eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
545 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا نهان زیر گِلت ای گل رعنا کردم نفسم حبس شد و مرگ تمنّا کردم اینکه در خاک نهادم تن پاک تو نبود جان خود را دل شب دفن بصحرا کردم تا ندانند که یار من مظلوم کجاست دل شب رو بسوی قبر تو تنها کردم تو شدی کشتهٔ من، من نشدم حامی تو که کتک خوردی و در کوچه تماشا کردم بس که تنها شده‌ام نیمهٔ شب در دل چاه سر فرو برده‌ام و عقدهٔ دل وا کردم بجز از قاتل تو مردم این شهر همه پشت کردند به من روی به هر جا کردم زینبت جای تو میکرد ز رخ اشکم پاک هر زمان گریه ز هجران تو زهرا کردم مردم و زنده شدم لحظه به لحظه صد بار تا وصایای تو را یکسره اجرا کردم غم دل با که بگویم که بخندد به دلم منکه زخم دل خود با تو مداوا کردم به امیدی که اجل سوی تواَم بازآرد لاجرم صبر در این ماتم عظمی کردم تا بسوزد به عزای تو دل عالم را من به «میثم» جگر سوخته اعطا کردم @raziolhossein
در شهر غریبی مرا دیدی و رفتی از مردم این شهر چه رنجیدی و رفتی با بودن تو خانه من نور وصفا داشت این سفره شادی زچه برچیدی و رفتی کشتی تو علی را به خدا ای همه عمرم با دیدن تابوت چو خندیدی و رفتی مسمار در خانه مگر با تو چها کرد شب تا سحر از درد نخوابیدی و رفتی از زخم روی سینه خود شکوه نکردی مخفی زمن غمزده نالیدی و رفتی سوزد دل من بر تو که روی پسرت را یکبار ندیدی و نبوسیدی و رفتی بر صفحه تاریخ بگو تا بنویسند بوبکر و عمر را تو نبخشیدی و رفتی @raziolhossein
دیگر به آسمان علی قرص ماه نیست گرمایِ زندگانی من غیر آه نیست از بس که اشک، رهزن چشم علی شده دیگر برای خواب در این دیده راه نیست از آن شبی که گشت نهان ماه محفلم شب هم به سان روز سیاهم، سیاه نیست او یک تن و برای علی یک سپاه بود ماندم میان دشمن و من را سپاه نیست از طرز راه رفتن او گشت باورم دیگر به چشم فاطمه نور نگاه نیست تا لحظه‌ای که داشت نفس، گفت یا علی جز یا علی امید علی را گناه نیست @raziolhossein
از آتش غم در تب و تاب است علی چون شمع عزا نقش بر آب است علی بعد از تو گرفت انس با تربت تو حالا پس از این ابوتراب است علی @raziolhossein
کسی زحالم‌ خبر ندارد شب‌ غم‌ من‌ سحر ندارد قمربه‌حالم‌ستاره‌ریزد که‌آسمانم‌قمر‌ندارد دوزانویم‌دربغل‌نشسته درانتظاراجل‌نشسته که‌خرمن‌جان‌زبعدجانان بجزامیدشررندارد علی‌رهین‌محبت‌توست به‌دوش‌اوبارمنّت‌توست درانتظارحمایت‌توست که‌جزتوحامی‌دگرندارد صفای‌خانه‌به‌خانه‌برگرد کبوترمن‌به‌لانه‌برگرد که‌جوجکانت‌درانتظارند جواب‌آنان‌‌پدرندارد ببین‌که‌زینب‌زبان‌گرفته حسینت‌آتش‌به‌جان‌گرفته سری‌به‌بالین‌نمی‌گذارد که‌دست‌توزیرسرندارد نشاط‌وشادی‌زخانه‌بردی چرابه‌همره‌مرانبردی؟ که‌ماندنم‌بعدرفتن‌تو به‌غیرخونِ‌جگرندارد زپافتادم‌بگیردستم امیربودم‌اسیرهستم زدست‌رفته‌زپانشستم که‌جسم‌بی‌جان‌اثرندارد @raziolhossein
تازیانه دنیامو ازم گرفت آتیش آرزوهامو ازم گرفت خدا لعنت کنه این مغیره رو مادر بچه هامو ازم گرفت @raziolhossein
به زخم دل که ندارد دوا مداوا بود نبود در دل من هيچ غصه اي تا بود تمام هستي من رفت از برم، اي کاش… تمام هستي عالم نبود و زهرا بود دوباره داغ پيمبر نشست بر قلبم ز بسکه فاطمه من شبيه طاها بود اگرچه ماندن او بود مثل جان کندن ولي چراغ اميدي به خانه ما بود به غصه فاطمه من هميشه عادت داشت هميشه ديده ی او از سرشک دريا بود هميشه ناله عجل وفاتي اش بر لب چرا که مرگ به دردش فقط مداوا بود به سينه داغ پدر داشت و برای او غلاف و آتش و سيلي فقط تسلا بود چه کرد سیلی دشمن، که شدت ضربه از اینکه فاطمه رو میگرفت پیدا بود غلاف تيغ و لگد، تازيانه و سيلي تمام اجر نبي بر ام ابيها بود کنم نظر به در سوخته و گويم کاش نبود ميخ روي درب خانه اما بود به پيش چشم من او را به کوچه ها کشتند چرا که ياور من خود غريب و تنها بود گل بهشتي ام از درد و غصه پرپر شد خميده گشت قدش که مثال طوبا بود @raziolhossein
زندگی با من مظلوم مدارا نکند مرگ هم عقده‌ای از مشکل من وا نکند ای امید دل من تا که تو رفتی ز برم دل ماتم‌ زده‌ام جز تو تمنّا نکند کارم از گریه گذشته‌ست، غمم نیز ز حد دل غمگین مرا نیز تسلّی نکند غمگسار دل من بعد تو جز زینب نیست غیر از او اشک مرا پاک ز سیما نکند شمع‌سان سوزم و زینب شده پروانۀ من آخر از سوختن، این غمزده پروا نکند این در سوخته را کز تو نشان‌ها دارد چه کنم تا که حسین تو تماشا نکند مخفیانه دل شب سوی مزارت آیم که کسی قبر تو را فاطمه! پیدا نکند «رستگار» آرزوی طوف حریمت دارد در ره کعبه جز این قبله تماشا نکند @raziolhossein
چه کنم؟ آتشی افتاده به جانم، چه کنم؟ آتش از آب دو چشمم ننشانم، چه کنم؟ با حضور تو، به من خانه‌نشینی سهل است گر نمانی تو و،‌ من بی‌تو بمانم، چه کنم؟ تو در این شهر فقط در به رخم باز کنی ای همیشه نگرانم، نگرانم، چه کنم؟ زرِهم پشت ندارد،‌ به تو پشتم گرم است بی سپر بعد تو، با خصم گرانم، چه کنم؟ گوشه خانه، من و چار جگر گوشه تو غم ز شش سمت، گرفته به میانم، چه کنم؟ زود ای عمر علی می‌روی از دست علی بی‌تو بر ماندن خود نیست گمانم، چه کنم؟ @raziolhossein
  رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی ما را در اوج غم تک و تنهاگذاشتی برداشتی تو بار خودت را ز بستر و آن را به روی شانه بابا گذاشتی یادم نمی رود بخدا لحظه ای که تو با یا علی به آتش در پا گذاشتی مادر لباس محسن خود را نبرده ای آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی این یادگاری ات جگرم را کباب کرد دربین شانه موی خودت را گذاشتی گفتم که چار ساله کجا مادری کجا این کار را برای اماگذاشتی آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود آخربرای زینب کبری گذاشتی @raziolhossein
هر شب ستاره ریزم و شب را سحر کنم بر آفتاب گریم و بی‌ماه سر کنم زهرای کوچک علی‌ام کز امام خویش در موج غم چو فاطمه دفع خطر کنم شبهابه موج غصّه زنم خویش رابه خواب تا گریه مخفیانه برای پدر کنم بابا برو ز خانه برون روزها که من بنشینم و نگاه به دیوار و در کنم فضّه! تو ساعتی پدرم را به حرف گیر تا من به جای خالی مادر نظر کنم هر چند کودکم، بگذارید نیمه شب وقت نماز چادر او را به سر کنم دیدم که ریخت خصم ستم‌کار بر سرت قدّم نمی‌رسید که خود را سپر کنم همرنگ صورت تو شده رخت ماتمم این جامۀ من است که باید به بر کنم @raziolhossein
جزداغ تو،هیچ کس مرا پیر نکرد اینگونه،شکسته و زمین گیر نکرد کاری که غم تو کرد ، با سینۀ من شمشیر و سپاه و نیزه و تیر نکرد @raziolhossein
هی پیش کمال کوه از کاه بگو از راه خلیفه های گمراه بگو راضی نشده فاطمه از او ، حالا هی تو پسِ نامش رضی الله بگو @raziolhossein
  سر پروردگار یازهرا صاحب اختیار یازهرا بوده ای در بهشت قرب خدا بانوی تاجدار یازهرا ومن الماء کل شی حی ای به خلقت مدار یازهرا ای که باشد چو مصطفی و علی مدح تو بیشمار یازهرا جبرئیل و همه ملائکه اند بر تو خدمتگذار یازهرا ای بزرگی که با کنیز خویش کرده تقسیمِ کار یازهرا پر نمودی همیشه کیسه ی ما بیش از انتظار یازهرا بانویی را ندیده همتایت گردش روزگار یازهرا پشت گرمی حیدر کرار بر علی اقتدار یازهرا نقش سر بند فاتح خیبر وسط کارزار یازهرا شاهدم چهارچوب آن قلعه است هیمن ذوالفقار یازهرا کاشف الکرب عالم است علی کاشف الکرب یار یازهرا می برد یک نگاه پرمهرت غم ز روی نگار یازهرا رو به راه است زندگی علی تا توئی خانه دار یازهرا فیض بردند از نماز شبت همه ایل و تبار یازهرا می شود مثل عرش غرق نور خانه روزی سه بار یازهرا در قیامت که هر پدر ز پسر می نماید فرار یازهرا تازه آنجا زمان جلوه ی توست با تمام وقار یازهرا می شوی باجلال فاطمی ات روی ناقه سوار یازهرا دور تا دور تو ملائکه اند جملگی پرده دار یازهرا روبرو ، پشت سر ، یمین و یسار هر سو هفتاد هزار یازهرا میرسی با حریر سبز بدست محضر کردگار یازهرا کتب ا.. و نفسه الرحمه گشته وقت قرار یا زهرا هر که دارد به سینه حب علی میکشد انتظار یازهرا تا که دستش بگیری و با تو بشود همجوار یازهرا با چنین عزت و جلال و شکوه با چنین اعتبار یازهرا به دو دست بریده عباس می کنی افتخار یازهرا همچو مرغی که دانه برچیند می شوی دست بکار یازهرا بر گنهکارهای بی کس و کار هم محلی گذار یازهرا میشوی با تمام فاطمیون بر جنان رهسپار یازهرا مانده ام با چنین مقام چرا گشته ای بی مزار یازهرا حیف کوتاه بوده عمر شما گل هجده بهار یازهرا سینه ی تو بهشت احمد بود شد به آتش دچار یازهرا غنچه از شاخه با تکان افتاد خانه شد لاله زار یازهرا سر آن ضربه ای که تو خوردی شیعه شد سوگوار یازهرا آمدی تا به خویش ، در افتاد بین آن گیر و دار یازهرا میخ مگذاشت تا که تو خود را بکشانی کنار یازهرا میکنم این قصیده را کوتاه با دلی داغدار یازهرا کاش مهدی بیاید و گردد آن مزار آشکار یازهرا هر که با شعر من شکسته دلش با همان انکسار یازهرا از برای ظهور منتقمش گوید از دل سه بار یازهرا @raziolhossein
لبخند را بر چهره ام تا به ابد کشت داغش مرا هر لحظه بی حدّ و عدد کشت در کوچه با سیلی فدک را غصب کردند این روضهٔ سنگین مرا تا به ابد کشت بر سورهٔ مظلوم ِ کوثر، راه را بست با ذکر نابِ قُل هُوَ اللهُ أحد کشت آتش هجوم آورد و با کینه خودش را- -با قصد اینکه مادرم کشته شوَد، کشت... مسمار شد خنجر برای قلبِ محسن با تیزی اش شش ماههٔ ما را، چه بد کشت باید زمین میخورد و بر بازو نمیخورد آرامشم را یک غلافِ نابلد کشت مادر نمازش را به زحمت خواند و هر روز ابلیس را در ذکرِ أللهُ الصّمد کشت فریاد خواهم زد کنار کعبه روزی ای اهلِ عالم مادرم را یک لگد کشت @raziolhossein
اشک از دیده ي خونبار بیفتد سخت است هر کجا بستر بیمار بیفتد سخت است اوج این واقعه را جان علی می داند خانم خانه که از کار بیفتد سخت است به خدا فرق ندارد که کجا ، یک مادر ... کوچه یا در خم بازار بیفتد سخت است به زمین خوردن مادر به کناری امّا ... پیش چشم پسر انگار بیفتد سخت است مرد باشد ، و زنش پشت در خانهء او در دل آتش اغیار بیفتد سخت است سینه اش شد سپر شیر خدا ، امّا حیف کار این سینه به مسمار بیفتد سخت است صورت حور که از برگ گلی نازک تر گذرش چون که به دیوار بیفتد سخت است ... آنکه مادر شده این واقعه را می فهمد بعدِ شش ماه اگر بار بیفتد سخت است خواست تا شانه کند موی سر زینب را ... شانه از دست گرفتار بیفتد سخت است ! دیدنِ سوختهء درب کمی سخت! ولی دیدنِ صحنه به تکرار بیفتد سخت است ... کوچه ها اوّل غم واقعهء کرببلاست ... علم از دست علمدار بیفتد سخت است @raziolhossein
برای بردن داغی چنین خبر گرم است خبر رسیده به چیدن سرِ تبر گرم است اگرچه مادر خانه به بستر است ولی؛ تنور خانه سه ماه است بیشتر گرم است تنور خانه ی زهرا اگر که در سر ظهر تنور غصه ی حیدر ولی سحر گرم است نشسته اند ملائک به مکتب زهرا جهان به قصه ی دیوار و میخ سرگرم است چهل نفر بشود کل شهر، در عالم فقط علی ست که پشتش به یک نفر گرم است پسر به گرمی آغوش مادرش زنده است اگر چه تا ابد آغوش این پدر گرم است خبر رسیده که بعد از هزار و اندی سال بدون آتش و هیزم هنوز در گرم است @raziolhossein
هر تكيه ای كه با قَدَمَت پا گرفته است بی شك اجازه از خودِ زهرا گرفته است ميسوزد از غمت همهٔ تار و پودِ من با هَر زبانه مِهرِ تو بالا گرفته است عمريست مانده در عطشِ ديدنت دلم اما گناه،راهِ تماشا گرفته است دور از مَسير ِعشقِ تو ميگردد عاقبت هركَس كه راهِ عشرت دنيا گرفته است هستی كه هست تشنهٔ عدل و عدالتت ازظلمِ ظالمان دل دنيا گرفته است بَر انتقامِ محسنِ شش ماهه،دربهشت دستِ قنوت،اُم ابيها گرفته است "بايد خودت برای ظهورت دعا كنی" عِصيانِ ما كه روحِ دعا را گرفته است خوشبخت آن كَسی ست كه هنگام امتحان ازصاحب الزّمانِ خود امضاء گرفته است @raziolhossein
ای روی تو بهشت من،ای آسمان من این بی کسی تو زده آتش به جان من تنها غریبی تو مرا پیر کرده است مویم سپید گشته امام زمان من خواهی اگر که پرسش احوال من کنی باید بگیری از در خونین نشان من تا راه می روم به زمین میخورم علی ضرب لگد گرفته تمام توان من رفتم همین که در پس در،دومی چنان در را فشار داد و شکست استخوان من از قول من به شائق دلسوخته بگو این سینه ی شکسته ربوده امان من @raziolhossein
این سوگنامه سخت تر است از بیان شدن زهرا کجا و سوختن و نیمه جان شدن گیرم که من فرو دهم این بغض خفته را این اشک چیست عاقبتش جز روان شدن  با من بگو که سنگ صبور دلت شوم حالا که رسم شهر شده سرگران شدن هر طعنه ای زدند به ما مردمان شهر ما را کجا و لقلقه‌ی هر زبان شدن بارانی است صورت تو زیر آفتاب از من چه ساخته‌ست به جز سایبان شدن تیر از تنم بگو بکشند و نگو که من بر قد و قامت تو ببینم کمان شدن آمین نگفتم  آرزوی رفتن تو را سخت است با نبودن تو امتحان شدن این خانه را تمیز نکن قبل رفتنت راضی ترم پس از تو به بی آشیان شدن تو سهم آسمانی و در سر نوشت خاک حاشا مزار بودن و حاشا عیان شدن @raziolhossein
بيست و سه سال اين همه حرف پيمبر است اصل و اساس دين خدا حب حيدر است پس حب بدون بغض به دردي نميخورد اين دو همان دو بال براي كبوتر است هر كس به پاي عشق علي ريخت آبرو فردا به پيش فاطمه با آبروتر است بيزارم از كسي كه به دنبال وحدت است دارم يقين كه در دوجهان خاك بر سر است نان علي حرام كسي كه به نام او نان خورده است و بر لب او نام ديگر است آن كس كه رفت منبر و از مرتضي نگفت چوب است چوب خشك نگوئيد منبر است با بغض دشمنان علي مي كشم نفس حال دل خراب من اينگونه بهتر است يك جانشين پيمبر ما دارد و تمام مولي الموحدين اسدالله حيدر است... @raziolhossein
اَز اَشک های چَشمِ تو، زَمزَم دُرُست شُد اَز ناله های نیمه شَبَت، غَم دُرُست شُد با یاریِ مَلائِکه، دَر هِیئَتِ خُدا از چادُرِ سیاهِ تو پَرچَم دُرُست شُد اَوّل تو آفَریده شُدی، شَک نمی کُنَم زآن پیش تَر، که طَرحِ دوعالَم دُرُست شُد وَقتی به شِکلِ اِنسیه ی کامِلی شُدی اَز باقیِ گِلَت گِلِ ما هَم دُرُست شُد ما را، طَلایه دارِ غَمِ تو نِوِشته اَند اَز آن زَمان، که غُصّه و ماتَم دُرُست شُد ما نوکَرِ حُسِینِ غَریبِ شُما شُدیم اَز فاطِمیّه ای که مُحَرَّم دُرُست شُد @raziolhossein
غزل در اوّلين بيت خودش پژمرد و پرپر شد همين كه قافيه در دوّمين مصراع ، مادر شد بدين علّت كه او خير كثير و نورالأخيار است كنارش بركت عمر علي چندين برابر شد كسي كه كوثر قرآن شود هرگز نمي سوزد غلط گفتند آتش دست بر دامان معجر شد مصيبت هرچه نازل شد پس از او بر عزيزانش شروعش از تباني كردن ديوار با در شد چه شبها كه قنوت خويش را ميخواند با يك دست چه شبها كه تماشايش بلاي جان حيدر شد نظام خانه ، بي مادر ، ز هم مي پاشد و ديديم پس از زهرا چگونه جمعشان ، جمع مُكسَّر شد مبر اي روضه خوان ما را به گودال پُر از نيزه همين جا پشت اين در بود كه ارباب ، بي سر شد مگو در كربلا شد بي برادر دختر زهـرا كه اوّل بار زينب در مدينه بي برادر شد كدامين غنچه در عالم به جز دردانه ي زهرا ميان شعله ي آتش به دست ميخ ، پرپر شد ؟ شبيه فاطمه ، مُجِرم به حيدردوسـتي گرديد اگر با آن قد و بالا علي اكبر هم اصغر شد @raziolhossein
در بیت خلیل گلشنش را نزنید امید و پناه و مأمنش را نزنید از من که گذشت ای مدینه اما دیگر جلوی مرد زنش را نزنید @raziolhossein
علت خلقت علی و اُمِّ خلقت فاطمه می‌نویسم از ازل تا بی‌نهایت فاطمه هر سحر سجاده‌اش بیت‌الحرام جبرئیل عرش می‌شد خانه‌اش وقتی عبادت فاطمه بعدِ پیغمبر بر ایشان وحی نازل می شود ریشهٔ وصل امامت با نبوت فاطمه بر حجج او حجت الله است یعنی هر زمان بر امامان هم کند بی‌شک امامت فاطمه از نفس‌هایش نسیم صبح بوی سیب داشت خنده‌هایش داده زیبایی به جنًت فاطمه بیشتر از مادرم مادر صدایش کرده ام بسکه دارد بر محبانش محبت فاطمه بر پیمبر بر ائمه بر تمام انبیا داده قدر ظرفشان انوار عصمت فاطمه می‌شود فهمید از ام‌ابیها بودنش بر همه خلق خدا دارد ولایت فاطمه روی برگردانده با زحمت از آن دو، بارها تا دهد بر ماهمه درس برائت فاطمه از در و دیوار تا تابوت یک شب هم نداشت با وجود زخم سینه خواب راحت فاطمه چه بلایی ضربه‌های در، سرش آورده بود بود از پا تا سرش جای جراحت فاطمه مادرانه فضه محسن را در آغوشش گرفت تا نبیند کودکش را در اذیت فاطمه آوَرَد فردا دو کودک را به روی دست خویش محضر حق روز محشر با شکایت فاطمه . . این یکی شد پشت درغرقه به خون پاتاسرش آن یکی شد با سه شعبه پاره‌پاره حنجرش یکی با دست بابا بین خانه دفن شد آن یکی هنگام دفن پیکر آمد مادرش این یکی طعم حرارت‌های میخ در چشید آن یکی لرزید با تیر سه شعبه پیکرش @raziolhossein
از دست می روی هَمه دار و ندارِ من با رفتنَت سیاه شَوَد روزگارِ من گفتی که تا همیشه تو هستی کنارِ من! حالا چرا شکسته ای؟ اِی ذوالفقارِ من بی تکیه گاه می شوم اِی لشکرم مَرو خانه خراب می شوم اِی همسرم مَرو از حیدرت سه ماه شده رو گرفته ای؟ با گریه های مخفیِ خود خو گرفته ای یک دست بر جِراحتِ پهلو گرفته ای یک دست بر کبودیِ بازو گرفته ای صَد پاره می شود زِ غمِ تو دلِ علی با این سُکوتِ خود شُده ای قاتلِ علی! ای اُستخوان شکسته ی حیدر نفس مَکِش شُعله کِشَد زِ آهِ تو، دیگر نفس مَکِش این زخمِ سینه گردد بدتر، نفس مَکِش رنگین شُده زِ خونِ تو بستر، نفس مَکِش از بعدِ کوچه، آه، سَرَت خَم شُده چرا؟ زهرای من بگو؛ کَمرَت خَم شُده چرا؟ بانو، بَنفشه پیکرِ تو می کُشد مرا جِسمِ نَحیف و لاغرِ تو می کُشد مرا خون لَخته های مَعجرِ تو می کُشد مرا شَب، ناله های دُخترِ تو می کُشد مرا تاثیرِ دَرد، بر هَمه عُضوَت رِسیده اَست زهرا چِگونه ای تو! که رَنگت پریده اَست؟ امشب بِگو عَلی چه کُند روبروی تو؟ با دِقَّتی که می نِگَرَم مَن به روی تو! با فِضّه ات چگونه دَهَم شُستِشوی تو؟ تو می روی و هَست به دِل آرِزوی تو زَهرای مَن زِ پیرُهَنَت لاله می چِکَد هِنگامِ غُسل، از کَفَنَت لاله می چِکَد نامَردهای شَهر تو را... یا مَرا... زدند!؟ یادم نمی رَوَد، که تو را بی هَوا زدند زَهرا سوال دارم، اَگر که تو را زدند... ...بارِ تو که شِکَست، دوباره چِرا زدند!؟ زهرا، بِمان که رَحم به قَلبِ حَسَن کُنی اَصلاً زِ جای خیز، عَلی را کَفَن کُنی @raziolhossein
شِکسته قامَتی اِی یارِ نیمه جانِ علی چه بی فُروغ شُدی، ماهِ آسمانِ علی مَرا به خاک نشانده، قَدِ هِلالیِ تو گِرِفته سوسوی چَشمانِ تو، تَوانِ علی نَفَس نَفَس زَنی و ذَرّه ذَرّه آب شَوی چه زود پیر شُدی، هَمسَرِ جَوانِ علی سه ماه شد، که سُخَن با عَلی نِمی گویی سه ماه شد، که نَدادی رُخَت نِشانِ علی هَمیشه بَستَرَت اَز بَرگهای لاله پُر اَست گُلِ خَزان زده ی سُرخِ بوستانِ علی کَسی سُراغِ تو را اَز عَلی نِمی گیرَد مَدینه، مَرگ کُند آرزو، به "جانِ علی" گِرِفته اَم زِ غریبی، دو زانویَم به بَغَل که تاب آوَرَد این داغِ بی کَرانِ علی؟ اَگَر چه بِینِ خُسوفی، هَنوز ماهِ مَنی بِتاب بَر مَن و بَر این سِتارگانِ علی بیا و این دَم آخَر، بَرای دِلخوشی ام بَخند تا که نَمُردَم، بِخَند جانِ علی @raziolhossein
چه کنم بی تو اگر زنده بمانم ، چه کنم کاش می شد که در این شهر نمانم ، چه کنم تا سحر خواب نداری و دعا گوی منی شده بیماری تو قاتل جانم ، چه کنم مردم از گریه ی تو خسته ، تو از گریه ی من اشک از دیده ز داغت نفشانم ، چه کنم من که صد ها گره ی کور به دستم وا شد گِرِهم روی گره خورده ندانم ، چه کنم حاضرم جان بدهم چهره ی خود باز کنی گرچه شرمنده از این روی نهانم ، چه کنم تا مغیره رسد از راه حسن می لرزد من به حال پسرم بس نگرانم ، چه کنم گیرم از کوچه به یادت رفت و آمد نکنم با در سوخته ی خانه ندانم ! ! ، چه کنم استخوان های تو بیرون زده لاغر شده ای چِقَدَرَ پیر شدی یار جوانم ، چه کنم ای زمین خورده ، علی هست زمین خورده ی تو بیش از این نیست به تن ، تاب و توانم ، چه کنم به یقین حرف دلم بود که "انسانی" گفت: "من زمین خورده ترین مرد زمانم ، چه کنم" @raziolhossein
سلام ای ذکر خاص حق ثنایت درود ای گفته احمد من فدایت تو فرقانی تو یاسینی تو طاها تو زهرایی تو زهرایی تو زهرا تو حبل محکم حبل المتینی امید رحمه للعالمینی تو بسم الله سماواتت کتابند تو خورشیدی و عالم آفتابند جنان یک ذره از دامان باغت جهان یک شعله از نور چراغت ملک موج لطیفی از نگاهت فلک گرد حقیر از گرد راهت حیات عشق از خون حسینت بلندی خاکبوس زینبینت شرافت مستمند صبح خیزت حیا تصویری از ظلّ کنیزت نیایش سائل بیت گلینت دعا را سجده بر خاک زمینت مزار مخفی ات مخفی است در دل سبک مغزان تو را خوانند در گل کرامت حسنی از قصر بلندت سخاوت تا قیامت مستمندت امامان آبرومند جلالت امیر مؤمنان محو کمالت پیمبر عاشق راز و نیازت خدا فخریه دارد بر نمازت بهشت قرب احمد سینه توست ضمیر خلق در آیینه توست مکان عبد ذلیلی در ره توست زمان مرهون عمر کوته توست همه دشت کویرند و تو گلشن همه شام سیه تو صبح روشن همه سوز درونند و تو داغی همه تاریکی اند و تو چراغی همه جسم ضعیفند و تو جانی همه قطره تو  بحر بیکرانی تو دریا کشتی ات دل های آگاه تو کوثر ساقی فیضت ید الله ملک یا حور یا آدم که هستی که می داند که هستی یا چه هستی جهان از رازها بس پرده انداخت سر مویی تو را نشناخت نشناخت تو سر ناشناس انبیایی تو آن  عبدی که سر تا پا خدایی تو استاد و جهان دانشگه توست تو قرآن و علی بسم الله توست الا ای مام باب آفرینش همه ذریه ات ارباب بینش تو چونان دختی ای دادار منظر که باب خلقتت فرمود مادر تمام آفرینش پای بستت پیمبر خم شد و بوسید دستت گنهکاران چو رو در محشر آرند همه چشم شفاعت بر تو دارند به جز باب عنایاتت دری نیست تو گر نایی به محشر محشری نیست اگر گیرد کسی از خلق دستی تو هستی و تو هستی و تو هستی به محشر ناقه ات چون پا گذارد سحاب رحمت از هر سو ببارد عقوبت در نگاهت سایبانی شفاعت ناقه ات را ساربانی به محشر از فراز چرخ گردون ندا خیزد که این الفاطمیون همه حوران به استقبال خیزند برات عفو پیش پات ریزند شود تا نازنین قلب تو خرسند ببخشند و ببخشندو ببشخند چنان گردد که از فرمان دادار بگردد عفو دنبال گنه کار بهشت خویش را تا در گشاید خدا را هم شفیعی چون تو باید تو سر تا پا بهشت مصطفایی تو جانان علی مرتضایی سرایت جنت ای خاکم بدیده بهشت و شعله آتش که دیده که دیده حور در آتش بسوزد که دیده باغ جنت بر فروزد چه گویم با که گویم منطقم لال که قرآن شد به بیت وحی پامال چه نیکو  با تو هم دردی نمودند که با آتش در بیتت گشودند عدو حق ذو القربی ادا کرد ز قرآن قل هو الله را جدا کرد گمانم مرتضی شد کشته آن روز که بشنید از تو آن فریاد آن روز از آن اعدا تو را حرمت شکستند که یارانت همه خامش نشستند در اینجا بسته نطق(میثم)توست سخن کوچکتر از شرح غم توست @raziolhossein
جز نام تو را به لب نبُردم... زهرا غیر از تو به کس دل نسپُردم... زهرا در آخر روضه های تو می گویم... شرمنده که از غمت نمُردم زهرا @raziolhossein