eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. انگیزه ی خلقت جهان را کشتند همتای امیرمؤمنان راکشتند طفلان علی ناله زنان می گفتند ای وای خدا مادرمان راکشتند .
. گریز می زنم از مادری به فرزندش ز فاطمه، به گل نرگس ِ برومندش گریز می زنم از وصفِ غربت زهرا به وصفِ غربتِ موعود عترت زهرا گریز می زنم از اشک دیده ی مادر به گریه‌های ولیّ ِ زمانه ی داور گریز می زنم از ناله های دُخت رسول به ناله های امام زمان، اُمید بتول گریز می زنم از مادری که شد مظلوم به ظلمها که روا شد به آخرینْ معصوم برای حضرت مهدیست مادرش الگو به درد حضرت زهراست مهدی اَش دارو رسد به دست امام زمان، به اذنِ خدا همان درفش ِ جهادی که داشت خیرِ نِسا زمین که خورد صدا زد: کجایی مادرجان! برای یاری مادر، می‌آیی مادرجان؟! به کوچه ها، به پس ِ در، به بسترش زهرا به حال زار، یقیناً صدا زده او را اگر برای حسین است صبح و شب، گریان برای حضرت زهراست خونجگر، هر آن ظهور،نقطه ی پایان حـُزن و درد و عزاست ظهور، باعث خوشحالیِ دل زهراست کسی که شرق به غرب جهان،حکومت اوست سراجِ عزّت زهرا به طاقِ نصرت اوست دعا کنیم بیاید نه بهر شادی ما فقط به خاطر قلبِ شکسته‌ی زهرا .
. همین‌که روح زخمی‌ات، سبک شد از لباس‌ها زدند روی دست‌شان، مکاشفه شناس‌ها چه سایه‌های مبهمی نشسته زیر پلک تو چه کرده با ظرافتت، غرور ناسپاس‌ها به وقت غسل، هم‌چنان گوش تو زنگ می‌زند تو را رها نمی‌‌کند هنوز این تماس‌ها جان سه تا امام را به لب رسانده‌ای؛ مرو! توجّهی نمی‌‌کنی چرا به التماس‌ها؟ جز پر قو، چه بستری مطابق است با تنت؟ بیم خراش دارم از خواب تو روی یاس‌ها برو ولی حلال کن؛ جهان مزاحم تو شد به درک تو نمی‌‌رسد شعور آس‌و‌پاس‌ها خدا در بهشت را، محو کند نبینی‌اش مباد باز در دلت، زنده شود هراس‌ها به یاد قبر مخفی‌ات چو ابر گریه می‌کنم گاه که می‌روم سر مزار ناشناس‌ها تو درد و روضه نیستی؛ تو راز آفرینشی تو را زدند کافران، پرت شود حواس‌ها .
. السلام علیک ِ ایتها الصدیقه الشهیده دریغ می کنی ای ماه، یک نگاه از من نگاه کن به من و جان ِمن بخواه از من درست حدس زدم، روی تو کبود شده اگرچه پوشاندی صورت ِ سیاه از من میان ِ خانه عجب روضه ای به پا کردی دو چشم ِپُر اشک از تو، دل ِ پُر آه از من تو می روی به کدامین فراق گریه کنم گرفت دشمن تو طفل ِ بی‌گناه از من به قدر ِلحظه‌ای از یاد تو رها نشدم چقدر ناله شنیده است گوش چاه از من سپید بخت ِ من، آتش به خانه ام زده‌اند تو را گرفت سیاهی ِ یک سپاه از من      .
. بسیج است و طریق پایداری بسیج است و مسیر اقتدارش بسیج است و بلندای نگاهش بسیج است و شکوه بی شمارش به اخلاصِ عمل دیده بسیجی طلوع بی نظیر قلّه ها را ز مرز بودن و ماندن گذشته ست وَ طی کرده مسیر قلّه ها بسیجی یک طریق است و تفکّر که دارد با خودش فرهنگ ایثار ز میدان رشادت بی محابا به گوش آید ازو آهنگ ایثار بُود از آنِ او نَصْرُ مِنَ الله به قدرت شرحی از فَتْحٌ قَریِب است بتازد بر صف دشمن ، ببینید به میدان شجاعت بی رقیب است بسیجی در عراق آورده نیرو به لبنان جِیْشِ حزبُ الله دارد بسیجی چشمِ بیدار زمان است بصیر است و دلی آگاه دارد بسیجی می خروشد بر ستمگر بُوَد گاهی ( یَمَن ) گاهی به ( غَزّه ) چو حاضر می شود در جاده ی عشق از اینجا می بَرد راهی به غَزّه اگر غَزّه به خون غلتیده امّا بُوَد پیروز میدان شهادت تأسی کرده بر آیات قرآن وفا کرده به پیمان شهادت به غَزّه بنگرید و آه و دردش چه شب هایی که در خون و خطر خفت اگر مظلوم امّا مقتدر اوست به خون غلتید و از فتح و ظفر گفت بسیجی پیرو زهراست آری دفاعِ از ولایت شیوه ی اوست درختی پُر ثمر باشد که هر دَم فتوحات مکرّر میوه ی اوست چو بُردم نام زهرا را ، دلم سوخت به یاد مادری پهلو شکسته به یاد مادری لبریز اندوه به یاد مادری بازو شکسته ** حاج محمود تاری «یاسر» .
. السلام علیکِ ایتها الصدیقة الشهيدة زهرا که جانش نذر غم های علی است لحظه به لحظه در تمنای علی است روزی سه بار از نور او خورشید مات است نور و فروغی که ز سیمای علی است با هر نگاهش می بَرَد غم های او را با یک نگاهی که مسیحای علی است راز و نیازِ نیمه شب ها و سحرها وقت مناجاتش به نجوای علی است گفتا پیمبر که علی اصل نماز است او در نماز عشق و سودای علی است پشت درِ شعله ور و بر خاک کوچه اوج سجودِ یار والای علی است سجده به آدم از ملائک را شنیدی زهرا کنون افتاده بر پای علی است ردّی که مانده روی میخ درب خانه تیری میان قلب شیدای علی است گفتا که هر کس جان دهد بیند جمالش آری کنون وقت تماشای علی است اشک از دو چشم مرتضی بر چهره اش ریخت یعنی که این آغاز غم های علی است روح علی و فاطمه از هم جدا نیست کفو علی و یار و همتای علی است زهرا علی است و علی زهراست آری یعنی علی مرآت زهرای علی است روز شهادت روایت اول سیزدهم جمادی الاول ۱۴۴۵ دوشنبه ۶ آذر ۱۴۰۲ .
بسم الله با همین قامت خم نور امید همه ای باهمین حال بمان جان علی،فاطمه ای چشم ما پنج نفر خیره به لب های تو است آتش جان همه،ناله ی شب های تو است نکند پر بزنی حادثه ایجاد شود نکند دشمن من فاطمه جان شاد شود تو اگر اذن دهی من به فدایت بشوم پر و بالت شده یا بلکه عصایت بشوم ای بزرگی که سر حق شما جنگ شده دل این خانه برای قدمت تنگ شده همه هستند ولی هیچ کسی پیدا نیست زن این زندگی و خانه به جز زهرا نیست نفسم کاش برای تو اثر بخش شود عطر نان های تو یک بار دگر پخش شود رو نگیری دگر از چشم پر از غصه ی من ای تمام شرف زندگی و قصه ی من با تو حتما گره از کار علی وا بشود زیر لب فاطمه جان ذکر بگو...تا بشود.... به مدد و لطف آل الله و امام علی ابن موسی الرضا علیهم السلام .
. حرمتت می سوخت بین شعله های فتنه ها غربتت در شهر بابا...یک نفس تکفیر شد پشت در زندان گل های بهشتی پا گرفت قطره قطره ناله های خسته ات تقطیر شد مرد میدان بودن از تو بر میاید مادرم ای شریک روز و شب های ابر مرد جهان کهکشان زندانی این آسمان خسته نیست کهکشان معراج دارد تا شروعی ناگهان جهل نامردان امت...زور نیرنگ بشر با تو بد تا کرد ای زیباترین تقدیر ما حق فداکار همیشه،حق شده خانه نشین روضه شد...محراب...حنجر...روضه شد تکبیر ما چادر خاکی و گریه سهم میراث تو نیست حق تو حرف غدیر است و زمین های فدک تا کدامین روز جور فتنه را دنیا کشد؟ تا به کی حرفی نباشد از سقیفه...از کتک؟ عدّه ای سرکش...پر از سرپیچی از حرف خدا از سپاه حق گریزان....فخر آنان در فرار در مدینه مانده و سردسته ی گردان کفر در مدینه مانده با فکر تعصب های زار دشمن طوبی و سدره....رهبران توطئه لشکر شیطان به جز آنان....نبوده...نیست هم غیر او و او و او با لذت حب علی تشنه ی خون علی یاران....نبوده....نیست هم انتظار کوچک شش ماهه ات را باد برد در میان موج هوهوی پر از افسانه اش چشم پر خون تو ماند و دردهای بی قرار در میان بیت الاحزان کنار خانه اش .
. علیهاالسلام وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ سرّ مستور هزاران سال حتی بعد هم او را نمی‌فهمیم به غیر از نام، از اِنسِیّةُالحورا نمی‌فهمیم به غیر از "فا، الف، طا، میم، ها" از آیه‌ی اسمش از این نوری که لَیسَ فَوقِهِ نورا نمی‌فهمیم زمان مخفی، مکان مخفی، مقامش همچنان مخفی چرا این‌قدر این سرّ است مستورا؟ نمی‌فهمیم درون خانه بود و عرش اعلا را رصد می‌کرد نگاه نافذش تا آن فراسو را نمی‌فهمیم کسی که از نمازش نور می‌تابید بر عالم زدند آتش چرا کاشانه‌ی او را؟ نمی‌فهمیم چه صبری داشت حیدر، داغ روی داغ دید اما نشد با ذوالفقارش مانع شورا! نمی‌فهمیم هنوز آن خانه دارد در میان شعله می‌سوزد گناه ماست ای مردم اگر بو را نمی‌فهمیم اگر تنها برای زخم‌هایش روضه می‌گیریم دلیل درد پهلو، زخم بازو را نمی‌فهمیم اگر فرزند او در غیبت است امروز، یعنی ما به قدر کافی از اسرار عاشورا نمی‌فهمیم دلیل خلقت دنیاست زهرا، خوانده‌ایم این را و‌لی تا روز محشر قدر بانو را نمی‌فهمیم ..
. صلی الله علیکِ ایتها الصدیقة الشهيدة برای گریه به مادر که روضه لازم نیست برای یک گل پرپر که روضه لازم نیست ببین که خود به خود اشکم ز دیده ها جاری است برای غصه ی مادر که روضه لازم نیست تمام هستی عالم ز داغ او گریند برای دخت پیمبر که روضه لازم نیست به حال شاخه ی یاسی که زیر پا افتاد میان هجمه ی لشکر ، که روضه لازم نیست   هر آن که طعم غریبی چشیده می داند برای غربت حیدر که روضه لازم نیست به آه آن که شکسته ز ضربه سینه ی او ز هُرم شعله ی یک در که روضه لازم نیست و خون مانده به مسمار خانه می داند برای ضربه ی آخر که روضه لازم نیست دمی که خاطره ی کوچه را برادر گفت برای گریه ی خواهر که روضه لازم نیست تن درخت و تبر را اگر که دیدی خود برای سرو و صنوبر که روضه لازم نیست میان قتلگهی که به خون شناور بود برای یک تن بی سر که روضه لازم نیست اگر به کینه جدا شد سری ز پیکر گل برای ضربه ی خنجر که روضه لازم نیست اگر به دشنه بریده شد از قفا یک سر به خون آن رگ و حنجر که روضه لازم نیست ✍ . .
. ذکر شریف فاطمه را هر که دم گرفت سمت خدای خویش به سرعت قدم گرفت "یافاطمه" عزیزترین اسم اعظم است این ذکر را امام زمان دم‌به‌دم گرفت  روز جزا عجیب زیانکار می‌شود هر کس دعای فاطمه را دست‌کم گرفت دستش شکست دست علی را رها نکرد او یک تنه برای ولایت علم گرفت سیلی که خورد صورت حیدر کبود شد مادر که گفت "فضّه" پدر باز غم گرفت آتش گرفت درب و لگد خورد و ناگهان مسمار کج شد و به پر مادرم گرفت .
. مدح و مرثیه رویِ یاس مصطفی شد اَرغوانی پیشِ من قامتِ تازه‌جوانی شد کمانی پیشِ من ضربه‌یِ دستِ سقیفه مادرم را زد زمین هر دوچشم از کار اُفتادند آنی پیشِ من -------------------------- تا خانه راهی نیست امّا مادر ما  آنقدر افتاده زمین درکوچه ها تا .... فهمیده راز کوچه را از خاک چادر  هم زینبِ غم‌دیده هم  بابایِ تنها                        -------------------------- برادر چرا بغض داری بگو؟! چرا  مضطر و بی‌قراری  بگو؟! چرا چادرِ مادرم خاکی است ؟!  چرا چشمِ تو شد بهاری بگو؟!                        -------------------------- رنگِ پریده‌یِ حسنت روضه‌خوانِ توست گلهایِ سرخِ پیرُهَنت روضه‌خوانِ توست ارثیِّه‌یِ تو بُغچه‌ای از آهِ زینب است زهرا عزیزِ بی‌کفنت روضه‌خوانِ توست                        -------------------------- گوشهایِ چاه را   آهِ علی  پُر کرد آه بی تو یازهرا شدم از زندگی دلسرد آه سینه‌ام ازکینه‌هایِ این مدینه سوخته مردِ تنهای خدا  و این‌همه  نامرد آه                        -------------------------- رویِ من زرد ُو دوچشمِ حسنت سرخ شده غسل دادم تنت امّا   کفنت سرخ شده وارثِ چادرِ خاکیِ تو هم  فهمیده میخ باچشمه‌یِ خونِ بدنت سرخ شده                        -------------------------- صورتِ رازنگهدارِ تو بر دیوار است از عطش یا غمِ تو باز حسین تب‌دار است دیدنِ بسترت وُچادر وُ در سخت ولی .... وای   جاروزدنِ دخترکت دشوار است                        -------------------------- حرم برایِ غمِ بی‌حرم زدیم بیا   به عشقِ فاطمه دَم از عَلَم زدیم بیا به نامِ یاس از عبّاس وُ علقمه خواندیم  رضایِ مادرت آقا  رقم زدیم بیا                        -------------------------- ضربه بر در خورد ُو لوحِ یاسِ خانه سرخ شد میخ از خونِ دل وُ هُرمِ زبانه سرخ شد کوثرِ بی‌جانِ حیدر رویِ خاک افتاد وای  رویِ غیرت از غمِ تلخِ زمانه سرخ شد                        -------------------------- جنسِ عزایِ فاطمیِّه جنسِ دیگری‌ست   قلبی که فاطمی شده   وَاللّه حیدری‌ست سینه‌زنِ مدینه‌یِ غمهایِ مادرم   الگویِ نابِ سینه زدن یابن‌َالعسکری‌ست                        -------------------------- در سینه‌یِ سقیفه فقط کینه ریشه داشت بغضِ علی ُوفاطمه‌اش را همیشه داشت کوبید با لگد به در ُو یک نفر نگفت   ملعون نزن .... وَ مادرِ ما بارِ شیشه داشت                        -------------------------- دشمن شکسته دنده وُ پهلویِ من علی وای از غلافِ کینه و بازویِ من علی ملعون مرا زمین زد وُ جانم کشید وُ بُرد کوریِ  اهلِ فتنه    هیاهویِ من علی                        -------------------------- خاطراتِ در وُ دیوار عذاب‌آوربود مادرم بود ولگد بود وفشارِ در بود غنچه‌ای وانَشده در رَحِمَش پرپر شد ردِّ خونابه رویِ میخِ در وُ بستر بود                        -------------------------- اشکهایت قاتلِ زهراست پاکش کن علی فکرِ بغضِ مجتبی وُ قلبِ چاکش کن علی جان‌نثارت از تو دارد خواهشی سردارِ عشق  نیمه‌شب دور از نگاهِ شهر خاکش کن علی   .
. کاش می شد که به جای تو علی خاک شود کلّ جانم به فدای تو، علی خاک شود رفتی و خانه پر از شعله ی درد است هنوز رفتی و صورت اطفال تو زرد است هنوز رفتی و میخ در از خون تو سیراب شده رفتی ای شمعِ به پای غم من آب شده ردّ شلاق به بازوی تو زهرا،چه کند؟ بعد تو با غم تو حیدر تنها،چه کند؟ رفتی و دشمن ما شاد شده یا زهرا از غم و غصّه ی جانکاه بگو با بابا که پس از داغ تو ای نازپدر این امت نه ز تو نه ز خدواند....نکردند وحشت پشت در پهلوی من را به جفا بشکستند بعد آن دست علی،یاور دین را بستند محسنم در دل قنداقه ی خون جان داده دخترت پشت در ای وای زمین افتاده .
. السلام علیکَ یا بقیة‌الله‌الاعظم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دلشوره فراگرفته ما را بی تو مَملُو بلاست کل دنیا بی تو دنیا همه درد است و همه می‌دانند هرگز نشود درد مداوا بی تو دل‌های همه منتظران مضطرب است چون نیست شکیبی به دل ما بی تو از هر طرفی تیر بلا می‌آید مائیم و غم و درد و بلایا بی تو در دوره هجران شما آقا جان ماندیم میان فتنه تنها بی تو آقا مپسندی که گدا یک لحظه درمانَد و وامانَد و تنها بی تو آقا به غم کوچه و زهرا سوگند دلتنگ شمائیم به هر جا بی تو شاعر .
. دختر احمد مختار چه جرمی دارد؟ معدن افضل الاذکار چه جرمی دارد؟ این سوال است:چرا مادرمان را کشتید؟ همسر حیدر کرّار...چه جرمی دارد؟ نفسی حبس شد و در به زمین افتاد و.... یک زن و شعله ی آزار...چه جرمی دارد؟ درِ این خانه شکستن که نخواهد هنری.... ای فراری...زنِ بی یار....چه جرمی دارد؟ آی ای قوم عرب....بضعه منّی چه شده؟ محسن و پیکر خونبار...چه جرمی دارد؟ مادر حامله را پشت در خانه ی خود.... می زنی بی حد و بسیار....چه جرمی دارد؟ فاطمه بنت محمد که ندارد جرمی.... باعث آن همه آزار...چه جرمی دارد.... .
. الا انسیه‌الحورا! الا خیرالنسا! زهرا بخوانم با کدامین یا چه بنویسم تو را؟ زهرا! نه تنها حمد و توحیدی و والعصری و والشمسی تویی تو کوثر و تطهیر و فجر و انما، زهرا! تویی که چادرت چون سایه‌ای روی سر دنیاست -چرا پوشیده می‌گویم؟- تویی نور خدا! زهرا خوشا بر تو! محمد از نگاهت وام می‌گیرد علی با دیدنت آرام می‌گیرد،خوشا زهرا! ندادی تن به پیراهن؛ خوشا انسان جدا از خویش نبستی دل به این دنیا! خوشا این‌سان رها زهرا چه می‌شد لایق "الجار ثم الدار" تو باشیم که ما بسیار محتاجیم "الغوث" تو را زهرا نیاوردیم ما هیزم، نخندیدیم بر اشکت دعایی کن برای ما! الا روح دعا زهرا ... روایت هست از در، از دری که بسته بود اما همین که باز شد، عرش خدا گفتند: یا زهرا نبوده روضه‌هایی بازتر از آن درِ بسته نبوده کربلایی مثل داغ کوچه‌ها زهرا علی می‌گفت: حالا که جهان قهر است با حیدر تو هم کم‌صحبتی با من! چرا زهرا؟ چرا زهرا؟ ... گره بسیار و ره دشوار؛ باکی و هلاکی نیست که هم مشکل گشا زهراست و هم رهنما زهرا نه... تشبیه رسایی نیست'؛ ما و خاک پای او کجا ما بی سر و پایان سر در گم، کجا زهرا؟ .
. بغض دارم در گلو شب تا سحر این روز ها می کند در مرگ من آخر اثر این روز ها بوی دود و آتش و خاکستر و مسمار در می کند حال مرا آشفته تر این روز ها هر نشانی که شود یاد آور آن روز تلخ می نماید شیعه را خونین جگر این روزها تا صدای زنگ در گاهی به گوشم می رسد بغض می گیرد مرا در پشت در این روز ها مادری تا می زند شانه به موی دخترش می شود چشمان هر بیننده تر این روز ها  چادر خاکی مادر هم  گواهی روشن است تا شود آشفته احوال پدر این روز ها ای بسا حق می دهم از شدت این غم کسی جان شود از پیکرش بیرون اگر این روز ها ما کجا و گریه کردن در عزای فاطمه (س) گر نبود از جانب بالا نظر این روز ها محمد درّودی .
. مثنویِ اشک اشک یعنی مادری در کوچه‌ها شانه‌هایِ یک پدر جایِ عصا‌ اشک یعنی آفتابی در غروب بغضِ یک دردانه در حنجر رُسوب اشک یعنی کوچه‌هایِ بی‌کسی کودکی مأنوس‌‌ با دلواپسی‌ اشک یعنی اضطراب و واهمه‌ ناله یعنی انقلاب و فاطمه اشک یعنی انقلابی در سجود صورتی در قابی از سیلی کبود اشک یعنی ضربه‌یِ سنگینِ مرگ سیلی و دیوار و روی وُ کویِ تنگ اشک یعنی هر قدم یک‌بار آه دردُدل با نخل و تنگستان و چاه‌‌ اشک یعنی غسل از رویِ لباس ارغوانی دیدنِ بازویِ یاس اشک یعنی داستانِ سایه‌بان‌ بیت‌الاحزانِ خراب و کودکان اشک یعنی آستینی بر دَهن نیمه‌شب غسل و کفن بغضِ حسن اشک یعنی دربِ نیمه سوخته سینه‌ای با میخ بر در دوخته اشک یعنی کودکانی هاج‌ وُ واج‌ دست جایِ دیده می‌جوید سراج‌ اشک یعنی قبرِ بی شمع و چراغ اشتیاقِ دیدنِ یار و فراق اشک یعنی کوثری مخفی شده شستنِ آن پیکرِ زخمی شده اشک یعنی فاطمه یعنی فدک ضربه‌ای در پاسخِ حقِّ نمک اشک یعنی مادری با چشمِ تار چادری خاکی و طفلی خانه‌دار اشک یعنی دختری زار وُ صبور غصّه و غم‌هایِ بیتی سوت وُ کور اشک را با فاطمیون دیده‌ام در میانِ لخته‌یِ خون دیده‌ام اشک یعنی آه شعر وُ ماهِ شور انتظارِ ماه در راهِ ظهور .
. همیشه بین سرها من اگر سر داشتم بانو علی بودم که با خود جام کوثر داشتم بانو حریف من غم عالم نمی شد با وجود تو یکی بودی ولی انگار لشکر داشتم بانو که باور می کند در یورش شر ،صبر حیدر را !؟ منی که در توانم فتح خیبر داشتم بانو پریدی بال و پر زخمی، ولی ای کاش من چون تو برای رفتن از ماتم سرا پر داشتم بانو شب غسل تو دیدم آنچه پنهان بوده از چشمم از آن شب حال یک سردار مضطر داشتم بانو به در گفتم همیشه شکوه را تا بشنود دیوار اگرچه تا شهادت ،داغ از در داشتم بانو هوای چشمم ابری شد دلم ترکید و غم خوردم غبار از خاطراتت هر زمان برداشتم بانو .
. تویی مادرانه هوادار ما طبیب نفس های بیمار ما فقیر و یتیم و اسیر آمدیم ببین حالت سخت غمبار ما به جایی به جز آستان شما الهی نیافتد سر و کار ما نباشد در این تنگنای درد به غیر از توسل در افکار ما در این روزگار پُر از بی کسی کسی غیر یادت نشد یار ما کسی جز دل مهربانت نخورد غم زندگانی دشوار ما الا فاطمه فاطمه فاطمه شده نام تو حُسنِ تکرار ما فقط دست پر مهر تو وا کند گره های پیچیده در کار ما بیا مادری کن ببخشای اگر که در شأن تو نیست رفتار ما چه ها می کند نام دیوار و در در این روضه ها با دل زار ما فدای غم روضه ی کوچه ات تپش های قلب عزادار ما غم کوچه تا خون به رگ های ماست صدای بلند تبرّای ماست .
. رسید از وسط شعله ها صدای دلت جگر خراش شد آن لحظه ناله های دلت نسوخت غیر در خانه ی امید علی میان آن همه مردم دلی برای دلت مسافرت که غریبانه روی خاک افتاد دل غریب علی سوخت پا به پای دلت کشید پنجه به رخسار آفتابِ علی کسی که کینه به دل داشت از وفای دلت مرا صدا نزدی بین آن در و دیوار _دلیل گریه_فدای تو و حیای دلت چه خوب شهر نبی با تو ساخت بعد نبی چه هیزمی که نسوزانده در عزای دلت صبور باش تو ای زخم سرخ غربت من فقط اذان فرج می شود شفای دلت .
. غربت... خوابیده بر پهلوی خود با درد اما حیدر صدازد فاطمه برگرد اما پهلو به پهلو شد صدای خس خس آمد وقت خسوف ماه در این مجلس آمد تا قصه ی پر غصه ی دیدن سر آمد دیگر صدای گریه ی هر دو در آمد زهرا صدا زد ای پناه خستگی ها همراز من ای غایت دلبستگی ها قربان این احساس زخمی ات عزیزم راضی شدی از یاس زخمی ات؟ عزیزم اصلا تو باور میکنی ؟ زهرا بیفتد یک مادر کم سن و سال از پا بیفتد چیزی که نیست چندتا خراش ساده خوردم احساس غربت می کنی؟ من که نمردم میخواهم ای مولا که غم سویت نیاید جان میدهم تا خم به ابرویت نیاید مانند خورشیدم که در حال غروبم گریه نکن دق میکنم آقای خوبم با درد بی همدردی ات تا کن علی جان حلوای ختمم را مهیا کن علی جان فکری به حال غربت طفلان من کن راهی اگر دارد مرا در شب کفن کن .
‌. در میان خلق با او بوده هم‌سر فاطمه از ازل ساقی علی بوده‌ست، کوثر فاطمه نام زهرا می‌درخشد در میان اهل‌بیت سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه چون کلام‌ِحق که با«هُم فاطِمَه»آغاز شد در میان پنج‌تن هم بوده محور فاطمه در مقام آفرینش از نبی و از علی با حدیث قدسی «لولاک» شد سر فاطمه هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه سیب در معراج با دست پیمبر شد دونیم نیم آن شد ذوالفقار و نیم دیگر فاطمه مرتضی با ذوالفقار انگار جولان می‌دهد خطبه‌خوانی می‌کند تا روی منبر فاطمه هر خطیبی روضه‌خواند از غربت مولا علی انتهای منبر او ختم شد بر فاطمه هرکسی در روضه‌های اهل‌بیتش کار کرد پاسخش را می‌دهد چندین برابر فاطمه بر قلوب شیعیان مهر شفاعت می‌زند می‌تکاند چادرش را روز محشر فاطمه .
. شعر 3 السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باز هم روضه گرفتی در کجا آقای من در مدینه یا نجف یا کربلا آقای من باز شاید در خیال انتقام مادری بر ظهورت می کنی دائم دعا آقای من در سکوت خیمه ات تنها صدای آه توست نیست در دور وبرت یک آشنا آقای من رسم هر بزم عزا این است که در پیش در خیر ِمقدم گو شود صاحب عزا آقای من پس کجای روضه ی ما بی قرار مادری تا پیام تسلیت گویم تو را آقای من دق نکردم من اگر در این عزا شرمنده ام کی شود این روضه ها حقّش ادا آقای من با چه جرمی روبروی چشم‌گریان حسن شد به روی مادرت سیلی روا آقای من؟ مادرت را بین کوچه از سرکینه زدند روبروی همسرش چل بی حیا آقای من کوچه آغاز جسارت در زمین نینواست شد دوشنبه مطلع کرب و بلا آقای من شد تأسّی بر جفای کوچه و درکربلا شد به جدّ بی کَسَت صدها جفا آقای من زد یکی او را به نیزه دیگری با خنجرش پیرمردی آمد و زد با عصا آقای من روبروی عمه ی مظلومه ات رأس حسين شد جدا و رفت روی نیزه ها آقای من علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام ای سوره کوثر چطوری؟ بهتری؟ السلام ای یاس پیغمبر چطوری؟ بهتری؟ السلام ای لاله ی پرپر چطوری؟ بهتری؟ السلام ای بهترین مادر چطوری؟ بهتری؟ ای چراغ خانه ی حیدر چنین سو سو نزن پیش چشمان امیرالمؤمنین سو سو نزن چند وقتی هست اینجا هم نشین بستری مثل من لبریز از درد دل و درد سری گاه بهتر می شوی و گاه گاهی بدتری با علی حرفی بزن این روزهای آخری با صدای گریه ات هر بار هق هق می کنم خوب شو جان علی، با رفتنت دق می کنم چند وقتی هست که حال و هوایت خوب نیست گریه کمتر کن گلم، گریه برایت خوب نیست باز حال بازوی مشکل گشایت خوب نیست فاطمه برخیز… حال بچه هایت خوب نیست باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن فاطمه بی خوابیِ بسیار پیرت کرده است کنج بستر این تن تب دار پیرت کرده است آتش و میخ و در و دیوار پیرت کرده است تیزی و داغی آن مسمار پیرت کرده است هیچ کس باری ز روی شانه هایت برنداشت فاطمه، ای کاش اصلاً خانه ی ما «در» نداشت بس که اشک از دیده ی کم سو گرفتی فاطمه، چند روزی هست با غم خو گرفتی فاطمه زیر چادر دست بر پهلو گرفتی فاطمه از علی هم چند باری رو گرفتی فاطمه *زیر چادر دست بر پهلو بگیر اما بمان باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان* این غمِ همواره همراهت عذابم می دهد دردهای سخت و جانکاهت عذابم می دهد سرفه های گاه و بی گاهت عذابم می دهد این سیاهی بر روی ماهت عذابم می دهد چند روزی بیشتر مهمان این ویرانه باش باز هم نانی بپز، گرمای این کاشانه باش محور هر پنج تن، حال تو بهتر می شود ای به قربان تو من، حال تو بهتر می شود با حسین و با حسن، حال تو بهتر می شود پس نزن حرف از کفن، حال تو بهتر می شود استراحت کن عزیزم که تنت تب می کند کارهای خانه را امروز زینب می کند با دل سوزانِ تو هم سوختم هم ساختم با نفس های پُر از آهِ تو هر دم ساختم من برای زخم هایت نیز مرهم ساختم تا نیفتد… درب را این بار محکم ساختم تو زمین خوردی، علی افتاد از پا ناگهان جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان بعدِ احمد حق تو انکار شد یا فاطمه غربت و غم بر سرت آوار شد یا فاطمه میخ در هم مایه ی آزار شد یا فاطمه “هرچه شد بین در و دیوار شد” یا فاطمه شاعر: .
. هرآنکه غوطه ورت نیست، عبدِ داور نیست یمی، بزرگتر از آیه های کوثر نیست جهان به معرفتِ حضرتت، کجا برسد جنان کفافِ شناسائیِ تو سروَر نیست کجاست شیعه، که فرزندی اَت کند زهرا بصیر نیست، دلی که غمینِ مادر نیست تو مادرِ همه‌ای، مادرِ پدر حتی بجز تو، اُمّ اَبیها که بر پیمبر نیست چه فایده به کسی که فدائی ات نشود چو محسنت، اَحدی در رهِ تو پرپر نیست قسم به دیدۀ گریان و سینۀ زخمت هرآنکه بر تو نگِرید، دلش مطهر نیست خدا نکرده اگر، لقمه شُبهه ناک شود میانِ روضۀ تو، چشمِ مستمع تر نیست چه نعمتی است قیامِ تو، بر مریدانت که وقت یاریِ مظلوم، گوشِ من کَر نیست کسی که پَرسه زنَد، بی هدف به هر طرفی هزار در که زنَد، در میانِ سنگر نیست نه محرم است، کسی که جدا از این در شد نه آدم است، کسی که غلامِ حیدر نیست غلامِ حیدر کرار، خادمُ الزَّهراست بدونِ فاطمه حتی، غلامِ قنبر نیست بدونِ فاطمه، عمار فاطمی نشود بدونِ فاطمه، سلمان گدای این در نیست بیا و از رطبِ خود، ز من دریغ مدار مگو که دانۀ خرما نسیب نوکر نیست چو از قنوتِ تو مادر، دعا به من نرسد مرا نجات، ز موجِ بلیه دیگر نیست تو مادر شهدائی و هیچ مادر نیز... بدونِ گوشۀ چشمت، شهید پرور نیست قسم به روی کبودت، تقاصِ آن سیلی... بدونِ منتقمِ ضارِبَت، میسر نیست همه بهوش! که فرمانده امر خواهد کرد اگر بخواب بمانیم، حکمِ لشکر نیست اگر بخواب بمانیم، می‌رسد روزی... که وقت طاعتی از امر و نهیِ رهبر نیست .
. آنانکه بی ثباتیِ خود را محک زدند بعد از نبی به زخم ولایت نمک زدند آتش به جان مالکِ مُلکِ فدک زدند پیشِ علی، کنیزِ خدا را کتک زدند زهرا زدن، که باب شد از بعدِ مصطفی دیگر امان نماند، به ناموسِ مرتضی تنها به یک هجوم نه، چندین هجومِ شد یکبار با توافقِ ننگین هجوم شد یکبار با حضور شیاطین هجوم شد یکبار با تهاجمِ سنگین هجوم شد هیزم بیارِ صحنه، به خونسردیِ تمام میزد به قصدِ کشت، به نامردیِ تمام اصلاً به قلبِ خویش، ترحم نداشتند با دخترِ رسول، تکلم نداشتند جز حرفِ زشت و غیرِ تبسم نداشتند جز حمله، هیچ حقِ تقدم نداشتند بود آن زمان، فقط و فقط، فاطمه کُشی قصدِ همه به قهر و سَخَط، فاطمه کُشی آتش بیارِ معرکه، زد اولین لگد تا دربِ نیم سوخته، افتاد زین لگد پس باب شد، میانِ همه بعد از این لگد رد شد ز روی فاطمه، پنجاهمین لگد حالا صدای یااَبَتا بود و بیت وحی آه و نوای واعلیا بود و بیت وحی وقتی که بر گلوی ولایت کمند شد زهرا نوای فضه بیایش بلند شد کارِ منافقان که بهم، نیش خند شد راحت خیالشان دگر از هر گزند شد خیبرشکن، به واقعه دستورِ صبر داشت مولای سربزیر، دو چشمی پر ابر داشت یادش فتاد امرِ نبی را، امامِ ما روزیکه گفت: مانده پس از این قیام ما آید زمانِ مطلعِ فجر و سلام ما صبر و بصیرت است، دوام و قوام ما ذکری که داشتند، علی و فاطمه نهان یا منتقم، بیا که شود انتقام عیان .
تو می روی ای یاسِ من با کوهی از آه! امّا علی می ماند و این دردِ جانکاه بعد از تو بانو،آنچه شورِ روضه ها شد اصلاً همین زخمِ تن و این عمرِ کوتاه هیچ آدمی تابِ شنیدن را نیاورد جز اینکه سر بسته بماند در دلِ چاه آن استخوانِ در گلو و خارِ در چشم شد مزد من از مردمانِ پست و گمراه آخر زمان که غربتِ ما را نفهمید باشد دلم قرص از توکلت و علی الله با ناله ی محراب من دردا سرانجام سیلابِ خونی در سحر افتاده در راه یا اینکه باید خلوتِ غمها بمیرم یا اینکه شمشیری شکافد فرق این ماه! هستی محرابی حضرت زهرا (س) روضه
صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد هرکجا شدحرف از بانو به نیکی یاد شد گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد از پرسجاده اش روح القدس ایجادشد اوکه جای خود گلوبندش اسیر آزاد کرد حر هم از یمن ادب برنام او آزاد شد روضه ی رضوان رضای حضرت مرضیه است ازگل سرخ لباس او فدک آباد شد معنی نازک برای روضه اش آورده ام وقت پروازش پرستویی اسیر بادشد باپر زخمی دعاگوی شب همسایه بود دست او روزی رسان خانه ی صیاد شد این در آتش گرفته زود حاجت می دهد این در آتش گرفته پنجره فولاد شد روضه ی مظلومه بعد از رفتنش مکشوفه شد تامصیبت خوان کوچه صورت مقدا شد طعنه ها اورا عروس خانه ی تابوت خواند قاسم او نیز زیر سنگ ها داماد شد محسن حنیفی حضرت زهرا (س) روضه
علیهاالسلام علیه‌السلام 🔹بانوی حماسه🔹 بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را تکلیف چیست؟ منتظران ظهور یار! آماده‌ایم ما همه آیا ظهور را؟! آن شیعه صادق است که در محضر امام فرمان اگر دهد بپذیرد تنور را! موسی‌صفت بخوانی از اولاد فاطمه، روشن کنند در دلِ تو شمع طور را یا فاطمه جوانه زده اشک‌های تو در کوچه‌باغ آینه گل‌های نور را بانو از آن‌چه می‌شود و آن‌چه شد بگو از راز سربه‌مُهر کرامات خود بگو بانو! بخوان ز لطف زمین و زمان به تو از لحظۀ توسل رزمندگان به تو آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود سربندشان به نام تو زینت گرفته بود از لحظه‌ای بگو که شلمچه غرور داشت صدها محبّ فاطمه در آن حضور داشت ای مادر سپاه دلیران سخن بگو ای خالق حماسۀ لبنان سخن بگو از لطف خود بگو به سپاه مقاومت ای تا همیشه پشت و پناه مقاومت.. ما سال‌هاست مفتخر از یاری توایم شاگردهای مکتب بیداری توایم مثل هوای تازه طراوت از آنِ ماست فردای پر امید و صلابت از آنِ ماست رنج زمان و سختی دوران جدید نیست در نسل شیعیان علی نا امید نیست هر گونه ضعف و رخوت و سستی ز دشمن است همراه ما امید به فردای روشن است دنیا اگر پر از غم و رنج و بلا شود مؤمن امیدوار به فضل خدا شود ما مؤمنان کتاب خدا را که خوانده‌ایم آیات سورۀ شعرا را که خوانده‌ایم وقتی رسید امّت موسی کنارِ آب وز پشت سر جماعت فرعون با شتاب مأیوس و ناامید و پر از غصه و تَعَب هر یک به اعتراض به موسی گشوده لب: کای از بَرِ خدا شده ما را تو رهنمون فرعون یافت سیطره، اِنّا لَمُدرَکون موسی ولی به فضلِ و به رحمت امید داشت در عین ناامیدی امّت، امید داشت ناگاه حق به یاری یاران خود شتافت دریا برای امّت موسی ز هم شکافت آری! ز مکر و خدعۀ اهل جهان چه باک؟! موسی امام ماست، ز فرعونیان چه باک؟! خوش‌بین به راهِ روشن و فردای خود شویم در این مسیر، پیرو موسای خود شویم از راه کی رویم به ترفند دشمنان؟! خوش‌بین به راه خویش! نه لبخند دشمنان ماییم امتّی که امامت، حیات ماست این جلوۀ عظیم کرامت، حیات ماست زهرا رسانده است به ما این پیام را باید گرفت دامنِ پاک امام را اوصاف او فقط نه به قرآن بیان شده‌ست عالم گواه عصمتِ این خاندان شده‌ست.. گفتی به ما امام همانند کعبه است در مجد و احترام همانند کعبه است باید همیشه خلق کند گرد او طواف زین اتحاد دور شود هر چه اختلاف وقتی حقایق ازلی بود در خطر دین خدا و جان ولی بود در خطر وقتی که عده‌ای همه پیمان شکسته‌اند یا آن‌که در ادامۀ این راه خسته‌اند تکلیف مؤمن است که خیزد پی جهاد باید که در مقابل تحریف ایستاد دست و دل و زبان تو از حق دفاع کرد الحق از آن حقیقت مطلق دفاع کرد هم خطبۀ تو باعث افشاگری شده‌ست هم ندبۀ تو مطلع احیاگری شده‌ست مادر دعا کن از تو مبادا جدا شویم چون تو همیشه سالک راه خدا شویم جان را فدای راه پیمبر کنیم و بس چون تو همیشه یاری رهبر کنیم و بس عهدی که کرده‌ایم به همت وفا کنیم در قدس ما نماز جماعت به‌پا کنیم