#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_حسین_مناجات
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
شیرینیِ داغت به دلی گر بنشیند
پای غم تو تا دمِ آخر بنشیند
جز تو چه کسی لایق این نام..؛ "حسین"..،است...
تنها به تو این واژه یِ دلبر بنشیند
آن آه که از سینه ی عُشّاق تو برخاست
هیهات که تا لحظه ی محشر بنشیند
بر خاکِ حسینیّه دو خط روضه نوشتم
حیف است که داغ تو به دفتر بنشیند
غیر دمِ این خانه محال است بسوزیم...
خاکستر ما پشت همین در بنشیند
یک عُمر میان دل او عشق تو جوشد
یکبار کسی پای سماور بنشیند
جز رخت عزاداری ات ای شاه..،ندیدیم
اینقدر لباسی تن نوکر بنشیند
چشمی که محرم ز غمت خوب بگرید
مِهرش به دل فاطمه بهتر بنشیند
آن گریه ثواب است،که زهرا بپسندد
آن روضه قبول است،که مادر بنشیند
یک واعطشای تو بس است ای پسر آب
در سوگ لبت زمزم و کوثر بنشیند
ای ابر! چه می شد وسط ظهر بباری
یک قطره ی تو بر لب اصغر بنشیند
.
.
ششماههگُلی را تبر حرمله ای چید...
نگذاشت به روی بدنش سر بنشیند
حلقوم نحیفی که علی داشت..،گمان کن...
تیری که سهشعبه شده،تا پر بنشیند
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#محاوره
دست و پا میزنه تقصیر نداره
شیرخواره تحمل تیر نداره
تقصیر منه که منت کشیدی
بمیرم که مادرش شیر نداره
اونیکه میره دلم براش میاد
آبو خورده داره با باباش میاد
واسه اینکه زیر آفتاب نباشه
بچه مو گرفته توو عباش میاد
تشنگی برده قرار و توونم
سخته راه برم با قد کمونم
یکمی زمان بده منم بیام
تا براش نماز میت بخونم
عرق پیشونیت از شرمه حسین
خون بچه مون هنوز گرمه حسین
خاکو آروم رو تنش بریز آخه
استخون شیش ماهم نرمه حسین
الهی براش بمیره مادرش
جای دستم خاک اومد زیر سرش
نگا کن که روی صورتش هنوز
مونده جای بوسه های خواهرش
خاک میگن سرده، نه خاک اصغرم
تشنه کشتنش، نمیشه باورم
روی میوهی دلم خاک نریزی
خاکو باید بریزی روی سرم
#یامظلوم
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
چگونه داغ تو باشد جگر کباب نباشد
چگونه نام تو باشد سخن از آب نباشد
به رغم خواندن لالایِ عمه خواب نرفتی
زمان غربت بابا که وقت خواب نباشد
به حنجر پسری اینچنین سه شعبه نخورده
محاسن پدری اینچنین خضاب نباشد
ز گبر و کافر و از هر شکارچی که بپرسند
بریدن گلوی نازکی صواب نباشد
خراب کرد گلوی تو را سه شعبه ی داغی
چگونه حال دل مادرت خراب نباشد
نداشت شیر تو بودی و شیر داشت نبودی
برای مادر از این سخت تر عذاب نباشد
کنار نیزه ی تو مادری دوباره کتک خورد
خدا کند که عروس ابوتراب نباشد
سرت به نیزه بلند است در مقابل محمل
خدا کند که فقط محمل رباب نباشد
نجات می دهد از دست نیزه دار سرت را
اگر رباب اسیر غل و طناب نباشد
شده ست مشکل زینب شده ست حاجت زینب
عروس فاطمه دیگر در آفتاب نباشد
#یامظلوم
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
افسوس کبوترم دگر پر نگرفت
هر قدر دعا نمودم آخر نگرفت
نفرین به تو ای حرمله که طفلی را
با تیر ز شیر هیچ کافر نگرفت
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
رفت و سرش را روی نی دیدم؛ دلم سوخت
از کربلا تا شام رنجیدم؛ دلم سوخت
چشمم چهل منزل به سمتِ نیزه بود و
از اضطراب و ترس لرزیدم؛ دلم سوخت
ترسیدم از اینکه بیفتد با نسیمی
پشت سرش چون ابر باریدم؛ دلم سوخت
تیرِ سه پر را حرمله می شُست با آب
چشمان خود را زود دزدیدم؛ دلم سوخت
داغش تمام عمر از یادم نمیرفت
گاهی اگر یک لحظه خندیدم؛ دلم سوخت
شاید سه ماهش بود خندید اولین بار
در خاطراتم هر چه چرخیدم؛ دلم سوخت
دیدم که خوردم آب و شد سیراب از شیر
کابوس دیدم هر چه خوابیدم؛ دلم سوخت
در کارهای خانه خیلی گریه کردم
قنداقه را رویِ عبا چیدم؛ دلم سوخت
آهسته خواندم زیر لب لالا لالا لا
من شیرخواره هر کجا دیدم دلم سوخت
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
مادري كه داغ شيش ماهه ديده
دستاشو حتي تو خواب تكون ميده
توي خواب و تو بيداري ميبينه
داره بچه ش پيش چشماش جون ميده
ميشينه گوشه ي تنهائي خود
تو خيالش شير ميده به پسرش
هيچ كسي حريف گريه ش نميشه
زخمه از گريه دوتا پلك ترش
گاهي با گهواره خلوت ميكنه
جاي بچه ش رو مرتب ميكنه
گاهي با گريه لالائي ميخونه
روزشو با اين كارا شب ميكنه
لحظه اي آروم نميگيره دلش
مگه يادش ميره اين داغ و رباب
ميگه اي حرمله آتيش بگيري
كاش بشه خونه ي ظلم تو خراب
توي آفتاب ميشينه از صبح تا شب
هي فقط با مشت به سينه ميزنه
ميگه اصغرم فدا سر حسين
كاش بميرم كه آقام بي كفنه...
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
از غمی جانکاه سرشاری عروس مادرم
پا به پای من عزاداری عروس مادرم
داغ دیدی و کنارم مینشینی و مرا
میدهی هر روز دلداری عروس مادرم
روضه خوانی کن برایم جان زینب ، با همان-
-لحنِ لالاییِ تکراری عروس مادرم
صبح نزدیک است و...تو با حالِ آشفته هنوز
خیره بر قنداقه بیداری عروس مادرم
بر دلت یک زخم کاری از کمانِ حرمله
یادگاری داری انگاری عروس مادرم
گوش تا گوشِ علیِ اصغرت را خون گرفت
گریه کن آرام، حق داری! عروس مادرم
هر کجا شش ماهه می بینی در آغوش زنی
اشک هایت میشود جاری عروس مادرم
میدهی آغوشِ خالی را تکان بی اختیار
دست از غم برنمیداری عروس مادرم
تشنه ای بعد ازحسین و گاه با اصرارِ من
میخوری از آب مقداری عروس مادرم
جمع کن این بوریای کهنه را از آفتاب
سوختی در این وفاداری عروس مادرم!
#_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
غمت غوغای محشر بود عزیزم
رخت مهتاب مادر بود عزیزم
سرت دیدم به نی با خویش گفتم
برایت تیر بهتر بود عزیزم
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#رباعی
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
اینبار هدف کیست؟ پدر یا که پسر؟
تیر است و به قصد سه نفر میآید!
پرسید پدر؟ پسر؟ هدف آخر کیست؟
انگار که دل توی دل مادر نیست
ای تیر! به غیر زخم بر جان رباب،
حرفِ درگوشی تو با اصغر چیست؟
میرفت به سمت لشکر بیخبران
میگفت رباب، مادرانه، نگران:
خورشید! متاب بر گلوی پسرم
میترسم چشمی بزند زخم بر آن...
شبهایم مهتاب ندارد دیگر
مادر، بیتو خواب ندارد دیگر
گهوارۀ خالی از تو آغوش من است
گهوارۀ تو تاب ندارد دیگر
گفتند بر او داغ مجسم بزنند
یک تیر ولی سه زخم توام بزنند
حتی گهوارۀ علی را بردند
تا تیر به قلب مادرش هم بزنند
حالا من و، اشک و، شب مهتابی و او
لالایی خواب و، تب بیخوابی و او
گهوارۀ کودک مرا پس بدهید
من باشم و، تنهایی و، بیتابی و او
ششماههام! ای طفل کفنپوش رباب!
جایت خالیست توی آغوش رباب
در من انگار، کودکی میگرید
هر روز صدای توست در گوش رباب...
#سیدمهدی_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#رباعی
حالا که هدف گلوی اصغر شده است
چشمان خود سه شعبه هم تر شده است
زیر لب خود کمان چنین می گوید
بیچاره رباب تازه مادر شده است
#شهریار_سنجری
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
بیدار شو عزیز دلم وقت خواب نیست
حتی به خواب دیدنِ تو حرف آب نیست
مهمانِ تیغ و تیرِ سه شعبه شدیم ما
در این دیار خشک ، محبت ثواب نیست
می سوزد از غمِ تو فقط ظلّ آفتاب
قلبی دگر برای لبِ تو کباب نیست
شرمندهٔ حسین شدم تا که گفتم آب
شرمنده گشت گفت ببخشید آب نیست
هشتاد و چار مضطرب این سو نظاره گر
برعکس ، آن طرف به دلی اضطراب نیست
آب ست دور تو که به اسراف می رود
اما به جز سه شعبه برایت جواب نیست
این وقت آخری به خدا می کنی نگاه
قربان رتبه ات که به چشمت حجاب نیست
ای کوچکِ به نیزه بگو بر عموی خود
بر پای عمه هیچ کس اینجا رکاب نیست
آنقدر کربلا شده ام پیر که مرا
هر کس که دید گفت به خود این رباب نیست
باید به نام تو قسمش را بیاورد
زیرا پس از تو ذکر کسی مستجاب نیست
#حامد_آقایی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
از خواب ناز کودک من پا نمی شود
می خواستم که پا شود اما نمی شود
هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه
سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود
چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم
با تیر هم گلوی علی وا نمی شود
چشم امید من به ابالفضل بود آه !
عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود
بی فایده است سعی شما نیزه دارها
سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود
من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد
این نی چه محکم است چرا تا نمی شود
خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن
از پای نیزه خوب تماشا نمی شود
#محسن_ناصحی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
از تمام لاله های کاروان
غنچه ای لب تشنه ماند و باغبان
غنچهای که برگ او خشکیده بود
نسخهاش را تشنگی پیچیده بود
زخم میشد روی او با گریهاش
شعله میزد خیمهها را گریهاش
دست بر دست همه اهل حرم
نغمه لالاییاش آوای غم
دوش تا وقت سحر از قحط آب
دست و پا میزد در آغوش رباب
لیک امروز از رمق افتاده بود
نای دست و پا زدن در او نبود
هر طرف بر پیکرش با دست باد
چون گل پژمرده راسش می فتاد
مثل هاجر هفت نه هفتادبار
رفت مادر خیمه خیمه بی قرار
قطره آبی ولی پیدا نشد
چشمه ای از پای طفلش پا نشد
ماند اسماعیل او در انتظار
تا به قربانگه شود قربان یار
سر به روی شانه بابا گذاشت
نای گریه نیز نای او نداشت
مثل ماهی لب به هم میزد مدام
در تلظی بود بر دست امام
تا که بالا رفت بر دستان او
سرعقب افتاد و پیدا شد گلو
حرمله حلق سپیدش را که دید
تیر را در چله تا آخر کشید
چشم او بر چشم بابا خیره بود
ناگهان شد چشمهای او کبود
از فشار تیر بر طفل رباب
گل میان دست بابا شد گلاب
دید بیت آرزوی ویران شده
برگ گل از شاخه آویزان شده
زود بابا بین آغوشش فشرد
دست را زیر سرش آرام برد
تا نیفتد راس او از پیکرش
بای بسم اله بماندمحورش
روی دست باغبان پرپرکه شد
نوبت تشییع آن بی سر که شد
شعله زد این غم به جان عالمین
حرمله خندید بر اشک حسین
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
کیست این طفل که در ساعت خواب
سر گذارد روی دوش مهتاب
از تبش سوخته حتی خورشید
از لبش باخته رنگ مهتاب
تشنه کامی که ز پیمانه ی عمر
خورده اندازه ی شش جرعه ی آب
حیف از این برگ گل باغ بهشت
از عطش دید چه بسيار عذاب
قاتلش با چه حسابی میکرد
طفل را قدر علمدار حساب
با همان تیر که مرد افکن بود
تیر افکند به طفل بی تاب
گوسفندی بکُشند آب دهند
کشتن طفل ندارد آداب؟
او دوتا گشت سر دست پدر
گشت تا تیر سه شعبه پرتاب
سَرِ او رفت به نی با اولاد
تن او ماند کنار اصحاب
#میثم_مومنی_نژاد
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب #دوبیتی
چرا تو رفتهای من زنده هستم
سراسر از غمت آکَنده هستم
برای مادری ششماه کم بود
نشد شیرت دهم شرمنده هستم
به قربون گلوی پارهی تو
رباب خسته شد آوارهی تو
شبیه اُستُنِ حنانه از هجر
بنالد چوبهی گهوارهی تو
بریده حنجرم لالا لالایی
علی اصغرم لالا لالایی
چه جوری دل ز من کندی و رفتی
نگفتی مادرم لالا لالایی
تو که قربونی قحطی آبی
چی میشه باز به روی پام بخوابی
اگرچه کاکُلِ تو گشته خونی
هنوزم کودک ناز ربابی
مرا از پِی، چهل منزل دواندی
بمیرد مادرت بیشیر ماندی
عزیزم جای شکرش باز باقیست
به زیر سُمِّ مَرکبها نماندی
تو که بر روی نیزه قرص ماهی
به دست کوتَهِ مادر نگاهی
فقط من نه همه عالم بپرسند
شدی کشته به چه جرم و گناهی
#جواد_حیدری
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#دوبیتی
تو را زد حرمله تا ناگهان زد
به روی قلبِ بابا هم نشان زد
نشان بگذاشت روی سینهی او
دقیقا یک سهشعبه روی آن زد
پدر صدها برابر خورد ، مادر
پس از تو تیغ و خنجر خورد ، مادر
من از حلق تو ممنونم که باتو
پدر یک تیر کمتر خورد ، مادر
به دستم مشت پُر خون مانده از خاک
به رویم گَرد گلگون مانده از خاک
اگرچه گودی قبرت عمیق است
پرِ این تیر بیرون مانده از خاک
چه حالی یا دلی دلگیر دارم
گلویی خشک از این تقدیر دارم
خدا را آب مگذارید نوشم
که میترسم ببینم شیر دارم
نگاهش کردم و چشمی خجل داشت
مزار از اشک بابا آب و گِل داشت
سهشعبه کاش بعد از بوسه میخورد
حسینم داغ یک بوسه به دل داشت
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
از خواب ناز کودک من پا نمی شود
می خواستم که پا شود اما نمی شود
هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه
سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود
چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم
با تیر هم گلوی علی وا نمی شود
چشم امید من به ابالفضل بود آه !
عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود
بی فایده است سعی شما نیزه دارها
سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود
من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد
این نی چه محکم است چرا تا نمی شود
خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن
از پای نیزه خوب تماشا نمی شود
#محسن_ناصحی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم
خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم
یک طرف خنده ی لشگر طرفی اشک رباب
مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم
تیر را گر بکشم راس ز هم می پاشد
خار را از جگرم گر نکشانم چه کنم
ترس دارم که بیفتد سر تو از بغلم
روی دوشم شده ای بار گرانم چه کنم
می دود مادر تو گریه کنان پشت سرم
به پس خیمه تو را گر ندوانم چه کنم
بیشتر خاک به زیر سر تو ریخته ام
پیکرت را به سرت گر نرسانم چه کنم
چشم تو باز و چسان خاک بریزم رویت
تا که مادر نرسیده نگرانم چه کنم
چه کنم تا که نفهمد چه سرت آمده است
نیزه ای فاش کند راز نهانم چه کنم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#رباعی
بگذار پدر کبوترت پر بزند
طعنه به رگ غیرت لشکر بزند
یک تیر گرفتم از سپاه دشمن
تا تیر به پیکر تو کمتر بزند
#عباس_همتی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#محاوره
دست و پا میزنه تقصیر نداره
شیرخواره تحمل تیر نداره
تقصیر منه که منت کشیدی
بمیرم که مادرش شیر نداره
اونیکه میره دلم براش میاد
آبو خورده داره با باباش میاد
واسه اینکه زیر آفتاب نباشه
بچه مو گرفته توو عباش میاد
تشنگی برده قرار و توونم
سخته راه برم با قد کمونم
یکمی زمان بده منم بیام
تا براش نماز میت بخونم
عرق پیشونیت از شرمه حسین
خون بچه مون هنوز گرمه حسین
خاکو آروم رو تنش بریز آخه
استخون شیش ماهم نرمه حسین
الهی براش بمیره مادرش
جای دستم خاک اومد زیر سرش
نگا کن که روی صورتش هنوز
مونده جای بوسه های خواهرش
خاک میگن سرده، نه خاک اصغرم
تشنه کشتنش، نمیشه باورم
روی میوهی دلم خاک نریزی
خاکو باید بریزی روی سرم
#یامظلوم
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
فکر کن تشنگی به دنیا نیست..
خیمه ی ما کنار دریا نیست
فکر کن در مدینه ایم اصلا..
خبر از آفتاب صحرا نیست
فکر کن شیر میخوری راحت..
مادرت شرمسار بابا نیست
فکر کن مشک ها پر از آب است
غصه ای در وجود سقا نیست
فکر کن حرمله نیامده است..
