eitaa logo
مثنوی معنوی
49 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 حکایت بخش ۱۵۴ - بعيادت رفتن كر بخانه همسايه و رنجيدن بيمار آن کری را گفت افزون مایه‌ای که ترا رنجور شد همسایه‌ای گفت با خود کر که با گوش گِران من چه دریابم ز گفت آن جوان خاصه رنجور و ضعیف آواز شد لیک باید رفت آنجا نیست بُد چون ببینم کان لبش جُنبان شود من قیاسی گیرم آن را از خِرد چون بگویم، چونی ای مِحنت‌ کشم؟ او بخواهد گفت نیکم یا خوشم من بگویم شکر، چه خوردی ابا او بگوید "شربتی" یا "ماش با" من بگویم صَحه نوشت کیست آن از طبیبان پیش تو؟ گوید فِلان من بگویم بس مبارک‌ پاست او چونک او آمد شود کارت نِکو پای او را آزمودستیم ما هر کجا شد می‌شود حاجت روا این جوابات قیاسی راست کرد پیش آن رنجور شد آن نیک‌مرد گفت چونی؟ گفت مُردم، گفت شُکر شد ازین رنجور پر آزار و نُکر کین چه شُکر است، این عدوی ما بُد است کر قیاسی کرد و، آن کژ آمدست بعد از آن گفتش چه خوردی؟ گفت زهر گفت نوشت باد! افزون گشت قهر بعد از آن گفت از طبیبان کیست او کاو همی‌ آید به چاره پیش تو؟ گفت عزرائیل می‌آید برو گفت پایش بس مبارک، شاد شو کر برون آمد بگفت او شادمان شُکر کَش کردم مراعات این زمان گفت رنجور این عَدوی جان ماست ما ندانستیم کاو کان جفاست خاطر رنجور جویان صد سَقط تا که پیغامش کند از هر نَمَط چون کسی که خورده باشد آش بَد می‌بشوراند دلش تا قی کند کظم غیظ اینست آن را قی مکن تا بیابی در جزا شیرین سُخن چون نبودش صبر، می‌پیچید او کین سگ زن‌روسپی حیز کو تا بریزم بر وی آنچه گفته بود کان زمان شیر ضمیرم خفته بود چون عیادت بهر دل‌آرامیست این عیادت نیست، دشمن کامیست تا ببیند دشمن خود را نزار تا بگیرد خاطر زشتش قرار بس کسان، کایشان عبادت‌ها کنند دل به رضوان و ثواب آن دهند خود حقیقت، معصیت باشد خفی بس کِدر، کان را تو پنداری صفی همچو آن کر، کو همی پنداشتست کو نکویی کرد و آن بر عکس جست او نشسته خوش که خدمت کرده‌ام حق همسایه بجا آورده‌ام بهر خود او آتشی افروخته‌ست در دلِ رنجور و، خود را سوخته‌ست فَاتَقوا النار الَتی اوقَدَتُم اِنَکُم فی المَعصیه اِزدَدَتُم گفت پیغامبر به یک صاحب‌ریا صَلِ اِنَک لَم تَصَلَ یا فَتی از برای چارهٔ این خوف‌ها آمد اندر هر نمازی اِهدِنا کین نمازم را میامیز ای خدا با نماز ضالین و اهل ریا از قیاسی که بکرد آن کر گزین صحبت ده‌ ساله باطل شد بدین خاصه، ای خواجه قیاس حس دون اندر آن وحیی که شد از حَد فزون گوش حس تو، به حرف ار در خور است؟ دان، که گوش غیب‌گیر تو، کر است https://eitaa.com/masnavei/51 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
‏ حکایت بعيادت رفتن كر بخانه همسايه و رنجيدن بيمار [كسى بشخص كرى گفت همسايه تو بيمار است.] [كر با خود گفت من با اين گوش كر از گفته آن رنجور چه خواهم فهميد.] [بخصوص اينكه او رنجور و صدايش ضعيف است ولى چاره نيست بايد بروم‏] [وقتى جنبش لبهاى او را ببينم بعقل خود گفته او را حدس مى‏زنم‏] [وقتى بگويم حالت چطور است البته خواهد گفت خوبم يا خوشم.] [من مى‏گويم شكر خدا را- غذا چه خوردى؟ او خواهد گفت شربت يا آش ماش.] [من مى‏گويم نوش جان طبيبت كى است؟ البته مى‏گويد فلان كس.] [من مى‏گويم قدمش مبارك است اكنون كه او آمده كارت خوب خواهد شد.] [ما تجربه كرده‏ايم پاى او سر هر مريض برسد حاجتش روا مى‏گردد.] [شخص كر اين جوابها را پيش خود بقياس درست كرد و عكس آن واقع شد.] [وقتى گفت حالت چطور است گفت آخ مردم كر گفت شكر خدا را و مريض از اين جواب آزرده شد.] [كه اين شكر چيست؟ اين دشمن من است يا قياسى پيش خود كرده و حدسش بغلط رفته.] [بعد شخص كر پرسيد چه خورده‏اى؟ جواب داد زهر مار گفت نوش جان از اين جواب كدورت و قهر مريض‏ بيشتر شد.] [بعد پرسيد كدام يك از اطبا براى معالجه پيش تو مى‏آيد.] [گفت عزرائيل گفت قدمش مبارك است خوشحال باش.] [وقتى كر از منزل بيمار بيرون آمد خوشحال بود كه از بيمار دل جويى كرده است!!] [ولى بيمار مى‏گفت اين دشمن جان من بوده و من نمى‏دانستم.] [بيمار در دل خود صد قسم فحش و ناسزا جور مى‏كرد كه براى كر پيغام كند] [بلى چون كسى آش بد خورده باشد دلش بهم مى‏خورد و شوريده مى‏شود كه تا بالاخره بايد قى كند.] [معنى كظم غيظ اين است كه آن را قى نكنى تا در عوض سخنان شيرين بشنوى.] [چون او صبر نداشت بخود مى‏پيچيد و مى‏گفت اين سگ ... حيز كجاست.] [تا آن چه گفته باو پس بدهم زيرا در آن وقت من رنجور بودم و شير غيرتم در خواب بوده جواب او را ندادم.] [عيادت براى تسكين آلام دل است اينكه عيادت نبود اين دشمنى و دشمن كامى بود.] [كه دشمن خود را زار و نزار ديده و دلش آرام بگيرد.] [بسا اشخاص كه سالها عبادت مى‏كنند و دل خوشند كه در عوض بهشت به آنها خواهند داد.] [در صورتى كه آن عبادت نيست و معصيت خفى است و چه بد است كه تو او را خوب تصور كنى.] [مثل آن كر كه گمان مى‏كرد خوبى كرده و حال آن كه كار او بد بوده.] [او خوش است كه خدمت كرده و حق همسايگى بجا آورده.] [در صورتى كه در دل بيمار براى خود آتش روشن كرده و خود را سوخته است.] [از آتشى كه افروخته ‏ايد بپرهيزيد كه در معصيت آن آتش را زياد كرده‏ايد.] اشاره به آيه شريفه واقعه در سوره بقره كه مى‏فرمايد: فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ‏ يعنى بپرهيزيد از آتشى كه هيزم آن از مردمان و از سنگها است و براى كفار مهيا شده‏ [حضرت رسول بيك نفر رياكار كه تازه از نماز فارغ شده بود فرمود برخيز نماز بخوان تو نماز نخواندى.] [براى چاره اين‏ گونه ترسها است كه در هر نماز بايد گفت‏ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ (بار الها ما را براه راست هدايت كن)] [و اين نماز مرا با نماز گم گشتگان و اهل ريا مياميز.] [بر اثر قياسى كه آن كر نمود دوستى ده ساله همسايه از ميان رفت.] [خواجه گمان دارد كه مشغول طاعت و عبادت است غافل است كه با جان كندن مشغول معصيت است.] [ () قياس گمراه كننده است مخصوصاً وقتى حس پست تو در وحى و مطالب عاليه بقياس متوسل شود.] [گوش حس تو اگر چه در خور حرف است و سخنان مردم را مى‏شنود ولى آن گوش كه مطالب عاليه غيبى را بشنود كر است و نخواهد شنيد] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei