eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هردم به دم امام هادی صلوات هم بر کرم امام هادی صلوات ای شیعه بیا و با ملائک بفرست ناز قدم امام هادی صلوات ...... هردم دل مرده را حیاتی بفرست از بهر جزایت حسناتی بفرست ایام ولادت امام هادی ست بر ماه جمالش صلواتی بفرست
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علیَ النقی سفری کنم و سری زنم به سرات یا علیَ النقی به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمانِ رهات یا علیَ النقی هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن بنویس سر در مشق های سیات یا علیَ النقی بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آب های جهان اگر که دوات یا علی النقی بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علیَ النقی تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی و سروده ای غزل از زبان خدات یا علیَ النقی ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علیَ النقی منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو که سلام می دهمت به شوقِ لقات یا علیَ النقی نبُوَد به بودن تو غمم، به خدا که حُرِ جهنمم که گرفته ام به ولات برگِ برات یا علیَ النقی بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تو را سر خویش را بزنم به کویِ منات یا علیَ النقی
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم ایها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم نیمه شب از مویتان از لیلةالقدرم نوشتم صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم آسمان چشم هایم را کمی ابری کشیدم زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم خاک های صحنتان مرطوب شد مانند ساحل رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم خانه ات آباد ای مرد غریب ای مرد تنها خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم آبرو دارم ولی با شوق لبخند رضایت از گناهان خودم بینی و بین الله گفتم بیت هشتم بود سامرّا برایم مشهدی شد سمت خورشید خراسان جمله ای کوتاه گفتم گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی من ندانسته شما را تو شما را ماه گفتم آنقدَر درگیر مضمون بودم و روباه پرده که حواسم پرت شد آن شیر را روباه گفتم شعر هرگز دست هایم را نمی بندد برایت من به پیش پایت ای دریاترین با آه افتم
دلم امشب گدای سامراست از تو غیر از تو را نخواهم خواست یا علیّ النقیٍ الهادی حرم تو بهشت قرب خداست آسمان خاکبوس گنبد تو کهکشان پیش پای تو برخاست «مهبط الوحی و معدن الرحمه» دل دریایی و زلال شماست ذره با یک اشاره ات خورشید قطره با یک نگاه تو دریاست « من عصاکم فقد عصی الله »است که مطیع شما مطیع خداست قصه ی دوستی تان مولا شرح و تفسیر وال من والاست «قد نشرتم شرایع الاحکام» راه غیر از شما فریب و خطاست «قولکم صدق ، فعلکم حقٌّ امرکم متبع » که حکم قضاست بسته بر بال هر ملک آمین نفس جاری تو عین دعاست «من اتاکم نجی» ، برای همه آن ضریح شکسته قبله نماست مشعل جامعه کبیره ی تو به یقین رهگشای اهل ولاست هر فرازش کتاب معرفت است سطر سطرش شعور و شور افزاست و خدا در طلیعه ی خلقت عرش خود را به نورتان آراست برج و باروی اقتدار شما تا قیامت بلند و پا بر جاست بزم می ، برکة السباع ، ای وای روضه هایت گریز عاشوراست خاکبوس در تو سلطان است هرکه بیچاره ی تو شد آقاست
گلنغمۀ شادی از منادی آمد از سوی مدینه بانگ شادی آمد با آمدن طنین بال جبریل عطر نفس امام هادی آمد ...... امشب به سما دُرِّ هما میریزد چون برگ خزان گناه ماه میریزد از یمن ولادت امام هادی رحمت ز حریم کبریا میریزد
باز دلم در هوايِ حضرت هادي پرزده تا سامرايِ حضرت هادي مي كِـشدم سمت بارگاه رفيعش جَذْبه ي گنبدْ طلايِ حضرت هادي پَر زده ام تا كــه آشيانه بگيــرم گوشه ي صحن و سرايِ حضرت هادي بارِ سفر بسته از دلم ، غمِ عالَم در دلِ بيتُ الــولايِ حضرت هادي جامعه را خط به خط،به چشم كشيدم با نَفَسِ دلگُشـــايِ حضرت هادي بلكه هدايت شَوَم ، مُدام مي اُفتم مُلتمــسانه به پايِ حضرت هادي چاييِ شيرينِ مُوكبِ دَمِ صحن است دارويِ دارُ الشّـــفايِ حضرت هادي زاده ي إبنُ الرّضاست،حضرت حق هم ---هست رضا، با رضايِ حضرت هادي نيمه ي ذي الحجّه مي رسد،چه قشنگ است ---ذبح شَدن ، در مِــنايِ حضرت هادي نيمه ي ماه است و بين ماه هويداست عكــسِ رُخِ دلــرُبايِ حضرت هادي بُرده دل از حضرت جوادُ الائمّـــه چهره ي چون مرتضايِ حضرت هادي اي به فداي لبــش كه غنچـه ي بوسـه ---كـــاشته بر گونه هايِ حضرت هادي "فاطمــه" آورده گُـل براي "سمــانه" در عــوضِ رو نــمايِ حضرت هادي گرچه زمينش كشيده است در آغوش مســـندِ عرش است جايِ حضرت هادي كوريِ چشمان شورِ خصم،بلند است ---قامـتِ سبـــزِ لوايِ حضرت هادي كاش كه "سائل"شبي كنار ضريحش شعــر بخواند برايِ حضرت هادي
پاینده اگر جلال قربان و غدیر، تابنده وگر جمال قربان و غدیر، میلاد تو نازیم! که در بین دو عید شد حلقه‌ی اتّصال قربان و غدیر
نوبت عشق است و کاروبار حرام است هرچه به جز گفتن از نگار حرام است جبر تو گر هست اختیار حرام است محضر خورشید سایه سار حرام است گم شده در جاده ایم راهنما باش حضرت هادی بفکر این فقرا باش وقت گذر نور باش رهگذران را باز بدستت بگیر نبض زمان را جان بده با یک حدیث پیر و جوان را پرکن از ایمان دوباره گوش اذان را ای همه ی آفتاب ها لب بامت مومن و کافر همه فدای مرامت دست تو حاتم ز هر فقیر و گدا ساخت حرکت نعلین تو زخاک طلا ساخت پیچش عمامه ات ز عرش نما ساخت برد هرآنکس که قبله سمت شما ساخت ذکرتو بر دردها دواست همیشه کعبه حجاج سامراست همیشه ما سروسامان نداشتیم تو دادی مرهم و درمان نداشتیم تو دادی شوق کریمان نداشتیم تو دادی میل بقرآن نداشتیم تو دادی پربه هوای تو میزنیم چه بهتر پوزه بپای تو میزنیم چه بهتر از قِبَل جامعه قرار گرفتیم خط به خطش حس افتخار گرفتیم شیعه آقا شدیم عیار گرفتیم راه بسوی همین دیار گرفتیم اسم تو آمد که زیر و رو شده حالم خانه ی امنت شده ست قبله عالم درشب تاریک نور ماه مرا کشت دیدن این صحن و بارگاه مرا کشت خلوتی "سُرَّ مَن راه" مرا کشت گریه زوار زا به راه مرا کشت آنقدر اینجا عطای تو شده معروف بین گدایان گدای تو شده معروف تابه ابد در دلت عزای حسین است گریه هرروزه ات برای حسین است چشم ترت وقف روضه های حسین است مرهم درد تو کربلای حسین است هرکه به سوی تو التماس دعا داشت چشم تر تو نظر به کرببلا داشت جد غریبت به زیر تیغ و سنان بود برجگرش داغ مرگ تازه جوان بود هم بدنش در حصار نیزه زنان بود هم که نگاهش سوی خیام زنان بود از دهنش گرچه یاغیاث شنیدند زنده جاوید را به نیزه کشیدند
هم گریه ای و آب وضوی مکرّری هم کوثری و جام و سبوی معطری باید ترا بجویمت ای عشق اهل بیت در امتداد پیچش گیسوی دلبری بر خاک، سجده می کنم و مست میشوم وقتی که باز میشود از آسمان دری بسکه خراب باده شدم بین میکده پایم نمی کشد بروم جای دیگری دلداده و اسیرم و باب الجوادی ام اهل همین محله و مهمان هادی ام ابن الرضای دوم و عشق رضا رسید دردانهء سمانه و نور سما رسید نامش علی و کنیهء او هم ابوالحسن نطقش؛ پیمبری که به وحی خدا رسید خال لبش اشاره به توحید کعبه داشت قدّ قصیده اش به قد ربّنا رسید تقسیم شد محبت او بین کائنات یک ذره از ولایت او هم به ما رسید عالم فقیر و سائل دست کریم اوست ایران گدای خانهء عبدالعظیمِ اوست روح بلند او به جنان پر کشیده بود میلش به عرش و وادی دلبر کشیده بود رفت از مدینه، سمت نجف، قبل سامرا بسکه لبش، شراب علی سر کشیده بود در قلب عرش، عشق خدا را برای خلق از برکهء غدیری حیدر کشیده بود در "فُلکِ جَاری" از "لُجَجِ الغَامِرَه" که گفت، حیدر به روی دست پیمبر کشیده بود یعنی یقین کنید که دست خدا علی است اصلاً کلید معرفت الله، یاعلی است قربان لطف هادی و قربان سامرا دیوانهء نجف شده مهمان سامرا من ریزه خوار لقمهء سلطان مشهدم پُر برکت است سفره ام از نان سامرا جانم به درد و تاول پاهای زائران در پیچ و تابِ کوچه خیابان سامرا این اربعین اگر که شدی زائر حرم یک شب بخواب گوشهء ایوان سامرا عمریست سامرا، حرمِ جانِ خسته هاست آنجا که خانهء پدری من و شماست این کورهء محبت مان گرم شد دمش جانم به عشق! با همهء حالِ درهمش من را فقط یکی ببرد خیمهء حسین خیلی زمان نمانده بیاید محرمش قسمت نشد به سر بزنم زیر قبّه اش دعوت کنید گریه کنم زیر پرچمش فکری برای این دلِ بیتاب من کنید شش گوشهء حسین مرا کُشته با غمش نوکر، اگر حرم نرود خوار میشود نوکر، بدون گریه گرفتار میشود
تا کتاب آفرینش باز شد               عاشقی بال و پر پرواز شد تا که قدری اب و خاک آدم شود       بادم هو یا علی اعجاز شد عشق سهم هر کسی انجا نبود   حکمت این موهبت چون راز شد تا دل ما بسته  شد بر زلف عشق   دربهای رحمت حق باز شد ابتدای راه بود  واشتیاق               یا علی گفتیم عشق آغاز شد با علی شد بر بشر نعمت تمام عشق یعنی روی حیدر والسلام اندک اندک جمع مستان می رسند        در غدیر خم به جانان می رسند العطش گویان پی ساقی عشق               پای این خم می پرستان میرسند تادر آن برکه به  قربانش روند             حاجیان از عید قربان می رسند از فلک شمس و قمر ها تا کنند           جشن حیدر را چراغان می رسند کاش ما را هم علی مهمان کند           با کسانی که به ایشان میرسند هر که خواهد  تا غدیر خم رود یک علی باید  هدایتگر شود یک  علی که هادی این شادی است یک علی که  هم نقی هم هادی است یک علی که جامعه دارد به لب لطف او عادات مادر زادی است مهبط الوحیی که از انفاس او درمیان سینه ها آبادی است کاش ما را هم اسیر اوکنند بند عشقش برتر از آزادی است بانگاهش ما غدیری میشویم آن علی که هم نقی هم هادی است السلام ای مظهر کهف الورا معدن رحمت امام سامرا آمدی و  شعله ثاقب  رسید عشق بر  دلها زشش جانب رسید بخت برگشته به دلها روی کرد تیر مژگانت که بر حاجب رسید چرخش چرخ و فلک را محوری محفل پروانه را صاحب رسید لافتی الا علی آمد  مگر که علی بن ابیطالب رسید دیده واکردی صدا زد هاتفی آیه های سجده واجب رسید عطر وبویت  را بهاران گفته اند مور کویت را سلیمان گفته اند چشمهایت موضع پیغمبری ابروانت ذالفقار حیدری لشگر مژگانت ارکان البلاد بانگاهت فاتح هر  کشوری مظهر حیی که با یک گوشه چشم شیر را از پرده در می آوری دعوت الحسناست خال روی تو عاشقان را اینچنین حج می بری حی قبل حی تویی بعد حی با قدت برپاست محشر محشری با تو هر ویرنه ای آبادی است هرچه داریم از امام هادی است سامرایت ملجا درماندگان سفره ات از بی کران تا بی کران بارگاهت جنت روی زمین فرش های مرقدت هفت آسمان برنمی گردد گدایت نا امید هیچکس از تو ندارد این گمان دستهای ما به سویت شد بلند دستگیری کن امام مهربان ای که ماندی دور از کرببلا لطف کن مارا به شش گوشه رسان ازتو میخواهیم امام سامرا اربعین پای پیاده کربلا غصه غربت گلویت را فشرد برگ عمرت  در خزان غم فسرد نیمه ی شب بود و مویت شد سپید بد دهانی زد به عمرت دستبرد غربت ونیمه شب و بزم شراب گرچه نتوان غصه هایت را شمرد لب گشودی  مجلس غم شد به پا خیزرانی برلبت اما نخورد خواهرت در بزم نامحرم نرفت دخترت در گوشه ویران نمرد غصه تو تارف یک جام بود داغ زینب کربلا تا شام  بود
آستان خدا کمال شما هفت پرواز زیر بال شما با شما می شود به قرب رسید ای وصال خدا وصال شما گاه با آدم و گهی با نوح بی زمان است سن و سال شما مثل جبرئیل می شود بالم با همین غوره های های کال شما روزگاری است در پی دلم آید گرچه نا قابل است مال شما بال ما را به آسمان ببرید تا خداوند لا مکان ببرید هر کسی تو را سلام کند به مقام تو احترام کند کاش در صحن سامرات خدا تا قیامت مرا غلام کند پر و بال کبوترانه ی من در حریم تو میل دام کند هر که بی توست واجب است به خود خواب احرام را حرام کند بر دلم واجب است بعد طواف عرض دین محضر امام کند نیمه ی ماه حج که شد باید شیعه در محضر شما آید ای مسیحای سامرا هادی آفتاب مسیر ما هادی علی ابن محمد ابن علی نوه ی اول رضا هادی نیست جز دامن کرامت تو پردهٔ خانهٔ خدا هادی ذکر هر چهارشنبه ام این است یا رضا یا جواد یا هادی به ملک هم نمی دهم هرگز گریهٔ زائر تو را هادی یک شبی را کنار ما ماندی سر سجاده جامعه خواندی تو دعا را معرفی کردی مرتضی را معرفی کردی با فراز زیارت سبزت راه ما را معرفی کردی مرتضی و حسین و فاطمه و مجتبی را معرفی کردی نه فقط اهل بیت را بلکه تو خدا را معرفی کردی سامرایت غریب بود اما کربلا را معرفی کردی با تو ما مرتضی شناس شدیم تا قیامت خدا شناس شدیم ریشه های محبت ما تو مزرعه های سبز دنیا تو خواهش سرزمین پائین من اشتیاق بهشت بالا تو گاه ابلیس می شوم بی تو گاه جبریل می شوم با تو من نمی دانم این که من دارم به تو نزدیک می شوم یا تو چه کسی از مسیر گمراهی داده ما را نجات؟... آقا تو تو مرا با ولایتم کردی آمدی و هدایتم کردی دل من در کفت اسیر بود به دخیل تو مستجیر بود گر شود ثروتم سلیمانی باز هم بر درت فقیر بود شکر حق می کنم صدای بلند حضرت هادی ام امیر بود آبرو خرج می کنی بس که کرم سفره ات کثیر بود شب میلاد تو به ذی الحجه مطلع شوکت غدیر بود ریشه ناب اعتقاد علی پسر حضرت جواد علی دوست دارم گدای تو باشم سائل دست های تو باشم مثل بال و پر کبوترها دائماً در هوای تو باشم دوست دارم که از زمان ازل تا ابد خاک پای تو باشم نیمه شب های ماه ذی الحجه زائر سامرای تو باشم یا دعای قنوت من باشی یا قنوت دعای تو باشم ما فقیریم سفره ای وا کن سامرایی حواله ی ما کن با تو این عقل ها بزرگ شدند اعتقادات ما بزرگ شدند پای دل های شیعیان آن قدر گریه کردید تا بزرگ شدند با نگاه تو با محبت تو اِبن سکّیت ها بزرگ شدند خوب شد بچه های هیئت ما پای درس شما بزرگ شدند بچه های قبیله ما با کربلا کربلا بزرگ شدند بی تو دل های ما بهار نداشت مثل یک شاخه ای که بار نداشت
آسمانيست جلوه های شما روی چشمان ماست جای شما حضرت جبرئيل با بالش طاق نصرت زده برای شما هركسی كه شنيده گفته چنين بی نظيرست ربنای شما  همه ی برگ های پاییزی  ميشود سبز زير پای شما  باهمین دست خالی ام دارم چشم امیّد بر عطای شما  و برای قيامتم كافيست  نخی از گوشه ی عبای شما از مسير خطا برم گرداند روشنايی ردّ پای شما افتخار تمام ما اين است شود آقای ما - گدای شما شب برای خودش سليمان است زائر صبح سامرای شما عشق ما بر شما ارادی نيست عشق ما جز امام هادی نيست ای صفا بخش انجمن هادی رونق یاس و یاسمن هادی گل خوش عطر و بوی زیبارو علت رویش چمن هادی دهمین نور محض آل الله پدر دومین حسن هادی درجمال تو منعکس شده است روشنایی پنج تن هادی در قنوتت فرشته ها بودند به دو دست تو بوسه زن هادی بی نظیری در انتقاد و کلام هستی استاد در سخن هادی شیر در پرده را که جان دادی روح تازه بده به من هادی روز محشر در ازدحام بیا نام ما را صدا بزن هادی همه محتاج یک دعای توایم حاجت قلب مرد و زن هادی وا کن از کاروبار ما گره را تا ببینیم ماه -سامره - را آستانت هميشه پا بر جا ابتدايت هميشه نا پيدا ای علی چهارم شيعه نوه ی اول امام رضا ايها الهادی ای امام نقی دهمين حجت ای امام هدی صاحب اقتدار و شوكت حق رهبر و مقتدای مذهب ما با وجودت هميشه مینازيم به تمام اهالی بالا اعتقادات ما درست شده با فرازهايی از دعای شما جامعه ساز ماست جامعه ات نسخه ی رشد روح انسانها  نگذاری به سينه ها داغِ  ديدن صحن سامرايت را آرزومند سامرای توایم سرفرازیم ؛خاک پای توایم
نوشته دست خدا روی لا مکان هادی نشسته گوشه صحن تو آسمان هادی خدا چکیده ز هر کلمه بیان لبت خدای هر سخن و کلمه و بیان هادی مرید لطف تو عبدالعظیم ها هستند برایشان تو عزیز از هزار جان هادی به نام اعظم تو هر دلی طلاطم کرد طلاطم دل دریای بی کران هادی چگونه از تو بگویم خودت بیاموزم که حک کنم به تمام در جنان هادی تویی که معجزه عشق بوده چشمانت صدای هر تپش قلب عاشقان هادی صدا صدای خدا بود در دهان شما به عاشقان علی داده ای امان هادی برات کرببلا عیدی از تو میخواهیم پدر بزرگ گل صاحب الزمان هادی
مسلمانی مسلمان وجودت بلاگردان الفاظ سجودت تو دیدی خالقت را در نمازو که افتادی زمین آنهم به صورت حضورت را به هرجا میرساندی از آنجا کرده ای رفع کدورت ملائک بال را میگستراندند به زیر پای تو وقت حضورت به پا می شد قیامت لحظه ای که خلایق بود در راه عبورت تو موسای تمام اهل بیتی شده محراب مثل کوه طورت تو در محشر قیامت آفرینی خودت یک پا امیرالمومنینی
بر لکنت زبان من آقا امان دهید. یا لطف کرده و به بیانم توان دهید. تا مدح یک فضیلتتان را بیان کنم. قدر تمام عمر جهانم زمان دهید. کار از کمیت لنگ غزل هم گذشته است. الفاظ قاصرند به الفاظ جان دهید. تا حق مطلب از سر ایمان ادا کنم. ابن سکیت نطق مرا در فشان دهید. بر ذوق کور من تب دریای ملتهب. سقفی بلند تر، ز خود آسمان دهید. از وحی در ثنای تو باید مدد گرفت. پس کوی جبرئیل امین را نشان دهید. تا دعبل و کمیت و فرزدق شوم به پات. شب تا سحر غزل بسرایم، غزل برات. بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز. بالاتر از مسیح عدم را به هم بریز. شعری بخوان که وقت هدایت گری شده. ارکان کفر و ظلم و ستم را به هم بریز. آقا اگر بناست دمی بی تو سر کنم. تقدیر من به لوح و قلم را به هم بریز. اصلا به دست های کریمت گل مرا. از نو سرشته، آب و گلم را به هم بریز. بر سائل درت نظری کن ز روی لطف. کل معادلات کرم را به هم بریز. آقای مهربان دلم با تبسمی. دریای پر تلاطم غم را به هم بریز. آرامش دلم دو جهان در پناه توست. کارم همیشه گیر نفوذ نگاه توست. انداخت گر چه کینه ی دشمن به زحمتت. یک ذره کم نشد به خدا از شرافتت. گردیده بارها متوکل ذلیل تو. بوده رفیع سایه ی دیوار عزتت. صد آسمان فرشته به شمشیر آخته. دارند چشم در پی فرمان حضرتت. راضی نشد دلت رسد آسیب بر عدوت. جوش و خروش داشت ز بس دیگ رحمتت. آورده دائما سر تعظیم را فرود. دنیای علم عالمیان پای حکمتت. اسلام رفت تا به دل قاره ی سیاه. از برکت درایت بسیار و همتت. نورت گرفته کشور دلها به جلوه ای. از بس شبیه حضرت زهرا به جلوه ای‌. از کفر محض با دمت ایمان درست کن. از زنگی سیاه مسلمان درست کن. در پای درس و بحث سراسر هدایتت. از وحشیان حقیقت انسان درست کن. از راز قلب مرد مسافر خبر بده. از او کسی شبیه به سلمان درست کن. ای حسرت بهشت خدا خاک پای تو. از دوزخ خرابه گلستان درست کن. یک خنده ی ملیح به لبهای خود نشان. قبله برای یوسف کنعان درست کن. با سطری از معارف والای حضرتت. راهی برای بینش قرآن درست کن. در وصف خوبی تو هزاران حکایت است. عشقت همان میان بر راه هدایت است. چون نوکری که خو کرده بر امیر خود. من را نما به نیمه نگاهی اسیر خود. تا جای دیگری نروم از درت، مرا. بر خانه ات الی الابدی کن فقیر خود. در باب معرفت تو مرا پای جامعه. بخشیده ای بصیرت و کردی بصیر خود. دست مرا بگیر و ببر تا غدیر خم. با سطری از زیارت اهل غدیر خود. اهل گناه بودم و با مهربانی ات. وا کرده ای تو پای مرا در مسیر خود. از سختی زمان گله ای نیست، شکر حق. خواندی مرا به خنده به مهمان پذیر خود. دل بسته ی کلامکم النورتان منم. در باب عشق وصله ی ناجورتان منم. دنیاست عبد خانه ی عبدالعظیم تو. محتاج دست های همیشه کریم تو. با اهدنا الصراط تو اهل هدایتم. با نور توست راه دلم مستقیم تو. این حس همیشه بوده به همراه من که هست. مشمول من عنایت و لطف قدیم تو در کاظمین، مدینه و قم، مشهد و نجف. شد تازه پای جامعه روح از نسیم تو. با جامعه، زیارت هر یک از اهل بیت. دارم سلام بر تو و قلب سلیم تو. حال و هوای گنبد سلطان که جای خود. دارد هوای گنبد تو یا کریم تو. نزدیک شد محرم شاه شهید دین. امضا بزن حواله ی دل را یک اربعین. (مجتبی)
آسمان معتکف گوشه چشمان شما آمده تا بشود دست به دامان شما نفس باد صبا مشک فشان است اگر حکمت این است زده بوسه به دستان شما خاک زیر قدمت مهر نماز همگان همگان تا دم محشر همه قربان شما از کف دست شما لطف و کرم میریزد که شده کافر و دیوانه مسلمان شما شده ای ذکر لب عبدالعظیم حسنی که شده عالم وارسته ایمان شما بسکه مانوس خدایی همه دم در سجده شده سجاده محراب ثنا خوان شما عجبی نیست اگر عالم و آدم همگی همه باهم بشود سائل و دربان شما
نور تو، روح مرا منزل به منزل می‌برد کشتی افتاده در گِل را به ساحل می‌برد مرد صحرایی و با تو شوق باران هم سفر بوی بارانت مرا منزل به منزل می‌برد عاقل و دیوانه محکومند، آری چشم تو هم ز مجنون می‌برد دل، هم زِ عاقل می‌برد «اهل بیت نور» هستید، «آسمان وحی»ها...! «جامعه» ما را به شرح این فضائل می‌برد ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم شهر ری با اذن تو از کربلا دل می‌برد مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می‌برد کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه اشک‌هایت عشق را تا آن مراحل می‌برد
باران شدم از شوق پریدن به هوایت شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت ای صاحب آن «جامعه‌» پر شده از عشق! خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟ گفتی:« فَتَحَ اللهُ بِکُم» پنجره وا شد گفتی: «و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت کی می‌رسد آن «اَشرَقَتِ الارض» بنورت کی مست شود جامعه از جام دعایت هر نیمه شب از ذکر تو روشن شده عالم مَستَند ملائک همه از عطر عبایت در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی شاید متوکل کند اینگونه رهایت رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد تا کاخ و ستون هاش بیفتند به پایت وقتی که امامی و علی هم شده نامت پیداست که در سامره شاهست، گدایت یاد نجف افتادم و اشکم شده جاری کو گنبد و گلدسته و ایوان طلایت؟ «اَنتم شُفَعائی» خبری بود که ما را بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت آه از تو چه پنهان، ... چه بگویم... فقط اکنون دست من و دامان تو و لطف خدایت
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود و با فرشته های وحیِ عشق، هم قدم شود اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود برای وصل آب و دانه نیست سر به زیری اش برای پایبوسی ات به اشتیاق خم شود در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی نوای یا اباالحسن نوای بازدم شود کنار خوان جامعه، دعا نمی کنم دگر زبان حاجتم همین دو دیده ی ترم شود منی که در تمام زندگی ابالجوادی ام خوشم گدای سامراییِ امام هادی ام چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن گدا و ریزه خوار معدن فضائلت شدن چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و به این طریق، موجبات شادی دلت شدن چه نعمتی است این که با اشاره ی نگاه تو غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت برای حفظ این حرم فدا و بِسملت شدن چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن چه نقمتی است بی تو بودن و مقابلت شدن همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم به روی آن نوشته ی "أمیری یانقی" زدم بخوان برای ما فراز قادَةَ الْهُداة را بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را هزار سیدالکریم از این قبیله زنده کن بخوان و شرح کن فراز سادَةَ الْوُلاة را شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان خودت معرفی نما أئِمَةَالْدُعاة را بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا بیا نشان بده به ما حقیقت صلاة را حمایت بتول از ابوتراب را بگو عیان نما به خلق راز ذادَةَ الْحُماة را بدون تو، منِ غریبه آس و پاس می شوم قدم قدم کنار تو خداشناس می شوم دعای ما دعا نبود اگر نبود جامعه دعا گره گشا نبود اگر نبود جامعه کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان مرید هل اتی نبود اگر نبود جامعه کنار چاه غالیان و صوفیان کسی دگر به راه، آشنا نبود، اگر نبود جامعه غروب جمعه های ما اسیرهای مبتلا به عشق، با صفا نبود اگر نبود جامعه خلاصه عرض می کنم میان اعتقاد ما خدا همین خدا نبود اگر نبود جامعه ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف بخوان زیارت غدیریه دوباره در نجف دعا که می کنی گناه خلق پاک می شود جهان بدون بودنت چه هولناک می شود خدا به خنده های بر لب تو شاد می شود خدا به خشم چهره ی تو خشمناک می شود به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت اهانتی کند، بدون شک هلاک می شود مرید مکتبت برای کسب نور معرفت به پای جامعه کبیره سینه چاک می شود در انتظار دیدن جمال توست سائلت در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک می شود همین که هیچ کس کنار من نبود، می رسی همیشه دیر کرده ام ولی تو زود می رسی به دست خود به ما فقیرها پیاله می دهی شراب ناب و کهنه ی هزار ساله می دهی تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیان برای جبر و اختیار هم رساله می دهی فدک نماد غربت علی و فاطمه شده به ما خبر ز غاصبان آن قباله می دهی تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه خودت کریمی و به کربلا حواله می دهی فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله می دهی؟ به لطف تو اسیر شاه عالمیم تا ابد علم به دوش خیمه ی محرمیم تا ابد
یادتان هست نوشتم که دعا می‌خواندم داشتم کنج حرم جامعه را می‌خواندم از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست عقل از درک تو لبریز تحیر شده است لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عرق شرم به پیشانی دفتر دارم شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران من زمین‌گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کلماتم کلماتی‌ست حقیر ای باران یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران سامرا قسمت چشمان عطش‌خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
آفتاب عزّت از عرش جلال آمد پدید روز عید شادمانى را هلال آمد پدید آفتابِ فضل، تابان گشت از کوه شکوه ظلمت شب هاى هجران را وصال آمد پدید روز، روزِ شادى و وقت نشاط آمد از آنک بهترین روزهاى ماه و سال آمد پدید اخترى گردید از برج ولایت جلوه گر کز جمالش آیتى فرخنده فال آمد پدید آسمان علم را تابنده ماه آمد عیان بوستان شرع را خرم نهال آمد پدید در سپهر عزّ و شوکت آفتاب آمد فراز بر هماى دین و دانش پر و بال آمد پدید دشمنان را مایه درد و الم شد آشکار دوستان را دافع رنج و ملال آمد پدید اى مسلمان دیده ات روشن که از لطف خدا هادى الامّه شه احمد خصال آمد پدید عشق و دل را موجبات اتّحاد آمد عیان جان و تن را موجبات اتّصال آمد پدید رکن دین، بحر سخا،غیث کرم، غوث امم نور حق، شمس الضحى، فضل الکمال آمد پدید عالمى فضل و تعالى، قلزمى علم و کمال بر سریر جاه و اورنگ جلال آمد پدید شوکت و جاه و سعادت را محیط، آمد عیان حکمت و علم و فضیلت را جمال آمد پدید جلوه دیگر به خود بگرفت عالم بهر آنک بر رخ زیباى خلقت خط و خال آمد پدید هر چه خواهى از خدا «طایى» بخواه امروز چون بهر حاجت خواستن نیکو محال آمد پدید
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام فیض مدام، سلسله نورِ دائمی پور جواد ابن رضا سبط کاظمی در شأنت این بس است که جد شما رضاست در فضلت این بس است که تو جدّ قائمی تا پایه امامت و دین از تو قائم است خود عرش فضل را به خدا از قوائمی اینگونه گفت وصف تو را هر که با تو بود هر شام در صلاتی و هر روز صائمی یا حجّه الوفیّ، صفی هادی ای امام ای حضرت کریم که عین المکارمی هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام مهر دهم! حقیقت کامل، امام من! آیینه جمیع فضائل، امام من! لرزانده دستگاه خلافت شکوه تو! خاک از توکلّت متوکل، امام من چاره ندید خصم مگر آنکه همچو باب بر تو خوراند زهر هلاهل امام من لحظه به لحظه جان به تو مشتاق، هادیا! لحظه به لحظه دل به تو مایل، امام من ای که هنوز حلقه در را نکوفته لطف تو داده حاجت سائل، امام من نامت گره‌گشای تمامی مشکلات لطفت کلید حل مسائل امام من هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام زین العباد، ثانی سجّاد، یا علی نور تو بر جواد، خدا داد، یا علی تنها نه باب تو که به فردوس، فاطمه از خنده تو گشت دلش شاد، یا علی روشن به روی گندمی‌ات شد دل جواد وقتی «سمانه» چون تو سمن زاد، یا علی چون باب شهر علم نبی بود، جدّ تو شد ملک علم و دین ز تو آباد، یا علی در پای تو گریسته وحش درنده هم ای بسته ولای تو آزاد، یا علی تاریخ، ای حقیقت بیدار، چون علی هرگز تو را نمی‌برد از یاد، یا علی هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام
عیسی مسیح گشت و به موسی عصا رسید یوسف در عمق چاه به جاه و بها رسید نوح نبی به نوحه ی کرببلا رسید ایوب هم به صبر در عمق بلا رسید این خیر ها به دست تو بر انبیا رسید دل را گره به زلف خمت مو به مو زدیم شب گرد عشق گشته به نور تو رو زدیم در کوچه های عشق قدم با وضو زدیم در خوابگاه صحن تو تا بر پتو زدیم در فصل سرد اذن زیارت به ما رسید هر شاعری که مدح تو را گفته حمیری ست حتی مُقِر به فضل تو شیخ زِمَخشری ست شیعه عذاب دیده از امثال اشعری ست اینقدر بی توجهی از کوری یا کری ست مرحب مقابل تو چه با اِدّعا رسید آموخت وصله های لباست غرور را خورشید عاجزانه گرفت از تو نور را غرقیم در صفای تو بنداز تور را روزی بده دوباره سلیمان و مور را نان شب یتیم به لطف شما رسید جبریل در حریم حرم گرمِ هلهله ماندست تا خدایی مولا دو مرحله آخر چگونه؟! درک کنیم این معادله گفتیم ممکن است ؟؟که الهام شد بله مولا اراده کرد و کنار خدا رسید آنقدر سر خوشیم که لب بر سبو زدیم از  خلق  رو گرفته به  خلّاق  رو زدیم گفتیم «یاعلی مدد» و  دَم  از او زدیم پروردگار ما شد و فریاد «هو»زدیم این جامِ کُفر،از کَرَم او به ما رسید هر کس که عاشقت شده از دوستان ماست هرکس که مبغض تو شد از دشمنان ماست این ذکر خیر توست که روی زبان ماست نامت دلیل مستی وقت اذان ماست یادش بخیر وقت رکوعت گدا رسید جف دست پوچ پای قمارت نشسته ایم مشتی خراب دور مزارت نشسته ایم عمریست پای چوبه ی دارت نشسته ایم از اشتیاق قول و قرارت نشسته ایم این شعر با عنایت موسی الرضا رسید...
(که بَرَد به نزدِ شاهان زِ منِ گدا پیامی) به علی رساند از من صلوات با سلامی شده ام اسیرِ دامش ، و به او امید دارم که عطا کند دوباره ، به اسیرِ خود طعامی (همه عمر بر ندارم سر از این خمارِ مستی) همه حاجتم همین است ، بخوانَدَم غلامی نبود قبولِ حق گر نبود ولاش بر دل نه رکوع و نه سجودی ، نه قعود و نه قیامی علی اول است و آخر ، بود او به مصطفی ، جان به جز از علی که دارد ، به جهان چنین مقامی ؟ به خلافِ آن فُلانی ، به خدا علی نکرده نه حرام را حلالی ، نه حلال را حرامی چه شود که شاه مردان دَهَد از سَرِ عنایت به دلِ شکسته ی من ، به دعاش اِلتیامی سروده : (یونس)
عید الله الاکبر من کنت مولا فهذا علی مولاه ثواب این سروده تحفه ای باشد ناقابل به پیشگاه باب الحوائج حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام به امید گوشه نگاهی‌..‌. دوباره وقت عشق است و صدا پیچیده در دنیا اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِر کَأساً وَ ناوِلها به دست حضرتِ احمد(ص) بود دستِ اَمیرُ العِشق به فرمانِ خداوندی رَوَد دَستانِ او بالا علی رَسماً شده امروز اَمیرَالمومِنین ، بَه بَه چه کس لایق بود جز او ؟ لَنا بی او بگردد ... لا اگر چه عده ای بعد از غدیر از روی نادانی خلیفه گشته و کردند غصب از او خلافت را به قول صائبِ خوش ذوق که این بیت را گفته خدا رحمت کند اورا ، رود در جنت الاعلی (من از ناچیزیِ خارِ سَرِ دیوار فهمیدم... که ناکَس کَس نمیگردد اَز این بالا نِشینی ها) خدا را شکر عمری سائلِ کوی علی هستیم شفاعت میکند در روز محشر از همه مولا سروده از شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام: (یونس) التماس دعا
از همان آغاز چشم مرتضی ما را گرفت الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین علیه السلام و الائمة المعصومین علیهم السلام   از همان آغاز چشم مرتضی ما را گرفت از ازل نام علی بر روی لبها جا گرفت   این دل ویرانه ی مارا علی آباد کرد از همان روزی که عشقش در دل ما پاگرفت   من گدای بی پناه و زار و بی کس بوده ام پنجه ی مشکل گشای یار دستم را گرفت   شیعه در محشر ندارد غصه ی فردوس را چون ز دستان یل خیبر گشا امضا گرفت   با تمام روسیاهی آمدم بیعت کنم بلکه دستان مراهم همسرش زهرا گرفت   فوق ایدیهم »«یداللهِ» علی گردیده از... ...آن زمان که دست او را مصطفی بالا گرفت   پیک حق بهر ادای احترامی آمد و بوسه ای از دستهای حضرت مولا گرفت   بی ولای مرتضی توحید هم پوشالی است تا علی شد مقتدا دینِ خدا معنا گرفت   عاشق آن باشد که امشب از سر شوق وصال تا سحر با نام مولایش علی احیا گرفت   کور می گردد دو چشم منکر مولای من تا ببیند فاطمه دست مرا فردا گرفت    
🌸 نزدیک است با حُب علی اگر به محشر نرسی هرگز به شفاعت پیمبر نرسی امسال بیا "غدیرخم" را دریاب... شاید به "غدیر" سال دیگر نرسی
شرح اجلال علی را به زبان حاجت نیست که عیان‌ست و عیان پس به بیان حاجت نیست فطرتاً ذکر لبم یا علی و یا علی است که جز این کار دهان را به زبان حاجت نیست نامش انگیزه‌ی عبدست به هنگام نماز ورنه بر ماذنه‌ها صوت اذان حاجت نیست بوترابی‌ش به سلطانی او می‌چربد بر تن شاه جهان رخت گران حاجت نیست سیری‌‌ او به غذا نه ، به کرم وابسته‌ست که سر سفره‌ی افطار به نان حاجت نیست به پیمبر به غدیرِ خُم و اَکمَلتُ قسم بعد احمد به فلانیّ و فلان حاجت نیست مرتضی از همه‌ی دهر کهن‌سال‌تر است بی‌گمان خلقت او را به زمان حاجت نیست از شب مرگ علی هر که خبر داد ، بگو فاطمیه‌ست یقیناً ، رمضان حاجت نیست
در غدیر خُم از عنایت عشق می خورم از شراب لم یزلی بسکه مستانه یاعلی گفتم شده طعم لبم عجب عسلی عشق او آبرو به من داده در دلم بوده عشق او ازلی نقطه ی زیر بای بسم الله وصف او می کند چه خوش مثلی با تمام وجود می گویم من خدا را شناختم به علی روح توحید آسمانی هاست سر سپردن به پای او زیباست... محمد حبیب زاده عید غدیرخم مدح
روحم کبوتر حرم سُرِّ مَن رَأی ست مجنون بیرق و علم سُرّ من رأی ست از رب گرفته نعمت کامل حقیقتاً آن خادمی که محترم سُر ّمن رأی ست لب از بیان منقبتش گشته ناتوان حتی اگر که محتشم سرمن رأی ست نوری که در دلم شده روشن همیشگی است از آن دو ماه با کرم سُرّ من رأی ست سامان این دلم سببش از هدایت است اصل صراط،پیچ وخم سرمن رأی ست دیگر نبر تو اسم خرابی در این سرا آباد غیرت عجم سرّ من رأی ست علی مهدوی نسب عبدالمحسن امام هادی (ع) مدح