تیرها با کمانش اینجا نیست
فکر کن تختِ تحت خوابیدی
همه اش واقعی ست رویا نیست
آه دیگر بس است فکر و خیال
پسرم جا برای حاشا نیست
به خدا مادر تو صد دفعه..
رفت دنبال آب، اما نیست!
بین آغوش من بمان امن است
جای دیگر بغیر بلوا نیست
تو حواست فقط به بابات است
چاره ات خواب نیست لالا نیست
پسرم حرمله کمان دارد
تیرهایش یکی و دوتا نیست
تیر مردانه میزنند به تو
ذره ای رحم بین اینها نیست
تیر آمد..درست سمت سرت
سر روی پیکر تو حالا نیست
بین میدان و خیمه مانده حسین
راه دیگر برای آقا نیست
ختم تو پشت خیمه برپا شد!
عفو کن مجلس تو غوغا نیست
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein1
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
امشب ستاره ها همه دور و بر تواند
خورشید و ماه گرم طواف سر تواند
این سنگ ها به جنگ نگاه تو آمدند
طفلان کاروان همه هم سنگر تواند
بر روی نی سران تمامیِ کشتگان
حیران تاب آوری حنجر تواند
نی ها که برده اند سرت را به روی دست
اینها مقصر بدن پر پر تواند
خون تو رفت تا نچکد پای نیزه ات
خونها به فکر خون دل مادر تواند
گاهی نگاه کن دلشان تنگ می شود
این ناله دارها همگی خواهر تواند
قربان غیرتِ علویه تو من شوم
حالِ خیام علت چشم تر تواند
رفتی به روی نی که بفهمند اکبری
اینجا بزرگها همگی اصغر تواند
#حامد_آقایی
@raziolhossein1
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
حالا که دیگر هست راه آسمان بسته..
دشمن روی ما آب را با قصد جان بسته
زخم لبت وا شد..زبانت را نکش رویش
جان رباب آرام شو طفل زبان بسته!
میخواستم در مجلس دامادی ات باشم
مادر به تو صدجور امیدِ گران بسته
گریه کنی با تیر میگیرد تو را از من
چون حرمله امروز بر دوشش کمان بسته
ّذبح تو خیلی جایزه دارد دراین لشکر
او هم برایش شرط با شمر و سنان بسته
من با صدای تیر فهمیدم تورا کشتند
چشمان من را اضطرابِ تیرشان بسته
حالا سه دندان داری اما حیف پنهان است
آنقدر محکم تیر خوردی شد دهان بسته
تیری که چشمان عمویت را زیارت کرد
حالا دخیلش را میان ابروان بسته
آواره شد از غربتت بابات ای مظلوم
راهش به میدان بسته، راهش بر زنان بسته
سخت است اما از روی نیزه نیوفت اصلا
دشمن تورا با روسری خواهران بسته
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
گریه بر جان دادنش افلاک کرد
خون زیر حنجرش را پاک کرد
کند با شمشیر قبر کوچکی..
از لحد کوچکترش را خاک کرد
تیر جا خوش کرده ای بر حنجر است
ذبح اکبر بود و نامش اصغر است
تاج گل از قبر او شرمنده بود
قدش از یک شاخه گل کوچکتر است
آه از این سینه ی پر خون بکش
ناز از این غنچه ی گلگون بکش
مادرش از دیدنش جان می دهد
تیر را آهسته تر بیرون بکش ...
دفن شد آن دیده ی دریایی اش
خاک شد شرمنده ی زیبایی اش
وقت تلقین علی اصغر رسید
اسمع افهم شد دم لالایی اش ...
قبر شد کاشانه اش شرمنده ای
از غبار خانه اش شرمنده ای
جای طفلت داخل گهواره بود
از تکان شانه اش شرمنده ای
#ناصر_دودانگه
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
من غیورم به خدا ناله به ذلت نکشیدم
پسرم ذبح شد از حرمله منت نکشیدم
سر اولاد مرا در بغلم زنده بریدند
من ولی رو به خدا دم به شکایت نکشیدم
شمر هو کرد ، سنان عربده زد ، حرمله خندید
هیچ روزی به خدا اینهمه غربت نکشیدم
گلوی اصغر و بازوی مرا تیر به هم دوخت
تیر را از گلوی دوخته راحت نکشیدم
تیر شرمندهی من شد عمر سعد ولی نه
چه بلاها که از این حجم قساوت نکشیدم
بروم خیمه ، بمانم ، بروم دشت ، چه سازم
من سر اکبر خود این همه حیرت نکشیدم
چشم من خورد به چشمان رباب آه کشیدم
آه از هیچ کس اینطور خجالت نکشیدم
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein