گفتن امير المؤمنين على عليه السلام با قرين خود كه چون خدو انداختى در روى من نفس من جنبيد و اخلاص عمل نماند، مانع كشتن تو آن شد
[خلوص نيت]
گفت امير المؤمنين با آن جوان كه به هنگام نبرد اى پهلوان
چون خدو انداختى در روى من نفس جنبيد و تبه شد خوى من
نيم بهر حق شد و نيمى هوا شركت اندر كار حق نبود روا
تو نگاريدهى كف مولاستى آن حقى كردهى من نيستى
نقش حق را هم به امر حق شكن بر زجاجهى دوست سنگ دوست زن
گبر اين بشنيد و نورى شد پديد در دل او تا كه زنارى بريد
گفت من تخم جفا مىكاشتم من ترا نوعى دگر پنداشتم
تو ترازوى احد خو بودهاى بل زبانهى هر ترازو بودهاى
تو تبار و اصل و خويشم بودهاى تو فروغ شمع كيشم بودهاى
من غلام آن چراغ چشم جو كه چراغت روشنى پذرفت از او
من غلام موج آن درياى نور كه چنين گوهر بر آرد در ظهور
عرضه كن بر من شهادت را كه من مر ترا ديدم سرافراز زمن
قرب پنجه كس ز خويش و قوم او عاشقانه سوى دين كردند رو
او به تيغ حلم چندين حلق را وا خريد از تيغ و چندين خلق را
تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر بل ز صد لشكر ظفر انگيزتر
[رابطه ميان نوع لقمه و درون آدمى]
اى دريغا لقمه اى دو خورده شد جوشش فكرت از آن افسرده شد
[ادراكات عرفانى بوسيله نفسانيات تيره شود]
اينت لطف دل كه از يك مشت گل ماه او چون مىشود پروين گسل
نان چو معنى بود خوردش سود بود چون كه صورت گشت انگيزد جحود
همچو خار سبز كاشتر مىخورد ز ان خورش صد نفع و لذت مىبرد
چون كه آن سبزيش رفت و خشك گشت چون همان را مىخورد اشتر ز دشت
مىدراند كام و لنجش اى دريغ كان چنان ورد مربى گشت تيغ
نان چو معنى بود بود آن خار سبز چون كه صورت شد كنون خشك است و گبز
تو بد آن عادت كه او را پيش از اين خورده بودى اى وجود نازنين
بر همان بو مىخورى اين خشك را بعد از آن كاميخت معنى با ثرى
گشت خاك آميز و خشك و گوشت بر ز آن گياه اكنون بپرهيز اى شتر
سخت خاك آلود مىآيد سخن آب تيره شد سر چه بند كن
تا خدايش باز صاف و خوش كند او كه تيره كرد هم صافش كند
صبر آرد آرزو را نه شتاب صبر كن و الله اعلم بالصواب
#حکایت_آب_دهان_انداختن_دشمن_روی_علی 8
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_172
گفتن امير المؤمنين عليه السلام با قرين خود كه چون خدو انداختى بر روى من نفس من جنبيد و اخلاص عمل نماند مانع كشتن تو آن شد
[( 3976) حضرت امير ع فرمود كه اى پهلوان در موقع جنگ.] [( 3977) چون تف بروى من انداختى نفس من تحريك شده و خوى من تبه گرديد].
[( 3978) پس كشتن تو نيمى براى حق و نيمى براى هوا مىشد در كار حق شريك روا نبود.] [( 3979) نقش تو را دست مولى رسم كرده و تو متعلق بخدا بوده و مال من نيستى.] [( 3980) نقش حق را فقط بايد بامر حق شكست و بر شيشه دوست جز سنگ دوست نبايد زد.] [( 3981) آن شخص اين سخن را شنيده نورى در دل او تابيدن گرفت و زنار كفرش دريده شد.] [( 3982) عرض كرد من بد خيال مىكردم و تو را طور ديگر گمان مىبردم.] [( 3983) تو ترازوى حق بودهاى.] [( 3984) تو بيگانه نبوده اصل و تبار و خويش من بوده و فروغ شمع كيش و آئين من بودهاى.] [( 3985) من غلام شمع آن چراغى هستم كه چراغ تو از آن روشن شده.] [( 3986) من بنده آن درياى نورم كه امواجش چنين گوهرى ظاهر نموده.] [( 3987) شهادت را بر من عرضه كن كه من تو را بهترين خلق زمانه ديدهام] [( 3988) بالاخره پنجاه نفر از خويشان و بستگان آن شخص با كمال اشتياق بدين اسلام گرويدند.] [( 3989) على عليه السلام با شمشير حلم آن پنجاه نفر را از شمشير معاف نمود.] [( 3990) بلى شمشير حلم از شمشير آهن تيزتر و برندهتر است بلكه بهتر از صد لشكر بر دشمنان غالب مىگردد.]
