#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
مادر زچه رو حالت بیمار گرفتی
در خانه نقاب از چه به رخسار گرفتی
هنگام نماز آمدم از روزنه در....
دیدم بخدا دست به دیوار گرفتی
مرحوم #سیدتقی_قریشی #فراز
#حضرت_زهرا_شهادت
#امام_زمان_فاطمیه
#دوبیتی
دل از غم فاطمه توان دارد؟ نه
وز تربت او كسی نشان دارد؟ نه
آن تربت گمگشته به بر، زوّاری
جز مهدی صاحب الزّمان دارد؟ نه
#سیدرضا_مؤید
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
شوريده دليم و سر سوداى تو داريم
با اين دل سر گشته تمناي تو داريم
با خون جگر ديده بشوئیم که عمرى
اى پرده نشين ميل تماشاى تو داريم
سوگند به يک موى سرت هر چه که داريم
از دولتى خاک کف پاى تو داريم
ما زنده بر آنيم گرفتار تو باشيم
دل بسته به گيسوى چليپاى تو باشيم
اى کاش که بر نامهء اعمال همه عمر
بينيم که خوشنودى و امضای تو داريم
ما روضه گرفتيم که تشريف بيارى
اين گرمى روضه ز نفس هاى تو داريم
دیگر تو بيا روضه بخوان صاحب روضه
ما حسرت آن صوت دل آراى تو داريم
قدرى بگو از غربت جان دادن مادر
ما چشم تر از ماتم عظماى تو داريم
کم کم کفن فاطمه را پهن نمایند
دلشوره ای از شدت غمهای تو داریم
امشب شب غمهاست امان از دل حيدر
ذکر لب زهراست امان از دل حيدر
#قاسم_نعمتی
#حضرت_زهرا_شهادت
#امام_زمان_فاطمیه
#فاطمیه
#دوبیتی
درفاطمیه به سینه غوغا باشد
دیده زغم فاطمه دریا باشد
(هرقطره اشک ما زداغ زهرا)
نذر فرج یوسف زهرا باشد
#علی_پاکدامن
#حضرت_زهرا_شهادت
#امام_زمان_فاطمیه
#دوبیتی
آیا "در" و "دیوار" …حقیقت دارد؟
برخورد "گل" و "خار"…حقیقت دارد؟
ای صاحب عزای فاطمیه …آیا…
این روضه "مسمار"…حقیقت دارد؟
#سیدمجتبی_شجاع
#امام_حسین
#امام_زمان_مناجات
#شب_جمعه
شب جمعه است، بیا حال مرا بهتر کن
فکر دلواپسیِ قلب منِ مضطر کن
این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست
نزد ارباب دعایی به منِ نوکر کن
گذر عمر منِ بی سر و پا بر تو نخورد
عزم دیدار مرا در نفس آخر کن
عمر من رفت و تو را درک نکردم آقا
فهم من درخورِ درک تو نشد باور کن
چِقَدَر نام تو بردم به زبانم، یک بار
تو صدایم بزن و خوش دلم ای دلبر کن
سهم من از تو فراق تو شده غم دارم
منّتی بر سر من نِه، تو غمم کمتر کن
عاشق کرببلا، عاشق دیدار توأم
هر دو را قسمت من حق شه بی سر کن
کربلا با تو صفا دارد و بی تو سخت است
سختی راه، بر این خسته تو راحت تر کن
روضه ی جدّ غریبت شب جمعه باز است
باز روضه تو نخوان، فکر دل مادر کن
مادری کز تَه گودال صدا زد، ای شمر
خنجرت را نکش و شرم زِ پیغمبر کن...
...خنجرت را بکشی، حنجر من می سوزد
فکر بد حالی من، نزد گل پرپر کن
من نه، اصلاً تو بیا فکر حرم باش آخر
فکر زینب کن و فکر دل این خواهر کن
پیش زینب، به حسینم نزن اِنقدر لگد
بدنش ریخت بِهم، رحم بر این پیکر کن
فكر نیزه نکن و از سر او دست بکش
لااقل قبل بریدن گلویش را تَر کن
وقت غارت شده، رحمی تو به ناموس علی
رحم بر خیمه و بر کودک و بر معجر کن
عاقبت می رسد آن منتقم خون حسین
صبر کن، فکر خودت شمر تو در محشر کن
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #احراق_بیت
ای کاش شیعه اش همه چشم تر آورد
از سینه ضجه های خودش را بر آورد
در آتش است آنکه بهشت است زیر پاش
دنیا بس است کاش خدا محشر آورد
دخت پیمبر است، ندیدیم کافری
کو اینچنین بلا به سر کافر آورد
آن در که بسته اند ملائک به آن دخیل
خاکسترش چه بر سر پیغمبر آورد
آن در که سوخت باب دعای رسول بود
تنها خدا سزاست دری دیگر آورد
از چوبهای غصب فدک جمع کرده اند
یثرب نداشت اینهمه پشت در آورد
این آتش از جهنم اسفل رسیده است
ای کاش یک نفر نمی از کوثر آورد
از غربت است فاطمه هنگام سوختن
نامی اگر ز حمزه و از جعفر آورد
زهرا که سوخت این وسط ایکاش یکنفر
مسمار را ز حنجر محسن در آورد
#زخم_حسینی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
اي كاش ميشد پيش ما مادر بماند
مادر بماند نور پيغمبر بماند
تنها نمي ماند پدر با بودن او
يارب مدد دلگرمي حيدر بماند
از واژه ي ديوار و در بيزار هستم
رد ميشوم تا روضه هاي در بماند
پيش گل ما غنچه ي نشكفته اي بود
حق اش نبود اين غنچه كه پرپر بماند
لعنت به آنكه پيش ما زد مادرم را
تا مدتي را گوشه ي بستر بماند
پهلو،كمر،بازو،سر او درد دارد
بايد دو چشمم تا قيامت تر بماند
فكر خودش كه نه،به فكر ماست مادر
محسن فدائي كرد تا اصغر بماند
زحمت نكش من پيرهن لازم ندارم
بگذار تا بي پيرهن پيكر بماند
بگذار اصلأ موي من آشفته باشد
پس مادري هايت براي سر بماند
در خانه ي خولي برايم مادري كن
اي كاش تا آن روزها مادر بماند...
#محسن_صرامی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
دیده ات را باز کن بر زخم ما مر هم ببند
این چنین مگذار مارا بار ما را هم ببند
مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن
التماس تو کنم یا که خدایت را ، مرو
رو به قبله گشته ای یا قبله رو کرده به تو
با سکوتت فاطمه خانه خرابم می کنی
مثل این مردم تو هم داری جوابم می کنی؟
فاطمه حرفی بزن چیزی بگو جان علی
چند روز دیگری هم باش مهمان علی
زانوان زخمی ام می لرزد از این واهمه
من در این دنیا بمانم لحظه ای بی فاطمه
ای عروس موسپیدم آرزو ها داشتم
من قدم با عشق تودر این جهان برداشتم
قول های آن شب پیوندمان یادت که هست
حرف هایی که به روی سر در دل نقش بست
یاد داری قول دادی پیر پای هم شویم
در غریبستان دنیا آشنای هم شویم
کی قرار این بود تنها قامت تو بشکند
قامت تو بشکند تا حرمت من نشکند
بی قرار از داغ تو در بین آب و اتشم
از امانت داری ام دارم خجالت می کشم
آشیان دلخوشی های مرا برهم زدند
همسرم را ظالمانه پیش چشانم زدند
بشکند دستی که بازوی تورا زهرا شکست
پشکند پایی که بی رحمانه آن در را شکست
گرچه با آن صحنه ها جانم رسیده بر لبم
انتهای این جسارت می رسد بر زینبم
#موسی_علیمرادی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
چه خوب بود دوباره قیام میکردی
به یک نظاره غمم را تمام میکردی
شکوه و عزت من را به خاطرت داری
چگونه فاطمه را احترام میکردی
به سینه دست ادب میگذاشتی بابا
به من ز عمق وجودت سلام میکردی
سلام عصمت کبری سلام صدیقه
چقدر محترمانه صدام میکردی
گذشت وقت خوش زندگانیم که لبم
پر از تبسم با یک کلام میکردی
میان شعله و دود و هجوم بودی کاش
به من کمک وسط ازدحام میکردی
بیا ببین که سرم داد میزند ثانی
چه خوب بود دوباره قیام میکردی...
#علی_سلطانی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
مادر از دست دادهای تنها، معنی داغدار می فهمد
کوهِ غم روی دوش بردن را، شانه ای زیر بار می فهمد
وسط شعله ها عذاب شدن، سوختن ذره ذره آب شدن
بین دیوار و در گلاب شدن، گل میان فشار می فهمد
هرکه پرسید درد یعنی چه، سرخیِ رنگ زرد یعنی چه
سیلی از دستِ مرد یعنی چه، هاله ی چشم تار می فهمد
بارِ شیشه اگر زمین بخورد، بی سپر در گذر زمین بخورد
یک زن از پشتِ سر زمین بخورد، بانویی باوقار می فهمد
ضربه ی تازیانه را تنها، لگد وحشیانه را تنها
درد های زنانه را تنها....یک زنِ باردار می فهمد
نایِ ناله نوای ناموسی، مُردن از ماجرای ناموسی
داد با درد های ناموسی، مردِ غیرت مدار می فهمد
علّت پرشکسته بودن را، عَرَقِ سرشکسته بودن را
معنیِ ورشکسته بودن را، صاحب ذوالفقار می فهمد
سهم بازو اگر غلاف شود، باعث حلِ اختلاف شود
از مواجب کسی معاف شود، قنفذِ جیره خوار می فهمد
#ظهیر_مومنی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #رباعی
دل را ز غم علی مشوش میکرد
نفرین به همان که برد آتش میکرد
دانی چه به فاطمه گذشت این ایام
از شدت گریه دائما غش میکرد
#علی_سلطانی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
شده هلالی مه منیرم
کمانِ قدّش، زند به تیرم
اگر روَد همسر جوانم
کند برایِ، همیشه پیرم
برای گریه، بهانه دارم
که چار کودک، به خانه دارم
پرستوی من، اگر کند کوچ
سراغ او از کجا بگیرم
کتاب عشقم، ورق ندارد
نماز شب را، رمق ندارد
برای عمرم، نمانده عمری
بدون او من زعمر سیرم
به گوش او تا صدایم آید
به زحمت آید که در گشاید
خدا کند بیش از این نمانم
خدا کند پیش از او بمیرم
مرا اگر دست بسته دیدی
به کنج خانه نشسته دیدی
امیر صبرم نه من اسیرم
اسیر یارم ولی امیرم
#علی_انسانی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #هجوم
آشوب فتنه در مدینه قائله انداخت
دیوار بیت وحی را از شاکله انداخت
آتش زبانه می کشید از خانه ی مولا
این شعله ها در آسمان ها ولوله انداخت
دنیا به عاشق ها همیشه سخت می گیرد
مابین زهرا س و علی ع هم فاصله انداخت
جای غلاف تیغ بر بازوی مادر ماند
یک دست او را از قنوت نافله انداخت
آن دست که با ریسمان دست علی را بست
در کوفه دور دست زینب سلسله انداخت
ثانی ملعون در مدینه ظلم کرد اما
در کربلا تیر جفا را حرمله انداخت
#محمدحسین_مهدی_پناه
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
از این آتش زدن هرگز تن زهرا نمیسوزد
که مادر جز برای غربت بابا نمیسوزد
زدند آتش در این خانه را اما نفهمیدند
که با آتش زدن هرگز تن دریا نمیسوزد
خود آتش هم از این غصه دارد شعله میگیرد
که دارد بالهای زخمی پروانه میسوزد
همین آتش ولی از چشم تو دستور میگیرد
اگر امروز می سوزد اگر فردا نمیسوزد
کسی که سوخت از داغت در این دنیا بدون شک
در آن دنیا نمیسوزد در آن دنیا نمیسوزد
#علی_نقیب
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
ای گُلِ زیر گِلم، یا زهرا
به تو خوش بود دلم یا زهرا
رفتی و ترک عزیزان کردی
جمع ما را تو پریشان کردی
محرم راز علی، باز بیا
راز دل تا کنم ابراز بیا
یاد باد آنکه به شبهای دراز
من و تو هر دو به خلوتگه راز
تا سحرگاه خدا میگفتی
تو به همسایه دعا میگفتی
من هم از سینه نوا میکردم
بر شفای تو دعا میکردم
ماه محرابِ نماز شب من!
بیخبر از من و از زینب من!
یاد تو شمع من و محفل من
غم تو عقدۀ لاینحل من
ماندهام بی کس و تنها چه کنم؟
دور از فاطمه، آیا چه کنم؟
ای شده عمر تو ناکام به سر
از فراق پدر و مرگ پسر
هم سلامم برسان بر پدرت
هم ببوس از عوض من پسرت
#سیدرضا_موید
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
سرّالاسرار خدا اینجاست، پس در بسته است
راه در دنیای او چندین برابر بسته است
فاطمه در عرش مهمان خداوند است و بس
در مقام قُرب او جبریل هم پربسته است
عصمتالله است این بانو که در عالم خدا
راه کشف این معما را سراسر بسته است
سورهی کوثر نشان داده خدا در وصف او
از تمام شاعران مضمون بهتر بسته است
هرکسی را نیست اذن گریه بر ناموس حق
روضههای او خصوصی شد، اگر در بسته است
جز پریشانی ندارد حاصلی بیمادری
چون تمام نظم هر خانه به مادر بسته است
از همان روزی که زهرای علی سردرد داشت
روضههای فاطمیه غالباً سربسته است . . .
نیست بیعلت اگر از او خجالت میکشید
ذوالفقارش در غلاف و دست حیدر بسته است
« یکنفر، یکروز میآید برای انتقام... »
جان ما تنها به این مصراع آخر بسته است
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
فاطمه غش کرد با صدای اذانی
دق کرد یار جوان من چه جوانی
اشهد انّ علی غریب مدینه
فاطمه در غربتم شدهست هزینه
غصه به هم ریخت آشیانهی من را
دشمن من زد ستون خانهی من را
آه که اهل مدینه جای تسلی
داغ نشاندند روی سینهی زهرا
فاطمه ام بی گناه بود و زدندش
فاطمه ام پا به ماه بود و زدندش
در زد و دیوار گریه کرد به حالش
سرخی مسمار گریه کرد به حالش
لشکری او را در این مصاف زدندش
فاطمه ام را چهل غلاف زدندش
زخم به دنبال زخم خورد ز دشمن
یار من اما دمی جدا نشد از من
دست علی را به این طریق ولش کرد
بس که غلافش زدند فاطمه غش کرد
#وحید_عظیم_پور
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
مادرم رفت و آه بعد از او
کار من غیر آه و شیون نیست
گر مرا تاب گفتنی باشد
در شما طاقت شنیدن نیست
چشمهای حسن به در مبهوت
چشمهای حسین بر تابوت
دامن خواهرم پر از یاقوت
و مرا جز گهر به دامن نیست
قصّهی عمر او به مثل غزل
غصّههایش قصیده شد به مَثَل
ما رباعیّ سوگ او امّا
هیچ یک را سر سرودن نیست
سایهاش تا که بر سر من بود
صد گلستان برابر من بود
«گل اگر بود، مادر من بود
چون که او نیست گل به گلشن نیست»
همه شب فکر و ذکر ما مادر
شاهد آتش دل ما "در"
قصّهای مثل قصّهی ما در
همهی آفرینش اصلاً نیست
بی رخش جلوه، مهر دارد؟ نه
ماه و انجم، سپهر دارد؟ نه
سر نگیرد بنفشه از زانو
و زبانی به کام سوسن نیست
نیست جز رنگ زرد بر چهره
نیست جز اشک سرخ در دیده
غیر آه کبود نیست به لب
غیر رخت سیاه بر تن نیست
بر سر تربتش چو پروانه
هیچ یک را ز شعله پروا، نه
صبحمان تیره زآن که بی رویش
هیچ تکلیف روز روشن نیست
..
گوشهی چشم او اگر چه کبود
مادرم روشنای چشمم بود
رفت آن روشنی زچشم و دگر
روشنایی به دیدهی من نیست
پدرم را که شد ز حق، محروم
و کسی مثل او نشد مظلوم
سر غصّه به چاه گفتن هست
پای رفتن به کوی و برزن نیست
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
شکر! به اذن خدای حضرت زهرا
هستم مدحتسرای حضرت زهرا
شاید بیگانه گردد از همهی خلق
هر که شود آشنای حضرت زهرا
غیر خدا و علیّ و احمد و آلش
کیست شناسد بهای حضرت زهرا؟
هست روایت چنین ز ختم رسولان
گفت که جانم فدای حضرت زهرا
بوی شفاعت نمیرسد به مشامش
هر که ندارد ولای حضرت زهرا
فخریه دارد بر انس و جان به فضیلت
هر که دهد جان، برای حضرت زهرا
فیض عظیم از دو دیده دیده کسی کاو
گریه کند در عزای حضرت زهرا
"شیفته" از بس که شیفته است به مدحش
میکند از جان، ثنای حضرت زهرا
#عزیزالله_مبارکی
#شیفته_تهرانی #شیفته
#امام_زمان_فاطمیه
به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده
برای آمدنت مادرت دعا کرده
برای اینکه بگیری تو انتقامش را
میان نافله هایش چه ناله ها کرده
اگر که شیعه شدیم اعتقاد ما این است
به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده
تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو
همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده
هزار سال گذشته هنوز عزاداری
تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده
شنیده ام که بدست شماست پیرهنش
نگه به پیرهنش بادلت چها کرده
برای زخم کبودش بیار دارویی
همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده
#جواد_حیدری
فرازی از یک مثنوی
پیشکش به روح آسمانی و مقدس پرچمدار کربلا حضرت زینب کبری سلام الله علیها
تو آفریده شدی تا که بار غم بکشی
ز چار سالگی آوارگی ، ستم بکشی
تو آفریده شدی تا که رنج را بخری
و سهم چشم تو باشد همیشه دربدری
شبی که زاده شدی کوه تا کمر خم شد
چهار فصلِ تو همرنگ با مُحرم شد
تو از قبیلهی درد از نژاد اندوهی
و در تحملِ اندوه مثل یک کوهی
عجین نموده گِلت را خدا به درد ای گل !
و جز تو با گُلِ دیگر چنین نکرد ای گل !
چه در وجود تو بود ای دلیلِ ایمانم؟!
که مستِ چشمِ تو شد کربلا ، نمیدانم
فدای غربتِ چشمانت ای بهارِ علی !
که در حضور تو خم گشت ذوالفقار علی !
چه نسبتیست تو را با غروب ، ای خورشید؟!
که غصه کرده به جانت رسوب ، ای خورشید !
مگر چه حضرت ساقی تو را به ساغر ریخت؟!
که روحِ سبزِ تو را با بلا به هم آمیخت
توئی که مستِ مِی از ساغری ز جنس غمی
تو سرسپردهی پیغمبری ز جنس غمی....
شاعر؛ حاجابراهیم سنائی
🥀 #شعر | #حضرت_زهرا سلامالله علیها 🥀
علت غائی بر کون و مکان دانی کیست؟
سبب خلقت پیدا و نهان دانی کیست؟
جان پنهان شده در جسم جهان دانی کیست؟
نقطه دایره رفعت و شان، دانی کیست؟
فاطمه مظهر اجلال خدا جلّ و جلال
فاطمه عصمت کل کنز خفیّ ازلی
فاطمه عالمه از حق به خفی و به جلی
فاطمه روح نبی همسر و همتای ولی
فاطمه عالیهای کش نبد از زوج علی
فرد و بی مثل بُد آن گونه که حیّ متعال
کاف و نون، کافش کاف کرم فاطمه بود
نون آن حرف نخست از نعم فاطمه بود
نفخه روح در آدم ز دم فاطمه بود
گل آدم ز تراب قدم فاطمه بود
ورنه آدم شدنش تا به ابد بود محال
طایر وهم که از منظر عنقا گذرد
به یکی پر زدن از گنبد خضرا گذرد
کی به کاخ شرف زهره زهرا گذرد
بلکه جبریل اگر خواست بدانجا گذرد
همچو پروانه ازو پاک بسوزد پر و بال
گرچه خلقان حرمی گشته کنشتی
نشوند دور از نیکی و نزدیک به زشتی نشوند
باز غرقند اگر داخل کشتی نشوند
معترف تا که نگردند بهشتی نشوند
به کنیزی و غلامیش چه نسوان چه رجال
مهر او بهر دل هالک و ناجیست محک
آن بدل گیر که من اَعرَضَ عنها فَهَلک
هست خاک قدمش سرمه چشمان ملک
تا به خاک ره آن بدر زند بوسه فلک
قامت خویش کمان ساخته مانند هلال
ای ترا آسیه و مریم و هاجر، حوّا
خادمه در پی کسب شرف و شان بسرا
در مدیح تو همین بس بود ای سرّ خدا
کابتدا نام تو فرمود ز اصحاب کساء
ز خداوند ملایک چو نمودند سؤال
خواندن واجبت ار خود نبود امکانم
یعنی از کفر بود این که خدایت خوانم
کافرم گر ز خدا بنده جدایت دانم
چه توان گفت که در وصف تو من حیرانم
ای خدا را نظر و جلوه و مرآت و جمال
با چنین جاه و شرف ای شده مات تو عقول
قصد آزار تو کردند چرا قوم جهول
وان سفارش که بحق تو همی کرد رسول
رفتشان سر بسر از یاد و نمودند قبول
بهر خود قهر خدا خشم نبی سوء مآل
خوب گشتند پس از مرگ پدر دلجویت
که زدند امت دون، سیلی کین بر رویت
بشکستند گه از تخته در، پهلویت
زان تطاول که چرا خست عدو بازویت
چون دهم شرح که دل خون بود و ناطقه لال
بر در خانهات ای خاک درت عرش عُلا
آه کافروخت عدو آتشی آن سان به ملا
که نهانی شررش رفت سوی کرببلا
سوخت خرگاه شه تشنه دل اهل ولا
ساخت سرگشته صحرا ز شه دین، اطفال
▫️صغیر اصفهانی
.
#شهادت_حضرت_زهرا
#زبانحال_امیرالمؤمنین_با_حضرت_زهرا
ماندن که هست صحبت رفتن برای چه؟
زهرای من حلالیت از من برای چه؟
وقت نفس نفس زدنت پیش پای من
لاله نریز این همه گلشن برای چه؟
دارم به جمله ی پدرت فکر می کنم
وقتی که هست فاطمه جوشن برای چه؟
باشد نخند... از تو توقع نداشتم
این دل شکسته هست شکستن برای چه؟
زهرا کشان کشان دم در آمدی چرا؟
گفتم نیا که... آمدی اصلاً برای چه؟
ما را برای همسفری آفریده اند
بی من تلاش بهر پریدن برای چه؟
اَسما که بود دور و برت فضه هم که بود
تابوت خویش خواستی از من برای چه؟
هنگام دور گردن این پیرهن که شد
جان حسین این همه شیون برای چه؟
علی اکبر لطیفیان
.
.
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
#شهادت_حضرت_زهرا #فاطمیه
"آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته می شوید غریب شهر یثرب
پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شوید مبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار و درش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گرید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
بر شانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده ساله ییغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن می کرد
در سرزمین های سئوالی همسرش را
#علی_اکبر_لطیفیان
.
.
#فاطمیه
#بعد_از_شهادت_حضرت
«خانه ی بی زهرا»
از امشب عطر جنت از تنِ طوبا نمی آید
صدای زندگی از خانه ی مولا نمی آید
شنید عمری دلِ خانه، نیایش های زهرا را
ازین پس بر در و دیوار ها نجوا نمی آید
امان از قلب مولایم...امان از قلب مولایم
همانجا پشت در مانده ، چرا آقا نمی آید؟
چگونه رد شود از دربِ این خانه ،علی زین پس
به اجباری خودش می آید اما پا نمی آید
نگاهش رفت بر کنجی، علی بر زانوان افتاد
چکد خون از دلِ دیوار و بند اما نمی آید
چنان عالم برای قلب حیدر تیره می گردد
تو گویی امشبش رفت و دگر فردا نمی آید
به خاک افتاده اشکش،هق هقش بسته گلویش را
نفس هایش فرو رفته ، ولی بالا نمی آید
بگو همسایه ها آسوده از امشب بخوابند
دگر هرگز صدای ناله ی زهرا نمی آید
به مشتش گوشواری را حسن با اشک می شوید
به چشمش جز هلالِ مادری تنها نمی آید
به گوش مجتبی تا آخرِ عمرش صدایی جز
صدای سیلیِ سنگینِ رعدآســـا نمی آید
در آغوش حسین، زینب نشسته ، زار می گرید
پناهی جز حسین در یورشِ غم ها نمی آید
چنان با سوز می خواند...به گوش عرش پژواکی
به غیر از روضه های زینب کبرا نمی آید
به زهرا وحی می شد بعدِ پیغمبر در این خانه
پس از صدّیقه دیگر جبرئیل اینجا نمی آید
چنان بر چاه ،حیدر می کند نجوا که رفت از حال
گمانم تا دمِ محراب حالش جا نمی آید
زمین اقبال رویش کرد و اما باختش آسان
کسی چون فاطمه دیگر به این دنیا نمی آید
#الهه_پورحاجی_آلاله
.
#مرثیه
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه #حضرت_زهرا
شام وصال آمد و صبح وصال رفت
از لانه ام کبوتر بشکسته بال رفت
آن گل که نُه بهار ز یک نیم خنده اش
می برد از دلم غم و رنج و ملال رفت
سوگند بر اذان و اقامه که یار من
با صورتی که بود شبیه بلال رفت
دیدم که قامتش ز کمان هم کمان تر است
آمد الف به خانه ی من مثل دال رفت
دیدم به چشم خویش که بانوی قهرمان
با سینه ای که بود به رویش مدال رفت
شاعر: #سید_محسن_حسینی
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
#مادرم_مظلومه_بود_و_یاور_مظلوم_ها
.
.
#فاطمیه
#احراق_البیت
شعلهها از در گذشت و معجری آتش گرفت
پشت در ششماهه با یک مادری آتش گرفت
جای مادر فضه آمد در کنار فاطمه
مرتضی از پا فتاد و کوثری آتش گرفت
#مرتضی_محمودپور
.
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
انگیزه ی خلقت جهان را کشتند
همتای امیرمؤمنان راکشتند
طفلان علی ناله زنان می گفتند
ای وای خدا مادرمان راکشتند
#مجیدمرادزاده
.
.
#امام_زمان
#حضرت_زهرا
گریز می زنم از مادری به فرزندش
ز فاطمه، به گل نرگس ِ برومندش
گریز می زنم از وصفِ غربت زهرا
به وصفِ غربتِ موعود عترت زهرا
گریز می زنم از اشک دیده ی مادر
به گریههای ولیّ ِ زمانه ی داور
گریز می زنم از ناله های دُخت رسول
به ناله های امام زمان، اُمید بتول
گریز می زنم از مادری که شد مظلوم
به ظلمها که روا شد به آخرینْ معصوم
برای حضرت مهدیست مادرش الگو
به درد حضرت زهراست مهدی اَش دارو
رسد به دست امام زمان، به اذنِ خدا
همان درفش ِ جهادی که داشت خیرِ نِسا
زمین که خورد صدا زد: کجایی مادرجان!
برای یاری مادر، میآیی مادرجان؟!
به کوچه ها، به پس ِ در، به بسترش زهرا
به حال زار، یقیناً صدا زده او را
اگر برای حسین است صبح و شب، گریان
برای حضرت زهراست خونجگر، هر آن
ظهور،نقطه ی پایان حـُزن و درد و عزاست
ظهور، باعث خوشحالیِ دل زهراست
کسی که شرق به غرب جهان،حکومت اوست
سراجِ عزّت زهرا به طاقِ نصرت اوست
دعا کنیم بیاید نه بهر شادی ما
فقط به خاطر قلبِ شکستهی زهرا
#محمد_علی_نوری
.