eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب النور رب العشق رب العالمین بسم احمد، بسم زهرا و امیرالمؤمنین بسم رب الجود بسم مجتبی بسم الکریم بسم ثارالله بسم الله رحمن الرحیم باز هم فصل بهارِ گریه و آهم رسید شکر می گویم دوباره ماه دلخواهم رسید السلام ای بهترین ماه ای محرم السلام السلام ای بهترین ارباب عالم السلام از تو ممنونم که از غم راحتم کردی حسین با تمام روسیاهی دعوتم کردی حسین تو مسیحای منی و روضه ات دارالشفاست گریه بر داغ تو بر هر درد بی درمان دواست قطره ی اشکی سبب شد کور بینا بازگشت با عصا آمد به سوی روضه با پا بازگشت هست مدیون تو سر تا پا وجودم یا حسین بی نگاهت صد کفن پوسانده بودم یا حسین حرف پیر زیرکی همواره در یاد من است مثل او این حرف در طوفان فریاد من است «هر که هستم هر چه هستم بر کسی مربوط نیست» جود اربابم حسین بن علی مشروط نیست پیرهن مشکی به تن کردن عبادت کردن است یا حسینِ ما همان قرآن تلاوت کردن است واجب عینی است گریه قابل تبدیل نیست کعبه هم تعطیل باشد روضه ات تعطیل نیست گر چه دور افتاده ایم از کربلا، هیئت که هست دست ما کوتاه مانده از حرم، تربت که هست چادر زهرای اطهر سایبان روضه هاست بانوی پهلو شکسته میزبان روضه هاست روضه ای را که به پا کرده در این دنیا خودش اختیارش نیست دست هیچکس الا خودش بی اراده غرق ناله بی امان بی اختیار گریه باید کرد مثل مادران داغدار گریه های مادرانه یادگار فاطمه است روضه خواندن کار ماها نیست کار فاطمه است سوختی درآتش صحرا بُنَیّ سوختم رفت غارت آن لباسی که برایت دوختم کاش در گودالِ خون عطشان نبودی لااقل پیش چشم این و آن عریان نبودی لااقل @raziolhossein
کمال عشق در اندوه غوطه‌ور شدن است ز هر چه در دو جهان است بی خبر شدن است جماعتم به فرادا رسید و فهمیدم که زحمتم همه در حالت هدر شدن است ببین که سیلی اول به صورت من خورد ولی چه باک که این رسم نامه بر شدن است تو را به سوی بیابان کشانده نامه‌ی‌ من سزای مسلمت ای یار در به در شدن است به خون نشسته لبم رسم عاشقی این است لبم شبیه تو در گیر و دار تر شدن است خوشم که خورد به من سنگ و نیزه و شمشیر که در بلای تو روزی من سپر شدن است میان داغی بازار کوفیان دیدم که مقصد تو در این راه خون جگر‌ شدن است سلام من به تو از بام مسجد پدرت میا که آخر این  راه بی پسر شدن است به دختران علی رحم کن میاورشان که آخرش همه با شمر همسفر شدن است @raziolhossein
غیر از ستم ندیدم غیر از جفا ندیدم در مردمان کوفه هرگز وفا ندیدم مسلم غریب مانده تنها حبیب مانده در بین این اهالی جز ادعا ندیدم روح و روان مسلم! دردت به جان مسلم سوگند میخورم جز درد و بلا ندیدم چوب از غریبه خوردم عیبی نداشت اما افسوس هیچ خیری از آشنا ندیدم هرجا محل ندادند رفتم از آن محله من اعتنا نکردم چون اعتنا ندیدم از کوفیان بریدم دست از همه کشیدم وقتی صداقتی در " آقا بیا" ندیدم در امتحان مردم روی لبان مردم نذر سلامتی ات حتی دعا ندیدم من کوچه گرد بودم دنبال مرد بودم بسیار گشتم اما جز طوعه را ندیدم شرمنده ام از اینکه گفتم بیا به کوفه این حجم دشمنی را قبلا چرا ندیدم؟ آهنگران کوفه سرنیزه می فروشند دکّان خلوتی در بازارها ندیدم قول و قرار دارند قصد شکار دارند من خولی و سنان را از هم جدا ندیدم در رزم کهنه کار اند تیر سه شعبه دارند چیزی که دیدم اینجا در هیچ جا ندیدم ترسم به دخترانت یک ناسزا بگویند در بین بددهان ها شرم و حیا ندیدم بهتر همان که رفتم بهتر که من نبودم هجده سر بریده بر نیزه ها ندیدم بهتر همان که رفتم بهتر که من نبودم روی تن شریف ات جای عصا ندیدم حداقل می آیی با خود کفن بیاور در خانه های این ها جز بوریا ندیدم @raziolhossein
با ذکر یاحسین دمادم گریستم یک سال در فراقِ محرّم ‌گریستم هنگام‌ آب خوردن و هنگام تشنگی من هر زمان‌ که یاد تو کردم گریستم با گریه بر تو، توبه آدم قبول شد آری شبیه حضرت آدم گریستم از داغ توست عالم و آدم به اشک‌ و آه من‌ هم شبیه آدم و عالم گریستم شکر خدا که چشم و سرم وقف روضه شد هم بر سرم ‌زدم ز غمت، هم گریستم هم در میان سینه زنی گریه‌ کردم و هم بین روضه های تو نم نم گریستم مُردم به پای خط به خط مقتلت حسین از بس که با "لُهوف" و "مُقَرّم" گریستم افتاد پادشاه دو عالم به قتلگاه از داغ این مصیبت اعظم گریستم تعداد زخم هات کجا؟! اشکِ من کجا؟! شرمنده در مصیبت تو کم گریستم @raziolhossein
كاش از آمدن كوفه حذر می كردی از پی دفع خطر ترك سفر می كردی زير شمشيرم و از پرده دل می گويم كاش آهنگ سفر جای دگر مي كردی چاك می كرد به تن پيرهن صبر ايوب گر از اين شهر پر از فتنه گذر ميكردی آب در دست من آغشته به خون می گردد كاش می ديدی و احساس خطر می كردی روز پيش نظرت تيره تر از شب می شد گر بر احوال من خسته نظر می كردی پاره پاره بدنم گر ز ستم می ديدی جاري از ديده خود خون جگر مي كردی قبل از آنی كه شود كشته جوانت اي كاش ديده را محو تماشای پسر مي كردی كاش از واقعه حرمله و تير و گلو مادر غمزده اش را تو خبر مي كردی ذكر روز و شب ((ژوليده)) بود بهر تو اين كاش از آمدن كوفه حذر ميكردی مرحوم @raziolhossein
کی می شود سحر، شب تنهاییم حسین کس نیست آگه از دل شیداییم حسین ‏پایم ز راه مانده و دستم به ریسمان درکوچه­های کوفه تماشاییم حسین ‏من را نشان دهند به انگشت کوفیان عشقت کشیده است به سوداییم حسین ‏از بسکه خون گریسته­ام از فراق تو از دیده رفته قدرت بیناییم حسین ‏غم نیست گر بود به تن من هزار زخم زخم زبان ربوده شکیباییم حسین ‏در زیر تیغ عشق چوگل خنده می­کنم بالای دار گرم دل آراییم حسین اینجا سخن ز نیزه و از جسم اکبر است دلخون بیاد آن گل لیلاییم حسین اینجا سخن زکودک و از گاهواره است از دور من به نغمه لالاییم حسین اینجا سخن ز سیلی و طفل سه ساله است من هم بیاد صورت زهراییم حسین @raziolhossein
هوا هوای غم است و هوای خونجگری به هر طرف که نظر می کنم تو در نظری ز عشق گفتم و این شهر در به رویم بست همیشه عاقبت عاشقی است دربدری به مسجدی که امام جماعتش بودم نماز مغرب من شد اقامه یک نفری دوباره نامه نوشتم برای تو اما به غیر آه ندامت نبود نامه بری تو احتیاج نداری به نامه مسلم که بهتر از همه از حال کوفه با خبری به هر طریق تو آخر به کوفه می آیی در این مسیر به جز عشق را نمی نگری بیاور اکبر خود را که کوفیان بینند در این مسیر کنار خودِ پیامبری بیاور اصغر خود را که با شهادت او ز کوفیان ریاکار آبرو ببری جمل به پاکن و همراه خویش قاسم را به سوی رزم بیاور برای جلوه گری ولی فدای تو گردم میار زینب را که شهر پر شده از مردمان خیره سری کسی به خواهرت اینجا محل نخواهد داد اگرچه می گذرد از محله پدری از این مسیر گذر می کند، عجب گذری به سوی شام سفر می کند، عجب سفری @raziolhossein
ترسم این نیست سفیر تو سر دار رود! ترسم این است رقیه سر بازار رود کوهی از سنگ، سر بام ببینی چه کنم !؟ دخترت را ملأ عام ببینی چه کنم !؟ ترسم این است به دل کینه تلنبار کنند خواهرت را دم دروازه گرفتار کنند راضی‌ام از تن من جامه به غارت ببرند راضی‌ام دختر من را به اسارت ببرند راضی‌ام طعنه به من عالم و آدم بزند راضی‌ام حرمله با تیر به چشمم بزند در عوض، مجلس اغیار نیاید زینب بین انظار به اجبار نیاید زینب من خجالت زده‌ام بابت فردا، ای داد جگرم سوخت! جگر گوشه‌ی زهرا ، ای داد جگرم سوخت جگر گوشه‌ی زهرا! برگرد بابت کشتن تو آمده فتوا، برگرد چه بلاها که سر نامه‌برت آوردند ! یادم آمد چه به روز پدرت آوردند من نوشتم که بیایی، همه تقصیر من است تشنگی پسر فاطمه تقصیر من است مادرت فاطمه گیرم که مرا هم بخشید من خودم را سر آن نامه نخواهم بخشید   چه بگویم! که در این بُغض سخن می‌ماند تن عریان تو بی غسل و کفن می‌ماند.. @raziolhossein
به تماشای من خسته همه می مانند نَفَس آخر من شد ، همگی می دانند ای به قربان سرت ، از همه سرگشته ترم در و دیوار به سرگشتگی ام حیرانند سنگ دلها همه در دامنشان سنگ بود میزبانان به خدا منتظر مهمانند گر بیاری تو به همراه ، عزیزانت را با عزیزان ، حرمت را ، همه می سوزانند امشب ای کعبه ی من! سوی مدینه برگرد برنگردی ته گودال ، برت گردانند تا به حالا، سر بازار ، نرفته زینب سر بازار ، همه خارجی اش می خوانند با رقیه تو میا ، جانِ رقیه برگرد همه آماده ی سیلی زدن طفلانند ترسم آن است ز سیلی ، سر او برگردد او اگر تار ببیند ، همه در می مانند حرمله خنده کنان تیر سه شعبه برداشت همگی منتظر کودک نیمه جانند ترسم آن است که شش ماهه ، دو شش ماهه شود به جدا کردنش از هم ، همه هم پیمانند @raziolhossein
هر روز ، سر بر زانوی غم گریه کردم بر اشرف اولاد آدم گریه کرم در خانه ها منبر به منبر روضه خواندم در کوچه ها پرچم به پرچم گریه  کردم من سال‌های سال قبل از خنجر شمر بر ضرب تیغ ابن ملجم گریه کردم کوه گناهی را خدا می‌بخشد از مهر وقتی به قدر بال شبنم گریه کردم چه عالمی دارم در این روضه در این اشک در عالمی فوق دو عالم گریه کردم تا نوحه خوان دم داد ای اهل حرم را با مشک پاره پاره آن دم گریه کردم برآن هزار و نهصد و پنجاه زخمش دیدم فقط اشک است مرهم گریه کردم بر عضو عضو پیکر از هم جدایش واژه به واژه در محرم گریه کردم قدر نگینی جای سالم در تنش نیست بر غارت انگشت و خاتم گریه کردم مقتل نوشت از تشنه کامی تار میدید با چشم کوثر چشم زمزم گریه کردم هی با لهوف اش روضه خواندم روضه خواندم هی با مقرم گریه کردم گریه کردم فردا که میفهمم بهای اشک من چیست افسوس خواهم خورد که کم گریه کردم @raziolhossein
عطر تو زینت فزای روضه ها مهدی بیا هجر تو از پا می اندازد مرا مهدی بیا مهربان تر از پدر مادر به فرزندان تویی  العجل ای بهترین بابای ما مهدی بیا ندبه باید کرد از درد فراق روی تو اَبکیَنَّکَ صَباحاً و مَسا مهدی بیا به تقاص خون جدت یا لثارات الحسین!  زودتر با ذوالفقار مرتضی مهدی بیا ای فدای قد و بالای پیمبرگونه ات وارث حلم تمام انبیا مهدی بیا مادرت زهرای مرضیه صدایت می زند روز و شب مهدی بیا مهدی بیا مهدی بیا جان به لب آمد ولی نامت نیفتاد از لبم عمر من طی شد فقط با ذکر یا مهدی بیا صبح عاشورا نشد پس وعده ی ما اربعین در مسیر از نجف تا کربلا مهدی بیا شیرخواری با گلوی خشک و با چشمان تر از دل گهواره می خواند تو را مهدی بیا @raziolhossein
با اشک غمت خون دل آمیخته شد بر فرق فلک خاک عزا ریخته شد این صیحه‌ی فاطمه است یعنی از عرش پیراهن خونین تو آویخته شد @raziolhossein
در بیابانی از عطش لبریز کاروانی غریب می آید از لب هر کجاوه ای با آه ناله ی یا مجیب می آید کاروانی ز مکه برگشته آمده تا که حج تمام کند کعبه دنبال قافله آید تا به این قبله استلام کند پای خورشید خسته تاول زد بسکه دنبال نور قافله بود آسمان با تمام وسعت خویش خاک پای عبور قافله بود کربلا در دلش چه غوغایی ست که بهارش ز راه می آید برسانید بی پناهان را که جهانْ تکیه گاه می آید بر تن ناقه ها حریر بهشت گرمی آفتاب بی تآثیر مشک ها سلسبیل می بردند بادها بود تحت امر امیر دور ماه قبیله وقت نزول آسمانی پر از محارم بود لشکری تا فدای او بشود فقط از او اشاره لازم بود چه صفی بسته اند زانوها تا رکاب پرِ عقیله شوند هیجده تا ستاره آمده اند سایه سار سرِ عقیله شوند آفتاب آمده به پابوسِ ماه در پرده ی حیای حسین اولین بار می رسد امروز پای زینب به کربلای حسین @raziolhossein
چه بلایی قراره سرم بیاد؟ نمیخوام اشک برادرم بیاد! چرا باید وسط خیمه زدن صدای ناله مادرم بیاد؟ نگا کن بچه ها ترسیدن حسین همشون تو شک و تردیدن حسین اینا از برگ گلم لطیف ترن تا حالا رو خاک نخوابیدن حسین هنوزم دیر نشده بیا بریم هر جایی به غیر کربلا بریم با تو از اینجا بریم درست تره؟ یا با نامحرما از اینجا بریم خودتم میدونی پا به پات میام مثه سایه دنبال عبات میام مگه زینب میتونه رهات کنه؟ قتلگاهم که بری باهات میام حاضرم سرم بره سر تو نه پیکرم کبود شه پیکر تو نه مگه ترسی دارم از تازیونه بزنن ولی برابر تو نه خاک اینجا بوی خون میده حسین آخر کارو نشون میده حسین نمیخوام تو باشی اون کشته ای که زیر سم اسبا جون میده حسین @raziolhossein
این جاکجاست ای گل زهرا به مابگو گـرکـربـلاست، بامن غم مبتلابگو سـرتاسـروجـودمرا غم گرفته است ازاین زمیـن محنت ودردو بـلابگو داری دعـا بـه زیـرلب وآه می کشی زیـن آه سینـه سـوز برایم بیابگو درگوش ذوالجناح چه گفتی که شدملول من که غریبـه نیستم ای آشنا بگو این جا اگرکه وعـده گه توست باخدا بامـن زوصل دوست برای خدابگو با آن که گفته اند برایم زماجرا من صبرمی کنم توازاین ماجرابگو صف بستـه انـد دربرمـا نیـزه دارها یحیـای اهل بیت ازاین نیـزه هابگو یک باغ لاله این همه گلچین دگـرچـرا ای باغبـان برای من ازلالـه هابگو کردی اشاره ای به من ازقتلگاه خویش دیگرنگفتـه بودمت ازایـن منابگو تنهاامیـدو دلخوشیم درجهـان تویی بی توچگـونـه زنـده بمانم بیابگو بااشک وآه ونـاله «وفایی» تمام عمر از زینب وحسیـن وغـم کـربـلابگو @raziolhossein
کاروان ستارگان سحر کاروانی ز روز روشن تر به زلالی آب و آیینه به لطیفی برگ نیلوفر صاحبان جلالت توحید وارثان لطافت کوثر اهل تسلیم و اهل اعطینا تا فصل لربک وانحر یک به یک این تبار معروفند به نبردی همیشه با منکر حیدرانی که میرسند از راه در پی فتح صد جهان خیبر پسران قبیله‌ی‌ کوهند دختران عشیره‌ی گوهر مردهاشان مقلدان علی بانوان پای منبر مادر در عبورند با طمأنینه چون نسیم از کویر پهناور آری آزادگان سبک‌بالند نیست باری به دوششان جز سر عاشقانند و می‌شوند مدام همگی‌شان فدای یکدیگر گوییا می‌روند سوی منا گوییا آمدند از مشعر روشنایی راه از ازلند تا رسیدن به عرصه‌ی محشر حوریان حوالی زهرا شیرهایی ز تیره‌ی حیدر همه‌ی پیرهایشان عاشق همه‌ی کودکان جگرآور مرگ بازیچه‌‌است در نظر کودکانی چنان علی اصغر مرحبا از اذان بلند شود گر موذن شود علی اکبر آخر کاروانشان ساقی اول کاروانشان ساغر مثل پروانه‌اند گرد حسین همه جمعند حول این محور دختر مرتضی‌ست بر ناقه در حجابی ز نور چون معجر در زمان نزول اجلالش پای عباس پله‌ی آخر حق نگهدار این همه دلدار حق نگهدار این همه دلبر @raziolhossein
ای از خدايت بهترين تمثال ! برگرد چشمم شده از اشك ، مالامال برگرد ای كعبه ی زينب ! به دورت در طوافم بشنو ز من ، ای كعبه ی آمال ! برگرد بعد از تو ماندن ، مرگِ تدريجی است ، امّا با تو گذشته روز و ماه و سال برگرد ای ميهمان كربلا ! من با تو گويم : يك تن نمی آيد به استقبال برگرد برگرد تا سيلی نخورده دخترِ تو جانِ همان طفلِ پريشان حال برگرد خَم می شود از داغِ اكبر ، پيکرِ تو تا اين الف را كس نکرده دال برگرد ای كاش برگرديم ما ، سوی مدينه تا كس نکرده پيکرت پامال برگرد برگرد تا من سُمّ مركب را نبينم تا برنگشتی در تَه گودال برگرد @raziolhossein
...این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست حتّی جرس قافله، غافل ز خدا نیست رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان زمزم ز دو چشم آب بریزد پیِ ایشان اینان که روانند، همه روح و روانند این سلسله هر یک‌تنشان جان جهانند این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند این قافله شب تا به سحر، نافله‌خوانند بازار جهان این همه سرمایه ندارد گلزار جِنان این قَدر آرایه ندارد این قافله جز عشق، ره‌آورد ندارد عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد یک آینه، بر چهرهٔ خود گَرد ندارد جز شیرزن و غیر جوانمرد ندارد مُحرِم شده از کعبهٔ گِل، راه فتادند از گِل به سوی کعبهٔ دل، روی نهادند اینان همه از خانهٔ خود، دربدرانند بر باغ دل فاطمه، یکسر ثمرانند اینان پسر عشق و، محبّت پدرانند با شور حسینی به نوا، جامه‌درانند دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است وین قافله را قافله‌سالار، حسین است این قافله را بانگ جرس، گریه و ناله‌ست این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لاله‌ست از نور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هاله‌ست در محمل خود، حاجیه بانوی سه‌ساله‌ست با سورهٔ عشق آمده، هفتاد و دو آیه چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبوده‌ست دردانهٔ من، با موی بی‌شانه نبوده‌ست جایش به جز از دامن و بر شانه نبوده‌ست گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه‌ نبوده‌ست این دختر من، نازترین دختر دنیاست دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را ای کوفه چه کردی بدنِ مُسلمشان را؟ ای ماه ببین ماه بنی‌هاشمشان را ای سَرو ببین سروِ قدِ قاسمشان را ای صبح کجا آمده صادق‌تر از اینان؟ ای عشق بگو نامده عاشق‌تر از اینان چاووش عزا همره من روح الامین است ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است سردار سپاهم پسر اُمّ بنین است آورده‌ام از جان شما تاب بگیرد چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است سرهای سران، خاک به درگاه حسین است خورشید فلک، مشتری ماه حسین است ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است آن فضل که در قافله‌ام نیست،کدام است؟ عبّاس، ترازوی مرا سنگ تمام است ای روشنی چشم و، چراغ دل زینب کشتی نجات همه و ساحل زینب وی ماه رخت روشنی محفل زینب دوری مکن از دیده و از محمل زینب دارد سفر ما سفر دیگری از پی من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی @raziolhossein
چشمه‌چشمه می‌جوشد خون اطهرت این‌جا کور می‌کند شب را، برق خنجرت این‌جا چشمه‌چشمه می‌جوشد، از دل زمین هر شب خون اصغرت آن‌جا، خون اکبرت این‌جا می‏‌رسد به گوشم گرم، بانگ خطبه‏‌ای پُرشور خطبه‌ای که بعد از تو، خواند خواهرت این‌جا از فرات می‏‌جوشد موج و می‌زند بوسه بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت این‌جا این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟! روی نیزه می‌خواند، آیه‌ای سرت این‌جا کیست این‌که ناآرام، در خرابه می‌گرید؟ موج می‌زند در خون، چشم دخترت این‌جا کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟ غصب می‏‌شود از نو، سهم مادرت این‌جا حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد در غدیر خم جاری‌ست، حجّ آخرت این‌جا این ضریح شش‌گوشه، حجّ پاک‌بازان است آب می‏‌شوم از شرم، در برابرت این‌جا @raziolhossein
چشمه‌چشمه می‌جوشد خون اطهرت این‌جا کور می‌کند شب را، برق خنجرت این‌جا چشمه‌چشمه می‌جوشد، از دل زمین هر شب خون اصغرت آن‌جا، خون اکبرت این‌جا می‏‌رسد به گوشم گرم، بانگ خطبه‏‌ای پُرشور خطبه‌ای که بعد از تو، خواند خواهرت این‌جا از فرات می‏‌جوشد موج و می‌زند بوسه بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت این‌جا این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟! روی نیزه می‌خواند، آیه‌ای سرت این‌جا کیست این‌که ناآرام، در خرابه می‌گرید؟ موج می‌زند در خون، چشم دخترت این‌جا کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟ غصب می‏‌شود از نو، سهم مادرت این‌جا حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد در غدیر خم جاری‌ست، حجّ آخرت این‌جا این ضریح شش‌گوشه، حجّ پاک‌بازان است آب می‏‌شوم از شرم، در برابرت این‌جا @raziolhossein
دار و ندار ماست این پیراهن مشکی ارثیه ی زهراست این پیراهن مشکی روزی که هر کس می رود دنبال کار خود دنبال کار ماست این پیراهن مشکی تنها دلیل عزت دیروز و امروز و دلگرمی فرداست این پیراهن مشکی بی دست و پا هستم ولیکن دستگیر من در محشر کبراست این پیراهن مشکی من قبله ام کعبه است که تنها لباس آن از بعد عاشوراست این پیراهن مشکی این شصت  روز و شب نشان کربلایی ها در کل این دنیاست این پیراهن مشکی خرج عزای هر کس و ناکس نگردانش مخصوص این آقاست این پیراهن مشکی چون چادر زهرا و زینب تا ابد در جنگ با دشمن مولاست این پیراهن مشکی هم کوهی از دلدادگی را می زند فریاد هم جامه ی تقواست این پیراهن مشکی از جنس آن پیراهن کهنه است ای مردم ارثیه زهراست این پیراهن مشکی @raziolhossein
خدا نگیرد از من این دو چشمه‌ی حیات را که گریه‌ام گرفت راهِ کشتی نجات را نوشتم از حسین، کاغذ و قلم به سر زدند و اشکِ روضه سرخ کرد کاسه‌ی دوات را دو قطره تشنگی به کامِ روضه‌خوانی‌ام چکاند برای سوزِ شعر، دیده‌ام دَمِ فرات را قضای واجباتِ سال و ماهِ‌مان محرّم است محرّمی که کُشته لشکرِ محرّمات را پیاده می‌روم به کربلا و بعد از آن مسیر به شوقِ دیدنِ تو می‌دوم پلِ صراط را صراطِ مستقیم چیست، غیر راه کربلا؟ پناه بردم از خودم به سرپناه کربلا پناه می‌برد به کامِ تشنه‌ی تو آب هم به دستِ ساقی تو دجله می‌شود سراب هم فقط در این حریم قطره می‌کُشد جَحیم را بهشتِ اشک می‌رسد به آیه‌ی عذاب هم هر آن زمان که سمتِ نور رفته‌ایم، دیده‌ایم پناه برده پشتِ گنبدِ تو آفتاب هم به خاکِ سجده‌دارت از شهادتِ تو خاک‌ها به سجده می‌روند، تربتِ ابوتراب هم به زیر قُبّه دیده‌ایم پابه‌پای دستِ ما دخیل می‌زند گره دعای مستجاب هم قنوتِ مستجاب، دست‌ِ خورده بر ضریح توست درست گفته هر که گفته عرش در ضریح توست از آن زمان که هیچ کس نبود، جز خدا فقط خدای اشک‌، خوانده است روضه‌ی تو را فقط برای هر کسی که مشتِ چشم، وا نمی‌شود همیشه مشکِ اشکِ ماست، نذر روضه‌ها فقط به شوق عطرِ سیب، جانماز باز می‌کنم نمازخوان شدم به عشقِ مُهرِ کربلا فقط شهادتینْ چیست غیرِ دعوت از قدوم تو در آن سکوت می‌زنم حسین را صدا فقط اگر عتاب می‌کنی اگر عذاب می‌کنی بیا به میهمانی مزارمان، بیا فقط! سیاهی مزارمان سیاهی محرم است بیا که دیدنت شروعِ روضه‌ی مجسّم است چه روضه‌ای‌؟، همان که ریخت اشکِ حنجر تو را به حجّ خون طواف کرد خنجری سرِ تو را همان غمی که بازگشتِ ماتمِ مدینه بود که زخمِ سینه‌ات دوباره کُشت مادر تو را همان دَمی که تلّ زینبیّه قتلِ‌آه شد نگاه کرد خواهر احتضارِ مُضطر تو را چه روضه‌ای؟، همان که تازیانه‌های تسلیت سیاه کرد دَم‌به‌دَم لباسِ خواهر تو را چه روضه‌ای؟، فرات هم نشسته زار می‌زند که داغِ رو زدن به آب، کُشت اصغرِ تو را گِل‌آبِ در عزای خود نشسته را زلال کن ببخش روضه‌ی عطش، فرات را حلال کن! چقدر روضه ریخته‌ست بر زمین کربلا نگاهِ ماست گریه‌گریه هم‌نشین کربلا چنان زمین به خون نشست در طلوعِ سرخِ تو شد آسمانِ در غروب، شرمگین کربلا چنان برای پیرهن ربودن از تو گریه کرد هنوز اشک می‌چکد از آستین کربلا هنوز راه هجرت تو را ادامه می‌دهد هنوز -مادرت، مسافرِ مدینه‌کربلا- هنوز ردّ پای خواهرت مرور می‌شود که می‌رسیم از نجف به اربعین کربلا چنان‌که از نگاه ما به تو سلام می‌رسد به پرچمت قسم زمانِ انتقام می‌رسد @raziolhossein
رسید قافله در کربلا و ثارالله به ماه طایفه‌اش رو نمود: بسم الله بزن به خاک علَم را که کربلا اینجاست بگو به خواهرمان که قرار ما اینجاست نگاه کن به حرم...با تو عالمی دارند تو پیششان که بمانی، مگر غمی دارند؟ رقیه پیش تو دلخوش‌ترینِ دوران است به روی دوش تو بر مَسند سلیمان است علَم به دست تو تا هست، ساقی لشکر سکینه را چه خیالی زِ غارت معجر؟ رُباب خیره به دریا و حال شیدایی تمام دشت شده مات صوت لالایی بِنَفسی‌اَنت عزیزم..تو تکیه‌گاه منی به روزِ بی کسی‌ام  ملجاء و پناه منی ته مسیر همینجا و این بیابان است و ظهر روز دهم روز عید قربان است علیِ اکبر من روی خاک می‌اُفتد به برگ‌های تنش جای چاک می‌اُفتد امانت حسنم می‌شود چو گُل پرپر دوباره زنده شود روضه‌ی در و مادر گلوی طفل مرا، تیر می‌شود همدم چگونه بعدِ علی تا به خیمه برگردم؟ کنار علقمه خون می‌شود به پا عباس و دست‌های تو از تَن شود جدا عباس تو بر زمین که فتادی، حرم به هم ریزد کنار پیکر تو مادرم به هم ریزد به حال و روز من و تو بلند می‌خندند به روی تک تک اعضات شرط می‌بندند تو نیستی که ببینی چقدر بدحالم تو نیستی که ببینی اسیر گودالم برای ذبح سرم استخاره می‌گیرند و جان محتضرم، چند باره می‌گیرند @raziolhossein
کوفیان! راه نبندید عذابش نکنید پسر فاطمه را تند خطابش نکنید مثل او هیچ کسی سر به بیابان نگذاشت طرد کردید بیایید عتابش نکنید وسط کرب و بلا خیمه زد از ناچاری به زور نیزه و شمشیر مجابش نکنید تیشه بر ریشه ی این شهر زند نفرینش کوفه را این همه خوش رنگ و لعابش نکنید   طلب آب اگر کرد برایش ببرید و خجالت زده از روی ربابش نکنید به علی اصغر او هم که شده رحم کنید عاطفه داشته باشید جوابش نکنید او عزیز است نباید تنش عریان گردد دیگر از زمره ی کفار حسابش نکنید سرِ بر روی نی اش هم به حیا ماخوذ است وارد مجلس ننگین شرابش نکنید نکند زینب کبری به اسیری برود کوفه تا شام گرفتار طنابش نکنید @raziolhossein
خیر را من باب نابودی شر آورده ام خاندانم را به امداد بشر آورده ام با بروز آشکار وجه ثاراللهی ام کربلا را از دل تاریخ در آورده ام داغ، هرچه دارد این صحرا خریدارم به دل دل که جای خود برای دوست سر آورده ام طفل بودم با دعایم کوفه باران میگرفت من چه حاجاتی که در این شهر برآورده ام نامه هایی که فرستادند همراه من است کودکان را از جفاشان بی خبر، آورده ام چه نیازی هست به خورشید و ماه کربلا کاروانی با خود از شمس و قمر آورده ام هم برای خاکهای داغ این صحرا بدن هم برای آن تنور داغ سر آورده ام بعد عباسم بنا دارم علمداری کند خواهرم را بیشتر از این نظر آورده ام اکبرم را، اکبرم را، اکبرم را، اکبرم آن که از جان خواهم او را بیشتر آورده ام کاش شرمنده نگردم آخرش پیش رباب اولین بار است اصغر را سفر آورده ام اشک، بیش از خون، ز دین حق حفاظت میکند دختران را از پسرها بیشتر آورده ام تا نبیند صورت حوریه ها را آفتاب از ملائک سایه ای از بال و پر آورده ام @raziolhossein
دراین جا کرده ای منزل برادر نشاندی برزمین محمل برادر دلم دراین بیابان غرق غم شد چه آهی می کشی از دل برادر درون سینه ام توفان به پا شد دل غم دیده ام ماتم‌ سرا شد شنیدم منزل آخر رسیدم میان کربلا دل پربلاشد @raziolhossein
زینب رسید کرببلا اقتدار داشت ... او نیز  با خدای حسینش قرار داست آیینه بود و دور خود آیینه دار داشت زانوی اکبراست گواهم ، وقار داشت آمد حسین فاطمه را ماندگار کرد آن شب خدا به خلقت او افتخار کرد راه وصال را به خداوند ساده کرد از جلوه های فاطمی اش استفاده کرد بر یاری امام غریبش اراده کرد ... از ناقه ها سه ساله ی خود را پیاده کرد نام خیام محترمش را حرم گذاشت بر چشم خاک زینب کبری قدم گذاشت بر روی عرش سایه ی او‌مستدام بود او را قمر ترین دو عالم غلام بود پرده نشین خیمه به دور از عوام بود حتی ملک ندیده که زینب کدام بود مانند مادرش که ز کوران حجاب داشت در پرده بود محمل او هم نقاب داشت در خیمه نه ، که در دل ارباب جا گرفت از خاک پای دوست شدن شد بها گرفت جای همه ز میکده جام بلا گرفت تنها نبود ، دور و برش را خدا گرفت از بس اصیل بود چو ایل و تبار خویش چون او کسی نرفت به قربان یار خویش از بین روضه های مجسم عبور کرد تا خاطرات غربت خود را مرور کرد دلشوره را گرفت و ازآن خیمه دور کرد گویا دوباره حضرت زهرا ظهور کرد مادر که هست قافله ای هست پایدار تاریخ ، زن ندیده به خود با چنین وقار آه از دمی که سوخت پناه پیمبران آن خیمه ای که سوخت دل مادری در آن فرمود:  گوشواره درآرند گوهران پای برهنه ، خار مغیلان و دختران آتش به جان ما زد علیکن بالفرار آه از دمی که پرده نشین شد شترسوار بند دل امام زمانش گسسته بود او دست بسته نیست ولی دست بسته بود حتما دلیل داشت نمازش نشسته بود با شمر همسفرشدن او‌را شکسته بود با یک لباس کهنه که شد پاره پاره رفت با گوشواره آمد و بی گوشواره رفت می رفت سوی شام به همراهی سران گرما زده ،شکسته شکسته نفس زنان دورش کسی نبود به جز خولی وسنان از صبح تا غروب معطل شد عمه جان قلبش شکست از غم زخم زبان شهر ... زینب کجا و مجلس نامحرمان شهر @raziolhossein
آورده به عرش روضه خوانش را حق انداخته است سایبانش را حق پیراهن پاره پاره آویزان شد پرچم زده است آسمانش را حق @raziolhossein