*👈روز قیامت و پشیمانی بی فایده*
👈
آرزوی انسان در قیامت؛
"یقول یا لیتنی قدمت لحیاتی" (فجر/24)
می گوید: ای کاش برای این زندگیم چیزی از پیش فرستاده بودم.
# *آرزوی کافران؛*
"و یقول الکافر یالیتنی کنت ترابا(نبا/40)"
کافر(در قیامت) می گوید ای کاش خاک بودم.(و گرفتار عذاب نمی شدم.
# *آرزوی گمراهان؛*
"یاویلتٰی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا(فرقان/28)"
ای وای برمن! کاش فلانی را دوست خود انتخاب نکرده بودم.
😱
# *آرزوی مشرکان؛*
"قال رب ارجعون* لعلی اعمل صالحا فیما ترکت" (مومنون/99و100)
*می گوید مرا برگردانید شاید عمل صالحی در آنچه ترک کرده ام انجام دهم.* 🤔🤔☝️☝️
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
*#آرزوی جهنمیان* ؛
"یوم تقلب وجوههم فی النار یقولون یالیتنا اطعنا الله و اطعنا الرسول"(احزاب/66)
روزی که صورت های آنان در دوزخ دگرگون شود می گویند ای کاش خدا و پیامبر ش را اطاعت کرده بودیم.
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
*#آرزوی پیروان شیطان* ؛
"قال یالیت بینی وبینک بعد المشرقین فبئس القرین"(زخرف/38)
می گوید ای کاش بین من و تو( شیطان) فاصله مشرق و مغرب بود چه بعد همنشینی بودی تو.
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
"قال الذین یریدون الحیاه الدنیا یالیت لنا مثل ما اوتی قرون انه لذوحظ عظیم." (قصص/79)
آنان که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند؛ ای کاش همانند آنچه که به قارون داده شده است ما نیز داشتیم، براستی که او بهره ی عظیمی دارد.
# *آرزوی مجرمین؛*
"و اما من اوتی کتابه بشماله فیقول لم اوت کتابیه"(حاقه/25)
اما کسی که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند، می گوید: ای کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمی دادند.📚
✨جوانان بهشتی✨
اللهم عجل لولیک الفرج
#شهيد دفاع مقدس محمد قپانی
🍃🌷🍃
درسال1347 درمحله نارمک درخانواده اي متدين ديده به جهان گشود.
در #سيزده سالگي به عضويت #بسيج (مسجد حضرت ابوالفضل🌷) افسريه در آمد.
🍃🌷🍃
هميشه خانواده ودوستان خود را به پيروی از سخنان امام خميني (ره) سفارش می کرد و واقعا از صميم قلب عاشق امام بود .
🍃🌷🍃
از روز عضو شدن در بسيج در پي رفتن به #جبهه و #پيوستن به #سربازان اسلام بود ، اما به علت #کم بودن #سنش ، مسئولان بسيج اجازه رفتن به #جبهه را به وی نمی دادند .
🍃🌷🍃
ولي ايشان با دست کاری در #شناسنامه وکپی گرفتن از آن بالاخره خود را به #جبهه رساند و به #آرزوي خويش دست يافت .
🍃🌷🍃
بعد از #يک سال خدمت به گفته #همرزمانش به #پادگان 21 حمزه اعزام گرديد وبه عضويت #سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد .
🍃🌷🍃
بعد از شنيدن خبر #شهادت #برادر كوچكترمون «قنبر» در #عمليات #فتح المبين در سال 1361#شكرگزارى كرد و #آرزوى #شهادت خود را می کرد، در نماز و در دعاها می گفت: «اللهم ارزقنا توفيق الشهادة»😭
🍃🌷🍃
قبل از #عمليات #والفجر 4 به #فرماندهى #سهراب، گردانى از زنجان عازم جنوب شد.در #آخرين وداع قبل از رفتن، #عطرى از جيب خود در مى آورد و به #لباس تنها #دخترش، #همسر و #من زد و از ما خواست كه #بردبار و #صبور باشیم و در #شهادتش #شيون نكنیم.😭
🍃🌷🍃
در #منطقه جنوب و در #عمليات والفجر 4 وقتى حمله آغاز شد #سهراب در منطقه اى #كوهستانى و #صعب العبور براى #خود و #بى سيم چى اش #چاله اى كند و در آن قرار گرفت. تا هم بر نيروهاى تحت امر #اشراف داشته باشند و هم بتونه با عقب #تماس بگيره.
🍃🌷🍃
نيروهاى گردان در بالاى تپه مستقر بودند كه دشمن با# توپ 106 محل #استقرار آنها را #هدف قرار داد كه #سهراب در اثر #اصابت #گلوله توپ 106 #سر از #بدنش جدا شد،😭😭
🍃🌷🍃
وقتى به #بالاى سرش رسيدند، #بدن او و #قرآنى را كه همواره #مونسش بود، غرق در #خون يافتند.#بیسيم چى او نيز با دل و روده بيرون ريخته، #شهيد شده بود.😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
در تابستان ۱۳۸۰ ازدواج کردند که حاصل آن دو فرزند به نام های زهرا و ابوالفضل است. که زهرا ۱۱ ساله و ابوالفضل ۷ ساله.
🍃🌷🍃
با شروع #بحران های منطقه،#ستار در آرزوی پیوستن به #مدافعان حرم #بی تابی می کرد. در #دشوار ترین شرایط #مأموریت #یمن می گیرد. اما بیشتر از همه #آرزوی پیوستن به #مدافعان حرم #حضرت زینب سلام الله علیها🌷 را داشتند.
🍃🌷🍃
#آرزویی که در #بیست و هفتمین روز از #آبان۹۴# برآورده شد و ستار تونست داوطلبانه در سوریه حضور پیدا کند. اما ظاهرا او برای بازگشت نرفته بود.😭
🍃🌷🍃
با وجود اینکه #فرمانده بود، شب قبل از #شهادت به #جای همه افراد #نگهبانی داد و تا صبح روز #شانزدهم #بیدار بود ،لحظه ای دست از #تلاش و #جنگیدن بر نداشت. با #تاکتیکی که در یک مورد به کار برد، توانست از #تلفات و #اسارت حتمی #هفتاد نفر از #نیروهای خودی #جلوگیری کند.
🍃🌷🍃
#ستار #عاشق #اهل بیت🌷 و #ولایت بود. همواره به اطرافیان خود توصیه می کرد که #رهرو راه #ولایت باشند. در #وصیت نامه خود هم به نحو #پررنگی به این #موضوع #اشاره داشت.
🍃🌷🍃
بعد از اتمام دبیرستان، در#کنکور سراسری شرکت کرد وبه علت #جابه جایی در #کد رشته های امور تربیتی و تربیت بدنی در رشته تربیت بدنی دانشگاه تربیت معلم پذیرفته شد.
🍃🌷🍃
در این هنگام 25#روز بود که #خدمت مقدس سربازی را شروع کرده بود و در شهرستان رشت دوران آموزشی را می گذراند ،بعد از پذیرفته شدن در #دانشگاه، به اراک بازگشت.
🍃🌷🍃
چون ایشان از رشته قبولی اش راضی نبود. بعد از گذشت دو ماه از تحصیل از این رشته انصراف داد و سرانجام در سال 1363# در #آزمون دانشگاه #امام صادق (ع)🌷شرکت و به خواست #خدا قبول شد.
🍃🌷🍃
این مرحله جدیدی از #رشد و #تکامل ایشان بود و نهال وجودش در مکتب #امام صادق(ع)🌷 به بار نشست، بارها می گفت، پذیرفته شدنم در این دانشگاه، #رحمت و #سعادت الهی بود.
🍃🌷🍃
#عبادات و #طاعات مخلصانه،#صبر و #حوصله، #شمّ دقیق و قوی #سیاسی، پ#شتکار و #همت تحصیل، #خلوص نیت، و #شکیبایی در م#باحثه و ... غنچه هایی بودندکه در #مکتب #امام صادق(ع)🌷 به گل نشستند.
🍃🌷🍃
ایشان در #اردیبهشت سال 1365# با رضایت خانواده برای #اولین بار به #آرزوی همیشگی اش رسید و #همراه گروهی #تبلیغی از دانشگاه #عازم #جبهه شد.
🍃🌷🍃
#شهادت را #آرزوی قلبی خود میدانست و حتی مثل #مهمانی که قراره به #مهمانی مهمی برود قبل از #عملیات #غسل #شهادت کرده و حتی با #خانواده #خداحافظی میکرد.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
در سال 1366# وقتی تنها 16 سال بیشتر نداشتم به همسری آقا «ماشاالله شمسه» درآمدم و حاصل 28#سال زندگی با همسرم یک فرزند پسر و دو دختر است.
🍃🌷🍃
من و #همسرم هر دو اهل روستای «سراب» بروجرد بودیم و آشنایی دورادوری با هم داشتیم. وقتی به خواستگاریم آمد، در بحبوحه #جنگ بود و آن زمانی بود که به #جبهه میرفت.
🍃🌷🍃
مادرم میترسید و میگفت ممکن است در این #جبهه رفتنهایش #شهید شود اما او در جواب مادرم گفت: «هیچکس نمیداند در آینده چه پیش میآید، شاید ما این #لیاقت را نداشته باشیم»
🍃🌷🍃
در 28#آبان ماه سال 66# ازدواج کردیم و #یک هفته بعد به منطقه #کردستان #اعزام شد و پس از آن #بارها به صورت متناوب به #مناطق جنگی غرب کشور مانند ایلام #اعزام شد.
🍃🌷🍃
آقا «بشیر» اولین فرزندم در سال 67 زمانی که #پدرش در مناطق #عملیاتی غرب کشور بود به دنیا آمد، فرزند دومم «اسماء» سال 68 و دختر دومم سال 78 در بروجرد به دنیا آمد.
🍃🌷🍃
بعد از شنيدن خبر #شهادت #برادر كوچكترمون «قنبر» در #عمليات #فتح المبين در سال 1361#شكرگزارى كرد و #آرزوى #شهادت خود را می کرد، در نماز و در دعاها می گفت: «اللهم ارزقنا توفيق الشهادة»😭
🍃🌷🍃
قبل از #عمليات #والفجر 4 به #فرماندهى #سهراب، گردانى از زنجان عازم جنوب شد.در #آخرين وداع قبل از رفتن، #عطرى از جيب خود در مى آورد و به #لباس تنها #دخترش، #همسر و #من زد و از ما خواست كه #بردبار و #صبور باشیم و در #شهادتش #شيون نكنیم.😭
🍃🌷🍃
در #منطقه جنوب و در #عمليات والفجر 4 وقتى حمله آغاز شد #سهراب در منطقه اى #كوهستانى و #صعب العبور براى #خود و #بى سيم چى اش #چاله اى كند و در آن قرار گرفت. تا هم بر نيروهاى تحت امر #اشراف داشته باشند و هم بتونه با عقب #تماس بگيره.
🍃🌷🍃
نيروهاى گردان در بالاى تپه مستقر بودند كه دشمن با# توپ 106 محل #استقرار آنها را #هدف قرار داد كه #سهراب در اثر #اصابت #گلوله توپ 106 #سر از #بدنش جدا شد،😭😭
🍃🌷🍃
وقتى به #بالاى سرش رسيدند، #بدن او و #قرآنى را كه همواره #مونسش بود، غرق در #خون يافتند.#بیسيم چى او نيز با دل و روده بيرون ريخته، #شهيد شده بود.😭😭
🍃🌷🍃
برای همین پدرم رفت تا از آنها دعوت کند به خانه بیایند. من رفتم سمت پنجره تا بیرون را ببینم، چشمم به یکی از دوستان #حجت افتاد. دوستانش گریه میکردند.😔
🍃🌷🍃
چادرم را روی سرم انداختم و خودم را به پایین رساندم. آنجا بود که متوجه شدم #حجت #شهید شده ،بعد هم متوجه نشدم چه گفتم و چه شنیدم.😭😭
🍃🌷🍃
یکی از #آرزوهای #همسرم #شهادت بود. بارها و بارها در باره این خواسته قلبی برایم صحبت کرده بود. به برادرش هم گفته بود من در #دفاع از #حرم #شهید میشوم.😭😭
🍃🌷🍃
#آخرین بار هم از #شهادت برای من گفت اما باور نمیکردم به این زودی به #آرزویش برسد. #حجت #آرزوی #شهادت در #قامت یک #مدافع حرم را داشت.
😭
🍃🌷🍃
ایشان #قربانعلی را فردی با #استعداد و #درسخوان دانست و گفت: #پسرم تنها ۶#ماه مانده به گرفتن #دیپلمش در رشته #تجربی بعد از حضور #چندماهه در #جبهه #جنگ حق علیه باطل در #شلمچه به #شهادت رسید،
🍃🌷🍃
#قربانعلی به گفته #معلمانش در تمام #دوران تحصیل در #درسهایش #نمرات #عالی میگرفت و حتی در برخی مواقع #بجای #معلم در #کلاس #درس هم میداد.
🍃🌷🍃
به گفته #مادر #شهید، #آرزوی #قربانعلی #خلبان شدن بود که با #آسمانی شدنش به این #آرزوی شیرینش #رسید و چند ماه بعد از #شهادتش، #پدرش نیز که #تحمل #دوری از #پسرش را نداشت و به فرزند #شهیدش پیوست.
🍃🌷🍃
و الان ۳۰#سال است که به #یاد آنان با #وقف #خانهام این #حسینیه را #راه اندازی کردم تا #صواب آن هم به آنان و بعد از مرگ به من برسد.
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید #قربانعلی ترکفرخانی متولد ۱۶#آذر ۴۳# که از طرف #بسیج به #جبهه حق علیه باطل #اعزام شده بود ۲۱#تیر سال ۶۱#در #شلمچه بر اثر #اصابت #ترکش به#سر به درجه رفیع #شهادت نائل آمد و در گلزار #شهدای
#امامزاده یحیی بن زید (ع)🌷 گنبدکاووس به خاک سپرده شد.
🍃🌷🍃
#آقا مجید #فرهنگی بودند. قرار بود هفت سال دیگر از #آموزش و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به #امور دینی و #کارهای #فرهنگی #علاقه خاصی داشتند.😭
🍃🌷🍃
#خادم #افتخاری #مسجد جمکران و #حرم #حضرت معصومه(س)🌷 بود، در #بسیج هم #فعالیت میکرد. همچنین #طلبه بود و #دروس حوزوی را #عاشقانه دنبال میکرد، #مربی #حلقه صالحین شده بود و #جوانترها را #آموزش میداد.
🍃🌷🍃
#اخلاق #خوب شون باعث شده بود که #بچهها با ایشان خیلی #راحت باشند. بیشتر #دوست بودند تا #پدر و #فرزند. #همسرم #عاشق #بچهها بود و #وقت زیادی برایشان میگذاشت. بچهها هم #عاشق #پدرشان بودند.😭😭
🍃🌷🍃
#محمدحسن را که #تهتغاریمان بود #جور دیگری #دوست داشت. به خاطر #مشکل #بینایی و #شرایط خاصش، #توجه زیادی به #او نشان میداد. اما از نظر #تربیتی سعی میکرد به هر #سه تایشان #برسد.
🍃🌷🍃
همیشه به من میگفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب #شهادت کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت میتوانم بگویم که #یک لحظه #آرزوی #شهادت از سرش نیفتاد.😭
🍃🌷🍃
#پاسدار شهید جواد عبدی به همراه تنها نازدانه اش نازگل
ده روز قبل از شهادت🍃⚘🍃
#شهید جواد عبدی چهاردهم مردادماه سال 1390 با خانم ژاله کریمی ازدواج کرد و از ثمرۀ آن ازدواج مبارک یک فرزند دختر با نام نازگل متولد «بیست و سوم بهمن ماه سال 1393» از او به یادگار مانده است. در زمان #شهادت نازگل چهار سال و شش ماه سن داشتند.
#شهید جواد عبدی در همان اوایل ورود به سپاه موضع آشکاری در برابر #ضدانقلاب داشت. ایشان یکی از #مخلصترین یاوران انقلاب در خطّۀ کردستان بود، مردی بود آسمانی که جبههها به وسعت تمامی مرزهای درگیر جنگ و فراتر از آن اشنویه، مریوان، کامیاران و... با قدمهای استوارش مأنوس هستند.🍃⚘🍃
بارها و بارها تا مرز #شهادت پیش رفت امّا تقدیر وی را هدایت کرد تا مأموریتهای سنگین دیگری را انجام دهد.🍃⚘🍃
#جواد در پذیرش #مسئولیت هیچگاه عقبنشینی نمیکرد، ایشان در سختترین شرایط نبرد، در صعبالعبورترین مناطق به جدال با معاندین نظام رفت و به #آرزوی دیرینهاش یعنی #شهادت رسید، #شهادتی که پیامبر اعظم(ص)⚘ آن را بالاترین مقام عنوان کرده است.
🍃⚘🍃
#آقا مجید #فرهنگی بودند. قرار بود هفت سال دیگر از #آموزش و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به #امور دینی و #کارهای #فرهنگی #علاقه خاصی داشتند.😭
🍃🌷🍃
#خادم #افتخاری #مسجد جمکران و #حرم #حضرت معصومه(س)🌷 بود، در #بسیج هم #فعالیت میکرد. همچنین #طلبه بود و #دروس حوزوی را #عاشقانه دنبال میکرد، #مربی #حلقه صالحین شده بود و #جوانترها را #آموزش میداد.
🍃🌷🍃
#اخلاق #خوب شون باعث شده بود که #بچهها با ایشان خیلی #راحت باشند. بیشتر #دوست بودند تا #پدر و #فرزند. #همسرم #عاشق #بچهها بود و #وقت زیادی برایشان میگذاشت. بچهها هم #عاشق #پدرشان بودند.😭😭
🍃🌷🍃
#محمدحسن را که #تهتغاریمان بود #جور دیگری #دوست داشت. به خاطر #مشکل #بینایی و #شرایط خاصش، #توجه زیادی به #او نشان میداد. اما از نظر #تربیتی سعی میکرد به هر #سه تایشان #برسد.
🍃🌷🍃
همیشه به من میگفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب #شهادت کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت میتوانم بگویم که #یک لحظه #آرزوی #شهادت از سرش نیفتاد.😭
🍃🌷🍃
ایشان #قربانعلی را فردی با #استعداد و #درسخوان دانست و گفت: #پسرم تنها ۶#ماه مانده به گرفتن #دیپلمش در رشته #تجربی بعد از حضور #چندماهه در #جبهه #جنگ حق علیه باطل در #شلمچه به #شهادت رسید،
🍃🌷🍃
#قربانعلی به گفته #معلمانش در تمام #دوران تحصیل در #درسهایش #نمرات #عالی میگرفت و حتی در برخی مواقع #بجای #معلم در #کلاس #درس هم میداد.
🍃🌷🍃
به گفته #مادر #شهید، #آرزوی #قربانعلی #خلبان شدن بود که با #آسمانی شدنش به این #آرزوی شیرینش #رسید و چند ماه بعد از #شهادتش، #پدرش نیز که #تحمل #دوری از #پسرش را نداشت و به فرزند #شهیدش پیوست.
🍃🌷🍃
و الان ۳۰#سال است که به #یاد آنان با #وقف #خانهام این #حسینیه را #راه اندازی کردم تا #صواب آن هم به آنان و بعد از مرگ به من برسد.
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید #قربانعلی ترکفرخانی متولد ۱۶#آذر ۴۳# که از طرف #بسیج به #جبهه حق علیه باطل #اعزام شده بود ۲۱#تیر سال ۶۱#در #شلمچه بر اثر #اصابت #ترکش به#سر به درجه رفیع #شهادت نائل آمد و در گلزار #شهدای
#امامزاده یحیی بن زید (ع)🌷 گنبدکاووس به خاک سپرده شد.
🍃🌷🍃