eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
آن کریم بن کریمی که سخاوت‌ها داشت به گدایان در خانه عنایت‌ها داشت حسن ابنِ علی دیگری از نسل علی به علی و به حسن او که شباهت‌ها داشت راویان مست عسل های کلام حسنند نَقل نُقل کلماتش چه حلاوت‌ها داشت ابن اسحاق اگر جام هدایت نوشید از حدیث حسن آنگونه سعادت‌ها داشت کعبه می خواست طوافش کند اما افسوس آرزو مانده به دل،غِبطه و حسرت‌ها داشت سامرا شد ز دمِ قدسی او سامرّا چون به شدّت نفسش لطف و طراوت‌ها داشت
علیه‌السلام 🔹آفتاب مهر🔹 اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود اى میر عسکرى‌لقب، اى فاطمى‌نسب آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود؟ علمت محیط، بر همه ذرات کائنات فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود عیسى‌دمى و پرتو رأى منیر تو زنگار کفر از دل نصرانیان زدود این افتخار گشته نصیبت که از شرف در خانۀ تو مصلح کل دیده برگشود اى قبلۀ مراد که در برکة‌السّباع شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود قربان دیده‌اى که به بزم تو فاش دید جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را اَلحَق مفسّرى، ز تو شایسته‌تر نبود دشمن بدین کلام ستاید تو را که نیست در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود شادى به نزد مردم غمدیده نارواست جان‌ها فداى لعل لبت کاین سخن سرود مدح شما، ز عهدۀ مردم برون بُوَد اى خاندان پاک، که یزدانتان ستود از نعمت ولاى شما خاندان وحى منّت نهاد بر همگان، خالق ودود...
علیه‌السلام 🔹مسیح عترت🔹 بر او سلام که شایستۀ سلام است او که از سلالۀ اِبن الرّضا، بِنام است او که هاشمی‌نسب و فاطمی‌مرام است او که یادگار برومند ده امام است او به شهر سامره، مصداق فیض عام است او به نور و جلوۀ رخسار ماه او، صلوات جمال گلشن توحید را تبسم اوست مسیح عترت اطهار را تجسم اوست کلیم با شجر طور در تکلم، اوست که دومین حسن، اِبن الرّضای سوم اوست ز حادثات جهان، جان‌پناه مردم اوست به هر که راه برد در پناه او، صلوات خدای خوانده به حُسن جمال خود، حَسَنش ستارۀ سحری، خوشه‌چين انجمنش شفای دیدۀ یعقوب، بوی پیرهنش که دیده ماه فلک، گل بریزد از دهنش؟ شمیم وحی خدا می‌تراود از سخنش به عطر و رایحۀ دل‌بخواه او، صلوات ستارگان همه‌شب شمع محفلش هستند فرشتگان به ادب در مقابلش هستند موالیان خداجوی سائلش هستند معاشران همه محو فضائلش هستند به آیه آیۀ قرآن که در دلش هستند شده‌ست سورۀ قرآن گواه او، صلوات نگاه او، به گل تازه‌چیده می‌ماند شمیم او، به گلاب چکیده می‌ماند لبش، به غنچۀ شبنم ندیده می‌ماند قدش، به سرو ز نور آفریده می‌ماند دلش به پاکی صبح و سپیده می‌ماند به سجدۀ سحر و صبحگاه او صلوات امام گفت که یک‌رنگ باش و یک‌رو باش برای سنجش اعمال خود ترازو باش برای خدمت و ایثار دست و بازو باش مباش در پی شهرت ولی خداجو باش همیشه یاد خدا و عنایت او باش به اوج و منزلت دیدگاه او، صلوات کسی که مهر و محبت مرام مهدی اوست کسی که قسط و عدالت پیام مهدی اوست کسی که فتح و ظفر در قیام مهدی اوست کسی که ختم امامت به نام مهدی اوست سلامت دو جهان، در سلام مهدی اوست به جذبه‌های بدیع نگاه او، صلوات (استاد_شفق_خراسانی)
علیه‌السلام 🔹بازار حُسن🔹 عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری ای گدایت را به خیل شهریاران سروری خاک پایت زُهره و خورشید و ماه و مشتری ماه رویت احمدی و تیغ نطقت حیدری عید میلادت مبارک یا امام عسکری ای چراغ تابناک حُسن حیّ ذوالجلال یافته خورشید گردون از تجلّایت کمال تا ابد ماه ربیع الثّانی‌ات محو جمال ماه حُسنت بی‌قرین و مهر رویت بی‌زوال آفتاب طلعتت را تا ابد روشنگری عید میلادت مبارک یا امام عسکری.. دل اگر سینا بُوَد طور تجلایش تویی موسی ار آوای حق بشنید آوایش تویی کیستم من عبد، آن عبدی که مولایش تویی آخرین دُرّ خدا مهدی‌ست، دریایش تویی آن‌که بر عیسی کند روز ظهورش سروری عید میلادت مبارک یا امام عسکری خط حَسن، خالت حَسن، خُلقت حَسن، خویت حَسن پای تا سر حُسن در حُسن و گل رویت حَسن کُنیه‌ات اِبن‌الرّضا و نام نیکویت حَسن موی و روی و قدّ و خدّ و چشم و ابرویت حَسن حُسن‌ها گشتند در بازار حُسنت مشتری عید میلادت مبارک یا امام عسکری.. هم تویی آیینۀ حُسن خدای ذوالمنن هم تویی در چارده وجه خدا دوّم حَسن هم دهم مولای عالم بر جمالت بوسه‌زن هم به جسم سامره جان می‌دهی از فیض تن هم به عالم می‌کند فیض تو سایه‌گستری عید میلادت مبارک یا امام عسکری... سامره روشنگر دل، کعبۀ جان من است سامره عطر نسیمش روح و ریحان من است سامره ریگ روانش دُرّ غلطان من است سامره دامان سبزش باغ رضوان من است سامره صحن و سرایش کرده از من دلبری عید میلادت مبارک یا امام عسکری.. ذرّه بودم محو خورشید جهان‌آرا شدم قطره بودم وصل بر دریا شدم، دریا شدم کز سعادت ذاکر ذرّیۀ زهرا شدم عاشق قبر تو و سرداب سامرّا شدم خوش بُوَد آنجا کنم در وصف مهدی شاعری عید میلادت مبارک یا امام عسکری
خیمه گاه این بار در قم بود، مقتل طوس بود جاده ی مشهد به قم لبریز از فانوس بود نامه با خط برادر داشت در دستان خود خواهری از دور می آمد ولی مایوس بود بر لب خشکیده ی قم ذکر یا معصومه و بر لب معصومه خانم ذکر یا قدوس بود بس که چشمش را به راهت دوخته،از راه قم خاک مشهد بیشتر در حسرت پابوس بود رود غم های پدر،دریای دوری رضا بر فراز ناقه ای انگار اقیانوس بود زینب این بار آمده قبل از برادر جان دهد این خودش متن زیارتنامه ی مخصوص بود روضه ی دشت برادرهای از هم ریخته داغ سنگین بود،روضه،روضه ی ناموس بود در فراق هشتمین طاووس جنت جان سپرد آنکه در دستان خدّامش پر طاووس بود مهدی رحیمی (زمستان) حضرت معصومه (س) روضه
تو نوری و خورشید هم خاکستر توست پرواز صد جبریل در بال و پر توست این آیه های مریم در حال تنزیل یا آبشار رشته های معجر توست تا ردّ پای سجده هایت را گرفتم دیدم تو نوریّ و خدا در باور توست فریادهای زخمی دیروز گودال امروز روی شانه های حنجر توست می خواستی زیبا ببینی کربلا را یعنی حسین بن علی هم بی سر توست با محمل عریان تو را سنخیّتی نیست تو زینبی، پرده نشینی بهتر توست مردم نمی بینند حتی سایه ات را هجده سر نیزه نشین دور و بر توست مجموعه ی دردی، گلستانِ کبودی رنگین کمانی ، مدّعایم پیکر توست فردا که پا در عرصه ی حق می گذاری معلوم می گردد قیامت محشر توست شاعر:علی اکبر لطیفیان حضرت زینب (س) مدح
نور تو با نور خدا فرقی ندارد نزد خدا او با شما فرقی ندارد وقتی که صحبت از حسن باشد چه زیباست پس عسگری با مجتبی فرقی ندارد تاکُلُّهم نوراست وصف آل احمد یا مرتضی،یا مصطفی فرقی ندارد ما جود می جوئیم و تو جود تمامی اینجا اجابت با دعا فرقی ندارد اصلا مهم این نیست که ما با تو باشیم دنیا و عقبا نزد ما فرقی ندارد مادر برایش نذر کرده جان خود را او با شهید کربلا فرقی ندارد ام الحسناینجا دگراُمِ وَلَد بود کی گفته با خیرالنسا فرقی ندارد دل،شادِ میلادِ اباالمهدی است اما با هم سُرور هل اتا فرقی ندارد گنجینه ای و نزد تو کنز المعالی است یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است آقا نفسهای تو ما را هم عوض کرد طعم قدمهایت فضا را هم عوض کرد زیبایی نامت بهاری دیگر آورد حالات تو حال دعا را هم عوض کرد ای نور هستی آفرین ، عیدت مبارک میلاد تو حال و هوا را هم عوض کرد آری نفسهای تو اِحیاءُ القلوب است انفاس تو ارض و سما را هم عوض کرد تا دیده واکردی ، نگاهِ رحمت تو سبک عنایات خدا را هم عوض کرد مشمول عفوت شد گناهان خلایق تقدیر تو دست قضا را هم عوض کرد مثل علی ها و محمد های دیگر نام حسن روزیِ ما را هم عوض کرد رزق حسینی ها ز دستان تو بارد آقایی تو این گدا را هم عوض کرد گنجینه ای و نزد تو کنز المعالی است یعنی که فرزندحسن مولی الموالی است در فطرت من جایگاهت بی بدیل است شأن و مقام و منزلت با تو اصیل است مرده است آن دل که تو را از دست داده یا محییاز اسماء تو پورخلیل است ما رعیت کوی شما هستیم اما یک عالمی را رعیت کویت کفیل است حاجات خیل انبیا دست تو آقاست در پیشِ نازِ تو نیاز ما قلیل است کو آن که محتاج نگاه تو نباشد یک بال از اوج نگاهت جبرئیل است مارا ولای حضرتت آب حیات است یک چشمه از آب حیاتت سلسبیل است مدح تو از عبد تو کی آید اماما مداح اوصاف شما رب جلیل است هر کس که با آل محمد دربیفتد پس سرنوشتش همچنان اصحاب فیل است گنجینه ای و نزد تو کنز المعالی است یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است تو پَرتُو نور جمیع اوصیایی یعنی تو در عالم امید اولیایی تو دیده واکردی که زهرا جان بگیرد زیرا که نور دیدۀ خیرالنسایی برق نگاه نیِّرِ اعظم تویی تو سبط رسول اکرمی، ابن الرضایی حیدر به تو می نازد ای فخر دوعالم هرچند بر غمهای عالم مبتلایی مانند جَدّت مجتبی بی یار ماندی مانند زینب ، راز دار کربلایی از کودکی آوارگی را لمس کردی از کودکی با ظلمِ دشمن آشنایی تن داده ای بر حصر و تبعیدت که کم کم اصحاب خوگیرند با آقا کجایی مأمور حفظ جانِ جانانِ جهانی یعنی که ارحام مطهر را سزایی گنجینه ای و نزد تو کنز المعالی است یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است ای دل بخوان نام امام عسگری را تقدیم کن اینک سلام عسگری را مستی مکن هوشیار باید دم زد از او کو دل که بشناسد مقام عسگری را دشمن دقیقا در هدف زد نام او را تبلیغ باید کرد نام عسگری را باید مقیم کوی رفتار حسن شد باید که تابع شد مرام عسگری را باید که دستی تا ضریح معرفت بُرد تا شیعه بشناسد قیام عسگری را حفظ حریمش کمتر از حفظ حرم نیست باید که بشناسی حرام عسگری را آری خوشا آنانکه در حفظ حریمش مستانه نوشیدند جام عسگری را گرچه غریبانه،ولی شیعه در عالم احیا کند با خون ،کلام عسگری را گنجینه ای و نزد تو کنز المعالی است یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است شاعر: محمود ژولیده امام عسکری (ع) میلاد
از پنجشنبه های دل من عبور كن یك روز جمعه چشم مرا غرق نور كن آقای پنجشنبه؛ مرا هم نگاه كن چشمان خیس و غم زده ام را مرور كن چیزی دگر نمانده به هنگامهٔ ظهور ما را در این دقایق آخر صبور كن با آخرین ستاره شب های انتظار با یازده ستاره تو در ما ظهور كن با اشك صیقلی بده ما را و بعد از آن سنگ سیاه سینهٔ ما را بلور كن ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن آدم کشیده بود خودش را به التجا غم هم نشسته بود لب جادهٔ فنا کشتیِّ نوح هم به تکسّر رسیده بود و می طنید یک سره دور و بر بلا موسا که رفته بود به دریا عصا به دست! عیسا مریض بود و به ذکر هوالشفا آتش به قهقهه همه جا گـُـر گرفته بود آن سو خلیل بود و دو چشمِ پر از دعا آن غصه ها و این همه غم ها یکی یکی گشتند کو به کو همه جا را جدا جدا تا این که چشم شان همه افتاد سمت تو یا نه! نگاه لطف تو افتاد ابتدا آن سو نگاه زرد و غم انگیز غصه بود این سو نگاه سبز و سرور آور شما از آن به بعد سائل چشمان تو شدیم و خوانده ایم نام تو را سُـرّ مَـن رای از آن به بعد غم که به ما روی می کند مائیم و یک نگاه تو آقایِ سامرا ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن تا كوچه های سامره مردی نجیب داشت آری هوای شهر فقط بوی سیب داشت شب ها كه در ترنّم سجاده می نشست شب های عرش حال و هوایی عجیب داشت هر گاه با دعای فرج اوج می گرفت زیر لبش ترنم اَمَّن یُجیب داشت درد آمد و دوا شد و با یك اشاره گفت: هر گوشه از كلام لبش یك طبیب داشت آن قدر کشته شد دل و آن قدر زنده شد با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن هر جا که باده هست صفای خُمش تویی هر جا که آیه ای است ضمیر کُمش تویی آدم طمع به کسب مقام شما نمود در صورتی که آب و گلِ گندمش تویی شهر مدینه شادتر از این نمی شود چون که به لطف حق حَسن دومش تویی فهمیدم از ترنم سرداب سامرا هر جا که جمکران شده شهر قُمش تویی خورشید مردمیِ زمین؛ آسمان ترین ای خوش به حال هر که تب مردمش تویی ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن --------------------------------------------- شاعر : رحمان نوازنی امام عسکری (ع) میلاد
از بس حسین بخشش بسیار می کند لطفش مرا همیشه بدهکار می کند این اشک های قیمتی روضه های او خیلی برای عاقبتم کار می کند دستش درست انکه دلم را به دست عشق در این جهان دین زده دیندار می کند او دلبرانه بین من و هر چه غیر خود با دست های عاطفه دیوار می کند با دانه های اشک که خون نامه های ماست ما را چه عاشقانه وفادار می کند خاکش مسیح بود و چه زیبا دل مرا دوری کربلاش گرفتار می کند
احساس میکنم که شبیه کبوترم هرگز به غیر بام‌تو جایی نمی‌پرم از لحظه‌ای که پای بساط تو آمدم مشمول لطف دائم زهرای اطهرم حتی حبیب هم به دلم غبطه می‌خورَد هرجا میان روضه‌ی تو فیض می‌برم بالای عرش می‌رسم از بین روضه‌ها آن‌دم که در عزای تو پایین منبرم هرگز ملائکه به مقامم نمی‌رسند وقتی که در حسینیه‌ پای سماورم هیات، محل تربیت خانواده‌هاست سینه‌زدم کنار پدر، با برادرم گریه‌کن مجالس روضه‌ست مادرت جاروکش مجالس روضه‌ست مادرم جاماندم از زیارت شش‌گوشه یاحسین این غصه را کجا ببرم؟ خاک بر سرم شبهای جمعه فاطمه مهمان کربلاست آید صدای ناله‌ی بی‌بی‌ بی‌حرم: از فرط غصه موی سر من سفید شد لب‌تشنه و گرسنه حسینم شهید شد
گدای نیمه شب آمد گدا پذیر کجاست کسی که رحم کند بر منِ حقیر کجاست دگر به هیچ کجا بند نیست دستانم.. نشسته ام دم این خانه،دستگیر کجاست دوباره ریزه خور سفره ی کمیلم من نگاه مرحمت حضرت امیر کجاست فدای دست کریمی که هرشب جمعه.. میان عرش صدا میزند فقیر کجاست؟! شبیه طفل که گم میشود هراسانم فرار میکنم از آن و این، مجیر کجاست؟! جوانیم به بطالت گذشت شرمندم پناه گریه ی این شرمسار پیر کجاست . فدای نام شهیدی که حضرت سجاد.. زمان دفن تنش گفت که حصیر کجاست
مـا راه عـلــــی و آل او مـی پــوئیم از منتـظـــران مـنـجــی مَــه روئـیـم مـیــلاد امـــام عســـکــری را امشب تبریک به صاحب الزمان می گوئیم
اى فروغ مهر تو در كارِ ذرّه پرورى می كنى با گوشه ی چشمى ز عالم دلبرى آفتاب حسن تو خورشيد را شرمنده كرد روى ماهت كرد بر كون و مكان جلوه گرى اى نگاه روشن تو معنى عين‏ اليقين می نشينم پيش تو بر سفره حق باورى خون زهرا و على جارىست در رگهاى تو جلوه خير كثيرى از تبار كوثرى تيغ ابرويت به هم ريزد سپاه فتنه را هيبت تو امتداد ذوالفقار حيدرى مكتب و مشى و مرامت زنده كرد اسلام را در تو می‏ ديدند مردم شيوه ی پيغمبرى سينه ات گنجينه ی اسرار اسم اعظم است سرّ الله - ى تو نور الله از پا تا سرى در شعاع نور تو هفت آسمان گم می‏شود كهكشان ها گشته بر ماه جمالت مشترى ماسوى الله خلق شد تنها به يمن اهل بيت گردش چرخ فلك هرگز نباشد سرسرى اشك می‏ ريزد به عشق تو ز چشم آسمان تا زمين گردد به پايت غرق در بار آورى سامره از لطف تو دارد هزاران خاطره عشق مديون تو باشد اى امام عسگرى آبرومندى كه در درگاه لطف گردگار دست دل ها را بگيرى روز سخت داورى دست من دامان تو چشم من و احسان تو مهر تو باشد به من برتر ز مهر مادرى اف بر اين دنيا كه قدر عشق را نشناختند قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهرى
با جلوه ی عشق و دلبری آمده است پوشیده لباس سروری آمده است حُسن حَسن و هیبت حیدر با اوست یعنی که امام عسکری آمده است
تو بی اندازه ای محدوده ی لطفت مشخص نیست و اسلام بدون تو برای ما مقدس نیست حسن را در جهان تکرار کردن کار هر کس نیست پدر هادی پسر مهدی‌دو عالم را همین بس نیست؟ تو آن دریای زیبایی که ابعاد تو ناپیداست اگر کم گفته ایم از تو یقینا کاستی از ماست
امشب که کار و بار گدایان گرفته است بوی بهشت عالم امکان گرفته است حاجات ما روا شده باران گرفته است عالم تمام ، ذکر حسن جان گرفته است شکر خدا که روزی من لطف مادری است امشب حسن حسن حسنم جور دیگری است شادند عرش و فرش به شادی اهل بیت غوغای دیگری است به وادی اهل بیت روح الامین شده است منادی اهل بیت واکرد چشم ، نایب هادی اهل بیت امشب چه عاشقانه عطا می کند خدا حاجات را نگفته روا می کند خدا هم نور چشم مادر عالم تویی حسن هم جانشین حیدر عالم تویی حسن پشت و پناه و سرور عالم تویی حسن ابن الرضای آخر عالم تویی حسن جان و دل نقی و جواد و رضا تویی چشم و چراغ و آبروی سامرا تویی نازد به خود خدا که تویی از مظاهرش کعبه گرفته غم که نبودی تو زائرش قرآن نموده فخر که هستی مفسرش ایران بها گرفت ، تو گشتی مسافرش* بالا نوشته اند عَلَم عزت تو را هر جا رسیده پات شده سُرِّ مَن رَأیٰ یوسف تو و زمین و سماوات مشتری از هرچه گفته اند و نوشتند بهتری دارد امامتت به جهان لطف دیگری کار تو هست مهدی موعود پروری ایل و تبار من به فدای مقام تو منجی عالم است مرید مرام تو آقا اجازه ! خاک درت می شویم ما ؟ پروانه های دور سرت می شویم ما ؟ مشمول ندبه سحرت می شویم ما ؟ یعنی فدایی پسرت می شویم ما ؟ قربان یک نگاه تو جان و جوانی ام من را بغل بگیر که صاحب زمانی ام مات از هنر نمایی تو مانده این زمین بعد از هزار سال تویی محشر آفرین لب تر کن ای امیر ، بیایند مومنین پای پیاده ، کرببلا  ، روز اربعین آنانکه زیر سایه تو با خدا شدند دیوانه مسیر نجف ، کربلا شدند * طی الارض امام حسن عسکری علیه السلام به گرگان در سال ۲۵۵ هجري قمري يكي از اهالي گرگان به نام جعفر بن شريف جرجاني عازم مكه شده و در بين راه به سامرا مي ‌رود تا وجوهات شرعي مردم منطقه را به امام عسگری تحويل دهد، امام خطاب به او مي فرمايد كه به شهرت برگرد، ۱۹۰ روز بعد مصادف با صبح روز جمعه سوم ربيع‌ الثاني به موطن خود مي ‌رسي، به مردم اعلام كن من غروب همان روز نزد مردم آن منطقه خواهم آمد و اين امر محقق مي‌ شود حضرت پس از حضور در گرگان می فرمایند: من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که آخر همین روز به اینجا بیایم. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به سوی شما آمدم تا تجدید عهد نمایم. و اکنون در میان شما هستم تا پرسش ها و حاجت های خود را مطرح سازید.
با زائرتان ، نام مرا بنویسید هر هفته گدای سامرا بنویسید مهمان امام حسن عسکری ام در دفتر پنج شنبه ها بنویسید ......... از مبدا نور ، رو به مقصود کنیم با هفته طواف کوی معبود کنیم از پنجره های پنج شنبه باید پرواز به جمعه های موعود کنیم
دل ساخته یک مدینه با سامرّا از بین دو صحن رفته تا سامرّا یک صحن به نام عسکری بین بقیع یک صحن به نام مجتبی ، سامرّا
باز دل شکسته‌ام نوای دیگر آورد پردۀ بهتری زند، نغمۀ خوش‌تر آورد لئالی کلام را ز طبع من بر آورد مگر ثنای عسکری، حجّت داور آورد که آگه از مقام او، کسی به جز اله نیست نسیم درک و عقل را در این حریم راه نیست عبد خدا که داده حق، خدایی از عبادتش بسته شده به طوق جان سلسلۀ ارادتش رام شده وحوش هم، به درگه سیادتش حقیقت غدیر خم، جلوه گر از ولادتش ولادتش به هشتم ربیع ثانی آمده جهان پیر را از این مژده، جوانی آمده به سامرا نظر کن و جلوۀ ذوالکرام بین قِران مهر و ماه را در این خجسته شام بین باب امام عصر را فراز دست مام بین دهم اما را به بر یازدهم امام بین چشم علی منوّر از جمال ماه پاره‌اش فاطمه کو؟ که بنگرد، بر حسن دوباره‌اش نور ولایتش به رخ ردای خلقتش به بر لوای عصمتش به کف تاج شفاعتش به سر بر همه هستی‌اش نظر در همه عالمش گذر اما هادی‌اش پدر حضرت مهدی اش پسر خلایقند چاکرش، ملائکند عسکرش هیچ کسی نمی‌رود به نا امیدی از درش رسالت پیمبران تکیه زده به دوش او درس هدایت بشر زمزمۀ سروش او وضع جهان و چشم او راز نهان و گوش او حصار ظلم ظالمان شکسته از خروش او به دوره‌ای که معتمد کرد فزون نفاق را به هم درید سعی او پردۀ اختناق را بهشت علم پرورد آب و هوای گلشنش اهل کمال، خوشه چین، ز گوشه‌های خرمنش حکیم مانده از سخن، به وقت درس گفتنش امام عصر تربیت، یافته روی دامنش نهال عصمتی چنان بر آورد چنین ثمر درود ما بر آن پدر سلام ما بر این پسر سلالۀ پیمبر و مبشّر پیام حق که دیده بس شکنجه تا زنده شود مرام حق مبیّن اصول دین مفسّر کلام حق داده به دست مهدی‌اش رسالت قیام حق که بعد من امام بر جوامع بشر تویی مهدی منتقم تویی امام منتظر تویی رفت یکی ز شیعیان به پیشگاه حضرتش برای حاجتی ولی اذن نداد خجلتش امام را ببین که چون داشت خبر ز ذلّتش نخوانده گفت پاسخش نگفته داد حاجتش ز یک اشاره از کف امام کامیاب شد به قدر احتیاج او خاک طلای ناب شد ای جلوات کبریا جلوه گر از جمال تو کتاب تفسیر تو خود آیتی از کمال تو من که ز پا نشسته ام به درگه جلال تو امید رحمتم بود، ز لطف بی‌زوال تو «مؤیّدم» گدای تو بر آستان مهدی‌ات امید آن که خوانی ام ز دوستان مهدی‌ات
ای که رخت از خدا کرده حکایت گری هست برازنده ات رهبری و سروری چهرهء ماهِ تو را ماه بُود مشتری من نزدم هیچ وقت غیر درِ تو دری جلوه گهِ ساحتِ حضرت پیغمبری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری نور دل فاطمه آینۀ بوتراب پیش تو زانو زند صبح و غروب آفتاب بر دل بی تاب ما بیشتر از این بتاب هر چه که دادم سلام از تو گرفتم جواب بر همه دلها مقیم از همه عالم سری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری وسعتِ بی انتها رحمت جاری شدی بر دلِ پائیزیان پیک بهاری شدی سوژهء نابِ لبِ ذاکر و قاری شدی مثل عمویت حسن نامگذاری شدی تو حسنِ دومِ فاطمۀ اطهری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری زنده و جاوید شد تا ابد آثار تو کرده به دلها اثر نرمیِ گفتار تو مهدیِ صاحب زمان دلبر و دلدار تو تا به ابد کعبه سوخت در تبِ دیدار تو سعی و صفا مروه ای کعبه منا مشعری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری هم حرمت دلرباست هم حرمت با صفاست یک حرمِ ساده نیست جلوه گر کبریاست معتقدم تا ابد قبلۀ دل سامراست زائر تو در حرم زائر عرش خداست تو پسر فاطمه تو پسر حیدری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری هم دل هفت آسمان هست زمین گیرِ تو هم همۀ کائنات در یَدِ تسخیر تو قلب تمام وجود بسته به زنجیر تو گردشِ چرخ و فلک هست به تأثیر تو فاطمه کوثر ، شما آیه ای از کوثری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری در همۀ آسمان تو قمرت مهدی است تاج سرِ عالمی تاج سرت مهدی است باعث فخرت شده که ثمرت مهدی است تو پدرت " هادی " و تو پسرت " مهدی" است پس تویی با این حساب قطب هدایتگری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری آل علی بوده اید بانیِ شور و شعور از برکات شما نور کند کسب نور نذر شما " أِن یکاد " چشم بدان از تو دور نوکریِ درگهت باعثِ حسِّ غرور ماهِ نکو منظری مثل علی محشری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری
خواهی که اگرشوی توعالی درجات یااینکه شوی شامل لطف وبرکات باعشق علی شاه ولایت بفرست برگل پسرحضرت هادی صلوات
مدینه باز پر از آیه‌های نورانی است حریم وحی ز انوار حق چراغانی است بلور نور به سقف فلک مگر بستند که این فضای مقدّس همیشه نورانی است نسیم بال ملائک نوید می‌بخشد که فصل رویش گل لحظه‌های روحانی است گلی به گلشن سرسبز وحی روئیده است که کار پیک امین خدا گل افشانی است به دست هادی دین، جلوه‌گر شده ماهی که روی انورش آئینه‌ای زحیرانی است به پاس مقدم این عسکری لقب امشب به عرش و فرش خدای کریم مهمانی است به آیه آیۀ رویش فروغ توحید است به جلوه جلوۀ او جلوه‌های قرآنی است خداست با خبر ازجلوۀ خدادادش مگو که منزلت و قدر او سلیمانی است کلیم خادم این مکتب پر از نور است مسیح در بر او کودکی دبستانی است جلال و منزلت اوست حیدری، اما شکوه فاطمی او، شکوه رحمانی است هر آن کسی که نصبیی نبرد از مهرش به روز حشر نصیب دلش پشیمانی است فروغ دیدۀ این آفتاب هستی بخش شهاب شب‌شکن آسمان ظلمانی است بخوان دعای فرج را ظهور نزدیک است گمان مدار که غیبت همیشه طولانی است مپرس ازچه «وفایی» دوباره گریان شد که آسمان نگاهم ز شوق بارانی است
ره باز کنید، دلبری آمده است بر شیعه امام دیگری آمده است در مطلع هشتم ربیع الثانی میلاد امام عسگری آمده است
روشن شده آیینه ی جان ، با صلوات لبخند زده گل به جهان ، با صلوات در جشن طلوع نور ، می باید گفت تبریک به صاحب الزمان با صلوات
خبری آمده که نوبت محشر شده باز خبری آمده که دوره غم سر شده باز خبر از معجزه سوره کوثر شده باز خبری آمده که فاطمه مادر شده باز روزی اهل زمین رحمت بسیار شده هادی فاطمه امروز پسردار شده ای گل حضرت هادی و حُدَیث عرض سلام ای امام بن امام بن امام بن امام ای که با یاد تو شد خانه دل ها آرام دوستی با تو حرام است به اولاد حرام عشق تو جان به همه مرده دلان می بخشد به گدای تو خدا کون و مکان می بخشد تو همان حضرت از عقل فراتر آقا عالم از مقدم تو گشته منور آقا حسن دوم زهرایی و حیدر آقا پدر منتقم آل پیمبر آقا فارغی از همگان و همگان پابندت منتقم پروری و مصلح کل فرزندت سامرای تو سراسر ، خود فردوس خداست سامرای تو نسیمش چه قَدَر روح افزاست سامرا قبله مقصود تمام فقراست کعبه و میکده و خانه امّید ماست باز هم دست تمنا سوی این در داریم ما هوای حرم سامره در سر داریم آسمان مثل زمین منتطر فرمانت برده هوش از همگان معجزه چشمانت بوسه بر خاک قدومت زده زندانبانت جان ما چیست مگر تا که شود قربانت پسر حیدری و حق به تو عزت داده دشمنت هم به بزرگیت شهادت داده من همیشه به دعای سحرت محتاجم سنگ گردیده دلم بر نظرت محتاجم شده آواره و بر بال و پرت محتاجم بی پناهم به ظهور پسرت محتاجم آمدم این شب عیدی بشوم خاک درت آمدم تا که رفیقم بکنی با پسرت ما سیاهیم و چو شب در طلب نور توایم تو سلیمانی و ما ریزه خور مور توایم ما کجا و تو کجا ؟ وصله ناجور توایم اربعین زائر شش گوشه به دستور توایم اربعین گفتم و شد مرغ دل از سینه جدا اربعین گفتم و کردم هوس کرببلا یاد آن دم که رسیدیم به دلدار بخیر یاد آن هروله با لشکر زوار بخیر یاد بین الحرمین و حرم یار بخیر یاد پابوسی ارباب و علمدار بخیر اربعین فارغِ از غصه دنیا بودیم اربعین همسفر زینب کبری بودیم
در حُسنِ تو ، مبهوتِ خداوند توایم دلداده ی آن نگاه و لبخند توایم با هر صلوات و ذکر "عجل فرجه" ما منتظر ظهور فرزند توایم
ازمقدم توشاد دل ما همه است ازحسن جمالت همه جا زمزمه است فرزند دهم امامی ودر جنت خشنود زیمن مقدمت فاطمه است ........ ای اهل ولا بدر تمام آمده است آئینه ی نور ذوالکرام آمده است امشب حسن عسکری ازگلشن وحی با جلوه ی یازده امام آمده است
دلبر به سراغ دلبری می آید خواجه پی بنده پروری می آید بر سینه نهید دست خود وز سر شوق خیزید به پا که عسکری می آید
زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن است کرانه‌ایم ولی بی کرانِ ماحسن است گره گره همه اما امانِ ما حسن است پُر از حسن لبِ ما نوشِ‌جانِ ما حسن است هزار شُکر تمامِ جهانِ ما حسن است رسید جلوه‌ای و باز یاعلی گفتیم پس از دو یاحسن از چارتا علی گفتیم دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم حسن حسن همه‌ی عمر با علی گفتیم به فاطمه بنویسید جانِ ما حسن است بساطِ عاشقی‌ام جور شد به لطف شما و سهمِ سفره‌ی ما نور شد به لطف شما از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما گدای سامره مشهور شد به لطف شما تمامِ عمر فقط آب و نانِ ما حسن است برای عرضِ ادب شاعران کم آوردند برای پیش کشیِ تو جان کم آوردند به پای بوسی تو آستان کم آوردند قلم زدند به عُمر و زمان کم آوردند که عشق هم اگر عشق است بی گمان حسن است گداشدیم بگوییم این سخن ها را نوشته اند خدایِ کَرَم حسن ها را برای ما که نوشتند پَر زدن ها را به سامرایِ شما رفتن آمدن ها را هزار شُکر که رزقِ دُکانِ ما حسن است به روی شانه اگر گیسویت رها بشود عجیب نیست اگر قبله سامرا بشود حسن نماز و حسن قبله‌ی دعا بشود حسن رکوع و حسن سجده‌های ما بشود میان کرببلا هم اذان ما حسن است نوشته اند بر این خانه از قدیم:الله که با تو جلوه کند جلوه‌ای عظیم: الله عصا بدست رسیده است پیشِ تو کلیم الله کلیم تا که بگوید حسن کریم الله چه غم از این همه غم،مهربانِ ماحسن است اگرچه تکیه‌گَهِ خانه‌ها پدر باشد پدر همیشه همه کاره‌اش پسر باشد پسر برای پدر پاره‌ی جگر باشد پسر که هست گدا هم که پشت در باشد بزرگ خانه‌ی صاحب زمانِ ما حسن است
ای حرمِ کبریای حضرت داور پردۀ قدسِ تو هفت طارم اخضر خاکی و اندر تو خفته محورِ افلاک خُردی و در تو نهفته عالم اکبر قبّۀ تو قبله‌گاه عالم و جاهل سدّۀ تو سجده‌گاه مؤمن و کافر طرّۀ حور از غبار توست مطرّا گلشن خلد از نسیم توست معطّر کعبه‌ای و تا به بر گرفته زمینت گِردِ وی آرد طواف، چرخ مدور مغز زمین از روائح تو مجلّا قلب جهان از لوائح تو منوّر پشت فلک پیش هیبت تو مقوّس طلعت خور با تشعشع تو مکدّر عطر فضایت سبق ربوده ز فردوس خاک سرایت زده‌است طعنه به کوثر ساحت گیتی از آن، همیشه مصفّا جبهت گردون بدین، هماره معفّر فیض تو گر بالسّویّه گردد تقسیم چیست تفاوت میان عیسی و عاذر؟ صورتِ قبّه‌ت شد ار خراب، به معنی خانۀ معمورِ اولیاست سراسر رنج ز ویرانی‌ات مباد که دائم گنج به ویرانه اندر است مستّر مخزن سرّ وجودی ای حرم قدس کنز خفی را نهفته در تو دو گوهر آن، ثمرِ بوستان عصمت زهرا این، قمرِ آسمان عزّت حیدر آن، گهر تابناکِ نُه یمِ توحید این، صدف و آخرین گهر به وی اندر قطره‌ای از ابر جود و همّت آن، بحر خطوه‌ای از ملک جاه و حشمت این، بر ای عجب این دو همای سدره‌نشین را چون شده جا، ساحت مضیّق اغبر؟! شاید کاینجا کنم طراز قصیده بیتی از آن نامدار فحل سخنور: «چرخ شنیدم که خاک در بر گیرد» «خاک ندیدم که چرخ گیرد در بر» خسته «رحیق» از شرار شوق تو باشد خون دل و دیده‌اش مدام به ساغر تا صیغِ مفرد و مثنّی و مجموع نزد ادیبان ملقّن است و مکرّر دشمن عزّ تو را بُواد انامل هریک از آن یک جدا چو جمع مکسّر 🔸بیتِ اقتباسی از