eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
6.8هزار دنبال‌کننده
854 عکس
346 ویدیو
13 فایل
✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی و...] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده #غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸عصبانیت شهید؛ بخاطر ثبت‌نامِ خانه... |با سه تا بچه مستاجر بودیم. یادمه سپاه اعلام کرده بود: کسانی که خونه ندارند، بیایند ثبت‌نام کنند تا توی نوبت قرار بگیرند... من از طریق دوستش خبردار شدم، اما هر چه به حسن آقا اصرار کردم که برو ثبت‌نام کن، ما سه تا بچه داریم و مستأجری برامون سخته، زیر بار نرفت. می‌گفت: کسانی هستند که ۴ یا ۵ بچه دارند، اونا از من واجب‌ترند... گذشت و یه مرتبه که حسن‌‌آقا رفته بود جبهه؛ مجدداً یکی از دوستاش باهام صحبت کرد و گفت: شما توی اولویت هستید... من هم ماشین‌مون رو فروختم و پولش رو برای ثبت‌نام خونه واریز کردم... وقتی حسن آقا از جبهه برگشت و قضیه رو براش تعریف کردم، خیلی عصبانی شد، می‌گفت: از من واجب‌تر هستند، خونه می‌خواهید چکار؟ یه مدت بعد از این قضیه هم توی شلمچه به شهادت رسید 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حسن انفرادی 📚منبع: ایثارنامه ۶۹؛ خاطرات شهید انفرادی؛ صفحه ۵۳ به نقل از همسرشهید 🔸۲۲دی؛ سالگرد شهادت سردار شهید حسن انفرادی گرامی‌باد _______________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
💢مطلبی که از قبل؛ پیرامون شهید محمودرضا بیضایی در کانال وجود دارد: 🔹 نگاه جالب شهید بیضایی که هر انقلابی باید داشته باشه ☝️با کلیک روی گزینه‌‌ی فوق؛ به مطلب مورد نظر منتقل خواهید شد ‌‌‌ ●واژه‌یاب:
۱۲۴ 🔸وقتی در رفتار این مدلی شدی؛ بسیجی هستی... |اونقد مهربون بود و جاذبه داشت؛ که مخالفینِ تفکراتش هم دوستش داشتند. توی اغتشاشات وقتی شادگان شلوغ شد، چند تا از نیروهای امنیتی می‌خواستن با اغتشاشگرها حرف بزنن و آرومشون کنن. اما تا بهشون نزدیک شدند، اغتشاشگرها گفتند: جلو نیاین؛ اگه قراره کسی باهامون حرف بزنه، فقط عبدالحسین مجدمی باید باشه... وقتی هم شهید شد؛ توی مراسمش، یه نوجوون غریبه رو دیدیم که خیلی بی‌تـابی می‌کرد؛ علت رو ازش پرسیدیم؛ گفت: من لات و لاابالی بودم. چهار ماهی میشد که شهید مجدمی منو عوض کرد و نمازخوان شدم. 👤خاطره‌ای از زندگی پاسدار‌ شهید عبدالحسین مجدمی 📚منبع: مصاحبه‌ی مشرق نیوز با همسر و فرزند شهید 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ______________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔅 ۴۶ 🌺 شهید محمدامین اژدری: |ما باید از بی‌تفاوتی‌ها، "به‌من‌چه"ها، از صحنه کنار رفتن‌ها، و مصلحت اندیشی‌های بی مورد بترسیم؛ هر چند عده‌ای خوششان نیاید... 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۴۶) با کیفیت اصلی 🔸۵ بهمن؛ سالروز شهادت محمدامین اژدری گرامی‌باد _______________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
💢مطالبی که از قبل؛ پیرامون روحانی شهید عبدالله میثمی در کانال وجود دارد: 🔹 روشِ زیبای شهید عبدالله میثمی در امر به معروف 🔸 پیشگویی عجیب شهید میثمی پیرامون شهادت شهید یدالله کلهر ☝️با کلیک روی گزینه‌‌ی فوق؛ به مطلب مورد نظر منتقل خواهید شد ‌‌‌ ●واژه‌یاب:
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید رضا خضرایی‌راد 🌼 |با اون هیکل تنومند، قلب رقیق و دلسوزی داشت. برا تعدادی از مفسدین فی‌الارض قرار بود حکم اعدام صادر بشه. رضا داشت گریه می‌کرد و می‌گفت: اینا هم خودشون رو نابود کردند، هم جامعه رو... 🌼 |سال ۶۵ رفت سفر حج، و سه ماه هم جبهه نیومد. توی این مدت حقوقش رو نگرفت و گفت: من این مدت خدمتی نکردم که بخوام حقوق بگیرم. واریز کنید به صندوق تعاون. 🌼 |توی سفری با آقا رضا همراه بودم. برا تجدیدوضو کنار رستورانی توقف کردیم. فضای رستوران خیلی کثیف بود، به رضا گفتم: بیا برگردیم. گفت: بر‌می‌گردیم، اما باید به صاحبش تذکر بدم... اومدم جلوش رو بگیرم که دیدم رفت سمت اتاق مدیریت. بعد از چند دقیقه مدیر رستوران در حالیکه با احترام رضا رو مشایعت می‌کرد، ضمن تشکر، قول داد محیط رو نظافت کنه. معلوم بود رضا خوب و با احترام بهش تذکر داده... 🌼 |هنگام تولد فرزند اولش توی جبهه بود؛ و فرزند دومش هم ۲۷ روز بعد از شهادتش به دنیا اومد. 🌼 |مجروح شده بود و بردنش بیمارستان. اقوام و دوستان زیادی رفتند عیادتش. می‌گفت: من خوبم و کاری هم نکردم. برید عیادت بسیجی‌های مجروحی که توی این بیمارستانن. اونا اینجا غریبن و بیشتر نیاز به توجه دارن. 🌼 |ترکش خورد به پهلوش، سه بار یا زهرا (س) گفت و قبل از رسیدن به بیمارستان شهید شد 📚 منبع: مجموعه ایثارنامه؛ جلد ۴۴ _________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۱۳۴ 🔸وسط مهمونی پاشد و رفت... |یه شب توی مهمونی فامیلی همگی دور هم جمع بودیم. وسطِ شب نشینی و صحبت، یهو دیدم سعید بلند شد و رفت. کنار دربِ پذیرایی که رسید، گفت: ما امشب پلو خوردیم، گوشتش رو نخواستیم. من متوجه منظورش نشدم. تا اینکه فـردای اون روز یکی از بستگان گفت: منظور سعید از گوشت؛ غیبتی بود که توی صحبت‌مون داشت رخ می‌داد. چون خدا توی سوره حجرات آیه ۱۲ غیبت رو تشبیه کرده به خوردنِ گوشتِ برادرِ مُرده... 👤خاطره‌ای از زندگی شهید سعید حسنی‌تنها 📚منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران زنجان به‌نقل از مادرشهید 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی _______________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸عیسی از بچگی، بزرگمرد بود... با خواندن این دو خاطره‌، به بزرگی شهید پی ببرید 🌼 |دوران دبستان بخاطر ادب، نجابت، هوش و ذكاوت سرشارش، همیشه مورد علاقه و توجه ویژه‌ی آموزگارانش بود. يه روز كه از مدرسه برگشت، چهره كودكانه‌اش رو ناراحت و غمگين ديدم. پرسيدم: چی شده عیسی؟ سرش رو انداخت پایین و گفت: معلمی دارم كه منو خيلی دوست داره و هميشه جلوی هم‌كلاسیام ازم تعريف می‌کنه... گفتم: خب اين كه چيز بدی نيست... با همون شرم كودكانه‌اش رو کرد به من و گفت: آخه اونا هم دوست و همكلاسیم هستند و وقتی معلم از من جلوی اونا تعریف می‌كنه، حتما ناراحت میشن. دوست ندارم بخاطر من كسی ناراحت بشه... اینو گفت و بدون اينكه منتظر جواب من بمونه، از خونه زد بیرون، تا گريه‌اش رو نبينم. 🌼 |بخاطر خدمتِ همسرم مجبور شدیم از روستا به تهران نقل مکان کنیم. چون به عيسی دلبستگی عجیبی داشتم، او هم با اصرار ما به تهران اومد. هم شد همدمِ خواهرش توی غربت، و هم توی کارهای خونه بهم کمکم می‌کرد. یه روز كه توی آشپزخونه استكان‌ها رو می‌شُست، سينی از دستش افتاد و همه‌‌ی استکان‌ها شكست. من هم ناراحت شدم و باهاش تندی کردم؛ اما عیسی هیچی نگفت... فردای اون رو با كمال تعجب ديدم كه مثل همون استكانهای شكسته شده، توی جاظرفی آشپزخونه قرار داره... بعد فهمیدم عیسی نتونسته ناراحتی منو تحمل کنه؛ قلکش رو شکسته، و با پولش به تعداد استكان‌هایی که شكسته شده، برام استكان خريده... 📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از خواهر شهید @khakriz1_ir
🔅 ۵۱ 🌺 شهید حجت‌الله رحیمی: |جنگِ نرم مثلِ خمپاره 60 می‌مونه،نه صدا داره نه سوت... فقط وقتی متوجه میشی که دیگه رفیقت؛ نه مسجد میاد، نه هیأت! 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۵۱) با کیفیت اصلی _______________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸 پاسخ‌های جالب امام خمینی، به سوالات شهید افتخاریان |حبیب‌الله بارها افتخار رسیدن خدمت امام در بیتِ شریف ایشون رو پیدا کرده بود. حتی شخصاً مسیول آوردن خانواده‌ی امام خمینی از ترکیه به ایران شد. توی یکی از این دیدارهای خصوصی، وقتی با امام و سید احمدآقا تنها بودند، دو سوال حیاتی از امام پرسید. دو سوال مهمی که سرنوشتش را رقم زده، و مسیر آینده‌ رو برایش روشن ساخت. سوال اولی که از امام پرسید، این بود که: آیا دانشجویان خارج از کشور باید درس خودشون رو ادامه بدهند، یا به ایران برگردند؟ امام فرمود: فرزندم! در ایران زلزله شده، آیا شما می‌توانید بی‌تفاوت بمانید، یا به کمک آسیب دیدگان می‌شتابید و آنها را از زیر آوار خارج می‌کنید؟ شهید سوال دوم خودش رو از این شکلی مطرح کرد: می‌خواهید پاسدار شما باشم؟ امام به چشمان حبیب‌الله نگاه کردند و فرمودند: پاسدار اسلام باش... شهید افتخاریان بعد از این مکالمه‌ی خصوصی با امام، با تمام وجود به فرمان ایشان لبیک گفته و تا آخر عمر پاسدار حریم مردم باقی ماند و در این راه به شهادت رسید. 📚 منبع: خبرگزاری دفاع‌مقدس؛ وابسته به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
5.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 |رفتاری که شهید باکری را به شدت عصبانی کرد... کاش این کلیپ رو مسئولین کشور ببینند ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۱۴۱ 🔸اینجوری هم‌محله‌ای‌‌های خودت رو دوست داشته باش... |آب‌انبار روستاشون ۳۰ الی ۴۰ پله می‌خورد و می‌رفت پایین. آب آوردن برای مردم روستا خصوصاً اونایی که سن و سال بالایی داشتند، کار سختی بود. اسماعیل عصـرها می‌رفت پای آب‌انبار می‌ایستاد. هر کس آب می‌خواست، ظرفش رو می‌گرفت، به سرعت ۴۰ پله رو می‌رفت پایین، ظرفشـون رو آب می‌کرد و می‌آورد بالا بهشون می‌داد... 👤خاطره‌ای از زندگی نوجوانی شهید اسماعیل صادقی 📚منبع: ستارگان‌ حرم‌ کریمه۲ "کتاب‌ شهید صادقی" ؛ صفحه ۱۱ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی _______________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب: