eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
246 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 خواب عجیب ماجرای خواب عجیب شهید سید حسن نصرالله در مورد نحوه شهادت امام موسی صدر که به زبان فارسی روایت می‌شود. سید حسن نصرالله ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 با همه امکانات سوختیم، جگرهامان آتش گرفت. غصه خوردیم. اشک ریختم. برای ساعاتی از زندگی سیر شدیم. اما یادمان آمد بزرگی گفته بود «دلا بسوز که سوز تو کارها بکند» پس شعله درون را به کار گرفتیم، جمله رهبر عزیزمان را مبنای عمل قرار دادیم. به جان خودمان نشاندیم که اکنون فرض است اقدامی کنیم. چه اقدامی، هنوز نمی‌دانستیم. پس تصمیم گرفتیم شعله‌های فروزان‌مان را یکی کنیم.‌ جمعی از بانوان هنرمند دورهم جمع شدیم. حرف زدیم، نه از غم‌هامان که از وظیفه‌ها، از امکان‌ها و راهکارها. بعد وارد عمل شدیم. آن یکی قلم به دست شد و متنی نوشت، دیگری به پدر قنادش زنگ زد و بیست کیلو کیک را قول گرفت برای فروش به نفع محور مقاومت، هنرمندی رفت که با فوتوشاپ کاری کند کارستان، دختری دانشجو گفت که برود خانه با خط خوش پلاکاردهایی برای تجمع آماده می‌کند. فهرستی هم نوشتیم از هر آنچه یک بانوی دغدغه‌مند می‌تواند به نفع این روزهای غزه و لبنان انجام دهد. حالا آتش غم این روزهایمان سوخت شده برای موشک‌ها و به زودی بر سر منحوس اسرائیل فرود خواهد آمد. راستی ما امکان مادری‌مان را هم به کار گرفتیم. بچه گ‌های کوچکمان را در این جلسه همراه کرده بودیم و دانه‌های تفکر مقاومت را در قلبشان کاشتیم. فهیمه فرشتیان یک‌شنبه | ۸ مهر ۱۴۰۳ | جریان، تربیت نویسندهٔ جریان ساز ‌eitaa.com/jaryaniha ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #کمک_به_جبهه_مقاومت کمک به جبهه طبق برنامه‌ی همیشگی این سالها، شنبه‌ عصر، قرار بود جلسه‌ی صحیفه‌
📌 اهدای جمال روایت اهدای طلای زنان را راحت خرج نکنیم. اهدای طلا توسط زنان، با اهدای پول برابری نمی‌کند، پول و طلا را کنار هم نگذاریم! اهدای طلا توسط زنان با اهدای پول فرق دارد. همانطور که اهدای لباس بچه‌گانه با اهدای دارو فرق دارد. نیت‌ها و ذبح نفس‌های زنانه را نادیده نگیریم. این زن در اهدای طلا، دارد وجهی از وجوه جمالی‌اش را اهدا می‌کند، از آنچه موجب زینتش است دل می‌کند. محبتی که در اهدای طلا نهفته است، صرفا اقتصادی نیست، وجودی است. حجم زیادی از وداع‌های زنانه و سلام‌های خواهرانه و مادرانه در هدایای زنانه نهفته است. همین معناها و نیروهاست که امید است زمین بازی را عوض کند... . صفورا سادات امین‌جواهری دوشنبه | ۹ مهر ۱۴۰۳ | رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان @rasta_isfahan ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 با شعر در میدان مبارزه وقتی آمد پشت تریبون عمامه‌اش را دیدم.‌ فکر کردم می‌خواهد پنج شش دقیقه‌ای سخنرانی کند. حواسم به دوروبرم بود که نکند صحنه شکاری را از دست بدهم.‌ بیشتر چشمم دنبال بچه‌هایی می‌گشت که لباس رزم پوشیده یا پرچمی بلندتر از قد خودشان دست گرفته باشند. شروع کرد به خواندن شعر. گفتم خوب با شعر شروع کرده، بعد می‌رود سراغ سخنرانی. سه بیت اول را که در بلندگو فریاد زد ادامه داد: «دیشب دو رکعت نماز خوندم و از خدا خواستم اون چیزی رو به قلمم الهام کنه که باید برای لبنان گفت» خودش شاعر بود. دنیای شعر را دوست دارم، آنقدر که هر سال دیدار رهبر با شعرا را با تمام جان کندنی که برایم دارد می‌بینم. سخت بودنش از جهت عشقم به شعر است. هر یک بیت جاندار که می‌شنوم با خودم می‌گویم کاش من هم می‌توانستم اینطوری واژه‌ها را کنار هم صف کنم، منظم و دلبر. وقتی توجهم به شعرخوانی‌اش جلب شد لباس رزم را هم بر تنش دیدم. یاد طلبه‌های زمان جنگ افتادم. یاد آن تصویری که در نمایشگاه عکس دیده بودم. یک روحانی با عمامه و لباس نظامی، پوتین به پا و کوله به دوش نشسته بود به تشهد نماز، آماده جهاد، درست وسط معرکه. خودم را از نمایشگاه عکس سال‌ها پیش بیرون کشیدم و برگشتم به عرصه میدان شهدا. صدایش را از پشت تریبون شنیدم: «لباس رزم پوشیده‌ام تا بگویم اگر مردم مطالبه مبارزه با اسرائیل را داشته باشند ما روحانیون در اولین صف جان می‌دهیم» و رساتر ادامه داد: «تا نشان دهم آماده امر جهاد رهبرم» خوب که نگاه کردم، دیدم با همه امکاناتش آمده،‌ طلبگی‌اش، شعرش، شجاعتش و از همه مهمتر جانش. فهیمه فرشتیان دوشنبه | ۹ مهر ۱۴۰۳ | تجمع مردم مشهد در حمایت از محور مقاومت جریان، تربیت نویسندهٔ جریان ساز ‌eitaa.com/jaryaniha ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 آدمی‌زاد با غصه ری می‌کند... آدمی‌زاد با غصه ری می‌کند و قد می‌کشد. قامت هر کس به اندازه غم‌هایی‌ست که زیر پای دلش گذاشته و پابلندی کرده. آدم بی‌غم، بشکه متعفن بی‌خیالی‌ست؛ مرداب لذت است؛ چاه ویل غرایض است. ما مفتخریم که غم تو را می‌خوریم سید! غم نبودنت را؛ غم غریبی و مظلومیتت در بین حکام و امرای دور و برت را. غمخوار تو بودن تنها کورسوی رسیدن به مدال افتخار است برای کسانی که جبر جغرافیا نگذاشت سربازت باشند و فقط از دور تماشا می‌کردند جولان اراده و توکلت را در میدان هم‌آوردی با صهیونیستها. تو که به سرچشمه رسیده‌ای و بی‌نیازی ولی این اشک‌ها آب حیات است برای ما تا باور کنیم هنوز انسانیم و می‌توانیم غم داشته باشیم. ما از این دور غم تو را می‌خوریم و تو از نزدیک سلام ما را برسان به ارباب... محمدرضا شهبازی @mahbandan شنبه | ۷ مهر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 چند مقدمه و یک سوال با ذهنی آرام این چند مقدمه را بررسی کنید و جواب سوال با شما - سال ۱۳۶۱ اولین حضور سپاه بود در لبنان برای کمک، آن زمان که خیلی از ما نمیدانست همچین کشور و مجاهدینی وجود دارد از همان ابتدا تا شهادت پای این حمایت بود، از حاج احمد متوسلیان تا شهید نیلفروشان که کنار سید شهید شد - سردار امروز ما همان کسی است که جوانی‌اش را در این مسیر گذرانده، آنان که برای ما حاجی و فرمانده‌اند و شهید شده‌اند در حزب‌الله، رفیق‌های قدیمی او بودند - خیلی از ما حتی اخبار جنگ ۳۳ روزه را دنبال نمیکردیم و از این اتفاق بزرگ بی خبر بودیم جنگی که معروف شده بود رژیم هرجا ظن حضور نیرویی از حزب‌الله را در یک ساختمان داشته باشد کل ساختمان را خراب میکند آن روزها سپاهی‌های ما در لبنان بودند و فقط چند خاطره محدود را سالها بعد از شهید حاج قاسم شنیدیم - بعد از جنگ ۳۳ روزه حزب‌الله نیرویی توانمندتر شد و حتی برای بازسازی های شهر سپاهی‌های ما کنار حزب‌الله و مردم لبنان بودند که از بینشان بعدها شهید شاطری معروف شد و خیلی از ما باز بی خبر بودیم - رهبر انقلاب سالهاست فلسطین را قضیه اول اعلام میکنند، حمایت از حزب‌الله و برادری با ایشان را مهم میدانند، تا حدی که گفته بودند مترجم در جلسه ها نباشد، هم شما عربی یاد بگیرید هم برادران لبنانی فارسی خیلی از ما جدی نمیگرفتیم و منتظر کلمه " فرض" بودیم برای کمک، اما سپاه قدس ما سالها حضور مستقیم و غیر مستقیم موثر را در کارنامه خود داشت - ایران قلب جبهه مقاومت است، نه به خاطر ایران و ایرانی، بلکه برای آرمان بزرگ اسلام و این را فرماندهان مقاومت در لبنان و فلسطین و یمن و عراق خوب میدانند و در صحبتهای ابوعبیده، ابو حمزه، سید بدر الدین و... یا تشکر مختصر از ایران است یا حرفی از ایران نیست، چون آنها خوب میدانند عقبه سپاه نباید درگیر شود، چیزی که خیلی از ما توجه نمیکنیم برعکس بزرگان مقاومت، در رژیم همه حرف سر ایران است و آخرینش صحبت آن قاتل در سازمان ملل که بارها گفت ایران... - چند سالی است دشمنان ایران به دنبال آشوب در ایران هستند چند سال قبل روی ماشین پلیس نشستن و فیلم گرفتن و داد زدن سر پلیس شروع شد و کمی بعد فتنه‌ای در ایران به پا شد که یکی از پایه‌های آن بی اعتمادی به پلیس بود در جامعه ایرانی و آثار آن در جامعه‌ی اصطلاحا غیر حزب‌اللهیِ ایرانی در این دو سال باقی مانده - رژیم اشغالگر، دشمن قسم خورده ایران و ایرانی و مقاومت، برای بقا نیاز دارد به فتنه ای دیگر که پایه‌اش بی اعتمادی به سپاه است و جدایی انقلابی‌ها از آن ... سوال: هجمه شدید جامعه لبنانی حزب‌اللهی و ایرانی انقلابی علیه سپاه در این مدت و مخصوصا چند روز بعد از شهادت سیدحسن، کمک به مقاومت است یا دشمن مقاومت...؟ أخٌ‌في‌الله @mhrezaa2 دوشنبه | ۹ مهر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 الله اکبر از ماراتون آشپزخانه بیرون آمدم و جلوی تلویزیون ایستادم زیرنویس شبکه خبر و صدای مجری خبر بیست و یک در هم پیچیده بود ناخودآگاه گفتم "الله اکبر" صدا و اشک‌هایم یکی شد یاد روزهایی افتادم که همراه پدر و مادرم روی پشت بام می‌رفتیم و با بانگ الله اکبر دهه فجر و شادی پیروزی انقلاب اسلامی اشک شوق می‌ریختیم... چشم هایم زیرنویس‌ها را نمی‌بیند بی‌خیال غذای روی گاز و شام می‌شوم. یاد لبخند شهید سلیمانی افتادم یاد فریادهای سیدحسن نصرالله: قطعاً سنتصر ... و یاد فهم کودکی‌ام از وعده امام خمینی (ره) درباره نابودی اسرائیل ... اشک‌ها مجال نمی‌دهند کلمات را درست بنویسم الله اکبر تنها جمله‌ایست که بغض و اشکم را تسکین می‌دهد... الله اکبر ... سربازان گمنام امام زمان(عج) پاسداران شیردل ایران جانتان سلامت و دمتان گرم... اعظم پشت‌مشهدی سه‌شنبه | ۱۰ مهر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 از خارک با همکاران معلمم تو خوابگاه شرکت نفت جزیره‌ی خارگیم. با وجود اینکه جزیره‌ی خارک یکی از استراتژیک‌ترین پایانه‌های نفتی ایرانه و قابل پیش‌بینی‌ست که جنگ است و اهداف استراتژیک، اما تک‌تک بچه‌ها اینجا با هیجان دارند اخبار و تصاویر موشک‌باران اسرائیل رو نظاره می‌کنند و همه به‌وجد آمده‌اند. انگار این بغض ته گلوی همه‌مان بوده. مادرم چندروز پیش که زنگ زده بود، استخوانی تو گلوش گیر کرده بود که «سیدحسن نصرالله رو شهید کردن پسرم!» آنقدر بی‌تاب بود که می‌گفت «خاک بر سر ما، چرا کاری نکرده‌ایم؟!» الان وقتش است که به مادر زنگ بزنم. الان حالمان خنک است! رحمت‌الله رسولی‌مقدم سه‌شنبه | ۱۰ مهر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 رعد و برق بسم الله القاسم الجبارین صدایشان مثل رعد و برق بود. رنگ آسمان هم کمی به سرخی می‌زد و اخبار هواشناسی هم که اعلام احتمال بارندگی کرده بود. پس خیلی اعتنایی نکردم. تا اینکه با اطلاعیه فوری شبکه خبر تازه فهمیدم، جریان چیست. «حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سرزمین‌های اشغالی» الله اکبر! رفتم نزدیک و میخ تلویزیون شدم. همسرم خدا خدا می‌کرد که موشک‌ها به سلامت برسند و زینب یک ساله هم چهار دست و پا خودش را رساند کنار من و شروع کرد به دست زدن. خیلی سریع گوشی را دستم گرفتم و کانال‌ها را بالا و پایین کردم. برخلاف بار قبلی، انتظار برای رسیدن موشک‌ها و خوردنشان به اهداف خیلی زیاد نبود. مثل برق رسیدند و مثل رعد صدا کردند. صدایی که قوت قلب مومنین است و روشنایی انفجاری که نور امیدی است در دل مظلومان. خنده و گریه‌ام با هم قاطی شده؛ نه اینکه دلم خنک شده باشد یا داغ از دست دادن فرماندهان مقاومت برایم سرد، اما حالا حالم خیلی بهتر است. راستش خیلی اهل فهم مصلحت‌ها و کوتاه‌ آمدن‌ها نیستم. یا اینکه شاید منفعت در این باشد که مدتی سکوت کنیم و دست نگهداریم. هم فرمان خداست و هم تاکید ولی خدا که اگر دشمن به شما دست درازی کرد، دستش را کوتاه کنید. پس حق بدهید که دست دراز کردن به سمت دشمن را با هر هدف و نیتی هم که باشد، نپذیرم. فقط هم من نیستم که اینطوری فکر می‌کنم. این چند روز حال خیلی از بچه‌ها گرفته شده بود. در مجازی و حقیقی صحبت این بود که پس کو، چرا نمی‌زنیم؟! شاید خیلی‌هایمان هم دلسرد شده بودیم و حتی شک کردیم به راهی که به آن اعتقاد داریم. شک به اینکه نکند آن جمهوری اسلامی مقتدرِ حامیِ مظلوم، حالا ملاحضه‌کار شده است. آدم است دیگر، گاهی از این فکرهای غلط هم به سرش می‌زند. اما امشب دلمان قرص شد که جمهوری اسلامی همان است که تا پیش از این می‌شناختیم؛ مقتدر و حامی مظلوم. دست انتقامش هم بلند است؛ از همین خرم‌آباد تا قلب حیفا و تلاویو. به قول ظریفی نابودی ما روزی نیست که از اسراییل شکست بخوریم، نابودی ما روزی است که اسرائیل را بپذیرم؛ پس بتازید و از شکست نهراسید که دست خدا با ماست. امین ماکیانی سه‌شنبه | ۱۰ مهر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 جلسه به هم ریخت شورای شهر صدرا قرار گذاشته بود هر سه‌شنبه بعد از نماز مغرب یک مجتمع را سر بزند. امشب شروع این قرار بود.‌ با اعضای شورا، شهردار و همه معاونان رفتیم مجتمع شهید گلبیدی، صحبت‌های ساکنان مجتمع که تمام شد، شهردار پشت تریبون رفت، داشت صحبت می‌کرد که ناگهان نقطه‌های روشن متحرکی در آسمان دیده شدند، بی‌صدا بودند و به آرامی در ماده سیاه شب لیز می‌خوردند، تعدادشان قابل شمارش نبود، ۱۰ تا؟ ۲۰ تا؟ به روابط عمومی شهرداری گفتم چیه؟ گفت فکر کنم پهپاد باشه گفتم: اسراییل...؟! که رییس کمیسیون حمل و نقل شورای صدرا وسط جلسه پا شد شروع کرد به عکس گرفتن. کم کم همه معاون‌های شهردار هم دوربین به دست شدند. شهردار حرفش را زود تمام کرد و زل زد به آسمان. رییس شورا میکروفن را گرفت و گفت «ان‌شاءالله بخوره تو قلب تل آویو!!» بعد گوشی را چک کرد و بلند گفت: «آغاز حملات موشکی!» یک دفعه همه از بهت درآمدیم؛ جلسه بهم ریخت. یکی از اهالی مجتمع رفت میکروفون رو گرفت و شروع کرد به خواندن. سیده فاطمه حبیبی سه‌شنبه | ۱۰ مهر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 همسایه‌های عاشق مبارزه با صهیونیسم دوستم چند بار پشت سر هم زنگ زد - زدیم، زدیم... برو آسمون رو ببین توی حیاط صدای موشک‌ها پیچیده بود، آسمان قرمز شده بود. چشمم که به اولین نقطه‌ی نورانی افتاد اشک‌هایم جاری شد. - خدایا به حق مظلوم، به حق تن لرزان و ترسان بچه‌های غزه، به بی‌کسی مردم مظلوم فلسطین اسرائیل رو نیست و نابود کن موشک به سمت تل‌آویو می‌رفت و از دیده محو می‌شد.. و زمزمه‌ام بلند می‌شد با - خدا نگهدارت... ان‌شاء‌الله بری به هدف بخوری! متوجه دور و برم نبودم. خواهر و مادرم کنارم ایستاده بودند و همراه من دعا می‌کردند همان چیزی را می‌گفتند که من می‌گفتم. مادرم اشک می‌ریخت... تا حالا هیچوقت اینطور صدای الله اکبر در کوچه‌امان نپیچیده بود حتی شب ۲۲ بهمن! هر کس هر جا بود گوشی به دست داشت فیلم می‌گرفت و الله اکبر می‌گفت! تا حالا نمی‌دانستم این‌همه عاشق مبارزه با صهیونیسم همسایه‌امان باشد. پروین حافظی سه‌شنبه | ۱۰ مهر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا