🍃 اندیشه های ناب...
💠 صاحب عقلی هستی بسان عقل...⁉️
✅ اگر #مخالفان خود را به پای چوبه ی #دار می کشانی! بدان #صاحب عقلی هستی بسان #طناب.
و اگر #مخالفان خود را به #زندان می فرستی! بدان #صاحب عقلی هستی بسان #قفس.
و اگر با #مخالفان خود به #جنگ در می اُفتی! بدان #صاحب عقلی هستی بسان #چاقو.
و اما اگر با #مخالفان خود به #بحث_و_گفتگو می پردازی و آنها را #متقاعد می سازی و به سخنان #حق آنها #قناعت می کنی! بدان #صاحب عقلی هستی بسان #عقل....
#دکتر_علی_شریعتی
@zarrhbim
#شریعتی، علی🌷
(۱۳۵۶_۱۳۱۲ه.ش)
بیدارگر و اندیشمند اسلامی
✅ در روستای مزینان از توابع #سبزوار به دنیا آمد. پدرش #محمدتقی_شریعتی، که شخصیتی #عالم و فعال در امور دینی و سیاسی بود، او را با خود به #مشهد برد.
✅ #علی در این شهر به #مدرسه رفت و پس از دبیرستان با ورود به دانش سرای مقدماتی، #آموزگار شد. #شریعتی، جدا از هرگونه تحصیل رسمی، #استعداد و جوششِ #خاصی داشت که سبب شد بعدها به یکی از شخصیت های #موثر در پیدایشِ #انقلاب_اسلامی_ایران تبدیل شود.
✅ او پس از گرفتن #لیسانس در مشهد، با استفاده از بورس تحصیلی به #فرانسه رفت و در #دانشگاه_سوربن در رشته ی #جامعه_شناسی_و_تاریخ_ادیان تحصیل کرد؛
✅ او با #مطالعه ی بسیار و آشنایی با چهره های برجسته ی جهانِ علم و #سیاست و نیز مرتبط شدن با مبارزانی از #الجزایر و دیگر کشورهای #استعمارزده، تجربه های تازه ای کسب کرد و به #ایران بازگشت. امّا به محض ورود، به خاطر سابقه ی مبارزاتش در خارج، #دستگیر و زندانی شد.
✅ پس از #آزادی چندی معلّم مدارس مشهد گردید ولی به زودی استاد دانشکده ی ادبیات مشهد شد و خیلی زود در مقامِ #استادی، برجسته و آگاه به مسائلِ #علمی و فکری، مورد استقبال قرار گرفت.
✅ به دعوت #استاد_مرتضی_مطهری، به #تهران آمد و در حسینیه ی #ارشاد، که پایگاه وعظ و تبلیغ و #تکاپوی_اسلامی بود، به سخنرانی و فعالیت پرداخت. این دوره، اوج فعالیت هایِ فکری #شریعتی بود تاثیر بسیار زیادی بر جامعه ی ایران گذاشت.
✅ به طوری که #رژیم_شاه بعد از چند سال #حسینیه_ارشاد را #تعطیل کرد و شریعتی و پدرش را به #زندان انداخت. شریعتی ۱۸ ماه در زندان بود و پس از آزادی، در سال ۱۳۵۶ به طورِ #ناشناس ایران را #ترک کرد و به #انگلستان رفت اما به مرگِ #ناگهانی در گذشت.
✅ پیکر او را به #سوریه بردند و در گورستانی در کنارِ #زینبیه_دمشق به خاک سپردند. از آثار اوست: انسان و اسلام، امت و امامت، شهادت، حج، فاطمه،فاطمه است، علی حقیقتی بر گونه ی اساطیر، ابوذر، کویر، هبوط، پدر مادر ما متهمیم، بازگشت به خویشتن.
یاد و نامش گرامی و راهش پررهرو باد...
📚فرهنگ نامه ی نام آوران
( آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
💠 و برای اطلاعات عمومی باید اضافه کنیم که نماز میت بر پیکر دکتر شریعتی توسط #امام_موسی_صدر اقامه شد. و در پایان دکتر شریعتی در مورد حقیقت، اینگونه می فرمایند: من که تمام عمر شاهد قربانی شدن حقیقت ها به وسیله ی انسانهای مصلحت پرست بوده ام در مورد مصلحت #عقده پیدا کرده ام و اعتقاد یافته ام که هیچ چیز غیر از خودِ #حقیقت، مصلحت نیست.
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
#یکی بود..... هنوزم هست..... @zarrhbin
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃 و من قصّه ی تو را این گونه آغاز می کنم.
یکی بود، هنوزم هست......
#هاشمی_رفسنجانی، علی اکبر🌷
(تولد: ۱۳۱۳ ه.ش.)
اوّلین رئیس مجلس شورای اسلامی و چهارمین رئیس جمهوری ایران
✅ #هاشمی_رفسنجانی در یکی از روستاهای رفسنجان به نام #نوق متولد شد. #پدرش مردی کشاورز و #باتدبیر و عمویش روحانیِ #بانفوذی بود.
✅ در #نوجوانی به قم رفت و به تحصیل در #حوزه پرداخت. او طلبه ای کوشا، #تیزفهم، و موفق بود؛ به طوری که از دست #آیت_الله_بروجردی جایزه گرفت.
✅ از همان آغاز به دنبال #نوآوری و طرح مسائل جدید بود و از این رو با #محمدجوادباهنر و #محمدباقرمهدوی مجله ی #مکتب_تشیع را انتشار داد که #خوانندگان بسیاری پیدا کرد.
✅ با آغازِ #نهضت_اسلامی به رهبری #امام_خمینی، هاشمی رفسنجانی در شمار #فعالان_نهضت در آمد که #دستگیر و به سربازیِ #اجباری اعزام شد. پس از سربازی، به مبارزه ی علمی و عملی از طریقِ سخنرانی، #نوشتن و فعالیت های اجتماعی ادامه داد.
✅ در دو دهه ی ۵۰ و ۴۰، #پیوسته در معرضِ #دستگیری بود و بارها تحت تعقیب قرار گرفت، #زندانی شد و #شکنجه_های_سخت دید.
✅ در سال ۱۳۵۳ مخفیانه به #دیدار امام خمینی به #نجف رفت و پس از دیدار با ایشان، در #لبنان نیز با #امام_موسی_صدر، شیعیان لبنان و مجاهدان فلسطینی #دیدار کرد. در همان سفر به اروپا و آمریکا و ژاپن رفت و کشورهایِ #گوناگون را دید.
✅ پس از بازگشت به ایران، بار دیگر همراهِ #آیت_الله_طالقانی، #آیت_الله_مهدوی_کنی و بسیاری به #زندان افتاد، اما با #پیروزی_انقلاب از زندان آزاد شد.
✅ هاشمی رفسنجانی از بدو #پیروزی انقلاب اسلامی، همواره در رده ی #مسئولان_تراز_اول_جمهوری_اسلامی بوده و در شکل دادن به #جمهوری_اسلامی نقش بسیار #مهمی ایفا کرده است.
✅ نمایندگی و #ریاست مجلس شورای اسلامی، #ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و #ریاست مجلس خبرگان، از جمله مسئولیت های او در این سالها بوده است.
✅ در #جنگ_تحمیلی نیز از سوی امام خمینی #فرماندهی جنگ را عهده دار بود. از آثار اوست: سرگذشت فلسطین یا کارنامه ی سیاه استعمار، امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار، تفسیر راهنما و خاطرات.
یاد و نامش گرامی و راهش پر رهرو باد...
📚 فرهنگ نامه ی نام آوران
(آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
🗞 روزنامه جمهوری اسلامی با خانم عفت مرعشی همسر آیتالله هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۱۵ مصاحبه ای انجام داده است که ایشان در پاسخ به این #سئوال چنین می گویند:
🎤 در آستانه ی دومین سالگرد رحلت ایشان جای خالی ایشان تا چه حد احساس میشود؟
💠 من به جای خالی ایشان در زندگی و در دورانهای مختلف عادت کرده بودم، از ابتدای ازدواج زندان و بعد از انقلاب، ماندن ایشان در مجلس و جبهه رفتنهای زیاد. حال که ایشان در کنار مراد و امامش آرمیده، از محل دفن ایشان راضی هستم و مخصوصاً از عزّتی که خدا روز تشییع با #حضورمردم برای ایشان ایجاد کرد و از همه مردم که ایشان را بدرقه کردند تشکّر میکنم، هر پنجشنبه که سر مزار ایشان میروم و با ایشان درددل میکنم. با توجه به فیلمها و کتابها و مطالبی که هنوز هم برای #تخریب ایشان ساخته یا نوشته میشوند، هنوز هم احساس میکنم آشیخ اکبر #زنده و تاثیر گذار است که این برای من #مهم است.
🍃 و برای اطلاعات عمومی شما مخاطب فهیم، آیت الله هاشمی رفسنجانی از جمله معدود سیاستمداران ایرانی بودند که #روزنوشت داشتند؛ یعنی خاطرات خود را به صورت روزانه یادداشت می نمودند. و حُسن ختام، جمله ای تفکر برانگیز از ایشان که می فرمایند:
"تحریف و سانسور و #تخریب، قدرتِ اقناعِ #مردم را ندارد."
#یاحق....
@zarrhbin
🍃 #خاطرات_عباس_از_آن_روزها...
💠 بعد از مدتی، ۴ نفر که لباس زرد رنگی به تن داشتند، شروع کردند به پرس و سئوال از کسانی که دستگیر شده بودند. یکی از آنها به من که رسید گفت: تو #اردکانی هستی؟ گفتم: بله، گفت: من تو را در اردکان زیاد دیدم(کَلَکِ طرف بود) و مرتب به من می گفت: #اردکانی چه طوری؟!
💠 و این چهار نفر شروع کردند به کتک زدن بچّه ها، آنها #جودوکار بودند؛ هر کدام از این ۱۰ یا ۱۵ نفر که می خواستند دستشان می گرفتند و به وسط اتاق می کشیدند و او را به پشت خود می بردند و محکم تسمه کش به زمین می کوبیدند.
💠 خوشبختانه من و دوستانم علی سپهری و حسین انصاری این طور زدن نصیبمان نشد و ترس دیگری که داشتم این بود که پسوند فامیلی هر سه ی ما #اردکانی بود و نیروهای اطلاعاتی همین امر را سوژه ی خوبی می دانستند و در ذهنشان این را تداعی می کردند که اینها #گروهی هستند که دستگیر شده و باید #تنبیه شوند.
💠 بعد از مدتی که کتک کاری و ضرب و شتم تمام شد؛ فردی، #علی_سپهری را در همان اتاق صدا زد و از او سئوالی کرد او یواش جواب داد و مرد سئوال کننده ناراحت شد و یک دست محکمی به صورت و بینی علی سپهری زد که خون از دماغ علی سرازیر شد؛ که آنها به او اجازه دادند که برود و صورتش را در همان ساختمان بشوید و برگردد. (پدر این قسمت را با بغضی که درون گلو داشت تعریف کرد.)
💠 من هم که همینطور ایستاده بودم جای خود را با آدم کناریم عوض کردم؛ نفراتی که ماها را می زدند و از اتاق بیرون رفته بودند، باز به اتاق برگشتند. بعد دیدم که به این دانشجویی که من جای خود را با او عوض کرده بودم و بچه ی #اردکان نبود، همان آدم که قبلاً به من می گفت اردکانی چه طوری؟! به او می گفت: #اردکانی کجایی؟! :)
💠 فهمیدم که این ها خیلی احمقند، تصمیم گرفتم که اطلاعات درستی به آنها ندهم. در این اتاق نفرات زخمی را جدا کردند؛ چون می بایست بقیه را به #زندان منتقل کنند، که منهای زخمی ها ما ۱۰ نفر بودیم که از این ۱۰ نفر ۳ نفر #اردکانی بودند و بقیه از شهرهای دیگر ایران، که خوشبختانه همگی سالم بودیم.
💠 آنها برای انتقال هر یک از ماها دو مامور گاردی و دو دستبند تهیه دیده بودند؛ یعنی دست راست ما با یک دستبند به دست یک گاردی و دست چپ ما نیز با یک دستبند به دست گاردی دیگری وصل شده بود یعنی بیست نفر گاردی و بیست دستبند برای این ده #دانشجو از دید آنها خرابکار، که ما را به داخل ماشین ریوی کمک ارتش که به دانشگاه آمده بود منتقل کردند و واقعاً با این وضعیت سوار ماشین شدن بسیار مشکل بود یعنی سه نفری باید به بالا برویم و باهم پایین بیاییم.
💠 سوار ماشین شدیم و ما را به #پلیس_شهربانی_مرکزی_اصفهان تحویل دادند. آنجا دستبندها را باز کردند و هر ده نفر ما را رو به دیوارِ زبرِ سیمان زده قرار دادند، باز یک عده ای از پاسبان ها به طرف ما آمدند و با کفش های نوک تیز شروع به زدن ما کردند و به هرکس یک چیز و یک فحشی می دادند.
💠 به من که رسیدند مرتب به ساق پای من از پشت ضربه می زدند و می گفتند: فلان فلان شده (فحش) چرا کتانی پوشیدی؟ چرا ریش داری؟ به #حسین_انصاری که رسیدند، او را می زدند و می گفتند: چرا پیراهن سیاه پوشیدی؟
💠 پس از مدتی زدن، که ما فقط دست هایمان را جلوی پیشانی و دماغ گرفته بودیم که اگر ضربه به سرمان می زنند سرمان به دیوار سیمانی نخورد و #زخمی نشود. هنوز به همین حالت بودیم که یکی یکی ما را صدا زدند؛ تا به داخل ساختمان ببرند.
💠 یکی آمد و #علی_سپهری را صدا زد و نزد خود خواند، که در آن لحظه من با خود گفتم: شاید یکی از #اردکان او را لو داده باشد؛ چون قبل از اتفاقات دانشگاه، بچه ها به ساختمان پیشاهنگی در اردکان حمله و شیشه های آن را شکسته بودند و من هم شاهد این ماجرا در اردکان بودم.( ساختمان پیشاهنگی همان ساختمان کلینیک فرهنگیان کنونی است.)
💠 من با خود فکر می کردم شاید این جریان را به گوش اصفهانی ها رسانده باشند و مرا را لو داده باشند ولی بعداً فهمیدم که نه، چیز دیگری از علی سپهری سئوال کردند. که نوبت به بازجویی من رسید و مرا ابتدا به داخل ساختمانی بردند و بعد هم داخل اتاقی که #بازجو در آن نشسته بود؛
✅ادامه دارد....
📸 آقای علی سپهری اردکانی یکی از دانشجویان دستگیر شده
@zarrhbin
#پورشه، فردیناد🚘
(۱۹۵۱_۱۸۷۵م.)
صنعت گر اتریشی و طراح اتومبیل فولکس واگن
✅ #پورشه از کودکی استعداد فوق العاده ای در #مکانیک داشت اما هرگز در این رشته تحصیل نکرد. هنگامی که در #وین بود. گاهی به کلاس های شبانه ی #دانشگاه_فنی_وین سرکی می کشید. بعدها همین دانشگاه به او مدرک دکترای افتخاری داد
✅ #پورشه در سال ۱۹۰۲ نوعی #خودرو طراحی کرد که نیروی موتور آن به هر چهار چرخ منتقل می شد (4WD).
✅ او بعدها به #آلمان رفت و شرکت مشاوره ای #پورشه را در #اشتوتگارت تاسیس کرد. در این زمان موفق شد طرح خود را، که تولید #خودروی_ارزان برای همه بود، و بعدها #فولکسواگن ( در زبان آلمانی یعنی خودرو مردمی) نام گرفت، اجرا کند. این طرح با استقبال #هیتلر روبرو شد و #کارخانهای برای آن تاسیس گردید و به تولید پرداخت.
✅ با آغاز جنگ جهانی دوم، #پورشه تولید فولکس واگن را متوقف کرد و با دولت نازی، در #صنایع_نظامی به همکاری پرداخت. به همین دلیل، پس از جنگ، فرانسوی ها او را در حکمِ #جنایتکارجنگی دستگیر کردند.
✅ #پورشه ۲۰ ماه در #زندان به سر برد و چند سال بعد از آزادی، در پی سکته ی قلبی درگذشت. کارخانه ی #فولکسواگن بعد از جنگ بار دیگر راه اندازی شد و هنوز هم به کار خود ادامه می دهد.
📚 فرهنگ نامه ی نام آوران
(آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
📌در پایان دو جمله ی ناب هم از #فردیناد_پورشه، به یادگار داشته باشیم اول "من نتوانستم خودروی اسپورت مورد علاقه ام را پیدا کنم پس آن را ساختم" دوم "طراحی باید کاربردی باشد و کارایی باید به صورت زیبایی ها بصری خود را نشان دهد."
#مصدق، محمد🌷
(۱۳۴۵_۱۲۶۱ه.ش)
رهبر نهضت ملی ایران
✅ فرزند #میرزاهدایتالله وزیر دفتر، از رجال دوره ی #قاجار بود و در احمدآباد مستوفی، در نزدیکی تهران به دنیا آمد.
✅ از #دانشگاه_نوشاتل_سوئیس دکترای حقوق بین الملل گرفت و چون به #ایران بازگشت، در کابینه ی #وثوقالدوله، وزیر مالیه (دارایی) شد. اما چون با #قرارداد وثوق الدوله با انگلیسی ها (قرارداد ۱۹۱۹) #مخالف بود، #استعفا داد.
✅ #دکترمصدق، پست ها و منصب های بسیاری داشت و در سال ۱۳۳۰ به منظور اجرای #قانونملیشدننفت و خلع یَد از شرکت نفت ایران و انگلیس، #نخستوزیری را قبول کرد.
✅ او در سال ۱۳۳۱ از #شاه خواستارِ #اختیاراتبیشتری شد، ولی شاه با او #مخالفت کرد و مصدق نیز #استعفا داد و شاه، احمد قوام السلطنه را به جای او منصوب کرد.
✅ در #اعتراض به این امر، مردم به دستورِ #آیتاللهکاشانی، در روز ۳۰ تیر #قیام کردند. قیام آنان به #خون کشیده شد و عده ای کشته شدند. به این سبب، شاه ناچار شد بار دیگر #مصدق را به نخست وزیری بازگرداند.
✅ سرانجام در سال ۱۳۳۲، #تنش بین شاه و مصدق از یک سو و اختلاف او و #نیروهایمذهبی به رهبری آیت الله کاشانی از سوی دیگر، بالا گرفت تا این که سرانجام، در پی #کودتایی که انگلستان و آمریکا طراحی کرده بودند، #دولتمصدق در ۲۸ مرداد همان سال #سقوط کرد.
✅ #شاه، که به خارج از کشور گریخته بود، به #قدرت بازگشت. #دکترمصدق دستگیر و محاکمه و به سه سال #زندان محکوم شد.
✅ پس از #آزادی از زندان به حالتِ #تبعید در احمدآباد روزگار می گذراند تا در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.
نام و یادش گرامی و راهش پررهرو باد...
📚 فرهنگ نامه ی نام آوران
(آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
📌 #دکترمصدق می فرمایند: من از امتیازها و انحصارها #نفرت دارم، زیرا از نظر من هر آنچه که با تمامِ #مردم تقسیم نمی شود #حرام و گناهآلود است.
@zarrhbin
#صیادشیرازی، علی🌷
(۱۳۷۸_۱۳۲۳ه.ش)
فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی
✅ پدرش #نظامی و اهل فارس بود و خودش در #درگز خراسان به دنیا آمد. بعد از گرفتن دیپلم وارد #دانشکدهیافسری شد و در رشتهی #توپخانه ادامهی تحصیل داد.
✅ در سال ۱۳۵۴، دورهای #تکمیلی را نیز در #آمریکا گذراند و پس از بازگشت، در مرکز #توپخانهیاصفهان به خدمت پرداخت.
✅ #صیادشیرازی، افسری لایق، شجاع و #متدین بود. از اینرو، به طورِ #پنهانی بر ضد #رژیمشاه فعالیت میکرد. یک سال قبل از #انقلاباسلامی، مدتی به #زندان افتاد.
✅ بعد از #پیروزیانقلاباسلامی، با آغاز درگیریها در #کردستان، همراه با #سرداررحیمصفوی به کردستان اعزام شد و توانست #پادگان_سنندج را از دست ضدِ انقلاب خارج کند. او با #دکترچمران نیز در نبردهای #کردستان همکار و موردِ #اعتماد او بود.
