eitaa logo
مثنوی معنوی
49 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتن امير المؤمنين على عليه السلام با قرين خود كه چون خدو انداختى در روى من نفس من جنبيد و اخلاص عمل نماند، مانع كشتن تو آن شد
[خلوص نيت‏] گفت امير المؤمنين با آن جوان‏ كه به هنگام نبرد اى پهلوان‏ چون خدو انداختى در روى من‏ نفس جنبيد و تبه شد خوى من‏ نيم بهر حق شد و نيمى هوا شركت اندر كار حق نبود روا تو نگاريده‏ى كف مولاستى‏ آن حقى كرده‏ى من نيستى‏ نقش حق را هم به امر حق شكن‏ بر زجاجه‏ى دوست سنگ دوست زن‏ گبر اين بشنيد و نورى شد پديد در دل او تا كه زنارى بريد گفت من تخم جفا مى‏كاشتم‏ من ترا نوعى دگر پنداشتم‏ تو ترازوى احد خو بوده‏اى‏ بل زبانه‏ى هر ترازو بوده‏اى‏ تو تبار و اصل و خويشم بوده‏اى‏ تو فروغ شمع كيشم بوده‏اى‏ من غلام آن چراغ چشم جو كه چراغت روشنى پذرفت از او من غلام موج آن درياى نور كه چنين گوهر بر آرد در ظهور عرضه كن بر من شهادت را كه من‏ مر ترا ديدم سرافراز زمن‏ قرب پنجه كس ز خويش و قوم او عاشقانه سوى دين كردند رو او به تيغ حلم چندين حلق را وا خريد از تيغ و چندين خلق را تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر بل ز صد لشكر ظفر انگيزتر
[رابطه ميان نوع لقمه و درون آدمى‏] اى دريغا لقمه ‏اى دو خورده شد جوشش فكرت از آن افسرده شد
[تمثيل براى بيت پيشين‏] گندمى خورشيد آدم را كسوف‏ چون ذنب شعشاع بدرى را خسوف‏
[ادراكات عرفانى بوسيله نفسانيات تيره شود] اينت لطف دل كه از يك مشت گل‏ ماه او چون مى‏شود پروين گسل‏ نان چو معنى بود خوردش سود بود چون كه صورت گشت انگيزد جحود همچو خار سبز كاشتر مى‏خورد ز ان خورش صد نفع و لذت مى‏برد چون كه آن سبزيش رفت و خشك گشت‏ چون همان را مى‏خورد اشتر ز دشت‏ مى‏دراند كام و لنجش اى دريغ‏ كان چنان ورد مربى گشت تيغ‏ نان چو معنى بود بود آن خار سبز چون كه صورت شد كنون خشك است و گبز تو بد آن عادت كه او را پيش از اين‏ خورده بودى اى وجود نازنين‏ بر همان بو مى‏خورى اين خشك را بعد از آن كاميخت معنى با ثرى‏ گشت خاك آميز و خشك و گوشت بر ز آن گياه اكنون بپرهيز اى شتر سخت خاك آلود مى‏آيد سخن‏ آب تيره شد سر چه بند كن‏ تا خدايش باز صاف و خوش كند او كه تيره كرد هم صافش كند صبر آرد آرزو را نه شتاب‏ صبر كن و الله اعلم بالصواب‏
8 گفتن امير المؤمنين عليه السلام با قرين خود كه چون خدو انداختى بر روى من نفس من جنبيد و اخلاص عمل نماند مانع كشتن تو آن شد [( 3976) حضرت امير ع فرمود كه اى پهلوان در موقع جنگ.] [( 3977) چون تف بروى من انداختى نفس من تحريك شده و خوى من تبه گرديد]. [( 3978) پس كشتن تو نيمى براى حق و نيمى براى هوا مى‏شد در كار حق شريك روا نبود.] [( 3979) نقش تو را دست مولى رسم كرده و تو متعلق بخدا بوده و مال من نيستى.] [( 3980) نقش حق را فقط بايد بامر حق شكست و بر شيشه دوست جز سنگ دوست نبايد زد.] [( 3981) آن شخص اين سخن را شنيده نورى در دل او تابيدن گرفت و زنار كفرش دريده شد.] [( 3982) عرض كرد من بد خيال مى‏كردم و تو را طور ديگر گمان مى‏بردم.] [( 3983) تو ترازوى حق بوده‏اى.] [( 3984) تو بيگانه نبوده اصل و تبار و خويش من بوده و فروغ شمع كيش و آئين من بوده‏اى.] [( 3985) من غلام شمع آن چراغى هستم كه چراغ تو از آن روشن شده.] [( 3986) من بنده آن درياى نورم كه امواجش چنين گوهرى ظاهر نموده.] [( 3987) شهادت را بر من عرضه كن كه من تو را بهترين خلق زمانه ديده‏ام‏] [( 3988) بالاخره پنجاه نفر از خويشان و بستگان آن شخص با كمال اشتياق بدين اسلام گرويدند.] [( 3989) على عليه السلام با شمشير حلم آن پنجاه نفر را از شمشير معاف نمود.] [( 3990) بلى شمشير حلم از شمشير آهن تيزتر و برنده‏تر است بلكه بهتر از صد لشكر بر دشمنان غالب مى‏گردد.] علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
1 بخش ۱ - سر آغاز بخش ۲ - هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد خلیفه دوم بخش ۳ - دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام بخش ۵ - اندرز کردن عارف خادم را در تیمار داشت بهیمه و لا حول خادم بخش ۶ - حکایت مشورت کردن خدای تعالی در ایجاد خلق بخش ۷ - بسته شدن تقریر معنی حکایت به سبب میل مستمع به استماع ظاهر صورت حکایت بخش ۸ - التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن بخش ۹ - گمان بردن کاروانیان که بهیمهٔ صوفی رنجورست بخش ۱۰ - یافتن شاه باز را به خانهٔ کمپیر زن بخش ۱۱ - حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه جهت غریمان به الهام حق تعالی بخش ۱۲ - ترسانیدن شخصی زاهدی را کی کم گری تا کور نشوی بخش ۱۳ - تمامی قصهٔ زنده شدن استخوانها به دعای عیسی علیه السلام خواند عیسی نام حق بر استخوان بخش ۱۴ - خاریدن روستایی در تاریکی شیر را به ظن آنک گاو اوست بخش ۱۵ - فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع بخش ۱۶ - تعریف کردن منادیان قاضی مفلس را گرد شهر بخش ۱۷ - شکایت کردن اهل زندان پیش وکیل قاضی از دست آن مفلس بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس بخش ۱۹ - مثل بخش ۲۰ - ملامت‌کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت
2 بخش ۲۱ - امتحان پادشاه به آن دو غلام کی نو خریده بود بخش ۲۲ - به راه کردن شاه یکی را از آن دو غلام و ازین دیگر پرسیدن بخش ۲۳ - قسم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن خود بخش ۲۴ - حسد کردن حشم بر غلام خاص بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را که این خاربن را که نشانده‌ ای بر سر راه بر کن بخش ۲۷ - آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه بخش ۲۸ - فهم کردن مریدان کی ذاالنون دیوانه نشد قاصد کرده است بخش ۲۹ - رجوع به حکایت ذاالنون بخش ۳۰ - امتحان کردن خواجهٔ لقمان زیرکی لقمان را بخش ۳۱ - ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان پیش امتحان کنندگان بخش ۳۲ - تتمهٔ حسد آن حشم بر آن غلام خاص بخش ۳۳ - عکس تعظیم پیغام سلیمان در دل بلقیس از صورت حقیر هدهد
3