eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
831 عکس
285 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق در کتاب‌ها نیست! عاشقان بزرگ خواندن بلد نبودند... @golchine_sher
گفتی بمیر! این‌که تقاضای کوچکی‌ست دنیا برای بودنِ ما جای کوچکی‌ست از این‌طرف به آن‌طرف‌ِ تُنگ می‌گریخت ماهی به گریه گفت: «چه دریای کوچکی‌ست!» در خواب‌های کودکی‌ام قصر داشتم حالا ببین که «قصر» چه رؤیای کوچکی‌ست ای عشق! ای بزرگ‌ترین آرزویِ من فردای من بدون تو فردای کوچکی‌ست اندوهگین نمی‌شوم از رفتنت، برو می‌بینمت دوباره! که دنیای کوچکی‌ست @golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
کدبانوی خانه بود مادر جانم بی عذر و بهانه بود مادر جانم دلتنگ دو دست پینه دارش هستم دستش پدرانه بود مادر جانم @robaiiyat_takbait
خورشید بتاب و شام ِمن را سرکن خواب از تبِ تند ِچشمهایم در کن آنقدر بتاب ،بخت یارم باشــــــــــد امروزِ مرا تو از همه بهتـــــــــــــر کن @golchine_sher
رمان می خوانم قصه می گویم شعر می نویسم بهانه می سازم اما فقط کنارتو عاشق می شوم وارام میگیرم من در جستجوی توام @golchine_sher
خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند نصیب دشمن ما را نصیب ما نکند من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند ... @golchine_sher
در بندِ لحظه‌هایِ گرفتار تا کجا راضی شدن به بازی تکرار تا کجا آن‌سوی این حصار خبرهای تازه‌ای‌ست در خانه جای پنجره دیوار تا کجا فرصت همیشه نیست بیا دیر می‌شود عمرم گذشت وعده‌ی دیدار تا کجا خورشید پشتِ ابر که پنهان نمی‌شود ای نورِ بی‌ملاحظه انکار تا کجا عمری‌ست در پیِ تو به هر سو دویده‌ام ای دوست می‌کشانی‌ام این بار تا کجا @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدّتی هست که احوالِ پریشان دارم مثلِ طوفان زده‌ها حالتِ بحران دارم بی‌حواسی همهٔ حافظه را ریخت به هم منِ تنها سرِ یک میز، دو لیوان دارم! بس که در خاطره‌ام در همه جا همراهی جسمِ زیبایِ تو را نیز نمایان دارم دمِ صبحی، وسطِ خواب تو را بوییدم اینک انگار در این قلب گلستان دارم دائماً فکرِ تو در ذهن و خیالم جاری‌است من به عاشق شدنِ خویشتن اذعان دارم از الفبایِ محبّت به دلم یاد بده در صفِ عاشقی‌ات حالِ دبستان دارم چون که هر رهگذری محرمِ اسرار نشد در دلم چند غزل را به گروگان دارم حاضری تا که دوتایی به زیارت برویم؟ چند وقتی‌است که من قصدِ خراسان دارم با من ای ابرِ غزل‌ریزِ جوان حرف بزن تشنه‌ام، مثلِ کویرم، غمِ باران دارم کافرِ قلبِ مرا با سخنی مؤمن کن من به اعجازِ سخن‌های تو ایمان دارم. @golchine_sher
با روی سیاه آمدم و موی سفید از بار گنه، قامتم ای یار خمید ای کاش که در آخر ماه شعبان بخشیده شوم دلم به تو بسته امید @golchine_sher
شعبان گذشت و حال دلم روبراه نیست در کوله‌بارِ زندگی‌ام جز گناه نیست سوگند بر حقیقتِ سِیر و سلوکِ عشق چون من در این طریق، کسی روسیاه نیست عمرم به غفلت و ضررِ معصیت گذشت کارم به غیرِ ناله و اندوه و آه نیست آخر چگونه واردِ ماهِ خدا شوم؟ بیچاره را به خانه‌ی محبوب، راه نیست یا رب مرا به حُرمت شاه نجف ببخش جز بیتِ رحمتِ تو مرا سرپناه نیست پرونده‌ام سیاه، ولی در دلم به جز عشقِ شهیدِ تشنه‌ی در قتلگاه نیست... @golchine_sher
