گزارش روز اول آخرین اردوی بانوان و آقایان دوره هفتم آفتابگردانها:
🌻افتتاحیه:
http://yon.ir/Gpx0F
🌻اولین کلاس آقایان، با سخنرانی استاد مودب:
http://yon.ir/5CYdZ
🌻اولین کارگاه نقد شعر آقایان با حضور جنابان ناصر فیض، دکتر محمدحسین نجفی و محمدرضا وحیدزاده:
http://yon.ir/WotOx
🌻اولین کلاس بانوان، با سخنرانی استاد مودب:
http://yon.ir/ogu1T
🌻اولین کارگاه نقد شعر بانوان با حضور آقایان علی داودی و مبین اردستانی و خانم مریم کرباسی:
http://yon.ir/dmdMh
گزارش روزهای دوم، سوم و چهارم اردو را نیز در روزهای آینده در سایت آفتابگردانها بخوانید.
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
هم باعث گریه و تبسم شدهام
هم موجب سرگرمی مردم شدهام
افتادهام آنجا که نباید باشم
من نامهی عاشقانهای گمشدهام
#میلاد_حبیبی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
در آن زمان که رونق بتها زیاد بود
انسان ابوالمصیبت و امالفساد بود
ارکان شرک در شرف انعقاد بود
بوجهل نیز مدعی اجتهاد بود
ناگاه آفتابِ خدا سرزد از حجاز
شیطان افول کرد پس از اولین نماز
او آمد و زمانه پر از اشتیاق شد
رودی زلال راهی شام و عراق شد
دریای ساوه خشک از این اتفاق شد
در هم شکست طاقت کسری و طاق شد
ارکان عرش هم به تکاپو درآمدند
اسطورههای ظلم به زانو درآمدند
آنشب سرود از تبِ نوری که دیده بود
از آیههای سبزِ حضوری که دیده بود
از لالههای سرخ و صبوری که دیده بود
از دخترانِ زنده به گوری که دیده بود
در قبر هم به آینه لبخند میزدند
دل را به نام پاک تو پیوند میزدند
آن روزها گذشت و هوا دلپذیر شد
نام خدیجه آمد و خیرش کثیر شد
بوی بهشت آمد و مولا امیر شد
عالم اسیر زمزمههای غدیر شد
پیچید عطر ناب خدا بین قافله
در سایهسار《انفسنا》ی مباهله
این عشق را که در دل آدم گذاشتند
تنها دلیل فیض دمادم گذاشتند
بار رسالتی که در عالم گذاشتند
بر عهدهی رسول مکرم گذاشتند
عالم سرود از غزل ناب اهل بیت
جاریتر از فرزدق و از دعبل و کمیت
#سایه_رحیمیان_نعیم
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
برای مشاهده نتیجه مرحله اول فراخوان هشتمین دوره آموزشی شعر جوان انقلاب (آفتابگردانها) لطفا با مراجعه به ربات تلگرامی 👇👇👇
@AftabgardanhaBot
کد ملی یا شماره موبایل ثبت نامی خود را وارد کنید و از نتیجه داوری باخبر شوید.
در صورت داشتن هر گونه سوال می توانید در ساعات اداری با شماره 02177517830 داخلی 130 تا 133 تماس بگیرید یا با آیدی تلگرامی دفتر شعر https://t.me/office4poem با شماره اختصاصی 09190022194 مکاتبه نمایید.
با تشکر - دبیرخانۀ هشتمین دورۀ آموزشی شعر جوان کشور
شهرستان ادب
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تمام دار و ندارم نثار مقدم تو
فدای ماه عزایت، فدای ماتم تو
هزار شکر نمردم به زیر بار گناه
هزار شکر رسیدم به زیر پرچم تو
غبار فرش حسینیه آبرویم داد
چکید اشک روانم ز دیده از غم تو
شنیدهام رمضان برتر است از هر ماه
قبول میکنم آن را ولی محرم تو ...
چه ماتمیست که عرش خدا سیهپوش است
چه غصهایست فراتر ز داغ اعظم تو
#محمد_نعمت_دوست
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_Gardan_ha
شعرخوانی #امیر_تیموری شاعر عضو #دوره_اول_آفتابگردانها ؛ در حضور رهبر انقلاب را در سایت آفتابگردانها تماشا کنید
https://b2n.ir/82006
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
از زبان #جون خطاب به #اباعبدالله_علیه_السلام
جز یک خیالِ از نفس افتاده چیستم؟
بر من ببخش، در خور شان تو نیستم
خورشید جاودانه! من این سایهی سیاه
روشن شدم به نور تو وقتی گریستم
جز اینکه روسیاهترین بندهی توام
پاسخ نداشتم به سوالی که کیستم
من بندهی تو بودهام آری دلیل داشت
عمری اگر شبیه تو آزاده زیستم
افتادم از نفس تو ولی باز لحظهای
سویم بیا که پیش قدومت بایستم
ای ابر سرفراز که نزدیک میشوی
بر من ببار، من که کم از خاک نیستم
#محمدرضا_معلمی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
غمی تلخ و غمی شیرین غمی دلخواه میآید
غم سنگینتر از کوهی که با دل راه میآید
نگاه اشکآلودم گره خوردهست باحسرت...
به آن پرچم که لرزان در نسیم آه میآید
هراسی نیست از شبها، دل این کاروان قرص است
که با آنها در این هجرت نگاه ماه میآید
بپوشد چشم از دنیا، بشوید دست از جانش
در این دشت بلا هر کس که خاطرخواه میآید
بیابان در بیابان روبرویش لشکر کفر است
ولی این مرد از ایمانش مگر کوتاه میآید؟!
بیابان است و خیل گرگها، آه این چه غوغاییست؟!
صدای یوسف ما از درون چاه میآید
نصیبش میشود چشمی، گلویی، دست و بازویی
هر آن تیری و تیغی که در این درگاه میآید
□
تماشا کن ته گودال خون کیست میجوشد؟!
به رگهای زمین گویا که ثارالله میآید
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزدهست
همان که غیر خدا را دمی صدا نزدهست
شهید داغ حسین است و ما در این فکریم
که سر به چوبهی محمل زدهست یا نزدهست
هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد
هنوز پای غمش ایستاده، جا نزدهست
هنوز چشم به راه است ماه برگردد
و قرنهاست کسی سر به خیمهها نزدهست
خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد
بدا بر آن قلمی که دم از شما نزدهست
به پایبوسی صیدی که بین گودال است
کسی شبیه تو این گونه دست و پا نزدهست
امید من به تو و گریههای روضهی توست
که چشمهام به اشک تو پشت پا نزدهست
چقدر در دو جهان بی سر است و بی سامان
توانگری که دمی سر به کربلا نزدهست
#فائزه_زرافشان
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
شک ندارم که دلِ عرشِ خدا میلرزد
گاه و بیگاه به یاد لب عطشان حسین
آسمان گریهکنان یکسره با هق هقِ ابر
شده همراه به یاد لب عطشان حسین
کاسهآبی شده خورشید و دلش میجوشد
هر سحرگاه به یاد لب عطشان حسین
مطمئنم شده تر دیدهی یوسف آری!
در تهِ چاه به یاد لب عطشان حسین
از خجالت شده سرگشته و میپیچد رود
راه و بی راه به یاد لب عطشان حسین
خم شده مثلِ کمانی به شکستن نزدیک
کمرِ ماه به یاد لب عطشان حسین
تا به《سر》میرسد این واقعه لب میبندم
قصه کوتاه! به یاد لب عطشان حسین ...
#الهه_سلطانی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
من کیستم مگر، که بگویم تو کیستی
بسیار از تو گفتهام اما تو نیستی
من هرچه گریه میکنم آدم نمیشوم
ای کاش تو، به حال دلم میگریستی
دیگر چگونه روی دو پایم بایستم
وقتی به نیزه تکیه زدی تا بایستی
ای هرچه آب در به در خاک پای تو
در این زمین خشک به دنبال چیستی؟
باید بمیرم از غم این زندگانیام
وقتی که جز برای شهادت نزیستی
#زهرا_بشری_موحد
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
داغی عمیق بر دل باران گذاشتی
ای آن که تشنه سر به بیابان گذاشتی
از مال و خانواده و از جان گذشتهای
از مال و خانواده و از جان گذاشتی
باید شنید بر سرت آن شب چهها گذشت
از نیزهای که سر به سر آن گذاشتی
ختمی برای واژهی انسان گرفتی و
بر نی بنای خواندن قرآن گذاشتی
آیینهی عطوفت و تیغ حماسهای
ما را در این معادله حیران گذاشتی
مهرت چگونه در دل ما جا گرفته است؟
باغیست این که در دل گلدان گذاشتی
#عاطفه_جوشقانیان
#دوره_پنجم_ـآفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
از کجا قصه را شروع کنم؟
مقتل از التهاب میگرید
خط به خط صفحه صفحهی تاریخ
واژه واژه کتاب میگرید
وای از آن لحظهای که میریزد
آب پاکی به روی دست رباب...
مثل چشمان شرمگین عمو
دیدهی مشک آب میگرید
انعکاس سراب در چشمش
از نگاهش چکید و جاری شد
مادری که سراب میبیند
مادری که سراب میگرید
به کدامین گناه کشته شده؟
طفل ششماههای در آغوشت
این سوال بزرگ عاشورا
قرنها بیجواب میگرید
آسمان مرد این روایت را
از دل سنگ لاله میروید
چه عظیم است داغ این که سه روز
بر تنت آفتاب میگرید
چشمهای تو دید از نیزه
بین آغوش خالی مادر
جای اصغر، گره گره با خون
روی دستش طناب میگرید
بر سر نیزه خواب رفته ولی
مادرش باز هم پی آب است
شاید این سر هنوز هم دارد
در خیال رباب میگرید
صاحب روضهها کجایی که
میرود قصه سوی جایی که
مادرت میکند دعایی که
تا شود مستجاب میگرید
#عباس_جواهری_رفیع
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
برگشت به خیمه یارِ آبآور؟... نه
لبهای علی به قطرهای شد تر؟... نه
آغاز غم انگیز مصیبت این است:
آب است و رباب است و علی اصغر ... نه
#سید_مصطفی_صالحی_ساداتی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به #حضرت_رباب
مگر که گریه کند چاه زمزمی دیگر
که خشک مانده لب ذبح اعظمی دیگر
امید، مشک عمو بود و هر کسی میگفت
رباب گریه نکن صبر کن کمی دیگر...
عمودِ خیمه رطبهای تازه میریزد
اگر اراده کند باز مریمی دیگر
ولی رباب که سرگرم ذکر یا رب بود
غمی نداشت بخواهد خدا غمی دیگر
دل از تمامی عالم برید و با لبخند
روانه کرد علی را به عالمی دیگر
رباب آب شد اما علی که آب نخواست
سه جرعه آمد و نوشید مرهمی دیگر
دو دست خالی خود را تکان تکان میداد
که جز خیال علی نیست همدمی دیگر
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
به #شش_ماههی_سیدالشهدا_علیه_السلام
نالهات در نفس باد، مکرّر گم شد
گریهی تو وسط خندهی لشکر گم شد
سورهای بود سپاهم که تلاوت کردم
آیهای پشت سر آیهی دیگر گم شد
ماند از سوره فقط آیهی بسم اللهاش
آه کوتاهترین آیه هم آخر گم شد
دور خوردی می ششماههی من دست به دست
دست من تا که رسیدی می و ساغر گم شد
دست من منبر فریاد غمانگیزت بود
آه! یکمرتبه در خون تو منبر گم شد
زوزهی تیر سهشعبه همه را ساکت کرد
لحظهای بعد صدای علی اصغر گم شد
قدمی سوی سپاه و قدمی سمت حرم
از خجالت پدر پیر تو سردرگم شد
کاش اجزای تو در قبر تو کامل باشند
گرچه گویند که در عصر دهم سر گم شد
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
#دوره_اول__آفتابگردانها
از مجموعه شعر #مرز_ما_عشق_است
نشر #شهرستان_ادب
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش
تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا؟
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
《منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر》
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به #حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
اذان و سبحه و سجاده و منبر علیاکبر
کسی که بوده از کلِّ جهان بهتر علیاکبر
نمادِ رجعتِ دین است وقتی دیده یک لشکر
که میگردد مسیحاتر محمدتر علیاکبر
به قدری ذوب در ذاتِ خدا، گردیده در میدان
که تاثیری ندارد نیزههاشان بر علیاکبر
تمامِ دشت پر شد، اربا اربا روی خاک افتاد
علیاکبر علیاکبر علیاکبر علیاکبر
میانِ خیمه غوغا شد به پا وقتی که فهمیدند
نمیآید به سوی خیمهها دیگر علیاکبر
ندارم ترسی از مرگم چرا که مطمئن هستم
به بالینم میآید لحظهای ... آخر علیاکبر
#سیده_فرشته_حسینی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به #حضرت_علی_اکبر
به پا شدهست در این دشت محشری دیگر
چگونه زنده شده باز حیدری دیگر
و گفت لشکر کفّار یک صدا که مگر
بنا نبود نیاید پیمبری دیگر؟
رجز که خواند به هم زد صفوف لشکر را
که آمدهست به پیکار صفدری دیگر
ابهتش همه را یاد مرتضی انداخت
به کربلا چه کند؟ فتح خیبری دیگر
امان از آن لحظاتی که بال و پر میزد
شکست پیش نگاه حرم پری دیگر
به پهلوی گل لیلا که نیزه زار دمید
گرفت کربوبلا عطر کوثری دیگر
فدای آنهمه سرهای پر زده تا نی
میان آنهمه سر بود، او سری دیگر
#سید_امیر_حسین_خوشرو
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
قصّهی ناتمام دنیا، آب
بسم حق «بسمه تعالی»، آب
میرود سینهخیز، نرم و خموش
دورترها ز چشم دریا، آب
یک غزل تشنگیست بر لب رود
یک بغل خستگیست برجا، آب
دفترم را که باز کردم، باز
ماجرای قدیمِ بابا.... آب
مشک بر دوش میکشد یک مرد
میبَرد سوی آب، اما آب
پشت شمشیرهای برنده
این طرف زخم و آن طرفها آب
همه کج رفتهاند حتی تیر
همه لج کردهاند حتی آب
بیشتر از ۱۳۰۰ سال
تا همیشه، همیشه رسوا آب
#زهرا_غفاری
#دوره_هفتم_آفتابگرانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
شب پیش چشمهای تَرش بیصدا شکست
از هیبتش غرور همه قلهها شکست
بارانتر از همیشه میان غبار تاخت
طوفان رسید آینهی مصطفی شکست
دشت بلا به وسعت یک نیل بغض داشت
از پا نشست ایل همین که عصا شکست
لیلایی از قبیلهی مجنون نمانده بود
هر کس که شد به پیرهنش مبتلا، شکست
از زلف او نسیم خبرهای تازه داشت
شد هر که با تلاطم او همنوا، شکست
زهرا نشست، روضهی دریا شروع شد
پهلو گرفت، کشتیِ هر ناخدا شکست
《دنیا شود بدون علی خاک بر سرش》
این را حسین گفت و لب نیزهها شکست
#افسانه_سادات_حسینی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
شش ماه مرا 《علی》صدا زد بابا
مادر تو بگو، علی به میدان نرود؟
#محمدعلی_درریز
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
نذر #حضرت_عباس_علیه_السلام
بی هیچ استعاره بیا شاعری کنیم
در سوگ شیرخواره بیا شاعری کنیم
بر جسم پاره پاره بیا شاعری کنیم
روحالقدس! دوباره بیا شاعری کنیم
حرفی نگفته مانده اگر با قلم بگو
از روزگار قافله با محتشم بگو
باید دوباره گفت چه با کاروان شده
زخمی هزار ساله هماکنون جوان شده
از چشمِ آسمان و زمین خون دوان شده
هنگامِ راهبستنِ آبِ روان شده
شاعر! پر از اصالت خون کن دوات را
از سر بگیر روضهی شطّ فرات را:
قلب حرم شده هدف دشمنان، هلا
برخاستهست بانگ کف دشمنان، هلا
آواز دف د دف ددف دشمنان، هلا
بستهست راه آب صف دشمنان، هلا
شاها! وزیر اول دربار را بخوان
وقتش رسیده است علمدار را بخوان
دریای دردهای تو را ساحل است او
در شام غربتت قمر کامل است او
الحق که مرز بین حق و باطل است او
سقای کربلاست، ابوفاضل است او
دارد به سوی خیمهسرا مشک میبرد
دشمن به استقامت او رشک میبرد
در کربلا گذاشته سنگ تمام دست
آورده است تا دم آخر دوام دست
هرگز نخواست تا بکشد از امام دست
آورده است آب ولی با کدام دست؟
مشکی پر از فرات به دندان گرفته است
مجنون دوباره راه بیابان گرفته است
زخمی چنان عمیق نشاندند بر تنش
گویی هزار اسب دواندند بر تنش
گلّه به گلّه گرگ رهاندند بر تنش
دردا بگو چهها گذراندند بر تنش
ماندهست جای خالی یک دوست در حرم
طفلی هنوز منتظر اوست در حرم
طفلان بینوا چه کشیدند بعد از او
روی خوش از زمانه ندیدند بعد از او
دل از دل فرات بریدند بعد از او
تا گوشهی خرابه رمیدند بعد از او
میخواست رود را بکشاند به خیمهها
خود را نه! مشک را برساند به خیمهها
ویرانه دشت معجزهآباد را ببین
در قتلگاهِ معرکه میلاد را ببین
گلبرگهای پرپر در باد را ببین
طوفان خطبهخوانی سجاد را ببین
ناگاه بانگ خطبهی زینب بلند شد
از قعر چاهها مه نخشب بلند شد
#محمد_شکری_فرد
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #گشایش
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
خدا گواه که حیرانم، حسین کیست؟ نمیدانم
حسین کیست؟ نمیدانم، خدا گواه که حیرانم
حسین کیست؟ نمیدانم، فقط همین که من از این نام
اگر نگویم و ننویسم، تمام عمر پشیمانم
حسین کیست؟ نمیدانم، فقط همین که در این ایام
مگر غمش کند آرامم، که من همیشه پریشانم
حسین کیست؟ نمیدانم، فقط همین که همه کفرم
اگر به دور سرش دل را، طوافوار نگردانم
حسین کیست؟ نمیدانم، فقط همین که خدای من!
دلم که میلرزد، دارم من از حسین تو میخوانم
#سید_علی_لواسانی
#دوره_اول_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #صبح_زود
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تو میرسی، به مقامت سلام خواهد کرد
و بعد - خمشده قامت - قیام خواهد کرد
لب تو است همان خواهشی که دریا را
همیشه تشنهترین تشنهکام خواهد کرد
فرات طعم خوشش را الی الابد بر خلق
اگر تو آب ننوشی حرام خواهد کرد
تو میروی و پیات موج میزند دریا
تو را به بدرقهای احترام خواهد کرد
و بعد دشمن تو پرتو امیدت را
به تیر خوردنِ مشکی تمام خواهد کرد
و خونِ ریختهات روی خاک تشنهی دشت
دوام مستی ما را مدام خواهد کرد
کمرشکن شدی ای مرد! کوه خستهی درد!
چه کارها که غمت با امام خواهد کرد
#امیر_عباس_بختیاری
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
وقتی کنار علقمه روی زمین افتاد
در شهر یثرب مادرش امالبنین افتاد
دل را به دریا زد، فرات تشنه طغیان کرد
وقتی که قطره قطره گوهر از جبین افتاد
با مشک سیرابش به سمت خیمهها میرفت
دستش جدا شد، تیر خورد، از روی زین افتاد
فریادِ ادرک یا اخا در دشت غم پیچید
پشتی شکست و ناگهان حبلالمتین افتاد
ماه بنیهاشم به خاک افتاد، آنسوتر
در خیمهی خورشید زینالعابدین افتاد
بر قلب زینب کوه غم آوار شد، وقتی
چشمش به اسب زخمی سالار دین افتاد
دیگر کسی از تشنگی حرفی نمیزد، آه
در خیمه از دست زنی طرفی گلین افتاد
#حامد_فرد
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
علی را میفرستد سمت میدان یا محمد را
قلم بنویس با خون شرح این اندوه بیحد را
چه حالی میشوی وقتی میان لشکر دشمن
عزیزت مرکبش در معرکه گم کرده مقصد را
چه حالی میشوی وقتی ببینی که پذیرا شد
تنش شمشیرهای تشنهی در رفت و آمد را
چه حالی میشوی وقتی بدانی که دمی دیگر
به خون آغشته خواهی دید گیسویی مجعد را
چنان جان اذان را تیغهاشان اربا اربا کرد
که دیگر در دم آخر فقط میخواند اشهد را
رشیدا اکبرا جانا تنت چون آیهای گشته
که وقت خواندنش قاری فراوان میکشد مد را
به آهی که کشید از سینه راحت شد ولی بگذاشت
به روی سینهی ارباب عالم آه ممتد را
اگر دنبال مفهومی برای عشق میگردی
بیا در کربلا بنگر علی نامی، محمد را
#سمانه_خلفزاده
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
نذر حضرت رباب سلام الله
کاش میآمدی به این خانه
تا به تو عرض احترام کنم
جلوی پای تو بلند شوم
و دوباره به تو سلام کنم
خانه را دوست داشتی با من
یاد روزی که با نخ و سوزن
مینشستم به صد امید و خیال
کار قنداقه را تمام کنم
به فدای تو خانوادهی من
نذر راهت امامزادهی من
من چه دارم مگر به جز اینها
که به قربان تو امام کنم
قامتم زیر غصهات خم شد
داغ تو در دلم مگر کم شد
زیر دستان تازیانه ببخش
که نشد پای نی قیام کنم
ای دل زار من هواخواهت
آفتابی که شد سر ماهت
قول دادم که تا نفس دارم
سایه را بر خودم حرام کنم
#سعیده_کرمانی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
مرثیهخوان غصههایش آسمان بود
آن لحظهها شاید خدا هم روضه خوان بود
دردی که او را عاقبت انداخت از پا
زخم فراوانش که نه، داغ جوان بود
حتی برای سنگها آغوش وا کرد
در گوشهی گودال هم او مهربان بود
انگشترش را چون پدر بخشید اما
این بار سائل در لباس ساربان بود
مظلوم بود و تشنه و تنها و زخمی
با اینهمه، در بین صحرا بینشان بود
یک کاروان در سایهاش میرفت آرام
اما خودش بر روی نی بیسایبان بود
سربند، وقتی قصهاش را گفت دیدند
از یا حسین سرخِ آن، اشکی روان بود
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگرانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
#حضرت_علی_اصغر_عليهالسلام
هزار سطر نوشتم ولی کتاب نشد
برای از تو سرودن غزل حساب نشد
گمان مکن که دلم بندِ ديگران شده است
گمان مکن جگرم در غمت کباب نشد
زمین به جوش نیامد وَ آسمان خشکید
دعای العطشِ خیمه مستجاب نشد
خراب شد همهی آسمان به فرقِ زمين
ولی چه فايده بنيادِ غم خراب نشد
هزار قطره برايش گريست مادر، حيف
برای کودکِ لبتشنه، اشک، آب نشد
لبِ ترک ترکِ شیرخوارهی هاجر
شبیه داغِ علیاصغر و رباب نشد
حسین! گریه نکن این عزا فدای سرت
اگر که سهمِ لبِ اصغرِ تو آب نشد
ندا رسيد که صبرت دهد خدا، کافیست
سرش به نيزه نشست و دلش مجاب نشد
هنوز هم که هنوز است بعد از اين همه سال
کسی ز خیلِ گدایانِ تو جواب نشد
قسم به صبحِ قیامت که وای بر آن کس
که با نگاهِ علیاصغر انتخاب نشد
#محسن_غلامحسينی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha