. شمعِ جمع...
مانده بودم چهکنم بینِ تن و بینِسرت
بر سرت نوحه کنم یا که بمانم به برَت
هرچه کردم که فراموشکنم وقتِ فراق
لحظهی دیدنِ عباس و دو چشمانِ ترت
چشم بستم که نبینم سُمِ اسبانِچموش
بر تنِ بیسر و صد پاره ی رعنا پسرت
آه ! از آن همه بیغیرتی و ددمنشی
برده بودند لباسِ تن و حتی سپرت
باچه روئی خبرت را ببرم کنجِ خراب
تا که از یاد برَد خاطره های سفرت
سخت شد بیتو سخنگفتن و فریادشدن
عاقبت ماندم و بردم همهجا اینخبرت
اینحسین است که عالَم همه دیوانهی اوست
شمعِ جمعاست که جانهاهمگی دربهدرَت
سید محمد جعفری مرداد ۱۴۰۱
السلام علیکِ یا عقیله بنی هاشم
. *نائبهی عشق*
او بود که صد حادثه را دید ، نترسید
در تاب و تبِ آن همه پیکار ، نلرزید
او در سفرِعشق ، بغل دستِ دو خورشید
تابید ، و در محضرشان خوب درخشید
در واقعهی کرب و بلا ، زینب کبری
صد حادثه را یکتنه بر جانِ بشر دید
چشمِ همه پُرخواب ، ولی دیدهی زینب
در حصر نخوابید ، و تسلیم نگردید
از بیمِ نگاهش همه دیدند ، "علی بود"
آنمجلس و آنمعرکه را یکشبه برچید
تاریخ ، شبی نیست که اینرا ننویسد
با نائبهی عشق ، چهکردید! چهکردید!
السلامعلیکِ یاعقیله بنیهاشم یا زینب کبری.
سید محمد جعفری بهمن ۱۴۰۱
. سال قمری
هر سال ، برای خود ، بهاری دارد
سالِ قَمَری ،،،، عجب نگاری دارد
شبهای مُحرّمَش هوا بارانیاست
فصلِ صفَرَش ، چه گلعذاری دارد
خورشید در آسمانِ هفتم با ماه
با هیئتی از عشق ، قراری دارد
هرجا که شود ذکرِ حسینش برپا
سرتاسرِ کوچه اعتباری دارد
از حنجرههای بلبلانش پیداست
در نوحهگری،،،چه ابتکاری دارد!
چشمانِ فرات ، بیصدا میگریَد
ساقی به لبش چه روزگاری دارد!
آن برکهی آب ، بیگمان میمیرد
یک عمر ، گناه بیشماری دارد
صحرای پُر از شور، پُر از تنهائی
در آتشِ عشق ، یادگاری دارد
عشقی که به دنبالِ خدا میگردد
در پشتِسرش ، گرد و غباری دارد
او آمده بود ، تا که مهمان باشد
با قافلهاش ، ایل و تباری دارد
تاریخ ، درونِ سینهی تاریکش
فریادِ بلند و ناگواری دارد
سید محمد جعفری تیر ۱۴۰۲
بزرگ فلسفه قتل شاه دين اين است
كه مرگ سرخ به از زندگي ننگين است
حسين مظهر آزادگي و آزادي است
خوشا كسي كه چنينش مرام و آيين است
نه ظلم كن به كسي ني به زير ظلم برو
كه اين مرام حسين است و منطق دين است
همين نه گريه بر آن شاه تشنه لب كافي است
اگر چه گريه بر آلام قلب تسكين است
ببين كه مقصد عالي وي چه بود اي دوست
كه درك آن سبب عزّ و جاه و تمكين است
زخاك مردم آزاده بوي خون آيد
نشان شيعه و آثار پيروي اين است
علي اكبر خوشدل تهراني
بسم الله الرحمن الرحیم
برای #حبیب_بن_مظاهر
سختاست ازشراب ازل روی پا شدن
از ابتدای مستیاش عاقلنما شدن
سختاست بعد دعوت ساقی، چو شیخها
در مسجدی به ذکر و دعا مبتلا شدن
سختاست سخت، راحت جان را گذاشتن
در کوی دلبران بهعذاب آشنا شدن
سختاست با کهولت جسمی،به وقت وصل
چون آهوان دشت ختا تیز پا شدن
سختاست از غریب رسد نامه بر حبیب
وآنگه چو کوفیانِ وفا بیوفا شدن...
اما چهراحت است ز خانه بهشوق وصل
آوارهتر ز باد رحیل صبا شدن
برخیز ای حبیب! که بهتر نبوده از
چوب درخت پیر برای عصا شدن
فارغ ز کار ساحر شامی و مارها
در دست یک کلیمِغریب اژدها شدن
ای پشت شاه گرم ز تو نيست کم مقام
همچون عبا به خامس آلعبا شدن
ای نوح عاشقان حسینی مبارک است
اصحاب را در این یمِخون ناخدا شدن
وقتی هدف نشانه گرفتی، چهغم ز عمر؟
قلب کمان هراس ندارد ز تا شدن
از هو شدن بهمعرکه دل را غمین مساز!
آیینه را چه غم بنشیند ز "ها" شدن
فهمید شأن احمد مرسل ز سختیاش
هرکس که کرد عزم حبیب خدا شدن
شمعی چنین نبوده که بعد از خموشیاش
آتش به سر گرفت برای فنا شدن
کار تو بود مردن از بام عشق و بعد
یک "یاحسین" گفتن و از جای پا شدن
آموخت با دومرتبه جان دادن خودش
یکمرتبه که سخت نباشد فدا شدن
فرق سرش شکافت ز عشق حسین، چون
کعبه که قبله گشت از این فرق وا شدن
چون راز سر به مُهر بخندید تا که دید
دارد زبان نیزه سر برملا شدن
ای پیرمرد بادهپرستان کربلا
این خاک از تو داشتطلب کیمیا شدن
ای مرد، زیر قبّهی ارباب یافتم
از نقرهی ضریح تو راه طلا شدن
سختاست بین اهلِریا بیریا شدن
از برکت وجود گلی لالهها شدن
عشاق را چه حاجت طی منازل است
در نیمروز میشود از انبیا شدن
رفتند از جفای سم اسب تا بهعرش
گندم بهسفره میرسد از آسیا شدن
ای مدعی ز لاف حذر کن، که خاک نیز
خونها خورد به مرتبهی کربلا شدن
اصحاب شاه کرببلا را چهحاجت است
از غیرت مداد سیهرو ثنا شدن
سخت است سخت ساحل آرام دیدن و
در موج خون تپیدن و مرد شنا شدن
مانند حر قبول گنهکاری و سپس
چون کهنهخانهای ز خرابی بنا شدن
همچون زهیر بیغم مالوعیال خویش
از خوف خود گذشتن و در او رجا شدن
در عهد دوست مثل سعید ایستادن و
چون تیرهای خورده بهجسمش رها شدن
چون عابس از حفاظت جان بگذر و بگیر
از جسم خویش مانع حاجت روا شدن
مانند جُون ناز بکش تا رسی بهجان
ای ناسزا بکوش برای سزا شدن
خندان چنان بریر بخوان این ترانه را
باید فدای بوسهگه مصطفی شدن
ای نوعروس امت عیسی مبارک است
داماد را بهخیمهی گل پاگشا شدن
ننگ است پس گرفتن هدیه، نشان بده
اموهب، بهسر ره و رسم عطا شدن
ای مسلمبنعوسجه باشد مبارکت
همراه باحبیب در این ماجرا شدن
ای منبر محاسن مردان کبریا
خون از رگش گذشت به شوق حنا شدن
تنها خداست لایق کار شما و بس
کز بیم زرد گشته زر از خونبها شدن
برخیز ای #غریب، تو را لذتیست در
با زور در مناسک عشاق جا شدن
عشق حسین را چو صحابه بهجان بخر
ای دل بکوش بهر شبی بوریا شدن
گفت آرزوی ماست؛ - بهخواب کسی حبیب -
در بزم روضه مثل تو اهل بکا شدن
#محسن_قاسمی_غریب
#روضه_دریک_کلام_وای_ازشام ....
روضه در یک کلام وای از شام
دردِ بی التیام وای از شام
کاش مادر مرا نمی زائید
ناله های مدام وای از شام
ناسزاهای بد به ما گفتند
همه جایِ سلام وای از شام
آن دیاریِ که کرده بازی با
آبروی امام وای از شام
قافله تا غروب گیر افتاد
کوچه ها ناتمام وای از شام
دخترِ فاطمه اذیت شد
از نگاهِ حرام وای از شام
گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود
آتشِ رویِ بام وای از شام
جایِ حیدر زگیسویِ دختر
می گرفت انتقام وای از شام
در میان ِ چهار هزار رقاص
گریه در ازدحام وای از شام
سر و تشت و پیاله های شراب
چوبِ بی احترام وای از شام
لعنتی در کنارِ سر میریخت
میِ باقیِ جام وای از شام
سرخ موئی اشاره کرد و یزید
گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام
من چهل سال گریه میکردم
با همین یک کلام وای از شام
#قاسم_نعمتی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#شام
#غزل
دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم
بریز آبی بر این آتش که از سرخی رو دارم
چراغ چشمم از سیلی به سو سو کردن افتاده
نگاهی کن به سویم تا که بر این دیده سو دارم
سخن هایم اگر محکم ولی در خویش می گریم
که از غم ذولفقار آبداری بر گلو دارم
سرت افتاد و افتادم روان گشتی روان گشتم
که من با هم قدم بودن از اول با تو خو دارم
هرآنچه بر سرت برنیزه آمد برسرم آمد
چنین در آینه با خویش هر دم گفتگو دارم
تمام کوچه ها سد شد اگر ،من سد شکن هستم
به هر مژگان ز اشک خویش سیلابی به جو دارم
سرت را تا در آغوشم نگیرم که نمی میرم
چهل منزل اگر جان کنده ام این آرزو دارم
#موسی_علیمرادی
#مناجات_ورود_به_شهر
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
التماست می کنم بابای مظلومم بیا
شیعه غرق غم شده ،ای منجی عالم بیا
کار ما خورده گره با دردهای بی کسی
کی به داد نوکران بی کس خود می رسی
عیدها یک یک گذشت و خنده بر ما شد حرام
حق بده عیدی ندارد شیعه، بی تو ای امام
کی به پایان می رسد دوری تو صاحب زمان
جان زهرا مادرت از دیده ها پنهان نمان
یا معزّالمؤمنین ای آخرین صاحب لوا
ای مه زهرا ز پشت ابرها بیرون بیا
منتقم، بنگر میان غربت ِ شام بلا
بین بازار است عمّه بین مشتی بی حیا
منتقم ،بنگر میان محنت ِ بزم شراب
خون لبهای حسین و اشک چشمان رباب
روبه روی دیدگان زینب ِ قامت کمان
می خورد لعل ِنخورده آب، چوب خیزران
ای برای شیعیان تنها امیر و مقتدا
الامان و الامان یابن الحسن آقا بیا
#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)
#مناجات_ورود_به_شهر_شام1
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
کی می رسد زمان غمت انتها شود
شیعه ز درد غیبت رویت رها شود
بنگر میان قلب مُحِبّین ِ آل تو
هر جمعه از فراق تو برپا عزا شود
بر درد دوری تو طبیبی نخواستیم
این درد ِلاعلاج به دیدن دوا شود
کی می شودکه کوری آل سعود ِپست
بر تو نماز جمعه ی ما اقتدا شود
آباد کی کنی تو بقیع و به امر تو
صحنی برای مادرت اول بنا شود
از خاک در بیاوری آن دو پلید را
پرونده ی جنایت آن کوچه وا شود
آتش زنی جنازه ی آن دونفر که این
تسکین آه و ناله ی (مهدی بیا) شود
آقا بیا بگو به چه جرمی کنار آب
رأس امام تشنه ای از تن جدا شود
کهنه لباس او برود غارت و تنش
در زیر نعل تازه ی دشمن رها شود
ناموس او رود به اسیری و رأس او
تا شام همدم سر سرنیزه ها شود
آقا ببین که جدّ تو مهمان شام شد
دردی که بدتر از غم کرب وبلا شود
وای از دمی که عمه ی قامت کمان تو
با اشک و ناله وارد شام بلا شود
با رقص و تار و هلهله آیند در رهش
بر مرگ خود ز شدت غُصّه رضا شود
وای از گذر ز کوی یهودیّ شهر شام
رأس همه شکسته ی سنگ جفا شود
(بزم شراب وچوب یزید و لب حسین)
قدّش به زیر بار غم و درد تا شود
اذنی بده که نوکر تو روز اربعین
پای پیاده راهی کرب وبلا شود
#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)
🥀 #شعر | #شام و #اسارت 🥀
باز، اسم کوفه آمد در میان و نامِ شام
آه آه از صبحِ کوفه! وای وای از شامِ شام!
روز اندر پیش چشمم، تیرهتر آید ز شب
بشنَود گوشم اگر از خلق دوران، نامِ شام
ابتلای کربلا و ماجرای کوفه را
محو کرد از لوح هستی، محنت و آلامِ شام
بیحیایی بین که با یکدیگر از قتل حسین
مینمایندی مبارک باد، خاص و عامِ شام
آن یکی نان از تصدّق داد، آن خرما؛ ببین
اهلبیت مصطفی را این بُوَد اکرامِ شام
آه از آن ساعت! که زینب بر سر بازار دید
میزنندش سنگ بر سر، از در و از بامِ شام
چون نسوزم ز آتش این غم؟ که از کین ریختند
آتش اندر فرق عابد، خلق خونآشامِ شام
«جودیا»! شام است زآن رو تیره تا صبح ابد
کآمد اندر دهر از صبح آن چنان تا شامِ شام
▫️جودی خراسانی #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کاروان_در_شام
#غزل
🔹تفسیر کربلا🔹
چه غمگین، کاروانی میرود از کربلا تا شام
گره خوردهست آیا سرنوشت کربلا با شام؟
به نیزه آفتابی میشکافد سینۀ شب را
و از گودال خون منزل به منزل میرود تا شام
به دل بغض علی، در دست سنگ و بر زبان طعنه
در استقبال آل مصطفی برخاست از جا شام
چنان سنگیندلیها با کبوترهای زخمی شد
که در شام بلا از غصه شد هر روز آنها شام
نمیدانم چه دیده حضرت سجاد در این شهر
که پرسیدند از رنج سفر، فرمود مولا: شام
ولی این کاروان همراه با خود زینبی دارد
به دست دختر شیر خدا افتاد از پا شام
اگرچه جای خنجر خیزران میدید اما باز
شبیه کربلا در چشم زینب بود زیبا شام
اسارت را ببین راز شهادت برملا کرده
چنان که مو به مو تفسیر کرده کربلا را شام
#حسن_زرنقی
#امام_حسین علیهالسلام
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹لیلةُ الرغائب🔹
در این غروب غریبی ببین کواکب را
بهروی نی سر گلگون نجم ثاقب را
بخوان به لحن حروف مقطعه امشب
حدیث غربت زینب، بخوان مصائب را
بخوان «وَلِیکُمُ الله» را پناه حرم
بگو حکایت این مردمان غاصب را
برای تسلیت خاطر «ذَوِی القُربَی»
ز تازیانهٔ طعنه ببین مواهب را
بخوان «لِیُذهِبَ عَنکُم» شکوه غیرت من!
که دور سازی از این کاروان اجانب را
مسیح خستهٔ من ندبهٔ أنا العطشان
به خون نشانده دل بیقرار راهب را
لب مقدس قرآن و خیزران؟ ای وای
و «أم حَسِبتَ» بخوان این همه عجائب را!
بیا شبی به خرابه بیاوری با خود
برای دخترکت لیلةُ الرغائب را
هنوز بر لب تو بغض «أیّ مُنقَلبٍ»
به انتظار نشسته غریب غائب را
#یوسف_رحیمی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_در_شام
#غزل
🔹میراث مادر🔹
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
زینب درست مثل پدر حرف میزند
میراث مادر است دلِ داغپرورش
میگوید از مصیبت سرخی که دیده است
از قتل عام چلچلهها در برابرش
میگوید از زمانه، زمین آه میکشد
خورشید، ابر تیره کشیدهست بر سرش
این خطبه نیست! تیغۀ شمشیر حیدریست
وقتی خرابههای دمشق است سنگرش
شمشیر از نیام سخن میکشد برون
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
#نغمه_مستشارنظامی
#کاروان_در_شام
#غزل
🔹پرچم به دوش قافله🔹
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
#محمدجواد_غفورزاده
خورشید به خاک آرمیدهست بیا
قدقامت آسمان خمیدهست بیا
از خون شهیدان حرم، آقاجان
یک بار دگر لاله دمیدهست بیا
#هادی_فردوسی
#شعر_پایداری
#غزل
🔹شهید باش🔹
یک عمر زنده باش ولیکن شهید باش
هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش
حتی اگر تمام جهان غرق تیرگیست
چون ماه در سراسر شب روسفید باش..
یک لحظه از امید دلت را تهی مکن
اما ز هرچه غیر خدا ناامید باش
چون سرو، سرفراز میان ستمگران
در خلوت و نماز ولی مثل بید باش..
بر دست اهل صدق بزن بوسه چون نسیم
بر قامت نفاق چو توفان، شدید باش..
در ماتم حسین علی گریه کن ولی
در فکر محو این همه شمر و یزید باش
#افشین_علا
#شعر_پایداری
#شهدای_حرم_شاهچراغ
#غزل
🔹یارتر🔹
هرچه از غم میشود جام بلا سرشارتر
مستی این جام، جان را میکند هشیارتر
لالهزار دیگری میروید از خون شهید
باغ با هر آبیاری میشود پربارتر
پیر ما فرمود -اما دشمنان کور و کرند-
ملت ما با شهادت میشود بیدارتر
شاهدان قدسی جنّات اعناب و نخیل
چشمشان هرگز نخواهد شد به روی دار، تر
دم به دم کشتند ما را عاقبت اما چه شد؟
دشمن ما خوارتر شد خوارتر شد خوارتر
با شهادت زندهتر شد انقلاب ما ولی
روح آنها بیشتر از پیش شد مردارتر
انتقامی سخت در پیش است هان ای دشمنان!
روزتان خواهد شد از شب هم پس از این تارتر
روزهای اندکی ماندهست تا صبح ظهور
یارتر باشید با او مهدیاران! یارتر
#علی_سلیمیان
از این همه داغ رفته بر این ایام
دریای دل وطن ندارد آرام
خون شد به دل شاهچراغ، آه حسین
شیراز به سمت کربلا داد سلام
#صامره_حبیبی
ناموس خدا
برزینب مظلومه شب تار رسیده
ناموس خدا برسر بازار رسیده
دروازه ی ساعات پراز مردم شامی است
برگوش همه خنده ی انظار رسیده
از کرب وبلا وسفر کوفه سوی شام
یک قافله با چشم گهربار رسیده
برسوختگان در عوض تسلیت وگل
هم آتش وخاکستر وهم خار رسیده
برعترت پیغمبر اسلام دراین شام
از قوم یهودی غم وآزار رسیده
ای وای زحال دل زینب که دگربار
برنیزه سر سید ابرار رسیده
ترسم فکند از سرنیزه به زمینش
سنگی که به پیشانی سردار رسیده
دیدند که چون حجله ی خون کرده رخش را
تیری که به چشمان علمدار رسیده
با خواندن قرآن تو ای ناطق قرآن
مرهم به دل خسته وبیمار رسیده
بنویس «وفایی» که پی محو ستمگر
زینب نه ، بگو حیدر کرار رسیده
#سیدهاشم_وفایی
نمازعشق
بخوان حسين غريبم كه سخت دلگيرم
نگـاه كن كه زداغت چه خسته و پيرم
به رحل نيـزه توقـرآن بخوان عزيز دلم
كه بـاز ازنفس اطهـرتو جـان گيـرم
چه غافلنـد چنيـن مـردمي كه پنـدارند
به سنگ كينـة خود مي كننـد تحقيرم
بخوان مفسـر قـرآن،« ليـذهب عَنكم»
بخوان و شـرح بـده آيه اي زتطهيرم
بخوان «ولّيكـم الله» راكـه تـا ازجهـل
كسي دگــر نگشايد زبان به تكفيرم
كمان ابرويت ازسنگ شاميان بشكست
دگرمخوان كه غمت ميزند به دل تيرم
مخوان كه خون زگلويت به نيزه ميريزد
قسم به قطرة خونت زعمرخود سيرم
فرشتگان همه پشت سرتوصف بستنـد
نمازعشـق بخـوان با صـداي تكبيرم
چگـونه باتو بگـويم كـه غيـرت اللهي
كشيـده ديـدة نامحرمان به تصويرم
نوشتـه است«وفایی»به اشك خونينش
كه من رضـا به رضـاي خـدا وتقديرم
#سیدهاشم_وفایی
#اربعین
#امام_حسین_علیهالسلام
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
پروانه پای شمع ، پرش را نثار کرد
دیوانگی نکرد اگر ، پس چکار کرد؟
وقتی که حرف دل وسط آمد ، چه بهترست
این عقل را ز محکمه ها برکنار کرد
پیچیده نسخهی من دلخسته را جواد(ع)
باید به کربلای معلا فرار کرد
جمعی که بر حسین توافق نمودهایم
وحدت شمار قافله را بی شمار کرد
با چای روضهها و سلام و زیارتی
ما را به گونه های زیادی دچار کرد
او وعده داد کرببلا را در اربعین
اصلاً همین قرار مرا بی قرار کرد
دیدم چگونه مرد نداری به یمن قرض
خود را به هر طریق شده ، رهسپار کرد
مردی که هر چه داد دو چندان پسش گرفت
خوشبخت آنکسیست که با او قمار کرد
پاسخ نداده اند ؛ چه جهل مبارکیست
آقا چطور شد دل ما را شکار کرد؟
در کشتی حسین جلوتر ز دیگران
زینب نشست ، خم شد و ما را سوار کرد
هر آنچه خواستم که ببندم دهان خود
اشک دو چشم حرف مرا آشکار کرد
حتی شرار با تن چوب اینچنین نکرد
کاری که با عقیله ی ما روزگار کرد
#سید_امیرحسین_موسوی
#مرثیه_حضرت_زینب #امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_رقیه
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو میآید سفر، دیگر پریشان نیست
کنار تو کسی دلواپس خار مغیلان نیست
بیابان گردمان کردی، ولی زینب پشیمان نیست
اگر دربدر کوه و بیابانم کنی، عشق است
اگر زخمیِ صد خار مغیلانم کنی، عشق است
پریشانم کنی عشق است، حیرانم کنی عشق است
اگر دنبال معشوق است دل، دنبال سامان نیست
بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد
بپرسی مو به موی ماجرا را، شرح خواهم داد
مسیر کوفه تا شام بلا را شرح خواهم داد
هر آنچه از تو پنهان نیست، از من نیز پنهان نیست
برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من
حسینِ قبل خنجر تو، حسین بعد خنجر من
تجلی میکنم در تو، تجلی میکنی در من
شهادت یا اسارت هر دو آغاز است، پایان نیست
بنه پا بر زمین این خاکها مشتاق و لبریزند
تمام دختران یک یک مژه بر پات میریزند
نباید هم به مهمانداریات این قوم برخیزند
چرا که خلق میدانند صاحب خانه مهمان نیست
میان کاروان تو ندیدم غیر زیبایی
جوانان رشید و نونهالان تماشایی
به همره بار گل آوردهام آن هم چه گلهایی!
غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست
نقاب افکن مرا با مظهرِ حق روبهرو گردان
طنابی گردن زینب ببند و کو به کو گردان
همانگونه که مردی از شهادت نیست روگردان
به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست
محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد
ز کوه صبر من حتی نشان درد برخیزد
اگر زن شیرزن باشد، به جنگ مرد برخیزد
بجنگم با سنان؟ هرگز!! سنان که جزو مردان نیست
به زیر سایبانِ قد و بالای تو میخوابیم
من و این کاروان از چشمهی فیض تو سیرابیم
نه اینکه دست ما دور است از آب و پی آبیم!
فراتِ بی لیاقت لایق لبهای طفلان نیست
چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگات افتد
چه خوشبخت است آن کس که روی نعشش عبات افتد
یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات افتد
دل سلطانِ عالم را به دست آوردن آسان نیست
به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمیآید
به زینب معجر پاره به سر کردن نمیآید
برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمیآید
کسی در خیمههای ما به جز ششماهه خندان نیست
**
صدا زد: آی مردم این شهید ما مسلمان است
بزرگِ خاندانم را نمیبینید عریان است؟!
جواب قاریِ قرآنِ زینب، بوسه باران است
جواب قاریِ قرآنِ زینب، سنگباران نیست
شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت
وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت
دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند
پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت
کاش شب بود و نمی دید کسی زینب را
بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت
وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا
سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت
آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد
ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت
هر کسی بغض علی داشت به اکبر میزد
پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت
دختر آیه تطهیر کجا بزم شراب
بیشتر از همه ، آنجا چقدر سخت گذشت
سر ببریده درآورد سر از طشت طلا
خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت
چوب میخورد حسین و لب زینب می سوخت
وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت
شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
کشید از سینه آهِ مستمر؛ دروازهٔ ساعات
دلش یکریز میشد شعله ور؛ دروازهٔ ساعات
نشست و ضجّه زد آن ساعتی که عید شد اعلام
پریشان! اولِ ماهِ صفر، دروازهٔ ساعات
رسید آن کاروانِ زجر دیده، بی رمق، زخمی
شد از حالِ رقیه(س) محتضر؛ دروازهٔ ساعات
مزیّن شد به پرچم های رنگی، شد چراغانی
به دستِ شامیانِ فتنه گر؛ دروازهٔ ساعات
حرامی هایِ بی اصل و نسَب، سیلِ تماشاچی
عزیزانِ علی(ع)...رأسِ قمر...دروازهٔ ساعات...
شلوغی، هلهله، بارانِ سنگ و خیلِ نامحرم
به دورش دید خیلی دردسر دروازهٔ ساعات
به خود لعنت فرستاد و به زینب(س) خیره شد مضطر
به دستِ بسته اش با چشم ِ تر؛ دروازهٔ ساعات
سه ساعت از مصیبت دیدگان، میکرد استقبال
نه با گل! با غم و خون جگر؛ دروازهٔ ساعات
حسین بن علی(ع) شد منکسر بالا سرِ عباس(ع)
شکسته عمه سادات در؛ دروازهٔ ساعات
به پایِ نیزه های داغدیده پایکوبی بود
فقط از این بلا دارد خبر؛ دروازهٔ ساعات!
شاعر:
#مرضیه_عاطفی
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
حرم شاه کجا اینهمه اشرار کجا
ما کجا شام کجا اینهمه آزار کجا
آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد
میشود پشت در بسته گرفتار کجا
همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود
پای این دستهی حوریه کجا خار کجا
دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا
دختر فاطمه و معرض انظار کجا
طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا
تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا
سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم
دوش عباس کجا سکوی بازار کجا
داخل تشت اگر گریه کنی حق داری
دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا
شاعر:
#وحید_عظیم_پور
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
«اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین
ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین»
راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید
کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین
سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت
دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین
ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی
آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین
بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد
بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین
ته بازار یکی نام محلّی را گفت
مردک مست عجب فتنه گری بود حسین
آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط
کاش این شام بلا را سحری بود حسین
حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم
بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین
سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر
نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین
چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی
بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین
ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم
بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین
شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
حض بوسه از سرت را آه تنها برده است
حق من بوده سرت را نیزه اما برده است
پرچم صلح است گیسوی سپید تو ولی
نیزه دار آن را به قصد جنگ بالا برده است
کار دنیا را ببین با اینکه با هم آمدیم
ساربان ما را بدون تو از اینجا برده است
قطره قطره جمع کرده آبرو دریا ولی
آبرویش را لب خشک تو یکجا برده است
آمدم یک بار دیگر بوسه بارانت کنم
خولی اما زودتر از من سرت را برده است
من که ده تا دوستت دارم تو نه تا ، ساربان...
...یکی از انگشت هایت را به یغما برده است
کاش ما هم تکه ای از پیکرت را داشتیم
هرکه از راه آمده یک تکه ات را برده است
شاعر:
#سید_حجت_سیادت
#امام_سجاد #مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
به دوش نیزه جهانِ منی در آن بالا
حسین ، روح و روانِ منی در آن بالا
اگر چه شام برای اسیر نا امن ست
چه بیم ، تا تو امان منی در آن بالا
نگاه کردنِ بر تو نماز می خواهد
سر بریده ، اذان منی در آن بالا
به هر که گفت حسینت کجاست ، با دستم
نشان دهم که نشان منی در آن بالا
به پای خویش نرفتم به هیچ بازاری
بهانه ای و توان منی در آن بالا
برای خوردن سنگ اینقدَر تلاش نکن
هنوز حافظ جان منی در آن بالا
به روی تل ، نگران تو بودم آن لحظه
و حال تو نگران منی در آن بالا
شاعر:حامد_آقائی
#امام_سجاد #مرثیه_حضرت_زینب
#مناجات_با_امام_زمان
باید که فقط یوسف زهرا بپسندد
مارا چه نیازیست که دنیا بپسندد
قنبر شدن این است که هر لحظه بگویی
من راضی ام آنگونه که مولا بپسندد
مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید
دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد
از قافله دوریم ولی کاش از آن دور
یک ثانیه برگردد و مارا بپسندد
یک عمر نشستیم که در باز کند؟؟ نه_
_یک بار بیاید به تماشا...بپسندد
ما دغدغه داریم که ارباب ببیند
ما دغدغه داریم که سقا بپسندد
نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم
ما آمدیم اُمّ ابیها بپسندد
بگذار بخندند به این زار زدن ها...
می ارزد اگر زینب کبری بپسندد
شاعر:
#مجید_تال
#امام_سجاد #مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید
گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید
صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید
چشم تو بود روز ازل غمزه ساز شد
نورت ظهور کرد و ابو حمزه ساز شد
دست تو ربنای قنوت اجابت است
سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است
اشکت نزول آیه ی باران رحمت است
لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است
هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست
پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست
از بس قرین رحمت تو ماه و سال ماست
آغشته با دعای تو رزق حلال ماست
شادیم با غم تو و غم بی خیال ماست
یک دم بدون عشق تو ، فرض محال ماست
تو روضه خوان داغی و ما نیز مستمع
ما را مباد رشته عشق تو منقطع
در شام، غیرِ بغض تو در سینه ها نبود
مسجد محلِّ رویش آیینه ها نبود
جز بوسه ی معاویه بر پینه ها نبود
منبر که جای بازی بوزینه ها نبود
منبر برای حج تو میقات عشق بود
حق با علی ست، خطبه ات اثبات عشق بود
شاعر:
#محسن_ناصحی