمدهاست
وقتی رباب هست، علی اصغر آمدهاست
جمعند خانوادهی زهرا کنار هم
اینجا برادریاست که با خواهر آمدهاست
یکسو رسیده لشکری از کوفه (سیهزار)
یکسو عزیز فاطمه بیلشکر آمدهاست
صفین دیدهاند که با دیدن حسین
آه از نهاد این همه لشکر برآمدهاست
اکبر رسید و دشمنش از روی بهت گفت:
«ایمان بیاورید که پیغمبر آمدهاست!»
حرف از فدک که نه؛ سخن از غصب مهریهاست!
با بچههای فاطمه، آبآور آمدهاست
گیرم فرات بخل کند، چشم ما که هست
رودی کشیدهایم که از کوثر آمدهاست
زینب پیاده شد، وسط دشت رفت و گفت:
«اینجا چقدر خار مغیلان درآمدهاست»
شاید به شام میرسد این ره که هر زنی
در این مسیر با دو سه تا معجر آمدهاست...
#محسن_ناصحی
#ورود_کاروان_به_کربلا
#محاوره
کربلا مهمونا از راه اومدن
آب و جارو کن مسیر حرمُ
می دونی واجبِ که نگهداری
حُرمت این حرمِ محترمُ
قدماشونُ رویِ چشات بذار
اهل بیت عترت و نَبُوَتن
دامنِ پاکشونُ رها نکن
اینا خانوادهَی سخاوتن
عزت و کرامتِ الهیشون
هر امیر و شاهُ بنده میکنه
یه سهساله توی این قافله هست
که نگاش مُرده رو زنده میکنه
حواست باشه که هیچ نامحرمی
سایهی مخدراتُ نبینه
کربلا کاش که میشد کاری کنی
تا رُباب، شط فراتُ نبینه
خستهی راهِ و دور از وطنه
به دلش غصه نذاری بشینه
روی چادرِ عقیله نباید
سرِ سوزنم غباری بشینه
خاطرت باشه که زینب از حسین
نباید یه لحظه هم جدا باشه
وقتی از ناقه میخوان پیاده شن
حواست خیلی به بچهها باشه
حواست خیلی به بچهها باشه
گم نشن ! مسیرُ اشتباه نرن
حواست باشه زمانِ بازیشون
طرفِ گودیِ قتلگاه نرن
خدا اون روزُ نیاره بچهها
طرفِ گودیِ قتلگاه برن
با پاهایی که مثِ گُل نازکه
روی خارایِ بیابون راه برن
#وحید_قاسمی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم
به خیمهی تو... نه! حتی به خویشتن نرسیدم
گذشت سالی و در کاروان یوسف زهرا
به چشمروشنی از بوی پیرهن نرسیدم
به مقتل تو رسیدند و سوختند شهیدان
مرا چه شد که به لبیک سوختن نرسیدم
دم غروب، سراسیمه گشتم آه دوباره
به آن سری که جدا مانده از بدن نرسیدم
به تن لباس ریا کردم آه، یک سر سوزن
به بوریای تو ای شاه بی کفن نرسیدم
دوباره بر سر نی، سیبهای سرخِ رسیدهست
دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم
#میلاد_عرفان_پور