eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
ـــــــــــــــــ🔹🔶💐🔶🔹ــــــــــــــــــ ــــــ بِسمِ رَبِّ الشُّهَدا وَالصِدّیقین ــــــ ۱۳۶۶/۲/۲۲ 🔶 فرزند ، متولد ۱۳۴۴ و اصالتاً . در سال ۶۶ عملیات کربلای ۸ در شلمچه به رسید.🕊🕊🕊 🔶در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار خانواده نیز برعهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.😊 🔶او در خیابان ایران میدان و در محله‌ای زندگی می‌کرد. 🔶مسجد حاج‌آقا ضیاء‌آبادی"علی‌بن موسی‌الرضا" مأمن همیشگی‌اش بود. 🔶 وی دائماً به منطقه می‌رفت.💥 🔶 او آر.پی.جی‌زن‌های گردان عمار در لشگر ۲۷ (ص) بود. 🔶 مزار این بزرگوار که در سلام الله علیها در قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲ قرار دارد، بوی شمیم گل یاس و عطر به مشام می رسد🌸💐🌸 که این مسئله او را شهره کرده است. 🔶درباره علت این موضوع تا بحال صحبتهای فراوانی شده و نقل قولهای زیادی شنیده شده است، اما فقط به این نکته از قول اشاره می کنیم: 🔶بوی مزار هیچ علتی جز و و رابطه که او با $خدا و داشته است، ندارد و هیچ کس هم چیزی از این رابطه نمی داند، هر کس هم موردی نقل کرده، جز شایعه چیزی بیش نیست.🚫 علتش را فقط می داند و بس! ✅ برگرفته از و کتاب پلارک 🔹 🔶آخرین مسئولیت ، دسته بود. 🔶در والفجر ۸ از ناحیه و مجروح شد، اما کمتر کسی می دانست که او مجروح شده است. 🔶 اگر کسی درباره حضورش در از او سوال می کرد، طفره می رفت و چیزی نمی گفت.😊 🔶 یک دفعه در خواستیم از یک رودخانه رد شویم. 🔶 زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. رو به بقیه کرد و گفت: اگر یکنفر مریض بشه، بهتر از اینه که همه مریض بشن. 🔶یکی یکی بچه ها را به دوش کشیید و به طرف دیگر رودخانه برد.💦 🔶 آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود. 🔹برگرفته از کتاب پلارک 🌹 و باد. ─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─ "" اللَّهمَّ صلی الله محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ـــــــــــــ✼💐✼ـــــــــــــ ــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ـــ ۱۳۶۳/۲/۲۳ ۱۳۹۴/۸/۱۶ 🔶 عزیزم در تاریخ ۱۳۶۳/۲/۲۳ در محله تختی نازی آباد واقع درتهران دیده به جهان گشود دوران کودکی عزیز در کنار پدر و مادر گرانقدرش و برادران عزیزش سپری میشد و در دامان مادر نهضت و مکتب را می آموخت. 🔶از همان دوران طفولیت باهیئت و مسجد آشنا شد و همراه پدر در این مجالس شرکت می جست در همین دوران بود که یکی از برادران عزیزش به مقام# شهادت رسید عزیز فرزند دوم خانواده در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۲۳ روز تشکیل کمیته انقلاب اسلامی به دست گروهک های در میدان رسالت به همراه سه تن از دوستانش ترور شدن و شربت را نوشیدن. 🔶بعد از عزیز خانواده تصمیم به تغییر مکان گرفتن در شهرک ویلاشهر ساکن شدن. 🔶 عزیزم خصوصیات اخلاقی منحصر به فردی داشتن از همان دوران نوجوانی بسیار و بودن علاقه خاصی به مسائل و داشت و همیشه در این میسر قدم برمیداشت در مدرسه و مسجد بودن و با صوت زیبای خود دل هر کس را به لرزه وامیداشت. 🔶 عزیز دردوران تحصیل هم اول بود و شاگرد ممتاز مدرسه ی خود بود هم در هم در . 🔶از دیگر اخلاق های نیکوی عزیز و بود عزیزهیچگاه به این دنیا دل نداشت و از هم چیز خود میگذشت در راه برای . 🔶حتی از لباس تن خود میگذشت و در راه ایثار میکرد و مانند خود دست گیر افتادگان بود البته در خفا و پنهانی. 🔶پدر بزرگوار این پایگاه بسیج (ع)بودن و همین امر کمکی شد برای عزیزتا با بسیج آشنا شود ودر بسیج نوجوانان ثبت نام کرد و یکی از بسیجیان فعال پایگاه شد. 🔶بعد از گرفتن دیپلم در سال ۷۹ -۸۰ وارد شد به طور شروع به کار کرد در همین دوران به طور مستمر برای به مناطق جنوب میرفت و پیکر عزیز راتفحص میکردن در همین دوران بود که تصمیم به گرفت و در سال ۱۳۸۷ همسر اختیار کرد و ثمره این زندگی هشت ساله دو دختر دردانه به نامهای و است. 🔶 عزیز با شروع شدن جنگ سوریه با داعش به این جبهه اعزام شدن و ازسال ۱۳۸۹ به دفاع ازدین و اسلام پرداخت بعد از رشادت های بسیار در این زمینه و دفاع از حرمین شریفین آخرین باری که اعزام شدن به مدت چهل روز مقاومت در برابر کفار داعشی در صبح روز ۱۳۹۴/۸/۱۶ پس از هشت ساعت درگیری سخت و طاقت فرسا به فیض نائل آمدن و شهد شیرین را نوشیدن روحش شاد یادش گرامی باد و با همنشین باشد  🙏
نه پرِ پرواز فرشته هاست ڪه با آن آسمانے شوے و نه جــاروے هرے پاتر ڪه با آن احساس سبڪے و پرواز ڪنے! رمــز آلـود و قـصـه دار و پر هیجان هم نیست! ڪه منتظر باشے وقتے پوشیدے انقلاب و اتفاق خطیرے در تو رخ دهد! تـازه دسـت و پـاگـیر هـم هـسـت گاهے گرما و سر خوردن و جمع ڪردن هم دارد! ڪه امروز از دست تو بر مےآید تا شمارِ بے حجابان یڪے ڪمتر شود ، و شــمار با حجابان یڪے بیشتر...! سیاهے لشگرٍ فاطمه است ڪه مشڪے اش بیشتر مےآید اصـلــا لـبـاس اســت ...! رزم با نَفْسْ رزم با بے حـیایے رزم با بے حجابے لباس رزم ڪه عــاشقانه ندارد...! مےشود عاشقانه دوستش داشت اما ڪسے براے لباس رزم نـمـےگوید...! لباس رزم نشانه است رجز دارد و مثل چـفیه‌ے آن وقت اگر تاب آوردے و ماندے ...! شیرینےاش را با هیچ مدل و برند و مارڪے عوض نخواهے ڪرد! لشگرے ڪه لـباس دشـمن را تنش ڪند هرقدر هم پاڪ و وفادار و صادق باشد را دلسرد مےڪند. راستے سنگینے چادر مشڪے از ڪوله هاے شما بیشتر نیست یـارے مـان ڪـنید...!
💢 💢 ⁉️ ✅یه روز یه میره سبزی فروشی تا ڪاهو بخره ، عوض اینڪه ڪاهوهای خوب را سوا ڪنه ، همه ڪاهو های را سوا میڪنه و . ⁉️ازش مــی پرسنـد چرا را ڪــردی میگه: صاحبـــــ سبزی فروشــی پیرمــرد فقیــری هست مردم همه ی ڪاهوهای خوب را میبـرند و این ڪاهوها روی دست او میمانند و من بخاطر اینڪه ڪمڪـی به او بڪـنم اینها را میخــرم، اینها را هم میشـــود خـــورد.. ☑️> این ڪســی نبود جز بزرگــ آقا سید علــی تبریــزی(ره)✔️ 🔰یه روز یه میره ، بعد از یه مدت میشه یه روز بهش میگن شده افتاده سمت ها اجازه بده بریم . جواب میده ڪـــدوم ؟ اینجا من . اون تا زنده بود و به داداش های شهیدش شد✳️ 👈> اون ترڪـــه ڪســـی نبود جز مـهـــدی باڪـــری👉 ❌از ایــــن به بعــــد قــــبل جڪـــــ تعریفــــــ ڪــردن حواسمـــــون باشــه چه ڪسانــــی رو به سخـــــــره میگیریـــــم❌ 💟یه میشه بهنام . اولیــــن 13 سالـــه شهید راه و... 🔴👈یه روزی یه ، یه ، یه ، یه ، یه ، یه ، یه ، و ... مثل جلــوی وایـــستادن تا کســــی چپ به و نکنـــــه👉 🌷 لـره...........شهید محمد بروجردی بود 🌷 ترڪـه.......... شهید مهدی باکری بود 🌷 عربـه......... شهید علی هاشمی بود 🌷 قـزوینیه...... شهید عباس بابایی بود 🌷 آبادانیـه...... شهید طاهری بود 🌷 اصفهـانیه.... شهید ابراهیم همت بود 🌷 شمـالیـه...... شهید شیرودی بود 🌷 شیـرازیـه...... شهید عباس دوران بود 🌷 بوشهریـه.....شهید نادر مهدوی ⛔️👈 باشیـــم ، امـــــروزی با ســـرد و گـــــرم ...👉⛔️ 🌹 🕊🕊🕊
ساعت حدود یک بعد از نیمه شب بود که با خانواده از به پایگاه می آمدم. در کنار جاده، مردی را دیدم که پیاده به طرف می رفت. بی اعتنا از کنار او گذشتم. لحظه ای بعد با خود گفتم که برگردم و او را سوار کنم. وقتی برگشتم، باکمال شگفتی دیدم که پایگاه، بابایی است! به احترام او، از پیاده شدم. سلام کردم و گفتم: جناب سرهنگ! این موقع در این جاده تاریک به کجا می روید؟ او لبخندی زد و گفت: در اصفهان کاری داشتم. وقتی کارم تمام شد کسی به دنبال من نیامد! بهتر دیدم که به پایگاه اطلاع ندهم و کسی نشوم! هوا هم که خوب بود، پس راه افتادم و حالا به اینجا رسیده ام. گفتم: جناب سرهنگ! حالا بفرمایید من شما را می رسانم. ابتدا کرد! ولی با اصرار من سوار شد. در راه که می آمدیم گفتم: جناب سرهنگ! می دانید شما چند کیلومتر پیاده آمده اید؟ از اصفهان تا پایگاه بیش از 20 کیلومتر است! لبخندی زد وگفت: طوری نیست برادر! ما عادت داریم. گفتم: می توانستید زنگ بزنید تا به دنبال شما بیاید! آخر شما فرمانده پایگاه هستید! گفت: من اگر می زدم، آنها ای را از خواب می کردند و نصف شبی بنده خدا بایستی این همه راه را به دنبال من می آمد! ترجیح دادم پیاده بیایم. 📚 پرواز تا بی نهایت https://eitaa.com/piyroo
دلنوشته ما فرق میکند با معبرهای شما !! نوع ِ ... ... ! تخریبچی هایت را بفرست ... اینجـا،گرفتار ِمعبر ِ ... احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را .. ☀️ https://eitaa.com/piyroo
؛ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ بودند ... تو کار خیر‌ ؛ شب عملیات برای خط شکنی از هم سبقت می گرفتند ... دستور داد ؛ هر چه می‌توانید راجع به بنویسید و کار هنری کنید ... https://eitaa.com/piyroo
❤️ شــ ـیر براے اِثباٺِ قُدرٺش 💪🏻 نیاز بہ جنگیدن"⚔️" با هر شُغال و کفٺارے😒🏻 را ندارد؛ هَمــٰانْ☝🏻 °نگاهَش کافیسٺ..✋🏻..؛ ✌🏻جانم به فدایت😍❤️ https://eitaa.com/piyroo ═══✼🍃🌹🍃✼═══
📃 💢جهـانی که امروز پر از فسق و فجور و خیانت ابرقدرتهـاست ، تلاش و ایثار می‌خواهـد 👌در راہ حسین علیه‌السلام رفتن ، می‌خواهـد . . . تیپ۹ بدر : ۲۸ دی ماه ۱۳۶۵ کربلای۵ ،شلمچه https://eitaa.com/piyroo
"هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند." شهید مهدی زین الدین🍃🌸 ✨شادی روح شهدا https://eitaa.com/piyroo
✋✋نیت کنید که مهمان امشب ما حاجت میــده 🌹 مهمـان امشــب 👇 #فرمانده تیپ یکم عمار لشکر ۲۷محمد رسول الله(ص) شهیدمهدی خندان☺️✋ #تولد_عاشورا #شهادت_اربعین #شیر_کوهستان لقب شهید خندان هست ✅ حاجت ها رو از شهدا طلب کنید مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن ان شاءالله 🌷شهید مهدی خندان تاریخ تولد: 1341 محل تولد: ناران تاریخ شهادت: 1362 محل شهادت: كانیمانگا #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
من  و تو و آن یکی هستیم؛ اسم و رسم برای راحتی کار است.. . روایتی خواندنی از فرمانده لشکر 31 عاشورا بر گرفته از کتاب«پا به پای شهدا : شناسایی شب اول خیلی سخت بود. دوربین دید در شب، یکی داشتیم که نوبتی از آن استفاده می کردیم. عراقی ها هم راه به راه سنگر کمین زده بودند. درگیر شدیم و دو نفر هم اسیر شدند. سختی های کار را برایش گفتم. : حالا که اینطور است هم می آیم. گفتم: که نباید بیاید جلو! وظیفه ماست که برویم. گفت: حرفش را هم نزن. داخل این جنگ اگر هم می بینی اسم و رسم برای ما درست کرده اند، فقط برای راحتی کار است وگرنه و و آن یکی هستیم. آمدنش خطرناک بود، ولی آمد. آن شب شناسایی مان موفق بود... . سلام برتمامی شهدا سلام بر شهیدان باکری https://eitaa.com/piyroo
🌹 ▪️ــــــــــــــ🔸🔹🔸ــــــــــــ▪️ هرسه تاشان لشکر بودند ؛ 🌷 🌷 .🌷 می خواستیم نماز جماعت بخوانیم . همه اصرار می کردند یکی از این جلو بایستند، خودشان از زیرش در می رفتند. این به آن حواله می کرد، آن یکی به این . بالاخره زور دو تا مهدی ها بیش تر شد، اسدی را فرستادند جلو. بعد از نماز شام خوردیم .غذا را خودشان سه تایی برای بچه ها می آوردند . نان و ماست.  🌹 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
😊 لبخند شهدایی 😊 دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت 🚖 حق ندارد رانندگی کند 😓! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده 🛣 دست تکان داد نگه داشتم 😉 سوار كه شد 🙂 گاز دادم و راه افتادم من با سرعت می‌راندم و با هم حرف می‌زديم! 😍 گفت : می‌گن فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید!🙄😒 راست می‌گن؟! 🤔 گفتم : فرمانده گفته! 😊 زدم دنده چهار و ادامه دادم : اینم به سلامتی باحالمان!!! 😄 مسیرمان تا نزدیکی واحد ما ، یکی بود ، پیاده که شد ، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند!! 😟 پرسيدم : کی هستی تو مگه؟! 🤔 گفت : همون که به افتخارش زدی دنده چهار...😶😰😨😱😂 باکری 🌷 https://eitaa.com/piyroo  🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
♦️هر دو «سردارزاده» بودند و هم‌ دانشگاهی. درسشون که تموم شد، شدند دست تقدیر هم کرد👥 در جبهه‌های سوریه، برای دفاع از حریم اهل بیت. ♦️آخه هر دو، عاشق❤️ سینه چاک بودند. ↼یکی‌شون شد؛ تیپ سیدالشهدا ↼یکی‌شونم تیپ سیدالشهدا✅ ♦️القصه؛ زودتر شهید شد🕊 اونم چه ...! فرمانده هرچی که تو روضه‌ها خونده و شنیده بود حالا به چشم می‌دید😔 یه پتو آورد و شروع کرد به گلی که پرپر شده🌷 بود. ♦️تخریبچی شو تو بغل گرفت💞 و گفت: ای بی‌معرفت! و منو با خودت نبردی؟ اما تخریبچی بی‌معرفت نبود. سه روز🗓 بعد اومد سراغ فرمانده. دستش رو گرفت و پر‌کشیدند🕊 تا خود خدا. همون‌جایی که (ع) ساکن بود. ♦️خلاصه قصه شون هم شد: ⇜عشــ💖ـقِ سیدالشهدا ⇜ سیدالشهدا ⇜محضر (حاج عمار) فرمانده تیپ سیدالشهدا 🌷 یادشون کنیم با ذکر 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
طنز جبهه😂😂😂😂 به سلامتی فرمانده دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت، حق ندارد رانندگی کند! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده دست تکان داد نگه داشتم كه شد ، گاز دادم و راه افتادم من با می‌راندم و با هم حرف می‌زديم ! گفت: می‌گن لشکرتون دستور داده تند نرید ! راست می‌گن؟! گفتم: گفته ! زدم دنده چهار و ادامه دادم : اینم به سلامتی باحالمان !!! مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند !! پرسيدم : کی هستی تو مگه ؟! گفت : همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...😰😱😂😂 شادی روح طيبه همه شهدا ، به خصوص سردار شهید 🌷"مهدی باکری"🌷 صلوات🌹 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
و مداح دلسوخته گردان خط شکن عمار - لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص) 🌷مسعود ملا از عجایب و نوادر بود و الگویی برای بچه های رزمنده گردان ✍️ پروردگارا از او می خواهم جراحت، اسارت و شهادت را روزی ام کنی و نگذاری شرمنده مولایم سیدالشهدا (ع) شوم... زیبایی چشمانش به این دلیل است که امام زمان را در حالت بیداری رویت نموده است ... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
در نقطه ای از این عالم تو را گم کردیم کسی نیست در این شهر پرهیاهو را طلب کند... و تو هنوز مظلومی .... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
: اگر از یک دسته ۲۲‌ نفری، ۱ نفر بماند باید همان ۱ نفر کند و اگر فرمانده شما شد نگویید نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما و (عج) است. https://eitaa.com/piyroo
سلام ... نیروهایت را بسیج کن بگو خط را بشکنند محاصره شده ‌ایم میـانِ معبر دنیا....
💥وظیفه ما چیست ؟؟؟💥 🔥زنده زنده سوخت.... 💥اما آخ نگفت....‍ 😭😭 حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ خوب ؟؟؟؟؟؟🤔🤔🤔 😕الان وظیفه ما در مقابل شهدا چیست ؟؟؟ اصلا وظیفه ما در برابر ندای هل من ناصر صاحب الزمان عج چیست ؟؟؟ 💥میدونید لبیک گفتن به صاحب الزمان عج چکونه هست در این برهه زمان ؟؟؟ ♻️اینکه حضور در اربعین را هر چه پر رنگتر کنیم 👈و اینکه از تهدیدهای دشمن نهراسیم ✅👌 مگر نه اینکه بارها و بارها به تجربه برایمان ثابت شده که تمام نواها و اخبار دشمن جز کذب و دروغ چیزی بیش نیست ✅👌👌👌 💥پس با حضور حداکثری در راه پیمائی عظیم اربعین دست بیعت با حسین زمان (مهدی صاحب الزمان عج) دهیم 💥 و همگام با سایر زائران کمکی باشیم برای هموار سازی بستر ظهور ان شاءالله 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🦋🌸🍃❤️🌾☔️ 🌸🍃🌼🌾💦 🍃❤️🌾☔️ 🌼🌾💦 🌾☔️ 💦 دوباره به رفت و در عملیات آزادسازی و مناطق اطراف آن مشارکت کرد. مرتضی حسین پور و پس از عملیات را برعهده گرفت وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. بعد از نیروهای جبهه مقاومت در منطقه مرزی در مجاورت استان‌های عراق و و سوریه، نیروهای ، با پشتیبانی اطلاعاتی نیروهای آمریکایی، با اطلاع از اینکه توان یکی از پایگاه‌های جبهه مقاومت در حال است، را به اصلی کتائب سیدالشهدا و دو مقر تاکتیکی شروع کردند. فرمانده عملیات حیدریون موجب حمله داعش و پایگاه‌ها شد. به مرتضی حسین‌پور حین فرماندهی نیروها، موجب شدنش شد. او پس از نیروهای داعشی به ، منتقل، اما به دلیل شدید و ورود خون به ، به رسید. https://eitaa.com/piyroo 💦 🌾☔️ 🌼🌾💦 🍃❤️🌾☔️ 🌸🍃🌼🌾💦 🦋🌸🍃❤️🌾☔️
°•|🌿🌹 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 🔺فرمانده، بدون سلاح رفته بود صدای معترضان را بشنود... ◽️ می‌گفت باید مردم معترض بی‌گناه را از این صف جدا کرد، بدون سلاح، تأکید می‌کنم بدون سلاح بین جمع رفت. ◽️همین که می‌خواست با مردم هم صحبت شود، چند نفر محاصره‌اش می‌کنند، یک نفر تیر به پهلویش می‌زند. بعد چاقو به قلبش می‌زنند، وقتی خونین روی زمین می‌افتد و بی‌حال می‌شود یک نفر چاقو را توی سرش فرو می‌کند. ◽️آقا مرتضی فرمانده بود اما همیشه به پاسدار بودنش افتخار می‌کرد. فرماندهی که سربازِ سربازهایش بود. خودش جنوب شهری بود، شهریار زندگی می‌کرد. ◽️زندگی ساده‌ای داشت، تغییرات قیمت و تورم را با پوست و گوشت و استخوان حس می‌کرد. ◽️اصلا آن روز به‌ خاطر همین، نامردها مجال حرف زدن به او ندادند و به وحشیانه‌ترین شکل او را به رساندند. می‌ترسیدند حرفش باعث شود معترضان صف خود را جدا کنند و آنها لو بروند، تنها بمانند. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
لب به سکـــــوت بسته ام از نگاه بی ریای چشمانتان |😌👌| از دستان پاکتان که بر سینه نهادید و از شباهت راهتان که با #اخلاص پیمودید.👌 دلم فریاد میکشد که اینجا سخن از عاشــــــقی❤️ است با فاصله ای به اندازه سه نـســــل.... 😞✋ #شهدا گاهی نیم نگاهی #فرمانده_بی_ادعا #شهید_حاج_ابراهیم_همت #فرمانده بسیجی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo