eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.2هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
، مهدی🌷 (۱۳۷۳_۱۲۸۶ه.ش.) نخست‌وزیر دولت موقت انقلاب اسلامی ✅ فرزندِ ، از بازرگانان خوش‌نام و بود. در متولد شد. ✅ تحصیلات عالی خود را در رشته‌ی در به پایان رساند و به "ایران" بازگشت. ✅ در دهه‌ی پس از شهریور ۱۳۲۰، که در میان ، فعالیت کمونیستی وسیعی داشت، به تاسیسِ اسلامی‌دانشجویان در "دانشگاه تهران" اقدام کرد. ✅ او همواره بخشی از را صرفِ مطالعات قرآنی، ، آموزش، سخنرانی، تالیف کتاب‌ها و می‌کرد. ✅ ، "کتاب‌ها" و منتشر کرد که در زمان خود با استقبال‌ِ گسترده‌ای روبه‌رو شد. ✅ او در بخشی از فعالیت‌ها، با ، ، و همکاری داشت. ✅ با "ملی شدن صنعت نفت"، مامور خلعِ یدِ "انگلیسی‌ها" از شد، به آبادان رفت و این "ماموریت" را با انجام داد. ✅ پس از ۲۸ مرداد، از در دانشگاه شد و به روی آورد. ✅ در سال ۱۳۴۰، و و تشکلی سیاسی به نامِ "نهضت آزادی" تاسیس کردند که بسیاری را به خود . ✅ در پیِ مخالفتِ و "هم‌فکرانش" با انقلاب سفید شاه، آن‌ها را دستگیر و پس از محاکمه به ۱۰ سال محکوم کرد؛ ولی پس از تحمل نیمی از این مدت آنان را ساخت. ✅ در بهمن ۱۳۵۷ از سویِ به عنوانِ و رئیسِ منصوب شد و با فروپاشی رژیم شاه، مسئولیتِ را به عهده گرفت. ✅ اما در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸، هنگامی‌که "دانشجویان" در اِشغال کردند، از این سِمت داد. او در اولین دوره‌ی به نمایندگی انتخاب شد‌. ✅ در سال ۱۳۷۳، زمانی که برای به خارج رفته بود درگذشت. پیکر او را به ایران آوردند و در به خاک سپردند. از ؛ سیر تحوّل قرآن، راه طی شده، عشق و پرستش، مطهِّرات در اسلام و اسلام مکتب مبارز و مولّد‌. 💠 نام و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و اما جملاتی ماندگار و اندیشه‌هایی ناب از ، 🍃‌ در محیط استبدادزده پرستیده‌ نمی‌شود. 🍃 نه به این معنی که یگانه وظیفه‌ی خود را روزه و نماز بدانیم. بلکه ورود ما به سیاست و مِن‌ بابِ "وظیفه‌ی ملی" و بوده و "خدمت به خلق" را می شماریم. 🍃 و اما نظرِ درباره حکومت اسلامی: انتقاد از مقامات از واجبات است؛ در تفتیش عقاید و تحمیل عقیده وجود ندارد. 📸 و در پایان بدانیم که خواندنِ بعضی از کتاب‌ها و خاطرات و دیدن بعضی از تصاویر، تلنگری است بر وجدان‌های به خواب رفته.... @zarrhbin
⬅️دعای پرفیض عرفه ✔️با نوای گرم : حجه الاسلام حسین حیدریان 🕘 روز عرفه (یکشنبه 20 مرداد) ساعت 17:30 مقبره شهدای گمنام ترک آباد - جوار دانشگاه آزاد @zarrhbin
🌺سلام بر بهار عالمیان وخرّمی روزگاران.. شروع دوره مهدویت و استقبال خوب از این برنامه .. ۱۷/مرداد/ ۹۸ @zarrhbin
✅ ساعتی قبل/ بازدید فرماندار اردکان از روستای عطرآباد ▪️بهروز شهابی‌زاد ضمن بازدید از روستای عطرآباد، در جریان وضعیت اجرای پروژه‌ها، مشکلات و مسائل روستا قرار گرفت. وی همچنین درخصوص پی‌گیری تأمین آسفالت برای تکمیل ورودی روستا قول مساعد داد. 'عطرآباد' از روستاهای فاقد دهیاری در بخش عقدا است. @zarrhbin
🔺نتایج آزمون ورودی مدارس نمونه‌دولتی اوایل هفته اعلام می‌شود 🔹معاون دفتر آموزش متوسطه نظری وزارت آموزش و پرورش: نتایج آزمون ورودی پایه دهم مدارس نمونه‌دولتی اوایل هفته منتشر می‌شود که ۵۴ هزار نفر پذیرش می‌شوند. @zarrhbin
کارت سوخت هیچ ارتباطی به گرانی بنزین ندارد عبدالحمید خدری، نماینده مجلس: 🔹گرانی بنزین در دستور کار نیست 🔹کارت سوخت فقط یکی از راه‌های جلوگیری از قاچاق سوخت است @zarrhbin
جزئیات بازگشت حجاج به ایران در ۱۹ فرودگاه کشور بازگشت زائران ایرانی از ۲۵ مرداد تا ۱۷ شهریور ماه در قالب ۳۶۱ پرواز توسط شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران ایران ایر ادامه خواهد داشت طی این ۲۱ روز زائران به ۱۹ فرودگاه کشور در استان‌های مختلف می‌رسند./ایسنا @zarrhbin
شهید باکری، شهرداری که رفتگر شد ! اوایل انقلاب بود و مهدی باکری شهردار اورمیه. در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است. آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم. زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن میگفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش. اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه بود. @zarrhbin
#ظهرامروز : ♨️ واژگونی خودرو پراید کیلومتر ۱۰۰ محور اردکان_ساغند این حادثه که در ساعت ۱۲:۳۰ امروز بعد از پل راه اهن اتفاق افتاد ۴ مصدوم داشت که یکی از مصدومین در خودرو گرفتار شده بود که با کمک نیروهای امداد ونجات هلال احمر مصدوم رها سازی شد. @zarrhbin
باسلام خدمت شما عزیزان مخواستم بابت پارک جنگلی که بالاتر از ترک اباد هست بگم اون مسئولی که وسایل بازی برای بچه های مردم مگذاره فکر درست گذاشتن وسایل نمکنه که هر بچه ای از سرسره پایین میاد یا پاش زخم مشد یا از درد کمر ناله مزد به قول قدیمیا یا کاری نکنی برا مردم اگر هم کردی کار زن پدرنکنی ...پارک کوهستان هم به همین منوال هنوز بدترخواهشا مسئولین مربوطه پیگیری کنند همه این وسایل هزینه برده پس چه بهترکه درست وحسابی از اون استفاده کنی!!!! @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 🍃 📌 بخوانیم از آقارضا پاسبان یکی از خواستگارهای مهری... 🍃 خوش‌تیپ بود، نسبتاً قد بلند بود. لباس‌های پاسبانی که می‌پوشید، ترکیب هیکلش معلوم می‌شد. آدمی بود. نمونه‌ی کامل یک مرد اهل محل بود. او مثال یک همسایه‌ و هم‌محله‌ایِ بود. زندگی‌اش، مفهوم همسایگی و هم‌محلگی را خوب نشان می‌داد. خیلی گرم و گیرا بود؛ 🍂 با همه سلام و علیک داشت. همیشه با سرِ کار می‌رفت. کوچه‌های آن دوره و زمانه خلوت بود. بچه‌ها توی کوچه بازی می‌کردند. با بچه‌ها گرم می‌گرفت. اگر آدم بزرگی می‌دید، هر دو دستش را از روی فرمان دوچرخه بر می‌داشت و تا جلو چشمش بالا می‌برد و بلند می‌کرد. اگر بزرگان محله را می‌دید از دوچرخه پیاده می‌شد. با آن‌ها سلام‌‌وعلیکی می‌کرد. 🍃 (آقای محصل همدانی) را که می‌دید، از دوچرخه پیاده و مقابلش خم می‌شد. جلوِ مدیر و ناظم(آقایان جلیلی) و معلم‌ها هم از دوچرخه پیاده می‌شد و سلام‌و‌علیک می‌کرد. از اول با آمحمدتقی‌قصّاب، آقاسیدحسن مشتاقیون عطار، حال و احوال می‌کرد. 🍂 آقا سیدحسن مشتاقیون مردی شریف و بود. عطاری داشت. حسینیه‌ی بزرگ پشت باغ هم دست او بود. بچه‌هایش را به وادار کرده بود. پسر دانشجویش در سال ۱۳۳۲ در تهران کشته شده بود. او یکی از بزرگان محله و مورد احترام و اطمینان همه بود. کلید حسینیه‌ی پشت باغ، دست سیدحسن بود. به آقای مشتاقیون احترام ویژه‌ای می‌گذاشت. 🍃 به همه می‌گفت: "هر امری، فرمایشی باشد در خدمت هستم." با استاد جعفر حمامی خوش‌و‌بش داشت. با آقا فضل‌الله و برادرش محمدآقا طوّاف، سلام‌و‌علیک داشت. به آقا محمدابریشمی مغازه‌دار و ، کمک می‌کرد. را "ننه‌شهربانو" خطاب و بلند به او سلام می‌کرد، گاه به او سلام نظامی می‌داد. 🍂 گاه چند دقیقه در پاتوق زنانه بی‌بی هاجر می‌نشست و احوالپرسی می‌کرد. به حاج‌مرتضی مسگر، رئیس صنف مسگرها، ارادت داشت. اگر بچه‌ای یا زنی کوزه‌ی آبی دستش بود، از او می‌گرفت. دستی به فرمان دوچرخه داشت و دستی در گردن کوزه، گوزه را به خانه‌ی صاحبش می‌رساند. کوزه‌ی خالی را از دست زنان و بچه‌ها می‌گرفت و به تهِ می‌دوید و برای آن‌ها آب می‌آورد. 🍃 دوچرخه‌اش ترک داشت. روی ترک، خُرجین بود. خرید آدم‌های مسن و بچه‌ها را روی ترک دوچرخه می‌بست یا به داخل خُرجین می‌گذاشت و برای آن‌ها می‌برد. دو پایش را روی فرمان دوچرخه می‌گذاشت و برای بچه‌ها شکلک در می‌آورد. دوستش داشتند. وقتی به توپ آن‌ها شوت می‌زد، برایش هورا می‌کشیدند. دعوای بین بچه‌ها را ختم بخیر می‌کرد. 👇👇👇👇
🍂 با همکاری داشت. همراه آن‌ها سینه می‌زد. در روضه‌ی حسینیه حاضر می‌شد. هیچ وقت در محله با ظاهر نمی‌شد. قبل از آن که وارد محله شود، باتومش را در خُرجین دوچرخه می‌گذاشت.روزی محمدتقی قصاب گفته بود: "آقارضا چرا باتومت را توی خُرجین می‌گذاری؟" گفته بود: "زشت است که توی محله با باتوم بیایم، ممکن است بچه‌ها بترسند." می‌گفت: "در محله‌ای که پانصد سال است نه دزدی بوده و ، باتوم به چه دردی می‌خورد؟" 🍃 در خارج از محله با هر کس می‌شناخت سلام‌و‌علیک داشت. برای اقوامِ خبر می‌آورد و می‌برد. در آن زمان تعداد زندانی‌های یزد خیلی‌ محدود بود. جرم بیشتر آن‌ها خرید و فروشِ بود. آخر آن زمان مردم را زندان نمی‌کردند. صدها کاری که حالا است و زندان دارد آن موقع اصلاً نبود. جرم‌زدایی از جامعه، یک تحول مثبت تاریخی است. بی‌دلیل نکنیم. 🍂 وقتی آقارضا وارد حمام می‌شد، سلام‌و‌علیکش بلند می‌شد. با استاد حمامی و دلاک‌ها سلام‌و‌علیک می‌کرد. با برخی دلاک‌ها سر به سر می‌گذاشت. گاهی در سر حمام (سربینه) دوستان را مشت و مال می‌داد. در حمام بچه‌ها دور آقارضا جمع می‌شدند. او را به دعوت می‌کردند، آب به سر و رویش می‌ریختند. او آنها را می‌خنداند. سطل را از آب پر می‌کرد و آن را بر سر کسانی که لیف می‌زدند، می‌ریخت. مواظب بود بچه‌های شیطان، پودر نظافت را با حنای ریش‌سفیدان قاطی نکنند. تا آقارضا در حمام بود، بر همه حاکم بود. 🍃 همیشه از نانوایی بیست‌ سی‌تا می‌گرفت. نان پیره‌زن‌های محله را می‌برد و به آنها می‌رساند. چوب‌خطشان را خط می‌زد تا سرِ ماه با نانوا حساب کنند. بالاخره همه‌ی ، آقارضا را می‌شناختند. همه او را . البته آن‌زمان استثنا نبود. در آن‌زمان زندگی در یعنی همین؛ اینکه همه‌ی همسایه‌ها همدیگر را واقعاً بشناسند و همه به هم کمک کنند. همه به هم پول، نان، روغن و پیاز، زردچوبه و.... قرض بدهند. 🍂 بدون‌دعوت به مراسم عروسی می‌رفتند. در حسینیه و هیئت سینه‌ زنی و در پخت آش نذری همکاری داشتند. یعنی جایی که همه پدربزرگ، پدر، مادربزرگ، مادرِ هم را می‌شناختند. همه‌ی حُسن‌ها و عیوب هم را می‌دانستند. همه به هم کمک می‌کردند. استثنا نبود، اما گرم و از بقیه بود. چون بود کارهایش بیشتر به می‌آمد. او مردی بود به معنای واقعیِ کلمه عضو یک محله. 🍃 در دهه‌ی ۱۳۳۰ هنوز در هیچ کجای محله‌ای وجود نداشت که مردم همدیگر را نشناسند. من ۱۰ سال است(از سال ۱۳۸۴) در یک ۱۱ واحدی زندگی می‌کنم. هنوز همسایه‌ها را درست نمی‌شناسم. فکر کنم در اکثر نقاط ایران وضع دارد چنین می‌شود. چه وقتی در آن زندگی می‌کردیم! ✅ ، تا اینجا داشته باشید ادامه دارد... 📚 شازده‌ی حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin