eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
6.2هزار ویدیو
622 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 به این جملات دقت کنید!👇 چرا به سلام نکردی؟ چرا به احترام نگذاشتی؟ چرا برای هدیه نخریدی؟ چرا برایت مهم نیستم؟ چرا حق را نمی‌دهی؟ چرا برای غذا درست نکردی؟ 💠 در همه جمله‌های بالا کلمه‌ی محوریت دارد. 💠 این فرمول را بدانیم اگر‌ در زندگی به دنبال اثباتِ نباشیم و توقعات منفعت طلبانه‌ی را حذف کنیم اکثر و بگومگوهای زن و شوهری حذف خواهد شد. 💠 هرقدر در حذف موفق شوید در کسب آرامش، شدن و لذت بردن از زندگی پیشروی خواهید کرد. 🆔 @haram110
‌ 🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 💠 علی علیه السلام از و 💠 (۱) فرمودند: تمام دانش ها در لابه لای کتا ب های چهارگانه آسمانی است و همه ی علوم آن در قرآن است وآنچه در قرآن است در سوره ی "حمـد" است و آنچه در سوره ی حمــد است در ((بِسْمِ اللّٰهِ الرّحمٰنِ الرّحیم )) جمع شده است و آنچه در((بِسْمِ اللّٰهِ الرّحمٰنِ الرّحیم)) است در "بــاء" آن است و همه ی اسرار بــاء در "نقطه" آن است و نقطه ی زیر "بــاء" هستم. توضیحـات: میتوان از این روایت سه برداشت نمود. همان برداشت خود حدیث است. میتوان گفت:ممکن است مقصود آیت الله اعظم امیرالمؤمنان از نقطه زیر بـاء این باشد که زمانی حرف "بـاء" معنا پیدا میکند و قابل خواندن می شود که "نقطه" در زیر آن قرار بگیرد و این "نقطه" است که باء را معیّن می کند. پس مقصود "" که حامل اسم الهی است و آن را در عالـم ظاهـر کرده و معیّن نموده اسـت. میتوان گفت:این نقطه است که حرف "بـاء" را از سایر حرف ها ازجمله(تاء،یاء،ثاء)جـدا می کند.بنابراین می توان گفت یگانه است که که دیگری با او در علوم و معجزات و حالات عجیب او شرکت ندارد. 📚منبع: مصابیح الأنوار:۳۹۴/۲ الأنوارالنعمانیّه المشارق:۲۱ قطره ای از دریای فضائل اهل بیت علیهم السّلام(ترجمه کتاب نفیس القطره)تألیف:آیه اللّه علاّمه سید احمد مستنبط.ج۱ قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد ایمان به جز از حب علی پایه ندارد گفتم بروم سایه لطفش بنشینم گفتا که علی نور بود سایه ندارد ➖➖➖➖🔹🔸🔹🔸➖➖➖➖
⚠️ ⚠️ بعضی وقتا جملاتی رو میگیم که ناخواسته از اجرِ خوبیامون کم میکنیم! ‌ مثلا وقتی کسی ازمون صدقه میخواد، میگیم: 🔻ما خودمون جای دیگه کمک میکنیم! ‌ تا بحث قرض دادن میشه، میگیم: 🔺قبلا فلان مبلغ به خیلیا دادم، بهم ندادن! ‌ تا حرف از نماز شب میشه، و فلان مستحب میشه، میگیم: 🔻خوندنش کاری نداره، خودم اکثر شبا میخونم! ‌ یا مثلا میگیم: 🔺فلانی رو به راه راست کشوندم! ‌ و... ‌ کافیه تو این مواقع، یاد حدیث (ع) بیفتیم که فرمودند: ‌ ✅یک كار نيك ، با هفتاد کار_نیک [علنى] برابرى مى كند. ‌ (📘ثواب الأعمال : 213/1) ‌ ⚠️باید بپذیریم که هر کی به یه جایی رسیده، قبلش مَنیّت رو توی خودش کُشته. ✔️امثال محسن_حججی ها، شهید طهرانی مقدم ها و احمدی روشن ها رو کسی تا قبل شهادتشون نمیشناخت! سَرِ زبونا نبودن. ‌ نکنه یه روزی دچار و بشی رفیق❗️ 📣یادت نره ارزش اعمالت به اخلاص و گمنامیتِ ، نکنه باشعار و جارزدن ارزششو بیاری پایین!!📣 مخلص باش😉
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃   ✿↶ ↷✿      ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ در هر تپـش قلبـم حضـور معبـودی ست ڪه بی منت برایم خـدایی می‌کنـد بی منت می‌بخشـد و بی منت عـطا می‌کنـد ای همـه هستـی... ای همـه شکـوه... ای همـه آرامـش.... امـواج متلاطم درونـم را ساحلی نیست جز یـادت و غوغای روح بی پنـاهم را پنـاهی نیست جز حضـورت وجودم را با ذڪر نامـت آذین می‌بندم و جانم را با یـادت متبـرک می‌کنـم و عاشقانه تمنـایت می‌کنـم 🍃🍁 خـدایـا بہ مـن بیامـوز دعـا کنـم عمـل کنـم و شجـاع باشـم بہ مـن بیاموز تا دشواری‌های راه را بپیمایم و سرانجام در نـور بیکران تـو محو شوم آنجا ڪه ناپدید می‌گردد و فقط بر جای می‌مانی در خاموشی بہ سـوی تـو می‌آیـم سکـوت ستـایش مـن است سکـوت نیـایش مـن است سکـوت، آیـه‌های ستایشی است ڪه بـرای تـو می‌خوانـم تـو صـدای سکوت مـرا می‌شنـوی و پاسـخ تـو سکوت است سکوتی پـر معنـا و روشـن گر تـو بـر همـه چیـز آگاهی پس باشـد ڪه مـن نیـز بہ اقیانوس آگاهی روحـت بپیوندم ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️🍃❤️ لطفاً به یکدیگر👇👇 👈❌ ❌👉 ♨️همه عصبانی می شوند، اما وقتی به همسرتان توهین می کنید یعنی اوضاعتان خوب نیست و باید کاری کنید. 👈❌ بهترین پیشگویی کنندۀ است. 😱😭 👈❌ یعنی 👈❌ از !❌👉 ‼️اگر روی همسرتان اسم می گذارید(خپل، خنگ، گیج، ساده لوح، زشت، بچه ننه و..‌.)، ‼️اگر او را مسخره می کنید یا طعنه می زنید، یعنی در حال به او هستید. 🌸شاید گاهی موقع بازی و شوخی، سر به سر همسرتان بگذارید که خوب است؛ ‼️ اما اگر متوجه شدید قصد آزار و اذیت او را دارید و دست روی حساسیت های او می گذارید نشانه ای از تحقیر و توهین است.
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 🌺🌸 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله ) كاسه تر از آش ! ▪️▪️◼️ پيامبر از كوه مروه بالا مى رود و رو به مردم مى كند و مى گويد: «جبرئيل به من دستور داده است تا به شما بگويم كه مقدارى از موى سر خود را كوتاه كنيد و از احرام بيرون بياييد و هر كس كه مانند من همراه خود از ميقات، قربانى آورده است بايد در احرام بماند».۳۱ مردم به سخن پيامبر عمل مى كنند و با كوتاه كردن موى سر خود از احرام بيرون مى آيند. همسفر خوبم! تو كه همراه خود قربانى از ميقات نياورده اى؟ پس بيا از احرام خارج شويم. اين اعمالى كه ما انجام داديم، اعمال عمره است و ما بايد نزديك روز عرفه، يكبار ديگر لباس احرام به تن كنيم و به سوى سرزمين منا برويم و در آنجا گوسفند يا شترى خريدارى نماييم و آن را قربانى كنيم. مبارك باشد! خدا از تو قبول كند! در منطقه اَبطَح، چادرهاى زيادى بر پا مى شود و همه، لباس هاى احرام را از تن بيرون آورده، بدن خود را شسته، لباس هاى معمولى خود را به تن مى كنند.۳۲ امّا پيامبر هنوز لباس احرام به تن دارد، و در خيمه خود استراحت مى كند، اين حكم خداست كه هر كس با خود قربانى آورده است بايد در احرام باقى بماند. در اين ميان صدايى به گوشم مى رسد، يك نفر با مردم سخن مى گويد: «اى مردم! شما خجالت نمى كشيد؟ پيامبر هنوز در لباس احرام است و شما لباس هاى زيبا بر تن كرده ايد؟! ».۳۳ خداى من! اين كيست كه اين گونه سخن مى گويد؟ چرا او هنوز لباس احرام به تن دارد؟ آيا او را مى شناسى؟ او بن خطّاب است. پيامبر از خيمه خود بيرون مى آيد، او را صدا مى زند و مى گويد: چرا هنوز لباس احرام به تن دارى؟ مگر تو همراه خود قربانى آورده اى؟ نه. پس چرا از احرام خارج نشدى؟ مگر من نگفتم هر كس قربانى از ميقات با خود نياورده است، از احرام خارج شود؟ اى رسول خدا! آخر چگونه من از احرام خارج شوم در حالى كه شما هنوز لباس احرام به تن داريد؟ ۳۴ امّا مثل اينكه بن خطّاب تصميم دارد هر شده است حرف را به بنشاند.۳۵ مگر نبايد همه ما تسليم دستور پيامبر باشيم؟ ما مى توانستيم از ميقات با خود قربانى بياوريم و اكنون مانند پيامبر در احرام باقى بمانيم، امّا الآن كه اين كار را نكرده ايم بايد به دستور پيامبر عمل كنيم. 📚منابع: ۳۱.تفسير العيّاشي، أبو النضر محمّدبن مسعود السلمي السمرقندي المعروف بالعيّاشي (ت ۳۲۰ ه)، تحقيق: السيّد هاشم الرسولي المحلاّتي، طهران: المكتبة العلميّة، الطبعة الاُولى، ۱۳۸۰ ه. ۳۲.تفسير القمّي، علي بن إبراهيم القمّي، (ت ۳۲۹ ه)، تحقيق: السيّد طيّب الموسوي الجزائري، قمّ: منشورات مكتبة الهدى، الطبعة الثالثة، ۱۴۰۴ ه. ۳۳.تفسير نور الثقلين، عبد عليّ بن جمعة العروسي الحويزي (ت ۱۱۱۲ ه)، تحقيق: السيّد هاشم الرسولي المحلاّتي، قمّ: مؤسّسة إسماعيليان، الطبعة الرابعة، ۱۴۱۲ ه. ۳۴.التلخيص الحبير، أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (ت ۸۵۲ ه)، تحقيق: محمد الثاني، الرياض: أضواء السلف، ۱۴۲۸ ه. ۳۵.التمهيد لما في الموطّأ من المعاني والأسانيد، يوسف بن عبد اللّه القرطبي (ابن عبد البرّ) (ت ۴۶۳ ه)، تحقيق: مصطفى العلوي ومحمّد عبد الكبير البكري، جدّة: مكتبة السوادي، ۱۳۸۷ ه.
❤️آقا امام زمان(عج):❤️ 💎پروردگارا، ما از ما هستند، از زیادی گِلِ ما خلق شده‌اند و به آب ولایت ما عجین گشته‌‌اند، خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما. 💎پروردگارا، آنها را روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و حسناتشان کم است از اعمال بردار و به حسنات آنها . 📚:بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۰۲ میشود عاشقش نشد؟ 🆔️ @haram110
انساني به دليل اینکه: ❌نادان، ناتوان، نيازمند و اشتباهكار است و فكرهاي بد مي كند در سه سالگي به اين نتيجه مي رسد كه من بدم! و فقط تنها كاري كه پدر و مادر مي توانند انجام بدهند اين است كه ميزان اين احساس بد بودن او را كم كنند. يعني آنقدر با او به درستي برخورد كنند كه بچه در سه سالگي بگوید: من كمي بدم! و بعد بين سه تا هيجده سالگي، اگر پدر و مادر روزي پنجاه بار به موقع، بجا، درست و به اندازه، اين پيام را به فرزندشان بدهند كه: تو خوبي، اين اميد هست كه بچه در هجده سالگي به اين نتيجه برسد كه من خوبم! ‼️به همين جهت هست كه هفتاد درصد مردم دنيا، ته وجودشان نوشته شده:❌ بدم
انساني به دليل اینکه: ❌نادان، ناتوان، نيازمند و اشتباهكار است و فكرهاي بد مي كند در سه سالگي به اين نتيجه مي رسد كه من بدم! و فقط تنها كاري كه پدر و مادر مي توانند انجام بدهند اين است كه ميزان اين احساس بد بودن او را كم كنند. يعني آنقدر با او به درستي برخورد كنند كه بچه در سه سالگي بگوید: من كمي بدم! و بعد بين سه تا هيجده سالگي، اگر پدر و مادر روزي پنجاه بار به موقع، بجا، درست و به اندازه، اين پيام را به فرزندشان بدهند كه: تو خوبي، اين اميد هست كه بچه در هجده سالگي به اين نتيجه برسد كه من خوبم! ‼️به همين جهت هست كه هفتاد درصد مردم دنيا، ته وجودشان نوشته شده:❌ بدم
هدایت شده از حرم
⚠️ ⚠️ بعضی وقتا جملاتی رو میگیم که ناخواسته از اجرِ خوبیامون کم میکنیم! ‌ مثلا وقتی کسی ازمون صدقه میخواد، میگیم: 🔻ما خودمون جای دیگه کمک میکنیم! ‌ تا بحث قرض دادن میشه، میگیم: 🔺قبلا فلان مبلغ به خیلیا دادم، بهم ندادن! ‌ تا حرف از نماز شب میشه، و فلان مستحب میشه، میگیم: 🔻خوندنش کاری نداره، خودم اکثر شبا میخونم! ‌ یا مثلا میگیم: 🔺فلانی رو به راه راست کشوندم! ‌ و... ‌ کافیه تو این مواقع، یاد حدیث (ع) بیفتیم که فرمودند: ‌ ✅یک كار نيك ، با هفتاد کار_نیک [علنى] برابرى مى كند. ‌ (📘ثواب الأعمال : 213/1) ‌ ⚠️باید بپذیریم که هر کی به یه جایی رسیده، قبلش مَنیّت رو توی خودش کُشته. ✔️امثال محسن_حججی ها، شهید طهرانی مقدم ها و احمدی روشن ها رو کسی تا قبل شهادتشون نمیشناخت! سَرِ زبونا نبودن. ‌ نکنه یه روزی دچار و بشی رفیق❗️ 📣یادت نره ارزش اعمالت به اخلاص و گمنامیتِ ، نکنه باشعار و جارزدن ارزششو بیاری پایین!!📣 مخلص باش😉
✍ نداشته‌ها گهگاهی برای نداشته‌هامون باید خدا رو کنیم، چون؛↶ 👨‍🎓 که به خاطرش مغرور بشیم بدرد نمیخوره❗️ 💰 که به خاطرش نتونیم فقرا رو درک کنیم بدرد نمیخوره❗️ 🙆‍♀ که به خاطرش مغرور بشیم بدرد نمیخوره❗️ 👑 پدری که به خاطرش بتونیم دست به بیت‌المال دراز کنیم بدرد نمیخوره❗️ 👇👇👇 🕋 رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الّتی أَنْعَمْتَ عَلَی وَعَلی والِدَی وَأَنْ اَعْمَلَ صالِحاً تَرْضیهُ وَأَدْخِلْنی بِرَحْمَتِک فی عِبادِک الصّالِحینَ(نمل/۱۹) ⚡️بارالها، به من الهام کن نعمتهایی را که به و به و داده‌ای سپاس و شکر بگذارم، کارهای نیک که مورد پسند تو باشد انجام دهم و از سر لطف و رحمت خود، مرا در زمره بندگان نیکوکارت قرارده. 🔚 برای همون چیزی که الان هستیم و داریم خدا رو شکر 🤲😌 ✅خیلی‌ها وقتی به ، ، و.. میرسند طغیان میکنند❗️ خدایا؛ ☜ به خاطر بی‌پست و مقاممان تو را شکر 🤲😌 ☜ به خاطر تمام نداشته‌هایمان تو را شکر🤲😌
هدایت شده از حرم
⚠️ ⚠️ بعضی وقتا جملاتی رو میگیم که ناخواسته از اجرِ خوبیامون کم میکنیم! ‌ مثلا وقتی کسی ازمون صدقه میخواد، میگیم: 🔻ما خودمون جای دیگه کمک میکنیم! ‌ تا بحث قرض دادن میشه، میگیم: 🔺قبلا فلان مبلغ به خیلیا دادم، بهم ندادن! ‌ تا حرف از نماز شب میشه، و فلان مستحب میشه، میگیم: 🔻خوندنش کاری نداره، خودم اکثر شبا میخونم! ‌ یا مثلا میگیم: 🔺فلانی رو به راه راست کشوندم! ‌ و... ‌ کافیه تو این مواقع، یاد حدیث (ع) بیفتیم که فرمودند: ‌ ✅یک كار نيك ، با هفتاد کار_نیک [علنى] برابرى مى كند. ‌ (📘ثواب الأعمال : 213/1) ‌ ⚠️باید بپذیریم که هر کی به یه جایی رسیده، قبلش مَنیّت رو توی خودش کُشته. ✔️امثال محسن_حججی ها، شهید طهرانی مقدم ها و احمدی روشن ها رو کسی تا قبل شهادتشون نمیشناخت! سَرِ زبونا نبودن. ‌ نکنه یه روزی دچار و بشی رفیق❗️ 📣یادت نره ارزش اعمالت به اخلاص و گمنامیتِ ، نکنه باشعار و جارزدن ارزششو بیاری پایین!!📣 مخلص باش😉
✍ نداشته‌ها گهگاهی برای نداشته‌هامون باید خدا رو کنیم، چون؛↶ 👨‍🎓 که به خاطرش مغرور بشیم بدرد نمیخوره❗️ 💰 که به خاطرش نتونیم فقرا رو درک کنیم بدرد نمیخوره❗️ 🙆‍♀ که به خاطرش مغرور بشیم بدرد نمیخوره❗️ 👑 پدری که به خاطرش بتونیم دست به بیت‌المال دراز کنیم بدرد نمیخوره❗️ 👇👇👇 🕋 رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الّتی أَنْعَمْتَ عَلَی وَعَلی والِدَی وَأَنْ اَعْمَلَ صالِحاً تَرْضیهُ وَأَدْخِلْنی بِرَحْمَتِک فی عِبادِک الصّالِحینَ(نمل/۱۹) ⚡️بارالها، به من الهام کن نعمتهایی را که به و به و داده‌ای سپاس و شکر بگذارم، کارهای نیک که مورد پسند تو باشد انجام دهم و از سر لطف و رحمت خود، مرا در زمره بندگان نیکوکارت قرارده. 🔚 برای همون چیزی که الان هستیم و داریم خدا رو شکر 🤲😌 ✅خیلی‌ها وقتی به ، ، و.. میرسند طغیان میکنند❗️ خدایا؛ ☜ به خاطر بی‌پست و مقاممان تو را شکر 🤲😌 ☜ به خاطر تمام نداشته‌هایمان تو را شکر🤲😌
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 -من نمیخوام اذیتت کنم،نمیخوام ناراحت باشی وگرنه جز تو هیچکس نیست که دلم بخواد تو اون مواقع کنارم باشه. -من میخوام تو سختی ها کنارت باشم.اینکه ازم پنهان میکنی اذیتم میکنه. مدت طولانی ساکت بود و فکر میکرد.بعد لبخند زد و گفت: _باشه،خودت خواستی ها. چهار ماه گذشت... دخترهام پنج ماهشون بود.مدتی بود که وحید سه روز کامل خونه نمیومد،دو روز میومد،بعد دوباره سه روز نبود. دو روزی هم که میومد بعد ساعت کاری میومد.من هیچ وقت از کارش و حتی مأموریت هاش .چون میدونستم توضیح بده و از اینکه نتونه به سؤالهای من جواب بده اذیت میشه.ولی متوجه میشدم که مثلا الان شرایط کارش خیلی سخت تر شده.اینجور مواقع بسته به حال وحید یا میذاشتم تا مسائلشو حل کنه یا بیشتر بهش میکردم تا کمتر بهش فکر کنه.تشخیص اینکه کدوم حالت رو لازم داره هم سخت نبود،از نگاهش معلوم بود. وقتی که نبود چند بار خانمی با من تماس گرفت و میگفت وحید پیش منه و من همسرش هستم.از زندگی ما برو بیرون... اوایل فقط بهش میگفتم به همسرم دارم و حرفهاتو باور نمیکنم...زود قطع میکردم.من به وحید اعتماد داشتم. اما بعد از چند بار تماس گرفتن به حرفهاش گوش میدادم ببینم حرف حسابش چیه و دقیقا چی میخواد.ولی بازهم باور نمیکردم.چند روز بعد عکس فرستاد. عکسهایی که وحید کنار یه خانم چادری بود. حجاب خانمه مثل من نبود،ولی بد هم نبود، محجبه محسوب میشد.تو عکس خیلی به هم نزدیک بودن. وحید هیچ وقت به یه خانم نامحرم اونقدر نزدیک نمیشد. ولی عکس بود و . اونقدر برام بی ارزش و بی اهمیت بود که حتی نبردم به یه متخصص نشان بدم بفهمم واقعی هست یا ساختگی. بازهم اون خانم تماس گرفت.گفت: _حالا که دیدی باور کردی؟ گفتم: _من چیزی ندیدم. تعجب کرد و گفت: _اون عکسها برات نیومده؟!!! -یه عکسهایی اومد.ولی آدم عاقل با عکس زندگیشو بهم نمیریزه. به وحید هم چیزی از تماس ها و عکسها نمیگفتم. دو روز بعد یه فیلم فرستادن.... تو فیلم تصویر و صدای وحید خیلی واضح بود.اون خانم هم خیلی واضح بود.همون خانم محجبه بود ولی تو فیلم حجابش خیلی کمتر بود.اون خانم به وحید ابراز علاقه میکرد،وحید هم لبخند میزد.... حالم خیلی بد شد. خیلی گریه کردم.نماز خوندم.بعد از نماز سر سجاده فکر کردم.بهتره زود نکنم.. ولی آخه مگه جایی برای قضاوت دیگه ای هم مونده؟دیگه چه فکری میشه کرد آخه؟ باز به خودم تشر زدم،الان ذهن تو درگیر یه چیزه و ناراحتیت اجازه نمیده به چیز دیگه ای فکر کنی. گیج بودم.دوباره خوندم.ولی آروم نشدم. دوباره خوندم ولی بازهم آروم نشدم.نماز حضرت فاطمه(س) خوندم.به حضرت شدم،گفتم کمکم کنید.بعد نماز تمام افکار منفی رو ریختم دور ولی چیز دیگه ای هم به ذهنم نمیرسید.... صدای بچه ها بلند شد.رفتم سراغشون ولی فکرم همش پیش وحید بود. با وحید تماس گرفتم که صداش آرومم کنه.گفت: _جایی هستم،نمیتونم صحبت کنم. بعد زود قطع کرد.اما صدای خانمی از اون طرف میومد،گفتم بیاد خب که چی مثلا. فردای اون روز دوباره اون خانم تماس گرفت. گفت: _حالا باور کردی؟وحید دیگه تو رو نمیخواد. دیروز هم که باهاش تماس گرفتی و گفت نمیتونه باهات صحبت کنه با من بوده. خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم. گفتم: _اسمت چیه؟ خندید و گفت: _از وحید بپرس. با خونسردی گفتم: _باشه.پس دیگه مزاحم نشو تا از آقا وحید بپرسم. تعجب کرد. خیلی جا خورد.منم از خونسردی خودم خوشم اومد و قطع کردم. گفتم بدترین حالت اینه که واقعیت داشته باشه، دیگه بدتر از این که نیست.حتی اگه واقعیت هم داشته باشه نمیخوام کسی که از نظر بهم میریزه باشم. سعی کردم به خاطرات خوبم با وحید فکر کنم. همه ی زندگی من با وحید خوب بود. یاد پنج سال انتظارش برای پیدا کردن من افتادم. یک سالی که برای ازدواج با من صبر کرده بود. نه..وحید آدمی نیست که همچین کاری کنه... من همسر بدی براش نبودم.وحید هم آدمی نیست که محبت های منو نادیده بگیره..ولی اون فیلم.... دو روز گذشت و فکر من مشغول بود.... ادامه دارد...
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۲ این را به اقاجون هم گفته بودم... وقتی داشت از با میگفت اقاجون سکوت کرد.. سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید، توی چشم هایم نگاه کرد وگفت: _بچه ها بزرگ میشوند ولی ما بزرگتر ها باور نمیکنیم بعد رو ب مامان کرد و گفت: _شهلا انقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگیش تصمیم بگیرد از این ب بعد  کسی ب شهلا کاری نداشته باشد ایوب گفت: _من دستم قطع شده و برای اینکه ب دستم تسلط داشته باشم گاهی دست بند اهنی میبندم... عضله بازویم از بین رفته و تا حالا چند بار کرده اند و از جاهای دیگر بدنم ب ان گوشت پیوند زده اند ظاهرش هیچ کدام انها را ک میگفت نشان نمیداد... نفس عمیقی کشیدم و گفتم : _برادر بلندی اگر قسمت باشد ک شما بشوید.. چشم های میشوند چشم های ‌‌ کمی مکث کرد و ادامه داد: _ من را گرفته است گاهی عصبی میشوم،وقت هایی ک عصبانی هستم باید کنید تا ارام شوم من_اگر منظورتان عصبانیت است ک خب عصبی ام _عصبی بشوم شاید یکی دوتا وسیله بشکنم اینها را میگفت ک بترساندم. حتما او هم شایعات را شنیده بود ک بعضی از دخترها برای گرفتن با جانباز ازدواج میکنند...و بعد توی فرودگاه خارج از کشور ولشان میکنند و میرودند . گفتم: _اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان به من نگویید باید از شما باخبر میشدم که شدم. گفت: _خب حاج خانم نگفتید تان چیست؟؟ چند لحظه فکر کردم و گفتم: _ سریع گفت: _مشکلی نیست. از صدایش معلوم بود ذوق کرده است. گفتم: _ولی یک شرط و شروطی دارد! ارام پرسید: _چه شرطی؟؟ من: _نمیگویم یک جلد !👉 میگویم 👈"ب" بسم الله قرآن تا اخر زندگیمان بین من و شما باشد. اگر اذیتم کنید ،به همان " #ب " بسم الله میکنم.اما اگر توی زندگی با من خوب باشید، را به همان "ب" بسم الله میکنم. ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم. سرش پایین بودو فکر میکرد... صورتش سرخ شده بود... ترسانده بودمش. گفتم: _انگار قبول نکردید. _ نه قبول میکنم ،فقط یک مساله می ماند! چند لحظه مکث کرد. _شهلا؟ موهای تنم سیخ شد...از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود. ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد. نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را به اسم کوچکم صدا میزد.. ادامه دارد... ✿❀