eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
196 ویدیو
38 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
. (مامان ۱۰ساله، ۷ساله ، و ۱.۵ساله) یواش یواش روز‌ها می‌گذشت و شرایط سخت و سخت‌تر می‌شد. اونایی که مادر دوقلو هستن قطعا درک می‌کنن بارداری دوقلو خیلی متفاوته با بارداری تک‌قل. اونم من که بارداری‌های عادی نداشتم و انواع و اقسام شرایط سخت رو طی می‌کردم.🤦🏻‍♀️ به خاطر شرايط قرنطینه، روزها و حتی هفته‌ها خونه‌نشین بودیم و اصلاً بیرون نمی‌رفتیم. فقط از این دکتر به اون دکتر. تو خونه به بچه‌ها اونقدر آزادی داده بودم که خیلی خلأ بیرون رفتن رو حس نکنن. از انواع اسباب‌بازی‌هایی که بالای کمد بودن و اومدن پایین، گرفته تا بازی با کفی و پشتی مبل و حتی سیزده به در و چادر زدن کنار گل هامون.😅 و هر روز بیشتر از روز قبل خدا رو شکر می‌کردم که حداقل همدیگه رو دارن👌🏻 هم‌بازی‌هایی که البته گاهی هم دعوا می‌کنن و بحث و جدل دارن. من هم کم‌کم دیگه نشستن و بلند شدنمم سخت و سخت‌تر می‌شد. وقتی استراحت مطلق شدم تقریباً همهٔ کارها رو به همسرم سپردم. کلیات رو می‌گفتم یا می‌آوردن کنار تخت انجام می‌دادم. از روی تخت، درست کردن غذا رو مدیریت می‌کردم؛ کم کن، آب بریز، سیب‌زمینی بریز و... بچه‌ها هم‌کم‌کم آب دیده شدن و به پدرشون کمک می‌کردن.😁 اواخر بارداریم بازهم داغ‌دار شدم و دایی محسنم رو در اثر کرونا از دست دادم.😭 دایی محسن پنجمین برادر مامانم بود که از دست می‌داد. اونم با این شرایط که حتی از تسلی و همدلی دوست و آشنا هم محروم بودیم. می‌گن خاک سرده و داغ مصیبت رو سرد می‌کنه، ولی بعضی بغض‌ها تا ابد تو دل آدم تازه هستن و بعضی داغ‌ها تا ابد آتشین. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان ۱۰ساله، ۷ساله ، و ۱.۵ساله) روزها گذشت و دیگه سعی می‌کردم زیاد مامانم رو اذیت نکنم و کمتر از مشکلاتم می‌گفتم و سر خودمو یه جوری گرم می‌‌کردم. برای بچه‌ها نشسته عروسک می‌بافتم، روی کلاه و دستکس و پاپوش بیمارستان دوقلوها گلدوزی می‌کردم. و کلا هر کاری که باعث می‌شد روزها زودتر بگذره... همهٔ لوازمی که نیاز داشتم‌ رو اینترنتی می‌خریدم. لباس‌های بچه‌ها و حتی کادو‌هایی که قرار بود با تولد دوقلوها به علیرضا و زهرا هدیه بدیم.😊 از دیدن لباس‌های رنگ و وارنگ جفت جفت تو کمد دلم غنج می‌رفت.😅 مشکلات بارداری روزبه‌روز بیشتر خودشونو نشون می‌دادن و نفس کشیدن رو هم‌ برام سخت‌تر می‌کردن. ولی قشنگ‌ترین حس دنیا رو داشتم. این احساس رو برای همهٔ مادرای چشم انتظار آرزومندم. 🤲🏻 دی ماه با تشخیص‌های مختلفی، مجبور شدم بستری بشم اما باز با دارو و کنترل فشار خون و انواع آزمایش‌ها و سونوهای داپلر و... مرخص شدم. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، یک طرف صورتم کامل فلج شده بود. نه می‌تونستم پلکم رو ببندم نه حتی لبم رو جمع کنم، درست نمی‌تونستم حرف بزنم و حتی نمی‌تونستم آب دهنم رو قورت بدم. با یه جستجوی ساده فهمیدم دچار بلز پالسی یا فلج بلز شدم. با یکی دو تا از دوستان پزشک مشورت کردیم، علیرضا و زهرا رو به مادرم سپردیم و محض احتیاط رفتیم بیمارستان و بعد به همدان اعزام شدیم. با اطلاعات و دقت‌نظرهایی که خودم داشتم سعی کردم ارامشم رو حفظ کنم. با دکترم‌ تماس گرفتم که ایران نبود و فقط از راه دور چند تا توصیه بهم کرد. با چند تا دکتر آشنای دیگه تماس گرفتیم. اما اون وقت شب تو شهر غریب از دست کسی کاری برنمی‌اومد و من بار دیگه از پدرم کمک خواستم.😢 دستم از همه جا کوتاه شده بود که یک آن تشنج کردم. می‌گفتن اگر عملت نکنیم ممکنه مادر و جنین‌ها هر سه رو از دست بدیم. همسرم با تمام نگرانی‌ای که داشتن رضایت دادن به عمل. خودم برگه رو با توضیح شرایط امضا کردم که اگر برنگشتم‌ تو پرونده بمونه که منو با چه شرایطی به اتاق عمل بردن.😔 نهایتاً به لطف خدا دوقلوها توی ۳۴ هفته (با توقف رشد تو ۳۲ هفته) به دنیا اومدن. هوا که روشن شد دوتا فرشتهٔ خیلی خیلی کوچولو تو دوتا تخت شیشه‌ای کنارم بودن که من حتی توان بغل کردنشون رو نداشتم. بعد از چند روز مرخص شدم و در مسیر برگشت، از همسرم خواستم از کنار گلزار شهدا رد بشیم. نمی‌تونستم از ماشین پیاده بشم. از دور بچه‌هامو نشون بابام دادم و ازش خواستم مثل همیشه هوامونو داشته باشه.😭
. (مامان ۱۰ساله، ۷ساله ، و ۱.۵ساله) از اونجا که نزدیک عید هر روز مدرسه می‌رفتم و بچه‌ها کوچیک بودن و درگیری زیادی داشتم، خیلی نتونستم اونجور که دلم می‌خواست خونه‌تکونی کنم. چند روز تعطیلی، برای تمیز کردن خونه خیلی تلاش کردم. دوتا بچه‌های بزرگترم رو فرستادم خونهٔ مامانم... دوقلوهام نوبتی خوابیدن و تونستم تک‌تک با همراهی‌شون😁 کلی کار کنم. از در و پنجره و شیشه‌ها گرفته تااااا ملافه تشک و بالشت‌ها و کمد لباس‌ها و اسباب‌بازی‌ها و سرویس‌ها و کابینت‌ها و... غروب که بچه‌ها برگشتن همهٔ کارا تموم شده بود. شب از خستگی زود خوابم برد و صبح که بیدار شدم دیدم خونه کن‌فیکونه و همین باعث شد که انگیزهٔ هیچ کار دیگه‌ای رو نداشته باشم.😔 یه بغضی تو گلوم بود و به زور یه ناهار گذاشتم و به کوچولوها رسیدگی کردم. رفتم که ظرف‌ها رو بشورم. نمی‌تونستم جلوی اشکامو بگیرم... از اون موقع‌هایی که اصلاً نمی‌دونی برای چی داری گریه می‌کنی... ولی فقط دلت می‌خواد گریه کنی. صورتمو آب زدم که بچه‌ها متوجه نشن به هر دلیل کوچیکی گریه کردم. حتی برای فوت همسر و فرزند کوچک آقای مجری تلویزیون و دخترش که بی‌مادر شده گریه کردم... بعد از ظهر مادرم زنگ زد و‌ گفت خواب باباتو دیدم. خیلی سرحال اومده بود خونهٔ شما (من) داشتیم دوقلوها رو می‌خوابوندیم. یکی بغل من یکی بغل تو. بابات هم نشسته بود و ما رو نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد. بهش گفتم اینا دوقلو هستن دخترای حمیده دیدیشون؟ گفت آره چند بار اومدم سر زدم بهشون از وقتی به دنیا اومدن... مادرم می‌گفت پیش خودم فکر کردم علی که اصلاً حمیده رو ندیده حتی خبر از بارداری منم نداشته چه‌جوری الان اومده بهش سر زده و بچه‌هاشم دیده... مادر بهش گفته بود حمیده خیلی دست تنهاست، خیلی کار داره دیدی ۴ تا بچه داره؟ خیلی خسته می‌شه همه‌ش داره کار می‌کنه... می‌گفت انگار به جای تو داشتم غر می‌زدم. بابات هم نشسته بود و نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد و گوش می‌داد. بعد می‌خواستم برم‌ خونهٔ خودمون گفتم میای بریم؟ گفته نه من چند روز می‌خوام اینجا بمونم کمکشون کنم.😭😍 همین کافی بود برای من، که روز و هفته و ماه و سالم رو بسازه. همین که می‌دونم زنده است و ازم حمایت می‌کنه... مثل همیشه.🥺 بابای خوب آسمونیم من از تو گرچه دورم اما تو نزدیکی. همین نزدیکی... از اون روز بیشتر سعی کردم خونه رو مرتب نگه دارم، کمتر عصبانی بشم، بیشتر قربون صدقهٔ بچه‌ها برم و بیشتر بهشون محبت کنم. هر چی باشه مهمون دارم! یه مهمون عزیز!🧡
. (مامان ۱۳، ۱۱.۵، ۱۰، ۷.۵، ۳.۵ساله) زندگی چادرنشینی کی و چگونه آغاز شد؟ مورخان دریافته‌اند که فرزندان اولیه، زندگی یک‌جانشینی داشته‌اند.👻 یعنی همه‌ی آن‌ها در یک اتاقِ مشترک می‌زیسته‌اند. اما با گسترش قبیله و افزایش سن بچه‌سانان و نزدیک شدن به دورهٔ گنده دماغیان!😉 یک نوع نیاز به استقلال و داشتن اتاق مجزا در گونه‌ای از آنان پیدا شده است. به طوری‌که آنان را به سمت صحبت با رئیس قبیله سوق داده و نیاز خود را به داشتن اتاق مجزا در قالب مطالبه‌گری، بیان کرده‌اند. جامعه نشناسان ریشهٔ این بحران اجتماعی را که همانا تغییر سبک زندگی‌ست، هنوز نیافته‌اند. (حیف نان‌ها)😏 رؤسای قبیلهٔ بچه‌سانان با بررسی دقیق شرایط، اوضاع جیب، متراژ منزل، تورم، تصویب یا عدم‌ تصویب اِف اِی تی اِف و رصد دقیق جنگ روسیه و اوکراین! تصمیم گرفتند که بچه سانان را به سمت زندگی چادرنشینی هدایت کنند.⛺️ با توجه به اینکه بچه‌سانان هنوز به طور کامل وارد مرحلهٔ گنده دماغیان نشده بودند، از این تصمیم رئیس قبیله خود استقبال کرده و دست و جیغ و هورا کشیدند!!!😃👏🏻 و این‌گونه بود که بحران "اتاق مجزا خواهی" آنان با تدبیر رئیس قبیله موقتاً حل گردید!🙃 (بقیه‌اش هم خدا بزرگ است!) زندگی چادرنشینی چه مزایایی داشت؟ از مزایای این نوع زندگی به موارد زیر می‌توان اشاره کرد: - ایجاد حریم شخصی به مساحت یک متر مربع✌🏻 - مهیا شدن مکانی جهت تعویض لباس و حل بحران «برو بیرون می‌خوام لباس عوض کنم»🤨 - در مواقعی که اتاق نامرتب بوده و بچه‌سانان حاضر به مرتب کردن نمی‌شوند، نایب رئیس قبیله، شخصاً دست به کار شده وسایل هرکس را اندرون چادر شخص مذکور شوتیده و زیپش را می‌بندد.😂 - افزایش خلاقیت در حد لالیگا و تهیهٔ چراغ، قفسه، میز و... برای داخل چادر با وسایل بازیافتی و... - ایجاد تنوع و استفاده از جملهٔ جدید و جذاب «برو تو چادرت به کارت فکر کن!» به جای جملهٔ قدیمی و ملال‌آور «برو تو اتاقت به کارت فکر کن!»🤪 و...و...و... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان ۶ساله، ٢.۵ساله، ١.۵ساله، ٢٠روزه💝) گوشهٔ چشمم رو که باز می‌کنم نور می‌زنه توی مردمک چشمم، کم‌کم چشمم رو باز می‌کنم و منتظرم بازم بیاد. چهره‌ش مهربونه.☺️ بوی پیراهنش منو یاد همونجا که ازش دور شدم می‌ندازه... و حس آرامش... اسمشو چی گفتن؟! آهان مماممان... اسمشم قشنگه خلاصه دوستش دارم.❤️ می‌خوام صداش کنم بیاد باز ببینمش. نگاهش با من مهربونه. اااومد چقدر مراقبمه! ئه من که هنوز صداش نکردم! ذهنمو می‌خونه؟! یا من بلند حرف زدم؟! خداروشکر بغلم کرد. هم گشنه‌م شده بود و هم از بس سقف رو نگاه کردم خسته شدم! سفید هم شد رنگ! سلام دختر قشنگ مامان، کی بیدار شدی دخترکم؟ مامان قربونت بشه بیا بغل مامانی حتما گشنه‌ای فدات بشم.😚 مامانی برادرهام کجان؟! ما باهم اون بالا خیلی بازی می‌کردیم اینجا هم مثل همون‌جا خیلی مراقبم هستن.☺️ پسرا بیاین آبجی خانوم بیدار شده... آهان داداش بزرگم اومد. الهی آبجی قربونت بشه صبحت به خیر.😍 صدامو نمی‌شنوه بذار یه لبخند براش بزنم.... 👶🏻 فاطمه خانمم، آبجی گلم خوش اومده قربون اون دستای کوچولوت بشم. داداش امیرعباسم هم اومد قربونش بشم ما تا این آخرها باهم بودیم. وقتی قرار شد یکی از ما بره من ترسیدم داداشی گفت نترس من اول می‌رم... خودمم مراقبم وقتی بیای... الهی آبجی قربون مهربونی داداشا.😚 هر دو تاشون مثل گلای بهشتن یادمه اونجا که بودیم وقتی اسماشونو گفتن داداش حسینم تو دلش خیلی می‌گفت کاش امام حسین بذارن منم هم‌اسمشون باشم و حتی کم مونده بود اشکاش بیاد...🥺 و بعد دادن پلاک اسمش کلی خوشحال شد آبجی قربونش بشه... داداش امیرعباسم دامن یه فرشته رو هی می‌کشید که می‌شه منم اسمم عباس بشه می‌شه.. می‌شه... بعد پلاکش اومد امیر عباس.... کلی بالا پایین پرید و از خدا تشکر کرد و برا حضرت عباس بوس فرستاد...😘 واسه منم انگار از قبل روی پلاک نوشته بود نام نامی مادر بی‌نشان... فاطمه.❤️ داداش امیرعباس داره گهواره تکون می‌ده بهش لبخند می‌زنم. داداشی راه رفتن خیلی سخته؟! هی که آدم می‌افته دردش میاد؟! من دوماهی هست اومدم دنیا. می‌گن اینجا جای قشنگیه. توش مامان و بابا مثل فرشته‌ها مراقبمونن. من که اومدم اون فرشته‌ای که منو گذاشت تو بغل مامانم با بالش روی سر مامانی کشید و گفت من همه سنگینیاتو با خودم بردم با این لباس سبک سفیدت مراقب دخترت باش... این کار همیشهٔ فرشته‌ست. برای همهٔ مامانا و بچه‌هاشون.😍 لباس مامانایی که دختر دارن طلاییه و مامانایی که پسر دارن نقره‌ای.😊 تا وقتی که ما شیر می‌خوریم لباسا تمیز می‌مونه و هر بار کثیف بشه فرشته میاد و با بالش تمیزش می‌کنه... مثل الان که بالای سرمونه.❤️ من می‌بینمش اما نمی‌دونم چرا مامانی نمی‌بینتش... عیب نداره مهم اینه که اون بالشو برا تشکر رو سر مامانیم می‌کشه تا مامانم خسته نشه. ممنونم فرشته... صدای قرآن مامانی رو دوس دارم وقتی قرآن‌ می‌خونه خونه‌مون سفید می‌شه و ستاره‌هاشم زیاد می‌شه... 🤩 وقتی منو مامانی می‌خوابونه فکر کنم نوبت غذای داداشام می‌شه.... من که هنوز دندون ندارم ولی بعضی وقتا بوی دستپخت مامانی منم از خواب بلند می‌کنه و مامانی مجبور می‌شه به منم شیر بده و اون وقته که مامانی مجبور می‌شه به سه تامون غذا بده... من خیلی خوشم میاد سه تامون باهم باشیم پیش مامانی. گاهی دلم برا مامانی می‌سوزه.😢 اما اون نگاه مهربونش همیشه به سه تایی‌مونه... خدا می‌گفت، وقتی مامان به ما می‌خنده، لبخند خدا مال مامانی می‌شه، خدا با مامانی مهربونه، چون مامانی با ماها مهربونه. خدا بهمون قول داد تا وقتی ما کوچیکیم بهشتو بیاره تو خونه‌مون.☺️ اما باید بعدش خودمون بهشت مونه بسازیم...👌🏻 مامانی وقتایی که خوابم هست بازم مراقب سه تایی‌مونه! وقتی من شیر می‌خوام یا داداشی می‌خواد بره دستشویی و مامانی رو با گریه بیدار می‌کنیم گاهی می‌بينم که وقتی بیدار می‌شه هنوز روحش داره دنبالش می‌دوه تا برسه بهش!! مامانی قدیما کیفش خیلی کوچیک بود اما الان یه کیف بزرگِ بزرگ داره که سه تایی‌مون توش جا می‌شیم! همه‌چی توش می‌ذاره تا هر وقت هر چی لازم داشتیم برامون فراهم باشه.☺️ واقعا بهشت زیر پای مامانه❤️ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مامان ۵ساله و ۳.۵ ساله و ۴ماهه چطور از افسردگی بعد از زایمان سوم جلوگیری کردم؟ یکی از کارهایی که به نظر خودم برام موثر بود، رو می‌خوام براتون تعریف کنم. البته حس می‌کنم بعد از زایمان سوم، تجربه و خونسردی مادر و پدر بیشتره و احتمال دچار شدن به افسردگی کمتر می‌شه. ولی بازم ممکنه به خاطر ضعف جسمانی و زیاد شدن کارها و مدیریت سه تا بچه و... آدم به سمت افسردگی بره. چند روز مونده به زایمان، یک کتاب رمان دوست داشتنی و شاد برای خودم گرفتم (کتاب گل‌گلی‌ای که توی عکس بالا می‌بینید) و گذاشتم توی ساک وسایل بیمارستانم. بعد از زایمان همون‌جا توی بیمارستان شروع کردم به خوندنش و تا حدود یکی دوماهگی دخترم، ادامه دادم و تمومش کردم. انتخاب خوبی بود واسه‌م. چون قبلاً کتاب‌هایی توی این سبک خونده بودم و مطمئن بودم که از این کتاب خیلی خوشم میاد و همینطور هم شد. ❤️ به این حرکت می‌شه گفت کتاب‌درمانی.😁 نه فقط برای بعد زایمان و برای جلوگیری از افسردگی، بلکه به نظرم برای همهٔ روزهای ایفای نقش مادری، کتاب خیلی می‌تونه کمک کنه. یعنی حداقل به من خیلی کمک کرده.😅 🌱 اما چطور کتاب‌درمانی کنیم؟ در واقع چطور از کتاب خوندن لذت ببریم؟ 🔹اول باید فکر و مشورت کنید و مشخص کنید چه کتاب‌هایی رو دوست دارید و به چه کتاب‌هایی نیاز دارید؟ می‌تونید موضوعات و سبک‌های مورد علاقه و نیازهاتون رو بنویسید و بعد متناسب باهاش، کتاب انتخاب کنید. مشورت با دوستان کتاب‌خون هم می‌تونه خیلی کمک کنه توی این مرحله. در ادامه می‌گم دوست کتاب‌خون از کجا پیدا کنید. 🔹مرحلهٔ دوم اینه که کتاب مورد نظر رو تهیه کنید. توی قسمت بعدی مفصل دربارهٔ روش‌های مختلف تهیهٔ کتاب صحبت می‌کنم. 🔹مرحلهٔ سوم هم اینه که کتاب رو شروع کنید و بخونید و به خوندنش ادامه بدید و تمومش کنید.😇 به نظر ساده میاد. اما در عمل با یک یا چند تا بچهٔ قد و نیم قد، شاید کار سختی باشه. اما به هیچ‌وجه غیر ممکن نیست. 🌱 راهش چیه که بتونیم کنار بچه‌داری و خونه‌داری کتاب هم بخونیم؟ 🔶 اول از کتاب‌هایی شروع کنیم که واقعا دوستشون داریم. اینطور کتاب‌ها آدم رو کاملاً همراه می‌کنن و ادامه دادنش کار سختی نیست. حتی ممکنه اونقدر جذبش بشیم که چند روزی از کار و زندگی بیفتیم! بعد از انس گرفتن با کتاب از طریق کتاب‌های مورد علاقه، کم‌کم می‌تونیم به کتاب‌های مورد نیازمون هم برسیم. 🔶 کتاب‌هامون رو جلوی چشم و دم دستمون بذاریم. همین‌که همه‌ش چشممون به کتاب بیفته، بالاخره احتمال خوندنش بیشتر می‌شه. 🔶 با افراد کتابخوان دوست بشیم و معاشرت کنیم. یا حضوری یا توی فضای مجازی. برای مثال یه گروه جذاب به اسم کتابخاتون توی پیام‌رسان بله هست که مخصوص خانم‌هاست و توش دربارهٔ کتاب‌های خوب و تجربیات کتابخوانی افراد و معرفی کتاب صحبت می‌شه. عضویت توی این گروه می‌تونه بهتون انگیزه بده برای کتاب خوندن. از طریق این پیوند می‌تونید عضو گروه بشید: https://b2n.ir/p83829 🔶 توی پویش‌های کتابخوانی جایزه‌دار، شرکت کنیم. جایزه می‌تونه بهانهٔ خوبی برای خوندن و تموم کردن کتابی که دوستش داریم، باشه. مثلاً می‌تونید به پویش کتاب مرضیه (که توضیحاتش توی کانال سنجاق شده) بپیوندید.😉 🔗 پیوند کانال پویش کتاب‌خوانی مرضیه: Eitaa.com/marzieh_pooyesh 🔶اگر خوندن کتاب‌های مفید و مورد نیاز، معرفتی و تربیتی به تنهایی برامون سخته، می‌تونیم‌ توی گروه‌های جمع‌خوانی کتاب عضو بشیم بسته به نیازمون. مثلاً برای کتاب‌های شهید مطهری، دوره‌های مطالعاتی طلیعهٔ حکمت با ارائه دکتر علی غلامی خوبه. برای مطالعات مربوط به زنان و خانواده هم مادران شریف معمولاً یک جمع‌خوانی داره. مثلاً الان داریم کتاب زن و چالش‌های جامعه از امام موسی صدر رو شروع می‌کنیم. 🔗 پیوند ثبت‌نام: https://b2n.ir/u51956 دوتا راهکار طلایی هم هست که ردخور نداره: 🔶 ۱. حضورمون و گشت و گذار در فضای مجازی رو کم‌رنگ‌تر کنیم. به جاش کتاب بخونیم با گوشی! می‌تونیم نرم‌افزار کتابخوانی رو جلوی چشم بذاریم توی صفحه اصلی گوشی‌مون. (دربارهٔ نرم افزارهای کتابخوانی‌ توی قسمت بعدی می‌گم) 🔶 ۲‌. مصرف فیلم و سریال رو کاهش بدیم و حتی برای تفریح هم کتاب بخونیم! رمان‌هایی هستند که به مراتب از یک فیلم جذاب، جذاب ترن. فقط باید بهشون دل بدید و همراهشون بشید. بعد که به کتاب‌های تفریحی علاقه پیدا کردید و تونستید مصرف فیلم و سریال رو کاهش بدید و کتاب خوندن براتون راحت‌تر شد، می‌تونید در کنارش کتاب‌های مفیدتر هم بخونید. 🔶 و در آخر: کتاب صوتی گوش بدیم. اگر نشستن و کتاب خوندن برامون سخته، می‌تونیم در حین انجام کارهای روزمره یا آخر شب‌ها یا هر وقتی که بچه‌ها اجازه بدن، کتاب صوتی گوش بدیم. دربارهٔ کتاب‌های صوتی هم توی قسمت بعدی بیشتر صحبت می‌کنم. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۵ساله و ۳.۵ساله و ۴ماهه) بعد از اینکه تصمیم گرفتیم کتاب بخونیم و کتاب‌درمانی کنیم و از کتاب خوندن لذت ببریم، وارد مرحلهٔ پرچالش تهیهٔ کتاب‌های مورد نظر می‌شیم.😁 با این قیمت‌ها مگه کسی هست بتونه کتاب هم بخره؟🤔 راه‌های مختلفی واسه کم کردن هزینه‌های کتاب‌خوانی هست که در ادامه می‌گم. البته خیلی هم خوب می‌شه اگر بخشی از سبد خرید خانوارمون به کتاب تعلق داشته باشه. می‌تونیم خریدهای غیرضروری‌تر رو کم کنیم و به جاش برای کتاب هزینه که نه، سرمایه‌گذاری کنیم. ✅ اما چطور کتاب مورد نظرمون رو تهیه کنیم؟ 🔸۱. می‌تونید از کتابخانه‌های اطرافتون کتاب امانت بگیرید‌. از اینجا لیست کل کتابخانه‌های کشور رو می‌تونید ببینید: b2n.ir/b21894 (البته بعضی کتابخانه‌های مربوط به شهرداری‌ها هم توی محلات هستن که باید حضوری جستجو کنید. توی این لیست نیست.) از اینجا هم می‌تونید توی استان و شهر خودتون اسم کتاب مورد نظر رو جستجو کنید ببینید کدوم کتابخانه‌ها اون دارن: b2n.ir/z21620 🔸۲. می‌تونید توی نرم‌افزارهای کتاب‌خوانی عضو بشید و نسخهٔ الکترونیکی یا صوتی کتاب رو تهیه کنید یا توی کتابخانه‌های الکترونیکی این نرم‌افزارها اشتراک بگیرید و توی مدت اشتراکتون کتاب بخونید. 👈🏻 برای کتاب‌های متنی نرم افزار طاقچه و فیدیبو هر دوشون خوبن. طاقچه در زمینهٔ کتاب‌های مذهبی خیلی کامل‌تره. فیدیبو هم در زمینهٔ رمان‌های خارجی کامل‌تره. هر کتابی رو خواستید توی هر دوش بگردید احتمالاً پیدا بشه. اگر پیدا نشد، توی نرم افزار پاتوق کتاب هم بگردید شاید پیدا بشه. (یک سری کتاب‌ها هست که فقط توی پاتوق کتابه) البته بعضی از کتاب‌ها هم هستن که نسخهٔ الکترونیکی ندارن کلا!😬 👈🏻 فیدبیو معمولاً هر شب تخفیف ۴۰ درصدی داره. 👈🏻 طاقچه هم در ماه یکی دوبار کد تخفیف ۵۰ درصدی برای کل کتاب‌هاش می‌ذاره. خلاصه هیچ کتابی رو بدون تخفیف نخرید. صبر کنید با تخفیف ۵۰ درصد بخرید.😁 👈🏻 هر دوی این نرم‌افزارها کتابخانه هم دارن که می‌تونید اشتراک ماهانه بخرید و از کتاب‌های داخل کتابخانه‌ش استفاده کنید. (اسم‌هاشون طاقچه بی‌نهایت و فیدی پلاسه) 👈🏻 فیدیبو گاهی تخفیف ۷۰ درصدی برای تهیه اشتراک می‌ده. نرم افزارش رو از طریق جستجو و از سایت خود فیدیبو نصب کنید (توی کافه بازار نیست)، خودش هر وقت تخفیف داشته باشه، خبر می‌ده. 👈🏻 طاقچه هم همینطور. گاهی خودش تخفیف ۷۰ درصد برای خرید اشتراک می‌ده. 👈🏻 و البته اگر اولین باره که می‌خواید اشتراک طاقچه بی‌نهایت بخرید می‌تونید با کد زیر، اشتراک سه ماهه‌ش رو با ۷۰ درصد تخفیف بخرید: SALAMB370 👈🏻 برای گوش دادن کتاب‌های صوتی هم علاوه بر طاقچه، نرم‌افزار‌های ایران صدا و نوار خوبن. توضیحات بیشترش رو توی قسمت مربوط به کتاب‌های صوتی می‌گم. 🙂 🔸۳. نهایتاً می‌تونید قلکتون رو بشکنید و با استفاده از پس‌اندازهاتون کتاب چاپی بخرید.😁 مواقع مختلفی پیش میاد که خود ناشرها تخفیف ویژه می‌ذارن (بین ۲۰ تا ۳۰ درصد). اخبار تخفیف‌های کتابی رو می‌تونید توی گروه کتابخاتون (که قسمت قبلی معرفی کردم) پیدا کنید. پیوند عضویت در کتابخاتون ویژهٔ خانم‌ها: 🔗 b2n.ir/p83829 یه سری تخفیف‌های دائمی هم هست: من معمولاً کتاب‌های گلچین شده و خوب و مذهبی رو از سایت کتاب‌رسان با ۲۰ درصد تخفیف می‌خرم: کد تخفیف دائمی ۲۰ درصدی: madaran 🔗 ketabresan.net و کتاب‌های عام‌تر رو از سایت سی‌بوک با حدود ۳۰ درصد تخفیف می‌خرم. معمولاً بالای سایت کد تخفیف مربوط به اون ماه رو می‌نویسه: 🔗 30book.com 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۵ساله و ۳.۵ساله و ۴ماهه) احتمالاً شما هم این جمله را زیاد شنیدید یا گفتید: هیچی جای کتاب کاغذی رو نمی‌گیره! بوی کاغذ و لمس سر انگشتان با زبری کاغذ و صدای ورق خوردن کتاب و... ♥️ اما می‌خوام بگم هرچند کتاب کاغذی خیلی دوست داشتنیه😍 ولی دو تا چیز هستن که به راحتی می‌تونن در کنار کتاب کاغذی نقش ایفا کنن: کتاب الکترونیکی و کتاب صوتی کتاب‌های الکترونیکی که فرق زیادی با کتاب‌های چاپی ندارن. فقط به جای کاغذ با صفحه‌ی موبایل طرفیم. شاید اوایل سخت باشه و مقاومت داشته باشیم در برابرش. ولی نقاط قوت زیادی هم داره: همه جا در دسترس‌مونه، اروزن‌تره، هیچ‌وقت خراب نمی‌شه و... اگر نگران چشم‌هاتون هستید می‌تونید حالت نور گوشی‌تون رو تنظیم کنید (نوار بالای صفحه رو بکشید پایین و بذارید روی حالت مطالعه، محافظ چشم یا Eye comfort). این‌طوری گویا آسیبش کمتر می‌شه. از طریق نرم‌افزارهای طاقچه و فیدیبو (که قسمت قبل درباره‌ش صحبت کردیم) می‌تونید به تعداد زیادی کتاب الکترونیکی دسترسی داشته باشید. یا توی کتابخونه‌ش اشتراک بگیرید و با هزینهٔ خیلی کمتر، از کتاب‌های بیشتری استفاده کنید. 👈🏻 و بریم سراغ کتاب‌های صوتی: کتاب‌های صوتی می‌تونن تحولی شگرف در روند کتابخوانی‌تون ایجاد کنن. فقط کافیه بهشون دل بدید و باهاشون دوست بشید.🙂 اصلاً هم پدیده عجیب و غریب و نوظهوری نیست به نظرم! از قدیم وجود داشته فقط به شکل دیگه. مثلاً توی کتابی مربوط به زمان ناپلئون نوشته بود بانوی خونه که جزء اشراف هم بوده، در کنار خدم و حشم، یک خدمتکار مخصوص داشته که هر روز براش روزنامه یا بخش‌هایی از کتاب‌های مورد علاقه‌ش رو می‌خونده و علیا حضرت گوش فرا می‌داده.😎 حالا شماهم با صرف مقدار کمی هزینه، می‌تونید یه دوست مهربون داشته باشید که کتاب‌های مورد علاقه‌تون رو براتون بخونه و شما گوش بدید. گوش دادن به کتاب صوتی مزیت‌های زیادی هم داره: 🔸۱. زحمت زیادی نمی‌خواد😜 فقط کافیه گوش بدید. گوش دادن به مراتب آسون‌تر و کم زحمت‌تر از خوندنه. 🔸۲. هر وقتی که نمی‌شه کتاب خوند، می‌شه کتاب گوش داد. در حین آشپزی، ظرف شستن، کارهای خونه، رفت و آمد، قبل خواب توی تاریکی و... 🔸۳. گوش دادن کتاب صوتی که یه گویندهٔ حرفه‌ای داره می‌تونه به مراتب جذاب‌تر از کتاب خوندن باشه. اگر کتاب حالت داستانی داشته باشه، می‌تونه حتی جذاب‌تر از فیلم و سریال هم باشه. اما❗ چطور می‌شه با یکی یا چند تا بچه کوچیک کتاب صوتی گوش داد؟ شرایط افراد متفاوته. مثلاً واسه من الان شرایط اینطوریه: عباس و فاطمه در طول روز اکثر اوقات باهم مشغولن، بازی می‌کنن و باهم حرف می‌زنن و خیلی کاری با من ندارن. زینب هم که هنوز کوچیکه. یعنی وقت خوبی در طول روز دارم واسه صوت گوش دادن. یا شبایی که زینب دیر می‌خوابه یا نصفه شب بیدار می‌شه، می‌تونم در حین انجام کارهاش، کتاب صوتی هم گوش بدم. شما هم بسته به شرایط زندگی خودتون می‌تونید وقتایی که مناسب صوت گوش دادنه، پیدا کنید. از ابزار اسپیکر بلوتوث یا هندزفری و هدفون بلوتوث هم برای راحتی بیشتر می‌تونید استفاده کنید. هر چند با هندزفری سیم‌دار هم می‌شه گوش داد. ولی هندزفری بی‌سیم آزادی عمل بیشتری به آدم می‌ده و در حین هرکاری دیگه می‌شه صوتی گوش داد. 👈🏻 کتاب‌های صوتی رو از کجا پیدا کنیم؟ 🔹نرم‌افزار ایران صدا که در واقع آرشیو رادیوئه، یه عالمه محتوای صوتی رایگان داره. از قرآن و ترجمه‌ش و صوت کلاس‌های آموزش قرآن تا قصه برای بچه‌ها و کتاب‌های صوتی. فقط دقت باشید ممکنه بعضی از کتاب‌های صوتی به صورت تلخیص شده یا اقتباسی و نمایشی باشن. (که این‌ها قاعدتاً کل محتوای کتاب رو ندارن) اونایی که زیرش نوشته «متن اصلی» یعنی کامله و از روی کتاب اصلی خونده شده. 🔹نرم‌افزار نوار هم مخصوص کتاب‌های صوتیه‌. می‌تونید اشتراک ماهانه بخرید و توی مدت اشتراک، هر چند تا کتابی که دوست داشتید گوش بدید. نرم‌افزارش رو حتما با جستجو در اینترنت، از سایت نوار دانلود کنید. (توی کافه بازار به روز نیست) 🔗 با نصب نرم‌افزار آیگپ می‌تونید اشتراک یک ماههٔ رایگان نوار رو هدیه بگیرید.🙂 (از منوی پایین نرم افزار آیگپ، روی آیلند بزنید و بعد برید قسمت آیکست، روی تخفیف ۱۰۰ درصد بزنید و لینک خرید اشتراک رایگان یک ماهه نوار رو پیدا کنید.) 🔗 با استفاده از بخش اسنپ کلاب نرم‌افزار اسنپ هم می‌تونید ۱۰۰۰ امتیاز بدید و کد تخفیف ۵۰ درصدی برای خرید اشتراک دو ماههٔ نوار رو دریافت کنید و توی نوار، برید توی بخش ثبت کد تخفیف وارد کنید. 🔗 برای خرید اشتراک‌های سه ماهه و شش ماهه و یک‌ساله‌ش هم توی اینترنت جستجو کنید «کد تخفیف نوار موپن» و از سایت موپُن کد تخفیف بگیرید. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۱۳، ١١/۵، ۱۰، ٧/۵، ٣/۵ساله) سعی می‌کنم سحر خیز باشم! اما جمعه‌ها جاذبهٔ رخت‌خواب پیروز می‌شه. انگار در و دیوار و زمین و زمان و کائنات بهم اشاره می‌کنن که بگیر بخواب: در: بگیر بخواب بابا! همه تعطیلن امروز تو‌ چرا کار کنی؟ - نمی‌شه که! کارام می‌مونه... صبحانه، نهار، شستن لباس، اتو کاری، حموم فرستادن بچه‌ها. اصلاً درسته جمعه همه تعطیلن، اما ما مامان‌ها نه تنها تعطیل نیستیم بلکه اضافه کاری هم داریم! الهی بمیرم برای خودم. راستی چرا ما مامان‌ها تعطیلی نداریم؟ دیوار: خوب تو هم تعطیل کن همه چیو - وا حالت خوب نیستاااا. من تعطیل کنم؟ مثل اینه که به خورشید بگی یه روز نتاب (پروژهٔ خود تحویل گیری😎) زمین: چرا نمی‌شه؟!! فکر کن! فکر کن! هیچ کاری تو دنیا نشد نداره. (الکی می‌گه! خیلی از کارها نشد دارن😁) - وایسا وایسا! آره راس می‌گی. هیچ کاری تو دنیا نشد نداره. (اینم باور کرد🤦🏻‍♀️) ✅ کافیه حموم و شستن البسه و اتوکاری رو بندازم پنج شنبه. صبحانه هم که معمولاً جمعه‌ها دیر بیدار می‌شیم نمی‌خوریم. می‌مونه ناهار! با یه وعده املت یا نیمرو هیچ‌کس سوء تغذیه نمی‌گیره.😃 شامم حاضری (علیه‌السلام)👌🏻 کارخونه و مرتب کاریم... بیخیال.😎 زمان: آفرین! دیدی شد! بابا تو نابغه‌ای... حیف شدیا! - خب حالا، خودتو لوس نکن! انگار اتم شکافته.😒 کائنات: حالا پیش‌نویس لایحه رو بفرست مجلس شورای همسری تصویب بشه. - باشه، قربون خودم برم... ماچ ماچ ماچ (پروژهٔ خود تحویل‌گیری۲😁) 👈🏻 عمدهٔ کارهامو روز پنج شنبه انجام می‌دم. به بچه‌ها اجازه می‌دم شب دیر بخوابن که تا تقریباً ظهر جمعه همه خواب باشیم. اون‌روز سعی می‌کنم به کارهای عقب مونده و مسائل و مشکلات هفتهٔ پیش رو فکر نکنم و برای خودم باشم.😌 ‌و اینکه ابر و باد و مه و خورشید و فلک متوجه باشید بنده تعطیلم! - میوه خودتون بردارید از یخچال، بنده تعطیلم! - ظرفاتونو خودتون بشوریدا! من تعطیلم! - اصلاً هیچی به من نگید، هیچ درخواستی هم پذیرفته نیست، من تعطیلم!🤨 - ریخت‌وپاش‌ها رو خودتون باید جارو بزنیدها، من تعطیلم! آخییییییییش چقدر حال می‌ده تعطیلی.☺️ پ.ن: هرچند پنج‌شنبهٔ قبل و شنبهٔ بعد از تعطیلی کارام بیشتر می‌شه ولی؛ گاهی لازمه برای خودمون باشیم. مخصوصاً ما چند فرزندی‌ها.☺️ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۱۲.۵ساله، ۱۱ساله، ۹ساله، ۷ساله و ۳ ساله) بعد از تولد محمدسعید یه کم سبک زندگیم فرق کرد. دیگه زیاد نمی‌تونستم به نظم خونه و کارهای خودم و بچه‌ها برسم و این خیلی منو کلافه و عصبی می‌کرد.😩 اما به لطف خدا با وضع این قوانین موفق شدم زندگیمو از این رو به اون رو کنم:😃 🔸۱- همیشه از روز قبل برای ناهار فردا تصمیم بگیر. موادشو اگه نداری طی یک پیامک عاشقانه عارفانه😜 بفرست برای همسر تا سر راه برگشت، بگیرن. 🔸۲-قانون چهار در پانزده طلایی: ۴ بار و هر بار ۱۵ دقیقه با سرعت و تمرکز خیلی بالا مثل فیلم تند شده، خونه رو مرتب کن و هر چیزی رو سر جاش بذار. اول👈🏻صبح بعد بیدار شدن خانواده دوم👈🏻قبل یا بعد نماز ظهر سوم👈🏻قبل یا بعد نماز مغرب و عشا چهارم👈🏻قبل خواب شب 🔸۳-قانون یک_دو_n: هر روز ۱ کار بزرگ، ۲ کار متوسط، n تا کار کوچیک انجام بده. 🌱 کار بزرگ: کاری که انجام دادنش برات خیلی سخته، برای من نوعی می‌شه شستن حیاط و سرویس‌ها و اتو کاری.🤦🏻‍♀️ 🌱 کار متوسط: از کار بزرگ برات راحت‌تره و یک ربع تا نیم ساعت طول می‌کشه؛ مثل گردگیری و تمیز کردن آینه. 🌱 کار کوچک: کارهای روزمره‌ی خونه و آشپزخونه. ❗تبصره: کارهای بزرگ و متوسط نباید آخر هفته انجام بشن. آخر هفته مخصوص بودن در جمع خانواده‌ست. 🔸۴-قانون نظم لحظه‌ای: هر چیزی رو برداشتی بعد از تموم شدن کارت بذار سرجاش. مخصوصاً تو آشپزخونه و موقع آشپزی. 🔸۵-جاروبرقی فوری: روزی ۱ بار جاروبرقی فوری و بدون وسواس و فقط ۱۰ تا ۱۵ دقیقه. جاروبرقی با دقت هفته‌ای یکبار.😉 🔸۶. مدیریت زمان: از اول صبح ریز و درشت کارهایی رو که شروع به انجامش می‌کنم، و مدت زمانی که طول میکشه، یادداشت می‌کنم. از مسواک و وضو بگیر تا شستن ظرف‌ها و غذا دادن به بچه‌ها این باعث می‌شه روی کاری که دارم انجام می‌دم تمرکز کنم، از این شاخه به اون شاخه نپرم و سعی کنم که در کمترین زمان ممکن به کارم برسم. همیشه یک سررسید و خودکار روی اپنه و یک‌ساعت مچی به دستم و درحال یادداشت کردن.😅 شاید در نگاه اول نوشتن ریز و درشت کارها بیهوده به نظر بیاد، ولی با اطمینان می‌گم که نتیجه‌ش فوق‌العادست و بنده معتادشم.😁 پ.ن۱: همیشه دارم از بچه‌هام بازجویی می‌کنم که خودکار منو کی برداشت.🤨 پ.ن۲: اگر اجرای قوانین با سحرخیزی همراه باشه نتیجه فوق‌العاده می‌شه. بعدازظهر وقتم آزاده و به درس و کارهای مورد علاقه‌م می‌رسم.😍 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
( ۱۴، ۱۲.۵، ۱۱، ۹، ۴.۵ ساله) تو زائرسرا آبرو برامون نذاشت.😢 صدای جیغاش کل طبقات رو که از وسط سالن به هم ارتباط داشتن پر می‌کرد... به این راحتی‌هام ساکت نمی‌شد. دیگه از خرابکاری و قلدر بازی و... نگم براتون. یا تو حرم که از کنترل خارج می‌شد و برای خودش می‌اومد، می‌رفت، مهرها رو برمی‌داشت، پرت می‌کرد.😰 یه بارم از وسط صحن جامع تا خود خیابون خسروی چهار دست و پا اومد.🤦🏻‍♀️😑 من و همسرم و بچه‌ها خودمونو زدیم به اون راه که الکی مثلاً ایشون بچهٔ ما نیست.🤪😂 نمی‌دونم چرا تو مشهد یهو اخلاقای سعید ۲.۵ ساله از این رو به اون رو شد. باید درد رو پیدا می‌کردیم تا درمون کنیم. وقتی از چند نفری که فرزند هم‌سن سعید داشتن پرسیدم، اونا هم به همین درد مبتلا بودن، حالا با یه‌کم شدت و ضعف. پس احتمال دادیم که اقتضای سنش باشه و هر چی کمتر دعواش کنیم و سعی کنیم محبتمون رو بهش بیشتر کنیم، احتمال اینکه از این خان به سلامت بگذریم زیاد می‌شه. حداقلش اینه که بدتر نمی‌شه.😬 پس با راهکار همسرم، زدیم بر طبل بی‌خیالی و در موقعیت‌های تنش‌زا به جای اعصاب خوردی، سعی کردیم آرامشمون رو حفظ کنیم. خیلی سخت بود و گاهی هم کنترل از دستمون خارج می‌شد و کار به دعوا می‌کشید.🤦🏻‍♀️ اما سعی کلی‌مون بر این اساس بود که درکش کنیم و سعی کنیم انرژی‌ش رو به طریقی تخلیه کنیم. پیاده تا حرم می‌بردیمش و دفتر بهش می‌دادیم تا پاره کنه و کاری به دفتر و مداد بچه‌ها نداشته باشه و... احتمال دیگه این بود که آهنش کم باشه. مکمل آهن هم با مشورت پزشک براش شروع کردیم. احتمال سوم این بود که چون من و همسرم درگیر کارهای مسافرت بودیم، توجهمون بهش کم شده و درصدد جلب توجهه. پس سعی کردیم بیشتر بهش محبت کنیم، بیشتر بغلش کنیم و تماس پوستی و چشمی برقرار کنیم. احتمال چهارم این بود که هم‌بازی نداره، از بچه‌ها خواستیم که نوبتی باهاش بازی کنن.👌🏻 احتمال پنجم این بود که چون از دنیای نوزادی وارد کودکی شده و فهمش از دنیای اطراف بیشتر شده ولی درعین‌حال نمی‌تونه خوب حرف بزنه و بیان کنه، کلافه می‌شه. سعی کردیم بیشتر درکش کنیم با عباراتی چون: چی شدی؟ خسته شدی؟ چیزی اذیتت کرده؟ و... برای خط خطی کردن دیوارها و... هم هر ترفندی به کار بردیم فایده نداشت. پس تا اونجایی‌که تونستیم سرشو به کار دیگه گرم کردیم و هر جا هم نتونستیم گذاشتیم راحت باشه.😭😏 چون می‌دونستم در این سن، این ادا اطوارها طبیعیه و از طرفی تجربه کرده بودیم که «این نیز بگذرد...» تحملش برامون راحت تر شده بود‌. به لطف خدا اون صبوری‌ها و محبت‌ها و بازی کردن‌ها و نابود شدن وسایل و دیوارها😜 کم‌کم نتیجه داد و الان که حدود چهار سالشه خیلی آروم‌تر و منطقی‌تر شده.😊 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«اصلاً مامان باید مهندس باشه.😜» ( ۱۴، ۱۲.۵، ۱۱، ۹، ۴.۵ ساله) ای بابا قیمت‌ها که سر به فلکن! یه کف دست لباس، پونصد تومن... ششصد تومن حداقل🙁 نفری یک دست لباس بیرونی برای پنج تاشون هوار تومن درمیاد.🤦🏻‍♀️ بچه‌ها هم که تو رشد! هر چی لباس می‌خری یا زود کوچیک می‌شه یا لباسه خودشو از دستشون پاره می‌کنه.😁 دیگه وقتشه که پا روی علایقم بذارم و برم دوره‌ای رو ببینم که هیچ وقت علاقه‌ای بهش نداشتم، ولی نیاز خیلی!!! دوره‌های (مهندسی پوشش(kht))!😃 نمی‌دونم حوصله‌م می‌کشه یا نه ولی به امتحانش می ارزه! گشتم و گشتم و گشتم تا جایی رو پیدا کردم که... هم شهریه‌ش پایین باشه، هم امکان بردن بچه داشته باشه، و هم ساعت کلاسش رو خودم بتونم انتخاب کنم. زمانی باشه که همسرم خونه باشن تا بچه‌ها تنها نمونن. به لطف خدا جوینده یابنده بود.😍 خداروشکر مربی دوره هم خودشون بچه داشتن و اجازه می‌دادن که بچه‌ها رو در صورت نیاز با خودمون ببریم. بر خلاف تصورم، متوجه شدم که حوصله‌م می‌کشه و واقعاً سرگرم کننده است.😍 خیلی لذت داره آدم محصولی رو تولید کنه و بعد تو تن بچه‌هاش ببینه.👌🏻 دوره طوری بود که زود هم بازدهی داشت. یعنی برای اولین کارمون، سوئیشرت دوختیم. و با حدود دویست تومن سعیدآقا سوئیشرت دار شد و بنده کلی به اقتصاد خانواده کمک کردم.😎 چند تا شومیز برای خودم و دخترا و بلوز شلوار و... هم محصولات بعدیم بود. خلاصه که به شدت توصیه می‌کنم تو این دوره‌های مهندسی پوشش شرکت کنید و در مصرف لباس صرفه بجویید. چند تا حسن داره که می‌گم براتون: 👈🏻 اول اینکه با اینکه پارچه هم گرونه، ولی باز هم دوخت لباس به صرفه‌تر از خریدشه. 👈🏻 دوم اینکه به شدت سرگرم کننده است و آقایون از اینکه همسرشون چند ساعتی از غر زدن فارغ می‌شه، بسی خوشحال و خرسند می‌شن.😜 👈🏻 سوم اینکه دخترها هم تشویق می‌شن که این مهارت رو بیاموزن. پ.ن: شاید بپرسید فرق دورهٔ مهندسی پوشش با طراحی دوخت چیه؟! عارضم خدمتتون که هیچ فرقی نداره و خودم دلم خواست اسمشو بذارم مهندسی پوشش.😁 چون یه جور مهندسیه! هم اندازه‌گیری داره هم نقشه‌کشی و هم عملیات اجرا.😉 پ.ن۲: گذاشتن چرخ خیاطی اسباب‌بازی دخملا در اختیار سعید خان، تا حد زیادی سرگرمش می‌کنه و لطف فرموده به بنده اجازه می‌دن به کارهای مهندسی‌م برسم.🤪 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif