#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح
سرِ ما محفلِ سودايِ عليّ النّقي است
جانِ ما نـذرِ قدمهاي عليّ النقـي است
دلِ ما غـرقِ تــمـنّايِ عـليّ النّقـي است
دين ما چيست؟ تولّاي عليّ النّقي است
ما كه از روز ازل عاشق و خاطرخواهيم
زيرِ دِيْــنِ كَـرمِ هــٰادي آل الّلهيم
از هدايتگري اش اهل هدايت شده ايم
لطف او بوده كه اينقدر"عنايت شده ايم"
خار راهش شده و صـاحبِ عزّت شده ايم
كاسـه ليسان سـر خوان ولايت شده ايم
عشق ما بر پسر فاطمه ، مادرْ زادي ست
هــرچه داريم از الطاف امام هادي ست
دل ما گُم شده در پيچ و خمِ سامرّاست
چون كبوتر شـده،جلد حرمِ سامرّاست
ســائل صحن ملائك خَدَم سامرّاست
چون گره خورده به اسمت عَلَم سامرّاست
يادِ ايــّامِ تو و خاطره ات را عشق است
خشتْ خشتِ حرم سامره ات را عشق است
نوه ي حضرت سُـلطاني و آقاي همه
پُر شــده از نـفـسِ حقِّ تو دنياي همه
با تو تضمين شـده آبادي فرداي همه
نامه داديم براي تو به امـضاي همه
كوري چشم هر آنكس كه خبيث و شقي است
مُهر آن هم "لكَ لبيّك عليَّ النّقي"است
پسر حضرت جودي و سراپايت لطف
مي چكد از عرق چهره ي زيبايت لطف
ما كه ديديم فقط از يــد طولايت لطف
گشته صادر همه ي عمر ز لبهايت لطف
جامعه با جملات تو عجب شيرين است
حرفهاي تو همه مثل رطب ، شيرين است
در غم دوري خود از حرمت مي سوزيم
سوّم ماه رجب شد ز غمت مي سوزيم
با نفسهاي تو از بــازدمت مي سوزيم
پا برهنه مرو مثل قدمت مي سوزيم
پا برهنه شدي و موي پريشان كرديم
يادِ دردانه ي سالار شهيدان كرديم
مي دواندند تورا از پي مركب اي واي
داغ ميخورد به قلب تو مُرتّب اي واي
پابرهنه ؛وسط كوچه؛ مُعذّب اي واي
چه قدر سوخت دلت از غم زينب اي واي
گـرچه در بزم شــراب متـوكّل رفــتي
شكر، زيرا به سلامت سويِ منزل رفتي
سينه ي سوخته ي سينه زنت شد پاره
جگر مادرت از سـوختنت شد پاره
از درون آه ، تمام بدنت شـده پاره
چون كشيدند تورا پيرهنت شد پاره
پيرهن چاك زدم تا حسني زار زنم
همرهت بر بدن بي كفني زار زنم
تن صد پاره ي جدّت به زمين افتاد و
وسط گودي گودال زِ زين افتاد و
از ركاب شه افلاك نگين افتاد و
شمر زد قهقهه ، در دشت طنين افتاد و
نيزه ها كشته ي خونين بدني را بردند
از تن بي سر او پيرُهني را بردند
#محمد_قاسمی
#امام_هادی_شهادت
از ضعف، گرچه تابِ تن از دست دادهام
در انتظار مرگ به پا ایستادهام
آنقدر سوختم ز دل و ریختم سرشک
دیگر چو شمع رو به خموشی نهادهام
در پیش چشم نوگلم، از سوز زهر کین
از بسکه دست و پا زدم، از پا فتادهام
وای از دمی که وقت مناجات شب، عدو
از خانه میکشاند سوی بزم بادهام
من شهسوار ملک وجودم که آن لعین
خود شد سوار و برد به پای پیادهام
بعد از دعای «یا من أرجو لکلّ خیر»
هر شب صلای آرزوی مرگ دادهام
دفنم کنید، لیک نه در آن لحد که من
هنگام کندنش به تماشا ستادهام
#علیرضا_قاسمی
#رباعی_حدیثی
اَلتَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِيَ النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَاهُ
فروتنی در آن است که با مردم چنان باشی که دوست داری با تو چنان باشند.
📗 الكافی، ج۲، ص۱۲۴
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری
با مردم روزگار خود همدل باش
آنگونه که انتظار از آنان داری
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#امام_هادی_شهادت
اگر ز زهر جفا سوخت نازنین بدنت
ولیک نیزه نخورده به استخوان تنت
ندید پیکر تو زخم و ،سر بریده نشد
ز سم اسب نگشته است پاره پیرهنت
ز سوز زهر و عطش بال و پر زدی اما
ندید خواهر تو لحظه ای نفس زدنت
هزار شکر برایت کفن مهیا بود
حصیر مردم صحرا نشین نشد کفنت
عدو به مجلس می خواره ها تو را آورد
ولی به خنده نزد چوب بر لب و دهنت
#محمود_اسدی_شائق
#امام_هادی_شهادت
خون میچکد ز دیدهی در خونشناورم
در بهت چشمهای گهربار مادرم
سوز عطـش به ریشهی من تیشه میزند
خشکیده شاخههای بلند صنوبرم
در انتهای مغرب رنگ کبود رفت
خورشید پر فروغ جمال منورم
از هرم زهر و معجزهی لختههای خون
یاقوت سرخ گشته لبان مطهرم
تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد
تفتیده کورهای شده گرمای بسترم
با هر نفس تمام تنم تیر میکشد
چشمانتظار قطع نفسهای آخرم
در لحظههای آخر عمرم هواییام
افتاده شور کرببلا باز در سرم
این آرزوی لحظهی جاندادن من است
با ذکر«یاحسین» رود جان ز پیکرم
#وحید_قاسمی
#امام_هادی_شهادت
در غربت اين شهر چون جانت فدا شد
شرمندگی از تو نصیــب سامرا شد
این خاك اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَایٰ بود
بعد از عـروجت تا ابد دار العزا شد
بودی علی سـوّم آل علی که
در حقّ تو مثل علی خیلی جفا شد
نفرین بی پایان بر آن رذلی که از بغض
راضی به قتل دوّمين ابن الرّضا شد
یک نیمه شب از خانه بیرونت کشیدند
طوری که ماه از شرم تو قدّش دوتا شد
پای برهنه پشت مرکب می دویدی
خار از ادب پيش قدمهاي تو پا شد
بستند وقتی ریسمان را دور دستت
زهرا دوباره ناله اش واویلتا شد
شکر خدا ناموست آن دم در امان بود
با آن كه با جور عدو از تو جدا شد
امّا مدینه داستان آنگونه شد که
شرمنده ی بانوي خانه مرتضی شد
روضه چرا از جاي ديگر سر در آورد؟
با اینکه آتش از همان کوچه به پا شد
وقتی که دیدی داخل بزم شرابی
اشکت روان از غُصّه ي شام بلا شد
در دست آن نامرد دیدی جام می را
تازه گریزِ روضه ات طشت طلا شد
یک جمله می گویم دگر طاقت ندارم
شايد کمی از حقّ این روضه ادا شد
آنجا كه چوب خیزران با رفت و برگشت
دُرّ از دهان شاه ما انداخت در طشت
#محمد_قاسمی
#امام_هادی_شهادت
ای کعبه ی اهل تولّا سامرایت
چارم علی،جان همه عالم فدایت
جن و بشر،حتی ملک باشد گدایت
عالم بود پر از کرامات و عطایت
با اینهمه قدر تو را نشناخت دشمن
با دشمنی از پا تو را انداخت دشمن
از سوز زهر کین ترک خورده لبانت
بدجور تا کردند با تو دشمنانت
این کارشان سوزانده مغز استخوانت
قبر تو را کندند پیش دیدگانت
دل سوخت و خونابه از چشم تر افتاد
دلها به یاد نبش قبر اصغر افتاد
بردند از خانه تو را ای روح قرآن
عمامه ات افتادو مویت شد پریشان
بودی به یاد گیسوی آقای عطشان
ّآن شب ز ظلم و کینه آمد بر لبت جان
ای گل تو را گلچین به طعنه پرپرت کرد
آن بی ادب توهین به نام مادرت کرد
جای شما در مجلس می خوارگان نیست
هرچند دیگر در تنت جز نیمه جان نیست
اما خیالت جمع اینجا خیزران نیست
ناموس تو مابین این نامحرمان نیست
سهم دلت جز حق ستیزی نیست آقا
اینجا دگر حرف کنیزی نیست آقا
بزم شراب و عمه بود و هلهله بود
قلب رقیه خون و دل پر از گله بود
هم راس اصغر روبروی حرمله بود
رقاصه ای هم در پی مزد و صله بود
ای کاش تنها چوب بر لبهاش می خورد
جام شرابش را سوی آن سر نمی برد
#محمود_اسدی_شائق
#امام_هادی_شهادت
ای دومین ابن الرضا امام هادی
تنهای شهر سامرا امام هادی
ازشهر جدت دور افتادی و یک عمر
بودی به غربت مبتلا امام هادی
خیلی غریبی مثل بابا مثل جدت
تنها و بی درد آشنا امام هادی
جای شما عرش است ، نه خانُ الصَّعالیک
وای از غریبیِ شما امام هادی
گاهی شبانه ریختند در خانهی تو
نامردهای بی حیا امام هادی
آقا شنیدم که تو را از خانه بردند
پای برهنه بی عبا امام هادی
آقا شنیدم که گریبانت گرفتند
مثل علیِ مرتضی امام هادی
بزم شراب و هتک حرمت ، وامصیبت
چه کرد با قلب شما امام هادی
دیدی به چشم خود ندارند هاشمیات
چادر سر سجاده ها امام هادی
سادات را کشتند در پیش نگاهت
در بین آن دیوار ها امام هادی
کندند قبرت را به پیش چشمهایت
ای وای از این آزار ها امام هادی
آقا بمیرم که شدی در شهر غربت
مسموم از زهر جفا امام هادی
امروز آقا زاده جسمت را کفن کرد
در بین اشگ و ناله ها امام هادی
قربان آن جسمُ السلیبی که تن او
جای کفن شد بوریا امام هادی
جسم شما برروی دست و جسم جدت
در زیر سمّ اسبها امام هادی
جسم شما شد دفن ، اما جسم جدت
عریان به خاک کربلا امام هادی
جسمش به خاک و اهلبیتش دست بسته
بنشسته روی ناقه ها امام هادی
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_هادی_شهادت
شاه تبعیدی و بی خادم و بی دربارم
چه کنم خستهام و بی کسم و بی یارم
بیشتر از دو دهه هست که دور از وطنم
بند در سامره ام ساکن بالاجبارم
به هدایت نرسد هرکه زما رو گرداند
هادی ام حیف کشیدند به ابر تارم
پسر شیرم وبین قفس شیرم بُرد
آه نشناخت مرا والیِ بد کردارم
عرش و فرش است گدایم به که گویم ظالم
به گداخانه مرا برد که سازد خوارم
بد نکردم به کسی زهر بکامم دادند
اشک پاییز درآمد بر این رخسارم
دشمن از کینه و از ترس شبیخونم زد
به حرمخانه و سجادهءاستغفارم
هر زمان برد مرا، نالهی من مادر بود
چکنم سیّدم و یاد در و دیوارم
به خدا مادر ما زیر لگد گیر افتاد
روضهءمحسن و در کرده مرا بیمارم
تا که تحقیر شوم بزم شرابم بردند
چکنم یار ندارم چه کنم ناچارم
وسط بزم شراب از غم زینب مُردم
داد یاد لب و آن چوب مرا آزارم
بین آن معرکه با چشم به عباسش گفت
تا کجاها که رسیدهاست پساز تو کارم
اشهد لحظهی موتم شده ای وای حسین
یاد آن طشت طلا جان به خدا بسپارم
#مجتبی_صمدی_شهاب
#امام_هادی_شهادت
خبر گریه ی گرفتاران..
میرسد شب به شب به دلداران
این قبیله به فکر ما هستند
پیرشان کرده غصه یاران
نخ تسبیحشان که میچرخد
سرِ پا میشوند بیماران
سر به دیوار اهل بیت زدیم
خوش به احوال سر به دیواران
ما گنهکارهای آلوده
پشتمان گرم شد به غفاران
دل ما تنگ سامرا شده است
ما و آقا و نم نم باران!
ما طلبکار این کریم شدیم
بس که رو داده بر بدهکاران
یوسف سامرا نگاهی کن
ناز بفروش بر خریداران
شیرها پوزه میکشند به پات
تشنه ی کشتن تو خونخواران
اهل عالم غم و محن بس ماست
این که بی کس شده همه کس ماست
گرچه از زهر حال مضطر داشت
به دلش داغهای بدتر داشت
حجره از ناله ی انا العطشان
حال و روزی شبیه محشر داشت
علی بن جواد این آخر
ذره ای خاک کربلا برداشت
آب شرمنده ی لبانش شد
اثر تشنگی به حنجر داشت
انقدر بین حجره می غلطید
جای خونمردگی به پیکر داشت
بعد ازآن مجلس شراب فقط
از غم عمه دیده ی تر داشت
این لباسش اگر چه خاکی شد!
باز آقا لباس دیگر داشت!
گرچه سردرد اذیتش میکرد
هرچه هم بود لااقل سر داشت
دور و بر خنجری به دستی نیست
قاتلش را کجا برابر داشت؟!
دخترش گرچه داغدارش بود
پشت صد پرده بود معجر داشت
روضه من فقط همین جمله ست
پسرش را کنارش آخر داشت
کربلا داغ بر دلم خورده
وای از آن تشنه ی پسر مرده!
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_هادی_شهادت
نمی دیدند غیر از التهاب و اضطراب آنجا
در یک خانه وا شد بارِ دیگر با شتاب آنجا
امام شیعه را با دستهای بسته می بردند
دوباره باز شد در کوچه ها پای طناب آنجا
کجا خانِ صَعالیک است شأن حضرت هادی
از این غم شد دل صدیقه کبری کباب آنجا
به هر صورت امام شیعه را تحقیر میکردند
تعارف شد به جان شیعیان جامشراب آنجا
علی الظاهر دوشنبه زهر جانش را گرفت اما
لبش تر شد خدا را شکر با یک جرعه آب آنجا
امام عسکری آمد نمازی خواند و دفنش کرد
تن او را سه روز و شب نسوزاند آفتاب آنجا
اگرچه زهر جانسوز است اما لااقل دیگر
محاسن را نکرد از خون پیشانی خضاب آنجا
نشد بی حرمتی هرگز به اهل خانه بعد از او
نشد توهین به فرزند و زن و ناموس باب آنجا
خدا را شکر بین این همه آدم نبود ای دل
یکی مثل علی اصغر یکی مثل رباب آنجا
.
.
.
«جوان حضرت هادی به بالینش رسید اینجا
جوانش دست و پا زد سید اهل شباب آنجا»
#محمود_یوسفی
#امام_هادی_شهادت
ماه در آینه ی چشمِ تو خلوت می کرد
آسِمان زیر قدم هات زیارت می کرد
عرق شرم به پیشانی خورشید چه بود؟
پیش اجلال تو احساسِ حقارت می کرد
سَرِ سجاده ی عشقت دو سه نوبت در روز
جبرئیل آمده و عرض ارادت می کرد
به گدایت عَوَضِ سنگ طلا بخشیدی
دست هایت چه کریمانه کرامت می کرد
«ابن سِکّیت» شدن ها اثر چشم تو بود
دلِ نرمت همه را زود هدایت می کرد
با «غدیریه» امامت به سرانجام رسید
مُصحفت «جامعه» تکمیل رسالت می کرد
هر چه کردند نشد نور تو خاموش شود
مِهر تو بر همه ی شهر سرایت می کرد
متوکل به تماشای شرابت می برد
بس که بر اوج مقام تو حسادت می کرد
شعر خواندی و لبت گرم مذمت ها بود
کِی به لبهای ترک خورده جسارت می کرد
خبر از خیره شدن های به ناموس نبود
هر که در محضرتان بود،رعایت می کرد
سامرا شام نشد تا که ببینند همه
خیزران بر لب و دندان چه قیامت می کرد...
#علی_علی_بیگی
#امام_هادی_علیه_السلام
بگذار کمی عرض ارادت بنویسم
دور از تو و با نیت قربت بنویسم
سجادهی شب پهن شده، حیّ علی شعر
بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم
بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر
یا هادی و یا هادیِ امت بنویسم
شاید که چنان رود، سر راه بیایم
بر صفحهی صحرای جنون خط بنویسم
با ذرهای از مهر تو،ای چشمهی خورشید
از نور تو، تا روز قیامت بنویسم
با این همه آلودگی،ای آیه تطهیر
از سورهی انفاق و کرامت بنویسم
از سنگ زدن بر دل آئینه بگویم
از سوختن پردهی حرمت بنویسم
دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز
چیزی اگر از حد جسارت بنویسم
من آمده ام نقطه سر خط بنویسم
از جامعه، از شرح زیارت بنویسم
ای مهبط وحی،ای نفست معدن رحمت
بگذار که از چشمهی حکمت بنویسم
وقتی که تویی راه رسیدن به خداوند
این قافیه را نیز هدایت بنویسم
آهای دهمین ذکر مُجیبُ الدَّعَواتم
مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم
حالا که نوشتند «و کُنتُم شُفَعائی»
بگذار ز اسباب شفاعت بنویسم
#محسن_عربخالقی
#امام_هادی_شهادت
غریب سامـره را وقت ربنــــــا بردند
خدا به خیر کند نیمه شب چرا بردند
خدا به خیر کند قصد جان او کردند
دعا کنید سلامت به خانه بر گردند
گل بهشت چرا دست خار و خس افتاد
عزیز فاطمـــه در کـــوچه از نفس افتاد
همینکه شد نفسش تنگ در میانهی راه
به گریه زمزمه می کرد ، آه ... یا اُمّاه
هزار شکر که آتش در این سرا نزدند
هزار شکر که بانوی خانه را نزدند
حرامیان ، خودِ بیتُ الحرام رابردند
امام هادی علیه السلام را بردند
خدا کند که از این بیشتر جفا نکنند
خدا کند که سرش از بدن جدا نکنند
چقدر بی ادبی می کند به محضر او
و داد می زند این نانجیب بـر سر او
میان جمع به آقام هتک حرمت شد
جسارتی شد و ابنُ الرضا اذِیّت شد
امام هادی مظلــــــــوم را تکلُّف کرد
شراب به پســر فاطمـــه تعارف کرد
یکی نگفت بس است،اینقدَر نکن تحقیر
نکن شراب تعـــــارف به آیهی تطهیـــــر
یکی نگفت بس است ،دست ازسرش بردار
عزیز فاطمــــــــــــــــــــه را اینقدَر نده آزار
ز احتـــــرام ولیُ اللَّه اِمتِنــــــــاع چرا؟
امام عرش نشین ، بِرکةُ السِّباع چرا؟
ــــــــــ
سلام یا علی بن محمدِالهـــــــــــــــادی
چه شد که یاد غم عمه جانت افتادی؟
حریم فاطمه و اینهمه عذاب کجا
عقیلةُ العرب و مجلس شراب کجا
حریم فاطمه دربین ازدحام ای وای
مخدرات علی ، مجلس حرام ای وای
صدای قاری قرآنِ آشنا زکجاست؟
گمانم از لب خونین سیدالشهداست
من از تلاوت شـــاه شهید می ترسم
ز چوب دستیِ دست یزید می ترسم
یزید مست شراب است ،آه و واویلا
دوباره فکر عذاب است ، آه و واویلا
به دختران علی طعنه بی امان می زد
بر آن لبان ترک خورده خیزران می زد
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_هادی_مدح
#امام_هادی_شهادت
بالاتر از این هاست لوایی که تو داری
خورشید دمیده ز عبایی که تو داری
از بنده نوازی و عطایی که تو داری
آقای جهان است گدایی که تو داری
ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی
محبوب شده از کرمت شغل گدایی
چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند
مهر تو به دلهای مصفا بنشیند
هرکس به دلش مهر تو آقا بنشیند
مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند
لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم
آن روز دعا کرده که امروز چنینیم
تو آینه داری و کلام تو گهر بار
در وصف تو ماندند...چه گفتار و چه اشعار
حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار
بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار
در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد
بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست
ذکر ولی الله همان جلوه ی یا هوست
چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست
در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست
العبدُ و ما فی یده کان لمولاه
از برکت خورشید کند جلوه گری ماه
تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است
اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است
تو عشق مدامی و دمت کوثر ناب است
جای ولی الله کجا بزم شراب است؟
یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد
یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد
گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت
از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت
لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت
خون از لب شه، روح زجان اُسرا رفت
شد مجلس اغیار همان بزم خرابه
وقتی که سر افتاد به دامان ربابه
#سیدعلی_رکن_الدین
#امام_هادی_علیه_السلام
#امام_هادی_مدح
بازهم عشقت مرا یاد خدا انداخته
شورشیرینی به ذکر ربنّا انداخته
یامن ارجوه لکل خیر،مارا باز هم
یاد الطاف تو درماه خدا انداخته
ای امام عزّت وآزادگی ، مهرشما
طوق گل برگردن اهل ولا انداخته
ای ولی الله اعظم دردل ما مهرتان
شوق پروازی به سوی سامرا انداخته
نوری ازاعجاز تو درپیش چشم منکران
شیر را ازپرده درپای شما انداخته
با چنین اعجاز باید درمقام تو نوشت
هادی دین بهتراز موسی عصا انداخته
رفتن تو درمیان برکه ی شیران، مرا
یاد گودال منای کربلا انداخته
بُردنت درمحفل آلودۀ شُرب شراب
خستگان را یاد تشتی از طلا انداخته
ماجرای آن لب ودندان وچوب خیزران
عمه ی مظلومه ات را از نوا انداخته
غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز
آن که برجان شما زهر جفا انداخته
چون «وفایی» درعزای تو زبس نالیده ام
پنجه ی بغضی مراهم از صدا انداخته
#سیدهاشم_وفایی
#امام_هادی_علیه_السلام
#تک_بیت
کاش چون شیر که در پای تو افتاد به خاک
اسب ها از تنِ جدّ تو حیا می کردند
#حامد_آقایی
.
#غزل #مدح
#امام_هادی علیه السلام
سلام حضرتِ عالیمقام یا هادی
منم غلام و تو هستی امام یا هادی
سُلالهیِ علی و فاطمه اَباَالحسنی
حسینِ کربوبلا در قیام یا هادی
به زائرانِ حرم خرجیِ سفر دادی
مرا حرم برسان وَالسّلام یا هادی
منم مُجاورِ کربوبلایِ عبدالعظیم
دلیلِ مطلقِ این احترام یا هادی
گدایِ سامرهام نانخورِ همین خوانم
به رأفت و کرمی تو به نام یا هادی
مرا به نازِ نگاهِ خودت هدایت کن
برایِ روز وُ دَمِ انتقام یا هادی
#امام_هادی_علیه_السلام
#حسین_ایمانی
.
#امام_هادی
السلام علیک یا هادی کل امم
یا علی النقی علیه السلام
بر سینه ی ما حک شده یا حضرت هادی
نه این که فقط شد دم ما حضرت هادی
شد ذکر لب شاه و گدا حضرت هادی
شیرین شده بر روی لبم صحبت هادی
من مست تولای توأم حضرت هادی
جانم به فدای حرم سامره ی تو
هستم به هوای علم سامره ی تو
دلبست دو ماه کرم سامره ی تو
دلها به فدای حرم و ساحت هادی
من مست تولای توأم حضرت هادی
ما در دوجهان غیر تو دلدار نداریم
میلی به سوی یوسف بازار نداریم
با غیر تو و آل تو ما کار نداریم
شد عزّت من نوکری دولت هادی
من مست تولای توأم حضرت هادی
صحن حرمت ملجأ قلب همگان شد
شش گوشه ضریح تو به دل روح و روان شد
آن گنبد زرد حرمت نور جهان شد
مسجود ملائک همه دم تربت هادی
من مست تولای توأم حضرت هادی
با جامعه ی تو دل ما گشته هدایت
هر حرف تو خود داده نشان راه سعادت
حبّ تو شود ناجی ما روز قیامت
جنت بروم با نگه رحمت هادی
من مست تولای توأم حضرت هادی
مأوای تو شد خان ِصَعالیک واویلا
ای وای چرا روبه رویت سب شده زهرا
قبری ست چرا پیش تو از کینه ی اعدا
یک عمر، شده غصّه وغم قسمت هادی
من مست تولای توأم حضرت هادی
بردند تو را سوی عدو جاده به جاده
دشمن به روی مرکب و تو پای پیاده
بی کفش و عبا ،برده تو را مجلس باده
دریا شده چشمان من از محنت هادی
من مست تولای توأم حضرت هادی
بر روی دو دست تو چرا جای طناب است
جای تو مگر، نور خدا بزم شراب است
قلب تو از این ظلم عدو غرق عذاب است
گردیده جگر پُرشرر از غربت هادی
من مست تولای توأم حضرت هادی
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_هادی_النقی_ع_شهادت
سخن از ظلمت و مظلومیت آمد به میان
شهر بیداد رسیدهست به اوج خفقان
از خداوند نباید اثری باشد اگر
از دهان «متوکل» برسد صوت اذان
بر لب منبر و مسجد، زده شد مهر سکوت
مجرم است آنکه برد نام علی را به زبان
راویان سلسله در سلسله در بند شدند
شیعیانی متواری شده همپای زمان
بدعتی تازه بنا گشت از آن لحظۀ تلخ
که مزار پسر شاه نجف شد ویران
دلم از درد شکستهست خدا میداند
آه این قصۀ جانسوز ندارد پایان
باز بیوقفه به دریا زدهام باداباد
نیستم، نیستم از عاقبتش دلنگران
جان به کف باید از اولاد علی دم زد و بس
«ابن سکیت» چنین راه به ما داده نشان
عقل دیگر سر عقل آمد و بیواهمه گفت:
قلب بیدغدغۀ عشق ندارد ضربان
دهمین عشق بلافصل! سلام ای دریا!
پاکتر از نفس صبح! سلام ای باران!
خود به خود پرده ز چشمان تو میرفت کنار
که حقیقت نشد از چشم تو آنی پنهان
به حضورت به قدومت شده دلگرم زمین
به سحرهای سجود تو گواه است زمان
شرح و تفسیر نگاه تو کتابیست جدا
جذبۀ ماه، پر از مهر، وَ تیغی بُرّان
از در «جامعه» هرکس به حقیقت برسد
غفلت جامعه او را نکند سرگردان
همگی دست به شمشیر، چه میفرمایید؟
آسمان منتظر توست کران تا به کران
تو فراتر ز بیانی به خداوند قسم
سخن شعر نبودهست به جز «سَبقِ لِسان»
متن تاریخ فقط گفت که مسموم شدی
هیچکس هیچ نگفت اینکه چه بوده جریان؟
سامرا کشت تو را، نور تو خاموش نشد
سامری مانده و انگشت تحیر به دهان
غم دیدار حرم کنج دلم جا خوش کرد
به دعایی دل ما را به مرادش برسان
#عباس_همتی
#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_مناجات
شدهام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی
سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی
به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس
برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی
هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن
بنویس سر در مشقهای سیات یا علی النقی
بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت
شود آبهای جهان اگر که دوات یا علی النقی
بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم
که دمیده جامعهای بدان جلوات یا علی النقی
تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی
و سرودهای غزل از زبان خدات یا علی النقی
و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت
شدهاید رب جلی ولی به صفات یا علی النقی
ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن
و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علی النقی
منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو
که سلام میدهمت به شوق لقات یا علی النقی
نَبُود به بودن تو غمم، بهخدا که حر جهنمم
که گرفتهام به ولات برگ برات یا علی النقی
بگذار کعبهی سامرا، قدمی طواف کنم تو را
سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی
#محمدعلی_بیابانی
#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_شهادت
بالاتر از اینهاست لوایی که تو داری
خورشید دمیده ز عبایی که تو داری
از بندهنوازی و عطایی که تو داری
آقای جهان است گدایی که تو داری
ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی
محبوب شده از کرمت شغل گدایی
چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند
مهر تو به دلهای مصفا بنشیند
هرکس به دلش مهر تو آقا بنشیند
مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند
لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم
آن روز دعا کرده که امروز چنینیم
تو آینه داری و کلام تو گهر بار
در وصف تو ماندند... چه گفتار و چه اشعار
حقا که زلالی و نجیبی و نسبدار
بر شیر ندارد اثری زوزهی کفتار
در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد
بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست
ذکر ولی الله همان جلوهی یا هوست
چون شیشهی عطری که به یک واسطه خوشبوست
در چنتهی ما نیست به جز مرحمت دوست
العبدُ وَ ما فی یَدِه کانَ لِمولاه
از برکت خورشید کند جلوهگری ماه
تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است
اوصاف تو در آیهی تطهیر کتاب است
تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است
جای ولی الله کجا بزم شراب است؟
یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد
یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد
گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت
از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت
لب پاره شد و نالهی زینب به هوا رفت
خون از لب شه، روح زجان اُسرا رفت
شد مجلس اغیار همان بزم خرابه
وقتی که سر افتاد به دامان ربابه
#سیدعلی_رکن_الدین
#امام_هادی_النقی_ع_مدح
رود از راز و نیاز تو حکایت میکرد
نور را عمق نگاه تو هدایت میکرد
ماه اگر ـ ذکر به لب ـ گِرد زمین میچرخید
صورت ماهِ تو را داشت زیارت میکرد
دهمین بار هوالحق متجلی شده بود
چارمین بار علی بود امامت میکرد
درد را نسخهی خال تو شفا میبخشید
عاشقان را دل نرم تو شفاعت میکرد
"و بِکُم عَـلَّمَنا الله" تو میخواندی و... آه!
آه از آن شهر که بی قبله عبادت میکرد
"از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر"
وقتی از پنجرهی شعر صدایت میکرد
کوه هر صبح به صبر تو سلامی میداد
ماه هر شب به رخت عرض ارادت میکرد
ری پُر از عطر سخنهای تو میشد وقتی
سید عارف ری، از تو روایت میکرد
شاهِ بخشنده! نرو! بی تو فقیران چه کنند؟
سامرا داشت به دستان تو عادت میکرد
#قاسم_صرافان
#امام_هادی_النقی_ع_مدح
باید چه گفت مدحت شاهی عظیم را؟
کو شعرتر که وصف کند این حریم را؟
کو یک گره که باز نگردد به دست او؟
کو حاجتی که خسته کند این کریم را؟
کوکوکنان نشسته به بامش، مگر کریم
با دست خویش دانه دهد یاکریم را
هوهوی پرچمش به تقرب کشانده است
تا سامرا به روی دو زانو نسیم را
یک جرعه از کنارهی دریای حکمتش
پرورده است حضرت عبدالعظیم را
با تیغ آبدیدهی نور هدایتش
سرکوب کرده خدعهی قوم رجیم را
هرگز به پادشاهی عالم نمیدهیم
حظّی که از گدایی او میبریم را
مدیون اوست مکتب قرآن و دین حق،
در فتنهها صراط چنین مستقیم را
#علی_سلیمیان
#امام_هادی_النقی_ع_مدح
خوشا سَری که شود خاکِ پای حضرتِ هادی
خوشا دلی که پَرد در هوای حضرتِ هادی
به چشمِ بسته خدا را به روی باز ببیند
به دیده هر که نَهد خاکِ پای حضرتِ هادی
زِ قبر و برزخ و فردای محشرش نَبُود غم
کسی که زادِ رَهش شد وِلای حضرتِ هادی
به سیم و زَر نَکُند اِعتنا کسی که به عالَم
طَلب کُند نظرِ کیمیای حضرتِ هادی
به سعی بنده نیاید به دست، قُربِ خداوند
مگر که درک کُند دل، صَفای حضرتِ هادی
کسی که جانِ جهان بود، داد جانْ به غریبی
هِزار جانِ مُقدّس فدای حضرتِ هادی
#سیدمحمد_رستگار
#امام_هادی_النقی_ع_مدح
خوشا سَری که شود خاکِ پای حضرتِ هادی
خوشا دلی که پَرد در هوای حضرتِ هادی
به چشمِ بسته خدا را به روی باز ببیند
به دیده هر که نَهد خاکِ پای حضرتِ هادی
زِ قبر و برزخ و فردای محشرش نَبُود غم
کسی که زادِ رَهش شد وِلای حضرتِ هادی
به سیم و زَر نَکُند اِعتنا کسی که به عالَم
طَلب کُند نظرِ کیمیای حضرتِ هادی
به سعی بنده نیاید به دست، قُربِ خداوند
مگر که درک کُند دل، صَفای حضرتِ هادی
کسی که جانِ جهان بود، داد جانْ به غریبی
هِزار جانِ مُقدّس فدای حضرتِ هادی
#سیدمحمد_رستگار
#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_شهادت
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام
ابن الجواد، حضرت ابن الرضا سلام
ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی
ای آسمان علم خدا ایهاالنقی
خورشید از تشعشع نورت منوّر است
ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است
در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است
باغ کرامت تو همیشه بهاری است
گنجینههای علم الهیست در دلت
حظِّ حضور میبرم امشب ز محفلت
نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم
راهی به آسمان امامت نداشتیم
با نور تو درست شده اعتقادمان
دادی طریق عرضهی حاجات یادمان
فهماندهای به ما ادب و احترام را
طرز چگونه حرف زدن با امام را
فهماندهای که شأن رفیع امام چیست
ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست
لطفت اگر نبود، مقرب نمیشدیم
در محضر ائمه مودّب نمیشدیم
رکن خداشناسی و درهای رحمتید
فرزندهای نور و پسرهای رحمتید
هر کس که باطناً به خدا وصل میشود
با رحمت نگاه شما وصل میشود
ای سرو سربلند سحرهای سامرا
باز است بر گدای تو درهای سامرا
ما سائلیم و جای دگر سر نمیزنیم
جز خانهی شما درِ دیگر نمیزنیم
امشب میان عشق شما سیر میکنم
از چشم پاکتان طلب خیر میکنم
من را از آن دو چشم شریفت نگاه کن
یا هادی الائمه مرا سر به راه کن
آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد
آمادهی رسیدن ماه رجب نشد
باقیِّ عمر را نگرانم چه میشود
آماده نیستم؛ رمضانم چه میشود
امشب ولی به عشق هوایت رسیدهام
امشب به قصد گریه برایت رسیدهام
آقا شنیدهام که غمت بی شمار بود
دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود
گاهی تو را به بزم حرامی کشاندهاند
گاهی تو را میان خرابه نشاندهاند
جا دادهاند بین فقیران چرا تو را؟
بردند بین حلقهی شیران چرا تو را؟
آنان که بر امام ارادت نداشتند
قاتل برای کشتن تو میگماشتند
هر چند زهر غم، جگرت را کباب کرد
قلب مقدس پسرت را کباب کرد
سر را به روی پای حسن میگذاشتی
بهر خودت حنوط و کفن میگذاشتی
میسوخت پیکر تو ولی خانهات نسوخت
در بین شعله دامن دُردانهات نسوخت
در کربلای جدّ شما غم چکار کرد
طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد
امشب دلم شکسته و فریاد میزنم
با محتشم نشسته و فریاد میزنم
ای کشتهی فتاده به هامون حسین من
ای صید دست و پا زده در خون حسین من...
#مجتبی_شکریان
#امام_هادی_النقی_ع_شهادت
شکست بال و پرش آسمان تکان میخورد
ز درد، روی تنش رنگ ارغوان میخورد
میان بستر خود او ز درد میپیچید
گره به کار اهالی آسمان میخورد
برای زخم عمیقش دوا افاقه نکرد
ز بس که زخم زبان او از این و آن میخورد
تو را خدا دگر او را به کوچهها نکشید
خدا نکرده زمین گر در آن میان میخورد-
-جواب مادر او را چگونه میدادید
چه قدر خونِ جگر او ز دستتان میخورد
میان بستر خود تشنه روضه سر میداد
صدای گریه و آهش به گوش جان میخورد
چنان ز چوب و لب خشک و خیزران میخواند
که گوئیا به لبش چوب خیزران میخورد
شبیه جدِّ غریبش چنان به خاک افتاد
کأنَّ ضربه ز سر نیزهی سنان میخورد
#محسن_حنیفی
#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_مناجات
#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_شهادت
با شما عاقبت شیعه به عزّت ختم است
آخر و عاقبت ما به سیادت ختم است
از ازل چشم جهان سمت شما بوده و هست
مقصد عالم امکان به امامت ختم است
همه نورید، همه هادی اُمّت هستید
پس سرانجام بشر هم به هدایت ختم است
ما گرفتار گناهیم ولی اهل رجا
جادهی جامعهی ما به شفاعت ختم است
از گناهان کبیرهست دل جامعه پُر
کار این جامعه اما به زیارت ختم است
«مَن أتاکُم»، چه نجاتیست سر راه بَشَر!
با تو پایان حوائج به سعادت ختم است
چیست در حکمت «فَالرّاغبُ عَنکم مارق»؟!
راه، جز راه تو باشد به هلاکت ختم است
ولی آنکس که در این سِیر، «لَکُم لاحِق» شد
راه او - گرچه گنهکار - به جنّت ختم است
تو دعا کن که من از معصیت آزاد شوم
که دعای تو یقیناً به اجابت ختم است
* *
یا علیِ بنِ محمّد! چه غریبی! اصلاً
قسمت هرکه علی گشته به غربت ختم است
چه به شمشیر، چه مسموم، جهان میداند
که سرانجامِ امامت به شهادت ختم است
آه! شش گوشهنشین! مثل حسینی چقدر
جملهی من به همین ذکر مصیبت ختم است،
که حسین از نفس افتاد و حرم تنها ماند
روضهی زینب کبری به اسارت ختم است
#محسن_ناصحی
#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_شهادت
کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
بوی باران و بوی دلتنگی
باز بوی فراق آورده!
دستهای ستم شود کوتاه
که چنین از مدینه با اکراه
ماه را همدم غریبی و آه
سوی خاک عراق آورده
ماه کی پشت ابرها مانده؟
هر کجا بوده نور افشانده
بسکه دشمن شدهست درمانده
ماه را در مُحاق آورده
دید دیگر حریف نورش نیست
عاقبت زهر کینهاش را ریخت
خنجر از پشت میزند اینبار
خنجری که نفاق آورده
باز خاک عزا شده این خاک
آسمانها همه گریبانچاک
غم جانسوز و داغ جانکاهش
چه بر این نُه رواق آورده؟
یک دوشنبه مدینۀ غمها...
یک دوشنبه غروب سامرا...
هر دوشنبه که میرسد از راه
باز یک اتفاق آورده
گردش این زمانه دلها را
میبرد از دوشنبه تا جمعه
روزهایی که با خودش حسرت
با خودش اشتیاق آورده!
حاجت سامرا روا گردد
باز هم سُرَّ مَن رَأی گردد
میرسد آفتاب و میبینیم
صبحدم را به باغ آورده
#یوسف_رحیمی