#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش
💢از زبان همسر شهید💢
#قسمت_پنجم
توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد
و معنادار گفت:
"ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه #دل_خوشیم تو این دنیاست. میخواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"
گفتم: "چه مسیری? "
گفت: "اول #سعادت بعد هم #شهادت."
جا خوردم. چند لحظه #سکوت کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد.
ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟"
سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله."
گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."
💢#شهید #شهادت #کشته_شدن_در_راه_خدا💢 اینها حرفهای ما بود حرفهای شب خواستگاری مان!
•••••••
سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. یادت نره یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "
آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن?
امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! "
اما او دست بردار نبود.
آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد.
همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا #شهادت نصیبش بکند! 🌹🌷
••••••
روز #خرید_عقد مان #روزه بود. بهش گفتم: "آقا محسن، حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟"
.
گفت: "می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم. "
چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار #دوستت_دارم هم پیشم بهتر بود.
•••••
یک روز پس از عقد مان من را برد #گلزارشهدای نجفآباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان.
.
سر قبر شهدایی که باهاشان #رفیق بود
من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: "ایشان زهرا خانم هستند. خانوممن. ما تازه عقد کرده ایم و... "
شروع میکرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها #زنده باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد.
•••••••
روز #عروسی ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان.
ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند.
عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت:
"زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟"
گفتم: "گناه دارن محسن. "
گفت: "بابا بیخیال. "
یکدفعه پیچید توی یک فرعی.
چندتا از ماشینها دستمان را خواندند. آمدن دنبالمان
توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، #محسن راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت.
همه انها را هم قال گذاشت.
#خوشحال_بود آقا داشت میخندید.
دیگر نزدیکیهای غروب بود داشتن #اذان_مغرب می گفتند.
🌹ادامه دارد… 🌹
#داستان_واقعی
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش
💢از زبان همسر شهید💢
#قسمت ششم
دیگر نزدیکیهای غروب بود داشتن #اذان_مغرب می گفتند.
محسن و رو ترمز و ماشین را گوشه خیابان نگه داشت.
حس و حال خاصی پیدا کرده بود. دیگر مثل چند دقیقه قبل #خوشحال_نبود و #نمی_خندید.
رو کرد به من گفت: "زهرا الان بهترین موقع برای #دعا کردن بیا برای هم دعا کنیم. "
.
بعد گفت: "من دعا می کنم تو آمین بگو خدایا شهادت نصیب من بکن. "
دلم هری ریخت پایین.
اشکام سرازیر شد. مثل شب عقد،دوباره حرف شهادت را پیش کشیده بود.
من تازه عروس باید #شب_عروسی هم برای #شهادت شوهرم دعا میکردم‼️
اشک هایم بیشتر بارید.
نگاهم کرد و خندید و گفت:" گریه نکن این همه پول آرایشگاه دادم، داری همش را خراب میکنی. "
خودم را جمع و جور کردم.
دلم نیومد دعایش را بدون آمین بگذارم،
گفتم: " ان شاالله به آرزویی که داری برسی.
فقط یک شرط داره.
اگه شهید شدی، باید همیشه پیشم باشی. تو سختی ها و تنهایی ها. باید ولم نکنی. باید مدام حست کنم. قبول؟"
سرش را تکان داد و گفت: " قبول. "
گفتم: "یه شرط دیگه هم دارم. اگر شهید شدی ،باید سالم برگردی. باید بتونم صورت و چهره را ببینم. " گفت: "باز هم قبول. "
نمی دانستم…نمی دانستم این یکی را روی حرفش نمی ایستد و زیر قولش میزند!
.
🌹ادامه دارد… 🌹
#داستان_واقعی
💝زندگینامه #شهیدحججی💝
قسمت نهم
#شغل دولتی و رسمی را دوست نداشت. خوشش نمی آمد.
بهم میگفت: "زهرا، اونجور حس میکنم برا کارهای #فرهنگی، دست و بالم بسته میشه. "
با این وجود، یکبار پیشنهاد #سپاه رو بهش دادم. گفتم: "محسن من دلم نمیخواد برا یه لحظه هم ازم دور باشی. اما اگه به دنبال #شهادت میگردی، من مطمئنم شهادت تو توی سپاه رقم میخوره."
این را که شنید خیلی رفت توی فکر. قبول کرد.
افتاد دنبال کارهای پذیرش سپاه.
در به در دنبال #شهادت بود.
.
°°°°°°°°°
سپاه قبولش نمی کرد.
بهانه می آورد که: "رشته ات برق است و به کار ما نمی آید و برو به سلامت."
برای حل این مساله خیلی دوندگی کرد.
خیلی این طرف و آن طرف رفت.
آخرش هر جور بود درستش کرد.
این بار آمدند و گفتند: "دندون هات هم مشکل دارن. باید عصب کشی بشن"
آهی در بساط نداشت. رفت و با بدبختی پولی را قرض کرد و دندان هایش را درست کرد.
آخر سر قبولش کردند.
خودش میگفت :"اگه قبولم کردن، اگه من رو پذیرفتن،دلیل داشت. رفته بودم #گلزارشهدا سر قبر حاج احمد. رو انداخته بودم به حاجی."
.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
برای گذراندن دوره ای از طرف سپاه رفته بودیم #مشهد. تا دم ظهر کلاس بودیم.
بعد از ظهر که میشد، دیگر محسن رو نمی دیدم. بر میداشت و میرفت حرم تا فرداش.
یکبار بهش گفتم: "محسن. اینهمه ساعت توی حرم چیکار میکنی؟ شامت چی؟ استراحتت چی؟"
#بغض راه گلویش را گرفت. گفت: "وقتی برگشتیم حسرت این روزها رو میخوریم. روزهایی که پیش علی بن موسی الرضا علیه السلام بودیم و خوب #گدایی نکردیم. "
فرداش قبل نماز صبح رفتم حرم. توی یکی از رواق ها یکدفعه چشمم بهش افتاد.
گوشه ای برای خودش نشسته بود و با گردنی کج داشت زیارت میخواند.
ایستادم و نگاهش کردم. چند دقیقه بعد بلند شد و مشغول شد به #نمازشب. مثل باران توی قنوت نماز شبش #اشک می ریخت.
آنروز وقتی برگشتم محل اسکان، رفتم پیشش نشستم. سر صحبت زیارت و امام رضا علیه السلام را باهاش باز کردم.
#حال_معنوی عجیبی داشت. بهم گفت: "از امام رضا فقط یه چیزی رو خواستم. اونهم اینکه تو راه امام حسین علیه السلام و مثل امام حسین علیه السلام شهید بشم."
بهش گفتم: "محسن خیلی سخته آدم مثل امام حسین علیه السلام شهید بشه. خیلی زجر آوره!"
گفت: " به خود امام رضا علیه السلام قسم که من حاضرم. خیلی لذت آوره!"
#ادامه_دارد…
#داستان_واقعی
💝زندگینامه #شهیدحججی💝
💥قسمت سیزدهم 💥
#علیرضا_نوری از بچه های لشکر نجف اشرف بود. چند روزی بود که توی #سوریه شهید شده بود.
با محسن رفتیم تشییع جنازهاش. توی مراسم بدجور گرفته بودم و بق کرده بودم. همش فکر می کردم محسن توی آن تابوت خوابیده است.
وسط مراسم تشییع محسن پیام بهم پیامک داد:"زهرا دعا کن من هم مثل علیرضا شهید بشم."
جواب دادم: "محسن از این حرفها نزن قلبم داره آتیش میگیره." مقداری از مراسم که گذشت، برگشتم خانه. دیگر نمی توانستم آنجا بمانم.
همهاش تصویر شهادت محسن می آمد جلوی چشمانم.
آخر شب محسن برگشت وقتی آمد حال عجیبی داشت بهم گفت: " زهرا دیدی؟ دیدی چه جمعیتی اومده بود؟ اگه بخواهیم بمیریم به زور ده نفر میان زیر تابوتمون رو می گیرن. اما امروز دیدی مردم چه جوری خودشونو برای شهید نوری میکشتن؟"
آن شب تاصبح یک بند حرف #شهادت می زد و گریه میکرد. گفت: "زهرا، اگه شهید بشم برای همیشه هستم. اما اگه بمیرم دیگه نیستم!" بهش گفتم:" محسن شهید بشی و من تابوتت رو ببینم دق می کنم. من دوریت را برای لحظه هم نمیتونم تحمل کنم."
گفت: "میتونی خانومم." بعد نگاهی تو چشمانم کرد و گفت: "حالا ببین اصلا پیکری میاد یا نه!"
#یار گرمابه و گلستانش بودم. همیشه پیشم حرف از شهادت می زد. دیگر حوصله ام را سر برده بود.
یک بار بهش توپیدم و گفتم: " مگه تو اینقدر دم از شهید کاظمی نمی زنی؟ حاج احمد تا خیلی بعد از جنگ موند و به انقلاب خدمت کرد، بعد به شهادت رسید. تو میخوای همین اول کاری بری سوریه به شهادت برسی و تموم؟"
گفت: "نه. من می خوام برم سوریه جنگ بکنم ان شاءالله شهید بشم. وقتی هم که آقام امام زمان ظهور کرد ازش خواهش کنم که دوباره بیام تو این دنیا و باز در رکابش شهید بشم."
فکر کجاها را که نکرده بود. برای بعد از شهادتش هم برنامه ریزی کرده بود.
دو هفته قبل از #اعزام محسن بود که رفتم آزمایشگاه و فهمیدم باردارم.
خیلی خوشحال شد. می خندید و بهم می گفت: "ببین زهرا، اگر شهید شدم، ولی مرد برات گذاشتم ها. این مرد هواتو داره."
لبخندی زدم و گفتم: "خب، شاید دختر باشه."
گفت: "نه پسره. اصلا وقتی رفتم سوریه از حضرت زینب می خوام که پسر باشه."
روزی که محسن رفت سوریه، خیلی دلم شکست.
خیلی گریه کردم. رفتم توی اتاقم و تا توانستم ناله زدم.
همان موقع کاغذ و خودکار ای برداشتم برای #امام_حسین علیه السلام #نامه نوشتم.
به آقا نوشتم…..
#ادامه_دارد…
#داستان_واقعی
شهداهمبراۍرسیدنبههدفشونیعنی #شهادت وتقرببهخداتقواداشتن
منتهی تقوای اونها ورزشی و درسی نبود بلکه الهی بود
تقوای الهی چیاست به نظر شما؟
•همین کنترل چشم و ارتباط با نامحرم نداشتن و... •
تویی که میخوای شهید بشی باید تقواش رو هم داشته باشی دیگه
ازیسرۍچیزهابایدبِبُریمشـتۍ
قرآن کریم میفرماد...
تقوا مثل یک لباس میمونه
همونطور که تو لباس رو تو سرما رو تنت حفظ میکنی اون هم تو رو مقابل سرما حفظ میکنه
یعنییکرابطهدوسویه^^
#شہیدانہ⇜
خـــداونـــدا...!
#باکری نیستم برایت #گمنام بمانم !
#چمران نیستم برایت #عارفانه باشم !
#آوینی نیستم برایت #عاشقانه قلم بزنم !
#همت نیستم که برایت #زیبا بمیرم !
مرا ببخش با همه نقص هایم ...!
با تمام #گناهانم...!
لیاقت ندارم ولی ...
دل که دارم ...!!!
دلــــم #شهــادت میخواهد ...
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِفِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِوَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج)
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
°●《 @atashe_entezar 》●°
#پسرک_فلافل_فروش
قسمت۴۹
توفيق شهادت💔
محمدرضا ناجي
قرار بود براي #تصويربرداري🎥 به #هادي و دوستان ملحق شويم. روز يکشنبه
نتوانستم به #سامرا🕌 بروم. هر چقدر هم با هادي تماس گرفتم تماس برقرار
نميشد.
تا اينکه فردا يکي از دوستان از سامرا🕌 برگشت.
سلام کردم و گفتم: چه خبر از بچه ها؟
گفت: براي #شيخ_هادي دعا کن.
ترسيدم و گفتم: چرا؟ مگه زخمي شده؟
دوست من بدون مکث گفت: نه #شهيد شده. 💔
همان جا #شوکه شدم و نشستم. خيلي حال و روز من به هم ريخت.
نميدانستم چه بگويم.
آنقدر حالم خراب شد که حتي نتوانستم بپرسم چطور #شهيد شده.
براي ساعاتي فقط فکر #هادي بودم. يادصحبتهاي آخرش. من شک نداشتم هادي از #شهادت خودش خبر داشت.
به دوستم گفتم: شيخ هادي به عشقش رسيد. او #عاشق #شهادت بود.
بعد حرف از نحوه ي شهادت شد.
او گفت که در جريان يک #انفجار💥 انتحاري در شمال #سامرا ، #پيکر هادي از
بين رفته و ظاهراً چيزي از او نمانده!💔
روز بعد #دوربين هادي را آوردند. همين که #دوربين را ديديم همه شوکه شديم!
ً لنز دوربين پر از آب شده و خود دوربين هم کاملا منهدم شده بود. با ديدن
اين صحنه حتي کساني که هادي را نميشناختند، فهميدند که چه #انفجار 💥
مهيبي رخ داده.
از طرفي همه ي دوستان ما به دنبال پيکر #شيخ_هادي بودند. از هر کسي که
در آن محور بود و سؤال ميکرديم، نميدانست و ميگفت: تا آخرين لحظه
که به ياد ما م يآيد، هادي مشغول تهيه ي #عکس و #فيلم بود. حتي از #لودر 🚜
انتحاري که به سمت #روستا آمد عکس گرفت.
من خيلي #ناراحت بودم. ياد آخرين #شبي افتادم که با هادي بودم. هادي به
خودش اشاره کرد و به من گفت:
برادرت در يک #انفجار💥 تکه تکه ميشه! اگر چيزي پيدا کرديد، در نزديکترين نقطه به حرم 🕌#امام_علي_علیه_السلام دفنش کنيد.
نميدانستم براي #هادي چه بايد کرد. شنيدم که خانوادهي او هم از ايران🇮🇷راهي شده اند تا براي #مراسم او به #نجف بيايند.
سه روز از #شهادت💔 هادي گذشته بود. من يقين داشتم حتي شده قسمتي از
#پيکر هادي پيدا ميشود؛ چون او براي خودش #قبر آماده کرده بود.
همان روز يکي از دوستان خبر داد در #فرودگاه_نظامي شهر المثني، يک
کاميون يخچالدار مخصوص حمل پيکر شهدا قرار دارد. پيکر بيشتر اين شهدا از #سامرا🕌 آمده.
در ميان آنها يک جنازه وجود دارد که سالم است اما گمنام! او هيچ مشخصه اي ندارد، فقط در دست راست او دو #انگشتر عقيق است.
تا اين را گفت يکباره به ياد #هادي افتادم. با سيد و ديگر #فرماندهان صحبت
کردم. همان روز رفتم و #کاميون پيکر #شهدا را ديدم.
خودش بود. اولين #شهيد #شيخ_هادي بود که آرام #خوابيده بود. صورتش
ً کمي #سوخته بود اما کاملا واضح بود که #هادي است؛ #دوست_صميمي من.
بالاي سر #هادي نشستم و زارزار #گريه کردم. ياد روزي افتادم که با هم از
#سامرا 🕌به #بغداد بر ميگشتيم.
هادي ميگفت براي #شهادت💔 بايد از خيلي چيزها گذشت. از برخي #گناهان 😈
فاصله گرفت و...
بعد به من گفت: وضعيت #حجاب در #بغداد چطوره؟
گفتم: خوب نيست، مثل تهران.
گفت: بايد #چشم را از #نامحرم حفظ کرد تا توفيق #شهادت💔 را از دست
ندهيم. بعد چفيه اش را انداخت روي سر و صورتش.
در کل مدتي که در بغداد بوديم همينطور بود. تا اينکه از شهر خارج شديم و راهي #نجف🕌 شديم.
قسمت 51
وصيتنامه
#هادي با اينكه سه ماه در مناطق مختلف #عملياتي حضور داشت اما فقط يك هفته قبل از
#شهادت دست بر #قلم✍ برد و #وصيتنامه خود را اينگونه نگاشت:
اينجانب #محمدهادي_ذوالفقاري وصيت ميکنم که من را در #ايران🇮🇷 دفن
نکنند. اگر شد، ببرند #امام_رضا_علیه_السلام طواف بدهند و برگردانند و در #نجف و #سامرا و #کربلا و #کاظمين طواف بدهند و در وادي السلام دفن کنند.
دوست دارم نزديک #امام باشم و همه ي #مستحبات📿 انجام شود. در داخل و
دور قبر من سياهي🏴 بزنند و دستمال گريه ي مشکي و ... مثل تربت بگذارند.
داخل قبر من مثل #حسينيه شود و اگر شد جايي که سرم ميخورد به سنگ
#لحد، يک اسم #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها🖤 بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ،
آخ نگويم و بگويم يا #زهرا_سلام_الله_علیها❣
بالاي سر من #روضه و #سينه_زني بگيرند و موقع دفن من، #پرچم بالای قبرم
قرار بگيرد و در زير پرچم من را دفن کنيد.
زياد يا #حسين_علیه_السلام بگوييد و براي من #مجلس عزا نگيريد، چون من به
چيزي که ميخواستم رسيدم. براي امام حسين علیه السلامو حضرت زهرا سلام الله علیها
مجلس بگيريد و #گريه کنيد.
من را رو به قبله صحيح دفن کنيد... روي #سنگ_قبرم اسم من را نزنيد و بنويسيد که اينجا قبر يک آدم #گناهکار است.
يعني؛ #العبد_الحقير_المذنب و يا مثل اين. #پيراهن مشکي هم بگذاريد داخل
قبر.
وصيتم به #مردم_ايران 🇮🇷و در بعضي از قسمتها براي #مردم_عراق اين است که
من الان حدود سه سال است که خارج از #کشورم زندگي ميکنم، مشکلات خارج کشور بيشتر از داخل کشور است، قدر کشورمان را بدانند و پشت سر #ولي_فقيه❤️ باشند.
با #بصيرت باشند؛ چون همين #ولي_فقيه است که باعث شده #ايران🇮🇷 از مشکلات بيرون بيايد.
از #خواهران ميخواهم که حجابشان را مثل #حجاب #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رعايت کنند، نه مثل حجابهاي امروز، چون اين حجابها بوي حضرت زهرا سلام الله علیها نميدهد.
از #برادرانم ميخواهم که غير حرف #آقا حرف کس ديگري را #گوش ندهند.
#جهان🌎 در حال #تحول🔥 است، دنيا ديگر #طبيعي نيست، الان دو #جهاد در پيش
داريم، اول جهاد #نفس که واجبتر است؛ زيرا همه چيز لحظه ي آخر معلوم
ميشود که اهل #جهنم📛 هستيم يا #بهشت🏝.
حتي در جهاد با دشمنها احتمال ميرود که طرف کشته شود ولي #شهيد به حساب نيايد، چون براي #هواي_نفس رفته جبهه و اگر براي هواي نفس رفته باشد يعني براي #شيطان👹 رفته و در اين حال چه فرقي است بين ما و #دشمن!
آنها اهل #شيطان👹 هستند و ما هم #شيطاني.
#دين خودتان را حفظ کنيد، چون اگر امام زمان عج بيايد احتمال دارد روبه روي امام باشيم و با امام #مخالفت کنيم. امام زمان را #تنها نگذاريد.
من که #عمرم رفت و وقت را از دست دادم. تا به خودم آمدم ديدم که خيلي #گناه کردم و #پلهاي پشت سرم را شکسته ام و راه برگشت ندارم.
بچه هاي #ايران و #عراق، من دير فهميدم و خيلي #گناه و #کارهاي&بيهوده انجام
دادم و يکي از دلايلي که آمدم #نجف🕌 به خاطر همين بود که #پيشرفت کنم. 💪
#نجف شهري است که مثل #تصفيه_کن است که #گناهها را به سرعت از آدم ميگيرد و جاي گناهان ثواب ميدهد. اين مولای ما خيلي #مهربان است.
همچنين ميخواهم که مردم عراق از #ناموس و #وطن خودشان و مخصوصاً
#حرمها🕌 دفاع کنند و اجازه به اين #ظالمان ندهند و مردم عراق مخصوصاً طّلاب #نجف در اين #جهاد شرکت کنند، چون ديدم که #مدافع هست لکن کم است،
بايد زياد شود.
و مطمئنم که اينها (دشمنان) کم هستند و فقط با يک هجوم با اسم #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها ميشود کار اين #مفسدها👿را تمام کرد و منتظر ظهور شويم.💚
بهتر است که دست به دست همديگر دهيد و اين غده ي #سرطاني را از بين ببريد. براي من خيلي #دعا 🤲کنيد؛ چون خيلي #گناه کارم و از همه #حلاليت بگيريد.
#وصيت من به #طلاب اين است که اگر براي #رضاي_خدا درس ميخوانند و
هدف دارند، بخوانند.❤️ اگر اينطور نيست نخوانند.
چون ميشود کار #شيطاني👹. بعد شهريه ي امام را هم ميگيرند؛ ديگر #حرام
در #حرام ميشود و #مسئوليت دارد.
اگر ميتوانند #درس بخوانند و ادامه بدهند البته همه اش درس نيست، #عبوديت هم هست بايد مقداري از وقت خود را صرف #عبادت کنند؛ چون طلبه اي با تقوا کم داريم اول #تزکيه_ي_نفس بعد #درس.
َ اي داد از علَم #شيطاني. دنيا رنگ #گناه دارد، ديگر نميتوانم زنده بمانم.
ان شاءالله #امام_حسين_علیه_السلام و #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها و #امام_رضا_علیه_السلام در قبر
ميآيند... ❤️
والسلام
#پسرک_فلافل_فروش
قسمت ۴۸
پرواز
شكست هاي پي درپي باعث شده بود كه توان نظامي #داعش كم شود. آنها
در چنين مواقعي به سراغ نيروهاي #انتحاري رفته و يا اينكه خود را در ميان #زنان
و #كودكان مخفي ميكنند.
آن روز هم #نيروهاي_مردمي بلافاصله با خودروهاي مختلف به سوي #مناطق درگيري اعزام شده و با پشتيباني سلاح هاي سنگين مشغول پيشروي و پاكسازي #مناطق مختلف بودند.
نزديك #ظهر روز يكشنبه 26 بهمن 1393 بود🗓 كه هادي به همراه ديگر دوستان وفرماندهان #عملياتي، پس از ساعتي #جنگ و گريز، به روستاي #مکيشفيه در بيست كيلومتري #سامرا 🕌 وارد شدند.
#ساختمان🏠 كوچكي وجود داشته كه بيست نفر از نيروهاي #عراقي🇮🇶 به همراه
#هادي به داخل آن رفته تا هم #استراحت كنند و هم براي ادامه كار تصميم بگيرند.
بقيه ي نيروها نيز در اطراف #روستا حالت #تدافعي داشته و شرايط دشمن را تحت نظر داشتند. درگيري ها نيز به طور پراكنده ادامه داشت.
هنوز چند دقيقه اي نگذشت كه يك #بولدوزر🚜 از سمت بيرون #روستا به سمت سنگرهاي #نيروهاي_مردمي❤️ حركت كرد. بدنه ي اين بولدوزر با ورقهاي #آهن پوشيده شده و حالت #ضد_گلوله پيدا كرده بود.
به محض اينكه از اولين سنگر عبور كرد نيروها فرياد زدند: #انتحاري، انتحاري، مواظب باشيد...
درست حدس زده بودند. اين خودرو براي #عمليات انتحاري آماده شده بود. چند نفر از نيروهاي مردمي با شليك #آرپيجي قصد انفجار #بولدوزر🚜 را داشتند.
برخي ميخواستند #راننده را بزنند اما هيچ كدام ممكن نشد! حتي #گلوله ي آرپيجي روي بدنه ي آن اثر نداشت.
يكي از #رزمندگان که مجروح شده و در مسير #بولدوزر🚜 قرار داشت ميگويد: اين خودرو به سمت ما آمد و ما از مسيرش فاصله گرفتيم، بلافاصله فهميديم كه اين #بولدوزر انتحاري است! هر چه تيراندازي كرديم بي فايده بود.
فاصله ي ما با #هادي_ذوالفقاري و ديگر دوستان زياد بود. يكباره حدس زديم كه خودرو به سمت آنها ميرود.
هر چه که داد و #فرياد کرديم، صداي مان به گوش آنها نرسيد. صداي
#بولدوزر🚜 و گلوله ها مانع از رسيدن صداي ما ميشد.
هادي و دوستان #رزمنده_اي كه در آنجا جمع شده بودند، متوجه صداي ما نشدند.
لحظاتي بعد صداي #انفجاري💥 آمد كه زمين و زمان را #لرزاند! صدها كيلو
مواد #منفجره، براي لحظاتي آسمان را سياه كرد.
وقتي به سراغ آن ساختمان رفتيم، با يك مخروبه ي كوچك مواجه شديم!
انفجار به قدري #عظيم بود كه پيكرهاي #شهدا نيز قادر به شناسايي نبود.
خبر #شهادت بهترين دوستانمان را شنيديم. #جنگ است ديگر، روزي #شهادت دارد و روزي #پيروزي، البته براي انسان مؤمن، شهادت هم پيروزي است.
روز بعد خبر رسيد كه #هادي_ذوالفقاري #مفقود شده و پيكري از او به جا نمانده!⚠️
همه ناراحت بودند. نميدانستيم چه كنيم. لذا به دوستان #ايراني🇮🇷 هادي هم
خبر رسيد كه هادي #مفقودالجسد شده.
خبر به ايران🇮🇷 رسيد. برخي از دوستان گفتند: از نمونه ي خون مادر هادي
براي آزمايش DNA# استفاده شود تا بلكه قسمتي از پيكر هادي مشخص گردد.
نيروهاي #عراقي بسيار ناراحت بودند. لب خندان و چهره ي دوست داشتني
اين #طلبه ي رزمنده هيچ گاه از #ذهن ما پاك نميشد.
پس از مدتي اعلام شد كه با #شناسايي برخي #پيكرها فقط شش نفر از جمله
#هادي مفقود شده اند. از هادي هم فقط لاشه ي #دوربين عكاسي اش باقي مانده
بود.
تا اينكه خبر دادند پيكر #شهيدي با چنين مشخصات از اطراف روستا كشف و به #بغداد منتقل شده.
ً هادي است #سيد_کاظم که مشخصات را شنيد بلافاصله گفت احتمالا خودش به #بغداد رفت و او را شناسايي كرد.
در اصل پيکر #هادي_ذوالفقاري بر اثر انفجار💥 پرت شده بود.
يک نفر در حال عبور از معرکه #پيکر او را ميبيند و #پلاک را براي اطلاع خبر #شهادت برميدارد.
بدن شهيد بي پلاک آنجا ميماند. تا اينکه او را به #بغداد انتقال ميدهند.
#پسرک_فلافل_فروش
قسمت۵۰
خبر شهادت
مادر و برادر شهيد
سه شنبه بود🗓. من به جلسه ي #قرآن رفته بودم. در جلسه ي قرآن بودم که به من
#زنگ📱 زدند. پرسيدند خانه اي🏡؟ گفتم: نه.
بعد گفتند: برويد #خانه کارتان داريم.
فهميدم از دوستان #هادي هستند صحبتشان دربارهي #هادي است، اما نگفتند چه کاري دارند.
من سريع برگشتم. چند نفر از بچه هاي #مسجد🕌 آمدند و گفتند هادي #مجروح
شده.
من اول حرفشان را باور کردم. گفتم: حضرت ابوالفضل علیه السلام و امام حسين
علیه السلام کمک ميکنند، عيبي ندارد. اما رفته رفته حرف عوض شد. بعد از دو سه
ساعت #همسايه_ها آمدند و مادر دو تن از #شهداي❤️ محل مرا در #آغوش گرفتند
وگفتند: هادي به #شهادت💔 رسيده.
٭٭٭ ٭٭٭
ً موبايل 📱را استفاده نميکنم. اين را بيشتر فاميل و در محل کار معمولا
#دوستانم ميدانند.
آن روز چند ساعتي توي محوطه بودم. #عصر وقتي برگشتم به دفتر، گوشي 📱
خودم را از توي #کمد برداشتم. با تعجب ديدم که هفده تا تماس بي پاسخ داشتم!
تماسها از سوي يکي دو تا از بچه هاي #مسجد🕌 و دوست #هادي بود. سريع
#زنگ_زدم و گفتم: سلام، چي شده؟
گفت: هيچي، #هادي #مجروح شده، اگه ميتوني سريع بيا ميدان #آيت_الله_سعيدي باهات کار داريم.
#گوشي📱 قطع شد. سريع با #موتور حرکت کردم. توي راه کمي فکر کردم.
شک نداشتم که هادي #شهيد شده؛ چون به خاطر #مجروحيت هفده بار زنگ نميزدند؟ در ثاني کار عجله اي فقط براي #شهادت ميتواند باشد و...
به محض اينکه به ميدان #آيت_الله_سعيدي رسيدم، آقا صادق و چند نفر از بچه هاي #مسجد🕌 را ديدم. #موتور را پارک کردم و رفتم به سمت آنها.
بعد از سلام و احوالپرسي، خيلي بي مقدمه گفتند: ميخواستيم بگيم هادي #شهيد💔 شده و...
ديگه چيزي از حرفهاي آنها يادم نيست! انگار همه ي دنيا🌎 روي سرم من خراب شد. با اينکه اين سالها زياد او را نميديدم اما تازه داشتم طعم #برادر بودن را حس ميکردم.
يکدفعه از آنها جدا شدم و آرام آرام دور #ميدان قدم زدم. ميخواستم به
حال عادي برگردم.
نيم #ساعت بعد دوباره با #دوستان صحبت کرديم و به #مادرم خبر داديم. روز
بعد هم مقدمات سفر فراهم شد و راهي #نجف شديم.
#هادي در سفر آخري که داشت خيلي #تلاش کرد تا #مادرمان را به نجف
ببرد، رفت از #پدرمان رضايتنامه گرفت و #گذرنامه را تهيه کرد، اما سفر به
نجف فراهم نشد. حالا قسمت اينطور بود که #شهادت💔 هادي ما را به #نجف برساند.
#ما در مراسم تشييع و تدفين هادي حضور داشتيم. همه ميگفتند که اين #شهيد همه چيزش خاص است. از #شهادت تا #تشييع و #تدفين و...
جهادگر مناطق محروم باشی
حرم امام رضا باشی
وسط صحن پیامبر اعظم باشی
روزه ام باشی
یادگار دفاع مقدسم باشی
چی باید پاداشت باشه جز #شهادت؟!
شهادتت مبارک #شهید_اصلانی
◾️ #شهادت امام رضا (ع) تسلیت باد ◾️
✍مشهور است که امام رضا علیه السلام در پنج شنبه یا جمعه 11 ذی القعده سال 148 قمری در مدینه متولد شد. مأمون که برای حفظ حکومت خود امام رضا علیه السلام را از مدینه به مرو آورده بود و با ترفندهای خود و اطرافیان به اهداف خود نرسیده بود، وقتی که رفتار و قاطعیت آن حضرت را دید، دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت در نهایت موجب ضعف و تزلزل حکومت او می شود و از سوی دیگر عباسیّان همواره در مورد ولایت عهدی امام رضا علیه السلام مأمون را تهدید می کردند و به او هشدار می دادند. در نتیجه وی تصمیم گرفت که آن حضرت را به گونه ای از میان ببرد. ولی کاملاً مراقب بود که این عمل به طور کاملاً محرمانه انجام گیرد تا مسئله جدیدی برای حکومتش پیش نیاید. لذا با مسموم کردن آن حضرت به هدف خود رسید. امام علیه السلام در روز آخر صفر بر اثر زهر مسموم و دعوت حق را لبیک گفت و به اجداد پاکش پیوست.
🍂▪️🍂#احادیثی از امام رضا علیه السلام
❶ نان را با کارد قطع مکنید، آن را با دست بشکنید.
⇦الکافی ج6 ص304
❷ هر که اندوه مومنی را برطرف کند، خداوند روز قیامت اندوه او را از دل او بر می دارد.
⇦اصول کافی ج3 ص286
❸ هرکس قدرت بر کاری که گناهان او را بپوشاند و از بین ببرد، نداشته باشد، پس باید بر محمد بر آل او بسیار درود بفرستد، زیرا صلوات گناهان را به کلی ویران می کند.
⇦وسائل الشیعه ج7 ص194
❹ هرگاه بندگان، گناهان جدیدی را بیاورند که قبلا آن را انجام نمی دادند، خداوند هم بلاهای جدیدی را برای آنان می آورد، که قبلا از آن آگاه نبودند.
⇦علل الشرایع ج2 ص522
▪️احادیث الطلاب ص924 تا 940
🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 داستان زن ازغدی که در حرم امام رضا علیه السلام از دست امام رضا پول می گرفت!
نقل استاد عالی از مقام معظم رهبری
#امام_زمان(عج الله)
#شهادت امام رضا علیه السلام
#لبیک_یا_خامنهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهادت امام رضا( علیه السلام)
🌺امام رضا (علیه السلام)فرمودند:
📜وقتی مردم به چپ و راست میروند،تو ملازم طریقه و روش ما باش؛زیرا هرکس با ما همراه شود،ما با او خواهیم بود...
📚(عیوناخبارالرضا ۶۱۵:۱)
🖤التماس دعای فرج ان شاءالله🖤
🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضرت زینب سلام الله علیها✨🕊
فاطمه (سلام الله علیها) امشب به سامرا عزا برپا کند
دیده را یاد امام عسگری (علیه السلام) دریا کند
ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر (عج الله) خود
خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند
▪️#شهادت امام #حسنعسکری (علیه السلام) تسلیت باد.
🏴 ؛
چیزی از آخرین الله اڪبر های اذان نگذشته بود .
هنوز صدای " حے علے خیر العمل " ِ موذن ، در دل ها مےتپید ڪه ..
السابقـون السابقـون ، عاشقانه به سوی ِ خیر العمل شتافتند !❤️(:
آری ؛
اولئڪ المقـربون ، به خون وضو مےگیرند !✨
#شهادت زائران حرم حضرت شاهچراغ (؏) !💔
زخم روی زخم آمد ..
و غم روی غم هایتان مولا !
تسلیت ؛
#امام_زمان (عج) غریب و مظلوم من !💔
مناجات آوینی.mp3
1.4M
🔺زندگی زیباست اما #شهادت از آن زیباتر است..
#سید_مرتضی_آوینی
بین الطلوعین با مناجات آوینی صفای خاصی داره...
💚الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬛️ آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
🌴 براساس اقوال و مستتدات تاریخی، #شهادت اباعبدالله (ع) پس از حدود چهار ساعت از ظهر روز عاشورا واقع شد.
این نوحه تقرییاً متعلق به این ساعتهاست. 😭
یعنی همین لحظات
همین ثانیهها😭
#حسینیه_مجازی
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
✍️بسيجے دو قبلہ دارد ،
ڪعبہ براے عبادت ...
ڪربلا براے #شهادت ...
سجده اے چنين در ميانہ ی ميدانم آرزوست ...!
💠🇮🇷فرا رسیدن هفته بسیج، روز پاس داشت این لشکریان مخلص خدا و این مکتبیان مدرسه عشق، بر پیر فرزانه انقلاب و پدر معنوی همه بسیجیان مؤمن، مقام عظمای ولایت، فرخنده باد.🇮🇷💠
#هفته_بسیج گرامی باد.
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه رفیق کرمانی داشتیم....
سالروز شهادت
دورت بگردم حاجی
شما که درد موندنو خوب درک میکنین وساطت مارم بکنین 🥺💔
🔅رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
#شهادت برترین مرگهاست.
📚بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4
#شهید
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ۱۷ رجب سالروز بزرگداشت #شهادت حضرت #احمدبنموسیشاهچراغ علیه السلام (برادر امام رضا علیه السلام)
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از صلوات خاصه امام کاظم علیه السلام به بیان رهبر عزیز انقلاب
#شهادت امام کاظم (علیه السلام)
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
#تدبر_در_قرآن
#شهادت
✔️سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹
🖤وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾
🖤(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
✔️قرار داشتن شهیدان در حریم ربوبیّت الهی
آیهی شريفه فوق هم[پیرامون جایگاه والای شهادت] خیلی مهم است:
🖤وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتًا.(۱)
✔️شبیه این آیه در سورهی بقره هم هست:
📓سوره مبارکه البقرة آیه ۱۵۴
🖤وَلا تَقولوا لِمَن يُقتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتٌ ۚ بَل أَحياءٌ وَلٰكِن لا تَشعُرونَ
🖤و به آنها که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید! بلکه آنان زندهاند، ولی شما نمیفهمید!
✔️ لکن تأکیدی که در این آیهی شریفه هست ــ لا تَحسَبَنَّ ــ تأکید خیلی واضحی است یعنی خیلی مؤکّد بیان میکند.
▪️اوّلاً با فعل «حَسِبَ» [بیان میکند، یعنی] حتّی تصوّر نکنید، به ذهنتان خطور ندهید که شهدا مرده هستند؛
▪️ثانیاً با نونِ تأکید [بیان میکند]. بَل اَحیاءٌ؛ زندهاند.
✔️نوع زندگی اینها را خدای متعال برای ما شرح نداده که چگونه است لکن [میفرماید:] «اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم»؛ در حریم ربوبیّتند، در حریم الوهیّت قرار دارند.
✔️این بالاتر از این حرفهایی است که ما در باب زنده بودن به عقلمان میرسد؛ یک چیزی فراتر و بالاتر از این حرفها است.
۱۴۰۲/۰۵/۲۲
📁بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره ملی شهدای استان اردبیل
#سیدالشهدای_خدمت
#شهید_جمهور
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم