eitaa logo
مجردان انقلابی
14.1هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💗💗💗💗💗💗 🔴 معیارهای متناسب با روحیّه‌های اشتباه، تا حدّ ممکن ✅ بعضی از معیارها، متناسب با اشتباه ما، شکل می‌گیرند. تا حدّ امکان باید آن روحیّه‌ها را اصلاح کرد تا در پی آن، معیارهای اشتباه در همسر هم حذف شود. 💬داستان واره 🔸می‌گوید:# پسری شهرستانی به خواستگاری‌ام آمده. 🔹می‌گویم: خیر است، إن شاء الله. 🔸می‌گوید: به هم می‌خورد. 🔹می‌گویم: خدا کند که هر چه است، پیش بیاید. 🔸می‌گوید: فقط یک. 🔹می‌گویم: بگو. 🔸می‌گوید: در شهرستان خودشان زندگی کند. 🔹می‌گویم: به سلامت! این‌که نشد. 🔸می‌گوید: روحیّه‌ای دارم. 🔹می‌گویم: بازتابش؟ 🔸می‌گوید: هر روز باید را ببینم. 🔹می‌گویم: خب، اشتباه است. باید کنی. 🔸می‌گوید: نمی‌توانم. 🔹می‌گویم: وقتی با انس گرفتی و او هم به تو محبّت کرد، دوری‌ات دو چندان می‌شود. 🔸می‌گوید: خودم را می‌شناسم. به مادر، بیش از این حرف‌هاست. 🔹می‌گویم: پس خوب بده. اوّلاً، این را بدان که این روحیّه، نه فقط در این جا، در هر جایی که باشی، برایت مشکل‌ساز است. 🔸می‌گوید: می‌دانم. 🔹می‌گویم: ثانیاً، با به خدا و توسّل به اهل بیت علیهم السلام و مشاوره با فن، تلاش کن این روحیّه را از بین ببری. 🔸می‌گوید: اگر نشد؟ 🔹می‌گویم: لطف کن، چیز را فراموش کن و به خواستگارت جواب منفی بده. 🔸می‌گوید: آخر... 🔹می‌گویم: مگر این‌که خواستگارت، به قدری تو را باشد که بخواهد با این روحیۀ اشتباه تو، کنار بیاید و این کار را هم داشته باشد. 📚 نیمه دیگرم، کتاب اول، ص۵۱ 💗💗💗💗💗💗 @mojaradan
✿ داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری 👌 هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور پوشیدنه؟ دارن بعضی ها ! زن محجبه، روی صندلی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: ◇ من سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش می شوم، بخاطر خانه و خانواده ی تو. ◇ من هم تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و اینها رو وظیفه خودم میدونم. ❗️ چند لحظه کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی و لباسهای بدن نما و صد جور ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو باشم یا شما از من؟ ❗️ زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. @mojaradan
✨﷽✨ 🔖 جوانی به گفت وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی# نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که با هم زندگی کردیم، دریافتم که زن‌ها از همسرم . حکیم گفت: آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها و ناگوارتر چیست؟ جوان گفت: آری. حکیم گفت: اگر تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند. جوان با تعجب پرسید: چرا چنین سخنی می‌گویی؟حکیم گفت: چون در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان طمع‌کار و چشمانی گستاخ داشته باشد و از خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟ جوان گفت: آری... 🔐 حکیم گفت: چشمانت باش! ❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣ ♥️ @mojaradan •┈••✾🍃💞🍃✾••┈•
داستان مرتاض هندی و امام زمان عج! . استاد ما ‌‌ ‌‌ الاسلام تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر کشمیری بودیم این داستان رو زبان خود ایشون شنیدیم آیت الله کشمیری می‌فرمود در یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که زنده‌س یا مرده و کجا دفنه. چند نفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و هندی رو بلد بود این مرتاض این توانایی رو داشت که منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم هم مثلا فاطمه. ولی این شخص میفهمید و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا خاک هست یا زیر خاک آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش امام زمان(عج) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید بگیم نه حضرت زهرا(س) به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس. دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه ، رنگ و روش عوض شد و یکم جا خورد و کمی عقب رفت گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟ اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری کرد به گریه کردن به مرتاض گفتیم این زمان ماست. گفت هرجای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه اللهم عجل لولیک الفرج @mojaradan
*از بادمجان تا ازدواج💍* ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب🌸 *شیخ طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه مشهور است.* علت نامگذاری آن به مسجد بدین سبب هست که آنجا قبلا منکرات بوده ولی یکی از مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد بود. دو روز بر او گذشته بود که نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و مالی برای خرید غذا هم نداشت. سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به حیاط پرید. فورا خودش را به رساند سر دیگ را برداشت دید در آن های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، گازی از آن گرفت تا می خواست آن را عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : بر خدا. من طالب# علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش کشید و پشیمان شد و کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود بازگشت وارد مسجد شد و در درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست استاد چه می گوید وقتی استاد از فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک# زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را او نیافت. صدایش زد و گفت : تو هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من# پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش کرد. وقتی وارد منزلش شد از چهره اش برداشت. جوان از و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که شده بود زن از او پرسید : چیزی# میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : *این امانت داری و تقوای توست.* *از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.* *کسی که بخاطر خدا چیزی را کند و تقوا پیشه نماید* *خداوند تعالی در مقابل بهتری به او میکند.* *توبه تولدی دوباره* @mojaradan
چه شكليه؟! سوألى كه براى اكثر ، مسلمان و غير مسلمان ، كوچك و بزرگ حتما پيش آمده، اینه كه خدا از كجا آمده ، حالا كجاست ؟ از چى شده و قبل از خدا چى بوده؟!! اگر شما هم دوست داريد جواب اين سؤالها را بگيريد بايد بدانيد و درك و فهم ما قادر نيست به آن مرحله برسه ولى امام على (ع) در مقابل سؤال راجع به خداوند به زيبايي جواب دادند وهم ضعف و عدم درك ما از وجود خداوند را شرح دادند . 👌 🌺 سؤال كفار از امام على(ع) در چه و تاريخى خدايت به وجود امد ؟ امام فرمود ؛ خداوند وجود داشته قبل از بوجود آمدن و تاريخ و هرچيزى كه وجود داشته . كفار گفتند: طور ميشود؟ ! هرچيزى كه به آمده يا قبلش چيزى بوده كه از او به وجود آمده ويا تبديل شده!! امام على (ع) فرمود : قبل از ٣ چه عددى است ؟ گفتند؛ ٢ امام پرسيد از عدد ٢ چه عدديست ؟ گفتند؛ ١ امام پرسيد و قبل از عدد ١ ؟ گفتند؛ هيچ امام فرمود عدد يك كه بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد ولی ازخداوند كه خود احد و واحد حقيقى است نميشود چيزى نباشد ؟؟ كفار گفتند كجاست وكدام جهت قرار گرفته؟!! امام فرمود همه حضور دارد وبر همه مشرف است . گفتند چطور ممكن است كه همه جا باشى و همه اشراف داشته باشى؟! امام فرمود : اگر شما در تاريك خوابيده باشيد صبح كه بيدار شويد روشنايي را از كدام و كجا مي بینيد ؟ كفار گفتند جا و از همه طرف امام فرمود پس چگونه خدايى كه خود نور سماوات است نميشود همه جا باشد؟؟ كفار گفتند : پس خدا از نور است اما نور از خورشيد است خدايت از چيست !؟ ميشود از چيزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى !؟ امام فرمود خداوند خودش خالق خورشيد و نور است ايا شما قدرت طوفان و باد را نديده أيد؟ باد از چيست كه نه ديده ميشود نه از چيزى است،در حالى كه قدرتمند است؟ خداوند خود باد است. گفتند :خدايت را برايمان توصيف چه درست شده ؟ آيا مثل سخت است ؟ يا مثل آب روان ؟ ويا از گاز است و# مثل دود و بخار است !؟ امام فرمود : آيا تا به حال مريضى در حال مرگ بوده ايد و با او حرف زده ايد ؟ گفتند : آرى بوده ايم وحرف زده ايم . امام فرمود : آيا بعداز هم با او حرف زديد ؟ گفتند نه چطور بزنيم در حالى كه او مرده ؟! امام فرمود : فرق مردن و زنده بودن چه بود كه قادر به تكلم وحركت نبود؟؟ گفتند :، روح از بدنش خارج شد. امام فرمود شما آنجا بوديد و ميگوييد كه روح از خارج شد و مُرد. حال آن روح را كه جلو شما خارج شده برايم توصيف كنيد از چه جنس و چگونه بود !؟ همه كردند . امام على (ع) فرمود: شما توصيف روحى كه جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بيرون آمده را نداريد؛ قادر به درك ذات أقدس احديت و خداى روح هستيد؟ @mojaradan ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📌اعتمادی که نیست (عدم اعتماد به دختران) ❓من# می‌خواهم ازدواج کنم؛ امّا نمی‌توانم به هیچ اعتماد کنم و دختر مورد علاقه‌ام هم پیدا نمی‌شود. 🔰 دلایل و ابعاد# بی‌اعتمادی ✅بی‌اعتمادی می‌تواند در دو بُعد باشد. یا این است که به او از نظر اخلاقی اعتماد ندارید ــ یعنی نمی‌دانید تا به حال از عفاف خویش مراقبت کرده یا نه ــ و یا این‌که به قرار و مدارهایی که در خواستگاری گذاشته می‌شود و دخترها هم می‌پذیرند، ندارید. ⚠️دلیل بی‌اعتمادی هم ممکن است شما از مواردی باشد که در آن، دختران در بُعدی که سخنش رفت، نمرۀ قبولی نگرفته‌اند. شاید هم حالت است که ممکن است در شما وجود داشته باشد. 1⃣ در بعد عفاف 📛این‌که برخی از از حریم عفاف خویش محافظت نمی‌کنند، دلیل نمی‌شود که دختران این گونه هستند. البتّه مقصود ما این نیست که شما لوحی کنید و در انتخاب خویش دقّت به خرج ندهید؛ بلکه می‌خواهیم بگوییم با روی دست گذاشتن، اعتمادی کسب نمی‌شود. ✔️در ضمن، اگر بپذیرید که عدم رعایت عفاف از برخی از دختران را نمی‌توان به دیگران سرایت داد، آن وقت به راهکاری برای شناخت دختر مورد نظر خود در این مسئله خواهید رفت. 💯 یکی از راهکارها برای شناخت صفات مختلف و از جمله صفت ، تحقیق همه‌جانبه است. ✳️ از افراد مختلفی که به صورت طبیعی، است دست به یکی کرده باشند تا حقیقت را از شما مخفی نگاه دارند؛ مانند دوست، همسایه، همکار، معلّم و استاد، هم‌اتاق، رئیس، فامیل و ... . ⬅️ ادامه دارد ..... 📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص۱۳۵ @mojaradan
💔دخالت های والدین در فرزندانشان یکی از علل اصلی طلاق در چند سال اخیر شده است. 👈🏻 یکی از دلایل چنین اتفاقاتی خود ن هستند.به این صورت که آنها تمامی اتفاقات زندگی خود را برای دیگران و به والدینشان تعریف می کنند. 👈🏻این کار این نتیجه را دارد که شما به دیگران این ا را می دهید که در زندگیتان دخالت کنند یعنی شما چهارچوب و ای برای روابط خود با دیگران تعریف نکرده اید و استقلال را از محیط خانه خود گرفته اید. 🚫اولا نباید همه چیز را به کس گفت... 🚫ثانیا نباید کلا با والدین خود ارتباط کنید ... 👈🏻رابطه شما باید با دیگران مشخص و معین و دارای باشد .این چهارچوب را قبل از ازدواج باید با در میان می گذاشتید اما الان هم دیر نشده است. @mojaradan
برای گرفتن قطعی عجله نکنید پس از این که وارد منزل طرف مقابل تان شدید و های مقدماتی انجام شد. یکی از بزرگ خانواده تان که خوش صحبت تر است و به اصطلاح می تواند یخ این گونه را با شیرین سخنی آب کند، باید صحبت را شروع کند. معمولا در خواستگاری، خانواده عروس بلافاصله جواب مثبت نمی دهند و قطعی را به روزهای بعد و جلسات بعد موکول می کنند. در این صورت نباید گونه پافشاری برای گرفتن زود هنگام جواب داشته باشید. بنابراین حتی اگر دختر خانم را از نظر پسندیده اید، برای شنیدن جواب مثبت اولیه 3-2 روز صبر کنید از های بیجا در خواستگاری بپرهیزید در این گونه مجالس، باید از شوخی های بیجا و گفتن هایی که به عده ای برمی خورد و بین ما بیشتر جوک دارد خودداری کرد. @mojaradan
❣ حرفِ دل را باید با گفت این روزها را جُز "تو" محرم راز می‌دانند ای تویی که با گره گشایی میکنی @mojaradan ♡•°•࿐
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک جامعه اینقدر عالی توصیف می‌شه حتما کلیپ را ببینید و نشرش بدید متاسفانه کم کار کردیم برای معرفی دقیق ایشون به مردم _کلیپ _ببیند ╭─┅═🖤•🕊═┅─╮ @mojaradan ╰─┅═🖤•🕊═┅─╯
سلام خداقوت بده ان شاءالله مجردان انقلابی از کانال هایی هست که خیلی به دل میشینه مطالب ومحتواش ان شاءالله برکاتش رو در زندگی ببینید من خیلی وقته رمان نمیخوندم رمان های این کانال هم همیجور رد میکردم یه بار ا تفاقی به چشمم خورد یه جوان ی به اسم سجاد که قراربود بره سوریه واتفاقاتی که براشون افتاد چند پارتش رو خوندم که اعضا کانال مثل این که اعتراض کردن راجع به این رمان دیگه ندیدم ادامه اش رو خیلی کنجکاو بودم ببینم آخر ماجرا چی میشه گذشت تا رسید به این رمان محمد وفاطمه از جایی که محمد بیمارستان وفاطمه ومادرش میرن عیادتش رو خوندم خیلی رمان زیبایی ان شاءالله تو واقعیت هم همین جور باشه یه دختری که در بهترین امکانات داره زندگی میکنه اما یادشهدا حال وهوای معنوی که دارن باعث میشه ازهمه خوشی هاش میگذره وداره تمام تلاشش رو میکنه که عقایدش رو تغییربده خودش تغییر کنه اونم مثبت وجود مصطفی اون لحظه بدترین اتفاق ممکن بود دارم لحظه شماری میکنم برای قسمت های جدید این رمان پراز حس وحال معنوی شاید این معنویت میکشونه من رو به خوندن ادامه ماجرا ❤️ عذرخاهم مزاحم میشم فقط یه سوال داشتم این کلیپ های سوالات خاستگاری از دکتر مسلم داوودی نژاد رو که میزارید خیلی خوبه واقعا ازتون ممنونم فقط خاستم بپرسم کلاس های آنلاینشون کجا برگزار میشه؟!.. ❤️ سلام وقتتون بخیر مطالب کانالتون و رمان هاتون خیلی خوب و جذابن کاش همچین موردهایی(پسر مذهبی و .... )واسه ازدواج هم پیدا بشه متاسفانه تا حالا تو واقعیت ندیدم. واسه ما مجردها هم دعا کنید ❤️ سلام خواستم بابت پستهای تشکر کنم خیییلی خوبن اینطوری بهتر مطالب تو ذهن آدم میمونه😊 سلام سلام به دوستان خوبم ممنونم از همه شما خوبان عالم که با ارسال پیامهای محبت انگیزتون ما را شارژ میکنید و غم و غصه از دلهام میرباید به جاش شکوفه های شادی و شادابی و نیرو و توان در وجودم میرویانید ❤️ الهی به حق امام حسین و علی اکبرش یاران وفادارش هر آرزوی دارید و حاجتی دارید برآورده به خیر بشه . جواب پاسخ بزرگوار دوم من هیچ اطلاعی از کلاسهای آقای داود نژاد ندارم .شرمنده این بزرگوار شدم الهی به زودی زود خبر ازدواج موفقتون به ما بدن و خوشبخت دو عالم باشن ,_شما_خوبان_به_خدا_,,,میسپارم .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´