eitaa logo
آفتابگردان‌ها
527 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
گزارش روز اول آخرین اردوی بانوان و آقایان دوره هفتم آفتابگردان‌ها: 🌻افتتاحیه: http://yon.ir/Gpx0F 🌻اولین کلاس آقایان، با سخنرانی استاد مودب: http://yon.ir/5CYdZ 🌻اولین کارگاه نقد شعر آقایان با حضور جنابان ناصر فیض، دکتر محمدحسین نجفی و محمدرضا وحیدزاده: http://yon.ir/WotOx 🌻اولین کلاس بانوان، با سخنرانی استاد مودب: http://yon.ir/ogu1T 🌻اولین کارگاه نقد شعر بانوان با حضور آقایان علی داودی و مبین اردستانی و خانم مریم کرباسی: http://yon.ir/dmdMh گزارش روزهای دوم، سوم و چهارم اردو را نیز در روزهای آینده در سایت آفتابگردان‌ها بخوانید. @Aftab_gardan_ha
هم باعث گریه و تبسم شده‌ام هم موجب سرگرمی مردم شده‌ام افتاده‌ام آن‌جا که نباید باشم من نامه‌ی عاشقانه‌ای گم‌‌شده‌ام @Aftab_gardan_ha
در آن زمان که رونق بت‌ها زیاد بود انسان ابوالمصیبت و ام‌الفساد بود ارکان شرک در شرف انعقاد بود بوجهل نیز مدعی اجتهاد بود ناگاه آفتابِ خدا سرزد از حجاز شیطان افول کرد پس از اولین نماز او آمد و زمانه پر از اشتیاق شد رودی زلال راهی شام و عراق شد دریای ساوه خشک از این اتفاق شد در هم شکست طاقت کسری و طاق شد ارکان عرش هم به تکاپو درآمدند اسطوره‌های ظلم به زانو درآمدند آن‌شب سرود از تبِ نوری که دیده بود از آیه‌های سبزِ حضوری که دیده بود از لاله‌های سرخ و صبوری که دیده بود از دخترانِ زنده به گوری که دیده بود در قبر هم به آینه لبخند می‌زدند دل را به نام پاک تو پیوند میزدند آن روزها گذشت و هوا دلپذیر شد نام خدیجه آمد و خیرش کثیر شد بوی بهشت آمد و مولا امیر شد عالم اسیر زمزمه‌های غدیر شد پیچید عطر ناب خدا بین قافله در سایه‌سار《انفسنا》ی مباهله این عشق را که در دل آدم گذاشتند تنها دلیل فیض دمادم گذاشتند بار رسالتی که در عالم گذاشتند بر عهده‌ی رسول مکرم گذاشتند عالم سرود از غزل ناب اهل بیت جاری‌تر از فرزدق و از دعبل و کمیت @Aftab_gardan_ha
برای مشاهده نتیجه مرحله اول فراخوان هشتمین دوره آموزشی شعر جوان انقلاب (آفتابگردانها) لطفا با مراجعه به ربات تلگرامی 👇👇👇 @AftabgardanhaBot کد ملی یا شماره موبایل ثبت نامی خود را وارد کنید و از نتیجه داوری باخبر شوید. در صورت داشتن هر گونه سوال می توانید در ساعات اداری با شماره 02177517830 داخلی 130 تا 133 تماس بگیرید یا با آیدی تلگرامی دفتر شعر https://t.me/office4poem با شماره اختصاصی 09190022194 مکاتبه نمایید. با تشکر - دبیرخانۀ هشتمین دورۀ آموزشی شعر جوان کشور شهرستان ادب @Aftab_gardan_ha
تمام دار و ندارم نثار مقدم تو فدای ماه عزایت، فدای ماتم تو هزار شکر نمردم به زیر بار گناه هزار شکر رسیدم به زیر پرچم تو غبار فرش حسینیه آبرویم داد چکید اشک روانم ز دیده از غم تو شنیده‌ام رمضان برتر است از هر ماه قبول می‌کنم آن را ولی محرم تو ... چه ماتمی‌ست که عرش خدا سیه‌پوش است چه غصه‌ای‌ست فراتر ز داغ اعظم تو @Aftab_Gardan_ha
شعرخوانی شاعر عضو ؛ در حضور رهبر انقلاب را در سایت آفتابگردانها تماشا کنید https://b2n.ir/82006 @Aftab_gardan_ha
از زبان خطاب به جز یک خیالِ از نفس افتاده چیستم؟ بر من ببخش، در خور شان تو نیستم خورشید جاودانه! من این سایه‌ی سیاه روشن شدم به نور تو وقتی گریستم جز اینکه روسیاه‌ترین بنده‌ی توام پاسخ نداشتم به سوالی که کیستم من بنده‌ی تو بوده‌ام آری دلیل داشت عمری اگر شبیه تو آزاده زیستم افتادم از نفس تو ولی باز لحظه‌ای سویم بیا که پیش قدومت بایستم ای ابر سرفراز که نزدیک می‌شوی بر من ببار، من که کم از خاک نیستم @Aftab_gardan_ha
غمی تلخ و غمی شیرین غمی دلخواه می‌آید غم سنگین‌تر از کوهی که با دل راه می‌آید نگاه اشک‌آلودم گره خورده‌ست باحسرت... به آن پرچم که لرزان در نسیم آه می‌آید هراسی نیست از شب‌ها، دل این کاروان قرص است که با آن‌ها در این هجرت نگاه ماه می‌آید بپوشد چشم از دنیا، بشوید دست از جانش در این دشت بلا هر کس که خاطرخواه می‌آید بیابان در بیابان روبرویش لشکر کفر است ولی این مرد از ایمانش مگر کوتاه می‌آید؟! بیابان است و خیل گرگ‌ها، آه این چه غوغایی‌ست؟! صدای یوسف ما از درون چاه می‌آید نصیبش می‌شود چشمی، گلویی، دست و بازویی هر آن تیری و تیغی که در این درگاه می‌آید □ تماشا کن ته گودال خون کیست می‌جوشد؟! به رگ‌های زمین گویا که ثارالله می‌آید @Aftab_gardan_ha
تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزده‌‌ست همان که غیر خدا را دمی صدا نزده‌‌ست شهید داغ حسین است و ما در این فکریم که سر به چوبه‌ی محمل زده‌‌ست یا نزده‌‌ست هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد هنوز پای غمش ایستاده، جا نزده‌‌ست هنوز چشم به راه است ماه برگردد و قرن‌‌هاست کسی سر به خیمه‌‌ها نزده‌‌ست خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد بدا بر آن قلمی که دم از شما نزده‌‌ست به پای‌‌بوسی صیدی که بین گودال است کسی شبیه تو این‌ گونه دست و پا نزده‌‌ست امید من به تو و گریه‌‌های روضه‌ی توست که چشم‌‌هام به اشک تو پشت پا نزده‌‌ست چقدر در دو جهان بی‌ سر است و بی‌ سامان توانگری که دمی سر به کربلا نزده‌‌ست @Aftab_gardan_ha
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین می‌کشد آه به یاد لب عطشان حسین شک ندارم که دلِ عرشِ خدا می‌لرزد گاه و بیگاه به یاد لب عطشان حسین آسمان گریه‌کنان یکسره با هق‌‌ هقِ ابر شده همراه به یاد لب عطشان حسین کاسه‌آبی شده خورشید و دلش می‌جوشد هر سحرگاه به یاد لب عطشان حسین مطمئنم شده تر دیده‌ی یوسف آری! در تهِ چاه به یاد لب عطشان حسین از خجالت شده سرگشته و می‌پیچد رود راه و بی راه به یاد لب عطشان حسین خم شده مثلِ کمانی به شکستن نزدیک کمرِ ماه به یاد لب عطشان حسین تا به《سر》می‌رسد این واقعه لب می‌بندم قصه کوتاه! به یاد لب عطشان حسین ... @Aftab_gardan_ha
من کیستم مگر، که بگویم تو کیستی بسیار از تو گفته‌ام اما تو نیستی من هرچه گریه می‌کنم آدم نمی‌شوم ای کاش تو، به حال دلم می‌گریستی دیگر چگونه روی دو پایم بایستم وقتی به نیزه تکیه زدی تا بایستی ای هرچه آب در به در خاک پای تو در این زمین خشک به دنبال چیستی؟ باید بمیرم از غم این زندگانی‌ام وقتی که جز برای شهادت نزیستی @Aftab_gardan_ha
داغی عمیق بر دل باران گذاشتی ای آن که تشنه سر به بیابان گذاشتی از مال و خانواده و از جان گذشته‌ای از مال و خانواده و از جان گذاشتی باید شنید بر سرت آن شب چه‌ها گذشت از نیزه‌ای که سر به سر آن گذاشتی ختمی برای واژه‌ی انسان گرفتی و بر نی بنای خواندن قرآن گذاشتی آیینه‌ی عطوفت و تیغ حماسه‌ای ما را در این معادله حیران گذاشتی مهرت چگونه در دل ما جا گرفته است؟ باغی‌ست این که در دل گلدان گذاشتی @Aftab_gardan_ha
از کجا قصه را شروع کنم؟ مقتل از التهاب می‌گرید خط به خط صفحه صفحه‌ی تاریخ واژه واژه کتاب می‌گرید وای از آن لحظه‌ای که می‌ریزد آب پاکی به روی دست رباب... مثل چشمان شرمگین عمو دیده‌ی مشک آب می‌گرید انعکاس سراب در چشمش از نگاهش چکید و جاری شد مادری که سراب می‌بیند مادری که سراب می‌گرید به کدامین گناه کشته شده؟ طفل شش‌ماهه‌ای در آغوشت این سوال بزرگ عاشورا قرن‌ها بی‌جواب می‌گرید آسمان مرد این روایت را از دل سنگ لاله می‌روید چه عظیم است داغ این که سه روز بر تنت آفتاب می‌گرید چشم‌های تو دید از نیزه بین آغوش خالی مادر جای اصغر، گره گره با خون روی دستش طناب می‌گرید بر سر نیزه خواب رفته ولی مادرش باز هم پی آب است شاید این سر هنوز هم دارد در خیال رباب می‌گرید صاحب روضه‌ها کجایی که می‌رود قصه سوی جایی که مادرت می‌کند دعایی که تا شود مستجاب می‌گرید @Aftab_gardan_ha
برگشت به خیمه یارِ آب‌آور؟... نه لب‌های علی به قطره‌ای شد تر؟... نه آغاز غم انگیز مصیبت این است: آب است و رباب است و علی اصغر ... نه @Aftab_gardan_ha
تقدیم به مگر که گریه کند چاه زمزمی دیگر که خشک مانده لب ذبح اعظمی دیگر امید، مشک عمو بود و هر کسی می‌گفت رباب گریه نکن صبر کن کمی دیگر... عمودِ خیمه رطب‌های تازه می‌ریزد اگر اراده کند باز مریمی دیگر ولی رباب که سرگرم ذکر یا رب بود غمی نداشت بخواهد خدا غمی دیگر دل از تمامی عالم برید و با لبخند روانه کرد علی را به عالمی دیگر رباب آب شد اما علی که آب نخواست سه جرعه آمد و نوشید مرهمی دیگر دو دست خالی خود را تکان تکان می‌داد که جز خیال علی نیست همدمی دیگر @Aftab_gardan_ha
به ناله‌ات در نفس باد، مکرّر گم شد گریه‌ی تو وسط خنده‌ی لشکر گم شد سوره‌ای بود سپاهم که تلاوت کردم آیه‌ای پشت سر آیه‌ی دیگر گم شد ماند از سوره فقط آیه‌ی بسم الله‌اش آه کوتاهترین آیه هم آخر گم شد دور خوردی می شش‌ماهه‌ی من دست به دست دست من تا که رسیدی می و ساغر گم شد دست من منبر فریاد غم‌انگیزت بود آه! یکمرتبه در خون تو منبر گم شد زوزه‌ی تیر سه‌شعبه همه را ساکت کرد لحظه‌ای بعد صدای علی اصغر گم شد قدمی سوی سپاه و قدمی سمت حرم از خجالت پدر پیر تو سردرگم شد کاش اجزای تو در قبر تو کامل باشند گرچه گویند که در عصر دهم سر گم شد از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
در آن تاریک، دل می‌بُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بی‌همتا شب است و خرده‌های خنده‌ی ماه از ورای ابر می‌افتد روی آب و می‌پرد خواب از سر دریا شب است و می‌تکاند آسمان از دامنش آرام کمی از مانده‌های نور را بر سفره‌ی صحرا می‌اندازد فلک بر صورت خورشید روانداز و می‌خوابانَد او را روی پای خویش تا فردا شب است و آسمان پیراهنی از هاله‌ی مهتاب به تن کرده‌ست چون صوفی که بر تن می‌کند شولا میان چادر شب ماه زیباتر شود آن‌سان که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی این‌چنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》 ملاحت می‌چکد از ساحت پیشانی‌اش هر بار که در نزد پدر پایین می‌اندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشته‌ست پا تا سر که نشناسد میان سجده‌های خویش سر از پا؟ علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّ بن ابی‌طالب مهیّا گشته بر هیجا! که او تا بر زمین پا می‌گذارد، راه می‌افتد میان آسمان‌ها بر سر پابوسی‌اش دعوا 《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزه‌ها پروا بلاجوی و بلی‌گوی و عطش‌نوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برق‌آسا 《منم من زاده‌ی زهرا، منم آیینه‌ی حیدر》 ولی نشناختند او را ولی‌نشناس‌ها... دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا نمی‌گویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا چراغی نیست در دل -این پریشان‌خانه‌ی مغموم- که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
تقدیم به اذان و سبحه و سجاده و منبر علی‌اکبر کسی که بوده از کلِّ جهان بهتر علی‌اکبر نمادِ رجعتِ دین است وقتی دیده یک لشکر که می‌گردد مسیحاتر محمدتر علی‌اکبر به قدری ذوب در ذاتِ خدا، گردیده در میدان که تاثیری ندارد نیزه‌هاشان بر علی‌اکبر تمامِ دشت پر شد، اربا اربا روی خاک افتاد علی‌اکبر علی‌اکبر علی‌اکبر علی‌اکبر میانِ خیمه غوغا شد به پا وقتی که فهمیدند نمی‌آید به سوی خیمه‌ها دیگر علی‌اکبر ندارم ترسی از مرگم چرا که مطمئن هستم به بالینم می‌آید لحظه‌ای ... آخر علی‌اکبر @Aftab_gardan_ha
تقدیم به به پا شده‌ست در این دشت محشری دیگر چگونه زنده شده باز حیدری دیگر و گفت لشکر کفّار یک صدا که مگر بنا نبود نیاید پیمبری دیگر؟ رجز که خواند به هم زد صفوف لشکر را که آمده‌ست به پیکار صفدری دیگر ابهتش همه را یاد مرتضی انداخت به کربلا چه کند؟ فتح خیبری دیگر امان از آن لحظاتی که بال و پر می‌زد شکست پیش نگاه حرم پری دیگر به پهلوی گل لیلا که نیزه‌‌ زار دمید گرفت کرب‌وبلا عطر کوثری دیگر فدای آن‌همه سرهای پر زده تا نی میان آن‌همه سر بود، او سری دیگر @Aftab_gardan_ha
قصّه‌ی ناتمام دنیا، آب بسم حق «بسمه تعالی»، آب می‌رود سینه‌خیز، نرم و خموش دورترها ز چشم دریا، آب یک غزل تشنگی‌ست بر لب رود یک بغل خستگی‌ست برجا، آب دفترم را که باز کردم، باز ماجرای قدیمِ بابا.... آب مشک بر دوش می‌کشد یک مرد می‌بَرد سوی آب، اما آب پشت شمشیرهای برنده این طرف زخم و آن طرفها آب همه کج رفته‌اند حتی تیر همه لج کرده‌اند حتی آب بیشتر از ۱۳۰۰ سال تا همیشه، همیشه رسوا آب @Aftab_gardan_ha
شب پیش چشم‌های تَرش بی‌صدا شکست از هیبتش غرور همه قله‌ها شکست باران‌تر از همیشه میان غبار تاخت طوفان رسید آینه‌ی مصطفی شکست دشت بلا به وسعت یک نیل بغض داشت از پا نشست ایل همین که عصا شکست لیلایی از قبیله‌ی مجنون نمانده بود هر کس که شد به پیرهنش مبتلا، شکست از زلف او نسیم خبرهای تازه داشت شد هر که با تلاطم او همنوا، شکست زهرا نشست، روضه‌ی دریا شروع شد پهلو گرفت، کشتیِ هر ناخدا شکست 《دنیا شود بدون علی خاک بر سرش》 این را حسین گفت و لب نیزه‌ها شکست @Aftab_gardan_ha
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟ این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟ شش‌ ماه مرا 《علی》صدا زد بابا مادر تو بگو، علی به میدان نرود؟ @Aftab_gardan_ha
نذر بی هیچ استعاره بیا شاعری کنیم در سوگ شیرخواره بیا شاعری کنیم بر جسم پاره پاره بیا شاعری کنیم روح‌القدس! دوباره بیا شاعری کنیم حرفی نگفته مانده اگر با قلم بگو از روزگار قافله با محتشم بگو باید دوباره گفت چه با کاروان شده زخمی هزار ساله هم‌اکنون جوان شده از چشمِ آسمان و زمین خون دوان شده هنگامِ راه‌بستنِ آبِ روان شده شاعر! پر از اصالت خون کن دوات را از سر بگیر روضه‌ی شطّ فرات را: قلب حرم شده هدف دشمنان، هلا برخاسته‌ست بانگ کف دشمنان، هلا آواز دف د دف ددف دشمنان، هلا بسته‌ست راه آب صف دشمنان، هلا شاها! وزیر اول دربار را بخوان وقتش رسیده است علمدار را بخوان دریای دردهای تو را ساحل است او در شام غربتت قمر کامل است او الحق که مرز بین حق و باطل است او سقای کربلاست، ابوفاضل است او دارد به سوی خیمه‌سرا مشک می‌برد دشمن به استقامت او رشک می‌برد در کربلا گذاشته سنگ تمام دست آورده است تا دم آخر دوام دست هرگز نخواست تا بکشد از امام دست آورده است آب ولی با کدام دست؟ مشکی پر از فرات به دندان گرفته است مجنون دوباره راه بیابان گرفته است زخمی چنان عمیق نشاندند بر تنش گویی هزار اسب دواندند بر تنش گلّه به گلّه گرگ رهاندند بر تنش دردا بگو چه‌ها گذراندند بر تنش مانده‌ست جای خالی یک دوست در حرم طفلی هنوز منتظر اوست در حرم طفلان بی‌نوا چه کشیدند بعد از او روی خوش از زمانه ندیدند بعد از او دل از دل فرات بریدند بعد از او تا گوشه‌ی خرابه رمیدند بعد از او می‌خواست رود را بکشاند به خیمه‌ها خود را نه! مشک را برساند به خیمه‌ها ویرانه دشت معجزه‌آباد را ببین در قتلگاهِ معرکه میلاد را ببین گلبرگ‌های پرپر در باد را ببین طوفان خطبه‌خوانی سجاد را ببین ناگاه بانگ خطبه‌ی زینب بلند شد از قعر چاه‌ها مه نخشب بلند شد از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
خدا گواه که حیرانم، حسین کیست؟ نمی‌دانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، خدا گواه که حیرانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که من از این نام اگر نگویم و ننویسم، تمام عمر پشیمانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که در این ایام مگر غمش کند آرامم، که من همیشه پریشانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که همه کفرم اگر به دور سرش دل را، طواف‌وار نگردانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که خدای من! دلم که می‌لرزد، دارم من از حسین تو می‌خوانم از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
تو می‌رسی، به مقامت سلام خواهد کرد و بعد - خم‌شده قامت - قیام خواهد کرد لب تو است همان خواهشی که دریا را همیشه تشنه‌ترین تشنه‌کام خواهد کرد فرات طعم خوشش را الی الابد بر خلق اگر تو آب ننوشی حرام خواهد کرد تو می‌روی و پی‌ات موج‌ می‌زند دریا تو را به بدرقه‌ای احترام خواهد کرد و بعد دشمن تو پرتو امیدت را به تیر خوردنِ مشکی تمام خواهد کرد و خونِ ریخته‌ات روی خاک تشنه‌ی دشت دوام مستی ما را مدام خواهد کرد کمرشکن شدی ای مرد! کوه خسته‌ی درد! چه کارها که غمت با امام خواهد کرد @Aftab_gardan_ha
وقتی کنار علقمه روی زمین افتاد در شهر یثرب مادرش ام‌البنین افتاد دل را به دریا زد، فرات تشنه طغیان کرد وقتی که قطره قطره گوهر از جبین افتاد با مشک سیرابش به سمت خیمه‌ها می‌رفت دستش جدا شد، تیر خورد، از روی زین افتاد فریادِ ادرک یا اخا در دشت غم پیچید پشتی شکست و ناگهان حبل‌المتین افتاد ماه بنی‌هاشم به خاک افتاد، آن‌سوتر در خیمه‌ی خورشید زین‌العابدین افتاد بر قلب زینب کوه غم آوار شد، وقتی چشمش به اسب زخمی سالار دین افتاد دیگر کسی از تشنگی حرفی نمی‌زد، آه در خیمه از دست زنی طرفی گلین افتاد @Aftab_gardan_ha
علی را می‌فرستد سمت میدان یا محمد را قلم بنویس با خون شرح این اندوه بی‌حد را چه حالی می‌شوی وقتی میان لشکر دشمن عزیزت مرکبش در معرکه گم کرده مقصد را چه حالی می‌شوی وقتی ببینی که پذیرا شد تنش شمشیرهای تشنه‌ی در رفت و آمد را چه حالی می‌شوی وقتی بدانی که دمی دیگر به خون آغشته خواهی دید گیسویی مجعد را چنان جان اذان را تیغ‌هاشان اربا اربا کرد که دیگر در دم آخر فقط می‌خواند اشهد را رشیدا اکبرا جانا تنت چون آیه‌ای گشته که وقت خواندنش قاری فراوان می‌کشد مد را به آهی که کشید از سینه راحت شد ولی بگذاشت به روی سینه‌ی ارباب عالم آه ممتد را اگر دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی بیا در کربلا بنگر علی نامی، محمد را @Aftab_gardan_ha
نذر حضرت رباب سلام الله کاش می‌آمدی به این خانه  تا به تو عرض احترام کنم‌ جلوی پای تو بلند شوم  و دوباره به تو سلام کنم‌ خانه را دوست داشتی با من یاد روزی که با نخ و سوزن می‌نشستم به صد امید و خیال کار قنداقه را تمام کنم به فدای تو خانواده‌ی من  نذر راهت امام‌زاده‌ی من  من چه دارم مگر به جز این‌ها  که به قربان تو امام کنم قامتم زیر غصه‌ات خم شد داغ تو در دلم مگر کم شد  زیر دستان تازیانه ببخش که نشد پای نی قیام کنم ای دل زار من هواخواهت آفتابی که شد سر ماهت قول دادم که تا نفس دارم سایه را بر خودم حرام کنم @Aftabgardan_ha
مرثیه‌خوان غصه‌هایش آسمان بود آن لحظه‌ها شاید خدا هم روضه‌ خوان بود دردی که او را عاقبت انداخت از پا زخم فراوانش که نه، داغ جوان بود حتی برای سنگ‌ها آغوش وا کرد در گوشه‌ی گودال هم او مهربان بود انگشترش را چون پدر بخشید اما این بار سائل در لباس ساربان بود مظلوم بود و تشنه و تنها و زخمی با این‌همه، در بین صحرا بی‌نشان بود یک کاروان در سایه‌اش می‌رفت آرام اما خودش بر روی نی بی‌سایبان بود سربند، وقتی قصه‌اش را گفت دیدند از یا حسین سرخِ آن، اشکی روان بود @Aftab_gardan_ha
هزار سطر نوشتم ولی کتاب نشد برای از تو سرودن غزل حساب نشد گمان مکن که دلم بندِ ديگران شده است گمان مکن جگرم در غمت کباب نشد زمین به جوش نیامد وَ آسمان خشکید دعای العطشِ خیمه مستجاب نشد خراب شد همه‌ی آسمان به فرقِ زمين ولی چه فايده بنيادِ غم خراب نشد هزار قطره برايش گريست مادر، حيف برای کودکِ لب‌تشنه، اشک، آب نشد لبِ ترک ترکِ شیرخواره‌ی هاجر شبیه داغِ علی‌اصغر و رباب نشد حسین! گریه نکن این عزا فدای سرت اگر که سهمِ لبِ اصغرِ تو آب نشد ندا رسيد که صبرت دهد خدا، کافی‌ست سرش به نيزه نشست و دلش مجاب نشد هنوز هم که هنوز است بعد از اين‌ همه سال کسی ز خیلِ گدایانِ تو جواب نشد قسم به صبحِ قیامت که وای بر آن کس که با نگاهِ علی‌اصغر انتخاب نشد @Aftab_gardan_ha