#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مناجات
#ولادت
#غزل
عاقبت قرعهی نامت به لبِ ما افتاد
شده سیراب، کویری که به دریا افتاد
گلِ لبخند، به باغِ لبمان کاشته شد
خبرِ آمدنت روی زبانها افتاد
وقتی از چهرهی تو پردهگشایی کردند
رونق از سکهی هر چهرهی زیبا افتاد
نفسش زندگی آموخت به مردن؛ وقتی
به شفاخانهی تو راه مسیحا افتاد
از تو و معجزههایت چه بگویم؛ وقتی
شاخهی باغچهات از یَدِ بیضا افتاد
چون زمین جای کمی بود، برای قدمت
ردّ پایت به سر عالم بالا افتاد
آنقدَر اوج گرفتی به شبِ معراجت
بال جبریل، به دنبال تو از پا افتاد
و در آن راه، که میرفت، به اَوْ اَدْنیها
باز هم چشم تو بر چهرهی مولا افتاد
چشم تو آینهی قدّیِ خوبیها شد
هر زمانی که نگاه تو به زهرا افتاد
سبز شد عشق، به لمیزرعِ تاریکِ دلم
تا نگاهم به گُلِ گنبد خضری افتاد
#رضا_قاسمی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#مثنوی
چهره انگار... نه، انگار ندارد، ماه است
این چه نوریست که در چهره ی عبدالله است؟
این چه نوریست که تاریکی شب را برده
دل مرد و زن اقوام عرب را برده
این چه نوریست که پر کرده همه دنیا را
راهی مکه نموده ست یهودیها را
جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاهند
همه انگشت به لب خیره به عبداللهند
همه حیرت زده، نوری که معما شده است
چند وقتی ست که در آمنه پیدا شده است
شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد
چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد
غیر از این هر خبری بود فراموش شد و
ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و
طالع نیک امیران جهان بد افتاد
ته جام همه شان عکس محمد افتاد!
طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد
مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد
چهره آرام، زبان نرم، قدم ها محکم
قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم
گفتم ابرو، نه! دو تا قوی سیاه عاشق
که لب ساحل امنند ولی دور از هم
لب بالایی او آب بقاء کوثر
لب پایینی او آب حیات زمزم
دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها
آنچه کرده ست کرامت نه زیاد است نه کم
چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک»
هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم
دخترش از سه زن برتر عالم برتر
همسرش هم رده با آسیه است و مریم
قدر او را ولی افسوس که «من لم یعرف»
علم او را ولی افسوس که «من لم یعلم»
هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است
پیش او خوارترین معجزه شق القمر است
هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد
«دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد»
محرم راز، علی باشد و باشد کافیست
جمع دست علی و دست محمد کافیست
و علی معنی « اکملت لکم دینکم» است
شاهد گفته ی من خطبه ی قرای خم است
منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ
سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ
باز از خصلت او با دگران میگوید
آنچه در باطن او دیده عیان میگوید
پیش پیری که به جنگاوری اش می بالد
از جوانمردی سردار جوان میگوید
«سود در حب علی است و زیان در بغضش»
با عرب باز هم از سود و زیان میگوید
حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم»
یک کلام است که با چند بیان میگوید
خواست چیزی بنویسد دم آخر... افسوس
یک نفر گفت محمد هذیان میگوید
#محمد_حسین_ملکیان
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#غزل
به چه جرأتی بگویم سخن از امام صادق
که بُوَد فزون ز فهم و خِرَدم مقام صادق
فلک است آستانش ملک است پاسبانش
خنک آن دلی که نوشد قدحی ز جام صادق
پسر امام باقر پدر همام کاظم
به عموم شیعه لازم بود احترام صادق
به مه ربیع الاوّل بنمود رخ به عالم
ملکوتیان رسیدند همه بر سلام صادق
بود او ستوده منصب به جهان رئیس مذهب
به خدا که زنده مکتب شده از کلام صادق
وطنش بود مدینه به علی سرور سینه
شده جمله اهل کینه وله از مرام صادق
نوه ی پیمبر است او، به زمانه سرور است او
چه فری که جعفر است او دل اسیر دام صادق
شده مکتب تولّا ز ولای صادق احیا
که بود هماره بر پا علم قیام صادق
مه برج علم و تقوا گل گلستان زهرا
کند افتخار عیسی بوَد ار غلام صادق
نرسد شفاعت او به نماز کاهلان را
تو ز گوش جان «کلامی» بشنو پیام صادق
#استاد_کلامی_زنجانی
#حضرت_رسول_اعظم_صلوات_الله_علیه
#مدح
#غزل
تو آفریده گشتی و انسان درست شد
حور و پری فرشته و غلمان درست شد
عرش خدا ز نور رخت خلق گشت و بعد
با قطره های اشک تو باران درست شد
یاحضرت رسول خدا عاشق تو بود
چون که به عشق روی تو قرآن درست شد
تو از خدایی و همه ی ما زخاک تو
چون از گل شما گل سلمان درست شد
با اخم تو جهنم و آتش عذاب و قهر
با یک دم تو جنّت و رضوان درست شد
چون نور حیدر از تو و نور تو ازخداست
با حب مرتضاست که ایمان درست شد
یک عده دور سفره حیدر نشسته و
اینگونه شد که سفره احسان درست شد
ما عاشق توایم که مجنون حیدریم
این عشق را به جان تو مدیون مادریم
#مهدی_نظری
#حضرت_رسول_اعظم_صلوات_الله_علیه
#ولادت
قبل از تو انسان حرف انسان را نمیفهمید
گل را نمیدانست، باران را نمیفهمید...
انسان قبل از چشمهایت هر چه میکوشید
پیدایی آن ذات پنهان را نمیفهمید
هر شب میآمد بشنود عطر صدایت را
حتی ابوجهلی که قرآن را نمیفهمید
در «بیزمان» بوسیده پایت را وَ الّا رود
در خود معطل بود و «جریان» را نمیفهمید
تا آمدی انسان به انسان گل تعارف کرد
قبل از تو انسان حرف انسان را نمیفهمید
#سعید_مبشر
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#ولادت
#غزل
از نزول وحی، از آیاتِ قرآنی بگو
از تب غار حرا پیش از مسلمانی بگو
از شبِ شقّ القمر، از طاق کسری، از خسوف
از جهانی مملو از اعجازِ ربّانی بگو
از غرور از جهل، از سرمای دست دختران
از شکنجه گاه، از حالِ زمستانی بگو
از خدای لالِ مادرزاد؛ از لات و هبل
از رواج کفرِ مطلق هر چه میدانی بگو
مهربان و رحمةٌ للعالمین می خوانَمت
یامحمد(ص) از محبت های پنهانی بگو
باز کن دستار را با شیوهٔ تحت الحنک
دلبری کن از عجم! از یار ایرانی بگو
دوست دارم از لبت «سلمانُ منّا» بشنوم
لطفا از این قومیت با لحن جانانی بگو
از علی(ع) و جانشین خود در آغازِ غدیر
از همان که شیعه را شد باعث و بانی بگو
گرچه توصیفش هزاران سال فرصت میبرَد
قدرِ فهم ما...کمی از آن فراوانی بگو
ما ندیدیمَش بیا و جانِ مشتاقان، شبی-
-از نگاه نافذش وقت رجزخوانی بگو
از زمانی که درِ خیبر به دستش بوسه زد
زد زمین آنجا که مرحب را به آسانی، بگو
از هجوم ذوالفقارِ خشمگینش در اُحد
از فراری هایِ لبریز از پریشانی بگو
از لقب هایش که هر یک هست بابی از بهشت
از «أمیرالمؤمنین» در بیت پایانی بگو!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ترکیب_بند
در گرگ و میش صبح پر از ظلمتی که باز
افکند پرده روی سر مردم حجاز
نور حقیقت از طرف عرش سر زد و
لرزید روی فرش تن هر چه که مجاز
شیطان دوباره رانده تر از قبل خویش شد
بت ها به سجده آمده با نیت نماز
آری محمد؛ آنکه رسولان قبل از او
محض نیاز آمده تا او رسد به ناز
او می رسد که بیرق عشقی عمیق را
بر بام روزگار درآرد به اهتزاز
او می رسد که باز خدا منجلی شود
او آمده منادی عشق علی شود
ای آخرین طلوع نبی ها پیام ها
وی اولین شروع وصی ها امام ها
دریا رسیده ای به مصاف سراب ها
دریا رسیده ای به لب تشنه کام ها
افتاده پای معجزه ی آسمانیت
تیغ بیان صاحب علم و کلام ها
باید فقط ز وصف تو و اهل بیت گفت
تا آن زمان که هست زبانی به کام ها
سلمان محمدی شده چون عاشق علی ست
مولاست کیل سنجش تو در مقام ها
نابرده رنج، گنج، میسر نمی شود
هر ثروتی محبت حیدر نمی شود
آوردی از بهشت، به دنیا نسیم را
با خود نسیم مهر خدای رحیم را
آورده ای برای همه سائلان دهر
پشت سر خود ایل و تباری کریم را
آه ای یتیم مکه! تو بابای امتی
زیر پرت امان بده مشتی یتیم را
پر می کشد به گنبد سبزت دلی سیاه
در حائرت مکان بده این یاکریم را
برگرد در غدیر و بگو که صراط کیست
گم می کنیم گاه ره مستقیم را
زخم مرا رهین مداوای خویش کن
من را گدای خانه ی زهرای خویش کن
آرام از کنار پیمبر قدم بزن
شاعر! برو بقیع و در آنجا قلم بزن
حالا برای حضرت صادق غزل بگو
اما کمی به شادی خود رنگ غم بزن
آن قبرهای خاکی غمبار را ببین
این وضع را درون خیالت به هم بزن
بر روی هر مزار، ضریحی درست کن
بر آن ضریح های خیالی حرم بزن
خود را کنار پنجره فولاد فرض کن
و سرنوشت عاشقی ات را رقم بزن
قدری ببار و گریه کن و سلسبیل شو
بر آن مزارهای خیالی دخیل شو
شاعر! دوباره مست شو از فیض ساغری
به به چه ساغری چه شرابی چه کوثری
مردی که شیعیان ز عنایات مکتبش
معروف می شوند پس از این به جعفری
جان ای امام عشق! که می روید از لبت
گل های تازه با نفحات پیمبری
صدها چون ابن حیان یا چون زراره را
باید که پای مکتب علمت بپروری
یا قال باقر است و یا قال صادق است
هر عالمی که خوانده حدیثی به منبری
سرسختی مرا به نگاهی ملیح کن
من را در عشق ایل و تبارت فقیه کن
حالا منم که با دل بی تاب و عاشقم
سرمست بزم عشق تو و این دقایقم
مشتاق حرف های توام آیه ای بخوان
محتاج حرف های تو و قال صادقم
بین حدیث های تو تا حرف کربلاست
من جزو بیقرارترین خلایقم
حرف از حسین می زنی و گریه می کنم
کافی ست که نگاه کنی به سوابقم
این بنده را روانه کن امشب به کربلا
در حائری که زائر آنجاست خالقم
ما را بیا و مثل خودت روضه دار کن
در کشتی سعادت جدت سوار کن
#محمد_علی_بيابانی
حضرت_محسن_عليهالسلام
به قصد عشق که آمیخت با خطر پنهان
به پای شمع خودش سوخت بال و پر پنهان
چو عاشقان در گوشی همیشه حرف زنند
نگفت فاطمه چیزی به او مگر پنهان
قیام فاطمه باید سر و صدا میکرد
شکست شیشهی او ، پخش شد خبر پنهان
و قرنهاست که نامش نشسته بر لب ما
کسی که بود سراسر ز هر نظر پنهان
شبیه گنج به گنجینهای که در پستوست
جنین میان صدف شد چنان گهر پنهان
خوشا که بطن بتولست جایگاه پسر
که بین آتش و مادر شده سپر پنهان
اگرچه ضربه به محسن زدند ، درواقع
سه شعبه خورد به ششماهه پشت در پنهان
شبیه نامهی سربسته پارهاش کردند
مزار محسن اگر گشت مختصر ؛ پنهان
#سید_امیرحسین_موسوی
بر لعن تو، بر طعن تو، تأکید من است
از لاعن و طاعن تو تمجید من است
سوگند به فطر و جمعه، قربان و غدیر!!!!
