eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
470 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
195 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏🏻✋🏻🌷 برای و (ع) و (ع) و (ع) ............ است و چندین ، جهان روشن شد از دشتِ شب ترسیده بود از سایه های هرز ، گل کرد و به داسش، هرزگی را چید کودکی پا بر زمینِ بوریا بگذاشت که میان آسمان آوازه اش پیچید تا بگوید که غلام حلقه بر گوش است بال خود را آن شب به در کوبید بست بر قنداقه‌اش، دخیلِ بال بعد از آن گرفت و بر خودش بالید لای لایش آیه های و بود چشم در چشم باید که می خوابید کودکی شد رفت در کوچه، پیِ بازی با همان - شاخه‌ای از بید - آفتاب، او را زیادی دید که گونه و پیشانی‌اش را بارها بوسید دست در دست هر وعده در شبهه‌ی خلقِ خدا را از پرسید اهل بود و پای مولا مست شد از جامِ بس که مِی نوشید روزگار، او را همیشه می خواست پیش آمد! به خود لرزید مادرش شد در یک شب پرسوز شمعِ در، خاکسترش را برد تا ناهید باب شد هر صبح و شام، آری بارها در و در شد تهدید تا از غم نجاتش داد ، را به او بخشید بود و ، او شد شد عباس و دور او چرخید گاه در ، غرق بود و غرق گاه از ، می بارید را دید در خون را که از می جوشید را دید در چشمان گریانش دشمنی را که به او یکریز می خندید با خودش می گفت ، تو را دارم دارم اول بر خدا بعدش به تو آن که بود و زور بازویش به صد فرمانده می چربید آن که دادندنش دیده‌اش تر شد، نشد آلوده‌ی تردید باز شد خدا را رو کرد او که شد، عارفی حتی نشد نزدیکِ او در هرچه کرد از سجده و اعمال او تقلید او که در هم شد هم او در می بارید و می تابید «کربلا در کربلا می ماند اگر» می رفت روضه‌ها با و با شده جاوید این جهان، بی اصلا چه لطفی داشت!؟ این جهان، بی اصلا نمی ارزید! کاش با ، چندین سال در می‌شد دلم تبعید قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🖤🤦🏻😭 تقدیم به یادگار کربلا (ع) نگفته‌ایم از او .................. نگفته‌ایم از او غیر کشانده‌ایم را به که بود آنکه ، قوّت از او داشت برای کرد، آنچنان !؟ که بود آنکه به دل‌های خسته مرهم بود همان !؟ که بود آنکه زمین خورد بی‌هوا اما به کودکانِ زمین‌خورده داد دلداری!؟ که بود آنکه به زبانه کشید!؟ به هُرم آن و و که بود آنکه سراب از نگاه خلق گرفت!؟ به خشکسالیِ صحرای کفر شد جاری نگفته‌ایم که او یکتنه بود که زد به ، ضربه‌ای کاری ـ به دهن و را بست چنانکه شد پدرش روی نیزه‌ها چنانکه روی و کم شد شد خودش را به دعوت کرد خودش را به گذشت و... از دل تردیدها آمد یقین، صدا شد و فریاد زد: فداکاری! اگرچه که بود بعدِ بود و و به لطف او و شد نابود و ذهن و قلب زمین شد از این و آن عاری ـ که پای درس ، آسمانیان بودند ـ به شوق مرتبه، درحال نکته‌برداری شد نفسش در قنوت سجاده به وقت می‌خواست از خدا یاری ندای به گوش می‌آمد به و به هنگام هر تمام خاطره‌ها می‌چکید از چشمش همین که می‌شد میان که زد به دست ، رقم شروعِ شد و و قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15