#امام_على علیه السلام
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#دفتر_دوم
#فهرست_دفتر_دوم 1
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_1
بخش ۱ - سر آغاز
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_2
بخش ۲ - هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد خلیفه دوم
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_3
بخش ۳ - دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_4
بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_5
بخش ۵ - اندرز کردن عارف خادم را در تیمار داشت بهیمه و لا حول خادم
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_6
بخش ۶ - حکایت مشورت کردن خدای تعالی در ایجاد خلق
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_7
بخش ۷ - بسته شدن تقریر معنی حکایت به سبب میل مستمع به استماع ظاهر صورت حکایت
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_8
بخش ۸ - التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش ۹ - گمان بردن کاروانیان که بهیمهٔ صوفی رنجورست
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_10
بخش ۱۰ - یافتن شاه باز را به خانهٔ کمپیر زن
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11
بخش ۱۱ - حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه جهت غریمان به الهام حق تعالی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_12
بخش ۱۲ - ترسانیدن شخصی زاهدی را کی کم گری تا کور نشوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_13
بخش ۱۳ - تمامی قصهٔ زنده شدن استخوانها به دعای عیسی علیه السلام
خواند عیسی نام حق بر استخوان
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_14
بخش ۱۴ - خاریدن روستایی در تاریکی شیر را به ظن آنک گاو اوست
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15
بخش ۱۵ - فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_16
بخش ۱۶ - تعریف کردن منادیان قاضی مفلس را گرد شهر
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_17
بخش ۱۷ - شکایت کردن اهل زندان پیش وکیل قاضی از دست آن مفلس
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_18
بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_19
بخش ۱۹ - مثل
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_20
بخش ۲۰ - ملامتکردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت
#دفتر_دوم
#فهرست_دفتر_دوم 2
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_21
بخش ۲۱ - امتحان پادشاه به آن دو غلام کی نو خریده بود
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_22
بخش ۲۲ - به راه کردن شاه یکی را از آن دو غلام و ازین دیگر پرسیدن
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
بخش ۲۳ - قسم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن خود
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_24
بخش ۲۴ - حسد کردن حشم بر غلام خاص
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_25
بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_26
بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را که این خاربن را که نشانده ای بر سر راه بر کن
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_27
بخش ۲۷ - آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_28
بخش ۲۸ - فهم کردن مریدان کی ذاالنون دیوانه نشد قاصد کرده است
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_29
بخش ۲۹ - رجوع به حکایت ذاالنون
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_30
بخش ۳۰ - امتحان کردن خواجهٔ لقمان زیرکی لقمان را
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_31
بخش ۳۱ - ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان پیش امتحان کنندگان
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_32
بخش ۳۲ - تتمهٔ حسد آن حشم بر آن غلام خاص
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_33
بخش ۳۳ - عکس تعظیم پیغام سلیمان در دل بلقیس از صورت حقیر هدهد
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_34
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_35
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_36
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_37
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_38
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_39
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_40
#دفتر_دوم
#فهرست_دفتر_دوم 3
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_41
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_42
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_43
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_44
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_45
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_46
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_47
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_48
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_49
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_50
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_51
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_52
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_53
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_54
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_55
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_56
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_57
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_58
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_59
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_60
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_61
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_62
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_63
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_64
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_65
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_66
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_67
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_68
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_69
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_70
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_71
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_72
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_73
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_74
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_75
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_76
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_77
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_78
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_79
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_80
#دفتر_دوم
#فهرست_دفتر_دوم 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_81
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_82
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_83
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_84
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_85
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_86
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_87
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_88
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_89
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_90
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_91
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_92
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_93
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_94
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_95
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_96
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_97
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_98
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_99
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_100
#دفتر_دوم
#فهرست_دفتر_دوم 5
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_101
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_102
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_103
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_104
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_105
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_106
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_107
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_108
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_109
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_110
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_111
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_112
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_113
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_114
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_115