#لالههای_آسمونے
🍃اگر نیرویش زخمی می شد، حتما می کشیدش عقب، یک تنه.
وقتی عقب نشینی شود، کسی زخمی را با خود نمی آورد . طرف می ماند با سلاح و خستگی اش.
🍃ولی عمار برای هر کدام وقت می گذاشت. برای تک به تکشان حوصله به خرج می داد.
🍃روز به روز روی خودش کار می کرد تا روی نیرو بیشتر تاثیر بگذارد. نیرو قبول می کرد که عمار پایش می ایستد.
🍃به جای اینکه بگوید برویید، می گفت بیایید.
خیلی هوای نیرویش را داشت . مسئول گروهان بود.
برای همین اداره کردن نیرو را خوب می دانست.
او را با عنوان فدایینیروها می شناختند.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham
#لالہهای_آسمونے
خیلی علاقه💞 به حضرت #زینب (س) داشت. یکی از رزمندهها که مداح🎙 بود میگفت: وقتی حسین میآمد تا در هیئت سینهزنی کند، هر #روضهای که میخواندم میگفت‼️: بخوان فقط دو کلمه آخر را از #مظلومیت حضرت زینب (س) برایم بخوان.😔 وقتی #مصیبت حضرت زینب (س) را برایش میخواندم آنقدر به سر و سینهاش میزد که میگفتم:‼️ «حسین این همه به سر و #صورتت میزنی درد نمیآید؟» میگفت: «نه، به خدا من متوجه نمیشوم.»😭 یکی دیگر از صفات حسین #ولایتمداریاش بود. پیرو خط رهبری بود💯. وقتی سخنرانی امام خمینی یا مقام معظم #رهبری از تلویزیون📺 پخش میشد بیشتر مواقع گریه میکرد. میگفت: امام خامنهای هم #مظلومیت اهل بیت (ع) را دارد.😢 ما باید #قدر رهبرمان را بدانیم. باید از ایشان درس بگیریم 📝و بفهمیم که امامان ما چقدر #مظلوم بودند.
#شهید_حسینعلی_کیانی🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#لالہهای_آسمونے
زندگی خود را #سراسر در جهاد در راه خدا گذرانید 😇و در #عملیات های زیادی شركت كرد و شجاعانه 💪برای حفظ نظام اسلامی و حفظ ارزشهای والای اسلامی جنگید و بارها نیز #مجروح گردید و كم كم دنیای🌏 فانی برایش كوچك می نمود و آهنگ رفتن می كرد. در #آخرین حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل،👹 در عملیات کربلای یک در منطقه قلاویزان شرکت کرد و سرانجام در تاریخ 16/4/1365 سرود #شهادت سرود و در هوای تفدیده مهران به جوار دوستان شهیدش پر كشید. این جمله از اوست :
آنقدر به #جبهه می روم تا مرحمت خدا شامل حالم شود 😍و شهید شوم.
#شهید_حسین_اجاقی🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
مَجـروح به عِشـقیم و از آن شـٰاد رَوانیـم اندَر مَـرض ِ عِشـق بـــجُز عِشـق دَوا نیست #شهید_مح
#لالههای_آسمونے
🍃🌺محسن مخالف عقد و عروسی💍 سنگین و تشریفاتی بود. میگفت: «این مراسمات مانع از #ازدواج خیلی از جوانان که تمکن مالی 💰ندارند، میشود.» اعتقاد داشت اگر ما هم انجام دهیم میشویم یک الگو برای #جوانان فامیل و به تاخیر در ازدواج آنه. دامن میزنیم. دوران عقد ما ۱۱ ماه 📆طول کشید. عروسی نگرفتیم و رفتیم مشهد. شاید #باورتان نشود، اما هر دوی ما تصمیم گرفتیم که با اتوبوس🚎 سفر کنیم. خانوادهها هیچ مخالفتی با این تصمیم ما نداشت، اما بعضی از #دوستان چرا! ولی به هر حال این انتخاب ما بود.☺️
🍃🌺وقتی برگشتیم، #اتوبوس، ما را سه راه آتشگاه 🔥پیاده کرد و خانوادهها هم همانجا به استقبال ما آمدند و تا #منزل ما را همراهی کردند. به خاطر همین👌 ساده بودنها و ساده گرفتنها بود که برکات خدا💞 هر روز در زندگی ما بیشتر میشد. محسن بیشتر از آنچه که فکرش را میکردم بال #پرواز برایم بود. خیلیها گمان میکنند که زندگی با یک فرد نظامی سخت و بی روح است،😒 درحالی که من به شدت با این فکر #مخالف هستم.محسن فوق العاده انسان با احساسی❣ بود. طبع شاعری داشت و خیلی هم #شعر حفظ بود. یادم هست روزی که عقد💍 کردیم،
🍃🌺 کلی برای من #شعر خواند، هم از حافظ و سعدی و هم از شعرهای خودش😍. شوخ طبع بود و اهل بگو و #بخند و خیلی هم خوش سفر بود. قاری قرآن📖 بود. آیاتی از قرآن که به جهاد و شهادت مربوط میشد را خیلی میخواند و با #حسرتی که در چشمهایش موج میزد از جهاد و شهادت 🦋حرف میزد. مهر ماه سال ۹۰ بود که خدا مرضیه خانم را به ما هدیه داد. محسن #عجیب ذوق دخترش👧 را داشت.
🍃🌺میگفت: «خدا هر #پاسداری را که دوست داشته باشد، به او دختر 😇میدهد.» وقتی برای #زایمان مرا به بیمارستان برد تا صبح پشت در بیمارستان مانده بود و دعا📿 میکرد. دخترمان که به دنیا آمد، اولین کسی که دیدم #محسن بود، آمد و پیشانی من را بوسید. ما چند تا اسم مد نظر 💬داشتیم. اسم ها را زیر #قرآن گذاشتیم و عاقبت اسم مرضیه💞 انتخاب شد.
#شهید_محسن_حیدری🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#لالہهای_آسمونے
♥️🍃خوشبرخورد بود😇 و رفتارش با افراد گوناگون، یکسان. میخواست همه را به #خطی که خود به آن اعتقاد داشت جذب کند؛ 👌همان خطی که سالها بود پدر و #همرزمانش 👥آن را طی کرده بودند و در این جذب کردنها با روش و منش خاص 💯خود عمل میکرد.
♥️🍃در میان همه #دوستان نمونه😍 بود و همه را به خود جذب میکرد.# همیشه و همه جا صحبت🗣 از علی بود. روزی نمیشد که صحبتی از او نباشد و اگر #زمانی حضور نداشت، همه سراغش را میگرفتند. به همین دلیل #رفتنش برایمان خیلی سخت بود.😔 وقتی که رفت کسی #رفتن او را باور نداشت.
#شهید_علی_دراجی🌷
@azkarkhetasham
#لالههای_آسمونے
🔰فقط یک آرزو دارم....!!!
گفت:
«توی دنیا بعد از شهادت فقط یک #آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به #گلوم»
#تعجب کردیم
بعد گفت:
«یک صحنه از #عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
والفجر یک بود که #مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد بردنش خورده بود به گلوش.
وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش #خون می آمد.
می گفت: آرزوی دیگه ای ندارم مگر #شهادت.
#شهید_عبدالحسین برونسی
#لالههای_آسمونے
ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﻔﺖ:
ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﻣﺤﺪﺛﻪ..
ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽﺍﺵ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻧﻤﯽﮔﺮﺩﻡ ﻗﻨﺪﺍﻗﻪ ﻣﺤﺪﺛﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ.
ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ" ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮﮔﺰ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﯾﺪ.
ﺩﻗﯿﻘﺎ" ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ ..
ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺪﺭ ...
#ﺷﻬﯿﺪ_ﺣﺒﯿﺐﺍﻟﻠﻪ_ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﯾﺎﻥ🌷
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#لالههای_آسمونے
محمـد آقا با برادرم دوست بود و با هم #هیئت میرفتند
خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن
خیلےتمایل داشتند #وصلتے صورت بگیره😌
اما چون فاصله سنےمن و محمد آقا زیاد بود قبول نمےکردم .
من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆
محمد آقا تو سفرے که به کربلا داشته در حرم #حضرت_عباس(ع) #متوسل به این بزرگوار شده و از ایشون همسر #مؤمن و محب اهلبیت(ع) را میخواد...
️ همزمان با این موضوع بـرادرم یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر کنم...
نمیدونم چیشد که موافقت کردم که بیاد😐
از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و صلاحه پیش روم بذاره ؛ وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از #کربلا برگشته بود💐 .
اول صحبتهامون یه روایت برام گفت:
« نجات و رستگاری در راستگویی است.»
تا این حرف رو شنیدم
یه کم دلهره ای رو هم که داشتم برطرف شد...
گفت من خواب دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو میبخشه😍👭
و همسری خوب و مهربان دارم،
ولےهمه این چیزها رو میگذارمو #شهادت در راه خدا رو انتخاب میکنم. خوابهای محمد آقا همیشه رؤیای صادقه بود....
#طلبهشهید_محمد_پورهنگ🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#لالههای_آسمونے
🔸همرزم شهید تعریف می کرد در عملیات والفجر ۱۰ سید از بغل تیر خورد، اول من خوردم بعد سید ؛ یک ساعت بعد از من، مجروح شد و تیر خورد به بازوش و از بازوش تیر به پهلویش اصابت کرد درست مثل مادرش حضرت زهرا (س)
🔹 همانطور که در به پهلویش زدند سید هم از پهلو تیر خورد در آن حال و در آن درد شدیدی که داشت به جای آخ گفتن می گفت: یازهرا (س)، یامهدی (عج)، یاحسین (ع)، عاشق ائمه بود این نشان دهنده ی این است که سراسر زندگی سید با ائمه(ع) بود، آقا مجتبی یک آرزو داشت این آرزو را وقتی تو شلمچه بودیم یک بار من توی مداحی اش شنیده بودم وقتی زیارت عاشورا می خواند می گفت: "خدایا تو را به سر بریده ی امام حسین (ع) قسمت می دهم من یک بار بروم توی مدینه زیارت عاشورا بخوانم بعد جان مرا بگیر...."
🔸همسر شهید هم می گفت: خودش همیشه می گفت دوست دارم بعد از سفر حج یک سال نشده شهید بشوم و همین طور هم شد.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
@azkarkhetasham