eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
کی ام؟ که با تو کنم گفتگو عزیز دلم عنایت تو به من داده رو عزیز دلم سیاه روتر و بی‌آبروتر از من نیست مگر دهی تو به من آبرو عزیز دلم بسوز و آب کن و آتشم بزن که کنم چو شمع، گریه بی های و هو عزیز دلم اگر عزیز دل خود تو را صدا نزنم چه خوانمت؟ چه بگویم؟ بگو، عزیز دلم! توان گفتن یا بن الحسن نمانده دگر که گریه عقده شده در گلو، عزیز دلم کنار قبر علی، یا کنار قبر حسین بگو کجات کنم جستجو عزیز دلم؟ گرفتم آنکه بیایی بدین سیه‌رویی چگونه با تو شوم رو به رو عزیز دلم؟ بیا که فاطمه بعد از هزار سال هنوز کند ظهور تو را آرزو، عزیز دلم هنوز یاد لب تشنگان کرب و بلا نگاه توست به دست عمو، عزیز دلم به یاد حنجر خشکی که نهر خون گردید رود ز دیده سرشکم چو جو، عزیز دلم به جستجوی تو «میثم»روا بود که چو باد تمـام عمـر رود کـو بـه کـو عزیز دلم
ماییم و درد بی مداوایی که داریم شب تا سحر چشمان دریایی که داریم تو راهمان دادی و به عالم ندادیم در حول و حوش خیمه ات جایی که داریم ماییم و این دلشوره های بی تو بودن مایین و این آقا بیاهایی که داریم در عین ثروت داشتن خیلی فقیریم برکت ندارد مال دنیایی که داریم تاکی فقط خواب ظهورت را ببینیم کی میشود تعبیر رویایی که داریم هرقدر هم بی تو غریب شهر باشیم گرم است دلهامان به آقایی که داریم روزی میاید که به شمشیر تو آقا پاسخ بگیرد هرمعمایی که داریم باید بگیری انتقام مادرت را تسکین بده بر داغ زهرایی که داریم ای کاش آقا یک شب جمعه ببینی در کربلا این شور و غوغایی که داریم ما با دعای تو لیاقت را گرفتیم روزی پرفیض زیارت را گرفتیم
ای شیعه! نشان بده وفای خود را ایام غدیریه بهای خود را تا جشن ««غدیر خم» شود زیباتر حتی شده فرش زیر پای خود را...
سرچشمه‌ی روشن حیات است غدیر عطر ملکوتِ است غدیر گرچه به بلندای شکوهش نرسیم کوتاه‌ترین راه نجات است غدیر
پیامبر اکرم (ص): یَومُ غَدیرِ خُمٍّ أفضَلُ أعیادِ اُمَّتی ترجمه: روز غدیرخم، برترین عید امّت من است. 📚امالی صدوق، ص ۱۲۵ ویران‌گر بنیاد تباهی‌ست غدیر بر، نامه‌ی انبیا گواهی‌ست غدیر از جمعه و عید فطر و قربان برتر تاج سر اعیاد الهی‌ست غدیر
طواف کرده ام از عمد بر مدارِ نمک که پرگشوده غزل رفته تا دیارِ نمک از آن زمان که نمک گیرِ سفره ات هستم به جای باده فقط میشوم خمار نمک خدا نوشته تو را در شُمارِ خالِ لَبَش نوشته خالِ تو را نیز در شمار نمک مواظب رُخَت از چشمِ شورِ مردم باش مباد آنکه شود چهره ات شکار نمک به اشکِ چشمِ تو سجاده ات مقرب شد عروج کرده، عروجی به اعتبار نمک علی نبود که بر دوشِ مصطفی می رفت محمد است که می رفت زیر بار نمک خدا به دستِ علی داده اختیارش را اگرچه دستِ کسی نیست اختیار نمک تمام چنته ی الله را علی پُر کرد قسم به مشتِ پُرِ آفریدگار نمک علی به سمت نجف بُرد نوح و قومش را نشاند کشتی او را به کوهسار نمک عرق نکرده تمامِ سپاه را میکشت مبارزی نرسیده به کارزار نمک شبیه میثمِ شوریده حالِ عاشق کیست؟ که رفته از سَرِ خوشبختی اش به دار نمک به نانِ جو نزده دست تا حسن برسد نشسته بر سرِ سفره به انتظار نمک منم کسی که برای طهارتش هرشب پناه برده به آغوشِ شوره زار نمک شبیه مأذنه ها شور میزند قلبم به حال و روز علی و به حالِ زار نمک فقط بخاطر کلثوم خود اجازه بده که شیر هم بنشیند کمی کنار نمک
شکر حق هستم گدایی بر سر کوی علی دوست دارم هر چه را که می دهد بوی علی باز کردم من زبان با نام دلجوی علی آمدم دنیا به عشق دیدن روی علی هر که ام یا هر چه ام اهل غدیر حیدرم هست این عشق علی میراث زهرا مادرم ای غدیر ای بی تو بیراهه ، تمام راه ها آرزوی روزها و سال ها و ماه ها ای نشانده بر روی لب های شیطان آه ها ای مقام تو فزون از کل عید الله ها آی عید آسمانی کار را کردی تمام دین ما نازد به ادیان با چنین حسن ختام شب کجا پوشاندن ِخورشید تابان غدیر نیست در عالم مسلمان جز مسلمان غدیر صد سلیمانند چون مور سلیمان غدیر ای هزاران عید قربان باد قربان غدیر البشارت آی از ماه خدا جامانده ها فرصت نابی در عیدالله اکبر مانده ها... هر چه دشمن کرد روز و شب حسادت بر غدیر حضرت حق داد بیش از پیش عزت بر غدیر بیشتر از خاک دارد عرش غیرت بر غدیر انبیا با جان و دل دارند ارادت بر غدیر آری آری آن جماعت که غدیری تر شدند تا ابد بالانشین گشتند و پیغمبر شدند بعد احمد بر جهان مولا ، علی مرتضی کعبه زاده ،کعبه ی زهرا ، علی مرتضی مرد میدان،  اسوه ی تقوا ، علی مرتضی لا امیرالمومنین الا علی مرتضی بوی شیطان می دهد حتی نبوت بی علی هیزم دوزخ شود حتی عبادت بی علی من فدای آن خداوندی که شیرش حیدر است بهترین پیغمبر عالم وزیرش حیدر است هست تنها مومن آن کس که امیرش حیدر است دست ِ خالی نیست آن که دستگیرش حیدر است ای بز  ِکوهی نباشد جای تو اقلیم شیر یا بمان با مرتضی یا از حسد آتش بگیر ای همیشه مقتدای مومنین و مومنات کار تو مشکل گشایی در حیات و در ممات هر کجا پا می گذاری می شود دارالنجات هست ممنون از رکوعت تا خود محشر زکات باز هم نازل شده مدح تو بر پیغمبرت می زند جبریل پر ، دور سر انگشترت غیر تو این گونه سر ، سردار دیگر بود ؟ نه غیر تو آن روز یک تن مرد خیبر بود ؟ نه غیر تو اصلا کسی در شان کوثر بود ؟ نه غیر تو با مصطفی شخصی برادر بود ؟ نه کس ندیده دو برادر را چنین شیدای هم محرم هم، همدم هم ، دین هم ،دنیای هم هر که دارد آبرو نان و نوایش حیدر است مقتدای ماست آن که مقتدایش حیدر است کِی غریب است آن کسی که آشنایش حیدر است عرش تا فرش خدا ، فرمانروایش حیدر است بهترین اعجاز ختم المرسلین تنها علی است بر رکاب دین پیغمبر نگین ِ یا علی است تا ابد می ماند حق پنهان اگر حیدر نبود نه پیمبر بود و نه قرآن اگر حیدر نبود کفر میشد فاتح میدان اگر حیدر نبود بود عالم بنده ی شیطان اگر حیدر نبود دین و دینداران تماما ریزه خوار حیدرند تا ابد ممنون ِ تیغ ذوالفقار حیدرند کس نداد عشق علی را یاد ما ، چون فاطمه کس نشد پای غدیر و دین فدا ، چون فاطمه کس نداده پای این مکتب بها ،چون فاطمه کس نزد بر سینه سنگ مرتضی چون فاطمه محسن و جان و جوانی داد در راه علی کرد حک بر میخ در ، لعنت به بدخواه علی شاعر:
عین و لام و یا ست ، عین و شین و قاف جز سه حرف عشق ، هر حرفی گَزاف وصفِ دلبندم زبانم را گشود کعبهٔ دل می خورَد از لب ، شکاف بندگی ، عمری ست که در بندِ شاه رفت تا بندِ کفَن از بندِ ناف از تُرابِ خالصیم از بوتراب در نیاید شیعه از خاکِ مُضاف با مَعَ الْحَق ، کُفرها رو می شود عشق ، بی تهدید گیرد اعتراف جَلدِ بازارِ خریدارانِ او مادرِ گیتی ست در دستش کلاف در گدایی پادشاهی لاف نیست او که بگذارد به دستت دست لاف راهِ مولا رفت و برگشتش یکی ست هر که سَمتش رفت ، برگشت از خلاف چونکه خِشتِ اولِ دین شد علی تا ثُریا می رود دیوار ، صاف خانه زادِ حقّ و حج ، حُبِ علی ست یا علی دورت بگردم شد طواف می طپد در حُجرهٔ صحنِ نجف قلبِ کعبه ، پایتختِ اعتکاف کَشف دارد کَفشِ او ، کِی ممکن است کاشِفَ الکَربِ نبی را اکتشاف پا به محشر می گذارد ذوالفقار پا که بیرون می گذارد از قلاف در اَبَرمردانِ مَردستان ، علی هست اول با صد و دَه اختلاف دستِ او زنجیرِ تاب و کودکان گَرمِ بازیِ عمو زنجیر باف زندگی یعنی علی و فاطمه مَردِ غیرت ، ماهْ بانویِ عفاف میوه های باغشان نوبر شدند شیعیانِ با پدر مادر شدند عاجزند از دَرْکِ او اِدراک ها اوست منظورِ « وَ ما اَدراکْ » ها راهِ « نَعبُد » ، جان پناهِ « نَستَعین » با علی معنا دهد « اِیّاکْ » ها حق ، علی ؛ لا رَیْبَ فِی الْحَقُّ الْیَقین کافرند الحق همه شکّاک ها رو به ایوانِ نجف ، هو می کشد کعبه در رأسِ گریبان چاک ها او ضریحش هم به نوعی ساقی است مِی تعارف می کند با تاک ها اوجِ ذکرِ کاریِ خاتم ، علی ست اوجِ خاتم کاریِ حکّاک ها با علی جایِ پیمبر سبز شد وَرنه بایِر بود از آن خاشاک ها اتفاقِ شیعه را دامن زنند رزق و شیرِ پاکِ دامن پاک ها خوش گِلَند اولادِ زهرا و علی والدینِ آب ها و خاک ها حُبِّ او آخر به دادم می رسد تا مُنادی می رسد پَژواک ها جامهٔ تقوا به نَفْسش خوش نشست تَن خورَش عالی ست این پوشاک ها یا علی بَرداً سلامِ دوزخ است تا کجاها رفته این کولاک ها شیر ، وقتِ سَرکشی ها می برَد سَرکشان را سَر درونِ لاک ها همزمان چون تیغِ اَبرو می کشد پاره گردد زَهره از بی باک ها زَهره چشمِ او ندارد پادزهر می کِشد روح از تَنِ ضحّاک ها وصل شد جریانِ بَرقِ ذوالفقار خُشکشان زد ارتشِ چالاک ها لشکر از هر سو بتازد باک نیست « یَل علی » وقتی ز هر سو یَل علی ست مَن مَنی گر هست ، مُنحَل می شود چونکه حَلّال ، اوست ؛ مَن ، حَل می شود کارها را چون مُحّوِّل می شود کارها بر او مُحَوَّل می شود هر که دل باخت به او باخت نداد بُرد با باخت مُسَجَّل می شود یا علی گفتم زبان شد ذوالفقار دَم به دَم این تیغ ، صیقَل می شود ساقی آن باشد که با دستش ، خَراب قَصر می گردد مُجَلَّل می شود شَرحِ صَدرش در مقامِ یَم ، کز آن قطره ای هم صدرِ جدول می شود در جهادِ نَفْس ، کرّاری که خود قاتل و مقتول و مقتل می شود هم جمال و هم جلالِ کبریاست لیلی از آنسو یَلِ یَل می شود حُبِ او اَجرِ رسالت پیشگی ست هر رسولی را که مُرسَل می شود شیرِ حق آهو نَوازی می کند بی علی قانونِ جنگل می شود یک ، دو ، سه ، نه ؛ چار شد صاحب لَوا آن لَوا کز آخر ، اول می شود مصطفیٰ لازم ولی کافی نبود دینِ حق با حیدر اَکمَل می شود نقطه ها دارد ؛ یکی شد تحتِ با شرحِ مُجمل ها مُفَصَّل می شود اصلِ او را در نجف پیدا کنی کربلا امّا مُبدَّل می شود پَرده پَرده کربلا اکرانِ اوست سِیْرِ از گهواره تا میدانِ اوست با علی نازی و نازی با علی ناز یعنی بی نیازی با علی فوقِ کوهی کان فراز است و نشیب تو فراز اَندر فرازی با علی ذره ها را آفتابی می کُند خاک زی گردد هوا زی با علی نامِ ساقی رازِ کَشفِ مستی است فرق دارد کَشفِ « رازی » با علی بِینِ میدان یکّه خوردن با سپاه بِینِ میدان یکّه تازی با علی چیست عترت ؟ جمله ، تکرارِ علی چیست قرآن ؟ جمله سازی با علی پَرده های صوتی اش بی پَرده ، حق تَک نَوا را تَک نوازی با علی از طرازِ عقل خارج گشتن است ادعایِ همطرازی با علی فاطمه همدوش و همپایِ علی ست سِیرِ حق کرده موازی با علی ثبت شد پَرتابِ معراجِ نبی یکصد و ده امتیازی با علی کیست یارِ غارِ احمد ؟ عنکبوت قُرب دارد بَند بازی با علی بَختِ عالَم بر جَهازِ ناقه ها باز شد با سَرجهازی با علی کاش بخشد خاتمِ عترت مرا کار دارم در نمازی با علی هست در چشمِ علی زیبا خدا هست در چشمِ خدا زیبا علی نَزْدِ او خود را ببینی بَر دَری نَزْدِ او خود را نبینی دَر بَری
بخشی از خطبه غدیر: 🌱فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ 🌱ترجمه: پس باید این سخن را حاضران به غایبان و پدرومادر به فرزندان خود تا برپایی روز قیامت برسانند. به فرزندت بگو مولای ما یک پهلوان بوده بگو در جنگ با دشمن همیشه قهرمان بوده بگو مولای ما با اینکه جنگ‌آورترین مرد است ولی با دوستان خیلی کریم و مهربان بوده همیشه روی دوشش گرم بازی بوده‌اند، آری به فرزندت بگو مولا رفیق کودکان بوده بگو مولای ما با این که حاکم بوده، هروعده غذای سفره‌اش تنهایِ تنها شیر و نان بوده بگو هر شب به شانه می‌کشیده نان و خرما را فقیران را غذا می‌داده، فکر دیگران بوده برای خادم خود می‌خریده رخت نو، اما عبای وصله‌دارش آبروبخش جهان بوده بگو وقتی پیمبر با خدا صحبت نمود آن شب صدای صحبت مولای ما در آسمان بوده شبی که مشرکان در نقشه‌ی قتل نبی بودند بگو مولای ما در خواب حتی جان‌فشان بوده به فرزندت بگو نَقل مسیحی‌های نجران را که مولا طبق قرآن بر پیمبر همچو "جان" بوده بگو مولای ما بر قلب‌ این مردم حکومت کرد بگو مولای ما تنها امیر مؤمنان بوده
در محفلی که نام تو باشد گناه نیست غیر از دو دست تو بخدا تکیه گاه نیست در مکتب تو بحث سفید و سیاه نیست حالم بدون یاد نجف رو به راه نیست توصیف قدر و منزلتت کار هر‌که نیست دریایی و وجود تو مانند برکه نیست نامت به زیر سلطه کشیده لغات را در شیشه کرده خون رقیق دوات را بر هم زده نظام همه کائنات را میخواهم از دو دست تو برگ برات را لطفت زیاد و خواهش دستان ما زیاد ما کم ارادتیم و مرام شما زیاد دست غزل به مرز کمالت نمیرسد قدّ قلم به اوج جلالت نمیرسد صد چشمه هم به جوی زلالت نمیرسد بیچاره هر کسی به وصالت نمیرسد قول فمن یمت یرنی ات بعید نیست جز دیدنت به وقت وفاتم امید نیست باید نوشت نام تو را با دوات عشق زیرا که از تو بوده همیشه حیات عشق پنهان شده به سایه ی عشق تو ذات عشق پس اهدنا صراط علی شد صراط عشق با تو مشخص‌است مسیر درست مان جانم فدای نام امام نخست مان دنیا شبیه نقطه‌ای بین کتاب تو مانده نگاه چرخ و فلک بر جناب تو جز فاطمه نبوده کسی بازتاب تو صد آفرین به فاطمه صد مرحبا به تو از تو تمام خلق بگویند هم کم است آیینه دار جلوه ی پاک تو فاطمه است تاریخ شاهد است که جز تو دلیر نیست ذکری به غیر نام "علی" دلپذیر نیست عیدی شبیه عید سعید "غدیر" نیست هرکس که با ولایت تو هم مسیر نیست بیراهه رفته است-به پایش ثبات نیست راهی به غیر راه تو راه نجات نیست پیدا نمی شود احدی برتر از علی آقا تر و عزیز تر و بهتر از علی در معرکه کجاست دلاورتر از علی صدها هزار مرتبه پیغمبر از علی تعریف کرده ست چنان و چنین علیست با امر حق برای نبی جانشین علیست
بر زلف یار تا که گره خورد کار ما ما را خرید احمد عالی تبار ما پس رفت بر جهاز شتر شهریار ما سنجید با ولایت حیدر عیار ما ذی الحجه شد به یُمن ولایت بهار ما می گفت مصطفی سخن از جانب خداست بعد از من این علی به جهان شاه و مقتداست هرکس جدا شود ز علی از خدا جداست هان! گوش کن کلام محمد چه آشناست یادآوری عهد الست و قرار ما در گفتن پیام خدا اهتمام کرد پس پیروی ز غیر علی را حرام کرد تا روز حشر بر همه حجت تمام کرد عالم به احترام محمد قیام کرد راضی شد از حبیب خودش کردگار ما دست خدا و بانی ایجاد، مرتضی بر انبیا مربی و استاد، مرتضی تنها خوشی این دل ناشاد، مرتضی چون وعده ی “یمت یرنی” داد مرتضی با شوق مرگ می گذرد روزگار ما آن سروری که یکه یل کارزار بود هرشب برای جمع یتیمان قرار بود لطفش به جن و انس و ملک بیشمار بود نعلین شاه هر دو جهان وصله دار بود عالم فدای وصله ی نعلین یار ما از صحن او که هم دل و هم اختیار برد زائر برای سرمه ی چشمش غبار برد با یک امید آمده بود و هزار برد هر کس ز خانه ی پدری یادگاربرد انگشتری “دُر نجف” یادگار ما ریزه خوران اشرف اولاد آدمیم هرجا رویم تحت عنایات پرچمیم مدیون روضه ایم، اگر شاد با غمیم بعد از غدیر چشم به راه محرمیم گریه برای خون خدا اعتبار ما روح عبادت از تن کعبه جدا شده رفته حسین و سعی و صفا بی صفا شده خون خدا مسافر دشت بلا شده با اهل بیت راهی کرب و بلا شده برده ست فکر غارت خیمه قرار ما
شهی که دُرّ و گهر می تراود از خاکش به "کنتُ کَنز" زند نقب، مدفن پاکش سه حرفِ نام علی چون سه لیله القدر است که چشم شبزدگان عاجز است از ادراکش خدا دری که به درک علی رسد بسته ست هنوز مانده بشر در حدیث لولاکش فرشته هر چه کند سعی، باز هم نرسد به خاک پای علی نردبانِ افلاکش اگر به نقش قدومش مزین است مسیر گرانبهاست خسش، قیمتی ست خاشاکش نظر به تخت خلافت نداشت آن شاهی که خفت جای پیمبر وجود بی باکش به کوری دو فراری که ننگِ هر جنگند علی علیست اُحُد تا هنوز پژواکش سپید بخت و سیه مست، آن که نزد ضریح نگاه دوخته باشد به شاخه ی تاکش
💠 | وحی منزل انگور ضریح و مدح آن شاه هستند علی السویه گیرا گر تشنۀ مدح مرتضایی بسم الله العلی الاعلی شاهی که نخست کعبه می‌خواست درمدحت او دهان کند وا شاهی که عقابِ طیر مشوی بر ساعدِ فضل او کند جا شاهی که به قدر او گواه است تحریم و نساء و نحل و شوری شاهی که خدا به صوت او خواند در عهد الست ما خلق را پس تیغ دو دم به شکل لا شد تا گفت جماعتی به او: لا آنگاه خطابه کرد تیغش: یا معشرُ لا! علیٌ أولی مرهب جسمش هجا هجا شد از ضربت آن امیرِ هَیجا قربان یلی که در مقامش خیبر شده شاه بیتِ غرّا روزی که چو شیر آن دلاور می‌زد به سپاه، بی محابا می‌کرد فلانی از سر ترس اسباب فرار را مهیا آنگونه دویده بود از بیم کز بعد سه روز گشت پیدا !! در روز احد چو همزه ی قطع باری کمر علی نشد تا برداشت تن علی نود زخم در معرکه ایستاد تنها آن شب که فلان خلیفه در غار از خوف نخفت گاه اخفا در بستر مصطفی علی بود آمادۀ امر حق تعالی فرق است میان وحی منزل با یاوه و مهمل، ای دریغا فرق است میان در و گوهر با آن کمتر ز سنگ خارا پیغمبر ما زمان انذار می گفت به قومش از تولا ابلاغ نهایی اش غدیر است اکملت لکم پیام والا مانند علی به دست احمد دست احدی نرفته بالا بر دست نبی کسی دهد دست کو بر سر شانه‌اش نهد پا بر دست نبی کسی دهد دست کو خاتم داده در مصلا بر دست نبی کسی دهد دست کو راست عصای دست موسی بر دست نبی کسی دهد دست کو رایتِ امت است عقبی بر دست نبی کسی دهد دست کو جان پیمبر است هرجا در انفسنای آل عمران راجع به علیست واژۀ نا در شان، ضمیر جمع آمد یعنی که علیست جان طاها ای جان به فدای خاک پایش تنها نه منم خراب و شیدا از غرب به شرق رفته خورشید نشناخته پیش او سر از پا توصیف علی ز ما نیاید ما شاعرکان گنگ اعمی قدر زر زرگری شناسد پس قدر علی است نزد زهرا
مرا به غیر شما با کسی که کاری نیست غریب و بی کسم و جز تو هیچ یاری نیست قرار بود که اصلا فمن یمت یرنی... مرا بکش که مرا طاقت و قراری نیست `نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت...” نوشت غیر علی در جهان نگاری نیست به جز ولایت حیدر هر آنچه گفته شده به هر کتاب، به مولا که اعتباری نیست قبول ! چهار خلیفه...ولی خدا را شکر شبیه آن دو خلیفه علی فراری نیست چنان میانه ی خیبر به فرق مرحب زد که شاهدان همه گفتند : ذوالفقاری نیست؟!... خودش نخواست وگرنه پیمبری میکرد برای حضرت حیدر اینکه کاری نیست هزار مرتبه در فقه عشق ثابت شد که در محیط نجف سجده اختیاری نیست.
ازمهرِ علی طینتِ هرکس که سرشت هرچند بُوَد منزلِ او دیر و کِنِشت در دوزخ اگر درآورندش به مثل جاگرم نکرده می برندش به بهشت
دل ها اگر که بال برایِ تو می زنند هر شب سری به سمتِ سرای تو می زنند جبریل می شوند تمامِ کبوتران وقتی که بال و پر به هوای تو می زنند از وصله های کهنه یِ نعلینِ خاکی ات پیداست سر به سویِ خدایِ تو می زنند هرشب فرشته ها که به معراج می روند دستی به ریشه های عبای تو می زنند بینند اگر خیال تو را بُت تراش ها تا روزِ حشر تیشه برای تو می زنند بر سینه ام نوشته خدا والی الولی یا مظهر العجائب و یا مرتضیٰ علی وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد فصل ظهورِ نَفْسِ رسالت رسیده است می خواهد از خدای به گامش توان دهد باید سه روز صبر کند در غدیرخم تا که به رویِ منبری از دل اذان دهد می خواست حق که آینه ای در برابر ِ... ... آئینه ی تمام نمایش مکان دهد می خواست حق که عین نبی را عیان کند می خواست حق که دست خودش را نشان دهد شوری میان عرصه ی محشر بلند شد دست علی به دست پیمبر بلند شد وقتی غضب کند همه زیر و زِبَر شوند جنگ آورانِ معرکه ها در به در شوند وقتی غضب کند همه در خاک می روند گیرم که صد سپاه بر او حمله وَر شوند چشمش اگر به پهنه یِ میدان نظر کند گردن کشانِ دهر همه بی سپر شوند از ضربِ ذوالفقار،خدا فخر می کند سرهای بی شمار جدا بیشتر شوند فرقی نمی کند که یسار است یا یمین آن قدر سر زند که دو سر،سر به سر شوند این مردِ تکیه گاهِ نبردِ پیمبر است این شیر،شیرِ حضرتِ حق است حیدر است عطری بده که غنچه ی نیلوفرم کُنی تا در حضورِ خویش شبی پرپرم کُنی اصلاً مرا نگاهِ تو در صبحِ روزِ عهد پروانه آفرید که خاکسترم کُنی دُرِّ نجف دلم شده شاید به دست خویش روزی مرا بگیری و انگشترم کُنی من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم بهتر همان که آینه ی دیگرم کُنی نان جوئی به دست تو دیدم چه می شود.... ....هم سفره ی غلام خودت،قنبرم کُنی همراه ظرفِ خالیِ شیر آمدم که باز دستی کشی به رویِ سرم سرورم کُنی آقا نظر به چشم تر مادرم نما بوی محرم آمده عاشق ترم نما
بركه ! ذكر سَمَكَت تا به سما بالا رفت چون كه بر دست نبي،دست خدا بالا رفت ظاهراً روي جهاز شتران بود ولي كس نفهميد علي تا به كجا بالا رفت ! صبحِ زيرِ بغلِ شيرِ خدا كرد طلوع بسكه آن روز يَدِ شمسِ ضُحيٰ بالا رفت خطبه اي خواند محمّد كه همه مات شدند خطبه اي خواند كه شأن خُطبا بالا رفت اوّلين بارِ نبي بود كه در شصت و سه سال تا بگويد سخن اين قدر صدا بالا رفت كرد در حقّ علي هر چه دعا در آن روز گفت "الهي بِعلي" موجِ دعا بالا رفت وقت بيعت شد و دست همه پايين آمد دست زهراش در آن واقـعه تا بالا رفت "أَشـــهدُ اَنَّ عَليّاً ولـي اللهِ " بـِـلال بال وا كرد و چونان بادِ صبا بالا رفت ذهن بر خاك كف پاش تيمّم ها كرد تـــا عيـــار ادب ما شُعــــرا بالا رفت چون كه مؤمن به ولاي علي و آلش شد اين همه ارزش يك قطعه طلا بــالا رفت گَبر هم وقت نيازش به علي رويْ آورد بسكه در صحن نجف ، خواسته ها بالا رفت واژگون شد عَلَم مُنكِر او هر جا بود در عوض پرچم حيدر همه جا بالا رفت هركسي دور شد از وادي او خورد زمين هركسي گفت از او مدح و ثنا، بالا رفت مُنـتقل شد عوض مكّه به "واديّ سلام" روح آن شيعه كه در كوي منا بالا رفت از همان روز كه شش ماهه ي او را كشتند آه شش ماهه ي شاه شهدا بالا رفت از همان روز كه باب الحرمش سوخته شد آتش از هر طرف كرب و بلا بالا رفت
امیرُالحق، امیرُالعشق، امیرُالمومنینی تو خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو، نه اینی تو تو را خواندند بی‌همتا و رقصیدند در آتش علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی این‌چنینی تو زبان شاعرانت می‌شوم، می‌پرسم از خالق: چگونه آفریدت؟ کاین‌چنین شورآفرینی تو گواهی می‌دهد خاتم، که خاتم‌بخشِ عشّاقی الا یا ایها السّاقی! سخاوت را نگینی تو من از میلاد تو در کعبه، از معراج، دانستم: علیِ آسمان‌‌ها اوست، اعلای زمینی تو تو را نفسِ نبی خواندند و حیرانم، غدیر خم امیر است او؟ امیری تو؟ امین است او؟ امینی تو؟ من از گمراهی بعضی به حیرت آمدم، آخر گواهی داد حتی دشمنت، که بهترینی تو فقط بر «لافتی الا علی» باید پناه آورد چو با «لاسیف الا ذوالفقار»ت در کمینی تو در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو چه جای حیرت؟ او باید که شیر کربلا باشد اگر استاد پیکار یل ام‌البنینی تو امیدت شاید از این چاه کندن، آه! روزی بود که از نخلی برای کوثرت، خرما بچینی تو تو را با دست‌های بسته می‌بردند و می‌پرسم: دلیل خلق عالم! پس چرا تنهاترینی تو؟ فراری‌های خیبر، پیش یک زن، نعره زن، اما بمیرم فاتح خیبر! بلاگردان دینی تو چه حکمت‌هاست در این قصه؟ ای مولای نازک دل! که هر روز، این در و این کوچه را باید ببینی تو . «یمین» را می‌شمارم، تا صد و ده می‌رسم، یعنی: که معنای یمین، مولای اصحاب‌الیمینی تو تو فاروقی، تو فرقانی، تو میثاقی، تو میزانی صراط‌المستقیمی تو، امام‌‌المتّقینی تو قسیمُ النّار و الجنّت، امیر هیبت و غیرت امانی تو، امینی تو، علی! حِصن حصینی تو تو شیر حق، تو کراری، ولی‌‌الله و قهاری درِ علم نبی و نفس ختم‌المرسلینی تو یداللهی و سیف‌الله، روح‌الله و سرّالله امین‌اللهی و یعسوبی و حبل‌المتینی تو مع‌الحقی و وجه‌الله، نورالله و عین‌الله چه می‌ماند دگر از حق؟ همین است او، همینی تو همه یک سو، تویی ساقی، تو در عین‌البقا، باقی علی! عین‌الحیاتی تو، علی! عین‌الیقینی تو خراب آباد شعر من کجا؟ ناز قدمهایت؟ چرا اینگونه شاها! با گدایان می‌نشینی تو؟
قدمتی که شاه دارد را گداهم داشته حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته تازمین خوردیم با نام تو سرپا میشدیم دردهامان از طفولیت دوا هم داشته سجده بر پای تو کردن منشا توحید ماست یاعلی در باطنش یا ربنا هم داشته باز شد آغوش کعبه تا تورا دیده علی پس بگو کعبه در اینجا اشنا هم داشته رد شدی از کوچه و قومی مسلمانت شدند کیمیای اصل را این خاک پا هم داشته پیچش عمامه ات تا کهکشانها میرسد یاعلی تنها به داد ناتوانها میرسد یاعلی و یاعلی و یاعلی و یاعلی مرتضی یعسوب دین کرار علی مولا علی هرچه خوبی هست را دادست او یکجا به ما هرچه خوبی هست را داریم یکجا با علی انبیا را دیده هرکس که علی را دیده است نوح ابراهیم یوسف یونس و عیسی علی اسم اعظم را که میگویند بر لبهای ماست السلام ای حق مطلق عالی اعلی علی هرچه میبینم تفاوت نیست بین این دوتا هم علی زهرا شده هم میشود زهرا علی وصله ی روی عبایت آبروی خلقت است به تماشای عباداتت عبادت دعوت است .برق چشمان تو گه جبراست گاهی اختیار با سرانگشت تو میگردد مدار روزگار وقت رد الشمس آمد تو فقط یک اخم کن دست و پا گم میکند از هیبتت لیل و نهار در نجف خاکی شدن یعنی که معراجی شدن جلوه ی نورخدا دارند ذرات غبار بی همای رحمتش آوازه ای دیگر نداشت ای تمام آبروی شعرهای شهریار لا کریم الا علی لا فیض الا نوکری لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار نور پیشانیت نوری داد بر آفاق ما دست خالی آمدیم ای حضرت رزاق ما پشت تو هرکس که راه افتاد سلمان میشود سائل خورشید هم یکروز تابان میشود من نمیخواهم عقیقت را!فقط راهم بده آنکه آمد زیر سقف تو سلیمان میشود آخر معراج احمد هم تو پیدا میشوی آخر معراج هم پیش تو مهمان میشود من نمیگویم خدایی تو ولی آخر چرا باصدای تو خدا حتی نمایان میشود لطف اگر لطف تو باشد دست اگر که دست تو قنبر بی خانمان یکروزه سطان میشود از همان اول فقط دل برشما دادیم بس تا که در بند توایم آزاد آزادیم و بس ازهمین حالا هجوم غصه ها سر میرسد روز شادی میرود روز  عزا سر میرسد هر سلامی میکنی بی اعتنا رد میشوند طعنه مردم جدا غربت جدا سر میرسد همسرت را پیش چشمت تازیانه میزنند لحظه ی افتادن خیرالنسا سرمیرسد آتش در میرود تا خیمه ها روز دهم بعد بلوای مدینه کربلا سر میرسد آنزمانیکه ته گودال می افتد حسین یک نفر با کهنه خنجر بی هوا سر میرسد شهر تو با دخترت افسوس بد تا میکند آل عصمت را به چه وضعی تماشا میکند
دستان تو حالا شده بالاترین دست جبریل بوسه می زند بر اینچنین دست خلق ازل ، کارِ ابد بر عهده یِ توست ای اولین دستِ خدا ، ای آخرین دست آن دست ها را آنقدر بالا گرفتند تا داد یزدان با امیرالمؤمنین دست یادِ تو و دست تو افتادم وقتی در علقمه افتاد بر روی زمین دست هر سه حکایات نگاهت را نوشتند پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست این دست ها که پیش روی ما باز است از پشت ، بسته میشود روزی همین دست پشت و پناه محکمی بودند این ها زهرا توقع داشت در کوچه از این دست دست مغیره ، دست زهرا ، دادِ بی داد افتاد دست بدترین ها بهترین دست
شهادت می دهم حبل المتین عین الیقین هستی صراط مستقیم حقی و یعسوب دین هستی شهادت می دهم دست خدا در آستین هستی شهادت می دهم مولا امیرالمومنین هستی علی! حکم ولی اللهی‌ات در عرش امضا شد خدا دستور داد و مصطفی مأمور اجرا شد تمام عمر بودی گوش به فرمان پیغمبر پیمبر جان تو بود و تو بودی جان پیغمبر هزاران بار رفتی که شوی قربان پیغمبر خدا مدح تو را گفته است در قرآن پیغمبر خدا در شأن و مدح تو هزاران آیه نازل کرد "علی بین نماز انگشتری تقدیم سائل کرد" علی! چشم خدا هستی و یک لحظه نخوابیدی علی! خشم خدا هستی و از ظالم نترسیدی شهادت می دهم اول خدا را تو پرستیدی خودت گفتی خدا را با دو چشم خویش می دیدی شهادت می دهم اول تو سجده بر خدا کردی نخستین مرد بودی که به احمد اقتدا کردی شهادت داد هرکس به ولای تو مسلمان است ولای تو نشان قطعی تکمیل ایمان است کسی که از محبینت نباشد عبد شیطان است علی حب تو شرط لازم عفو گناهان است خدا هرگز نمی بخشد بدون تو گناهی را بدون تو نمی بیند کسی عفو الهی را قسیم النار و الجنه تو هستی ساقی کوثر ولی الله اعظم هستی و داماد پیغمبر نداری هیچ همتایی به جز صدیقه اطهر علی ابن ابیطالب امیر المومنین حیدر نه این حرف پیمبر نیست این حکم خداوند است امیرالمؤمنینی به علی تنها برازنده است به احمد وحی آمد که علی مولا الموالی شد چه وحیی بود جبرائیل هم حالی به حالی شد امیرالمومنین حیدر شد و اوضاع عالی شد هر آنچه بود در مشت خدا امروز خالی شد علی تصویر شفاف خدا در صفحه دنیاست علی مولا علی مولا علی مولا علی مولاست امام جن و انسان است علی بن ابی طالب به روز حشر میزان است علی بن ابی طالب پناه بی پناهان است علی بن ابی طالب ولی امر و سلطان است علی بن ابی طالب به گوشم میرسد امروز از هر سو "علیٌ حق" ملائک ذکر میگویند" علیٌ هو علیٌ حق" علی عالی اعلا، یل حق، حیدر کرار علی شمشیر اسلام است بر فرق سر کفار کسی جرات ندارد که بجنگد با تو در پیکار علی مولاالموالی و علیٌ قاهر القهار امام العارفین خیر الوصیین منتهی الآمال بگو حیدر مدد ذکر علیٌ افضل الاعمال
درظهر غدير تا كه موسای نبی بوسه به رخ منور هارون زد چشمان حسودان و بخيلان عرب از شدت غم ، از حدقه بيرون زد از مشرق دستهای پر مهر نبی خورشيد ولايت و امامت تابيد با شوق ملائک همه فرياد زدند: « تا كور شود هر آنكه نتواند ديد» فرمود نبی به امر معبود وَدود بر امت من علی امام است امام اين مژده ی من به شيعيانش، دوزخ بر شيعه ی مرتضی حرام است حرام گُل كرد سپيده ی تبسم به لبش تا آيه ی «اكملتُ لكُم» نازل شد فرمود: خوشا به حالتان ای مردم با حُب علی دين شما كامل شد فرمود خدا ولايت حيدر را بر آدم و نسل بعد او واجب كرد در روز ازل كليد فردوسش را تقديم ِ علی بن ابيطالب كرد فرمود: برادرم علی مَحرم ماست از عالم غيب مثل من آگاه است قرآن چقدر مدح و ثنايش را گفت او نقطه ی زير باء بسم الله است فرمود كه يادگار من بين شما تا روز حساب، عترت و قرآن است بايد كه به هر دوشان تمسک جوييد اين راه نجات اصلی انسان است ذكر صلوات عرشيان می آمد تا رفت به سوی آسمان دست ِ علی از عرش بلند و يک صدا می گفتند: اَلحَق كه اميرمومنان است علی جبريل به خدمت علی آمد و گفت تبريک؛ كه اين مقام زيبنده ی توست ای حضرت بوتراب درهر دو جهان هارونی ِ اين قوم برازنده ی توست جبريل به جانشين پيغمبر گفت ای مظهر افتادگی و آقايی مردم اگر امروز امامت خوانند عمريست امام عالم بالايی از فتنه ی بين كوچه ها می ترسم از سيلی و بغض يک پسر می ترسم دلواپس غربت تو هستم آقا از آتش و ميخ پشت ِ در می ترسم با ديدن اين بركه و گودال غدير يكباره به ياد كربلا افتادم در گودی قتلگاه خود را ديدم بر پای حسين سر جدا افتادم
باده بده ساقیا! ولی ز خُمِّ غدیر چنگ بزن مطربا! ولی به یاد امیر تو نیز ای چرخ پیر! بیا ز بالا به زیر دادِ مسرّت بده، ساغر عشرت بگیر بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد که زُهره در آسمان به نغمه دمساز شد محیط کون و مکان، دایرۀ ساز شد سَرور روحانیان هو العلیّ الکبیر وادی خمّ غدیر، منطقۀ نور شد یا ز کف عقل پیر، تجلّی طور شد؟ یا که بیانی خطیر ز سرّ مستور شد؟ یا شده در یک سریر قِرانِ شاه و وزیر؟ چون به سرِ دست شاه، شیر خدا شد بلند به تارک مهر و ماه، ظلِّ عنایت فکند به شوکت و فرّ و جاه، به طالعی ارجمند شاه ولایت پناه، به امر حق شد امیر فاتح اقلیمِ جود به جای خاتم نشست یا به سپهرِ وجود نیّر اعظم نشست؟ یا به محیط شهود مرکز عالم نشست؟ روی حسود عنود سیاه شد همچو قیر جلوه به صد ناز کرد لیلی حسن قِدَم پرده ز رُخ باز کرد بدْر منیر ظُلَم نغمه‌گری ساز کرد معدن کلِّ حِکم یا سخن آغاز کرد عنِ اللَّطیفِ الخبیر: به هر که مولا منم، علیست مولای او نسخۀ اسما منم، علیست طغرای او سرِّ معمّا منم، علیست مَجْلای او محیط انشا منم، علی مَدار و مدیر طور تجلّی منم، سینه سینا علیست سرِّ انا اللّه منم، آیت کبرا علیست درّۀ بیضا منم، لؤلؤ لالا علیست شافع عقبی منم، علی مُشار و مُشیر حلقۀ افلاک را، سلسله جنبان علیست قاعدۀ خاک را، اساس و بنیان علیست دفتر ادراک را، طراز و عنوان علیست سید لولاک را، علی وزیر و ظهیر دایرۀ کن فکان، مرکز عزم علیست عرصۀ کون و مکان، خطّۀ رزم علیست در حرم لا مکان، خلوت بزم علیست روی زمین و زمان به نور او مُستَنیر یوسف کنعان عشق، بندۀ رخسار اوست خضر بیابان عشق، تشنۀ گفتار اوست موسی عمران عشق، طالب دیدار اوست کیست سلیمان عشق بر درِ او؟ یک فقیر ای به فروغ جمال آینۀ ذوالجلال «مفتقر» خوش مقال مانده به وصف تو، لال گرچه بُراق خیال در تو ندارد مجال ولی ز آب زلال، تشنه بُوَد ناگزیر
خمار جام غدیرم شراب می خواهم طهوری از نفس بوتراب می خواهم جوانه ای شده ام، آفتاب می خواهم سلام می دهم آقا جواب می خواهم «سلام ساقی کوثر، سلام قرص قمر زمین که لطف ندارد از آسمان چه خبر؟! » خوشست خلوت اگر یار یار من باشد چه خوب می شود اینجا کنار من باشد تمام عمر علی سایه سار من باشد به روز واقعه، او افتخار من باشد اگر نگار من امروز لب فروش شود دکان میثم شعرم رطب فروش شود ابوتراب، که کارش تراب پروری است شعاع ماه رخش آفتاب پروری است دو وزن ابروی او شعر ناب پروری است نگاه ساقی کوثر شراب پروری است «به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند» دوباره وقت کرم کاسه ی نیاز شدن در آستان طلوعش چو غنچه باز شدن به شوق بوسه به دستش ترانه ساز شدن به روی دوش همه اشتران جهاز شدن بدان امید که ذی الحجّه در هوای علی شویم منبر و باشیم زیر پای علی غدیر برکه ی مستی بی حد است، علی حدیث روز ولایت زبانزد است، علی کتاب ناطق و قرآن ایزد است علی علی محمد و اصلان محمد است علی پس از رسول علی مقتدای اسلام است پسر عموی رسالت، صدای اسلام است علی برای رسالت دلیل خواهد شد ولایتش گهری بی بدیل خواهد شد محبّ حضرت حیدر خلیل خواهد شد کسی که دشمن او شد، ذلیل خواهد شد علی خلاصه ی حمد است، ناسپاس نشو نباش یار معاویّه، عمر و عاص نشو کسی که پای قیامش، سجود باید کرد هنوز در پی کشفش، شهود باید کرد در آسمان نگاهش صعود باید کرد به پادگان ولایش ورود باید کرد کنار برکه ی ایمان دوباره جام شده است به امر عالی اعلا، علی امام شده است قلم فروش، دریغا غزل شناس شده مگس نشسته به کندو، عسل شناس شده عدم مقام گرفته ازل شناس شده و آنکه جنگ نکرده، جمل شناس شده کسی که بر سر این راه شاخص است علیست که هست حقّ و مع الحق، مشخص است علیست شما که از دل جبهه خبر نداشته اید برای کشتن فتنه جگر نداشته اید خراش مختصری نیز برنداشته اید به هر چه غیر خدا کم نظر نداشته اید شنیده اید علی یک تنه سپاه شده؟ برای ماندن اسلام جان پناه شده؟ شنیده اید علی سوره تکاثر بود تهی از آنچه شمایید و از خدا پر بود نگاه او به دو عالم پر از تدبّر بود و درک او بخدا خارج از تصوّر بود کسی به غیر علی این همه کمال نداشت میان سینه ی خود چشمه ای زلال نداشت چه اشتباه بزرگی ز دستتان سر زد چه زود عهد غدیر از خیالتان پر زد به قلب های شما دست شرک منبر زد سپاه کفر طنابی به دست حیدر زد همین که جمع پلید سقیفه شور گرفت برای کشتن زهرا مغیره دور گرفت
سر چیست اگر در آستان بگذارد باید که به پای عشق جان بگذارد مجنونِ علی همین همان بگذارد از هرچه که هست بیش از آن بگذارد این بیت به روی دیدگان بگذارد: "هرکس که علی علی علی می‌گوید پا بر سرِ دوشِ آسمان بگذارد" در مصحف خویش حَیِ سرمد فرمود در عیدِ غدیرِ خم محمد فرمود یک روز دو روز نَه که ممتد فرمود فرمود به اصحاب و مجدد فرمود باید که شبیه آلِ احمد فرمود   مولاست علی و با علی حق میخواست منت به سر هر دو جهان بگذارد شد منبرشان از همه جا بالاتر بر دستِ نبی دست خدا بالاتر گویید : علی... یکصدا... بالاتر تکبیر بگویید شما ....بالاتر آنقدر خدا دست علی بالابرد تا دست به دست این جوان بگذارد این تیغ بنازم که دو سر می‌ریزد می‌چرخد و باز کُرک و پر می‌ریزد با جوهر خویش هِی جگر می‌ریزد از جمع سپاه بیشتر می‌ریزد از هر نفرش دوتا نفر می‌ریزد صد بار سپاه را بهم می‌دوزد یک تیر اگر که در کمان بگذارد از در بگرفت و گفت خود : یاحیدر تا کَند تمامِ قلعه از جا حیدر گفتند همه وقتِ تماشا : حیدر لاحول ولا قوه الا حیدر تا گفت خداوندِ تعالی حیدر هرگز نرسد به تار و مارت هرچند از جان ملک الموت توان بگذارد این غُلغله چیست در مصاف اُفتاده دشتی سپر و تیغ و قلاف اُفتاده سرها به روی قله‌ی قاف اُفتاده این همهمه در وقتِ طواف اُفتاده بر سینه‌ی کعبه گر شکاف اُفتاده تا منکر مرتضی طَوافش بکند حق خواست که بر کعبه نشان بگذارد از عشق تو شُکر باده را فهمیدیم دلداده‌ی بی اراده را فهمیدیم اجر دو قدم پیاده را فهمیدیم ما از نجفِ تو جاده را فهمیدیم معنیِ حلال زاده را فهمیدیم فرمود حسین تو : فقط می‌خواهد تا نام علی به کودکان بگذارد بر سیره‌ی مرتضی به جان پابندیم سربندِ علی و فاطمه می‌بندیم ما بر گُل روی مرگ هم می‌خندیم ما گورِ حرامزاده‌ها را کندیم گفتیم و جهان از این سخن آکندیم یک روز رسد که ذوالفقارش را حق بر دامنِ صاحب الزمان بگذارد آیینه شدیم زیر بارانِ نجف خاکیم ولی اسیرِ طوفان نجف ما دُر شده‌ایم در بیابانِ نجف دستیم همه دست به دامانِ نجف تا نعره زنیم پیشِ ایوان نجف "هرکس به ولایت علی شک دارد بامادرخویش درمیان بگذارد"
امروز روز عید خدا روز یا علی است فریاد جنّ و انس و ملک یکصدا علی است نزدیک و دور شیعه به هرجاست با علی است شور و دعا و زمزمه و ذکر ما علی است ای جبرئیل مدحت مولا علی بگو پرواز کن به دور علی یا علی بگو عید بزرگ خالق و خلقت خجسته باد جشن سرور احمد و امّت خجسته باد آوای وحی و مژدۀ رحمت خجسته باد اکمال دین، تمامی نعمت خجسته باد این قول احمد است چه نیکو روایتی یوم الغدیر افضل اعیاد امّتی عید غدیر عید خدا و پیمبر است عید غدیر عید تولّای حیدر است عید غدیر عید امامان سراسر است عید غدیر از همه اعیاد برتر است عیدی شیعه، آیۀ اکمال دین شده مولا علی امام همه مسلمین شده ما دل به مهر حیدر کرّار باختیم با نای جان نوای ولایت نواختیم چون شمع در شرار محبّت گداختیم با خطبۀ غدیر علی را شناختیم تا شیعه ایم بار ولایت به دوش ماست این خطبه تا قیام قیامت به گوش ماست... تنها تویی به ختم رسل جان و جانشین تنها تو را رسول خدا خوانده کلِّ دین تنها تویی تو دست الهی در آستین تنها تویی امیر تمامیّ مؤمنین بر منبر رسول، سلونی تو گفته ای در بستر رسول، به جایش تو خفته ای قرآن کتاب م دح و خدا مدح خوان توست قرآن نیازمند به نطق و بیان توست هم تو زبان حقیّ و هم حق زبان توست جاویدی و هماره زمان ها زمان توست قرآن به وصف توست که تکمیل می‌شود  كى غير تو معلم جبریل می‌شود؟ حج و زکوة و صوم و صلوة و قیام، تو حمد و رکوع و سجده، تشهد، سلام، تو سعی و صفا و مروه تو، ركن و مقام، تو تکبیر تو، طواف تو، بیت الحرام، تو ای در تمام ملک خدا ذکر خیر تو مولود کعبه، رکن حرم کیست غیر تو؟ دنیا هزار چهره بیاراست یاعلی با صد کرشمه وصل تو را خواست یاعلی کی در دلت محبت دنیاست یاعلی از کفش وصله‌دار تو پیداست یاعلی دیدم همه حکومت دنیات در نظر حتـی ز آب بینـی بز بود پست‌تر... مولای اولیای خدا کیست جز علی دست گره گشای خدا کیست جز علی مصداق "هل اتا"یِ خدا کیست جز علی ممدوح "انّما"ی خدا کیست جز علی انصاف کو مروّت و مردانگی کجاست؟! آیا لباس کعبه بر اندام بت رواست؟! غیر از علی که جان پیمبر خطاب شد؟ غیر از علی که صاحب "علم الکتاب" شد؟ غیر از علی که هم سخن آفتاب شد؟ غیر از علی که روی زمین بوتراب شد؟ غیر از علی که مادرش او را به کعبه زاد؟ غیر از علی که قاتل خود را پناه داد؟ غیر از علی که خوانده محمّد برادرش؟ غیر از علی که حضرت زهراست همسرش؟ غیر از علی که زینب کبری است دخترش؟ غیر از علی که داده خدا فتح خیبرش؟ مرد نبرد خیبر و ننگ اُحد کجا؟! حیدر کجا فراری جنگ اُحد کجا؟! آن مدعی که چون بز کوهی فرارکرد ننگ فرار را به جهاد اختیار کرد ترک نبی به معرکهء کارزار کرد خود را نهان به پیچ و خم کوهسار کرد می دید رزم تو به یسار و یمین علی می گفت بر شجاعت تو آفرین علی   وقتی که او به جنگ احد گفت الفرار آورد جبرییـــل بــرای تــو ذوالفقــار بر لیلة المبیت تو حق کرده افتخار تو یار یار بودی از اول نه یار غار تو بر دفاع ختم رسل پا فشرده ای دور رسول گشته نود زخم خورده ای... ممدوح جبرئیل به ارض و سما علی است در ذوالفقار زمزمهء لافتی علی است قرآن، نماز، ذکر، عبادت، دعا علی است دنیا بدان که رهبر و مولای ما علی است مرد غدیر پیرو خطّ سقیفه نیست با غصب منبر نبوی کس خلیفه نیست مرد فرار فاتح خیبر نمیشود بیگانه با رسول، برادر نمیشود جز تو كسى كه نفس پیمبر نمیشود جز تو به شهر علم نبی، در نمیشود بگذار تا رود به سر دارها سرم من خاک پای "میثم" تمار حیدرم
اسلام چون کودکی بود در اول راه مانده مانند ماهی هلالی در اول ماه مانده خورشید امادرآمد با ماه بر منبر آمد امروز اگر ماه کامل بر بام درگاه مانده ظهر است و آن آبگیرش آری غدیر است و شیرش دیگر چه باک است اگر دشت در مکر روباه مانده گشتیم و جز او ندیدیم گشتیم و دیگر نگردید غیر از علی هیچ کس نیست تا این زمان شاه مانده از دشمنانش نمانده است غیر از تباهیّ و از او هذا علیٌ کنار من کنتُ مولاه مانده هم عادِ عاداه خوانده هم والِ والاه دیده هرکس که بیراه رفت و هر کس به دلخواه مانده ایراد کوتاهی ماست تقصیر گمراهی ماست خرما اگر بر نخیل و دستی که کوتاه مانده ما آسمان را ندیدیم تنها سلونی شنیدیم از کوه بالا نرفتیم از ما فقط کاه مانده بسم اللهِ سوره ی ناس قدر است و ما قدرنشناس گوشی نماند و صدایش عمریست در چاه مانده عصر از غدیرش گذشتیم شب شد به چاهش کشیدیم زآن شب نمانده است چاهی زآن شب ولی آه مانده
جوابم شد بلي، ألحمدلله برایم شد «ولی» ألحمدلله به دستور خداوند و پیمبر امامم شد علی ألحمدلله!
هوالغنی الحمید هو العلی الکبیر هو الغفور الرحیم هو اللطیف الخبیر هوالولی الودود هو السمیع البصیر هو الرئوف الکریم هو الولی القدیر که در تمام وجود گرفته عید غدیر عیدی بس جانفزا عیدی بس دلپذیر عید خدای جلی عید ولای علی عید رسول خدا عید بزرگ علی عید تمام نعم نعمت بی حد شده ملک خدا سر به سر خلد مخلد شده شادتر از خلق خود، خالق سرمد شده آیة اکمال دین هدیه به احمد شده معرف شیر حق رسول امجد شده بلکه محمد علی، علی محمد شده ثنای حیدر کنید علی علی سر کنید بَلّغ ما اُنزل اِلیکَ از بر کنید ندای اکمال دین عیدی خاص خداست حیات دین خدا از این مبارک نداست تمام عالم پر از علی علی یک صداست وجودش از هم جدا هر که ز حیدر جداست علی سراج المنیر علی طریق الهداست طریق تا انتها سراج از ابتداست عروج حق تا علی است تمام دین یا علی است بخوان بخوان جبرئیل بگو که مولا علی است زعیم خلق جهان علی است آری علی است رسول را جان جان علی است آری علی است کتاب حق را زبان علی است آری علی است خطاب حق را بیان علی است آری علی است امام پیش از زمان علی است آری علی است بهشت را میزبان علی است آری علی است جان پیمبر یکی است ساقی کوثر یکی است چه باک از دشمنان بگو که حیدر یکی است ندای قرآن علی نظام قرآن علی است حروف قرآن علی  کلام قرآن علی است صلاة قرآن علی صیام قرآن علی است پیام قرآن علی امام قرآن علی است قوام قرآن علی نظام قرآن علی است تمام دین نه، بگو تمام قرآن علی است قیام یعنی علی قعود یعنی علی رکوع یعنی علی سجود یعنی علی امیر پیش از وجود امیر شد در غدیر سفیر ملک ازل سفیر شد در غدیر به خاتم الانبیا وزیر شد در غدیر مدار شد در غدیر مدیر شد در غدیر مشار شد در غدیر مشیر شد در غدیر بشیر شد در غدیر نذیر شد در غدیر الا تمام ملل به ذات حی ازل علی است خیر البشر علی است خیرالعمل امام ما کیست کیست فاتح خیبر علی است فاتح خیبر علی جان پیمبر علی است جان پیمبر علی ساقی کوثر علی است ساقی کوثر علی مظهر داور علی است مظهر داور علی اول و آخر علی است اول و آخر علی حیدر، حیدر علی است شیعه فقط حیدری است ز خصم حیدر بری است هر که علی را فروخت دوزخ را مشتری است مشام خصم علی کجا و بوی بهشت علی است بوی بهشت علی است روی بهشت شیعة او راست پا بر سر کوی بهشت علی است خلق بهشت علی است خوی بهشت شیعه کند کار خضر بر لب جوی بهشت آی علی دوستان پیش به سوی بهشت نجاتتان سرنوشت بهشت تان در سرشت بهشت یعنی غدیر غدیر یعنی بهشت سقیفه آن سو برو غدیر از آن ماست غدیر توحید ما غدیر ایمان ماست غدیر پیوند ما غدیر پیمان ماست غدیر در روز حشر صراط و میزان ماست غدیر تفسیر نور غدیر فرقان ماست غدیر فردوس ماست غدیر رضوان ماست مپرس ما کیستیم چه بوده و چیستیم به جان مولا قسم سقیفه ای نیستیم بت شکن کعبه بر دوش نبوت یکی است برادر مصطفی روز اخوت یکی است امیر خیبر ستان به دست قدرت یکی است علی اگر شد امام تمام امت یکی است رسول اگر حکم کرد حکم رسالت یکی است اگر دوبین نیستی غدیر و بعثت یکی است هماره این یاد ماست فیض خداداد ماست حرا و خم غدیر کعبه میلاد ماست اگر چه بین دو یار سه یار شد فاصله فقط به شأن علی است روایت منزله محمد است و علی حلقة یک سلسله هر که جدا از علی است جداست از قافله نامة اعمال اوست نوشتة باطله به دوزخش نیست جز شرار آتش صله "میثم" اگر میثمی، میثم تمار باش دل بِبُر از جان و سر در طلب یار باش
خورشید طلوع کرده از لبخندش نور است و هزار  رشته در پیوندش دیدند در آسمان دستان رسول دست علی است و یازده فرزندش در آینه مهر و مه ، شکوفایی کرد دستان علی ، بلند بالایی کرد آن روز خداوند ، خودش از مردم با سوره ی " مائده " پذیرایی کرد جبرییل مکرر این صلا را سر داد بلغ ،  بلغ ،   ندا  به   پیغمبر داد فرمان خداست بر سر دست بگیر آن دست که در رکوع انگشتر داد گل نغمه ی سرپرست  بر می آید این جوش خم از الست بر می آید شق القمری دوباره ، یا  رد الشمس هر کار از این دو دست بر می آید باید که هزار رفت و آمد بشود باید که مبلغش   محمد   بشود باید که علی به جانشینی برسد این خواسته ی خداست  باید بشود بر دست نبی آیت انوار خداست جبریل مدیحه خوان ، کرار  خداست فرمود علی ابوتراب است  ولی همسایه ی دیوار به دیوار خداست بتخانه ی شرک را  شکستی ای دست بر خندق جهل ، راه بستی ای دست هر جا که نشان "فوق ایدیهم" بود معنای "ید الله " تو هستی ای دست در سجده ی شکر آفتاب افتاده جای قدم ابوتراب   افتاده عمریست که از حلاوت  نام علی حتی دهن کویر آب افتاده