#امام_صادق_شهادت
#رباعی
مائیم و هدایت امام صادق
مدیون روایت امام صادق
ای کاش که در مدینه بودیم همه
در روز شهادت امام صادق
#سیدمحمد_شجاع
#امام_صادق_شهادت
آتش فتنه چه داغی سرِ داغت می ریخت!
سر زده از در و دیوار به باغت می ریخت
خانه ات بی خبر از اشک زلالت می سوخت
چه بگویم!دلِ همسایه به حالت می سوخت
پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را
پا برهنه سرِ بازار دواندند تو را
پشت مرکب، رمق اندک پایت افتاد
سرشناس همه ی شهر، عبایت افتاد!
ارثی از مرثیه اش بُردی و گفتی: مادر
وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر
هیچ کس بغض تو را، مونس و غمخوار نشد
کربلا، کارِ خدا بود که تکرار نشد
حُرمت مویِ سپید تو شکسته ست، قبول
تو یداللهی و دستان تو بسته ست، قبول
باز هم شکر! به عمامه ی تو دست نخورد
حرف غارت نشد و جامه ی تو دست نخورد
زخمی نیزه ی هر بی سر و پایی نشدی
بی کفن مانده ی گودال بلایی نشدی
باز هم شکر! به خلخال نگین باقی ماند
اهل بیت حَرمت پرده نشین باقی ماند
با دلی سوخته از غصه لبالب نشدند
دخترانت ملأعام معذب نشدند
#وحید_قاسمی
#امام_صادق_شهادت
اگر چه سخت روز و شب چو ابری زار می گریم
نه از اینکه شدم بی یاور و بی یار می گریم
شده هر صحنه ای از غربتم یادآور یک غم
چو جد خویش مثل حیدر کرار می گریم
اگر چه خانه ام آتش گرفت از کینه،تنها من
به یاد سینه ی صدیقه و مسمار می گریم
به کوچه بد زمین خوردم که زهرا را صدا کردم
به یاد صورتی که خورده بر دیوار می گریم
مرا در کوچه گرداندند یاد شام افتادم
به یاد عمه ام در کوچه و بازار می گریم
شنیدم عمه ام را می زدند و خارجی خواندند
چو او بوده اسیر خنده ی انظار می گریم
کشیده تیغ بر رویم سه بار آن بی حیا و،من
به یاد آن لب و دندان که شد خونبار می گریم
دلم شد غرق خون وقتی که شد جسمم کفن،شائق
بر آن جسمی که دیده زیر نعل آزار می گریم
#محمود_اسدی_شائق
#امام_صادق_شهادت
#رباعی
خاکستر داغ لالهها گشت بقیع
مأوای عزیزان خدا گشت بقیع
وقتی که جنازۀ تو را آوردند
انگار زمین کربلا گشت بقیع
#عباس_شاه_زیدی
#امام_صادق_شهادت
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست
مثل جدش شده در کنیه «اباعبدالله»
در بقیع است ولی کرببلا هم با اوست
شیعه را کرببلا گرچه علمداری کرد
جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست
من اگر مورم اگر هیچ ولی میدانم
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
زندگینامهٔ او سطر به سطرش روضهست
که مصیبات همه عالم و آدم با اوست
در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد
بانی روضهٔ سقاست و زمزم با اوست
لفظی از کوچه در این مرثیه محزونتر نیست
وارث محنت زهراست اگر غم با اوست
#محسن_ناصحی
#امام_صادق_شهادت
پس از سلام و ادب نزد خالق زهرا
مرا صدا بزنید از خلائق زهرا
کمال بندگی ام خدمت به فاطمه است
خدا کند بشوم عبد لایق زهرا
به غیر غصه ندارد مخالف بانو
غمی به سینه ندارد موافق زهرا
برای اجر محبین او بهشت کم است
چه هدیه ای ست سزاوار عاشق زهرا
بجز علی به کسی رو نمیزنم هرگز
قسم به حرمت قرآن ناطق زهرا
حسین فاطمه بسیار سینه زن دارد
منم اسیر و عزادار صادق زهرا
"بِجَعفَرِ بنِ محمد "نوای هرشب ماست
چه خوب حضرت صادق رئیس مذهب ماست
همینکه ايزد منان قلم به دستش داد
فقط قلم که نه بلکه علم به دستش داد
خدایی اش نه ولی اختیار عالم را
خدای عزوجل دست کم به دستش داد
برای اینکه ببارد مدام بر سرمان
کریم خواندش و ابر کرم به دستش داد
به شوق پرورش جابر بن حیان ها
تمام هستی خود را عجم به دستش داد
به گردنم پدرم بست طوق نوکری اش
و اختیار مرا مادرم به دستش داد
خوشابحال کسی که نگفته اقایش
میان روضه برات حرم به دستش داد
دخیل بسته ی کنج ضریح پر گره ایم
نگاه حسرت افتاده پشت پنجره ایم
به پا کنیم دوباره بساط هیئت را
مگر صدا بزنیم اهل بیت عصت را
به یمن همنفسی با امام "صادق" مان
چشیده ایم همه لذت صداقت را
تمام شب به تماشا نشسته ایم از شوق
شکوه و منزلت کرسی فقاهت را
بحق حضرت زهرا نگیرد از دل ما
خدای عزوجل نعمت ولایت را
اگر که دشمن او پشت گوش خود بیند
به روز حشر ببیند بهار جنت را
قسم به حرمت نانش نبرده ایم از یاد
نگاه محترم و دست با محبت را
به آسمان مدینه دوباره پر بزنیم
در آوریم ز غربت بقیع خلوت را
مسلم است به اشک و به ناله سر بکنیم
کنار حضرت زهرا شب شهادت را
شب عزای ولی خداست گریه کنیم
کنار حضرت زهرا بناست گریه کنیم
شبی که سایه ی ابلیس بر حرا افتاد
گمان کنم پر پروانه زیر پا افتاد
امام خبره ی ما یادی از محرم کرد
میان حجره عزیزش به گریه تا افتاد
کسی که از نفسش عطر ربنا رویید
چرا لبان ثناخوانش از نوا افتاد
بزرگ شهر ، عزیز دل رسول خدا
به پیش چشم همه بین کوچه ها افتاد
کسی ندید میان شلوغی خانه
غریب فاطمه عمامه اش کجا افتاد
شبیه عمه ی مظلومه اش که خورد زمین
میان کشمکش کوچه بی هوا افتاد
شبیه تشنه لب نینوا گلویش سوخت
نگاه مضطر او سمت کربلا افتاد
به تکه تکه گلیمی که سوخت خیره شد و
سپس به سینه زد و یاد بوریا افتاد
دل شکسته ، قد خم ، نگاه تر دارد
چقدر روضه ی گودال زیر سر دارد
#علیرضا_خاکساری
#حضرت_زهرا
#امام_صادق
#تبری
#لعن
بحار، ج 100، ص 441
بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور!عرض کردم:
فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم
فرمود: در راه چه مشاهده کردی؟
-من از راه می آمدم دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید!
-مگر آن زن چه کرده بود؟
-مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة!
امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد.
فرمود:
-بشار! برخیز...
غلام گفت که در میزنند...
بشّار است!
کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است
رسید و داد سلامی امام صادق را
غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است
امام آمد و خرما به او تعارف کرد
نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است
نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که
به دست مأموری سنگدل گرفتار است
به استغاثه کمک میگرفت از مردم
دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است
بگو حکایت این قصّه چیست یا بشّار
بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است
زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ
گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است
کدام جرم به زندان کشید پایش را؟
همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است
به زعمِ من "لَعَنَ الله ظالمیک" که گفت
به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است
شبیه ابر بهاری گریست چشم امام
هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است
به مسجد آمده در حق زن دعا بکند
امام رحمت محض است، یار و غمخوار است
خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن
دعای خیر امام است آنچه در کار است
امام گفت سلام مرا به او برسان
بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است
مقام لعن ببین تا کجاست دوست من!
در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است
دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا
به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است
ثواب شعر به علامه مجلسی برسد
که این روایت ناب از بحار الانوار است
#مسعود_یوسف_پور
#امام_صادق_شهادت
در این مدینه هیچ به جز غم خبر نبود
از غصه سوخت دل ولی چون جگر نبود
از بس که آب گشته تنم از جفای خصم
باقی زجسمِ من اثری غیر سر نبود
صد شکر،گرچه خانه ام آتش گرفته است
ناموس من به خانه دگر پشت در نبود
اطفال من چو جوجه،همه لرزه بر بدن
امّا یکی از آنهمه بشکسته پر نبود
با دست بسته برد مرا دشمنم ولی
در بین کوچه خواهر من دربدر نبود
تیع ستم کشید به رویم عدو ولی
دیگر سخن ز چوب و سر و طشت زر نبود
#محمود_اسدی_شایق
#امام_صادق_شهادت
#دوبیتی
او گریه به غصه های مادر می کرد
وقتی که نظر به آتش در می کرد
از خانه چو دست بسته او را بردند
یاد از غم تنهایی حیدر می کرد
#محمد_مبشری
#امام_صادق_مدح
دنیا چه داشت آدم عاشق اگر نبود
عاشق نشان نداشت شقایق اگر نبود
دنیا چقدر اهل محبت زیاد داشت
بین صحابه چند منافق اگر نبود
چیزی به غیر صورت قران نداشتیم
در بین خلق مصحف ناطق اگر نبود
از شیعه هیچ چیز نمیماند در جهان
شیخ الائمه این همه حاذق اگر نبود
حق با شماست! آنچه که در فقه جعفریست
با گفته های وحی مطابق اگر نبود
اسلام اهل سنت با چار مذهبش
اصلن نبود حضرت صادق اگر نبود
شیعه سرور در دل خود داشت اندکی
خاک بقیع آینهی دق اگر نبود
#سیدمحمدحسین_حسینی
#امام_صادق_شهادت
گر چه جز ظلم بر تو دیده نشد
گل یاست به تیغ چیده نشد
بین شعله دوید ناموست
گیسوی دخترت کشیده نشد
میخ بر سینه ای نزَد آسیب
ناله ی همسرت شنیده نشد
سر برهنه به کوچه ات بردند
ولی از تن سرت بریده نشد
پشت مرکب تو را کشاند عدو
پهلویت ازسنان دریده نشد
تیغ بر قتل تو کشید ولی
خون ز لبهای تو چکیده نشد
شکر حق خواهر عزادارت
بین نامحرمان خمیده نشد
#محمود_اسدی_شایق
#شهادت_امام_صادق
زخمی که هست بر جگر من جدید نیست
سوزانده جانم و به اجل هم امید نیست
آتش کشیده اند در خانه مرا
این کارها ز دشمن حیدر بعید نیست
شیخ الائمه را وسط کوچه می کشند
اینجا کسی به فکر من موسپید نیست
گشته مدینه کرببلایی دگر، ولی
داغی شبیه داغ حسین شهید نیست
این لشگری که از در و دیوار آمدند
دل سنگ تر ز لشگر پست یزید نیست
وحشت زده اگر شده اند اهل خانه ام
اما خبر ز ضربت دستی پلید نیست
دیگر خبر ز خصم لعینی که بی هوا
معجر ز روی عترت طاها کشید نیست
اصلا تمام آنچه که دیدم، برابر
آن صحنه ای که عمه سادات دید نیست
والشمر جالس به روی سینه ی حسین
رحمی به قلب آنکه سرش را بُرید نیست
عالم فدای خواهر مظلومه ای که گفت :
گشته تن برادر من ناپدید... نیست
.
#محمود_مربوبی
#امام_صادق_شهادت
دارم هوای تربت شیخ الائمه
چشمم به دست رحمت شیخ الائمه
منت خدایی را که ما را خلق کرده
از خاک پای حضرت شیخ الائمه
اسلام ناب جعفری سرمایه ی ماست
جانم فدای نهضت شیخ الائمه
شاگردهای مکتبش روزی گرفتند
از بحث و علم و حکمت شیخ الائمه
هرکس نمازش را سبک دارد بداند
بی بهره است از رحمت شیخ الائمه
کونوا لنا زینا...” ولی ای وای بر من
یک عمر گشتم زحمت شیخ الائمه
با اینکه سربارش شدم دیدم کریم است
آقا شدم با عزت شیخ الائمه
یک روز دسته” می برم در کوچه هایش
تحت لوای `هیئت شیخ الائمه”
وقتش رسیده باز هم روضه بخوانم
از دردها و غربت شیخ الائمه
دیروز حیدر دست بسته... بی عمامه...
امروز آمد نوبت شیخ الائمه
پای برهنه پشت مرکب ها دویدن...
...برده توان و طاقت شیخ الائمه
بر مو سفیدان ناسزا گفتن روا نیست
کردند هتک حرمت شیخ الائمه
صاحب عزای روضه های کربلا بود
در روضه خم شد قامت شیخ الائمه
شکر خدا که دخترش اینجا ندیده
در بین مقتل غارت شیخ الائمه
شکر خدا که اهل بیتش را نبردند
بازی نشد با غیرت شیخ الائمه...
#محمد_جواد_شیرازی
#امام_صادق_شهادت
#دوبیتی
پرورده ی دامن شقایق هستیم
از خیل بلا کشان عاشق هستیم
قرآن محمدی ﮐﺘﺎﺏ ﺩﻝ ﻣﺎﺳﺖ
در مکتب شیعیان صادق هستیم
#کمیل_کاشانی
#امام_صادق_شهادت
یکباره ریخت باده و ساغر شکسته شد
شیخ الائمه حرمتش آخر شکسته شد
آتش گرفت بار دگر خانه ی علی
شاید به ضربه ی لگدی در شکسته شد
بین نماز بر سر و رویش که ریختند...
... گویا نماز سبط پیمبر شکسته شد
ای کاش می گذاشت که عمامه سر کند
خیرالعباد بین همه سرشکسته شد
یک روز بین کوچه علی را کشیده اند
حالا غرور حضرت جعفر شکسته شد
جز ناسزا نمی شنود از زبانشان
در بین راه حرمت مادر شکسته شد
باید قسم مگر بخورد؟! صادق است او
در مجلسی که قیمت گوهر شکسته شد
یک پیر مرد، پای پیاده، به روی خاک
قدی خمیده داشت که دیگر شکسته شد
سیلی به خانواده ی او خورد؟ نه نخورد
اصلا سر کسی سر معبر شکسته شد؟
پای پیاده در پس مرکب دوید و گفت
عمه رقیه ام چقدر پرشکسته شد
در کربلا به ناله ی محزون سه ساله گفت:
"سقا که رفت حرمت معجر شکسته شد
بابا نگاه کن که چنان زجر زد مرا
دندان من شبیه تو دلبر شکسته شد"
#مهدی_علی_قاسمی
ای روشنی بخشِ شبِ عاشق ترین ها
نام تو شد ذکر لب عاشق ترین ها
از کودکی با ( قال صادق) خو گرفتیم
هستی رئیس مذهب عاشق ترین ها
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند
روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند
سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک
آب و آتش باز با هم دست یاری دادهاند
در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی
شبنشینان فلک را بیقراری دادهاند
بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان
آسمان را در عزایش بردباری دادهاند؟
کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد
زین سبب او را ردای سوگواری دادهاند
شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او
دانش و دین را قوام و استواری دادهاند
پیروان مذهب این آفتاب عشق را
معرفت آموختند و رستگاری دادهاند..
شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید
از نمک مرهم برای زخم کاری دادهاند
دل بدین گلشن چه میبندی پس از تاراج گل؟
این چمن را آب از بیاعتباری دادهاند
سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان
عرشیان را رتبۀ خدمتگزاری دادهاند
شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را
در گذرگاه نسیم آیینهداری دادهاند
گر چراغ لالهای روی مزار او نسوخت
لالهها پایان به این چشمانتظاری دادهاند
آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقیع
هر که را پروانۀ شبزندهداری دادهاند
تا محبان را فراخواند به پابوس امام
اشکهای ما به دل، امیدواری دادهاند
#محمد_جواد_غفورزاده
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
باز دارد گذرِ شعر به غم می افتد
خانه ای باز به دستانِ ستم می افتد
راه انداخته اند آتش و آقا جاانم
وسطِ غائله با قامتِ خم می افتد
نا ندارد به خدا، شرم کنيد از سِنّش
پیرمرد است و به یک ضربهٔ کم می افتد
نکِشیدَش به زمین پشتِ سرِ مرکبِ تان
هم نفَس سوخته در سینه و هم می افتد
داغِ مادر به دلش دارد و برمیدارد-
طرفِ کوچه همین چند قدم... می افتد
میخورَد تا که نگاهش به دو دستِ بسته
یادِ حیران شدنِ اهلِ حرم می افتد
روضهٔ عصرِ اسارت زده آتش به دلش
رفته از حال...به وٱلله قسم می افتد...
*
زینب(س) از غارتِ عباس(ع)می افتد گریه
تا که در سلسله چشمش به علَم می افتد!
#مرضیه_نعیم_امینی
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#چارپاره
فصل غم آمده زمان عزاست
کنج سینه شراره ها دارم
رخت ماتم به تن نمودم و باز
بین چشمم ستاره ها دارم
آسمان نگاه غمبارم
رنگ و بوی مدینه را دارد
هر چقدر آه هم اگر بکشم
از تب سینه باز جا دارد
آنکه یک عمر پای مکتب خود
روضه میخواند و عاشقانه گریست
گریه هایش شبیه باران بود
آن امامی که صادقانه گریست
ظلم تاریخ باز جلوه نمود
وقت تکرار قصه شومی ست
با تبانی آتش و هیزم
جاری از چشم، اشک مظلومی ست
آتش دشمنان به پا شده در
خانه ای در میان یک کوچه
میرود بی عمامه مردی در
غربت بی امان یک کوچه
داغیِ سینه میکند باور
بانفس هاش آه سردی را
خاک این کوچه ها نمیفهمند
غربت اشک پیر مردی را
پیر مردی که سوز آتش را
ساکت و بی کلام حس میکرد
پیرمردی که درد غربت را
مثل جدّش مدام حس میکرد
پیرمردی که تا زمین میخورد
نفسش در شماره می افتاد
دست خود میکشید بر روی خاک
یاد آن گوشواره می افتاد
یاد یک گوشواره خونین
یاد اشک نگاه طفلی بود
یاد آن مادری که زود گرفت
دست خود را به روی چشم کبود
نیمه شب تا که دشمن آقا را
میکشید او به ناله می افتاد
یاد یک کاروان و یک کودک
یاد اشک سه ساله می افتاد
یاد آن کودکی که حس میکرد
زخمِ زنجیرِ داغِ قافله را
شوری اشک او چه میسوزاند
زخم صورت ...و جای آبله را
#مسعود_اصلانی
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#غزل
به تعلیم بشر مولای مکتب هرزمان برخاست
به تاییدش خدا فرمود برپا پس جهان برخاست
شگفت انگیز توحید مفضل شعله ور می شد
که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست
میان شیعیان با او حکومت فتنه می انداخت
تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخااست
و مفتاح الحقیقه قفل های بسته را وا کرد
و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست
چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد
که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست
کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت
در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست
زراره حمیری جابر امینی مجلسی طوسی
تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست
غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید
پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست
چو هارون در تنور امتحانش می توان افتاد
ولی از سفره مهرش چگونه می توان برخاست
پسر یک بار دیگر ارث غربت برد از مادر
دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست
میان کوچه می افتاد و هی مگفت وااُماه
بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست
دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت
همینجا بود که آه از نهاد روضه خوان برخاست
گمانم روضه ی شیخ الائمه این سخن باشد
کجا در مجلس منصور چوب خیزران برخاست
امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ
که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست
.
.
رقیه گوشه ای زانو بغل کردو به خود می گفت
چرا بابا سرت آمد ولیکن بوی نان برخاست
#مجید_تال
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#مدح
#مربع_ترکیب
حق پرستان را امامی بود، دینش دلبری
نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری
هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری:
آیههای احمدی را با حدیث جعفری
حرف او عشق است، فهمش را به عاشق میدهند
صادقان، دلهایشان را دست صادق میدهند
مالکیها، شافعیها، خوشهچینانش همه
سید طاووسها، طاووس بستانش همه
شیخها، علامهها، طفل دبستانش همه
گردن افرازان دانش، گَرد میدانش همه
جامی از "العلم نورٌ..." ریخت تا در جان ما
از "هَلِ الدین"ش به "الّاالحُب" رسید ایمان ما
علمِ او با عقل، نه! با جان عالم کار داشت
در تنور خانهاش هم، شیعهی بیدار داشت
گر چه پای درس و بحثش مدعی بسیار داشت،
چند تن، ای کاش! چون هارون مکّی، یار داشت
در هراسند از وجودش چون که میدانند کیست
حجتاللهی که جوشان در رگش، خون علی ست
لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها
علمها را هر حدیثش، زد گره با نورها
نور، مجرم بود اما، در نظام کورها
ترس میانداخت حقش، در دل منصورها
وامدار حوضی از دریای علمش، حوزهها
امتداد موج اشک روضههایش، روضهها
باز از این کوچه، امام دیگری را میبرند
باز هم با دست بسته، حیدری را میبرند
باز هم تنها، غریب مادری را میبرند
پا برهنه، سیدی را، سروری را میبرند
نسبتی خورشید را، با نیمهشب بردن نبود
حق پیر آسمانیها، زمین خوردن نبود
روضه جانفرساست، آخر از زبان کوچه است
باز معصومی، پریشان در میان کوچه است
پیر ما، یادِ گل یاس جوان کوچه است
با طنابی بر دو دستش، روضهخوان کوچه است
در مدینه تا که مینوشد چنین جام بلا
بر مشامش میرسد هر لحظه بوی کربلا
امشب اینجا جلوهای از خیمههای کربلاست
باز آتش، شعلهور در خانهی آل عباست
حضرت شیخالائمه در میان کوچههاست
گرد، بر پیشانیِ آیینهی روی خداست
روضهای جانسوز در این واژههای ساده است
شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است
هیچکس گویا، حیا از نور آن صورت نداشت
پیر ما موی سفیدش لااقل حرمت نداشت
هم به قدر یک عصا برداشتن، فرصت نداشت
نه، به افتادن، دویدن، این چنین عادت نداشت
ای دلیل حق! دلیل این پریشانی، چه بود؟
جرم تو، جز این که سرّ عشق می دانی، چه بود؟
صادق آل محمد! عالمی در حیرتت
محو دستان کریمت، پای درس حکمتت
قرنها طی گشت و قدری کم نگشت از غربتت
سوختم، وجه خدا! از داغ صحن خلوتت
نور افلاکی و بر خاکت چراغی نیست، نیست
گنبدی، گلدسته ای، صحنی، رواقی نیست، نیست
خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد
یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد
پر کشم با قال صادقها و باقرها، نشد
شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد
بر خلاف زندگیِ از دروغ آکندهام
صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمندهام
دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم
صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم
مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم
روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم
مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند
در تنور غیبت، آن مردان که میباید شدن
مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهمند
هم جوانمردند و هم همدرد درد عالمند
غم ندارند اولیاءُ الله، غمخوار همند
با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکمند
دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است
صبح نزدیک است آری! وعدهی حق صادق است
#قاسم_صرافان
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#چارپاره
شعر را دست بر روی سینه
می نویسم به احترام شما
جعفری مذهبم که دنیا هم
می شناسد مرا به نام شما
پای درس تودرس پس دادند
عالمانی شبیه جابر ها
با نگاه تو میشود جاری
شعر در سینه های شاعر ها
نور صدقِ کلام تو تابید
این دلم صادقانه عاشق شد
شیعه ی واقعی شده هرکس
شیعه با نور"قال صادق"شد
نیست بی شک اصول دینم جز
جزء جزء اصول زندگیت
من مرید مرام تو هستم
بنده ی راه و رسم بندگیت
ای گره های بسته ی عالم
مانده بسته به یک دعای شما
شده سجاده محترم وقتی
پهن گشته به زیر پای شما
چقَدَر شبهه،بدعت و تزویر
که زدودی ز پیکر اسلام
داده ای جان تو با احادیثت
به نفس های آخر اسلام
تو به من یاد داده ای آقا
گریه کردن برای ثارالله
چقدر روضه ی شماسخت است
بانی روضه های ثارالله
بی حیایی رسید و ناقافل
جانمازت کشید و افتادی
دست هایت سپر شد و گفتی:
ای عمو جان چگونه جان دادی؟
به سفیدی موی تو نگُذاشت
احترام آنکه بست دست تورا
خواست تا حرمتت شکسته شود
پا برهنه تو را کشاند آقا
رد شدی تا که از در خانه
بغض تو در میان جمع شکست
یادت آمد که پیش چشم همه
مادرت روی خاک کوچه نشست
بین کوچه صدای بازویی
که شکست از غلاف می آمد
مادری بود و لشکری کافر
گوییا به مصاف می آمد
پشت مرکب ز بسکه افتادی
پهلویت بین راه خورده به سنگ
صورت تو کشیده شد به زمین
خورده انگار روی ماهت چنگ
باز شکر خدا کسی دیگر
از تنت پیروهن نبرد آقا
روی لب های تشنه وخشکت
چکمه ای بی هوا نخورد آقا
سیدی غِیبَتُک...بخوان تادل
بیشتر بیقرار تر باشد
شب و روز از غم امام زمان
این دلم خون و دیده تر باشد
#محمد_داوری
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
داغ تو آب کرده دل سنگ خاره را
هم جنس روضه کرده هُشام و زُراره را
سوگ تو، صبح صادق دامان فاطمه
خاموش کرده نور هزاران ستاره را
دارد برای زخم دلت گریه میکند
زهری که بسته بر روی تو راه چاره را
دارد نفس نفس زدنت شرح می دهد
پای پیاده و دل سنگ سواره را
قنفذ دوباره آمده فریاد میکشد
آورده است بر در خانه شراره را
در بین روضه واژه ی "قنفذ" تو را شکست
باید دوباره گریه کنی این اشاره را
از قطره های اشک تو مرثیه میچکد
باید نوشت متن لهوفی دوباره را
از شرحه شرحه ی جگر تو نوشته اند
شرح مصیبت بدن پاره پاره را
از عصر روز گریه، ز غارت سخن بگو
از خاتمی که گریه کند گوشواره را
#محسن_حنیفی
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
شد بار چندم حرف پیغمبر زمین خورد.
یک بار دیگر سوره ی کوثر زمین خورد.
دستار او بر دور گردن، دست بسته.
در کوچه هم چون جد خود حیدر زمین خورد.
تا خانه اش در بین آتش سوخت، یاد از.
یک روضه کرد و ناله زد مادر زمین خورد.
از زیر پا تا جا نمازش را کشیدند.
مثل عمو حسن به صورت بر زمین خورد.
در آخر هر مجلس درسش که روضه است.
با ناله رفت از هوش و از منبر زمین خورد.
همراه یک بابای دل خسته به پای.
پیکر بی جان علی اکبر زمین خورد.
از خیمه تا گودال قتله گاه ارباب.
بر سر زنان صد بار یک خواهر زمین خورد.
با سنگی از یک پیر زن از پشت بامی.
از روی عرش نیزه ها یک سر زمین خورد.
یک نیمه شب دنبال مرکب تا که رفت او.
در هر قدم با یاد یک دختر زمین خورد.
#رسول_رشیدی_راد
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت
بردند اگر به بزم عدو نیمهشب مرا
آن جا یزید و چوب تر و تشت زر نداشت
از کودکانِ لرزه به پیکر فتادهام
یک تن امید دیدن روی پدر نداشت
گویی مدینه رسم شده خانه سوختن
سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت
غم نیست خانهام اگر آتش گرفت، شکر
گر خانه سوخت، فاطمهای پشت در نداشت
#حاج_علی_انسانی
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
دینِ خدا را عده ای در دام می بردند
تحریفِ خود را در دِلِ اسلام می بردند
با دیدنِ ریشِ سفیدش دشمنان ای کاش
حداقل او را کمی آرام می بردند
امامه ی صدق خدا روی تنش باز است
شاید شهید عشق را احرام می بردند
وقتی رأئیس مذهب شیعه ست یعنی که
پخته ترین را جاهلانی خام می بردند
داغی که افتاده به قلب شیعیان این ست
تطهیر را با گفتن دشنام می بردند
وقتی که فکر حاکمان شهر مسموم ست
یعنی که مذهب را سوی اعدام می بردند
با حبّه ای انگور زهر آلود عالم را
آنان به سمت غربت فرجام می بردند
#علی_اصغر_یزدی
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
شهادت امام صادق (ع)
زمینه
برای گریه کردن عاشقم من
راوی غصه و حقایقم من
به سینه وبه سرزنان میخونم
گریه کن امام صادقم من
پیرمردی که.نیمه شب به غم نشوندنش
نیمه شب ای وای.بی عبا زخونه بردنش
پابرهنه وای.توی کوچه ها کشوندنش
واویلتا.غریب آقام آقام آقام
دوباره کوچه و یه مرد تنها
دوباره شد مدینه شهرغمها
چه بی امون همه با تازیونه
تورو زدن آقا شبیه زهرا
به یادت اومد.غربت علی مرتضا
پشت در افتاد.مادرت میون شعله ها
زدنش ای وای.بالگد بامشت بی هوا
واویلتا.غریب آقام آقام آقام
آقا اگه که طعنه ها شنیدی
توو کوچه ها نفس نفس بریدی
ولی دیگه آقا میون گودال
یه بدنی تو غرق خون ندیدی
کربلا ای وای.میدونی خودت چه هاشده
ظهر عاشورا.سری ازقفا جدا شده
گریه و زاری.توی خیمه ها به پاشده
واویلتا.غریب آقام آقام آقام
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
شهادت امام صادق (ع)
زمزمه.زمینه.شور
مسموم کین حضرت صادق
غصه دار تو هر دل عاشق
دست بسته پشت مرکب تو زمین خورده ای
ارث این مظلومیت را ازعلی برده ای
می کشوندنت.توی کوچه ها
پابرهنه و.بدون عبا
آه و واویلا
باقلب خون بادوچشم تر
زیر لبهایت روضه ی مادر
یادغمهای مدینه یاد آتیش و دود
شکرحق ناموست آقاپشت این در نبود
یادت اومده.یه قد کمون
لگد عدو.با یه رد خون
آه و واویلا
عمری آقا پای این مکتب
گریه کردی با روضه ی زینب
یاد راس روی نیزه یاد کرب وبلا
زینب و پای پیاده بین نامحرما
مجلس شراب.چوب خیزرون
چشم زینب و.لب پر زخون
آه و واویلا
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
شهادت امام صادق (ع)
سنگین
شب دلای عاشقه.مصیبته شقایقه
غریب امام صادقه.امون ازاین غریبی
یه پیرمرد موسفید.قدش توو کوچه ها خمید.رنگ ازرخ ماهش پرید.امون ازاین غریبی
دوباره هق هق میکنم.آخه دارم دق میکنم
دوباره یاد روضه ی.امام صادق میکنم
از زیر پای آقا.سجاده رو کشیدن
اهل خونش توو آتیش.باترس و لرز دویدن
غریب امام صادق
جونم رسیده رولبام.داره میلرزه دست وپام.به راه تو مونده چشام.وای مادرم یازهرا
مثه تو قامت خمیدم.طعم آتیش و چشیدم.خاکیه موی سفیدم.وای مادرم یازهرا
منو کشیدن روخاکا.پای برهنه ناکسا
مثله علی غریبونه.منو میبردن بی عبا
مثه تو دیگه مادر.کسی نزد توو پهلووم
تیغ غلاف دشمن.نخورد دیگه رو بازووم
غریب امام صادق
درسته بی تاب وتبم.پیاده پشت مرکبم
ولی به یاد زینبم.با ناله ی حسین جان
میخونم از کرب وبلا.آتیش توی خیمه ها.ازکوفه و شام بلا.با ناله ی حسین جان
اگه که طعنه شنیدم.پای برهنه دویدم
ولی دیگه به روی نی.سر بریده ندیدم
ای وای ازاون اسیری.محله ی یهودی
زینب بادست بسته.تنش پراز کبودی
حسین حسین حسین جان
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
به سبک زیر خوانده میشود👇