روزِ به درک رفتن تو عید من است
سرودهی سال ۱۳۹۸
#تبری
#رباعی
#جواد_هاشمی_تربت
در کعبه نوشتهاند با خطّ جلی
از بعد سه کس، نام علی از دغلی
امّا به سر هر سه کشیده است قضا
خطّ بطلان ز «یا»ی معکوس علی
#امیر_شهنشاه_شکیب
🌹عیدتون مبارک🌹
#رباعی
#بازنشر
#تبری
🌹
بر خاتم انبیا محمّد صلوات
بر شرع نبی، رسول امجد صلوات
بر سیصد و ده لعن خدا تا محشر
بر یکصد و ده به وجه ابجد صلوات
از زندهیاد علی سهرابی متخلّص به صفا که توفیق دیدارش را داشتهام. روحش شاد!!!
#صفا_تویسرکانی
#بازنشر
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#مربع_ترکیب
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد
بر لب آینهی غمزده لبخند آمد
کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد
آخرین برگهی پیغامِ خداوند آمد
می رسد از پر قنداقه ی سبزت،برکات
مَقدَم گلپسر آمنهخاتون صلوات
روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت
چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت
دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت
نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت
جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم
در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم
با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد
مسجد بندگی خلق علم خواهد شد
غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد
کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد
جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم
لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم
اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه
تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه
با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه
برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه
در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم
از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم
حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد
عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد
مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد
در عروجات پر جبریل امین کم آورد
شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی
سیب از دست علی جان خودت می خوردی
هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود
با کلام علوی دین تو ممتاز شود
در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود
گره کار به دستان علی باز شود
حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند
درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند
عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود
گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود
باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود
مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود
من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات
ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات
لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم
هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم
عشق را من فقط این پنج نفر میدانم
عجمی زاده ام و هموطن سلمانم
دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات
آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات
گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم
در کنار تو که باشم بخدا در وطنم
ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم
من حسینی شده ی دست امام حسنم
شب میلاد تو از اشک غنی اند همه
گریهکنهایحسینات حسنیاند همه
کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم
درد دارم بخدا در پی درمان شدنم
ابرِ لبریز منم تشنهی باران شدنم
سال ها منتظر جابر حیان شدنم
پرچم شیعه بلند است به لطف علمت
صادق آل محمد! به فدای قلمت
شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی
بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی
آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی
مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی
خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود
گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود
#بردیا_محمدی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#ولادت
#غزل
زمین، به زمزمه میآید، همان شبی که تو میآیی
همان شب، آمنه میبیند، درون چشم تو دنیایی
ستارهای بدرخشید و رسید و ماهِ دل ما شد
چه سرنوشت دلانگیزی، چه عاشقانهی زیبایی
همین که آمدهای از راه، قریش، محو تو شد، ای ماه!
یتیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی!
سلام ماه بنیهاشم! سلام بر تو ابوالقاسم!
دل از نگاه تو شد مُحرم، چه حج محشر و گیرایی
چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب
که شد یقین به دل راهب: همان ستودهی عیسایی
به هیچ آینه، جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر
شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی
به دختران نهان در گِل، بیا محمدِ نازک دل!
ببار تا که شود نازل، به قلب پاک تو، زهرایی
به آرزوی نگین تو، درآمدهست به دین تو
مسیح من! به کمین تو، نشسته است یهودایی
قسم به لیل و به گیسویت، به ذکر یاحق و یاهو یت
به آیه، آیهی ابرویت، به آن دو چشم تماشایی
در این هزارهی ظلمانی، میان این همه حیرانی
برای این شب طوفانی، بخوان از آن دل دریایی
از او که خال تو را دارد، که نام و حال تو را دارد
به شانه، شال تو را دارد، میاید او و تو میآیی
بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من
طنین یک صلواتم من، به شوق این همه زیبایی
#قاسم_صرافان
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط_مسدس
بر شب قدسی آسمان محمد
بر نفس گرم آستان محمد
بر شکن زلف دلستان محمد
بر دل عشاق بی نشان محمد
یا که قسم بر خودش به جان محمد
نام علی هست در اذانِ محمد
آمده با جلوه تمامی اسماء
آمده صاحب مقام سورهی اسراء
کعبه موسی شده است قبلهی ترسا
ریخته قبل تشرفش به مصلی
کنگرههای بلند سنگی کسرا
آی زمین آمده زمان محمد
نور ازل ، عقل کل و صادر اول
اوست کتاب مبین ، ظهور مفصل
بر همهی انبیاست مَرجع و مُرسل
بر همه ماسواست اقدم و اعقل
تا به ابد بین خلق اعلم و اعقل
هست جهان نقطهی جهان محمد
شمس برآورده است در شب بطحا
دامن مادربزرگِ حضرت زهرا
مادر او آمنه است ، خم شده اما
بوسه زند تا به دست اُمِابیها
این نفَس فاطمه است و قبلهی مولا
ای به فدای دو جاودان محمد
جلوه حق با خودش که مشتبه آمد
حضرت خورشید مکه شامگه آمد
زلف به غارت گشود با سپه آمد
شام غم و جهل رفت و مِهر و مه آمد
نور یکی بود و جلوهی چهارده آمد
چهارده آینه آمد از کران محمد
دست به دامان توست اینهمه دستان
هست غبارت به چشم باده پرستان
حیف که خاکِ تو هست مامن پَستان
کاش دعایی کنی به حرمت مستان
تاکه شود این عربستان حسنستان
ناب ببینیم تا نشان محمد
ای جلواتت همه جمال حسینت
ارث تو شد هیبت و جلال حسینت
خورده گره حال تو به حال حسینت
خون دل عاشقان حلال حسینت
نیست در این سر بجز خیال حسینت
جان به فدای حسین جانِ محمد
نور خدا را ببین به رغم منافق
پُر شده عالم از این شمیم شقایق
گفت فقط جعفری است مذهب عاشق
میشکفد شیعه از صراحت صادق
هست علی بر لبت تمام دقائق
کوری چشمانِ دشمنان محمد
نالهی من تا انا سائلکم شد
بارِ گناهم کنار لطف تو گم شد
قمست ما کاظمین و مشهد و قم شد
مستی ما شد فزون نوبت خُم شد
این صلوات و سلام چهاردهم شد
باد مبارک به خاندان محمد
#حسن_لطفی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#غزل
چشم تو را اگر چه خمار آفریده اند
آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند
از سرخیِ لبانِ تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند
یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردانِ ذوق و بهار آفریده اند
مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند
زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شبِ تار آفریده اند
دستم نمی رسد به تو ای باغِ دوردست
از بس حصار پشتِ حصار آفریده اند
این است نسبت تو و این روزگارِ یأس:
آیینه ای میانِ غبار آفریده اند...
#سعید_بیابانکی
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
تشنه ام، تشنه ی دیدار اباعبدالله
سوختم یاد لب تشنه ی دلبر بکنم
تشنه بود، آب برای پسرش خواست حسین
گفت ناچار شدم رو سوی لشکر بکنم
#رضا_دین_پرور
#حضرت_رسول_اعظم_صلوات_الله_علیه
سند روشن توحید پرستی با اوست
همرهش مژده ای از صبح سعادت دارد
در ره عشق سبکبال ترین عاشق اوست
گرچه بر شانه خود کوه رسالت دارد
#سید_هاشم_وفائی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
جان فدایِ آن رسولی کآورد پیغامِ دوست
بت برایِ این بپا افتاده ابراهیم را
هر که چشمِ او ز نیشِ اختران ترسیده است
خانه یِ زنبور داند صفحه یِ تقویم را
#سلیم_طهرانی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
دندانه های تاج بقا شرع مصطفاست
عقل آفرینش از بن دندان کند ضمان
آدم به گاهوارهٔ او بود شیر خوار
ادریس هم به مکتب او گشته درس خوان
#خاقانی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
عالـــم همه از طُفیــل «احمد» باشد
خلقت همه اوست ، او ز سرمد باشد
دیگر چــه کلام و سخنی می مانـــد
وقتی که «علی» عبدِ «محمد» باشد
#سیدحسین_میرعمادی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
شد جهان روشن ز مولودِ دو نور
شد زمین و آسمان غرقِ سرور
شوقِ روی مصطفی(ص) و صادقش(ع)
فرش تا عرشِ خدا آمد به شور!
#هستی_محرابی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
سرچشمه ذات سرمدی می آید
بر بال ملک چه امجدی می آید
سرحلقه انبیا دلیل صلوات
با بوی گل محمدی می آید...
#محمد_حبیب_زاده
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
روئیده در این باغ چه خیر و برکات
در هر قدمش نهفته یک راهِ نجات
بر شبنم ِ هر برگ گلِ محمدی(ص)
با دست علی(ع) حک شده ذکرِ صلوات!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
تو شکوفاییِ تاریخِ مسلمانانی
تو فرستاده ی عشقی تو خودِ قرآنی
تو نبودی که جهالت همگان را می کشت
ای تو تطهیر گرِ جامعه ی انسانی!
#هستی_محرابی
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#فضائل_و_آثار_فواید
#ثواب_صلوات
#دو_بیتی
صبحِ روزِ الست تا... عرصات
شده حک روی آسمان و کرات
نور قبرش زیاد می گردد
هر که گوید زیادتر "صلوات"
بهترین ذکر در همه اوقات
منشأ خیر و خوبی و برکات
دید پیغمبرِ خدا در عرش...
هست کار ملائکه "صلوات"
در میانِ تمامیِ کلمات
خوشترین ذکر در زمان حیات
می شود بر طرف بلا از او
بفرستد اگر کسی "صلوات"
#محمد_حسن_بیات_لو
زیباترین پدیده
وقتی که آمدی به تو هستی سلام کرد
هفت آسمان به پاس قدومت قیام کرد
گفتند سقف طاق مدائن شکست خورد
گفتم که لب گشود و حضورت سلام کرد
نورت به صحن معبد زرتشتیان رسید
آتشکده خموش شد و احترام کرد
جبریل ازآسمان به حضورت رسید وگفت
باید به خاک مقدم تو استلام کرد
صبح ظهور نور تورا آفریده گار
زیباترین پدیدة تاریخ نام کرد
ای چشمة حیات به پاس تو ذوالجلال
برتشنگان رحمت خود می به جام کرد
تنها خدا به مکه نبخشید آبرو
شهرمدینه را زتو دارالسّلام کرد
نامت مقّدس است وبه تصریح کردگار
باید به نام اطهر تو احترام کرد
جز در وجود قدسیت این قدر راز و وحی
درسینة کدام رسول ازدحام کرد
درپیش سیل فتنه، کدامین پیامبر
این قدر بهر دین خدا اهتمام کرد
بعد از تو خاندان شریف حریم وحی
اسلام را برای ابد مُستدام کرد
شیرین نبود شعر «وفایی»وطبع را
باگفتن مدیح تو شیرین کلام کرد
#سید_هاشم_وفایی
مژدۀ بهاران
اجازه خواستم از تو هماره بنویسم
دوباره از تو بگویم ،دوباره بنویسم
ز بحر رحمت تو، بی کناره بنویسم
ز نور شمس رُخت با اشاره بنویسم
تو آمدی که زمین و فلک شود روشن
شکفته ای که کویر جهان شود گلشن
حدیث رویش تو مژدۀ بهاران داشت
کویر سینۀ ما را نوید باران داشت
امید بهر تمام امیدواران داشت
بشیر آمدنت نغمۀ هزاران داشت
که فصل آمدن تو بهار می آید
به یمن مقدم تو گل ببار می آید
تو آمدی که غبار از دل بشر ببری
دل ظلام بشر را سوی سحر ببری
از آن سحر دل ما را تو در سفر ببری
سفر به سوی خداوند دادگر ببری
تو آمدی که بشر را خدا شناس کنی
پی نجات همه بر حق التماس کنی
سلام بر تو که شمس تمام افلاکی
درود بر تو که نص حدیث لولاکی
اگر چه چند زمانی به روی این خاکی
تو عقل کل و فراتر ز عقل و ادراکی
اگر که خلق تو را احمد امین گوید
خدا ز خلقت تو بر خود آفرین گوید
چگونه از تو نویسم توان ندارم من
چگونه از تو بگویم بیان ندارم من
به پیش قدر و جلالت زبان ندارم من
به قدر وسعت شأنت زمان ندارم من
چراغ بینش ما را بیا و روشن کن
کویر دانش ما را ز مهر گلشن کن
تو بحر رحمت و دل قطرۀ همین دریاست
دل غریبۀ من معتکف به کوی شماست
همیشه جای قدومت به روی دیدۀ ماست
که رد پای شما در غدیر خم پیداست
ز عطر ناب شما نکهت ولی آید
از آن دیار صدای علی علی آید
منم گدای ولای تو یا رسول الله
نشسته ام به سرای تو یارسو ل الله
شدم رهین عطای تو یا رسول الله
«وفاییم» به فدای تو یا رسول الله
مرا زلال حیاتند اهل بیت شما
سفینه های نجاتند اهل بیت شما
#سید_هاشم_وفایی
تولا وتبرّي
چنان پسته ای شيعه يك سربخند
بهاری تر از غنچه ی تر بخند
محّرم ، صفر، گريه كردی بيا
به شادی زهرا وحيدر بخند
جهان غرق شور و زمين گلشن است
ز لبخند زهرا فلك روشن است
علی جان ما و مسيحای ماست
علی مهرامروز وفردای ماست
بقدرش همين بس كه فرموده اند
تولای ما در تبرّای ماست
هرآن كس كه باشد پذيرای دين
همين حُبّ وبغض است معنای دين
بگو بر مُريدان اهل نفاق
به حق خداوند جبّار وطاق
ز روزی كه دستان حق بسته شد
بود شيعه را اين چنين اتفاق
«پـدركُشتی وتُخم كين كاشتی
پدر كُشته را كه بود آشتی»
اگـرپيرمرد و جوان بوده ايم
هميشه چوشيرژيان بوده ايم
اگـردشمن دشمن حيدريم
پدردرپدر پهلوان بوده ايم
اگرما غضب يا ادب می كنيم
تأسی به مير عرب می كنيم
شب ازدواج علی و بتول
كه مات جلال خدا شد عقول
زمين را خدا مهَر زهرا نمود
بگفتا چنين برحبيبش رسول
زمين برمُحبش حلال و گرام
به خصم علی اين زمين شدحرام
رضـای خـدا در رضـای علی ست
كه آگه ز قـدرش خـداي علی ست
جهنّم بود منزل دشمنش
بهشت برين درولای علی ست
دل هركه روشن زنور ولاست
علی دست گيرش به روز جزاست
زمان تا زمان است حق با علی ست
جهان تا جهان است حق با علی ست
گواهی دهد جبرئیل امین
عیان عیان است حق با علی ست
سرود زمین وفلک یا علی است
علی با خدا وخدا باعلی است
به دريای هستی علی گوهراست
به توحيد وايمان ودين جوهراست
به لب تشنه گان ولايت بگو
«وفایی»علی ساقی كوثر است
امامم علی واميرم علی است
اميدم علی ، دست گيرم علی است
#سید_هاشم_وفایی
#پیامبر_اکرم__ص__میلاد
نه آسمان و هفت زمین چرخ تابناک
در بارگاه شهر مدینه چو ذرة خاک
شهر مدینه نی، که سپهر حقیقت است
رخشنده هور و انجم از آن گشته اشتباک
نور منبر، رهبر حق، شمس احمدی
شد منجلی چو روی زمین بود انتهاک
دریای جهل و جوش خروشان، راه نی
کشتی در آب غوطه ور ، خودجملگی بداک
آمد سفینه ای زسوی حق لم یزل
شد منجی بشر زجهالت بدون شاک
لولاک ما خلقت باشنش نزول کرد
از آسمان رحمت یزدان چو شد زخاک
شمس الشموس، برج هدا گشت منکسف
کرد آن زمان سپهر گریبانش چاک وچاک
افتاد بانگ غلغله ت چرخ هفتمین
چون نور حق زروی زمین کرد اختکاک
فوج ملک در اوج فلک گشته اشگریز
طوفان غم زبحر الم گشت خشمناک
قطب مدار عالم امکان شکست یافت
اسلام را زمین و زمان زین محن تباک
خورشید سان چو نور حقیقت کسوف کرد
ناموس دین بدست ستم یافت اهتکاک
سر رشتة امور دیانت زدست شد
آورد سر ستمگر و طاغوت از مغاک
مشتاق آب زمزم و قبر مطهرم
لطفاً تفضلی بنما ناجیان فداک
شاعر: حاج علی اکبر ناجیان
پیامبر اکرم (ص)
میلاد
#امام_صادق__ع__مدح
ای پیر خرد طفل دبستان کمالت
ارباب بصیرت همه مبهوت جلالت
دیدار الهی به تماشای جمالت
خلق دو جهان تشنه دریای زلالت
وجهالهی و نیست نه پایان نه زوالت
وصف تو فزون است ز توصیف و ز گفتار
ای گشته صداقت همه جا دور سر تو
روییده گل معرفت از خاک در تو
شب منتظر زمزمههای سحر تو
وحی است سراسر سخن چون گهر تو
عالم چو کف دست به پیش نظر تو
ای چشم خدای احد قادر دادار
تو ماه و تلامیذ تو دور تو ستاره
گفتار حکیمانهات افزون ز شماره
هر روز... نه! هر لحظه بود بر تو هزاره
علم تو روانبخش کمال است هماره
دو مطلع الانوار تو حمران و زراره
یک جابر حیان تو و آن همه آثار
چون مهر که پیوسته کند جود خود انفاق
چون نور که سر برکشد از سینه آفاق
علم تو عیان است در اوراد و در اوراق
عقل و خرد و علم و فضلیت به تو مشتاق
در علم و ادب مؤمن طاقت همه جا طاق
هارون تو گل داد برون از شرر نار
در کوی تو بر جنت اعلا چه نیاز است؟
با نور تو بر مهر دلآرا چه نیاز است؟
با قطره جود تو به دریا چه نیاز است؟
با خاک تو بر وسعت دنیا چه نیاز است؟
با درس تو بر علم اروپا چه نیاز است؟
ای عبد تو بر لشکر دانش سر و سردار
ای کرسی درس تو تجلای قیامت
آویزه گوش همه تا حشر، کلامت
نوشیده همه کوثر توحید ز جامت
در ملک خدا وحی خداوند، پیامت
بر قلب عدو تیر بلا نطق هشامت
گویی سخن اوست همه تیغ شرربار
جز راه شما راه دگر سوی خدا نیست
در ملک خدا نور به جز نور شما نیست
جز خط شما مشی شما مذهب ما نیست
این است و جز این نیست درست است و خطا نیست
درس تو کم از نهضت شاه شهدا نیست
آن نهضت پاینده از این درس دهد بار
خلقت، نه فقط خالق منان به تو نازد
مؤمن نه، خدا داند ایمان به تو نازد
فضل و ادب و دانش و عرفان به تو نازد
زهرا و علی، احمد و قرآن به تو نازد
والله قسم شاه شهیدان به تو نازد
کز هر سخنت نهضت دیگر شده تکرار
تنها نه فقط زهر شرربار، تو را کشت
هر لحظه غمی آمد و صدبار تو را کشت
بیداد عدو نیمه شب تار تو را کشت
گه یاد فشار در و دیوار تو را کشت
بیش از همه منصور ستمکار تو را کشت
هر روز از او شد به تن و جان تو آزار
گه برد سوی قتلگهت پای پیاده
گه لب به جسارت به حضور تو گشاده
گه کرد ز بیداد، به قتل تو اراده
با هر سخنش بر جگرت زخم نهاده
او بر روی تخت و تو سر پای ستاده
حرمت نگرفت از تو و از احمد مختار
ای ماه فلک شمع شب تار بقیعت
صد قافله دل آمده زوار بقیعت
مرغ دل من گشته گرفتار بقیعت
هرچند که ویران شده آثار بقیعت
باشد که شبی در پی دیدار بقیعت
«میثم» ز ره دور نهد چهره به دیوار
غلامرضا سازگار
امام صادق (ع)
مدح