✅ #صیادشیرازی در طول دفاع مقدّس در #جبههها بود. در سال ۱۳۶۰، از سوی #امامخمینی به فرماندهی #نیرویزمینی منصوب شد و چندی نیز نمایندهی امام در #شورایعالیدفاع بود.
✅ در #عملیاتمرصاد نیز، که به #فروپاشی نیروهای #مجاهدینخلق در غربِ کشور انجامید، نقشِ #فعالی داشت.
✅ #امیر_سپهبد_صیاد_شیرازی در بهار سال ۱۳۷۸، هنگامی که جانشینِ رئیسِ ستادِ کلِ #ارتش بود، به دستِ #منافقین ترور شد.
نام و یادش گرامی و راهش پُر رهرو باد...
📚 فرهنگ نامهی نام آوران
(آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
💠 حُسن ختام هم خاطرهای از صیاد دلها، یکی از بستگانِ #صیادشیرازی از خدمت سربازی فرار کرده بود و پروندهاش رو فرستاده بودند دادگاهِ نظامی، دادگاه هم به زندان محکومش کرده بود. #مادر_صیاد زنگ زد دفتر و گفت: "به علی بگو یه کاری براش بکنه این پسر جوونه، گناه داره." بهشون گفتم: "حاج خانوم خودتون به پسرتون بگین بهتر نیست؟" گفت: "قبول نمیکنه!" پرسیدم: "چطور؟" #مادر_صیاد گفت: "علی خودش زنگ زد و گفت: عزیزجون! #فامیل وقتی برام محترمه که #آبروینظام رو حفظ کنه! آبروی من نبره...."
@zarrhbin
#علوی، بزرگ🖋
(۱۳۷۵_۱۲۸۲ ه.ش.)
نویسنده
✅ در خانوادهای بازرگان و #مشروطهخواه، در تهران به دنیا آمد. در مدرسههای اقدسیّه و دارالفنون #تحصیل کرد. سپس همراهِ پدرش به #آلمان رفت.
✅ با تحصیل در #دانشگاهمونیخ در رشتهی تعلیم و تربیت، مدرکِ #لیسانس گرفت و به #ایران بازگشت.
✅ یکسال در #شیراز در مدرسهی صنعتی، #زبانآلمانی تدریس کرد و سال بعد به تهران رفت.
✅ #علوی با صادق هدایت و مجتبی مینوی و مسعود فرزاد، دوست و #همفکر بود و این چهار نفر به #گروه_ربعه معروف شده بودند.
✅ #علوی، ابتدا مانندِ #صادقهدایت، تفکراتِ #باستانگرایانه و عربستیزانه داشت؛ ولی آشناییاش با دکتر #تقیارانی، که اشاعه دهندهی افکارِ الحادی و #کمونیستی بود، سبب شد به کمونیسم #مایل شود.
✅ در پی آن به #حزب_توده پیوست و در انتشار مجلهی #دنیا به ارانی همکاری کرد. #علوی یکی از "۵۳ نفر" معروف بود که در یک #شبکهیکمونیستی در دورهی #رضاشاه دستگیر شدند.
✅ وی ۵ سال در #زندان ماند و با سقوط حکومت رضاشاه، #آزاد شد. او کتاب ۵۳ نفر را براساس همین #موضوع در زندان نوشته است.
✅ اثر معروفِ #علوی که در کانون آثارِ #سیاسی او قرار دارد، رمانِ #چشمهایش است که در #رژیمپهلوی سالها دست به دست میگشت و #دارندهاش تحتِ #تعقیب قرار میگرفت.
✅ #بزرگعلوی، پس از کودتای ۲۸ مرداد و متلاشی شدن حزبِ توده، در #آلمانشرقی، مقیم و استادِ #دانشگاهبرلین شد. او در آنجا به مطالعه و تحقیق دربارهی فرهنگ و #ادبیاتایران پرداخت.
✅ #علوی، که همسری آلمانی داشت، بعد از #انقلاباسلامی به ایران بازگشت ولی مقیم نشد و به #آلمان بازگشت و در ۹۳ سالگی در همانجا درگذشت.
✅ از آثار اوست: حماسهی ملّی ایران (ترجمه، اثر نولدکه، ایرانشناس آلمانی)، ورقپارههای زندان، #چشمهایش، میرزا، سالاریها، گیله مرد.
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
📌 و بخوانیم چند جملهای از #بزرگعلوی؛ او در کتاب #چشمهایش اینگونه میگوید: " من اگر از شما صداقت و صمیمت میخواهم، اول باید خودم با شما صادق و صمیمی باشم...."
و حُسن خِتام، متن کوتاهی از کتابِ #گیلهمرد که "بزرگ" در آن اینگونه نوشته است:
گیله مرد: آدمها را به میزان درکشان بسنج نه به اندازهی مدرکشان؛
چرا که فاصلهی زیادی از مدرک تا درک وجود دارد.
مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد، کاغذ پارهای بیشتر نیست.
مهمترین نشانهی درکِ بالاتر، تواضعِ بیشتر است.
@zarrhbin
#بازرگان، مهدی🌷
(۱۳۷۳_۱۲۸۶ه.ش.)
نخستوزیر دولت موقت انقلاب اسلامی
✅ فرزندِ #عباسقلیتبریزی، از بازرگانان خوشنام و #نیکوکار بود. در #تهران متولد شد.
✅ تحصیلات عالی خود را در رشتهی #مهندسیمکانیک در #فرانسه به پایان رساند و به "ایران" بازگشت.
✅ در دههی پس از شهریور ۱۳۲۰، که #حزبتوده در میان #جوانان، فعالیت کمونیستی وسیعی داشت، #بازرگان به تاسیسِ #انجمنهای اسلامیدانشجویان در "دانشگاه تهران" اقدام کرد.
✅ او همواره بخشی از #اوقاتخود را صرفِ مطالعات قرآنی، #تفسیرقرآن، آموزش، سخنرانی، تالیف کتابها و #کارهایعامالمنفعه میکرد.
✅ #بازرگان، "کتابها" و #مقالاتسودمندی منتشر کرد که در زمان خود با استقبالِ گستردهای روبهرو شد.
✅ او در بخشی از فعالیتها، با #استادمرتضیمطهری، #دکتریداللهسحابی، و #آیتاللهطالقانی همکاری داشت.
✅ با "ملی شدن صنعت نفت"، #بازرگان مامور خلعِ یدِ "انگلیسیها" از #صنایعنفت شد، به آبادان رفت و این "ماموریت" را با #موفقیت انجام داد.
✅ پس از #کودتایآمریکا ۲۸ مرداد، از #تدریس در دانشگاه #محروم شد و به #کارآزاد روی آورد.
✅ در سال ۱۳۴۰، #مهندسبازرگان و #آیتاللهطالقانی و #دکترسحابی تشکلی سیاسی به نامِ "نهضت آزادی" تاسیس کردند که بسیاری را به خود #جذبکرد.
✅ در پیِ مخالفتِ #بازرگان و "همفکرانش" با انقلاب سفید شاه، #رژیمپهلوی آنها را دستگیر و پس از محاکمه به ۱۰ سال #زندان محکوم کرد؛ ولی پس از تحمل نیمی از این مدت آنان را #آزاد ساخت.
✅ #بازرگان در بهمن ۱۳۵۷ از سویِ #امامخمینی به عنوانِ #نخستوزیر و رئیسِ #دولتموقت منصوب شد و با فروپاشی رژیم شاه، مسئولیتِ #ادارهیکشور را به عهده گرفت.
✅ اما در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸، هنگامیکه "دانشجویان" #سفارتآمریکا در #تهران اِشغال کردند، از این سِمت #استعفا داد. او در اولین دورهی #مجلسشورایاسلامی به نمایندگی #مردمتهران انتخاب شد.
✅ #بازرگان در سال ۱۳۷۳، زمانی که برای #معالجهیبیماریقلبی به خارج رفته بود درگذشت. پیکر او را به ایران آوردند و در #قم به خاک سپردند. از #آثار_اوست؛ سیر تحوّل قرآن، راه طی شده، عشق و پرستش، مطهِّرات در اسلام و اسلام مکتب مبارز و مولّد.
💠 نام و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...🥀
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
📌 و اما جملاتی ماندگار و اندیشههایی ناب از #مهندسمهدیبازرگان،
🍃 #خدا در محیط استبدادزده پرستیده نمیشود.
🍃 #مسلمانیم نه به این معنی که یگانه وظیفهی خود را روزه و نماز بدانیم. بلکه ورود ما به سیاست و #فعالیتاجتماعی مِن بابِ "وظیفهی ملی" و #فریضهیدینی بوده و "خدمت به خلق" را #عبادت می شماریم.
🍃 و اما نظرِ #مهندسبازرگان درباره حکومت اسلامی: انتقاد از مقامات از واجبات است؛ در #اسلام تفتیش عقاید و تحمیل عقیده وجود ندارد.
📸 و در پایان بدانیم که خواندنِ بعضی از کتابها و خاطرات و دیدن بعضی از تصاویر، تلنگری است بر وجدانهای به خواب رفته....
@zarrhbin
#مختار_ثقفی🌷
( ٦٧_١ ه.ق. )
انتقام گیرندهی خون شهیدان کربلا
✅ #پدرمختار از اصحاب رسول خدا (صلواتاللهعلیه) و خودش طرفدارِ #بنیهاشم بود.
✅ #مختار از کسانی بود که با #مسلمبنعقیل، فرستادهی امام به کوفه، #بیعتکرد. به همین سبب به #زندان افتاد و تا بعد از #واقعهیکربلا در زندان بود.
✅ سرانجام به درخواستِ #خواهرش، که عروس #خلیفهیدوم بود، #یزید "دستور آزادی او" را صادر کرد و #مختار به حجاز رفت.
✅ پس از مرگِ یزید، #مختار، از زادگاه خود طائف در حجاز به #کوفه رفت و مردم کوفه را، که بسیاری #ایرانی و از ماجرایِ #شهادتامامحسینعلیهالسلام، خشمگین بودند، با خود همراه کرد و بر ضدِ #بنیامیه دست به قیام زد.
✅ او قاتلانِ #شهدایکربلا را، هر جا که بودند، دستگیر کرد و به قتل رساند. از جمله #عبیداللهزیاد را کشت و سرش را نزد #بنیهاشم به "مدینه" فرستاد. ماموران او، #شمر را نیز تا #خوزستان تعقیب کردند و کشتند.
✅ #مختار عاقبت به دست سپاهیانِ #عبداللهزبیر، که از مکه به کوفه آمدا بودند، #کشتهشد. دربارهی قیامِ مختار، کتابهایی به نامِ #مختارنامه نوشته شده و #داوودمیرباقری نیز فیلمی درباره او ساخته است.
نام و یادش گرامی و راهش سبز و پر رهرو باد...🌹
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📆 چاپ پنجم: آذرماه۱۳۹۲
📌 و اما گفتاری ناب که آن را از زبان جنابِ #مختارثقفی میدانیم: امروز می خواهم به مصاف "تزویر" بروم که بدترین آفتِ دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان می آید. تزویر سکهای است دورو، که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت، ابلیسش. و چه خون دلها خورد #علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین...
📌و شاید بتوان گفت آخرین #خطبهیمختار قبل از شهادت كه در مجموعهی مختارنامه پخش شد، بهترین معرفی ابواسحاق از زبان خودش باشد كه هدف از #قیام خود را اینچنین بیان كرد: شما مدتی زمام امور خویش را به مختار ابوعبیده ثقفی سپردید و خواستید در میانتان به #عدالت حكومت كند. تا آنجا كه در توانم بود به طلب حقتان كوشیدم و با آفتهای عدالتخواهی جنگیدم.
📌 #مختار همچنین درباره #نسبتهایناروایی كه به او داده بودند، چنین گفت: من هرچه كه بودم و هرچه كه هستم خدایم بهتر میداند. بدخواهان، كذابم مینامند و ستمكاران، دنیا دوست و قدرت طلبم میخوانند. آن كسی كه مبرّا از خطا و گناه است ولی و وصی خداست. كتمان نمیكنم كه در مسیرِ #قیام گاه پایم لغزیده و گاه دست و زبانم خطا كرده است؛ گوشهایم گاه نشنیدهاند، چشمهایم گاه ندیدهاند. از خدا میخواهم كه مرا ببخشد و خدا اَرحمالرّاحمین است.
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
#آقارضا_در_تهران💡
📌 قصه به اینجا رسید که آقارضا در اعتصابات دانشجویی دستگیر شد که به همین دلیل، مهری ناراحت بود و عذاب میکشید، #باهم بخوانیم ادامهی داستان را...
▫️کاش #مقامات میدانستند وقتی کسی را #بازداشت میکنند، چه #زجری به اطرافیانش میدهند. آن وقت بیخودی کسی را بازداشت نمیکردند. آن وقت خودشان هم بیخودی روزی بازداشت نمیشدند. اگر میدانستند وقتی کسی به زندان محکوم میشود، چه زجری به خانوادهاش وارد میشود، بخشی از #خطاها را میبخشیدند. نهادهایی را برای دلداری و حمایت خانوادهها تشکیل میدادند.
▪️شاید هم میدانند که با #پروندهسازی و بازداشتهای بیجهت، چه #عذابی را میآفرینند. عملاً این زجرها را به #ملتها تحمیل میکنند. این "زندان" خود داستانی است. "میشل فوکو" را میخواهد تا فلسفهی زندان را تشریح کند. باید در فلسفهی زندان تجدیدنظر کرد. باید در فلسفهی قوانینی که منجر به زندانی شدن آدمها میشود، تجدید نظر کرد. چقدر قانونهای سطحی وجود دارد که بر مبنای آن آدمها راهیِ #زندان میشوند؟ باید جرمزدایی و زندانزدایی کرد.
▫️در سراسر دنیا بسیاری از جرمها، واهی است. فقط برای ترساندنِ #مردم و پر کردن زندانهاست. دزدی و زندان هم بخشی از اقتصاد کشورهاست. "زندان" حتی نقش مهمی در #اقتصاد دارد. "میشل فوکو" این قسمت از مسئله را ندیده است. من حتم دارم، اگر دزدها (همه رقم دزد) از جیببُر گرفته تا دزد اداری که اختلاس میکند، به مدت ده سال کار خود را تعطیل کنند، حداقل چهارصد هزارنفر در کشور بیکار میمانند. از پلیس و زندانبان و قاضی گرفته تا قفلساز و زنجیرساز و نردهساز، دوربینساز، فروشندههای تلویزیون مدار بسته، نصّاب، قاضی دادگستری، زندانساز، آشپز زندان و غیره و غیره همه #بیکار میمانند و باید کار دیگر پیدا کنند.
▪️تازه، برای اینکه دزدی اداری انجام نشود، چه تعداد از افراد اسناد اداری و مالی را کنترل میکنند؟ برای ساختِ اتاقهایشان، ساختمانهایشان، چقدر تجهیزات و مواد و مصالح ساختمانی لازم است؟ میلیاردها خرج میشود تا معدن آهن کشف شود. میلیاردها خرج شود تا سنگ آهن، تبدیل به آهن و میلگرد شود. هزاران نفر کار کنند تا میلگرد به پنجره و حفاظهای سرنیزهای برای لبه دیوارها تبدیل شود و دزدها نتوانند داخل خانهی مردم شوند. این دزدی و #زندان داستانی است بسیار طولانی.
▫️در دنیای فعلی حدس زده میشود دست کم ۲۵ درصد اقتصاد جهان بر محور دزدی، قاچاق، اعتیاد، جرم و جنایت، ترور و عوامل بازدارندهی این جرایم میچرخد. شما فکر میکنید همین سیستم نه چندان پیچیدهی دزدگیر ماشین و اعلام خطر سرقت در بانکها، طلافروشیها و فروشگاهها نصب است، سالانه چقدر چرخش مالی دارد؟ در این دنیای مادی که همه چیز بر مدارِ #پول میچرخد، چه کسی میتواند جرمزدایی کند؟ حتی #فرهنگسازی برای رفع این مسائل، به یک اقتصاد مبدّل شده است. یک جور کاسبی است. #خداوند که از ذهن و قلبِ #مردم بیرون رفت، جایش پاسبان، قاضی، زندان، زندانساز، دوربین مداربسته و... مینشیند.
#فرزندانمان را با فرهنگِ #انسانی تربیت کنیم. شاید یک اقتصاد صحیحتر و کمهزینهتر جایگزین این اقتصادِ افسار گسیختهی پرهزینه شود.
▪️حدود ۳۶ ساعت بود #مهری لب به چیزی نزده بود. حتی پلک هم در این مدت روی هم نگذاشته بود. وقتی نمازش را سلام داد، یاد حرفِ #شهربانو افتاد: "در هر مشکلی حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی" چند بار این جمله را تکرار کرد. چهرهی مادربزرگش پیش چشمش آمد. خندهی پیرهزن را میدید. با خودش گفت: "آن دفعه که مشکل پیش آمد، حکمتش را دیدم." داشت اعتماد به نفسش باز میگشت. احساس کرد #خداوند دارد او را مینگرد. احساس کرد دارد خداوند را میبوید. احساس کرد همسرش پیش اوست. احساس کرد بر #ظلم پیروز شده است. احساس کرد تاریکی در حال نابودی است.
▫️وقتی به خود آمد، دید هوا روشن شده است. هنوز آفتاب طلوع نکرده بود. چشمانش از شدت بیخوابی تار میدید، اما #قلبش داشت روشن میشد. #گلناز با یک استکان چای پشت سرش ایستاده بود. آن زنِ مهربانِ شمالی، با لهجهی شیرینش گفت: "مهریجان! بیا یک چیزی بخور. حتماً امروز شوهرت آزاد میشود!" دلشورهی #مهری اندکی کاهش یافت. احساس کرد دیگر نگران هیچ چیزی نیست. با صدای بلند گفت: "در این مشکل هم حکمتی است و در این حکمت، نعمتی."
▪️#گلناز با دهان باز به مهری زُل زده بود. در یک لحظه گفت: "مهری! چهرهات درست شبیه مادربزرگت شهربانو شده است. از پیشانیات نور میتابد!" مهری استکان چای را برداشت و نوشید. گلناز شاد شد! در خانهشان دو عدد مرغابی داشتند. هنوز خیلی از خانههای تهران به آپارتمان تبدیل نشده بود. هنوز تهران به آلونکنشینی(!) آراسته نشده بود. هنوز خانههای ویلایی دارای حوض آب، فراوان بود. جمعیت تهران بسیار متعادل و مطلوب بود.
👇👇👇👇
👆👆👆
در مجمعالجزایری به وسعت دو برابر خاک بلژیک با ۲۵۰۰ نفر جمعیت زندانی شده بود. در جزیرهی خرسهای سفید گیر افتاده بود . جزایری که تعداد خرسهای سفیدش دو برابر تعداد آدمهاست.
🔗وای از دست این روابط اجتماعی ما ... وای از دست این فرهنگ مداخلهگر ما ... آیا ما معنای حمایت ، دخالت و تسهیل را میدانیم و میفهمیم ؟ کسی نیست از داییها بپرسد چه کار به کار این پدرمردهها داشتید ؟ به جایآنکه آنها را یاری دهید ،چه کردید؟ چرا برای دختر شانزدهساله خواستگار ۵۵ ساله آوردید؟ چرا برای این مرد ۵۵ ساله #سبیلگروگذاشتید ؟ سبیل گرو گذاشتن شما ، گرو گذاشتن " #امید" در اقیانوس منجمد قطب شمال بود. ما باید فرهنگ خودمان را نقد کنیم . فرهنگ پر از تضاد؛فرهنگ معرفتهای انسانی؛ فرهنگ تخریبها؛ فرهنگ حمایتهای زورکی و فرهنگ دخالتها.
🔗امید هر روز مریضتر میشد . مادرش نبود که قربان صدقهاش برود. خواهرش نبود که برایش آشی بپزد. هیچ #همزبانی نبود. امید فهمید که در این جزیره چند نفر ایرانی ساکن هستند . نام آنها را از #شهرداری پرسید . سه برادر به نامهای اسماعیل ، ناصر و مهران ضیایی ، اهل شیراز . به امید گفته شد که آنها بیش از هجدهسال است که در جزیره ساکناند. رانندهی راهنمای من ، اسم یکی از آنها را "احمدرضاگورایی" عنوان کرد( شاید نام مستعاری باشد!). امید خانهی آن سه برادر را پیدا کرد فقط یک برادر چند کلمه با او صحبت کرد. گفت : " نمیخواهیم هیچ ایرانی را ببینیم !" امید حدس زد آنها فراریان سیاسی هستند. به احتمال زیاد آنها هم چون او ، در جزیره گیر افتاده بودند. این #سیاست که چه نمیکند!؟ آتشفشان انقلاب گدازههایش را در اقصینقاط جهان پراکنده است . آنها به امید کمکی نکردند. حتی حاضر نشدند با او حرف بزنند. چنان که چند صفحه قبل نوشتم ، رانندهی راهنما مرا به درِ خانه این سه برادر برد. بعد از ده دقیقه که برگشت ، گفت سرایدار ساختمان گفته آنها از جزیره رفتهاند. بهگمانم آنها در جزیره بودند ، ولی نمیخواستند مرا ببینند .
همانطور که حاضر نشدند امید را ببینند .
🔗امید به تمام دکانهای جزیره سر زد. هیچجا کاری برایش نبود . در ساختمانسازی کار بود ، اما هیچچیز از آن نمیدانست. آنجا کارگر ساده نمیخواستند . داشت از درد استخوان میمرد. پدرش به #سرطان پوکی استخوان مبتلا شده و جانش را از دست داده بود. نگرانی سراسر وجودش را فراگرفته بود . با خودش گفت نکند او هم به بیماری پدرش مبتلا شده است.
امید از همهجا ناامید بود .پیش خودش گفت :" به ترمسو برمیگردم . پلیس هم اگر مرا بگیرد و به زندان بیندازد ، از این #اسارت بهتر است ." تصمیم گرفت آخرین تلاشش را بکند . اگر موفق نشد ، با پای خود راهی #زندان شود .
🔗عصر بود . عصری که شب نداشت . خود را به صاحب کافه معرفی کرد . کافهی خانوادگی . کافهی زنها. خود را به خانم TOVE EIED معرفی کرد.
مدیر کافه FRUENE KAFEE BAK زنی مهربان بود . او به حرفهای امید ، به طور کامل گوش داد. امید خودش را معرفی کرد و گفت جوان است و به زندگی امیدوار . سپس از خانم کافهدار خواست او را ناامید نکند . گفت اگر به او کار و پناه ندهد ، در آن ماشین آهنی یخ میزند و میمیرد . مدیر کافه به او گفت کافه را زنها اداره میکنند . اسم کافه FRUENE به معنای زن است. در عین حال آن زن به او گفت که تا دو روز دیگر به او پاسخ میدهد . نور امیدی در دل جوان کُرد #کورسو زد.
🔗با امید از کافه خارج شد. هنوز به آن قفس آهنی نرسیده بود که تلفنش زنگ زد. خانم مدیر کافه بود. گفت او را به عنوان #کارگر میپذیرد. امید به #کافه برگشت . خانم گفت باید یک هفته به صورت #آزمایشی کار کند تا بعد درباره استخدام او تصمیم بگیرد . امید به سرعت مشغول کار شد . نیروی جدیدی گرفته بود . در آن کافه سرپناهی یافت . کافه در یک مجموعه تجاری بود. هوایش گرم بود و با آن زندان آهنی خیلی فرق داشت . صاحب کافه به کارگرانش محل اسکان هم میداد . امید را به خوابگاهی هدایت کردند. آپارتمانی چهار اتاقه. یک اتاق به امید اختصاص یافت. توالت ، حمام ، هال و آشپزخانه مشترک بود. اما هرکسی اتاق جداگانه داشت. امید در اتاقی گرم جای گرفت. روز در مکانی گرم کار میکرد و شب در اتاقی گرم میخوابید. اندکی هم وضعیت تغذیهاش بهتر شد. با وجود این ، نگران بود اگر خانم TOVE بعد از یک هفته او را نخواهد ، چه کند؟ روز سوم خانم TOVE به او گفت :" در امتحان قبول شدی . تو را میپذیرم." سپس با او قرارداد بست ماهانه پانزدههزار کرون خالص ، با پرداخت مالیات ، به او بپردازد. از این مبلغ پنجهزار کرون را باید بابت خانه میپرداخت.
ده هزار کرون هم برایش میماند. پول بدی نبود. میتوانست ماهی پنجهزارکرون برای مادرش بفرستد.
#ادامهدارد....
📚شازدهحمام ، جلد چهارم
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان 🍃 #غلامحسین_ساعدی 👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان
🍃 #غلامحسین_ساعدی( زاده ۲۴ دی ماه ۱۳۱۴ تبریز -- درگذشته ۲ آذر ۱۳۶۴ پاریس )
ناموَر با نام مستعارِ #گوهرِمراد ، نویسنده ، پزشک ایرانی و از نمایشنامه نویسان نامدار روزگار خود بود.
📝غلامحسین ساعدی در ۲۴ دی ۱۳۱۴ در #تبریز و در خانوادهای کارمند و به قول خودش اندکی بدحال به دنیا آمد. پدرش، علیاصغر ، کارمند دولت و مادرش طیبه ، خانهدار بود . اگرچه پدربزرگ مادری او از #مشروطهخواهان تبریز بود و خانوادهٔ پدریاش در دستگاه ولیعهدِ وقت ، مظفرالدینشاه ، شغل و مقامی داشتند ، ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود. در مهرماه ۱۳۲۱ دورهٔ ابتدایی را در دبستانِ بدر آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ توانست گواهینامهٔ ششم ابتدایی خویش را بگیرد.
📝 ساعدی " #گوهرمراد" نوشتن را ابتدا به صورت گزارش و تفسیر در هنگامه نوجوانی آغاز و با نشریات فریاد، صعود و ... همکاری کرد و اولین بار در ارتباط با همین نوشتهها به #زندان افتاد.
او نخستین آثارش را از ۱۳۳۴ در #مجلاتادبی به چاپ رساند که در ابتدا به عنوان نمایشنامه نویسی چیره دست "با نام مستعار گوهر مراد" شهرت یافته بود، با نگارش داستانهای زیبایی چون «گدا» «دو برادر» و «آرامش در حضور دیگران» جایگاه خود را به عنوان یکی از #خلاقترین داستاننویسان ایران نیز تثبیت کرد.
📝آثار وی دستمایه برخی از بهترین فیلمهای بلند سینمای ایران قرار گرفته است که از جملهی آنها میتوان فیلمهای " #گاو" "ساختهی داریوش مهرجویی ۱۳۴۸" #آرامشدرحضوردیگران "ساختهی ناصر تقوایی ۱۳۴۹" و #دایرهمینا "ساخته داریوش مهرجویی ۱۳۵۳" را نام برد.
📝 ساعدی در امرداد ۱۳۳۲ وارد #دانشکدهپزشکی تبریز شد و در اواخر سالهای دانشکده، فعالیت هنری و ادبی را مجدانه پیگیری کرد. وی در دهه چهل که دورهای خاص در ادبیات ایران محسوب میشود، رشد کرد و به تحصیل خود در رشته #روانپزشکی ادامه داد.
📝 عمده فعالیتهای قلمی ساعدی در حوزه نمایشنامه نویسی است و به همراه تنی چند همچون بیضایی، رادی و نصیریان، پیش زمینه #تئاتر را بنیان نهادند. بخش دیگر از نوآوری او در زمینه تئاتر، چاپ آثار #پانتومیم تحت عنوان #لالبازیهاست. ساعدی در اوایل دهه پنجاه گاهنامه الفبا را به همراه تنی چند منتشر کرد و در سال ۱۳۵۶ همزمان با احمد شاملو در چاپ مجلهی ایرانشهر در خارج از کشور همکاری داشت. بعد از انقلاب نیز داستانهای او هم چنان در کتاب جمعه، ویژه هنر و ادبیات چاپ میشد.
📝 او در دهه شصت از ایران به #فرانسه رفت و در آنجا با "بدری لنکرانی" ازدواج کرد و در ۵۰ سالگی درگذشت . پیکر او در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت در فرانسه به خاک سپرده شد.
▪️روحش شاد و یادش گرامی🌷
📝ساعدی در جوانی درگیر عشقی شورانگیز و پنهانی به دختر تبریزی به نام #طاهرهکوزهگرانی شد. سالهای سال کسی از این عشق خبر نداشت ، حتی دوستان نزدیک ساعدی . تا اینکه چندسال پس از مرگ طاهره کوزهگرانی ، خواهرزاده او نامههایی که این نویسنده بزرگ به خالهاش نوشته بود را در قالب کتابی به نام " #طاهره_طاهرهعزیزم" منتشر کرد.
این کتاب شامل نامههای ساعدی در یک فاصله زمانی ۱۳ ساله از سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۴۵ به طاهره کوزهگرانی است ، نامههایی که اغلب #بیجواب ماندند و خبر از عشقی سوزان و البته بیفرجام میدادند.
در یکی از نامهها ساعدی یک صفحهی تمام تنها نام معشوقش را ۳۰۰ بار تکرار کرده و در پایان نوشته : "طاهرهام، دوستت دارم"
📝ساعدی در یکی دیگر از نامههایش به طاهره نوشته بود :
"گذشت روزگاران اگر همهچیز را کهنه و فرسوده میسازد بر آنچه که بین من و توست ، سایهی پوسیدگی و مرگ نینداخته است . همهچیز بین من و تو جوان و سالم و شکوهمند است."
📚 طاهره،طاهره عزیزم
✍غلامحسین ساعدی
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان #بزرگعلوی ( زاده ۱۲۸۲ تهران _ درگذشته 1375 برلین )
📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان
#بزرگعلوی ( زاده ۱۲۸۲ تهران _ درگذشته 1375 برلین )
🔅آقا بزرگ علوی در سال ۱۲۸۲ در تهران به دنیا آمد . وی فرزند حاج سید ابوالحسن ، از #روشنفکران مشروطه خواه بود.
#بزرگعلوی در نوجوانی همراه پدر به اروپا رفت و در برلین به تحصیل پرداخت. پس از فراغت از تحصیل در رشته تعلیم و تربیت ، به ایران بازگشت و در شیراز مشغول تدریس شد.
در ۱۳۰۷ به تهران آمد و کار #تدریس را دنبال کرد.
و در همین سالها با سه تن دیگر از جمله صادق هدایت گروه " #ربعه" را تشکیل دادند و سلسله بحثهای نوین ادبی را آغاز کردند.
🔅شوق داستان نویسی را صادق هدایت در او بارور ساخت.
مجموعه داستان کوتاه #چمدان (۱۳۱۳) نخستین اثر بزرگ علوی است. بزرگ علوی در این مجموعه با به کارگیری نثر ساده و انشای روان و بازتاباندن فرهنگ عامه و تصویر ناکامی ها و سیه روزیهای مردم ، به سبک محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت نزدیک شده است، با این اختلاف که شخصیتهای داستانهای علوی به لحاظ تحرک و پویایی اجتماعی با شخصیتهای داستانهای هدایت، که "نگرشی دیگرگونه" نسبت به جهان دارند، فرق می کنند.
🔅بزرگ علوی در سال ۱۳۱۵ به اتهام داشتن افکار سوسیالیستی، با جمعی دیگر از همفکرانش به #زندان افتاد و تا برکنار شدن رضاشاه (شهریور ۱۳۲۰) در زندان ماند.
یادداشتهای علوی در سالهای زندان روی کاغذ قند و سیگار و پاکتهای میوه به صورت پنهانی نوشته می شد و پس از آزادی از زندان دستمایه نگارش دو گزارش داستان گونه ی او شد.
علوی در شهریور ۱۳۲۰ به اتفاق یاران همفکر خود از زندان آزاد شد و به فعالیتهای حزبی پرداخت.
او کتاب ورق پاره های زندان را در ۱۳۲۰ و پنجاه و سه نفر را در ۱۳۲۱ منتشر کرد.
حوادث سیاسی داخلی او را بار دیگر در سال ۱۳۲۷ به زندان فرستاد و این بار دو سال در زندان ماند.
🔅در ۱۳۲۹ از زندان آزاد شد و در زمانی که کشور صحنه تلاش برای ملی کردن صنعت نفت بود، بزرگ علوی نیز متاثر از سیاست روز در زمینه های گوناگون قلم می زد. او در همین سالها برجسته ترین اثر هنری این دوره از نویسندگی خود یعنی داستان نیمه بلند #چشمهایش را نوشت و در ۱۳۳۱ به چاپ رساند.
🔅بزرگ علوی در فروردین ۱۳۳۲ ظاهراً برای معالجه چشم به آلمان رفت و وقوع کودتا در ۲۸ امرداد همان سال، بازگشت او را به ایران منتفی ساخت و برای همیشه در آلمان ماند و در #برلین به تدریس زبان و فرهنگ ایران پرداخت.
بزرگ علوی در فرودین ۱۳۵۸ به تهران آمد و پس از چندی دوباره به آلمان بازگشت.
و سرانجام در 21 بهمن ماه سال ۱۳۷۵ بر اثر سکته قلبی در برلین درگذشت.
▪️روحش شاد🌷
به فراخور 13بهمن ، زادروز بزرگ علوی...
تو عقب خوشبختی پرسه میزنی؟با دیپلم، با مدرک، با پول، با شوهر. با این چیزها آدم خوشبخت نمیشود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور، خوشبختی بهآدم چشمک بزند.
ببین، من علیل هستم،شاید هم سل دارم نمیدانم، در هرصورت بیمار و علیل هستم. مادرم مرا در اتاق کوچکی تهباغ بهطوری که صاحبخانه شیون او را نشنود بهدنیا آورده. در آن اتاق پر از نم، بیمار پرورده شدهام. خودم میدانم که عمر من زیاد طولانی نیست چندسال دیگر بیشتر زندگی نخواهم کرد. اما خوشبخت هستم. برای من یقین است که کاری که انجام میدهم، در عرض دهسال دیگر ،اقلأ صد بچه ی معلول نجات پیدا خواهند کرد. این مرا خوشبخت میکند این لذتی است که از مبارزه نصیب من میشود.
📚چشمهایش #بزرگ_علوی
@zarrhbin