من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد دعای یک لب مستم که مستجاب نشد من آن گُلم که در آتش دمید و پرپر شد به شکل اشک در آمد ولی گلاب نشد نه گل که خوشه‌‌ی انگورِ گور خود شده‌‌ای که روی‌ شاخه دلش خون‌ شد و شراب نشد پیمبری که به شوق رسالتی ابدی درون غار فنا گشت و انتخاب نشد نه من که بال هزاران چو من به‌ خون غلتید ولی بنای قفس در جهان خراب نشد هزار پرتو نور از هزار سو نیزه به شب زدند و جهان غرق آفتاب نشد به‌ خواب رفت جهان آنچنان که تا به ابد صدای هیچ خروسی حریف خواب نشد @golchine_sher
ویرانه تر کردی دل ویرانه ای را آتش زدی با رفتن خود خانه ای را احساس عاقل بودنت گل کرد بانو طاقت نیاوردی منِ دیوانه ای را جز شانه ی مردانه ی ما گفته بودی هرگز نمی خواهد سر تو شانه ای را رفتی و ترک آشنایت کرده ای تا گرما ببخشی خانه ی بیگانه ای را گاهی شبیه عنکبوتی دوست دارم محکم بگیرم در بغل پروانه ای را آخر شبی از درد این دوری عزیزم سر می کشم تا انتها پیمانه ای را @golchine_sher
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد چشم کنعان نگران است خدایا مگذار بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد ترسم این نیست که او با لب خندان برود ترسم این است که او روز مبادا برسد عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است عشق فرمود‌: نباید به مساوا برسد‌! گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر... درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد @golchine_sher
می خواهم از این آینه ها خانه بسازم یک خانه برای تو جداگانه بسازم یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل با دور نمای پَر پروانه بسازم من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟ هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل ، من با نان تن داغ تو صبحانه بسازم شاید به سرم زد ، سر ظهری ، دم عصری در گوشه آن مزرعه میخانه بسازم وقتی که تو گنجشک منی ، من بپرم باز یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم می ترسم از آن روز خرابم کنی و من از خانه آباد تو ویرانه بسازم @golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
به من که زخمیِ عشقم بتاز! حرفی نیست خوشا به روز جزا؛ روز بی حساب شدن... @robaiiyat_takbait
صبح است و ستاره سفره ای گسترده است ماه از ده شب نان سپید آورده است خورشید دوباره بر سر دیوار است انگار کلید خانه را گم کرده است @golchine_sher
مرا بازیچه ی خود ساخت چون موسی که دریا را فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را نسیم وصل وقتی بوی گل می داد حس کردم که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست نباید بی وفایی دید نیرنگ زلیخا را کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را؟ نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است که وحشی می کند چشمانش آهوهای صحرا را چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را @golchine_sher
کاش ما با تو سر صحبتمان گل می کرد به تو بیش از همگان رغبتمان گل می کرد و تو می آمدی و در گذر کوچه ی عمر غنچه غنچه دل پر محنتمان گل می کرد می رسیدی تو به همراه نسیم و باران و کویـر عطشِ غربتمان گل می کرد با تو شب از دل تنهایی ما پر می بست صبح در گوشه ی هر خلوتمان گل می کرد گر تو می آمدی ای چشمه ی آیینه و نور پیچک عشق تو بر قامتمان گل می کرد کاش می شد به رگ غیرتمان بر می خورد یا که ما با تو سر صحبتمان گل می کرد @golchine_sher
دارا و ندار خانه های همه دومتری است «مرگ» حاکم عادلی ست! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برد یا باخت ، از این قصه پر از تردیدم زندگی طعم قماریست که من فهمیدم شانس! تعبیر بدی داد به دستم ای کاش خواب این معرکه را جور دگر می دیدم پشت این سنگر لو رفته خیالم خوش بود اینکه با دشمن فرضی چِقَدر جنگیدم من اگر ساده و افتاده نبودم هرگز قد کوهی به پَر کاه نمی ارزیدم آسیابان که مرا خسته به نوبت می دید پس چرا اینهمه من دور خودم چرخیدم زندگی چشمه ی طغیانگر ما بود اگر مثل یک سنگ به پای تو نمی غلطیدم @golchine_sher
بس که آمیخته شد با غم عشقت جانم بوی گیسوی تو را می‌دهد انگشتانم مردم از عشق میان من و تو باخبرند بی‌دلیل از نظر خلق مکن پنهانم ای گل سرخ که بر گریه‌ی من می‌خندی منم آن ابر که می‌گریم و می‌خندانم نتوانست دل سنگ تو را نرم کند ناله‌ی بی‌اثر و گریه‌ی بی‌پایانم چشم بردار از آن ساعت و بی‌تاب مباش باز هم وقت جدایی‌ست! خودم می دانم @golchine_sher
هرلحظه با تمام توان در کمین ماست ماری به نام نفس که در آستین ماست بیهوده نیست این عرق شرم بی‌امان بار گناه عمر به دوش جبین ماست باید چگونه رد شد از این عرصه‌ی مجاز؟ حالا که شکّ‌و‌شبهه عصای یقین ماست آن را به نرخ سوزش دل حفظ کرده‌ایم این آتشی که در کف دست است، دین ماست اسرار با گذشت زمان فاش می‌شوند وقتی که جز خدا کس دیگر امین ماست دنیا همیشه جمع نقیضین بوده‌است زندان مومن است و بهشت برین ماست وقتی که نامه‌ی عمل ما سیاهه شد دیگر چه بحث دست یسار و یمین ماست با این وجود در گذر از پیچ‌وتاب حشر حبل‌المتین فاطمه حصن حصین ماست @golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر من زنده ام به مهر تو ای مهربان من! کی می رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
دماوندی پُر از دردم که در دفتر نمی گنجم بجز در سینه ات در بستری دیگر نمی گنجم به جانم زخم و سوزی در جگر دارم ز هجرانت کجایی ؟ آتشم ، آهم که در مجمر نمی گنجم پرستویی حزینم از قضا شد خانه ام بر باد کجا برگو گذارم سر ، که در بستر نمی گنجم کویرم ، کز علف جز نام نشنیدم ز کوهستان نگون بختم ، که در دامانِ نیلوفر نمی گنجم من آن انگشتِ شستم کز شهادت گشته ام محروم حلالم کن، که در مجرای انگشتر نمی گنجم مدارا کن، دلم چون دیدگانم جام خونین است مکن خاکم که من در خاک و خاکستر نمی گنجم چنان با خویش درگیرم که دادم می‌رسد تا عرش نگنجیدم در این دنیا و در محشر نمی گنجم پریشانم ، از این بی حرمتی شد شانه ام لرزان من آن گیسوی افشانم که در معجر نمی گنجم @golchine_sher
آدم در این کرانه دلش جای دیگری‌ست این خاک، کربلای معلای دیگری‌ست با هر نسیم، مرده‌دلی زنده می‌شود آری دمش مثال مسیحای دیگری‌ست اینجا همیشه چشم به دنبال معجزه‌ست در هر نگاه شوق تماشای دیگری‌ست خون شهید در همه جا موج می‌زند دریا در این کرانه به معنای دیگری‌ست خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است! این پهنه جایگاه قدم‌های دیگری‌ست بعد از وقوع کرب‌و‌بلا، خون این زمین در پای دین هر آینه امضای دیگری‌ست اینجا چقدر با همه جا فرق می‌کند! اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگری‌ست @golchine_sher
می خواهی شاخ غول را بشکنی؟ زندگی کن! @golchine_sher
دلم تا برایت تنگ می‌شود ؛ نه شعر می‌خوانم نه ترانه گوش می‌دهم نه حرفهایمان را تکرار می‌کنم دلم تا برایت تنگ می‌شود می‌نشینم اسمت را می‌نویسم ، می‌نویسم ، می‌نویسم.... بعد می‌گویم : این همه او پس دلتنگی چرا ؟! دلم تا برایت تنگ می شود میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می‌کنم و باز عاشقت می‌شوم ... @golchine_sher