eitaa logo
تعلیقات
1.3هزار دنبال‌کننده
419 عکس
61 ویدیو
29 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه علمیه قم) @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
2 🔻🔻 از سال 84 با مهدی هم درس و هم کلاس بودیم. رفته رفته رفاقت مان بیشتر شد تا جایی که مهدی از یک جا به بعد شده بود واقعا برادر بزرگ تر و یک . 🔸🔹 خیلی ها در مشکلات سراغ می آمدند. طوری با همه وجود، با مهربانی، بدون منت و توقع دنبال حل مشکلات بچه ها بود که همه با خیال راحت سراغش می آمدند. مهدی هم از هیچ کمکی دریغ نمی کرد. 🔻🔻 یکبار گرفتار مشکل پیچیده ای شده بودم و تنها چاره را توسل به ع دیدم. مهدی از مشکل خبر داشت، چهارشنبه عصر ساکش را بست گفت: پاشو بریم . 🔸🔹 چهارشنبه عصر حرکت کردیم و جمعه عصر برگشتیم که شنبه صبح سر کلاس باشیم. اما مهدی وقتی دید رفیقش گرفتار مشکل است و نیاز به دارد همراه او شد تا با همراهی اش کمک کند مشکلی حل شود. 🔻🔻 مهدی واقعا بود. از وقتی که رفته خیلی ها با همه وجود را حس می کنند. 🔹 حال بدی است وقتی تکیه گاهت را از دست میدی... 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5 ♻️ اولین باری بود که میخواستم به مشرف بشم. خیلی سخت بود. سفر به جایی که هم عاشقش هستی و هم خودت رو لایقش نمیدونی. با افراد مختلفی از اساتید و بزرگان صحبت کردم و راهنمایی خواستم که رو یاد بگیرم. ♻️ در این بین یاد افتادم. زنگ زدم گفتم حاجی میخوام برم کربلا چی کنم. حاجی اسم کربلا میشنید گریه می کرد. خیلی چیزها گفت و حال من رو منقلب کرد تا اینکه فرمود: رسیدی اونجا بگو: . 💢 ترجمه: خواست و مشیت الهی در مقدرات امور بر شما نازل می شود و از خانه های (به واسطه ی) شما صادر می شود. ( شما مجرای فیوضات الهی هستید) 🔹🔸 حاجی باور داشت امام است و با این نگاه بود که می‌شد رفت. 🔻🔻 احساس کردم نگاهم رو تغییر داد. ارتقا داد. حالا بهتر میفهمم کجا دارم میرم. چون این عبارت رو با همه ایمانش گفت، وجودم و قلبم رو متأثر کرد. حس کردم هیچ کسی اینطور رفتن رو بهم یاد نداد که حاجی یاد داد. @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 ♻️ کلیپ شعرخوانی دلسوخته سیدالشهدا مرحوم 🔆 حرم آب ندارد... 🔆 علی خواب ندارد 🔆 روم خیمه بگویم... 🔆 که شد کشته عمویم @yadhaa 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
💢 🔹🔸 بنابر پیشنهاد برخی عزیزان ازاین پس را که از نزدیکان و اطرافیان مان درباره بزرگان، علما، صلحا، شهدای بزرگواری که کمتر یادی از آن ها می شود و در اطراف مان زندگی می کردند را نیز خواهیم نوشت. 🔹🔸 اولین خاطره جدید را با یاد آغاز می کنیم که حسن مطلع باشد. 🔻🔻 برخی خاطرات که از کنار آن ها می گذریم گاه نکته ای ظریف دارد و اگر آن را ثبت نکنیم از دست می رود پس وظیفه داریم به ثبت آن ها بپردازیم. @yadhaa
♻️ سیداحمد، جوانی که در خانواده ای مذهبی، اصیل و متمکن بزرگ شده بود. شیخ حسین هر وقت همدان می آمد، مهمان این خانه بود. شیخ حسین درباره وصیت نامه اش گفته بود انگار یک عارف به مقصد رسیده این متن را نوشته... 🔸🔹یک روز که سید احمد مریض شده بود، یکی از رفقایش او را دید. گفت: سید ... ♻️ سید اینقدر بهم ریخت و ناراحت شد، گفت اخوی مگه خدا بد میده؟؟؟ 🔻🔻 شهدا در نگاه به خدا، در سخن گفتن و در همه جملاتی که برای ما عادی شده، دقیق بودند. همین دقت ها است که کم کم به انسان می دهد. (به نقل از حاج حمید ایزدی) @taalighat
♻️ پدر سیداحمد یک ماشین آریا داشت. جوانی توی سن و سال سید احمد آرزو داشت چنین ماشینی داشته باشه و بره دور دور و .... 🔹🔸 سرمای همدان معروف بود. های سخت و سرد و پر برف. اون سال ها اتوموبیل هم فراوان نبود و جابجایی مردم توی سرمای زمستان با سختی انجام می شد. 🔻🔻 صبح های زود یا آخر شب ماشین پدر رو برمی‌داشت و می زد به دل خیابان و دور دور... ولی نه دور دور خوش گذرونی بلکه دور شهر می چرخید تا اگه مسافری توی برف گیر کرده و نمی تونه به مقصد برسه رو سوار کنه... ♻️ خوش گذرونی توی کمک به مردم و دستگیری از خلق الله بود. (به نقل از حاج حمید ایزدی) @taalighat
💢 یک توضیح و ♻️ مخاطب این کانال متنوع است، برخی عزیزان دوستان و برخی دیگر دوستان و رفقای سابق دوره تحصیل هستند، برخی دوستان هم از نقاط دیگر که با هر کدام از بزرگواران داریم. ♻️ اما این اشتراک در خاطرات با همه نیست، لذا برخی خاطرات برای گروهی جذاب و برای دیگری غیر ملموس است، از این بابت از همراهان عزیز می کنم. 💢 یکی از رفقا پرسید با چه سیری مطالب کانال را پیش خواهی برد؟ عرض کردم به اقتضای حال و هوای . گاهی دلتنگ حاج قربی ام و گاهی دلتنگ حاج مهدی، گاهی در فکر دوران معصومیه هستم و گاهی در فکر حاج آقا تهرانی، لذا کار را به دست دل می سپارم. در هر صورت کاستی ها را بر ما ببخشید🙏 @yadhaa
♻️ به دلیل مسئله ای که اخیرا پیش آمده، انشالله از امشب بخشی از خاطراتم درباره قم که سال های مهم زندگی ام را در آن گذرانده ام، با شما در میان خواهم گذاشت. 🔻🔻 از خاطرات شما عزیزان در این زمینه استقبال می کنم. @yadhaa
... 🔹🔸 اینکه من و خیلی ها مثل من به عشق می ورزند، نه فقط به خاطر یک مشت خاطرات نوستالژیک و احساسات صرف است که هر کسی از دوران مدرسه اش داشته و دارد. که اگر این بود خیلی عشق متمایزی به شمار نمی آمد. 🔹🔸 معصومیه برای خیلی ها ویژه، متمایز و برجسته است ولی هر کسی از ظن خود یار شد. یکی دلباخته بچه های درس خوان آن بود، یکی شیفته اینکه در این مدرسه مکالمه عربی و انگلیسی رواج دارد، یکی مجذوب دعای ندبه های آقاتهرانی اش و هر کسی از زاویه ای... معصومیه همه این ها هست ولی فقط این ها نیست. 🔹🔸 معصومیه، نماد واقعی بود. معصومیه با بچه های جبهه و جنگ پایه گذاری شد و -جهاد از اجزای لاینفک آن بود. در قم کم نیستند حوزه های علمیه ای که طلبه درس خوان تربیت می کنند ولی طلبه درس خوانِ انقلابی و دائر مدار انقلاب ... کم!!! 🔻🔻 معصومیه، جلوه ی در قم بود. معصومیه پایگاه تربیت انقلاب اسلامی بود. معصومیه علم و معنویت را در راستای اهداف انقلاب توأمان می خواست نه علم صرف و نه معنویت صرف، . ❌❌ خیلی ها معصومیه را این گونه نمی خواستند پس طرح از معصومیه و خنثی سازی معصومیه خورد... @taalighat 🔹🔸🔹
... 🔻🔻 🔹🔸 معصومیه بود و که گوشه کنار حجره ها بی ادعا زندگی می کردند. در معصومیه همه جور آدمی بود. نه اینکه همه عارف و مجاهد بودند ولی جو غالب با بزرگی هایی بود که چشم پوشیدنی نیست... 🔹🔸 بعضی ساختمان ها، یک حجره را مثل کرده بودند و با گونی و سر بند و... تزیین کرده بودند وارد که می شدی انگار وارد جبهه شدی... روزها گاهی دوتا دوتا در این سنگرها برای هم روضه می خواندند، شب ها ... 🔹🔸 شب های جمعه برخی چند نفری تا صبح در سرداب ساختمان شهید مطهری بساط و گریه داشتند. برخی شبهای جمعه دل به صحرا می زدند و در های اطراف جمکران بساط اشک و آه و روضه داشتند. 🔹🔸 اما این ها بی دلیل نبود. یاد واقعا بین بچه زنده بود. بعدا از واحد شهدا هم می نویسم که چه بود و چه کرد. معصومیه، عافیت طلبانه نبود، بود. 🔹🔸 ، اساتید دروس بچه ها و رفیق آن ها بودند نه فقط استاد کرسی اخلاق. آقای و آقای و آقای و آقای علوی زاده و ... همه از شاگردان مرحوم آیت الله پهلوانی و ملازمان آیت الله بهجت بودند و در مدرسه درس فقه و اصول و... می گفتند. صبح به صبح دیدن این قله های نور، نور به دل طلبه ها می ریخت. 🔹🔸 های هفتگی، واقعا درس اخلاق و و آه بود. درس اخلاق بچه ها بود نه یک اجبار یا یک عادت، و واقعا درس تصمیم های بزرگ بود. واقعا لحظه تحول بود. یادش بخیر گریه بچه ها پا به پای اشک های آقای فروغی ... 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
... 🔻🔻 🔹🔸 بین بچه ها داشت. سحرها که بیدار می شدی، از این اتاق به آن اتاق که سرک می کشیدی خیلی ها مشغول نماز شب بودند. برخی که نمی خواستند داخل نماز بخوانند تا مزاحم استراحت دیگری نشوند، داخل کلاس ها و به اصطلاح مدرس را انتخاب می کردند. سحرها، مدرس خالی برای نماز پیدا نمی کردی... 🔹🔸 برخی قبل از نماز صبح روایی داشتند. مباحثه اصول کافی، مباحثه کلیات احادیث قدسی، و... 🔹🔸 بعضی بچه ها مسئول بیدار کردن بقیه بودند. بچه هایی که خواب می موندند، به بقیه می سپردند که ما رو فلان ساعت بیدار کنید. تعاونوا علی البر و التقوی بود هر سحر... 🔹🔸 روزهای جمعه معصومیه دیدنی بود. حاج آقاتهرانی و اشتیاق بچه ها و ناله های فراق حاج آقامرتضی... بعد از دعا، صبحانه عدسی حسابی می چسبید. بچه هایی که شب جمعه تا صبح مشغول تدارک و پخت و پز بودند هم حال و هوایی داشتند... خیلی از بچه ها دسته جمعی می رفتند ... 🔹🔸 شب های طول هفته هم خیلی ها برنامه منظم داشتند، حرم رفتن را مثل کلاس درس رفتن، منظم و سر وقت و با رعایت آداب انجام می دادند. بچه ها با بی بی وعده داشتند. خیلی ها بی بی را دوست داشتند و همه مشکلات رو با ایشون در میان می گذاشتند... از مشکلات کوچک مثل حجره و هم بحث تا مشکلات اساسی و جدی... 🔹🔸 احتیاط و در رفتار خیلی از بچه ها موج می زد. احساس برادری و اخوت فی الله را لمس می کردی. بچه ها شاد بودند، در عین معنویت اهل شوخی و مزاح بودند و از همه مهمتر اینکه دلسوز هم بودند و رفیق و شفیق ... https://eitaa.com/taalighat 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
⭕️⭕️ 🔻🔻🔻
🔸 یاد بگیریم از سیداحمد که یه دفتر داشت و اسم تمام رفقا و آدمهای دور و نزدیکش رو توی اون دفتر نوشته بود. یه‌جوری از این دفتر تعریف کردن که من بعید میدونم اسم رفتگر محل و سبزی‌فروش دوره‌گرد و واکسیِ سر میدون رو هم جا انداخته باشه. 🔹جلوی اسم آدما می‌نوشت که آخرین بار کی سراغی ازش گرفته. حالشو پرسیده. می‌نوشت که یادش بمونه. شما تصور کن یه‌جور بولت ژورنال برای حال و احوالپرسی از آدمهای زندگیش داشت. 🔸دست به نامه نوشتنش که معرکه بود و فرت فرت نامه می‌نوشت برای رفقای دور و نزدیک. خوش به حالی‌‌ش برای رفقایی می‌موند که مثلا فقط از دور یه سلام علیکی داشتن و متعجب می‌شدن که عه!سید احمد براشون نامه نوشته! تلفن می‌زد یه جوری ته و توی دلتنگی و دلیل ستاره سهیل شدن آدمِ اونورِ خط رو جویا می‌شد که طرف مات می‌موند چرا جلوی سیداحمد نتونسته دهنشو ببنده و هیچی نگه. 🔹یاد بگیریم از سیداحمد که این دفتر دائم‌ ورق می‌خورد و تیک می‌خورد و دور اسم‌ها خط کشیده‌میشد و کنار اسم آدما ستاره میومد. رفیق بازی رو از سیداحمد یاد بگیریم که اهلِ این نبود که بگه فلانی چند وقته پیداش نیس، اما سراغی ازش نگیره. به قلم: سیده زهرا برقعی (باتشکر ازایشان بابت ارسال خاطره) https://eitaa.com/taalighat
🔻🔻 به بهانه پنجمین رحلت 🔹🔸 مرحوم حاج شیخ عادل ، نام آشنا و خاطره انگیزی برای بسیاری از طلبه ها و حتی غیر طلبه ها، نامی که شنیدنش همه احساسات و عواطف مان را تحریک می کند... هنوز لهجه شیرین آذری اش در گوشم هست. 🔹🔸 سال های سال تجربه شاگردی و هم نشینی با بسیاری از بزرگان را داشت از آیت الله گرفته تا آیت الله و... عارفان گمنام و مشهور بسیاری ولی حتی ذره ای و نداشت. 🔹🔸 مولف کتاب های گران بهایی بود، آیت الله بر یکی از کتاب هایش زده بود، چند سالی در کشور آذربایجان محور و مدار شیعیان بود، کارنامه متنوعی از فعالیت های علمی و تبلیغی داشت ولی وقتی با او مواجه می شدی چنان و ساده و بی آلایش و بدون تکبر بود که از همان دیدار اول دوستش میداشتی. 🔹🔸 استاد اخلاق و عرفان بود، برجسته ترین ویژگی اش عرفان‌ش بود نه محقق و مولف بودنش اما با این همه بیشتر از آنکه درس اخلاق بگوید و سخنرانی کند با رفتارش می داد. با مهربانی اش، با خلوص و سادگی اش.... https://eitaa.com/taalighat
🔻انا لله و انا الیه راجعون🔻 🔹🔸 با کمال تاسف و تاثر مطلع شدیم حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای سید صمد اسلامی از مدرسه معصومیه و از تربیت یافتگان مکتب مرحوم آیت الله سعادت پرور (پهلوانی تهرانی) دار فانی را وداع گفتند. 🔹🔸 این استاد بزرگوار سال ها در راهنمایی و تربیت طلاب مستعد کوشیدند. انشالله که در ایام عزای حسینی با سیدالشهدا علیه السلام محشور باشند. @yadhaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹🔸 سرش شلوغ بود، هزار و یک مشغله داشت ولی از وقت گذاشتن برای مان اصلا دریغ نداشت. آنچنان با و باهمه وجود جواب مان را می داد که نه تنها خجالت نمی کشیدیم وقت و بی وقت زنگ بزنیم که بیشتر مشتاق می شدیم. به قول قدیمی ها آدم به روی باز میره نه به در باز... روی گشاده اش روی ما رو زیاد کرده بود که بدون هیچ ملاحظه ای مزاحمش باشیم. 🔹🔸 برای بچه ها بود تا استاد. با اینکه فاصله سنی مان زیاد بود ولی مثل یک دل به دل مان می داد. وقتی به مشکلی برمی خوردیم شاید یکی از اولین گزینه هایی که قلبت می گفت میشه با اون مشکل رو در میان بگذاری آقای بود. 🔹🔸 حتی رفقای غیر طلبه هم با ایشان همین حس را داشتند. کارش بود از روح و جان بچه ها، همین که وقت می گذاشت و می شنید و دل به دل مان می داد خودش کلی بار از دوش مان برمی‌داشت چه رسد به اینکه زبان می گشود و با یک نکته کوتاه راهی پیش پای حیرت مان باز می کرد. 🔻🔻 اگر بخواهم کوتاه توصیف کنم میگم: آقای مولایی بود و و https://eitaa.com/taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹🔸 تصویری از حضرت آیت الله مصباح یزدی در مراسم روضه خانگی روز . @yadhaa
🔹رفته‌بودند حوالی گنجنامه و شب شده‌بود. یکی رفته باشد آنطرفها می‌داند آنجا میان کوه و کوچه‌باغهای مسیر پر از سگ و شغال است. حالا آن سالهای قبل، لابد مسیر، کم رفت و آمدتر بود و سگها وحشی‌تر و آدم ندیده‌تر بودند. احمد با رفقا توی ماشین نشسته‌بود و سگها ماشین را دوره کرده‌بودند. احمد اصرار میکرد در را باز کند و به رفقا می‌گفت بروید بیرون ماشین. 🔹 رفقا سفت دستگیره‌ی در را چسبیده بودند و لرز برشان داشته‌بود که احمد مگر جنّی شده؟ کدام دیوانه‌ای می‌رود بین این سگهای وحشی؟ حسابی که ترس افتاد توی جان رفقا، احمد زد زیر خنده و نقشش را شکست. -: چِت شده بود تو؟ اموات آمرزیده! مگه از جان‌مان سیر شدیم بپریم وسط سگها؟ مگه دیوانه‌ایم چهاردیواری ماشین را ول کنیم؟ 🔸 احمد خندان گفت: آهان این شد حرف حساب! ، مثل این ماشینه. تا هست ایمنیم. اگر بزنی بیرون، گرگها و سگها تکه پاره‌ات می‌کنند. به قلم سیده زهرا برقعی (باتشکر از ایشان بابت ارسال خاطره) https://eitaa.com/taalighat
📣📣 ♻️ انشالله از امشب خاطرات مربوط به مدرسه را از سر می گیریم، تذکر چند نکته ضروری است: 🔻 بازه زمانی این خاطرات مربوط به سال های 1383 تا حوالی سال 1391 است. دورانی که عمده آن را در مدرسه بودیم و با همه مسائل آن از نزدیک مواجه بودیم. 🔻 خاطرات همه بر اساس مشاهدات عینی نگارنده و با مشورت برخی دوستانی است که آن دوره را درک کرده اند. 🔻 مدرسه معصومیه آن زمان بیش از در قالب 4 بخش داشت، لذا آنچه بنده می نویسم ناظر به فضایی است که من با آن مرتبط بوده ام و را توصیف می کند نه اینکه تمام توصیفات ناظر به همه هزار طلبه بوده باشد. 🔻 قطعا معصومیه آن دوره نیز کمبودها و ها و ضعف هایی داشته است که برخی از آن ها را بعدها خواهم نوشت، اما فضای عمومی در تیررس نگاه طلاب فعال و حاضر در عرصه، این گونه است که به نگارش می آید. 🔸🔹 از نقد و نظرات شما عزیزان همواره بهره مند خواهم شد. 🙏 @yadhaa
... 🔻🔻 💢 1. 🔆 همانطور که پیش تر گفتم، بین بچه ها رونق داشت، نه اینکه همه طلبه ها نماز شب می خواندند ولی تعداد نماز شب خوان ها کم نبود، قبل نماز صبح خیلی ها مشغول نماز شب بودند. 🔆 و برخی دیگر از رفقا طرحی را اجرا می کردند که زمینه عبادت را بهتر برای بقیه فراهم کند، حاج مهدی و هادی و... یک ساعت زودتر بیدار می شدند دم می کردند و فلاسک های بزرگ، با کیک یا کلوچه، که بچه ها وقتی بیدار میشن، ی چایی بخورند و سرحال بشن راحت تر نماز شب بخوانند. بچه ها اینطور به هم کمک می کردند. 💢 2. هرچند مدرسه درس اخلاق های رسمی داشت که خیلی ها شرکت می کردند، با این حال های کوچک هم گوشه و کنار برقرار بود. مرحوم آقای ، و برخی دیگر از شاگردان مرحوم پهلوانی هیچ وقت درس اخلاق های رسمی در مدرسه نداشتند ولی در ها جلسات کوچک داشتند و تعدادی از طلبه ها را زیر بال و پر گرفته بودند. ازاین دست درس اخلاق های کوچک و اثرگذار کم نبود، اسامی برخی از اساتیدی که گاه در گوشه ای درس اخلاق یا جلسات مشاوره از این دست داشتند تقریبا در یادم هست، بزرگوارانی چون: استاد صبرآمیز استاد مهریزی استاد نجفی استاد سید علی طباطبایی استاد علوی زاده استاد وزیری استاد رهبراصفهانی استاد درخشان پور مرحوم استاد اسلامی و... 🔹🔸 التزام به حضور در درس های اخلاق برای خیلی از بچه ها وجود داشت، بعضی بچه ها درس اخلاق هفتگی آیت الله ، استاد ، استاد نجفی، استاد فروغی و... را منظم در برنامه شون داشتند. https://eitaa.com/taalighat 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7